پدرکشان یونانی
پس از مرگ کادموس داستان روایت تبس و در بردارندهی روایت خدایان دوقلو آمفیون Amphion و زتوس پسر آنتیوپ و زئوس است. آنتیوپ دختر بوم رود آسوپوس asopus و فرزندان او بی جانشین و بیرون از شجره نامه قهرمانی
نویسنده: جان پین سنت
مترجم: باجلان فرخی
مترجم: باجلان فرخی
پس از مرگ کادموس داستان روایت تبس و در بردارندهی روایت خدایان دوقلو آمفیون Amphion و زتوس پسر آنتیوپ و زئوس است. آنتیوپ دختر بوم رود آسوپوس asopus و فرزندان او بی جانشین و بیرون از شجره نامه قهرمانی و این روایت به گونهای با کهن کیش تبس ارتباط دارند.
تنها بازماندهی این تبار یکی از دختران نیوبه Niobe (دختر تانتال و زئوس و زن آمفیون پادشاه تب) بود. نیوبه که فرزندان بسیار داشت خود را از لتو Leto مادر آپولون برتر خواند و لتو نزد آپولون و آرتمیس شکایت برد و آپولون پسران و آرتمیس دختران نیوبه را هلاک کردند و تنها یک پسر و یک دختر از فرزندان او باقی ماندند. نیوبه اندوهگین نزد تانتال پدر خود بازگشت و خدایان او را تبدیل به سنگ کردند؛ سنگی که از چشمان او اشک میریخت و چشمهای جاری بود. بعدها از داستانی یاد میشود که در آن نیوبه دختر تانتال در لیدی تبدیل به کوهی به نام سی پل میشود این داستان اما در حقیقت مربوط به کیش مردمان تبس و تا حدی شبیه کیش مردمان کورینت و سوگواری بر فرزندان مده است. سنگ گویای کاربرد چرخه سنگ در داستانهای مختلف و یادآور داستان دوکالیون Deucalion است که بعد از توفان مردمانی از سنگ ساخت. سنگ گریان شاید به گونهای با جادوی آب و پیدایی چشمهها پیوند دارد.
یکی از دختران بازمانده نیوبه بعدها با برادر نلیوس پلیاس Neleuspelias ازدواج کرد او مادر نستور Nestor دراز عمری بود که سالهای از دست شده فرزندان مادر را زندگی کرد. میگویند آنتیوپ Antiope دختر نیکته Nycteus از مردم اورخومن Orchomenus پس از آن که زئوس به هیأت ساتیری با او در آمیخت باردار و به سبب خشم پدر ازدیار خود به سی سیون Sisyon پناه برد و اپوپه Epope شهریار سی سیون با او ازدواج کرد. اپوپه توسط عموی آنتیوپ یعنی لیکوس lycus کشته شد و لیکوس مقر فرمانروائی او را تصرف کرد لیکوس؛ آنتیوپ رابه تبس برد و در راه تبس آنتیوپ دو فرزند زایید و لیکوس نگهداری آنان را به چوپانی وانهاد. آنتیوپ در راه مورد بی مهری عمو و زن عموی خود دیرسه Dirce قرار گرفت. لیکوس؛ آنتیوپ را در تبس زندانی و به پیشنهاد دیرسه بر آن شد که با بستن آنتیوپ به شاخهای نر گاو سیترون Cittaeron آنتیوپ را نابود کند. در زندان اما به ناگاه زنجیر دستهای آنتیوپ گشوده شد و آنتیوپ به فرزندان خود پناه برد و زتوس و آمفیون فرزندان آنتیوپ دیرسه را کشتند و او را به چشمهای افکندند که بعدها همین نام را یافت [دیونوسیوس که از مرگ دیرسه به خشم آمده بود آنتیوپ را دچار جنون و آواره سراسر یونان کرد و فوکوس Phocos انتیوپ را درمان و با او ازدواج کرد.]
این داستان پیچیده از ابداعات تراژدیهای سده پنجم پیش از میلاد آتنیهایی است که دسیسههای خویش را در قالب اسطوره بیان میکردند و عناصری از این روایتها را بر داستانهای خویش میافزودند. سه ساختار پیچیده اساطیر یونانی در این داستانها به خوبی پدیدار است اسطوره سادهای که گویای منسکی آیینی است؛ عناصری از اسطوره که با مهارت و استادی ادیبانه به عناصر دیگر مناسک آیینی افزوده میشود؛ و شجرهنامهای که با موضوع اسطورههای مختلف پیوند مییابد.
چهره آمفیون و زتوس در آثار ادبی یونانشناختهشدهتر از چهره اسطورهای آنان است [آمفیون برادر دوقلوی زتوس و هر دو را چوپانی پرورش میدهد. زتوس به کارهای سخت دستی مانند کشاورزی و گلهداری و کشتیگیری علاقه مند و آمفیون به موسیقی و نواختن چنگ علامند و برادر را برای کارهایش تحقیر میکرد.] آمفیون پیشتر مورد اقبال شاعران و در روایتی با چنگ خود برادر را افسون و ارابه حمل سنگهای میسازد که حصاری از سنگ را برای تبس فراهم میآورند. دیونوسیوس مادر آمفیون و زتوس را به خاطر مرگ دیرسه دیوانه و او را به فوسیس میفرستد و در آن جا فوکوس او را درمان و با وی ازدواج میکند و پس از مرگ در آن جا مدفون میشود آرامگاه زتوس و آمفیون در تبس و هر بهار مردم فوسیس بخشی از خاک آنان را میبردند و بر گور آنتیوپ میپاشند تا اجساد آنان نتوانند تبس و فوسیس را آسیبی برسانند. پشت این ماجرا اشارتی به کیش باروری است که بعدها بر داستان مادر و فرزندان افزوده شده است.
اودیپوس
لابداکوس Labdacos پدر لایوس Laios و لایوس پدر ادیب و بدین سان اودیپوس Oedipus از دودمان بزرگ لابداکید Lavdacid در شهر تبس بود. لابداکوس پسر پولیدوروس Polydoros و نوه کادموس که از جانب مادر خود نیکته Nyctee نوه کتونیوس Chthonios به شمار میآمد؛ و کتونیوس از کسانی بود که از دندانهای اژدهای مقتول کشت شده توسط کادموس هستی یافته و به شکلی تصنعی با دودمان کادموس پیوند مییافت. در اساطیر تبس است. لابداکوس را اسطوره چندانی نیست و در روایتی به سبب مخالفت با آیین دیونوسیوس به وسیله با کانت کشته میشود لایوس پدر اودیپوس به الیس Elis تبعید میشود و در آن جا شیدای پسر پلوپس Pelops میشود و او را میرباید و برای نخستین بار هم جنس گرائی را به هنگام آموزش ارابه رانی به پسر پلوس مطرح میسازد. نفرین پلوپس خاستگاه سرنوشت تلخ دودمان لابداکوس است رفتار لایوس در نقش جانشین غاصب چنان است که به هنگام ارابه رانی و در راه معبد توسط پسر خود اودیپوس کشته میشود.پیش از این پیشگوی معبد دلف به لایوس گفته بود که به دست پسر خود کشته و پسر با مادر خود ازدواج میکند و هم بدین دلیل لایوس قوزکهای پای پسر را به یکدیگر میخکوب و پسر را در سیترون Cithaeron برسر راه میگذارد. چوپانی کودک را مییابد و از آن جا که پولیبوس Polybus شهریار کورینت را فرزندی نیست اودیپوس را به فرزندی میپذیرد و به سبب تورم پای کودک او را اودیپوس (پاگنده) مینامد. به روایتی هنگامی که اودیپوس به جوانی رسید مستی به طعنه او را فرزند خوانده پولیبوس نامید و برای آگاهی از درستی این حرف اودیپوس نزد پیشگوی معبد دلف رفت و پیشگو تکرار کرد که «پدرخود را میکشد و با مادر خود ازدواج میکند». اودیپوس در گریز از پدر کشتی به جای بازگشت به کورینت عازم تبس شد. اودیپوس در راه به ارابه رانی پیر برخورد که به اودیپوس توهین کرد و هم بدین دلیل اودیپوس پیرمرد را کشت. اولیس هنگامی وارد تبس شد که اسفنکس (ابوالهول) برای یافتن جانشین لایوس؛ که به تصور مردم در راه به دست رهزنان کشته شده بود؛ معماهائی را میپرسید و هر کس بدین معماها پاسخ میداد شهریار تبس میشد. ادیب معماها را پاسخ داد و شهریار تبس شد و با مادر خود ژوکاست Jicasta ازدواج کرد و حاصل این ازدواج دو پسر و دو دختر شد.
بدین سان اسطوره اودیپوس به شکلی تنظیم میشود که داستان مایه آن پدرکشی و زنای با محارم و ماجرائی است که در روایتهای دیگر این اسطوره از آن نشانی نیست. اودیپوس بیگانهای است که اسفنکس را با پاسخ دادن به معماهای او شکست میدهد و برای ازدواج با ملکه (یا دختر شهریار) برگزیده میشود و در نتیجه به شهریاری دست مییابد؛ و در داستان دیگر اودیپوس گزیده خدا نوه پسری یا دختری خدا و کسی است که به شهریاری تبس مینشیند. ترکیب این دو داستان است که وحشت پدر کشی را پدید میآورد و از زنای با مادر در روایتهای دیگر داستان اودیپوس نشانی نیست و پدر کش با نوه خدا بودن وی نمادین و پدر یا عمو کسی است که با تصادف کشته میشود.
در روایت پیشین وقتی اودیپوس در مییابد که پدر را کشته و با مادرخود ازدواج کرده ژوکاست خود را میکشد و اودیپوس خود را کور میکند و پس از این ماجرا برادر زن اودیپوس که چهره برجسته جوامع مادر تبار است به سلطنت تبس میرسد در این ماجرا وقتی اتئوکل Etocles و پولونیکس Polynices؛ پسران اودیپوس؛ از این داستان آگاه میشوند پدر را از تبس میرانند و اودیپوس فرزندان را نفرین و به آتن اتئوکل و پولونیکس پیمان میبندند که هر یک برای یک سال بر تبس فرمان برانند و پس از یک سال جای خود را با یکدیگرعوض کنند و اتئوکل برادر را به آرگوس Argos تبعید میکند و در آن جا پولونیکس با دختر ادراستوس Adrastis شهریار آرگوس ازدواج میکند. پیشگوئی به آدراستوس گفته است که دخترش همسر شیر و گرازی خواهد شد و آدراستوس پسر اودیپوس را به هیأت شیری میبیند و دختر خود را بدو میدهد [و نام این دختر اژیا و دختر بزرگ ادراستوس است.]
هفت قهرمان علیه تبس
اکنون شایسته است که به داستان حماسی و تهور آمیز و بومی دیگری از عصر قهرمانان بپردازیم؛ داستان دو تهاجم علیه تبس از جانب هفت تن از پهلوانان کهن و پسران آنان چنین مینماید که این داستان بازتاب رقابت سیاسی میان آرگوس و تبس است. هسیود میگوید این هفت قهرمان در تصاحب گله اودیپوس کشته شدند و بدین روایت نخستین یورش به هنگام فرمانروائی اودیپوس اتفاق میافتد و موجب مرگ قهرمانان و اودیپوس و کارساز شدن نفرین مادر اودیپوس میشود.یورش به تبس با علاقه یک مدعی و بومزاد تبس آغاز میشود و در روایتی دیگر این ماجرا با شکار گراز کالیدون پیوند مییابد. تیده Tydeus پسر اونه Oenevs پس از کشتن چند تن از خویشاوندان تیده با دختر دیگر آدراست ازدواج و آدراست بدین دلیل او را به دامادی میپذیرد که به هیأت گراز بر او پدیدار میشود.
پارتنوپه Parthenopaeus پسر آتلانت از آرکادی به مهاجمان تبس میپیوندد و آرامگاه اوکلس Oecles پدر آمفیارائوس Amphiaraus پیشگوی ناراضی در آرکادی Arcadia قرار داشت. آمفیارائوس از شرکت در این نبرد ناراضی و نتیجه نبرد را شکست دیده بود. زن آمفیارائوس به نام اری فیل Eriphyle که مفتون گردن بند هارمونی؛ هدیه پولونیکس شده بود همسر را به خواست برادر آدراست به جنگ ترغیب کرد و آمفیارائوس با آن که میدانست در این نبرد کشته میشود شرکت در جنگ را پذیرفت. شاید آمفیارائوس پای بند قانونی بود که در جامعه مادر تبار رواج داشت و ناچار بود از برادر زن خود آدراست پیروی کند.
هفت فرمانده در تهاجم خود به سوی تبس بازیهای ایسمیدی Sthmian را به افتخار اوفلتس Opheltes که از جانب آنان ارکه مروس Archemoros [آغاز سرنوشت نام گرفت] بنیاد نهادند. اوفلتس پسر شهریار کورینت بود و هنگامی که دایه او به هنگام کمبود آب در راه چشمهای را به سپاهیان هفت فرماندن نشان داد توسط اژدهای پاسدار چشمه بلعیده شد نام اوفلتس گویای آن است که او خود یک مار بود؛ اوفلتس به معنی فرمانروای مرگ و این ماجرا گویای یک کیش بومی است بازیهای ایسمیدی یادآور انسانی مرده و انتخاب جانشین اوفلتس دراین بازی نیز با نیرنگ همراه است.
آمفیارائوس به هنگام نبرد در شکافی که زئوس با آذرخش بر سر راه او پدید میآورد ناپدید میشود و این هنگامی است که آمفیارائوس پس از شکست از جنگ به هنگام عبور دچار چنین سرنوشتی میشود و پیشگوئی او تحقق مییابد. در سده پنجم پیش از میلاد این کیش از جانب مردمان تبس به شهر مرزی اروپوس Oropus منتقل میشود و اروپوس جائی است که آتنیها برای در تملک گرفتن گور قهرمان پیشگوئی آمفیارائوس بر سر آن میجنگند.
هفت فرمانده شرکت کننده در تهاجم به تب؛ جز آدراست که با اسب جادوئی خود آریون Arion از مهلکه گریخت؛ کشته شدند. تیده به تنهائی و توسط آدراست به نبرد علیه تبس خوانده شده بود. تیده بر همه قهرمانان در مسابقه ورزشی غلبه و بعد همه را سر برید و تنها یکی از پنجاه مرد شرکت کننده که در راه بازگشت پنهان شد از این مهلکه رهائی یافت. در یورش هفت فرمانده به تبس مردم تبس تهاجم را دفع و با قربانی کردن پسر شهریار کرئون شهر را نجات میدهند. تیده از جانب ملانپوس Melanippus زخم مهلکی بر میدارد و او نیز کشته میشود پیش از این آتنا؛ تیده را رویین تن و جاودان اما تیده پیش از مردن با خوردن مغز رقیب خود آتنا را خشمگین کرده و این آدمخواری کاری است آیینی که در جهت دستیابی به جاودانه گی انجام میشد.
پولونیکس؛ پسر اودیپوس با برادر خود اتئوکل کنار یکی از هفت دروازه تبس جنگید و هر دو چون نفرین اودیپوس را در پی داشتند در این نبرد کشته شدند و لاشه پولونیکس به دستور کرئون تدفین ناشده ماند. آنتی گون Antigone دختر اودیپوس فرمان کرئون را نادیده گرفت چرا که برادر خود؛ پولونیکس؛ را بیش از شوهر خود دوست میداشت و هم بدین دلیل آنتی گون به دستور همسرش کرئون در غاری زندانی و پسر کرئون نیز همراه آنتی گون در این غار ماند و مرد.
پیروزی مردم تبس چیزی است که یونانیان آن را پیروزی کادموس مینامند چرا که همانند پیروزی پیریک Pyrrhic یا پیروزی است که با تلاش بسیار و به سختی فراهم آمد. ده سال بعد جانشینان و فرزندان هفت فرمانده همراه ترساندر Thersander پسر پولونیکس تبس را فتح کردند. این بار الکمئون Alcmaeon پسر آمفیارائوس پیروزی را پیشگوئی کرده بود این نبرد به فرماندهی الکمئون در خندق گلیاس Gliasas اتفاق افتاد و این جائی است که آرامگاه الکمئون در آن جا قرار دارد. پس از این ماجرا تیرزیاس Tirsias پیشگو جنگجویان را نصیحت کرد از تبس بیرون بروند و جنگجویان تبس را رها و به قبیله ایلیری پیوستند جائی که کادموس و هارمونی Harmonia پیش از این بدان جا رفته بودند.
در اودیسه و تراژدیهای یونانی؛ تیرزیاس؛ بکی Bachae و آنتی گون پیشگویانی نامدار و مشهوراند. تیرزیاس درادیسه از پیشگویان دیگر مشهورتر و در سفر به هادس اطلاعاتی را به دست میآورد که سیرسه در اختیار او میگذارد. تیرزیاس پسر یک نمف و تنها انسانی است که در دیار مردگان دانائی خود را حفظ میکند. تیرزیاس بعد از دیدن تن عریان آتناکور و از آن پس پیشگو شد و این داستانی است که شاید از روی داستان اکتئون Actaeon رقم زده شده است.
در روایتی دیگر تیرزیاس در کوهستان دومار را در حال جفتگیری میبیند و آنان را از هم جدا یا مار ماده را میکشد و هم بدین دلیل به هیأت زنی در میآید و این کار او موجب پیدائی نبردی بین زئوس و هرا میشود. زئوس از تیرزیاس میپرسد در مهرورزی زن و مرد چه کسی بیشتر لذت میبرد و تیرزیاس که تجربه مرد و زن بودن را آزموده است میگوید لذت مرد یک دهم زن است. این نظر بخشی از آزردگی جامعهای پدرتبار ریشه میگیرد و در این ماجرا هرا چندان خشمگین میشود که به انتقام تیرزیاس را دیگر بار مرد میسازد. در روایتی دیگر هفت سال بعد زمانی که تیرزیاس همان مارها را در حال جفتگیری میبیند دیگر بار تبدیل به مرد میشود.
پس از تخلیه تبس از جانب مهاجمان تیرزیاس میمیرد و مردم تبس دختر او را طبق نذری که کرده بودند به دلفی میفرستند و این ماجرا شبیه درونمایههای داستانهای مردمی و نذر کسی است که به خانه برمی گردد الکمئون پس از بازگشت به خانه مادر را به انتقام مرگ پدر میکشد و فوریها پس از این جنایت او را دیوانه میسازند. تبعید الکمئون به پزوفیس و ازدواج او با دختر شهریار پزوفیس در درمان دیوانگی او بی اثر و در این ماجرا زمین از باروری باز میماند و سرانجام الکمئون به سرزمینی رانده میشود که پیش از آن وجود نداشته و در دهانه رود اکلوس Achelous پدید آمده است و این ماجرا و پیدائی جزیرهای نو به هنگام تولید آرتمیس نیز دیده میشود.
الکمئون خواستار دختر خدای رود کلیرهو Callirhoe میشود و دختر به شرط هدیه گرفتن گردن بند هارمونی که الکمئون آن را به آرسینو Arsino داده بود این ازدواج را میپذیرد الکمئون برای گرفتن گردن بند نزد آرسینو میرود و آرسینو به بهانه آن که گردن بند را وقف معبد دلفی کرده است از این کار سرباز میزند و پس از آگاه شدن برادران آرسینو از این ماجرا الکمئون به دست آنان کشته میشود در این ماجرا کلیرهو از قاتلان شوهر خویش انتقام میگیرد و گردن بند هارمونی را به چنگ میآورد.
عناصر کهن این داستان از نمایش نامههای سوفوکلسس و اوری پید گرفته شده و رشد سریع و غول آسای کودکانی چون اتوس Otus و افیالتس Ephialtes و نقش زن برادر از جامعهای مادر تبار یا در خط مادری است مادر کشی جرم جامعه پدر سالاری است که در آن بی وفائی زن را کیفر مرگ است.
دو داستان بزرگ مادر کشی الکمئون و اورستس Orestes (اورست) هر یک بر دیگری تأثیر نهاده و همانند داستانهایی که در آنها تلاش خدایان بر آن است که سرزمینی را تصاحب کنند و بازتاب جوامع پدر سالاری و مادر تبار و مراسم آیینی و آداب و رسوم آنها است.
منبع: پین سنت، جان؛ (1387) شناخت اساطیر یونان، ترجمهی باجلان فرخی، تهران، اساطیر، چاپ دوم.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}