داستان خدایان یونانی
فرزندان زئوس و هرا سه تن و تنها یکی از آنان عضو خانواده خدایان بود این خدا آرس Ares خدای جنگ و در روایتی قرار گاه وی در تراشیه Thrachea (تراس) و فرماندهی است که مادیان گردونههای پسران او آدمخوار و در
نویسنده: جان پین سنت
مترجم: باجلان فرخی
مترجم: باجلان فرخی
فرزندان زئوس و هرا سه تن و تنها یکی از آنان عضو خانواده خدایان بود این خدا آرس Ares خدای جنگ و در روایتی قرار گاه وی در تراشیه Thrachea (تراس) و فرماندهی است که مادیان گردونههای پسران او آدمخوار و در روایتی دیگر آفرودیت Aphrodite همسر هفائیستوس Hephaestus اما نهانی آرس را دوست میدارد و به همسرخود خیانت میکند.
به روایت هومر، خورشید که از عشقبازیهای آرس و آفرودیت آگاه بود هفائیستوس را از این ماجرا آگاه و هفائیستوس آن را در توری نامرئی گرفتار و خدایان را به شهادت خواند... پوزئیدون اما از هفائیستوس خواست آنان را از دام رها و پس از این ماجرا آرس به تراس و آفرودیت به قبرس تبعید شد. [از زمان هومر؛ آرس را خدای جنگ میدانستند و بر این باور بودند که از کشتار و خونریزی لذت میبرد. آرس را با زره و خود و مسلح به سپر و نیزه و شمشیر تصویر میکردند و گردونه او ارابهای بود که با چهار اسب جنگی به حرکت در میآمد.]
[اروس Eros، انتروس Anteros، دیموسDeimos فوبوسPhobos (نماد ترس و وحشت) و هارمونی Harmonie را فرزندان آرس و آفرودیت میدانستند. آفرودیت را عشقهای بسیاری است. در روایتی آفرودیت و پرسفونه Persphone هر دو شیدای آدونیس Adonis و به فرمان زئوس؛ آدونیس هشت ماه از سال را بر روی زمین و نزد آفرودیت و چهار ماه از سال در زیر زمین و نزد پرسفونه به سر میبرد و چنین روایتی گویای آن است که ادونیس گیاه خدائی است که بر اثر حسادت آرس در حادثهای به شاخ گرازی مجروح و کشته میشود. در نبرد تروا آرس و آفرودیت از مردمان تروا حمایت میکردند و نماد آرس سگ و کرکس و نماد آفرودیت کبوتر؛ گیاه و گل سرخ بود.]
اوتوس و افیالتس
برخی از ویژگی اوریون همانند اوتوس Otus و افیالتس Ephialtes و هر سه از مادری زاده میشوند که همسر پوزئیدون و از شجرهای قهرمانی برخوردارند. اوتوس و افیالتس نیز هر دو از ژتانها یا غولان و هر سال پنجاه سانتی متر از عرض و یک متر و هفتاد سانتی متر از طول رشد میکردند و هنگامی که به نه سالگی رسیدند عرض آنان چهارمتر و قد آنان هفده متر بود این دو ژتان کوه اوسا Ossa در [تسالی]؛ کوه المپ و کوه پلیوم pelivm را روی هم نهادند و بر آن بودند که به جنگ خدایان بروند. بدین روایت افیالتس عاشق هرا و اوتوس عاشق آرتمیس شدند و با نفرتی که از آرس ares [به سبب مرگ آدونیس Adonis به هنگام شکار داشتند آرس را با زنجیر به بند کشیدند و او را در گلدانی مفرغی زندانی ساختند آرس سیزده سال در اسارت ماند و سرانجام هرمس او را از این بند رهائی داد رفتار این ژتانها خشم خدایان را بر انگیخت و به روایتی زئوس آنان را با صاعقه کشت و به روایتی دیگر هنگامی که در جزیره ناکسوس Naxos مشغول شکار بودند آرتمیس به هیأت غزالی ماده بین آن دو قرار گرفت و با شتابی که برای صید غزال داشتند به خطا همدیگر را با تیر زدند [و پس از آن در هادس با اژدرماری به ستونی بسته شدند و جغدی مدام نالان هنوز هم آنان را آزار میدهد.]چنین مینماید که اوتوس و افیالتس در پیوند با جزیره ناکسوس و جائی که کشته میشوند با کیش باروری نیز پیوند دارند آنان پسران خرمنگاه؛ یا باغ یا که تاکستان (Aloe) و در بسیاری از روایات معشوق آنان هرا و آرتمیس و روایت مرگ آنان گویای شکارچی بودن آنان و مردن آنان با رسمی آیینی که مسئولیتی برای دیگران ندارد تحقق یافته است.
هفائیستوس
در روایت تولد آپولو Apollo هرا به انتقام زاده شدن آتنا Athena؛ تیفون Typhon را بدون آمیزش با مردی هستی میبخشد. این روایت در تولد هفائیستوس Hephaistus که شاید خدای شرقی آتش و از خدایان نسل دوم المپ است تکرار میشود. اگر یونانیان کار روی فلز را از شرق یاد گرفته باشند هفائیستوس بدین روایت آهنگر آسمان و خدائی لنگ است. در روایتی دیگر هفائیستوس کور و شاگرد یک رامشگر و در آهنگری او کار میکند و در جبران ناتوانی در کاربرد چشمها یا که پای خود دستها و شانههایش را به کار میگیرد و از دست دادن چشم بر اثر جرقه آهن شاید خاستگاه اسطوره سیکلوپ Cyclopهای یک چشم است.در آثار هومر؛ هفائیستوس فرزند زئوس و هرا و لنگ زاده میشود و درایلیاد به هنگامی که هرا و زئوس درباره هراکلس Heracles مشاجره میکنند هفائیستوس جانب مادر را میگیرد و زئوس که از این ماجرا خشمگین است یک پای هفائیستوس را میگیرد و او را به آسمان پرتاب میکند و پس از این ماجرا هفائیستوس لنگ هشت سال را از جانب تتیس Thetis پرستاری میشود [با توجه به احتمال شرقی بدون هفائیستوس] داستان رانده شدن هفائیستوس همانند طرد یک فرزند خوانده از جانب زئوس و پرستاری او از جانب تتیس گویای پیوند این روایت با اسطوره جانشینی و گوئی هفائیستوس خدائی است که آهنگ بر انداختن زئوس را داشت. در اسطورهای بر گرفته از سفالی منقوش و انحصاری هفائیستوس به هنگام غیبت خود از المپ تختی از طلا میسازد و آن را برای مادر خود به المپ میفرستد و هرا با نشستن بر تخت نمیتواند از روی آن برخیزد و از آن جا که تنها سازنده تخت از این راز آگاه است خدایان دیونیزوس را به دنبال هفائیستوس میفرستند. دیونیزوس؛ هفائیستوس را مست و آهنگر خدا سوار بر یک خر به المپ باز میگردد و مادر را آزاد میکند.
پان
در این مورد خواه ناخواه تحلیلی ویژه مورد نیاز است تردیدی نیست که اساطیر دوران مختلف بازتاب تغییر موقعیت کیشها است پیش در آمد کیش پان pan در آتن برای مثال از نظر تاریخی در داستان مشهوری که از توجه یونانیان به اساطیر سخن میگوید تأیید میشود پیش از نبرد ماراتن آتنیها دوندهای به نام فیلیپیداس Philippdes را برای یاد گرفتن از مردم اسپارت بدان دیار میفرستند و فیلیپیداس در راه پان را میبیند که از او میپرسد چرا آتنیها او را فراموش کردهاند.پان به معنی چراننده گله و واژه پان با چراگاه پیوند دارد و در سرودی از او به عنوان پس هرمس از مادری آرکاری به نام دریوپ Dryops و در هیأتی با پای بز؛ دو شاخ؛ پرهیاهو و چهرهای خندان و نامیرا یاد میشود برخی دیگر از خدایان یونانی نیز دراساطیر به هیأت حیوانات یا پرندگان و با ساختارسه گانه خدا و خدابانو؛ شهریار و ملکه و حیوانی نر و ماده پدیدار میشوند هیبریدها یا دورگههایی چون پان؛ قنطور Centaur[یا اسب –مرد] و مینوتور Minotaur [یا گاو- مرد] یا بازتاب آشفتگی عقلی مراتب یا تجسم حیوان خدا توسط شهریاران است چنین مینماید که پان شکل باستانی و آغازینه خدای گلههای آرکاردی است که در ارتباط با گلهها هرمس را نیز در بر میگیرد پان شبیه بز- ساتیر Satyresهای متلزم دیونیزوس و به هیأت رقاصان نمایشنامههای کمدی و یک تریلوژی تراژدی آتنی است (واژه تراژدی Tragedy در زبان یونان به معنی بز سرود) اما این بز – ساتیرها همانند است – ساتیرهائی است که در سفالهای منقوش نقاشی شده و در این تصویرها درای تن انسان و پای حیوانی و شبیه رقاصانی است که به نقش حیوانات در میآیند.
اگر چه در ترانههای عاشقانه غربی کلاسیک ساتیرها همیشه با نمفها پیوند دارند؛ صید آنان اما زنان عشرت طلب میگسار و پیروان دیونیزوس و در شوریده گی خود به صید مار و دریدن حیوانات وحشی میپردازند در بسیاری از سفالهای منقوش یونان زنان عشرت طلب در حال فرار از ساتیرها و دفع آنها با جوز کلاغی هستند که بر روی سیخی نصب شده است.
نمفها
پان با نمف Nymph به ویژه در زمینه غارزی بودن پیوند دارد چنین مینماید که نمفها گونهای پری و تجلی خدابانوان کهنی هستند که شماری از آنان به مقام خدابانوان المپ راه مییابند و آتنا و هرا نیز از این شمار بودند این نمفها همانند پان و آرتمیس غالباً تند خو و برخورد با آنان خالی از خطر نیست پان در روایتها در نیمروز و بر دامنه کوهستان ترسی غیر منطقی را پدید میآورد: دیدار نمفها گاهی به دیوانه گی و پری زده گی میانجامد و گاه موجب الهام و پیشگوئی است.یونانیان عروس را نمف مینامیدند و این بدان دلیل بود که عروسان را سرشار از نیروی خدایان میدانستند یا باور بر این بود که روح عروسان از جانب نمفها تسخیر میشود. پیتیا و سی بیلها Sibtlle یا کاهنههای پیشگوی معبد آپولو و حتی بداقبالانی چون کاساندار Casandra را عروس خدا مینامند. نمف در ارتباط با پدیدهای طبیعی که با آن سرو کار داشتند تقسیم بندی میشوند: اورید Oreadها نمفهای کوهها؛ دریاد Dryadها پریان درختان به ویژه درختان بلوط و ملیا Meliaeها پریان بیشهها؛ و نرئید Nereidها نمفهای دریا بودند. هیچ یک از این نمفها را جز آنان که به مقام خدابانوئی رسیدند زندگی جاوید نیست و تنها سی بیلها بدان سال که در سرودی از هسیود آمده است دیرزی بودند: بدین روایت نسل حدود صد سال و واژه لاتین نسل Saeculam زمانی در حد طول زندگی پیرترین انسان و بدین سال یک نمف صدهزار سال عمر میکند.
شارون یا کارون Charon اسطوره نگار سده پنجم؛ نویسنده تاریخ پارس و از مردمان لمپسه کوس Lampsacus در روایتی از رئوکوس Rehoecus که به نینوا رفته بود از درخت بلوطی یاد میکند که آن را در خطر سقوط میبیند. رئوکوس از بردگان خویش میخواهد زیر درخت شمع بزنند و بدین سان درخت از خطر سقوط رهائی مییابد شب آن روز آن درخت بلوط در رویای رئوکوس پدیدار و از وی میخواهد محبوب و حامی وی باشد و نمف میپذیرد و بدو میگوید زنبور عسلی نزد وی میآید و او را به قرار گاه پری رهنمائی میکند. (در اودیسه بین نمفها و زنبور عسل پیوندی خاص وجود دارد و برخی از کاهنههای پیشگو نیز زنبور عسل نام دارند) هنگامی که رئوکوس زنبور را میبیند درگیر یک بازی جمعی است و با زنبور با خشنونت رفتار میکند و در نتیجه دریاد خشمگین و او را کور میکند و از این که رئوکوس پیشگو شد یا نه در این روایت سخنی نیست.
روایت کارون همانند روایتی است که بر تیرزیاس Tirsias رفت. [در روایتی تیرزیاس ایزد بانوی پالاس را به تصادف عریان میبیند و هم بدین دلیل کور و در جبران این آسیب پالاس بدو قدرت پیشگوئی میدهد. در روایتی دیگر تیرزیاس که مردی است دومار را در حال جفت گیری میبیند و آنان را با پرتاب سنگی جدا میکند و براثراین کار جنس او دیگرگون و زنی پیشگو میشود و از آن جا که راز زنان را بر زئوس آشکار میسازد از جانب هرا کور و پیشگو میشود]. کیهانشناسی یونانیان که در بخش پیشین از آن سخن رفت برگرفته از روایتها و نوشتههایی است که با وجود تفاوت روایت در فرایند اسطوره سازی مؤثر بوده است نویسنده خاستگاه خدایان هدفی اخلاقی را دنبال میکند و اسطورههای وی بیانی جدی دارد و میتوان گفت که نیازهای روانشناختی او و خوانندگان آثارش را بر آورده میسازد. کارون از مردمان لمپسه کوس گوینده داستانهای رمانتیک و روایتهای است که خوانندگان وی مشتاق خواندن آن بودند. کارون همانند معاصر جوانتر خویش هرودوت ایمان استواری به خدایان داشت و با این همه داستانها او غالباً به روایت از دیگران و کار او با توکودیدس Thucydides که از اسطوره تاریخ میسازد، تفاوت دارد.
منبع: پین سنت، جان؛ (1387) شناخت اساطیر یونان، ترجمهی باجلان فرخی، تهران، اساطیر، چاپ دوم.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}