نویسنده: مجتبی قزوینی خراسانی




 
یکی از مسائل متفرع بر توحید قرآن، هدایت و ضلالت بندگان است که درآیات و روایات به آن کراراً اشاره شده است. و لازم است که آنرا نیز مورد بحث قرار دهیم.
هدایت، راهنمایی و رساندن به مقصود است و ضلالت، گمراه شدن و نرسیدن به مقصود، اضلال، گمراه نمودن و نرساندن به مقصود برای هدایت و ضلالت بر حسب مواضع استعمال [دارای] معانی چندی است:
1-هدایت تشریعی؛ بیان احکام و دستورهای عملی و معارف برای رسیدن به سعادت، قسمتی از آیات و روایات در موضوع هدایت انبیا(علیه السلام) و قرآن به این معنی است.
2-هدایت تکوینی غیرحتمی؛ یعنی،جعل اسباب و مقتضیات و توفیق دادن به بندگان تا طالب هدایت به مقصود برسد.
3-هدایت تکوینی حتمی؛خداوند به اراده ی تکوینی حتمی هر که را بخواهد هدایت کند. البته فعل خداوند، مقرون به حکمت است و عبث و جزاف نیست. بعضی آیات و روایات به این معنی وارد شده است و آنان که میل به باطل دارند فقط تمسک به این آیات و یا تمسک به آیات متشابهه نمایند.
معانی اضلال، در مقابل معانی هدایت و عکس آنها می باشد. خبر در موارد اول.
از آیات شریفه نمونه چندی ذکر می شود. معانی هدایت در آیات از آنچه ذکر شد خارج نیست.
(افمن شرح الله صدره للاسلام فهو علی نور من ربه فویل للقاسیه قلوبهم من ذکر الله اولئک فی ضلال مبین)(1)( اهدنا الصراط المستقیم)(2)
(کیف یهدی الله قوما کفروا بعد ایمانهم و شهدوا ان الرسول حق و جاءهم البینات و الله لا یهدی القوم الظالمین)(3)
(و لو شاء الله لجمعهم علی الهدی فلا تکونن من الجاهلین)(4)
(فمن یرد الله ان یهدیه یشرح صدره للاسلام و من یرد ان یضله یجعل صدره ضیقاً خرجا کانما یصعد فی السماء کذلک یجعل الله الرجس علی الذین لا یومنون)(5)
(و من یهد الله فهو المهتدی و من یضلل فاولئک هم الخاسرون)(6)
(فریقا هدی و فریقا حق علیهم الضلاله)(7)(و من یضلل الله فلن تجد له سبیلا)(8)
(و لقد بعثنا فی کل امه رسولا ان اعبدوا الله و اجتنبوا الطاغوت فمنهم من هدی الله و منهم من حقت علیه الضلاله)(9)
(و من یهد الله فهو المهتد و من یضلل فلن تجد له ولیا مرشدا)(10)
(ان الله لا یهدی من هو کاذب کفار)(11)
(الله یجتنبی الیه من یشاء و یهدی الیه من ینیب)(12)
(انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا)(13)
چون در آیات دیگری نیز همان معانی به غیر لفظ هدایت و ضلالت ذکر شده است و موهم اشکال می باشد، مقداری از آن آیات ذکر می شود.
(و لکن الله حبب الیکم الایمان و زینه فی قلوبکم و کره الیکم الکفر و الفسوق و العصیان اولئک هم الراشدون)(14)
(أ و من کان میتا فاحییناه و جعلنا له نورا یمشی به فی الناس کمن مثله فی الظلمات لیس بخارج منها کذلک زین للکافرین ما کانوا یعملون)(15)
(و علی ابصارهم غشاوه و لهم عذاب عظیم)(16)
(و من یرد الله فتنته فلن تملک له من الله شیئا اولئک الذین لم یرد الله ان یطهر قلوبهم)(17)
(و جعلنا علی قلوبهم اکنه ان یفقهوه و فی آذانهم وقرا)(18)
(و لو شاء ربک لجعل الناس امه واحده و لا یزالون مختلفین الا من رحم ربک و لذلک خلقهم)(19)
(و لا ینفعکم نصحی ان اردت ان انصح لکم ان کان الله یرید ان یغویکم)(20)
(و لولا فضل الله علیکم و رحمته ما زکی منکم من احد ابدا و لکن الله یزکی من یشاء)(21)
(سواء علیهم أأنذرتهم ام لم تنذرهم لا یومنون)(22)
(و من یعش عن ذکر الرحمن نقیض له شیطانا فهو له قرین)(23)
(أ فرأیت من اتخذ الهه هواه و اضله الله علی علم و ختم علی سمعه و قلبه و جعل علی بصره غشاوه فمن یهدیه من بعد الله أفلا تذکرون)(24)
چنان که از نظر در آیات روشن می شود هدایت و ضلالت در همه جا به یک معنی نیست و روایات نیز مؤید این مطلب است.
1-قال الراوی سالته عن قول الله عزوجل ختم الله علی قلوبهم و علی سمعهم قال الختم هو الطبع علی قلوب الکفار عقوبه علی کفرهم کما قال تعالی بل طبع الله علیها بکفرهم فلا یومنون الا قلیلا.(25)
راوی ازحضرت رضا(علیه السلام) معنی آیه را سوال نموده. در جواب فرمودند: ختم طبع بر قلوب کفار است به جزای عقوبت کفر آن هم چنان که در آیه ی دیگر هم خداوند می فرماید. این تفسیر صریح است در معنای سوم که ذکر شد.
2-عن ابی عبدالله(علیه السلام) قال قال ان الله عزوجل اذا اراد بعبد خیرا نکت فی قلبه نکته من نور و فتح مسامع قلبه و وکل به ملکا یسدده و اذا اراد بعبد سوءاً نکت فی قلبه نکته سوداء و سد مسامع قلبه و وکل به شیطانا یضله ثم تلا هذه الایه.(26)
می فرماید وقتی که خداوند به بنده خوبی خواسته باشد در قلب او نقطه ای نور وارد کند گوش های قلبش باز شود، به او ملکی موکل سازد که او را تأیید کند و اگر به بنده ی بدی خواسته باشد نقطه ای از ظلمت وارد قلب او کند و گوش های قلبش را ببندد و شیطانی به او موکل گردد که او را گمراه کند پس تلاوت فرمود آیه ی مبارکه را.
این روایت، صریح است در معنای سوم هدایت و ضلالت. صدوق بعد از ذکر آیه در روایت فرموده که اول به استحقاق یا تفضل است. و در ثانی، به استیجاب و استحقاق است به جهت گناهی که مرتکب شده است. می گوییم این مطلب مفاد آیات و روایات است، الا اینکه استحقاق ثواب، بر خلاف تصریح بعضی ادعیه و روایات است و مراد از استیجاب همان استحقاق است.
3- قال الله تعالی: (من یعش عن ذکرالرحمن نقیض له شیطانا فهو له قرین)(27)
و روی فیه باسناده عن السجاد صلوات الله علیه انه قال فی حدیث الا ان للعبد اربعه اعین عینان یبصر بهما امر آخرته و عینان یبصر بهما امر دنیاه فاذا اراد الله عزوجل بعبد خیرا فتح له العینین اللتین فی قلبه فابصر بهما العیب و اذا اراد غیر ذلک ترک القلب بما فیه ثم التفت الی السائل عن القدر فقال هذا منه هذا منه(28)
مضمون حدیث برای بنده چهار چشم؛ یعنی، چهار آلت و اسباب دیدن است. دو چشم قلب، که به آنها امر آخرت خود را می بیند و دو چشم ظاهر و بدن، که به آن ها امر دنیا را می بیند. وقتی که خدا برای بنده خیر را خواسته باشد، دو چشم قلب او را باز کند و به آنها عیب خود را ببیند؛ و اگر غیر آن را خواسته باشد، قلب را به حال خود واگذارد؛ سپس رو کردند به کسی که از قدر سوال کرده بود. فرمودند:این از قدر است. از این روایت علاوه بر هدایت و اضلال بخوبی معلوم می شود که قضا و قدر در افعال بندگان به معنایی که توهم شده نیست.
4-مسندا عن الصادق(علیه السلام) قال رسول الله(صلی الله علیه و آله) قال الله جل جلاله عبادی کلکم ضال الا من هدیته و کلکم فقیر الا من اغنیته و کلکم مذنب الا من عصمته(29)
امام(علیه السلام) می فرماید که پیغمبر(صلی الله علیه و آله) فرمود که خدا فرموده بندگان من! شما تمام گمراه باشید مگر کسی را که من هدایت کنم. و تمام شما فقیر باشید مگر کسی را که من بی نیاز کنم و شما تمام گناهکارید مگر کسی را که من حفظ کنم. این روایت مبارکه صریح است که انسان مستقل در افعال و حصول سعادت نیست و سلطنت تامه ندارد و امر، تفویض به بندگان نشده و تمام نعم به ید قدرت او است و به یکی از اقسام هدایت کند.
5-عن ابی جعفر(علیه السلام)فی قوله تعالی قل ارایتم ان اخذ الله سمعکم و ابصارکم و ختم علی قلوبکم یقول اخذ الله منکم الهدی من اله غیر الله یاتیکم به(30)
در تفسیر آیه مبارکه می فرماید: اگر خداوند، دیدن و فهمیدن راه سعادت را از شما گرفت، غیر از خدا کیست که راه حق را به شما نشان دهد؟ این روایت، در معنای اول و دوم ظاهرتر است. در واقع منتی است بر بندگان که ایشان را هدایت کرده است.
6-عن ابی جعفر(علیه السلام) فی قوله لهم قلوب لا یفقهون بها یقول طبع الله علیها فلا تعقل و لهم اعین علیها غطاء عن الهدی لا یبصرون بها و لهم آذان لا یسمعون بها جعل فی آذانهم وقرا فلم یسمعوا الهدی(31)
در معنای آیه که می فرماید دارای روح و قلب می باشند و نمی فهمند و دارای چشم و گوش هستند و لکن نمی بینید و نمی شنوند. فرمودند: مراد این است که قلوب آن ها را خدا طبع و مهر کرده و چشم و گوش آنها را از دیدن و شنیدن حق و راه حق کر و کور نموده. واضح است که این روایت مؤید و مؤکد روایات قبل است.
7-فی تفسیرالبرهان عن علی بن ابراهیم فی قوله تعالی انا ارسلنا الشیاطین(آلایه)قال: لما طغوا فیها و فی فتنتها، و فی طاعتهم، مدلهم فی طغیانهم و ضلالهم، و ارسل علیهم شیاطین الانس و الجن: توزهم ازا ای تحثهم حثا، و تحضهم علی طاعتهم و عبادتهم، فقال الله: فلا تعجل علیهم انما نعد لهم عدا ای فی طغیانهم، و فتنتهم، و کفرهم.(32)
در تفسیر آیه ی مبارکه می فرماید: چون مردم، در اعمال و امتحان و طاعت خدا سرکشی کردند، خدا شیاطین انس و جن فرستاد که ایشان را بر متابعت و اطاعت شیاطین تحریص و ترغیب کنند؛ و بر مدت و ضلالت آنها افزوده و مهلت داد، پس فرمود: بر عذاب و عقوبت سرکشان تعجیل مکن و ما برای سرکشی و گمراهی آن ها مدت معین کرده ایم. این روایت، صریح است که پس از معصیت و سرکشی آنها را گمراه و مخذول گرداند.
8-عنه ایضا فی ما نعی الخمس و الزکوه و فیه فی قوله تعالی فمن تبع هدای فلا یضل و لا یشقی و من اعرض عن ذکری(الایه)محمد بن یعقوب: عن الحسین بن محمد، عن معلی بن محمد، عن السیاری، عن علی بن عبدالله، قال: سئل ابو عبدالله(علیه السلام) عن قول الله عزوجل: فمن اتبع هدای فلا یضل و لا یشقی.
قال:«من قال بالائمه و اتبع امرهم و لم یجر طاعتهم».
و عنه: مسندا عن ابی بصیر، عن ابی عبدالله(علیه السلام)، فی قوله الله عزوجل: و من اعرض عن ذکری فان له معیشه ضنکا، قال: «یعنی ولایه امیرالمومنین(علیه السلام)».(33)
در تفسیر این آِیه، که می فرماید: کسی که متابعت هدایت کند گمراه و شقی نمی شود. فرمود: که مراد، تصدیق امامت ائمه(علیه السلام) و ولایت علی(علیه السلام) و متابعت اوامر و نواهی آنها است. مراد از اعراض از ذکر حق، اعراض از ولایت علی (علیه السلام) است. واضح است که مراد از این هدایت، راهنمایی و بیان حق است و روایات در باب ولایت به این مضمون و روایات در تفسیرآیات، که اضلال جمعی به واسطه ی تمرد و عصیان و عقوبت است، زیاد است.
9-فیه فی قوله تعالی یلقی الروح من امره علی من یشاء من عباده.
عن علی بن ابراهیم، قال:روح القدس، و هو خاص لرسول الله و الائمه(علیه السلام)(34)
در تفسیر آیه ی مبارکه ی«یلقی الروح علی من یشاء» فرمود: مراد روح القدس است و او مختص به رسول خدا (صلی الله علیه وآله) و ائمه ی هدی(علیهم السلام) است. از این روایت معلوم می شود که هدایت، خاصه ی مقام رسالت و ولایت، فعل و اختیار خدا است هر کس را که بخواهد برگزیند و انتخاب کند.
10-فیه سعدبن عبدالله، قال: حدثنا محمد بن عیسی بن عبید و محمد بن الحسین، و موسی بن عمر بن یزید الصیقل، عن علی بن اسباط، عن علی بن ابی حمزه، عن ابی بصیر، عن ابی جعفر(علیه السلام)قال: سالته عن قول الله عزوجل: ینزل الملائکه بالروح من امره علی من یشاء من عباده، فقال:«جبرئیل(35)
در این روایت، روح تفسیر شده به جبرئیل و فرستادن وحی، و جبرئیل فعل و اختیار خاصه ی الهی است.
11- قوله تعالی: و اما ثمود فهدیناهم فاستحبوا العمی علی الهدی- محمد بن یعقوب:عن عده من اصحابنا، عن احمد بن محمد بن خالد، عن ابن فضال، عن ثعلبه ابن میمون، عن حمزه بن محمد الطیار، عن ابی عبدالله(علیه السلام)، فی قوله الله عزوجل: و ما کان الله لیضل قوما بعد اذ هداهم حتی یبین لهم ما یتقون، قال:«حتی یعرفهم ما یرضیه و ما یسخطه، و قال تعالی: فالهمها فجورها و تقواها، قال: بین لها ما تاتی و ما تترک، و قال تعالی: و اما ثمود قال: عرفناه اما آخذ و اما تارکا، و قال تعالی: و اما ثمود فهدیناهم فاستحبوا العمی علی الهدی، قال:
عرفناهم، فاستحبوا العمی علی الهدی، و هم یعرفون». و فی روایه:« بینا لهم».
و رواه ابن بابویه، باسناده عن ابی عبدالله(علیه السلام) مثله.(36)
در تفسیر آیه ی مبارکه، که فرمود: قوم ثمود را هدایت کردیم پس اختیار کردند و دوست داشتند گمراهی و کوری را بر هدایت. امام(علیه السلام) فرمود: شناسانید به آنها هدایت و راه حق را پس گمراهی را دوست داشتند. و در روایت دیگر فرمود: بیان کردیم برای آنها و در آیه ای که فرمود خدا هیچ قومی را بعد از هدایت گمراه نمی کند مگر آنکه برای آنها آنچه را که باید دوری از آن کنند، بیان کند. فرمود: مراد این است که کسی را گمراه نکند مگر آنکه آنچه را که رضا و سخط او است به او بشناساند و در آیه ی مبارکه ی «فالهمها فجورها» فرمود: برای نفس آنچه را که باید بجا آورد یا ترک کند بیان کرده است. در تفسیر این آیات واضح است که مراد از هدایت، بیان و ارائه ی طریق است و اضلال و خذلان پس از اتمام حجت و بیان حق است.
12-فیه ابوالحسن الثالث علی بن محمد الهادی(علیه السلام) قال الهدایه منه التعریف کقوله تعالی و اما ثمود فهدیناهم(الایه).(37)و فی تفسیر علی بن ابراهیم فی قوله تعالی و اما ثمود الایه و لم یقل استحب الله کما زعمت المجبره ان الاعمال احدثها الله لنا فاخذتهم صاعقه العذاب الهون بما کانوا یکسبون یعنی ما فعلوه.(38)
امام (علیه السلام) فرمود: مراد از هدایت خداوند، شناساندن است؛ چنان چه فرمود: قوم ثمود را هدایت کردیم آن ها اختیار کردند گمراهی را بر هدایت و نفرمود خدا دوست داشته است چنان که قائلین به جبر گویند خدا اعمال ما را ایجاد کرده. در آیه ی مبارکه فرمود: که صاعقه و عذاب خوار کننده، به آنها رسید به واسطه ی آنچه کسب کردند.
13-قوله تعالی اذا خرجوا من عندک قالوا للذین اوتوا العلم ما ذا قال آنفا اولئک الذین طبع الله علی قلوبهم و اتبعوا اهواءهم الی ان قال و منهاروی مرفوعا عن ابن ابی عمیر عن حماد عن الحلبی قال قرا ابو عبدالله ع فهل عسیتم ان تولیتم و سلطتم و ملکتم ان تفسدوا فی الارض و تقطعوا ارحامکم ثم قال نزلت هذه الایه فی بنی عمنا بنی العباس و بنی امیه ثم قرا اولئک الذین لعنهم الله فاصمهم عن الدین و اعمی ابصارهم عن الوصی ثم قرا ان الذین ارتدوا علی ادبارهم بعد ولایه علی من بعد ما تبین لهم الهدی الشیطان سول لهم و املی لهم ثم قرا و الذین اهتدوا بولایه علی زادهم هدی حیث عرفهم الائمه من بعده و القائم و آتاهم تقواهم ای ثواب تقواهم امانا من النار(39)
در ذیل تفسیر آیه ی اول و تطبیق آیه ی «فهل عسیتم...» با بنی امیه و بنی عباس این آیه را قرائت فرمود آن ها کسانی هستند که خدا آن ها را لعن فرموده و گوش و چشم آن ها را کر و کور کرده از فهمیدن وحی الهی. پس از آن این آیه را قرائت فرمود کسانی که پس از بیان و ظهور و نوشتن راه حق برای آنها اقرار کردند به ولایت علی(علیه السلام) سپس برگشتند به سابقه ی خود، آنانند اهل نار. بعد این آیه را قرائت فرمود کسانی که هدایت شدند و قبول کردند ولایت علی(علیه السلام) را و دارای تقوی شدند، آنها مأمون از آتش باشند. واضح و روشن است که هدایت و گمراهی در این روایت، اتمام حجت و ارائه ی طریق و بیان حق است و گمراهی پس از اتمام حجت جزا و عقوبت است.
14-فی قوله تعالی انا کلشیء خلقناه بقدر، ابن بابویه قال حدثنا و اتصل الاسناد الی عبدالله بن موسی بن عبدالله بن حسن، عن ابیه، عن آبائه، عن الحسن بن علی، عن علی بن ابی طالب(علیه السلام)، انه سئل عن قول الله عزوجل: انا کل شیء خلقناه بقدر، فقال:«یقول الله عزوجل: انا کل شیء خلقناه لاهل النار بقدر اعمالهم»(40)
در آیه ی مبارکه «انا کلشیء خلقناه بقدر» از امام(علیه السلام)این تفسیر دیگر است که وارد شده غیر از آنچه در سابق ذکر کردیم فرمود: هر چیز را برای اهل آتش به مقدار اعمال آنها خلق کردیم.

پی نوشت ها :

1-سوره ی زمر، آیه:22
2-سوره ی فاتحه، آیه:5
3-آل عمران، آیه:86
4-سوره ی انعام، آیه:35
5-سوره ی انعام، آیه:125
6-سوره ی اعراف، آیه:178
7-سوره ی اعراف، آیه:30
8-سوره ی نساء، آیه:88
9-سوره ی نحل، آیه:36
10-سوره ی کهف، آیه:17
11-سوره ی زمر، آیه:3
12-سوره ی شوری، آیه:13
13-سوره ی دهر، آیه:3
14-سوره ی حجرات، آیه:7
15-سوره ی انعام، آیه:122
16-سوره ی بقره، آیه:7
17-سوره ی مائده، آیه:41
18-سوره ی اسراء، آیه:46
19-سوره ی هود، آیه های:118 و 119
20-سوره ی هود، آیه:34
21-سوره ی نور، آیه:20
22-سوره ی بقره، آیه:6
23-سوره ی زخرف، آیه:36
24-سوره ی جاثیه، آیه:23
25-عیون، ج:1،ص:123
26-توحید،ص:415- اصول کافی، ج:1،ص:166
27-سوره ی زخرف، آیه:36
28-توحید، ص:366-خصال صدوق،ج:1،ص:240
29-امالی، ص:101- من لا یحضره الفقیه،ج:4،ص:397
30-تفسیرعلی بن ابراهیم، ج:1،ص:201
31-تفسیرعلی بن ابراهیم، ج:1،ص:249
32-تفسیربرهان، ج:3،ص:730
33-تفسیربرهان، ج:3،ص:784
34-تفسیربرهان، ج:4،ص:750
35-تفسیربرهان، ج:3،ص:404
36-تفسیربرهان، ج:4،ص:783
37- تفسیربرهان، ج:4،ص:783
38- تفسیرعلی بن ابراهیم، ج:2،ص:263
39- بحارالانوار، ج:24،ص:320
40-تفسیربرهان، ج:5،ص:222

منبع: قزوینی خراسانی، مجتبی؛ (1387) بیان الفرقان: در بیان اصول اعتقادی شیعه، قزوین: حدیث امروز