بزرگ ترین معجزه ی پیامبر اسلام
بر ارباب اطلاع و بصیرت واضح و بدیهی است، احدی از اهل علم و دانش شبهه نکرده در اینکه محمّد بن عبدالله(صلی الله علیه و آله) آمده، و ادّعای نبوّت کرده، و ادّعای خود را مقرون به تحدّی؛ یعنی مبارزه به معجزه و خرق عادت
نویسنده: مجتبی قزوینی خراسانی
بر ارباب اطلاع و بصیرت واضح و بدیهی است، احدی از اهل علم و دانش شبهه نکرده در اینکه محمّد بن عبدالله(صلی الله علیه و آله) آمده، و ادّعای نبوّت کرده، و ادّعای خود را مقرون به تحدّی؛ یعنی مبارزه به معجزه و خرق عادت فرموده، حتی نویسنده ی انگلیسی که در چندی قبل به خیال خام قیام کرده بود که اشکالاتی بر اسلام وارد آورد، اعتراف می کند که بر حسب تواریخ مسلمه ی مورخین ملل خارجه ی نصاری و غیر هم اشکالی نیست که این مرد بزرگ قیام به دعوی نبوّت کرد، و دعوی معجزه هم کرد، و حتی می گوید معجزه خود را قرآن قرار داده است.
بالجمله جای هیچ شک نیست که وجود مبارکش دعوای نبوّت کرد و مدّعی معجزاتی بود، و نیز به موجب تواریخ مخالف و غیر مخالف مسلّم است، که محمّد (صلی الله علیه و آله)برجسته ی اهل عالم بود از جهت علم و عمل، و پیغمبری جامع، دانا، پاک، پاکیزه ای امین، و دارای اخلاق پسندیده بود، و نشو و نما در جماعت عرب کرده احدی از قریش و مدعیان، اعتراضی بر عمل او نداشته و حضرتش را(صلّی الله علیه و آله) امین می گفتند. اگر کسی بخواهد کاملاً اطلاع در این موضوع حاصل کند باید با دقت نظر و انصاف رجوع کند به تواریخ و آثاری که نوشته شده، و اگر دیده ی عصبیت و عناد نباشد پس از قبول نبوت عامه نفس عمل و تاریخ زندگانی آن حضرت بزرگ ترین معجزه است بر نبوّت آن وجود مقدس. از این جهت است عده ای از اهل علم و عقل، حجّت را عمل و اخلاق آن وجود مبارک قرار داده اند.
تاریخ محمد(صلی الله علیه و آله) که در زمان ما نوشته شده گر چه بر اساس و عقیده ی نبوّت امروزه نوشته لکن تصدیق به جهات کمال علم و عمل وجود مبارکش کرده، و از همین جهت اثبات نبوّت می کند مقصود از این مقدمه این است که در جهاتی که اشاره کردیم شک و شبهه ای نیست. اشکالاتی که کرده اند از جهاتی است که در نبوّت عامّه بیان شده عدم احتیاج به نبی، نداشتن معجزه، و خرق عادت، و دلالت نداشتن، خارق عادات بر ثبوت نبوت.
و عمده ی اشکال در نبوّت نزد منکرین، معجزه ی آن حضرت است و کتبی در اثبات نبوّت و معجزه ی آن حضرت به مقدار کافی نوشته شده و نظر در این رساله بیان این ها نیست. مقصود ما بیان معجزه ی قرآن مجید و راه تحدی و مبارزه آن وجود مبارک به قرآن مجید است. ثبوت معجزات و خارق عادات از آن وجود مبارک به طور اجمال مسلّم است، و جای هیچ شبهه نیست.
(بیان آن): معجزات و خارق عادات وجود مبارک ختمی مرتبت (صلی الله علیه و آله) بر سه قسم است.
قسم اول- امری است که صدور آن امر از وجود مبارکش مسلّم و شبهه ای در آن نیست، لکن در معجزه بودنش اشکال شده و آن اخبار به غیب آن حضرت است، چنانچه یکی از معجزات حضرت عیسی (علیه السلام) همین بوده، و هیچ شکی نیست که وجود مبارکش دارای این مقام و مرتبه بوده چنانچه اشخاصی که در مقام اشکال به قرآن و پیغمبر بر آمده و کلماتی نوشته تصدیق می کنند و می گویند قرآن دارای هفت اخبار به غیب است که خارق عادت و خلاف موازین طبیعی است، و اما اشکال به اینکه اخبار به غیب معجزات نیست زیرا که از منجم و رمال هم ممکن است.
جواب آن از بیانات در نبوّت عامه واضح شد، زیرا که این اشکال از جهت تمیز ندادن بین خرق عادات که به توسط اسباب و اسرار طبیعت است با خارق عاداتی که در مقام اتمام حجّت است، و گفتم اگر مدّعی نبوت در مقام دعوت بر آید پس از تمامیت شرائط دعوت نبوت، تحدی و مبارزه به خرق عاداتی نماید اگر کاذب باشد بر خدا لازم است که رفع و دفع نماید و الا تصدیق کاذب کرده باشد، و این لائق به مقام مقدّس ربوبی نیست و مستلزم نقض غرض است، بعداً واضح شود- ان شاءالله تعالی- که اختیار به غیب پیغمبر یکی از وجوه تحدی آن حضرت است.
قسم دوم- امری است که معجزه بودن آن مسلّم است لکن صدور آنها از وجود مبارکش مورد اشکال شده، مانند شق القمر و تسبیح سنگ ریزه و امثال آن.
گویند اثبات این امور از آن حضرت، محتاج است به خبر متواتر مانند احتیاج معجزات حضرت موسی و عیسی (علیهم السّلام) به خبر متواتر، که اگر نبود تصدیق قرآن مجید البته ثابت نبود، زیرا که خبر متواتر در آن معجزات نیست.
جواب این شبهه: اجمالاً این است خبر متواتر که یکی از مقدمات برهان و موجب یقین است اقسامی است:
یک قسم از آنها این است که اتّفاق تواریخ و روات بر امری است ولکن در خصوصیّات آن امر، خبر واحد است اگر مقصود از تواریخ و اخبار اثبات خصوصیّات باشد البته ثابت نمی شود و خبر متواتر نیست، و لکن اگر مقصود اثبات آن امر باشد که مورد اتّفاق تمام تواریخ و روایات است؛ البته ثابت خواهد شد.
مثلاً اگر اتّفاق تواریخ باشد بر وجود مکه، لکن هر کسی در مقام اخبار از مکه بیان یک جهتی را کرد آیا خبر واحد، در خصوصیّات ضرر می رساند به اصل اخبار مکه؟ بلی به این روایات و تواریخ خصوصیّات، ثابت نخواهد شد، یعنی خبر متواتر نیست.
(مَثَل روشنتر) واقعه کربلا نزد مورخین مسلّم است ولکن هر کسی خصوصیتی را نقل کرده؛ آیا کسی به واسطه ی نقل خبر واحد در خصوصیّات این واقعه، می تواند انکار کند اصل قضیه را؟ پس از این مقدمه، واضح است امر معجزه داشتن نبی اکرم (صلی الله علیه و آله) و مانند اصل دعوی نبوّت مورد اتّفاق تواریخ و روایات است، گر چه در خصوص معجزات مورد خبر واحد باشد، زیرا که هر کس نقل دعوی نبوّت آن بزرگوار را کرده معجزه ای برای وجود مبارکش نقل کرده، و اگر خصوص هر معجزه ای مانند تسبیح سنگ ریزه خبر واحد باشد اصل معجزه مسلّم خواهد بود.
اگر کسی در مقام لجاج و انکار نباشد به نظر استفهام رجوع در تواریخ یهود و نصاری و مسلمین نماید پس از تأمّل می یابد به وجدان خودش که دعوت به نبوّت پیغمبر اسلام (صلی الله علیه و آله) با دعوی معجزات یکی بوده و یقیناً دارای معجزه بوده، و این همه روایات و تواریخ بر حسب عادت محال است که توافق در دروغ کرده باشند، خصوص آن جمعیت زیاد از یهود و نصاری و کفار قریش و غیرهم، که در مقام رد و انکار و اخفای امر وجود مبارکش بودند.
و اشکال اینکه پیشرفت دعوای وجود مبارکش به واسطه شمشیر علی (علیه السّلام) و مال خدیجه بوده، از دروغ هائی است که در این اعصار پیدا شده چون از هیچ راه نتوانستند انکار نبوّت وجود مقدس او نمایند متمسک به این اراجیف شده، زیرا که از مسلمات تاریخ است که در بدو بعثت، بعد از رحلت ابوطالب یک شمشیر علی (علیه السّلام) بیشتر نبود و خود پیغمبر(صلی الله علیه و آله) شمشیر نزد، همت و قدرت علی (علیه السّلام) الهی و خارق عادات بود با آن همه شمشیرهای قریش و جنگ های یهود که در مقام دفع آن حضرت بودند، و چگونه مقاومت می کرد مال خدیجه با اموال قریش چه مقابلتی داشت.
اجمالاً مقصود ما ورود در این مقام نیست. کتبی وافی در این امور نوشته شده طالبین باید رجوع کنند. فقط مقصود ما این است تواتر بر اصل معجزه ی آن بزرگوار مسلّم است، و توافق بر کذب در این مقدار از اخبار از یهود و نصاری و ملل مختلفه ی عالم و سنّی و شیعه، و غیر منتحل به دین و دیانت، از محالات است. بلی علم به این مطلب محتاج است به فحص کامل و سیر تمام از اخبار دوست و دشمن، و شک ناشی از تقلید و بی اطلاعی از تواریخ و اخبار است، و بعضی اشکال کردند که نقل این دو قسم از معجزات، مسلّم و می توان گفت که متواتر است؛ لکن بالاخره نقل این گونه ازخارق عادات منتهی می شود به اصحاب و خواص آن حضرت و آن ها به واسطه ی سیاست، نسبت به وجود مبارک آن حضرت دادند، و اگر واقعیت داشت در قرآن ذکر می شد، و در قرآن ذکر آن معجزات نیست!، این گونه از اشکالات ناشی از جهل است، زیرا که:
اولاً نقل این معجزات منحصر به اصحاب نیست، زیرا که چنانچه گفتیم از دوست و دشمن و یهود و نصاری نقل شده، حتی تواریخ امروزه در ضمن بیانات تاریخی، مطالبی ذکر کردند که شاهد مطلب است.
ثانیاً در خود قرآن مجید یک قسمت از خوارق عادات و معجزات آن حضرت بیان شده، و کسی هم انکار نکرده مانند قضیه ی شق القمر و مباهله و معراج، اجمالاً صدور امور خارق العاده توسط ملائکه و امثال آنکه در قرآن ذکر شده، و اغلب مفسرین ذکر و بیاناتی کردند جای شبهه نیست طالبین رجوع کنند.
قسم سوم- از معجزات آن حضرت (صلی الله علیه و آله) قرآن مجید است، و هیچ شکی نیست، چنانچه اشاره کردیم دعوای نبوّت آن حضرت مقارن بود با دعوای اینکه قرآن معجزه ی آن حضرت است، و اینکه قرآن کلام الهی است، چنانچه خود قرآن ناطق است که قرآن معجزه است، پس آنچه محتاج به ذکر و بیان است، این است که قرآن مجید از چند جهت معجزه است.
و بدیهی است در این جهت که محل کلام ماست باید رجوع کنیم به خود قرآن و پیغمبر(صلی الله علیه و آله) و کسانی که عالمین به علم قرآن می باشند، و آنچه گفته شده در این باب، اگر مطابق با آن ها بوده قبول والا محل اعتماد نباشد، زیرا که بدیهی است اگر پیغمبری، امری را معجزه ی خود قرار داد باید در جهت اعجاز رجوع به خود مدّعی کرد، و کلمات دیگران اعتباری ندارد. پس از اینکه رجوع می کنیم به قرآن، می بینیم که تحدّی فرموده به خود قرآن از جهت کمالاتی را که دارا است، و قرآن را از جهت فصاحت و بلاغت او، و اخبار به غیب داشتن به تنهائی معجزه قرار نداده- اگر چه فصاحت و بلاغت قرآن از جهت اینکه کلام خدا است، خارق عادت و معجزه است یا اخبار به غیب، چون اخبار الهی است خارق عادت است، بلکه مبارزه فرموده به تمام قرآن، و نیز تحدّی نشده در لسان پیغمبر(صلی الله علیه و آله) و عالمین به قرآن به فصاحت و بلاغت، روایت «ولید» و امثال آن ناطق است که عاجز شدن آنها از اتیان به مثل، فصاحت تنها نبود، و لذا پس از شنیدن قرآن حیران شده و مشورت کردند که چه بگویند، بالاخره رأی دادند که بگویند سحر است، و شباهت به کلام بشر ندارد و نگفتند که فصیح و بلیغ نیست یا کلمات ما افصح است، و اگر در موارد مخصوص اشکالی به کلام آن حضرت می کردند، نه از باب این بود که پیغمبر تحدّی فرموده بود به فصاحت و بلاغت، بلکه نظر به افحام آن حضرت بود مانند اشکال کردن به نماز خواندن آن حضرت با کلمه رحمن که فرمود:(بسم الله الرحمن الرحیم) ملخص مفاد روایت این است پس از اینکه قرآن نازل شد وجود مبارکش برای قریش تلاوت می فرمود از معارضه ی به مثل عاجز شدند؛ مشورت کردند و اتّفاق کردند «ولید» را که از فصحای بزرگ بود خدمتش بفرستند، پس از اینکه خدمتش رسید گفت: بخوان شعری که گفتی. فرمود: شعر نیست کلام خداست. گفت: تلاوت کن. وجود مبارکش تلاوت کرد تا اینکه خائف و مرتعش شده حرکت کرده رفت، چندی از منزل خارج نشد که قریش اجتماع کرده گفتند محمّد (صلی الله علیه و آله) «ولید» را سحر کرده از او سؤال کردند چه شد و چه بود؟ گفت: اجمالاً شباهت به کلام بشر ندارد. گفتند: چه باید کرد گفت: برای شما فکری می کنم. پس از چندی اظهار داشت هیچ علاجی ندارید مگر اینکه بگوئید سحر است، و روایات در این موضوع زیاد است؛ از آن جمله روایت «عتبه» است طالبین رجوع فرمایند.
بالجمله پس از مراجعه و تأمّل ظاهر می شود که عجز قریش فقط به واسطه فصاحت اصطلاحی نبوده علاوه بر اینکه خود قرآن مجید و پیغمبر و عالمین به قرآن بیان نفرمودند که وجه اعجاز قرآن فصاحت و بلاغت است، و علمای اسلام- خصوص بزرگان شیعه وجه- اعجاز را منحصر به فصاحت قرآن نکرده اند، بلکه وجوهی ذکر کرده که مطابق نص قرآن مجید است، و فصاحت و بلاغت قرآن که یکی از وجوه اعجاز است نه به معنائی است که به اصطلاح ادبا است؛ زیرا که فصاحت و بلاغت به اصطلاح قوم عبارت است از بیان کردن معانی و مقاصد به الفاظ و عبارات و اسلوب مخصوص که مطابق مقتضای حال باشد، و لو اینکه معانی متعارفه باشد مانند اینکه خصوصیّات معشوق و محبوب را به تشبیهات و کنایات و استعارات بگوید و امثال آن. بنابراین:
اولاً- معجزه بودن فصاحت و بلاغت این می شود که مطالب و مقاصد را از هر قبیل معانی باشد مطابق فصاحت و بلاغت طوری بیان کند که کسی مانند او نتواند اتیان کند و این معنی سزاوار پیغمبر خاتم (صلی الله علیه و آله) که مبعوث شده برای تربیت کل بشر نیست، و اوست خاتم انبیا و افضل مرسلین، پس مراد این خواهد بود که قرآن کلام الله است و شباهت به کلام بشر ندارد، و بشر مانند آن کلام از جهت اسلوب و معانی و حقائق نتوانند اتیان کنند.
ثانیاً- تصدیق به اینکه فصاحت و بلاغت به این معنا که گفتیم فوق طاقت بشر است، منحصر به دسته ی خاصی از بلغای اهل لسان است آن هم در زمانی که این علم در نهایت ترقی باشد و از برای همان دسته مفید است و تصدیق آن ها حجت برای بزرگان عالم نخواهد بود به خلاف شق القمر و مانند آن، که برای اتمام حجت باشد، زیرا که خرق عادت بودن آن مسلّم کل اهل عالم بود همین مقدار که عدّه ای تصدیق و نقل کردند حجت تمام است، اما خرق عادت بودن فصاحت و بلاغت مسلّم کل نیست، که تصدیق عدّه ای کافی باشد. و به همین علت بین کسانی که فصاحت را معجزه می دانند اختلاف شده که نفس فصاحت خرق عادت است یا فصاحت از حیث صرف قلوب مردم است از آوردن به مثل آن.
ثالثاً- مسلّم است امری که در تحت قواعد و اسباب عادی باشد، ممکن است اتیان به مثل، و لو اینکه صعب و مشکل باشد تعلیم و تعلم او مانند ساعت سازی و اختراع ساعت، یا مانند علوم عصریه، پس بنا بر اصطلاح قوم باید گفت چنان که گفتند که اعجاز قرآن، از جهت صرف قلوب است از آوردن به مثل آن، بلی از باب اینکه کلام الله است چنانچه بیان می کنم- ان شاءالله تعالی- و شباهت به کلام بشر ندارد البته معجزه است؛ نه از جهت فصاحت اصطلاحی قوم، و لکن چون برای بشر این جهت واضح و روشن نیست متحدی به واقع نشده.
رابعاً- ارباب اطلاع می دانند احکام فصاحت و بلاغت نزد ارباب آن علم محل بحث و اختلاف است، و موجب اشکال بر قرآن است؛ که آیا از تمام جهات مطابق با فصاحت است یا نه؛ در عدّه ای از موارد مورد اشکال و نقض شده است؟ چنانچه اشکالاتی به قرآن وارد کرده اند و بزرگان در مقام جواب گوئی بر آمدند و جوابات محل انظار و بحث شد.
و اگر کسی گوید پس از اشتهار عظیم در اسلام و در کتب قوم و بزرگان چیست؟ چرا معظم از علمای اسلام، این امر را وجه اعجاز قرآن قرار داده؟ گوئیم:
اولاً- چون مسلّم بود که قرآن مجید کلام الله است و کلام خدا البته شباهت با کلام بشر ندارد، و باید جهات کمال کلامی را هم دارا باشد و آن کمال جهت فصاحت است. پس گفتند از جهت فصاحت و بلاغت هم معجزه و فوق طاقت بشر است
ثانیاً- علمای اسلام مخصوصاً علمای شیعه در مقام بیان وجه اعجاز قرآن نفرمودند وجه تحدّی به قرآن فصاحت است، بلکه وجوهی در وجه اعجاز قرآن و کمالات آن فرمودند، و در ضمن بیان آن جهات فرمودند که فصحای زمان آن حضرت عاجز بودند از ایان به مثل قرآن ولو اینکه از جهت الفاظ و اسلوب باشد، پس از جهت فصاحت و بلاغت نیز معجزه است نه اینکه قرآن تحدّی به این جهت فرموده
ثالثاً- کسانی که جدیت داشتند که وجه اعجاز قرآن فصاحت است جهتی داشت که ناشی از غصب خلافت خلفای اموی و عباسی بود و این یکی از بزرگ ترین جنایات سیاستمداران ناپاک صدر اسلام است.
بیان آن- از آن جائی که خلفا به نحو مسلّم عاری از علوم قرآن بودند، اگر اعتراف می کردند که وجه تحدّی قرآن علوم قرآن است، ناچار بودند اعتراف کنند که علم قرآن و پیغمبر نزد اشخاص خاصی است و خلافت پیغمبر(صلی الله علیه و آله) حق آن ها است ناچار وجه اعجاز را فصاحت تنها قرار دادند؛ این جهت بود تشکیل دائره ی معارف خلفا، زیرا که بدیهی بود پیغمبر اسلام (صلی الله علیه و آله) دارای مقاماتی از علوم و معارف و اعمال وافعال پسندیده و خاتم انبیا و سرور ایشان بود، و مردم از نواحی و اطراف نزدیک و دور در طلب حضور آن حضرت بودند چاره ندیدند جز اینکه ادبا و قرّاء غیر از حافظین قرآن عصر پیغمبر تشکیل [گروه] دادند، بدیهی است کافی نشد علمای متکلمین پیدا شده و این بود جهت ترجمه و خواستن کتب یونان و خلط با علوم اسلام و قرآن. هر که بخواهد تصدیق کند رجوع به تواریخ معتبره نماید، مع ذلک کافی نشد چون مسلّم بود قرآن دارای اسرار و معارفی بود، تشکیل عرفا و مرتاضین داده شد، امر اعظم آن بود اگر اعتراف می کردند که قرآن دارای علوم است لابد می شدند اعتراف کنند به مقامات ائمّه (علیهم السّلام) و این خلاف سیاست بود! حبّ خلافت وسلطنت کجا اجازه می دهد به این امر؟ عجیب تر از همه اینکه این جهت باعث شد که بعضی از طریق فلاسفه و منتحلین به آن علم بنا گذاشته بر تأویل آیات وروایات صادره از عالمین به قرآن، گمان کردند علوم قرآن همان فلسفه و عرفان است کار به جایی رسید گفتند که مقصود از عذاب الیم در آیه ی شریفه عذب و خوشگوار وملائم طبع است و قریب صد آیه که صریح در معاد جسمانی است تأویل به منشأت نفس و پانصد روایت در خلقت ارواح قبل از اجساد به وجود روح در عالم علم و عقل مبدء تأویل شد، الی غیر ذلک، که بر اهل اطّلاع مخفی نیست، با اینکه مسلّم بود فلسفه و عرفان طریقی است مستقل، موافق باشد با شرایع یا مخالف،علاوه گمان داعی نویسنده این است که این تأویلات ناشی از تدلیس در علم بود نه از روی جهل، و اعتقاد به اینکه علوم قرآن فلسفه و عرفان نیست، در جزء اول در توحید قرآن مفصّل بیان کردیم.
بالجمله، جهت این اشتهار از ناحیه یامر خلافت بوده و عدّه ای از بزرگان نظر به اینکه فصاحت و بلاغت قرآن از جهت کلام الله بودن آن و فوق الطاقة بودن در جمله ی وجوه اعجاز قرآن شمرده و تصدیق کرده اند وعدّه ای به واسطه ی دفع اشکالات وجه عجز را صرف قلوب قرار داده اند، و از این رشته کلام، ظاهر شد که اشکالات ادبی بر قرآن، بی وجه صِرف است، زیرا که بعد از اینکه مسلّم شد که مدّعا این است که قرآن کلام الله است و شباهت به کلام بشر ندارد. و مسلم شد وجود مبارک حضرت ختمی مرتبت (صلی الله علیه و آله) افصح قوم بود باید کلام عرب عرضه داشته شود بر کلام و اشعار عرب و قوانین ادبیِّه! یاللعجب در مقام اشکال به قرآن مجید میزان باید کلمات عرب بیابانی یا شخص عجمی متعلم لسان عرب باشد!!!
بالجمله، واضح و روشن شد که در وجه تحدّی به قرآن مقدس باید به خود قرآن و عالمین علم قرآن رجوع کرد، و پس از رجوع به آنها می بینیم که قرآن مجید، با کمال صراحت ناطق است که قرآن کلام مقدس الهی است و نور است، و علم است؛ و هدایت است، و بیان است و تبیان است، و شفا است، و برهان است، و حکمت است، و اختلافی در او نیست، بلکه رافع اختلاف است، این است بیان قرآن و عالمین به قرآن
(حم * و الکتاب المبین * انا جعلناه قرآنا عربیا لعلکم تعقلون)(1)
سوگند به این کتاب آشکار و روشن. ما گردانیدیم این کتاب را قرآنی به لغت عرب، به امید آنکه شما به خردآئید.
(و کذلک اوحینا الیک قرآنا عربیا)(2)
و این چنین وحی کردیم به سوی تو قرآن را به لغت عرب
(طسم. تلک آیات الکتاب المبین)(3)این است آیات کتاب روشن و آشکار.
(و انه لتنزیل رب العالمین * نزل به الروح الامین * علی قلبک لتکون من المنذرین * بلسان عربی مبین)(4)
این قرآن فرستاده شده ی پروردگار جهان است، جبرئیل او را فرود آورده، بر دل تو تا باشی از ترسانندگان به زبان عربی آشکار.
(اتل ما اوحی الیک من الکتاب)(5)
بخوان ای پیغمبر آنچه را که وحی کردیم به سوی تو از قرآن
(اولم یکفهم انا انزلنا علیک الکتاب)(6)
آیا این آیت و معجزه کفایت نکرد ایشان را که ما چنین کتاب بزرگ را بر تو فرستادیم. «این آیه شریفه نص است که تحدّی به نفس قرآن است.»
(و اذکروا نعمت الله علیکم و ما انزل علیکم من الکتاب و الحکمة یعظکم به)(7)
یاد کنید نعمت های خدا را بر خود، و آن چیزی را که فرستاده است از قرآن و احکام بر شما، پند می دهد خدا شما را به آنچه فرستاده شده.
(و اوحی الی هذا القرآن لانذرکم به و من بلغ)(8)
و وحی کرده شده به سوی من این قرآن، تا بیم دهم شما را به آن و هر کسی که برسد او را.- از عرب و عجم و جن و انس تا روز قیامت- این آیه شریفه صریح است که تحدّی به قرآن برای تمام بشر است.
(ما فرطنا فی الکتاب من شیء)(9) فرو نگذاشتیم در این کتاب- قرآن- از هیچ چیزی.
(ما کان حدیثاً یفتری و لکن تصدیق الذی بین یدیه و تفصیل کل شیء و هدی و رحمة لقوم یومنون)(10)
نیست این قرآن سخنی که بافته شده باشد، ولکن مصدق است انبیای گذشته را و آن چیزی را که بوده پیش از او از کتب الهی، و روشن کننده است مفصلاً هر چیز را- که به آن محتاجند در دین و دنیا- و راه نمایند و وسیله ی رحمت و بخشش است مر گروهی را که ایمان بیاورند.
(الحمدلله الذی انزل علی عبده الکتاب و لم یجعل له عوجا * قیما لینذر بأسا شدیدا من لدنه)(11)
حمد و ستایش خدای راست که فرو فرستاده بر بنده خود محمّد (صلی الله علیه و آله) قرآن را استوار و محکم، و او را کج و منحرف قرار نداد تا بیم کند بدان- کافران را- از عذاب شدیدی که مهیا و آماده گشته باشد از نزد خدا.
(لقد انزلنا الیکم کتابا فیه ذکرکم افلا تعقلون)(12)
به تحقیق فرو فرستادیم به سوی شما کتاب- قرآن- را که در اوست بیان حال شما، آیا تعقل نمی کنید؟!!
(تبارک الذی نزل الفرقان علی عبده لیکون للعالمین نذیرا)(13)
بزرگ است خدائی که فرستاد قرآن را بر بنده ی خود، برای اینکه جهانیان را بیم دهنده و ترساننده باشد.
این آیه ی شریفه هم صریح است در اینکه تحدّی قرآن نسبت به اهل عالم است.
(الله نزل احسن الحدیث کتابا متشابها مثانی تقشعر منه جلود الذین یخشون ربهم ثم تلین جلودهم و قلوبهم الی ذکر الله ذلک هدی الله یهدی به من یشاء و من یضلل الله فما له من هاد)(14)
خدای آن چنانی که فرو فرستاد نیکوترین سخن آسمانی را. هست آیاتش متشابه و مثانی- مکرر و زوج، زوج- که از تلاوت آیات آن می لرزد پوست بر تن های آنان که می ترسند. از پروردگار پس نرم می شود و آرام می گیرد پوست ها و دل هایشان، به سوی یاد کردن رحمت و مغفرت خدای تعالی، این کتاب- قرآن- همان رحمت و هدایت خداست که هر که را خواهد به آن رهبری فرماید، و هر کس را فرو گذارد خدای عزّوجلّ هر آینه در وادی ضلالت افتد، پس نیست او را نماینده ای- که از سرگردانی خلاصی یابد-
(و ان کنتم فی ریب نزلنا علی عبدنا فاتوا بسورة من مثله و ادعوا شهداءکم من دون الله ان کنتم صادقین)(15)
اگر نسبت به قرآنی که فرستادیم بر بنده ی خود در شک هستید بیاورید یک سوره مانند آن، و بخوانید هر کسی را که بتوانید کمک و همراهی به غیر از خدا، اگر از راستگویانید.»
(ام یقولون افتراه قل فاتوا بعشر سور مثله مفتریات و ادعوا من استطعتم من دون الله ان کنتم صادقین)(16)
آیا می گوئید با افترا و دروغ قرآن را نسبت به خدا داده، پس شما ده سوره مثل قرآن بیاورید، و به دروغ به خدا نسبت دهید، و هر کسی را که خواهید جز خدای تعالی برای یاری طلب کنید، اگر راست می گوئید.
قرآن مجید به همین مضامین فریاد می کند که قرآن متحدی به معجزه ی نبی اکرم (صلی الله علیه و آله) است، و آن علم و نور و هدایت و حکمت و شفا و برهان است، علمی است که اختلاف در او نیست، رافع اختلاف است و شکی نیست که قرآن الفاظ و عبارات و اسلوب تنها نیست، بلکه قرآن عبارت از الفاظ و عبارات با اسلوب و طریق خاص با جهات معانی و خصوصیّات و حقایق و علم الهی است، پس قرآن مجید عبارت از مجموع الفاظ و حروف که به منزله جسد است، و اسلوب خاص که به منزله صورت است، معانی و حقایق که به منزله ی روح است، و از برای روح قرآن ظاهری و باطنی است و از برای باطن او باطنی است، بنابراین واضح است که ترجمه ی قرآن، قرآن نیست. چون که بدیهی است الفاظ مرادف با الفاظ قرآن مخترع و کلام بشر است نه کلام خدا. که می تواند نسبت دهد که ترجمه ی قرآن، کلام الهی است؟ علاوه ترجمه ی قرآن، بسیار مشکل بلکه ترجمه، نسبت به تمام آن میسر نیست. زیرا ترجمه آن است که مقاصد کلام تکلم برای مترجم معلوم شود و همان مرادات و معانی را با الفاظ مرادف با آنها بیان کند، و مرادات و معانی و حقایق قرآن را، که می تواند ادعای فهم و رسید (ن) به آن را چنانچه سزاوار است، بنماید؟ یا اینکه خود قرآن مجید می فرماید که دارای متشابهات و محکمات است و ظاهر و باطن دارد، و متحدی به قرآن می فرماید که از برای علم قرآن اشخاص معینی هست، و قرآن با اهل اوست، چنانچه روایت ثقلین عامّه و خاصه است، و حکایت مترجم زمان حضرت عسگری (علیه السّلام) معروف است.
حاصل مفاد حکایت این است، که اشکالات زیادی بر قرآن نوشته بود، حضرتش کسی فرستاد، و او را تعلیم فرمود که به اسحاق بگو آیا ممکن است آنچه تو فهمیده ای از قرآن مراد گوینده و صاحب قرآن نباشد؟ پس از رسیدن پیغام به اسحاق اندکی تأمّل کرده به رسول آن حضرت گفت: که این کلام از کیست؟ گفت از مولایم حسن عسگری (علیه السّلام) از نوشتن اشکالات به قرآن پشیمان شد، امر کرد که نوشتجات را برده در شط شستند،- حکایت مفصل در روضات ضبط است- این است که می فرماید:
(قل لئن اجتمعت الانس و الجن علی ان یاتوا بمثل هذا القرآن لا یاتون بمثله و لو کان بعضهم لبعض ظهیرا)(17)
پس اگر کسی بخواهد اتیان به مثل نماید باید کتابی با تمام جهاتی که در قرآن مقدس هست بیاورد. ما به نحو اجمال اشاره به آن جهات می کنیم، تا اینکه خوانندگان بدانند اگر کسی، مدّعی باشد که ممکن است در عالم. اِتیان به مِثل قرآن بشود، چه کتابی باید آورده شود، که مثل قرآن باشد.
از کلمات گذشته در نبوّت عامّه ظاهر شد که اساس معجزات و کمالات، علم و قدرت است، میزان علم و قدرت بشر از اوّل عالم تاکنون از مطالعه کلمات و حالات عقلا و حکما و فلاسفه و عرفا، ظاهر و هویدا است آنچه کمال قدما است از علم و قدرت نهایت مرتبه ی آن علم و قدرت فلاسفه ی یونان، مانند افلاطون و ارسطو است، و اما کمال عصر جدید معلوم است که صنایع و علوم راجع به صنعت است. حد علم و قدرت علمای عصر جدید نسبت به کمالات قدما بسیار کم است نهایت کمال در روحیات عصر جدید، این است که دیده می شود و یا شنیده و نوشته شده، پس اگر شخصی امی و درس نخوانده ای کتابی آورد، که در تمام این کمالات بشر سر آمد باشد، و اظهار علم و قدرتی نماید که کسی اظهار نکرده، و نتواند مانند آن اظهار کند، آیا معجزه نیست؟
بالجمله، اگر مراجعه شود به علوم و راه تحصیل قدرت و توانایی بشر دیده شود سرآمد تمام علوم بشری، فلسفه ی افلاطون و ارسطو و سقراط است، گر چه فلاسفه، در عالم زیاد بودند، لکن آنچه مسلّم است به این بزرگان مستند است و بدیهی است که عرفان رشته ای است از فلسفه ی عملی و ریاضی، و این علوم عبارت است از: الهیات، طبیعیات، ریاضیات، و علم اخلاق و علم النفس و تکمیل النفس و سیاسیات و قوانین انفرادی و علم اجتماعی. و اما طریق تحصیل قدرت و توانائی آن، عبارت است از علوم غریبه که مشروحاً در قسم تحریرات بیان شد، و نهایت این کمال ریاضیات طبیعی است، و نتیجه ی ریاضیات به قول معتقدین این علم رسیدن به اتصال (به ) عقل فعال، یعنی کدبانوی عالم است.
علاوه دیده و شنیده نشده، که عارفی و مرتاضی به ریاضیات طبیعی و بشری نائل به این مفام که کدبانوی عالم باشد، شده باشد، بلی زیاد شنیده شده یکی می گوید لیس فی جبنی الا الله با یزید می گوید آرزو می کنم سریر مرا در جهنم بگذارند، زیرا که من رحمتم برای اهل جهنم، روایتی از وجود مبارک علی (علیه السّلام) شنیده ندانسته کجا به کار برد، این است علوم بشر، که شرح قسمتی از آنها در کلمات گذشته بیان شد.
و اما علوم و فلسفه ی جدید پس از زحمات سال ها و تکامل و دست آوردن آثار قدیمه، نیست مگر آنکه بشر را سوق به عالم طبیعت داده و تمام علوم مستکشفه فکری از قوانین اجتماعی یا انفرادی یا علم نفس و روح و ماوراء الطبیعه مورد بحث و ایراد شده.
بالجمله، با این همه ترقیات تا حال علمی که نافع باشد و بشر را از وادی ضلالت و حیرت خارج کند، دیده و شنیده نشده، بلی علوم و صناعات تازه ی عجیبه دیده و شنیده شده، که باعث فنا و زوال و حقد و کینه و انحراف از سعادت حقیقی بشر شد.
پس اگر کسی با دیده ی بصیرت تأمّل کند می بیند کسی در عالم مدّعی نشده که من نائل به حق و حقیقت شدم، و می توانم بشر را تربیت کنم، و اما (در) علوم فلسفه، گفته شد که پس از مراجعه ی کامل می بینیم، دو شخص از بزرگان عالم، در یک امر از اصول علمیه ی عالم متفق نیستند، بلکه یکدیگر را رد نموده اند. علمی که در او اختلاف نیست علوم انبیا (علیهم السّلام) است، زیرا که بعث انبیا(علیهم السّلام) برای رفع اختلاف و تربیت بشر است و آنها از ناحیه ی ذات مقدسند و نمی گویند مگر آنچه را از طرف خدا به آن ها وحی شود، و بشر را به فطریات متذکّر سازند و بدیهی است آنچه به عقل فطری ادراک شود مورد اختلاف نباشد، البته این تذکّرات تا مقداری است که عقول بتوانند ادراک کنند، و در غیر آنها البته پس از تصدیق مقام نبوّت باید قبول و عمل کنند.
نبی اکرم (صلی الله علیه و آله) در قرآن به نحو صریح و روشن می فرماید بیاورید کتابی هدایت کننده تر از قرآن اگر راست گویانید، و پس از مراجعه به قرآن می یابیم که علوم قرآن فوق علوم بشری است، از معرفی ذات مقدس و بیان اوصاف و کمالات او، و بیان حالات عارفین و کملین بشر و انبیا و اولیا (علیهم السّلام)، و بیان امور واقعه در عالم، و بیان قوانین اجتماعی و انفرادی بشر، و بیان علم اخلاق و رسیدن به سعادت و تربیت بشر، و بیان رسیدن به علم و قدرت که غایت آمال بشر است، و وصال و بقای به پروردگار که محبوب هر عارف، و عالم و غایه الغایات ترقی بشر است، و اختلافی در هیچ یک از موارد فوق در قرآن یافت نمی شود.
(قل لو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافا کثیراً)(18)
این کلمه ی مبارکه ی جامعه، به اتمِّ بیان می رساند، که علوم بشر علم الهی نیست، زیرا که هیچ مسأله از مسائل مشکله ی عالم نیست مگر آنکه محل خلاف بین بزرگان است.
واضح و روشن است که مسائل خلافیه چنانچه باید و شاید واضح و روشن نیست و تمام مطابق واقع نیست، لااقل قسمتی مخالف با واقع است؛ لکن اگر رجوع کنیم به قرآن مقدس می بینم که اختلافی در آن نیست.
اگر کسی بگوید من از طرف خدا آمدم و کتابی آوردم که آنچه بشر به او محتاج و مطلوب اولیه ی او است و دستوری که در تمام زندگانی محتاج به اوست، و هر که متابعت کند و عمل کند به آن، به سعادت و علم و قدرتی که بالاتر از او تصور نشود برسد، وعده و تصدیق پیروی کرده و به مقصود رسیده باشد، آیا این کتاب معجزه نیست؟ با اینکه می گوید اگر مرا دروغ گو می دانید مثل این کتاب را بیاورید، نه این است هر که بخواهد بیاورد باید کتابی بیاورد که دارای تمام جهانی که در آن کتاب هست بیاورد؟ آیا از اوّل عالم تاکنون از فلاسفه ی غرب و شرق چنین کتابی آورده اند؟
آیا مکن است چنین کتابی از نزد غیر خداوند عالم آورده شود؟ آیا به قیاس و برهان و ظن تخمین ممکن است؟این است که فرمود (لئن اجتمعت الخ)
پس واضح و روشن شد که باید در مقام تصدیق به معجزه بودن قرآن مقدس رجوع کنند به خود قرآن، به طور تفصیل ودقت، و مقایسه کنند با کتبی که از بزرگان عالم نوشته شده، بدیهی است این امر یعنی تمیز دادن برای هر کس میسر نیست، و از برای این مقام، اهلی است. هر کسی از اهل عالم نباید توقع داشته باشد که بداند و بگوید من اعجاز قرآن و علم و قدرت الهی را نمی فهمم، پس معجزه نیست. البته جمعیت بشر و عامّه باید رجوع کنند به عالمین به قرآن، زیرا که از بدیهیات است تا کسی عالم به علوم بشر نباشد و مستبصر به علوم ربانی نباشد امتیاز نخواهد داد، و خصوصیّات هر یک را نخواهد دانست، توضیح آن گذشت. مثلاً اگر نجار بسیار ماهر و کامل، علم ساعت سازی را نداند، بدیهی است امتیاز بین مدّعیان این دو صنعت نخواهد داد، و اگر وارد شود و بگوید فلان ساعت ساز بهتر است از دیگری، یا ساعت فلان بهتر از آن دیگر است، البته نزد عقلا مورد قبول نخواهد بود، پس ناچار در مقام امتیاز ساعت خوب از بد باید نزد ساعت ساز رفت، نه نجار، ولو ماهر باشد، و این مطلب از احکام بدیهیه ی فطریه ی عقول است، و هیچ جای شک و ریب نیست.
اگر کسی بگوید بنابراین جمعیت بشر باید محروم از معارف الهیه باشند، و نباید تصدیق معجزات و انبیا کنند، بنابراین دعوت انبیا (علیهم السّلام) اختصاص به علما خواهد داشت.
گوئیم کلام ما در بیان معجزه بودن قرآن است، برای اهل عالم به معجزه ی باقیه، و الا عوام و عامّه ی بشر احتیاج به این امر ندارند، زیرا گذشت که معجزه ی ختمی مرتبت (صلی الله علیه و آله) اختصاص به قرآن ندارد؛ و معجزات آن حضرت به اندازه ای است که دشمن با کمال عناد تصدیق کرده؛ چنانچه در بیانات سابق گذشت و گفتیم همین مقدار برای تثبیت نبوّت در صورت دعوت و تحدّی کافی است، علاوه هر عامی می تواند به پیروی قرآن مجید در به جائی طی کرده و به مقامات بزرگ نائل گردد و علاوه برای عامّه کافی است عجز بشر و نیاوردن مثل قرآن از زمان ظهور آن حضرت تاکنون که قریب هزارو چهارصد سال است که می گذرد؛ و با اینکه بدیهی است عدّه ای از اهل عالم از زمان آن حضرت تاکنون با کمال عناد و جدیت کمر به ضدیت اسلام و قرآن بستند و هر کس از راهی وارد شده در مقام محو آثار قرآن و اسلام بر آمده. اگر می توانستند مثل آن بیاورند، آورده بودند، و اهل عالم را آسوده خاطر می کردند و از قید عبودیت و بندگی رها می کردند، اگر کسی بگوید ما وقتی که رجوع به قرآن می کنیم؛ در او اختلاف زیادی می بینیم؛ بعضی از آیات در انظار علما، مخالف با بعضی دیگر است و اثبات این امر محتاج به بیان نیست، زیرا که دلیل بزرگ اختلاف آیات آن است، که هر دسته ای از علما در هر موضوعی از موضوعات علمی چه از علم احکام و قوانین یا علم توحید و نبوّت و ولایت و یا عالم آخرت و روح و قیامت و علم طبیعی از زمین و آسمان و غیر آن ها استشهاد و استدلال به قرآن می کنند، با اینکه مدعا و قول هر یک مخالف دیگری است، و این امر بر اهل اطلاع واضح و آشکار است زیرا که بدیهی است است قائل به جبر تمسک جوید به قرآن؛ گوینده تفویض تمسک جوید به قرآن؛ سنی تمسک کند بر قرآن، شیعه استدلال کند به قرآن، مذاهب مختلفه ی کثیره تمسک جویند به قرآن، حتی در بعضی اوراق گذشته بیان شد که علم فلسفه و عرفان را در اعصار اخیره مطابق کردند با قرآن بنابراین معنای آیه مبارکه:
(قل لو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافا کثیرا)(19)
یعنی چه و چگونه در قرآن و علم انبیا(علیهم السّلام) اختلافی نیست؟ بالجمله حاصل اشکال از بیانات گذشته ظاهر شد که در علم قرآن و علم انبیا(علیهم السّلام) اختلافی نیست چنانچه آیات گذشت دلالت دارد و معنی آیه این است چون قرآن از نزد خدا است اختلافی در او نیست و اگر از نزد غیر خدا بود هر آینه در او اختلاف زیادی بود.
بالجمله جای هیچ شک نیست که وجود مبارکش دعوای نبوّت کرد و مدّعی معجزاتی بود، و نیز به موجب تواریخ مخالف و غیر مخالف مسلّم است، که محمّد (صلی الله علیه و آله)برجسته ی اهل عالم بود از جهت علم و عمل، و پیغمبری جامع، دانا، پاک، پاکیزه ای امین، و دارای اخلاق پسندیده بود، و نشو و نما در جماعت عرب کرده احدی از قریش و مدعیان، اعتراضی بر عمل او نداشته و حضرتش را(صلّی الله علیه و آله) امین می گفتند. اگر کسی بخواهد کاملاً اطلاع در این موضوع حاصل کند باید با دقت نظر و انصاف رجوع کند به تواریخ و آثاری که نوشته شده، و اگر دیده ی عصبیت و عناد نباشد پس از قبول نبوت عامه نفس عمل و تاریخ زندگانی آن حضرت بزرگ ترین معجزه است بر نبوّت آن وجود مقدس. از این جهت است عده ای از اهل علم و عقل، حجّت را عمل و اخلاق آن وجود مبارک قرار داده اند.
تاریخ محمد(صلی الله علیه و آله) که در زمان ما نوشته شده گر چه بر اساس و عقیده ی نبوّت امروزه نوشته لکن تصدیق به جهات کمال علم و عمل وجود مبارکش کرده، و از همین جهت اثبات نبوّت می کند مقصود از این مقدمه این است که در جهاتی که اشاره کردیم شک و شبهه ای نیست. اشکالاتی که کرده اند از جهاتی است که در نبوّت عامّه بیان شده عدم احتیاج به نبی، نداشتن معجزه، و خرق عادت، و دلالت نداشتن، خارق عادات بر ثبوت نبوت.
و عمده ی اشکال در نبوّت نزد منکرین، معجزه ی آن حضرت است و کتبی در اثبات نبوّت و معجزه ی آن حضرت به مقدار کافی نوشته شده و نظر در این رساله بیان این ها نیست. مقصود ما بیان معجزه ی قرآن مجید و راه تحدی و مبارزه آن وجود مبارک به قرآن مجید است. ثبوت معجزات و خارق عادات از آن وجود مبارک به طور اجمال مسلّم است، و جای هیچ شبهه نیست.
(بیان آن): معجزات و خارق عادات وجود مبارک ختمی مرتبت (صلی الله علیه و آله) بر سه قسم است.
قسم اول- امری است که صدور آن امر از وجود مبارکش مسلّم و شبهه ای در آن نیست، لکن در معجزه بودنش اشکال شده و آن اخبار به غیب آن حضرت است، چنانچه یکی از معجزات حضرت عیسی (علیه السلام) همین بوده، و هیچ شکی نیست که وجود مبارکش دارای این مقام و مرتبه بوده چنانچه اشخاصی که در مقام اشکال به قرآن و پیغمبر بر آمده و کلماتی نوشته تصدیق می کنند و می گویند قرآن دارای هفت اخبار به غیب است که خارق عادت و خلاف موازین طبیعی است، و اما اشکال به اینکه اخبار به غیب معجزات نیست زیرا که از منجم و رمال هم ممکن است.
جواب آن از بیانات در نبوّت عامه واضح شد، زیرا که این اشکال از جهت تمیز ندادن بین خرق عادات که به توسط اسباب و اسرار طبیعت است با خارق عاداتی که در مقام اتمام حجّت است، و گفتم اگر مدّعی نبوت در مقام دعوت بر آید پس از تمامیت شرائط دعوت نبوت، تحدی و مبارزه به خرق عاداتی نماید اگر کاذب باشد بر خدا لازم است که رفع و دفع نماید و الا تصدیق کاذب کرده باشد، و این لائق به مقام مقدّس ربوبی نیست و مستلزم نقض غرض است، بعداً واضح شود- ان شاءالله تعالی- که اختیار به غیب پیغمبر یکی از وجوه تحدی آن حضرت است.
قسم دوم- امری است که معجزه بودن آن مسلّم است لکن صدور آنها از وجود مبارکش مورد اشکال شده، مانند شق القمر و تسبیح سنگ ریزه و امثال آن.
گویند اثبات این امور از آن حضرت، محتاج است به خبر متواتر مانند احتیاج معجزات حضرت موسی و عیسی (علیهم السّلام) به خبر متواتر، که اگر نبود تصدیق قرآن مجید البته ثابت نبود، زیرا که خبر متواتر در آن معجزات نیست.
جواب این شبهه: اجمالاً این است خبر متواتر که یکی از مقدمات برهان و موجب یقین است اقسامی است:
یک قسم از آنها این است که اتّفاق تواریخ و روات بر امری است ولکن در خصوصیّات آن امر، خبر واحد است اگر مقصود از تواریخ و اخبار اثبات خصوصیّات باشد البته ثابت نمی شود و خبر متواتر نیست، و لکن اگر مقصود اثبات آن امر باشد که مورد اتّفاق تمام تواریخ و روایات است؛ البته ثابت خواهد شد.
مثلاً اگر اتّفاق تواریخ باشد بر وجود مکه، لکن هر کسی در مقام اخبار از مکه بیان یک جهتی را کرد آیا خبر واحد، در خصوصیّات ضرر می رساند به اصل اخبار مکه؟ بلی به این روایات و تواریخ خصوصیّات، ثابت نخواهد شد، یعنی خبر متواتر نیست.
(مَثَل روشنتر) واقعه کربلا نزد مورخین مسلّم است ولکن هر کسی خصوصیتی را نقل کرده؛ آیا کسی به واسطه ی نقل خبر واحد در خصوصیّات این واقعه، می تواند انکار کند اصل قضیه را؟ پس از این مقدمه، واضح است امر معجزه داشتن نبی اکرم (صلی الله علیه و آله) و مانند اصل دعوی نبوّت مورد اتّفاق تواریخ و روایات است، گر چه در خصوص معجزات مورد خبر واحد باشد، زیرا که هر کس نقل دعوی نبوّت آن بزرگوار را کرده معجزه ای برای وجود مبارکش نقل کرده، و اگر خصوص هر معجزه ای مانند تسبیح سنگ ریزه خبر واحد باشد اصل معجزه مسلّم خواهد بود.
اگر کسی در مقام لجاج و انکار نباشد به نظر استفهام رجوع در تواریخ یهود و نصاری و مسلمین نماید پس از تأمّل می یابد به وجدان خودش که دعوت به نبوّت پیغمبر اسلام (صلی الله علیه و آله) با دعوی معجزات یکی بوده و یقیناً دارای معجزه بوده، و این همه روایات و تواریخ بر حسب عادت محال است که توافق در دروغ کرده باشند، خصوص آن جمعیت زیاد از یهود و نصاری و کفار قریش و غیرهم، که در مقام رد و انکار و اخفای امر وجود مبارکش بودند.
و اشکال اینکه پیشرفت دعوای وجود مبارکش به واسطه شمشیر علی (علیه السّلام) و مال خدیجه بوده، از دروغ هائی است که در این اعصار پیدا شده چون از هیچ راه نتوانستند انکار نبوّت وجود مقدس او نمایند متمسک به این اراجیف شده، زیرا که از مسلمات تاریخ است که در بدو بعثت، بعد از رحلت ابوطالب یک شمشیر علی (علیه السّلام) بیشتر نبود و خود پیغمبر(صلی الله علیه و آله) شمشیر نزد، همت و قدرت علی (علیه السّلام) الهی و خارق عادات بود با آن همه شمشیرهای قریش و جنگ های یهود که در مقام دفع آن حضرت بودند، و چگونه مقاومت می کرد مال خدیجه با اموال قریش چه مقابلتی داشت.
اجمالاً مقصود ما ورود در این مقام نیست. کتبی وافی در این امور نوشته شده طالبین باید رجوع کنند. فقط مقصود ما این است تواتر بر اصل معجزه ی آن بزرگوار مسلّم است، و توافق بر کذب در این مقدار از اخبار از یهود و نصاری و ملل مختلفه ی عالم و سنّی و شیعه، و غیر منتحل به دین و دیانت، از محالات است. بلی علم به این مطلب محتاج است به فحص کامل و سیر تمام از اخبار دوست و دشمن، و شک ناشی از تقلید و بی اطلاعی از تواریخ و اخبار است، و بعضی اشکال کردند که نقل این دو قسم از معجزات، مسلّم و می توان گفت که متواتر است؛ لکن بالاخره نقل این گونه ازخارق عادات منتهی می شود به اصحاب و خواص آن حضرت و آن ها به واسطه ی سیاست، نسبت به وجود مبارک آن حضرت دادند، و اگر واقعیت داشت در قرآن ذکر می شد، و در قرآن ذکر آن معجزات نیست!، این گونه از اشکالات ناشی از جهل است، زیرا که:
اولاً نقل این معجزات منحصر به اصحاب نیست، زیرا که چنانچه گفتیم از دوست و دشمن و یهود و نصاری نقل شده، حتی تواریخ امروزه در ضمن بیانات تاریخی، مطالبی ذکر کردند که شاهد مطلب است.
ثانیاً در خود قرآن مجید یک قسمت از خوارق عادات و معجزات آن حضرت بیان شده، و کسی هم انکار نکرده مانند قضیه ی شق القمر و مباهله و معراج، اجمالاً صدور امور خارق العاده توسط ملائکه و امثال آنکه در قرآن ذکر شده، و اغلب مفسرین ذکر و بیاناتی کردند جای شبهه نیست طالبین رجوع کنند.
قسم سوم- از معجزات آن حضرت (صلی الله علیه و آله) قرآن مجید است، و هیچ شکی نیست، چنانچه اشاره کردیم دعوای نبوّت آن حضرت مقارن بود با دعوای اینکه قرآن معجزه ی آن حضرت است، و اینکه قرآن کلام الهی است، چنانچه خود قرآن ناطق است که قرآن معجزه است، پس آنچه محتاج به ذکر و بیان است، این است که قرآن مجید از چند جهت معجزه است.
و بدیهی است در این جهت که محل کلام ماست باید رجوع کنیم به خود قرآن و پیغمبر(صلی الله علیه و آله) و کسانی که عالمین به علم قرآن می باشند، و آنچه گفته شده در این باب، اگر مطابق با آن ها بوده قبول والا محل اعتماد نباشد، زیرا که بدیهی است اگر پیغمبری، امری را معجزه ی خود قرار داد باید در جهت اعجاز رجوع به خود مدّعی کرد، و کلمات دیگران اعتباری ندارد. پس از اینکه رجوع می کنیم به قرآن، می بینیم که تحدّی فرموده به خود قرآن از جهت کمالاتی را که دارا است، و قرآن را از جهت فصاحت و بلاغت او، و اخبار به غیب داشتن به تنهائی معجزه قرار نداده- اگر چه فصاحت و بلاغت قرآن از جهت اینکه کلام خدا است، خارق عادت و معجزه است یا اخبار به غیب، چون اخبار الهی است خارق عادت است، بلکه مبارزه فرموده به تمام قرآن، و نیز تحدّی نشده در لسان پیغمبر(صلی الله علیه و آله) و عالمین به قرآن به فصاحت و بلاغت، روایت «ولید» و امثال آن ناطق است که عاجز شدن آنها از اتیان به مثل، فصاحت تنها نبود، و لذا پس از شنیدن قرآن حیران شده و مشورت کردند که چه بگویند، بالاخره رأی دادند که بگویند سحر است، و شباهت به کلام بشر ندارد و نگفتند که فصیح و بلیغ نیست یا کلمات ما افصح است، و اگر در موارد مخصوص اشکالی به کلام آن حضرت می کردند، نه از باب این بود که پیغمبر تحدّی فرموده بود به فصاحت و بلاغت، بلکه نظر به افحام آن حضرت بود مانند اشکال کردن به نماز خواندن آن حضرت با کلمه رحمن که فرمود:(بسم الله الرحمن الرحیم) ملخص مفاد روایت این است پس از اینکه قرآن نازل شد وجود مبارکش برای قریش تلاوت می فرمود از معارضه ی به مثل عاجز شدند؛ مشورت کردند و اتّفاق کردند «ولید» را که از فصحای بزرگ بود خدمتش بفرستند، پس از اینکه خدمتش رسید گفت: بخوان شعری که گفتی. فرمود: شعر نیست کلام خداست. گفت: تلاوت کن. وجود مبارکش تلاوت کرد تا اینکه خائف و مرتعش شده حرکت کرده رفت، چندی از منزل خارج نشد که قریش اجتماع کرده گفتند محمّد (صلی الله علیه و آله) «ولید» را سحر کرده از او سؤال کردند چه شد و چه بود؟ گفت: اجمالاً شباهت به کلام بشر ندارد. گفتند: چه باید کرد گفت: برای شما فکری می کنم. پس از چندی اظهار داشت هیچ علاجی ندارید مگر اینکه بگوئید سحر است، و روایات در این موضوع زیاد است؛ از آن جمله روایت «عتبه» است طالبین رجوع فرمایند.
بالجمله پس از مراجعه و تأمّل ظاهر می شود که عجز قریش فقط به واسطه فصاحت اصطلاحی نبوده علاوه بر اینکه خود قرآن مجید و پیغمبر و عالمین به قرآن بیان نفرمودند که وجه اعجاز قرآن فصاحت و بلاغت است، و علمای اسلام- خصوص بزرگان شیعه وجه- اعجاز را منحصر به فصاحت قرآن نکرده اند، بلکه وجوهی ذکر کرده که مطابق نص قرآن مجید است، و فصاحت و بلاغت قرآن که یکی از وجوه اعجاز است نه به معنائی است که به اصطلاح ادبا است؛ زیرا که فصاحت و بلاغت به اصطلاح قوم عبارت است از بیان کردن معانی و مقاصد به الفاظ و عبارات و اسلوب مخصوص که مطابق مقتضای حال باشد، و لو اینکه معانی متعارفه باشد مانند اینکه خصوصیّات معشوق و محبوب را به تشبیهات و کنایات و استعارات بگوید و امثال آن. بنابراین:
اولاً- معجزه بودن فصاحت و بلاغت این می شود که مطالب و مقاصد را از هر قبیل معانی باشد مطابق فصاحت و بلاغت طوری بیان کند که کسی مانند او نتواند اتیان کند و این معنی سزاوار پیغمبر خاتم (صلی الله علیه و آله) که مبعوث شده برای تربیت کل بشر نیست، و اوست خاتم انبیا و افضل مرسلین، پس مراد این خواهد بود که قرآن کلام الله است و شباهت به کلام بشر ندارد، و بشر مانند آن کلام از جهت اسلوب و معانی و حقائق نتوانند اتیان کنند.
ثانیاً- تصدیق به اینکه فصاحت و بلاغت به این معنا که گفتیم فوق طاقت بشر است، منحصر به دسته ی خاصی از بلغای اهل لسان است آن هم در زمانی که این علم در نهایت ترقی باشد و از برای همان دسته مفید است و تصدیق آن ها حجت برای بزرگان عالم نخواهد بود به خلاف شق القمر و مانند آن، که برای اتمام حجت باشد، زیرا که خرق عادت بودن آن مسلّم کل اهل عالم بود همین مقدار که عدّه ای تصدیق و نقل کردند حجت تمام است، اما خرق عادت بودن فصاحت و بلاغت مسلّم کل نیست، که تصدیق عدّه ای کافی باشد. و به همین علت بین کسانی که فصاحت را معجزه می دانند اختلاف شده که نفس فصاحت خرق عادت است یا فصاحت از حیث صرف قلوب مردم است از آوردن به مثل آن.
ثالثاً- مسلّم است امری که در تحت قواعد و اسباب عادی باشد، ممکن است اتیان به مثل، و لو اینکه صعب و مشکل باشد تعلیم و تعلم او مانند ساعت سازی و اختراع ساعت، یا مانند علوم عصریه، پس بنا بر اصطلاح قوم باید گفت چنان که گفتند که اعجاز قرآن، از جهت صرف قلوب است از آوردن به مثل آن، بلی از باب اینکه کلام الله است چنانچه بیان می کنم- ان شاءالله تعالی- و شباهت به کلام بشر ندارد البته معجزه است؛ نه از جهت فصاحت اصطلاحی قوم، و لکن چون برای بشر این جهت واضح و روشن نیست متحدی به واقع نشده.
رابعاً- ارباب اطلاع می دانند احکام فصاحت و بلاغت نزد ارباب آن علم محل بحث و اختلاف است، و موجب اشکال بر قرآن است؛ که آیا از تمام جهات مطابق با فصاحت است یا نه؛ در عدّه ای از موارد مورد اشکال و نقض شده است؟ چنانچه اشکالاتی به قرآن وارد کرده اند و بزرگان در مقام جواب گوئی بر آمدند و جوابات محل انظار و بحث شد.
و اگر کسی گوید پس از اشتهار عظیم در اسلام و در کتب قوم و بزرگان چیست؟ چرا معظم از علمای اسلام، این امر را وجه اعجاز قرآن قرار داده؟ گوئیم:
اولاً- چون مسلّم بود که قرآن مجید کلام الله است و کلام خدا البته شباهت با کلام بشر ندارد، و باید جهات کمال کلامی را هم دارا باشد و آن کمال جهت فصاحت است. پس گفتند از جهت فصاحت و بلاغت هم معجزه و فوق طاقت بشر است
ثانیاً- علمای اسلام مخصوصاً علمای شیعه در مقام بیان وجه اعجاز قرآن نفرمودند وجه تحدّی به قرآن فصاحت است، بلکه وجوهی در وجه اعجاز قرآن و کمالات آن فرمودند، و در ضمن بیان آن جهات فرمودند که فصحای زمان آن حضرت عاجز بودند از ایان به مثل قرآن ولو اینکه از جهت الفاظ و اسلوب باشد، پس از جهت فصاحت و بلاغت نیز معجزه است نه اینکه قرآن تحدّی به این جهت فرموده
ثالثاً- کسانی که جدیت داشتند که وجه اعجاز قرآن فصاحت است جهتی داشت که ناشی از غصب خلافت خلفای اموی و عباسی بود و این یکی از بزرگ ترین جنایات سیاستمداران ناپاک صدر اسلام است.
بیان آن- از آن جائی که خلفا به نحو مسلّم عاری از علوم قرآن بودند، اگر اعتراف می کردند که وجه تحدّی قرآن علوم قرآن است، ناچار بودند اعتراف کنند که علم قرآن و پیغمبر نزد اشخاص خاصی است و خلافت پیغمبر(صلی الله علیه و آله) حق آن ها است ناچار وجه اعجاز را فصاحت تنها قرار دادند؛ این جهت بود تشکیل دائره ی معارف خلفا، زیرا که بدیهی بود پیغمبر اسلام (صلی الله علیه و آله) دارای مقاماتی از علوم و معارف و اعمال وافعال پسندیده و خاتم انبیا و سرور ایشان بود، و مردم از نواحی و اطراف نزدیک و دور در طلب حضور آن حضرت بودند چاره ندیدند جز اینکه ادبا و قرّاء غیر از حافظین قرآن عصر پیغمبر تشکیل [گروه] دادند، بدیهی است کافی نشد علمای متکلمین پیدا شده و این بود جهت ترجمه و خواستن کتب یونان و خلط با علوم اسلام و قرآن. هر که بخواهد تصدیق کند رجوع به تواریخ معتبره نماید، مع ذلک کافی نشد چون مسلّم بود قرآن دارای اسرار و معارفی بود، تشکیل عرفا و مرتاضین داده شد، امر اعظم آن بود اگر اعتراف می کردند که قرآن دارای علوم است لابد می شدند اعتراف کنند به مقامات ائمّه (علیهم السّلام) و این خلاف سیاست بود! حبّ خلافت وسلطنت کجا اجازه می دهد به این امر؟ عجیب تر از همه اینکه این جهت باعث شد که بعضی از طریق فلاسفه و منتحلین به آن علم بنا گذاشته بر تأویل آیات وروایات صادره از عالمین به قرآن، گمان کردند علوم قرآن همان فلسفه و عرفان است کار به جایی رسید گفتند که مقصود از عذاب الیم در آیه ی شریفه عذب و خوشگوار وملائم طبع است و قریب صد آیه که صریح در معاد جسمانی است تأویل به منشأت نفس و پانصد روایت در خلقت ارواح قبل از اجساد به وجود روح در عالم علم و عقل مبدء تأویل شد، الی غیر ذلک، که بر اهل اطّلاع مخفی نیست، با اینکه مسلّم بود فلسفه و عرفان طریقی است مستقل، موافق باشد با شرایع یا مخالف،علاوه گمان داعی نویسنده این است که این تأویلات ناشی از تدلیس در علم بود نه از روی جهل، و اعتقاد به اینکه علوم قرآن فلسفه و عرفان نیست، در جزء اول در توحید قرآن مفصّل بیان کردیم.
بالجمله، جهت این اشتهار از ناحیه یامر خلافت بوده و عدّه ای از بزرگان نظر به اینکه فصاحت و بلاغت قرآن از جهت کلام الله بودن آن و فوق الطاقة بودن در جمله ی وجوه اعجاز قرآن شمرده و تصدیق کرده اند وعدّه ای به واسطه ی دفع اشکالات وجه عجز را صرف قلوب قرار داده اند، و از این رشته کلام، ظاهر شد که اشکالات ادبی بر قرآن، بی وجه صِرف است، زیرا که بعد از اینکه مسلّم شد که مدّعا این است که قرآن کلام الله است و شباهت به کلام بشر ندارد. و مسلم شد وجود مبارک حضرت ختمی مرتبت (صلی الله علیه و آله) افصح قوم بود باید کلام عرب عرضه داشته شود بر کلام و اشعار عرب و قوانین ادبیِّه! یاللعجب در مقام اشکال به قرآن مجید میزان باید کلمات عرب بیابانی یا شخص عجمی متعلم لسان عرب باشد!!!
بالجمله، واضح و روشن شد که در وجه تحدّی به قرآن مقدس باید به خود قرآن و عالمین علم قرآن رجوع کرد، و پس از رجوع به آنها می بینیم که قرآن مجید، با کمال صراحت ناطق است که قرآن کلام مقدس الهی است و نور است، و علم است؛ و هدایت است، و بیان است و تبیان است، و شفا است، و برهان است، و حکمت است، و اختلافی در او نیست، بلکه رافع اختلاف است، این است بیان قرآن و عالمین به قرآن
(حم * و الکتاب المبین * انا جعلناه قرآنا عربیا لعلکم تعقلون)(1)
سوگند به این کتاب آشکار و روشن. ما گردانیدیم این کتاب را قرآنی به لغت عرب، به امید آنکه شما به خردآئید.
(و کذلک اوحینا الیک قرآنا عربیا)(2)
و این چنین وحی کردیم به سوی تو قرآن را به لغت عرب
(طسم. تلک آیات الکتاب المبین)(3)این است آیات کتاب روشن و آشکار.
(و انه لتنزیل رب العالمین * نزل به الروح الامین * علی قلبک لتکون من المنذرین * بلسان عربی مبین)(4)
این قرآن فرستاده شده ی پروردگار جهان است، جبرئیل او را فرود آورده، بر دل تو تا باشی از ترسانندگان به زبان عربی آشکار.
(اتل ما اوحی الیک من الکتاب)(5)
بخوان ای پیغمبر آنچه را که وحی کردیم به سوی تو از قرآن
(اولم یکفهم انا انزلنا علیک الکتاب)(6)
آیا این آیت و معجزه کفایت نکرد ایشان را که ما چنین کتاب بزرگ را بر تو فرستادیم. «این آیه شریفه نص است که تحدّی به نفس قرآن است.»
(و اذکروا نعمت الله علیکم و ما انزل علیکم من الکتاب و الحکمة یعظکم به)(7)
یاد کنید نعمت های خدا را بر خود، و آن چیزی را که فرستاده است از قرآن و احکام بر شما، پند می دهد خدا شما را به آنچه فرستاده شده.
(و اوحی الی هذا القرآن لانذرکم به و من بلغ)(8)
و وحی کرده شده به سوی من این قرآن، تا بیم دهم شما را به آن و هر کسی که برسد او را.- از عرب و عجم و جن و انس تا روز قیامت- این آیه شریفه صریح است که تحدّی به قرآن برای تمام بشر است.
(ما فرطنا فی الکتاب من شیء)(9) فرو نگذاشتیم در این کتاب- قرآن- از هیچ چیزی.
(ما کان حدیثاً یفتری و لکن تصدیق الذی بین یدیه و تفصیل کل شیء و هدی و رحمة لقوم یومنون)(10)
نیست این قرآن سخنی که بافته شده باشد، ولکن مصدق است انبیای گذشته را و آن چیزی را که بوده پیش از او از کتب الهی، و روشن کننده است مفصلاً هر چیز را- که به آن محتاجند در دین و دنیا- و راه نمایند و وسیله ی رحمت و بخشش است مر گروهی را که ایمان بیاورند.
(الحمدلله الذی انزل علی عبده الکتاب و لم یجعل له عوجا * قیما لینذر بأسا شدیدا من لدنه)(11)
حمد و ستایش خدای راست که فرو فرستاده بر بنده خود محمّد (صلی الله علیه و آله) قرآن را استوار و محکم، و او را کج و منحرف قرار نداد تا بیم کند بدان- کافران را- از عذاب شدیدی که مهیا و آماده گشته باشد از نزد خدا.
(لقد انزلنا الیکم کتابا فیه ذکرکم افلا تعقلون)(12)
به تحقیق فرو فرستادیم به سوی شما کتاب- قرآن- را که در اوست بیان حال شما، آیا تعقل نمی کنید؟!!
(تبارک الذی نزل الفرقان علی عبده لیکون للعالمین نذیرا)(13)
بزرگ است خدائی که فرستاد قرآن را بر بنده ی خود، برای اینکه جهانیان را بیم دهنده و ترساننده باشد.
این آیه ی شریفه هم صریح است در اینکه تحدّی قرآن نسبت به اهل عالم است.
(الله نزل احسن الحدیث کتابا متشابها مثانی تقشعر منه جلود الذین یخشون ربهم ثم تلین جلودهم و قلوبهم الی ذکر الله ذلک هدی الله یهدی به من یشاء و من یضلل الله فما له من هاد)(14)
خدای آن چنانی که فرو فرستاد نیکوترین سخن آسمانی را. هست آیاتش متشابه و مثانی- مکرر و زوج، زوج- که از تلاوت آیات آن می لرزد پوست بر تن های آنان که می ترسند. از پروردگار پس نرم می شود و آرام می گیرد پوست ها و دل هایشان، به سوی یاد کردن رحمت و مغفرت خدای تعالی، این کتاب- قرآن- همان رحمت و هدایت خداست که هر که را خواهد به آن رهبری فرماید، و هر کس را فرو گذارد خدای عزّوجلّ هر آینه در وادی ضلالت افتد، پس نیست او را نماینده ای- که از سرگردانی خلاصی یابد-
(و ان کنتم فی ریب نزلنا علی عبدنا فاتوا بسورة من مثله و ادعوا شهداءکم من دون الله ان کنتم صادقین)(15)
اگر نسبت به قرآنی که فرستادیم بر بنده ی خود در شک هستید بیاورید یک سوره مانند آن، و بخوانید هر کسی را که بتوانید کمک و همراهی به غیر از خدا، اگر از راستگویانید.»
(ام یقولون افتراه قل فاتوا بعشر سور مثله مفتریات و ادعوا من استطعتم من دون الله ان کنتم صادقین)(16)
آیا می گوئید با افترا و دروغ قرآن را نسبت به خدا داده، پس شما ده سوره مثل قرآن بیاورید، و به دروغ به خدا نسبت دهید، و هر کسی را که خواهید جز خدای تعالی برای یاری طلب کنید، اگر راست می گوئید.
قرآن مجید به همین مضامین فریاد می کند که قرآن متحدی به معجزه ی نبی اکرم (صلی الله علیه و آله) است، و آن علم و نور و هدایت و حکمت و شفا و برهان است، علمی است که اختلاف در او نیست، رافع اختلاف است و شکی نیست که قرآن الفاظ و عبارات و اسلوب تنها نیست، بلکه قرآن عبارت از الفاظ و عبارات با اسلوب و طریق خاص با جهات معانی و خصوصیّات و حقایق و علم الهی است، پس قرآن مجید عبارت از مجموع الفاظ و حروف که به منزله جسد است، و اسلوب خاص که به منزله صورت است، معانی و حقایق که به منزله ی روح است، و از برای روح قرآن ظاهری و باطنی است و از برای باطن او باطنی است، بنابراین واضح است که ترجمه ی قرآن، قرآن نیست. چون که بدیهی است الفاظ مرادف با الفاظ قرآن مخترع و کلام بشر است نه کلام خدا. که می تواند نسبت دهد که ترجمه ی قرآن، کلام الهی است؟ علاوه ترجمه ی قرآن، بسیار مشکل بلکه ترجمه، نسبت به تمام آن میسر نیست. زیرا ترجمه آن است که مقاصد کلام تکلم برای مترجم معلوم شود و همان مرادات و معانی را با الفاظ مرادف با آنها بیان کند، و مرادات و معانی و حقایق قرآن را، که می تواند ادعای فهم و رسید (ن) به آن را چنانچه سزاوار است، بنماید؟ یا اینکه خود قرآن مجید می فرماید که دارای متشابهات و محکمات است و ظاهر و باطن دارد، و متحدی به قرآن می فرماید که از برای علم قرآن اشخاص معینی هست، و قرآن با اهل اوست، چنانچه روایت ثقلین عامّه و خاصه است، و حکایت مترجم زمان حضرت عسگری (علیه السّلام) معروف است.
حاصل مفاد حکایت این است، که اشکالات زیادی بر قرآن نوشته بود، حضرتش کسی فرستاد، و او را تعلیم فرمود که به اسحاق بگو آیا ممکن است آنچه تو فهمیده ای از قرآن مراد گوینده و صاحب قرآن نباشد؟ پس از رسیدن پیغام به اسحاق اندکی تأمّل کرده به رسول آن حضرت گفت: که این کلام از کیست؟ گفت از مولایم حسن عسگری (علیه السّلام) از نوشتن اشکالات به قرآن پشیمان شد، امر کرد که نوشتجات را برده در شط شستند،- حکایت مفصل در روضات ضبط است- این است که می فرماید:
(قل لئن اجتمعت الانس و الجن علی ان یاتوا بمثل هذا القرآن لا یاتون بمثله و لو کان بعضهم لبعض ظهیرا)(17)
پس اگر کسی بخواهد اتیان به مثل نماید باید کتابی با تمام جهاتی که در قرآن مقدس هست بیاورد. ما به نحو اجمال اشاره به آن جهات می کنیم، تا اینکه خوانندگان بدانند اگر کسی، مدّعی باشد که ممکن است در عالم. اِتیان به مِثل قرآن بشود، چه کتابی باید آورده شود، که مثل قرآن باشد.
از کلمات گذشته در نبوّت عامّه ظاهر شد که اساس معجزات و کمالات، علم و قدرت است، میزان علم و قدرت بشر از اوّل عالم تاکنون از مطالعه کلمات و حالات عقلا و حکما و فلاسفه و عرفا، ظاهر و هویدا است آنچه کمال قدما است از علم و قدرت نهایت مرتبه ی آن علم و قدرت فلاسفه ی یونان، مانند افلاطون و ارسطو است، و اما کمال عصر جدید معلوم است که صنایع و علوم راجع به صنعت است. حد علم و قدرت علمای عصر جدید نسبت به کمالات قدما بسیار کم است نهایت کمال در روحیات عصر جدید، این است که دیده می شود و یا شنیده و نوشته شده، پس اگر شخصی امی و درس نخوانده ای کتابی آورد، که در تمام این کمالات بشر سر آمد باشد، و اظهار علم و قدرتی نماید که کسی اظهار نکرده، و نتواند مانند آن اظهار کند، آیا معجزه نیست؟
بالجمله، اگر مراجعه شود به علوم و راه تحصیل قدرت و توانایی بشر دیده شود سرآمد تمام علوم بشری، فلسفه ی افلاطون و ارسطو و سقراط است، گر چه فلاسفه، در عالم زیاد بودند، لکن آنچه مسلّم است به این بزرگان مستند است و بدیهی است که عرفان رشته ای است از فلسفه ی عملی و ریاضی، و این علوم عبارت است از: الهیات، طبیعیات، ریاضیات، و علم اخلاق و علم النفس و تکمیل النفس و سیاسیات و قوانین انفرادی و علم اجتماعی. و اما طریق تحصیل قدرت و توانائی آن، عبارت است از علوم غریبه که مشروحاً در قسم تحریرات بیان شد، و نهایت این کمال ریاضیات طبیعی است، و نتیجه ی ریاضیات به قول معتقدین این علم رسیدن به اتصال (به ) عقل فعال، یعنی کدبانوی عالم است.
علاوه دیده و شنیده نشده، که عارفی و مرتاضی به ریاضیات طبیعی و بشری نائل به این مفام که کدبانوی عالم باشد، شده باشد، بلی زیاد شنیده شده یکی می گوید لیس فی جبنی الا الله با یزید می گوید آرزو می کنم سریر مرا در جهنم بگذارند، زیرا که من رحمتم برای اهل جهنم، روایتی از وجود مبارک علی (علیه السّلام) شنیده ندانسته کجا به کار برد، این است علوم بشر، که شرح قسمتی از آنها در کلمات گذشته بیان شد.
و اما علوم و فلسفه ی جدید پس از زحمات سال ها و تکامل و دست آوردن آثار قدیمه، نیست مگر آنکه بشر را سوق به عالم طبیعت داده و تمام علوم مستکشفه فکری از قوانین اجتماعی یا انفرادی یا علم نفس و روح و ماوراء الطبیعه مورد بحث و ایراد شده.
بالجمله، با این همه ترقیات تا حال علمی که نافع باشد و بشر را از وادی ضلالت و حیرت خارج کند، دیده و شنیده نشده، بلی علوم و صناعات تازه ی عجیبه دیده و شنیده شده، که باعث فنا و زوال و حقد و کینه و انحراف از سعادت حقیقی بشر شد.
پس اگر کسی با دیده ی بصیرت تأمّل کند می بیند کسی در عالم مدّعی نشده که من نائل به حق و حقیقت شدم، و می توانم بشر را تربیت کنم، و اما (در) علوم فلسفه، گفته شد که پس از مراجعه ی کامل می بینیم، دو شخص از بزرگان عالم، در یک امر از اصول علمیه ی عالم متفق نیستند، بلکه یکدیگر را رد نموده اند. علمی که در او اختلاف نیست علوم انبیا (علیهم السّلام) است، زیرا که بعث انبیا(علیهم السّلام) برای رفع اختلاف و تربیت بشر است و آنها از ناحیه ی ذات مقدسند و نمی گویند مگر آنچه را از طرف خدا به آن ها وحی شود، و بشر را به فطریات متذکّر سازند و بدیهی است آنچه به عقل فطری ادراک شود مورد اختلاف نباشد، البته این تذکّرات تا مقداری است که عقول بتوانند ادراک کنند، و در غیر آنها البته پس از تصدیق مقام نبوّت باید قبول و عمل کنند.
نبی اکرم (صلی الله علیه و آله) در قرآن به نحو صریح و روشن می فرماید بیاورید کتابی هدایت کننده تر از قرآن اگر راست گویانید، و پس از مراجعه به قرآن می یابیم که علوم قرآن فوق علوم بشری است، از معرفی ذات مقدس و بیان اوصاف و کمالات او، و بیان حالات عارفین و کملین بشر و انبیا و اولیا (علیهم السّلام)، و بیان امور واقعه در عالم، و بیان قوانین اجتماعی و انفرادی بشر، و بیان علم اخلاق و رسیدن به سعادت و تربیت بشر، و بیان رسیدن به علم و قدرت که غایت آمال بشر است، و وصال و بقای به پروردگار که محبوب هر عارف، و عالم و غایه الغایات ترقی بشر است، و اختلافی در هیچ یک از موارد فوق در قرآن یافت نمی شود.
(قل لو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافا کثیراً)(18)
این کلمه ی مبارکه ی جامعه، به اتمِّ بیان می رساند، که علوم بشر علم الهی نیست، زیرا که هیچ مسأله از مسائل مشکله ی عالم نیست مگر آنکه محل خلاف بین بزرگان است.
واضح و روشن است که مسائل خلافیه چنانچه باید و شاید واضح و روشن نیست و تمام مطابق واقع نیست، لااقل قسمتی مخالف با واقع است؛ لکن اگر رجوع کنیم به قرآن مقدس می بینم که اختلافی در آن نیست.
اگر کسی بگوید من از طرف خدا آمدم و کتابی آوردم که آنچه بشر به او محتاج و مطلوب اولیه ی او است و دستوری که در تمام زندگانی محتاج به اوست، و هر که متابعت کند و عمل کند به آن، به سعادت و علم و قدرتی که بالاتر از او تصور نشود برسد، وعده و تصدیق پیروی کرده و به مقصود رسیده باشد، آیا این کتاب معجزه نیست؟ با اینکه می گوید اگر مرا دروغ گو می دانید مثل این کتاب را بیاورید، نه این است هر که بخواهد بیاورد باید کتابی بیاورد که دارای تمام جهانی که در آن کتاب هست بیاورد؟ آیا از اوّل عالم تاکنون از فلاسفه ی غرب و شرق چنین کتابی آورده اند؟
آیا مکن است چنین کتابی از نزد غیر خداوند عالم آورده شود؟ آیا به قیاس و برهان و ظن تخمین ممکن است؟این است که فرمود (لئن اجتمعت الخ)
پس واضح و روشن شد که باید در مقام تصدیق به معجزه بودن قرآن مقدس رجوع کنند به خود قرآن، به طور تفصیل ودقت، و مقایسه کنند با کتبی که از بزرگان عالم نوشته شده، بدیهی است این امر یعنی تمیز دادن برای هر کس میسر نیست، و از برای این مقام، اهلی است. هر کسی از اهل عالم نباید توقع داشته باشد که بداند و بگوید من اعجاز قرآن و علم و قدرت الهی را نمی فهمم، پس معجزه نیست. البته جمعیت بشر و عامّه باید رجوع کنند به عالمین به قرآن، زیرا که از بدیهیات است تا کسی عالم به علوم بشر نباشد و مستبصر به علوم ربانی نباشد امتیاز نخواهد داد، و خصوصیّات هر یک را نخواهد دانست، توضیح آن گذشت. مثلاً اگر نجار بسیار ماهر و کامل، علم ساعت سازی را نداند، بدیهی است امتیاز بین مدّعیان این دو صنعت نخواهد داد، و اگر وارد شود و بگوید فلان ساعت ساز بهتر است از دیگری، یا ساعت فلان بهتر از آن دیگر است، البته نزد عقلا مورد قبول نخواهد بود، پس ناچار در مقام امتیاز ساعت خوب از بد باید نزد ساعت ساز رفت، نه نجار، ولو ماهر باشد، و این مطلب از احکام بدیهیه ی فطریه ی عقول است، و هیچ جای شک و ریب نیست.
اگر کسی بگوید بنابراین جمعیت بشر باید محروم از معارف الهیه باشند، و نباید تصدیق معجزات و انبیا کنند، بنابراین دعوت انبیا (علیهم السّلام) اختصاص به علما خواهد داشت.
گوئیم کلام ما در بیان معجزه بودن قرآن است، برای اهل عالم به معجزه ی باقیه، و الا عوام و عامّه ی بشر احتیاج به این امر ندارند، زیرا گذشت که معجزه ی ختمی مرتبت (صلی الله علیه و آله) اختصاص به قرآن ندارد؛ و معجزات آن حضرت به اندازه ای است که دشمن با کمال عناد تصدیق کرده؛ چنانچه در بیانات سابق گذشت و گفتیم همین مقدار برای تثبیت نبوّت در صورت دعوت و تحدّی کافی است، علاوه هر عامی می تواند به پیروی قرآن مجید در به جائی طی کرده و به مقامات بزرگ نائل گردد و علاوه برای عامّه کافی است عجز بشر و نیاوردن مثل قرآن از زمان ظهور آن حضرت تاکنون که قریب هزارو چهارصد سال است که می گذرد؛ و با اینکه بدیهی است عدّه ای از اهل عالم از زمان آن حضرت تاکنون با کمال عناد و جدیت کمر به ضدیت اسلام و قرآن بستند و هر کس از راهی وارد شده در مقام محو آثار قرآن و اسلام بر آمده. اگر می توانستند مثل آن بیاورند، آورده بودند، و اهل عالم را آسوده خاطر می کردند و از قید عبودیت و بندگی رها می کردند، اگر کسی بگوید ما وقتی که رجوع به قرآن می کنیم؛ در او اختلاف زیادی می بینیم؛ بعضی از آیات در انظار علما، مخالف با بعضی دیگر است و اثبات این امر محتاج به بیان نیست، زیرا که دلیل بزرگ اختلاف آیات آن است، که هر دسته ای از علما در هر موضوعی از موضوعات علمی چه از علم احکام و قوانین یا علم توحید و نبوّت و ولایت و یا عالم آخرت و روح و قیامت و علم طبیعی از زمین و آسمان و غیر آن ها استشهاد و استدلال به قرآن می کنند، با اینکه مدعا و قول هر یک مخالف دیگری است، و این امر بر اهل اطلاع واضح و آشکار است زیرا که بدیهی است است قائل به جبر تمسک جوید به قرآن؛ گوینده تفویض تمسک جوید به قرآن؛ سنی تمسک کند بر قرآن، شیعه استدلال کند به قرآن، مذاهب مختلفه ی کثیره تمسک جویند به قرآن، حتی در بعضی اوراق گذشته بیان شد که علم فلسفه و عرفان را در اعصار اخیره مطابق کردند با قرآن بنابراین معنای آیه مبارکه:
(قل لو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافا کثیرا)(19)
یعنی چه و چگونه در قرآن و علم انبیا(علیهم السّلام) اختلافی نیست؟ بالجمله حاصل اشکال از بیانات گذشته ظاهر شد که در علم قرآن و علم انبیا(علیهم السّلام) اختلافی نیست چنانچه آیات گذشت دلالت دارد و معنی آیه این است چون قرآن از نزد خدا است اختلافی در او نیست و اگر از نزد غیر خدا بود هر آینه در او اختلاف زیادی بود.
پی نوشت ها :
1- سوره ی زخرف، آیه های: 1، 2و3
2- سوره ی شوری، آیه: 7
3- سوره ی قصص، آیه: 2
4- سوره ی شعراء، آیه های: 192 الی 195
5- سوره ی عنکبوت، آیه: 45
6- سوره ی عنکبوت، آیه: 51
7- سوره ی بقره، آیه: 231
8- سوره ی انعام، آیه: 19
9- سوره ی انعام، آیه: 38
10- سوره یوسف، آیه: 111
11- سوره ی کهف، آیه: 1 و 2
12- سوره ی انبیاء، آیه: 10
13- سوره ی فرقان، آیه: 1
14- سوره ی زمر، آیه: 23
15- سوره ی بقره، آیه: 23
16- سوره ی هود، آیه: 13
17- سوره ی اسراء، آیه: 88
18- سوره ی نساء، آیه: 82
19- سوره ی نساء، آیه: 82
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}