نویسنده: حجه الاسلام محسن غرویان




 

مقدمه

آدمی در طول تاریخ به کشف علوم و دانش های متنوعی پرداخته است. علومی که هر یک به نحوی خاص با انسان مرتبط است. هر علم و معرفتی نوعی انکشاف است و انسان کاشف آن و یا پدیدآورنده آن علم است. بنابراین همه علوم با انسان مرتبط هستند. اما باید بین حیثیت فاعلیت و موضوعیت تفاوت قائل شد و از این حیث، علوم انسانی موقعیت متفاوتی پیدا می کند؛ زیرا موضوع این علوم، انسان است. در معنایی دقیق تر علوم انسانی علومی هستند که به طور مستقیم با انسان ارتباط پیدا می کنند. به عنوان نمونه، در علم حقوق سخن از حقوقی و تکالیفی است که انسان ها بر یکدیگر دارند و یا نوع ارتباطی که بین انسان و طبیعت وجود دارد. همچنین دانش فلسفه به معنی خرد، دانایی، تعقل و تفکری است که انباشتی از نگرش های گوناگون نسبت به هستی، انسان و آگاهی را در خود گنجانده است.
مرحوم ملاهادی سبزواری در منظومه آورده است:«ُاس المطالب ثلاثه علم مطلب هل مطلب ما مطلب لم» بنابراین در پاسخ به چیستی علوم انسانی باید گفت به طور مستقیم موضوع آن انسان و شئون مختلف انسانی است. علوم انسانی در تمدن های مختلف با رویکردهای متفاوت شکل گرفت. در جهان اسلام علوم انسانی در کنار علوم حوزوی و اسلامی شکل گرفت. علوم انسانی در جهان اسلام از جهات بسیاری با علوم انسانی در سایر تمدن ها متفاوت بود.
تکیه بر نصوص دینی و پدید آمدن دانش های اسلامی از ویژگی های علوم انسانی در جهان اسلام بود. محتوای اصلی علوم انسانی شکل یافته در این فضا عمدتاً با مباحث علوم انسانی در سایر تمدن ها هم پوشانی می کرد. وجه تمایز علوم نضج گرفته در سرزمین مسلمین در قیاس با علوم انسانی سایر بلاد بهره گیری از منابع اسلامی و توجه به متون دینی در این علوم بود. این بهره گیری به ما اجازه می دهد که از اصطلاح علوم انسانی اسلامی سخن به میان آوریم. در واقع وجود مباحث پایه ای علوم انسانی در متون دینی و منابع اسلامی انکارناپذیر است زیرا در معارف اسلامی بسیار سخن از انسان و مناسبات، روابط، اندیشه و کردار او رفته است و، در کنار توصیه ها و اندرزهای دینی، به لحاظ معرفت شناسانه توجه ویژه ای به سنخ انسان و معرفت نفس شده است.
علوم انسانی با نگرش اسلامی، به نوعی، مصداقی از معرفت نفس است؛ اگر چه معرفت نفس به معنای خاص کلمه معنای عرفانی دارد. علوم انسانی به طورعام نوعی معرفه الانسان هست. در واقع از آن روی نیازمند شناخت انسان هستیم که، در امتداد این شناخت، جهان و کردگار را بشناسیم. این نوع از معرفت و شناخت در منابع اسلامی و روایات اسلامی هم آمده است:« من عرف نفسه فقد عرف ربه.»
درباره شناخت انسان، خداوند و هستی آرای دیگری نیز مطرح شده است. آیت الله جوادی آملی معتقدند که ابتدا باید خدا را شناخت و سپس به شناخت انسان پرداخت، یعنی انسان شناسی متوقف بر خداشناسی است. بحث از این اختلاف نظر، نیاز به بحث عمیق فلسفی- عرفانی دارد که در این مقال نمی گنجد. اما هر یک از رویکردهای مطرح که اتخاذ گردد، از اهمیت علوم انسانی نمی کاهد. با توجه به اهمیت علوم انسانی منطبق با متون و منابع دینی باید در حوزه های علمیه به علوم انسانی توجه خاصی شود.
رسیدن به علوم انسانی اسلامی نیازمند رعایت نکات مهمی است. در شرایط فقدان دقت لازم و کافی در روند اسلامی سازی علوم انسانی نتیجه و حاصل مناسبی بدست نخواهد آمد و علوم انسانی با مبانی غربی همچنان در جامعه اسلامی حضور خواهد داشت. در چنین وضعیتی رابطه ای سازنده میان علوم انسانی و جامعه اسلامی برقرار نخواهد شد.

نقدی بر علوم عقلی و فلسفی مسلمانان

اندیشمندان و فلاسفه مسلمان در علوم عقلی و فلسفی بیشتر به مباحث انتزاعی و غیر ملموس پرداخته اند. به عبارت دیگر، به رغم اینکه فلسفه اسلامی، فلسفه ای بسیار دقیق، عمیق و پرمحتوا است، اما جنبه عینیت آن اندک است و بیشتر حاصل تأملات و تعقلات بسیار تجریدی فلاسفه مسلمان است. چنین رویکردی به معرفت، اندیشه ای را می آفریند که از تعامل با زندگی ملموس و روزمره افراد جامعه ناتوان و حتی بی نیاز است. در عین حال فلاسفه مسلمان در دقیق ترین مسائل اندیشه نموده و کوچک ترین مسائل و مباحث را از نظر و تأمل دور نداشته اند. به عنوان نمونه مناط احتیاج معلول به علت، وجود یا ماهیت است و مباحث مترتب بر این تحلیل، بحث هایی بسیار دقیق است. معرفت فلسفی اسلامی به شکلی پسندیده و در محیطی انتزاعی و تجریدی ماورای عالم ماده طرح شده است.
در توضیح این وضعیت می توان چنین گفت که این اندیشمندان به عالم عین، طبیعت و خارج توجه کافی مبذول نداشتند. عالم پیدای ناسوت در پندار حکمای مسلمان در پس پرده، نهان مانده است. حکیمان جهان اسلام به پرسش هایی از قبیل اینکه، انسان چه ابعاد و شئونی دارد و انسان شناسی دقیق و ابعاد نفس او چیست؟ و اینکه در عالم خارج، زندگی فردی و اجتماعی انسان چگونه باید باشد؟، پاسخی نداده اند. مطابق همین رویه است که فیلسوفان دقیق النظر مسلمان در خصوص اقتصاد، حقوق، سیاست، تعلیم و تربیت و روانشناسی کمتر کاوش و نظریه پردازی کرده اند. پیروان حکمت قدیم در حوزه های علمیه به ادامه مسیر فلسفه اسلامی پرداختند و سایر شاخه های علوم اسلامی نیز بر مبنای همین مبانی فلسفی در سیاقی مشابه ایجاد شدند. بنابراین لازم است رویکرد جدیدی در حوزه های علمیه ایجاد شود تا مباحث دینی از عالم انتزاع وارد دنیای عینیت شوند.
علوم انسانی جهان امروز بشر را شکل داده است. به دیگر سخن چرخ های جهان فعلی با علوم انسانی می گردد و غرب با استناد به این علوم، دنیای همگان را اداره می کند و با سیطره ای که از طریق این علوم به دست می آید در صدد تحقق سلطه کامل خود بر جهان توسط این علوم است. از این جهت کشورهای اسلامی در معرض تهدید جدی قرار دارند و قدرت های غربی به دنبال شکل دادن نظم نوین جهانی هستند.
از سویی دیگر علوم انسانی منشأ و مبدأ تصمیم سازی است که البته تصمیم سازی غیر از تصمیم گیری است. در غرب کوشش می شود با شناخت انسان و شکل دهی به شاخه های علوم انسانی، مانند روانشناسی و جامعه شناسی، روحیات، تعلیم و تربیت و عوامل شکل دهنده به شخصیت انسان، ساماندهی شود. جامعه بر مبنای این نظم و سامان پیشینی ساخته شود. با این شیوه، غربی ها به دنبال صدور سبک زندگی و تفکر خود به سایر کشورها هستند تا جوامع دیگر ناچار باشند بر اساس تصمیم سازی های آنها عمل کنند. این نوع رفتار باعث خواهد شد که حتی تصمیم گیری ها در مرکز علمی و دانشگاه های ما بر اساس شیوه های غربی صورت گیرد و ناخودآگاه همگان در مسیری قرار گیرند که مطمح نظر اندیشمندان غربی است. جنگ نرم، که شیوه جدیدی در برخوردهای میان تمدن ها است، از کانال علوم انسانی می گذرد.
با توجه به توضیحات فوق باید در علوم انسانی دقت های فراوان شود تا علوم انسانی متناسب با فرهنگ دینی و اسلامی تولید شود. سپس شاهد رویارویی فلسفه، فرهنگ و ایده اسلامی با فرهنگ غربی خواهیم بود. وجود چنین علوم انسانی اسلامی موجب خواهد شد که افراد تصمیمات خود را در مسیر رضای خدا و دین اتخاذ کنند. جهت رسیدن به این وضعیت مطلوب نیاز است که علوم انسانی مورد توجه بیشتری قرار گیرد. یکی از پیشنهادهایی که در این راستا می تواند به این مسأله مدد رساند، تأسیس دانشکده هایی در رشته های گوناگون علوم انسانی مانند روانشناسی، حقوق، تعلیم و تربیت، فلسفه، منطق و جامعه شناسی در حوزه های علمیه است. این دانشکده ها با جذب طلاب مستعد و توانمند در این رشته ها اقدام به مطالعات تخصصی و کارآمد می نمایند.
البته در حوزه، نهادهایی مانند پژوهشگاه حوزه و دانشگاه در این زمینه اقداماتی را انجام داده اند، ولی فاصله وضع فعلی با وضعیت آرمانی بسیار زیاد است. یکی دیگر از اموری که در این راستا لازم است مورد توجه قرار گیرد. آموزش زبان های علمی دنیا مانند فرانسه، آلمانی و انگلیسی است. اهمیت این مساله از آنجا روشن می شود که این زبان ها، زبان علمی علوم انسانی موجود هستند و تسلط بر آنها سبب خواهد شد طلاب با علوم انسانی غربی آشنایی بیشتری به دست آورند و، نتیجتاً، در نقد آنها ابزارهای نیرومندتری را در اختیار داشته باشند.

اهمیت کرسی های نظریه پردازی

کرسی های نظریه پردازی در راستای تولید علم و دانش از جمله خواست های مقام معظم رهبری بوده است. نگاهی به روند گذشته نشان می دهد آنچه مورد نظر معظم له بوده، در برخی از سطوح، تاکنون محقق نشده است. شرایط ایده آل جهت برگزاری مناسب این کرسی ها این است که هیچ خوف و هراسی در بیان مطالب علمی وجود نداشته باشد و حتی اگر یک استاد تحصیل کرده غربی در دانشگاه های ما تدریس می کند و تئوری های غربی را مطرح می کند از بیان نکات و مطالب خود بیم نداشته باشد حتی اگر مباحث او بر خلاف مبانی دینی باشد، زیرا می توان زمینه مناسبی را جهت نقد این نظریات فراهم آورد.
استاد شهید مرتضی مطهری معتقد بود که در حوزه و دانشگاه باید اساتید مارکسیست اصول و مبانی مارکسیسم را تدریس نمایند و سپس سایرین آرای مارکسیست ها را نقد کنند. بنابراین باید در ابتدا، نظریات غربی در حوزه های گوناگون به نحو صحیح، درست و بدون کاستی بیان شود و سپس نقد این اندیشه ها آغاز شود و معنای تضارب آرا نیز جز این نیست. به عنوان نمونه در حوزه اقتصاد باید تئوری اقتصاد ریکاردو بیان شود. سپس اصحاب نظر به مقایسه مبانی اقتصاد اسلامی با علم اقتصاد معاصر و نقد این علم با بهره گیری از مبانی اسلامی اقدام نمایند.
نظریه پردازی از درون مباحثات، گفت و گوها و تضارب آراء سر بر می آورد و بنابراین باید با شکل دادن به جلسات مناظره و بحث و گفت و گو، دیدگاه های غیر دینی را نقد و مبانی اندیشه دینی را به طور شفاف و مشخص بیان نمود. از جمله لوازم اصلی شکل گیری چنین فضایی، نهراسیدن از دیدگاه های مخالف است، زیرا بیان و طرح این دیدگاه ها پیش شرط آشنایی با این اندیشه ها است.
جهان امروز با سرعت در حال طرح دیدگاه ها و نظریات جدید است و بنابراین لازم است با ایجاد فضایی باز علمی اقدام به طرح و نقد مناسب این نظریات در محافل علمی و دانشگاهی نمود. در این میان نقش حوزه های علمیه بسیار برجسته است.
امروزه فضایی در حوزه هستند که به زبان های خارجی تسلط دارند و مقالات اندیشمندان غربی را می خوانند و در پاره ای از اوقات به آنها پاسخ می دهند، اما این رویه چندان آشکار نیست. لازم است چنین رویه هایی رسمیت بیشتری پیدا کند و حالت سازمان یافته تری بیابد به عبارت دیگر از حالت فردی خارج شود.
یکی از پیشنهادها در این راستا این است که بحث نظریه پردازی، جایگاهی معتبر و مشخص در سطح حوزه و مراکز تخصصی و پژوهشگاه ها داشته باشد.
در این جهت می توان یک بانک ایده ایجاد نمود تا هر کس نظریه ای داشت آن نظریه را ثبت کند. البته باید توجه نمود که رسمیت بخشیدن به نظریه پردازی نباید موجب ایجاد ساختارهای اداری زاید شود.
در این راستا، باید پس از طرح نظریه، جلساتی را با حضور اساتید و کارشناسان برگزار نمود تا اساتید هر رشته عیار علمی نظریات جدید را مشخص نمایند و میزان ضعف و قوت ایده ها و نظریات روشن تر گردد.

نظریات نگارنده

صاحب این قلم در سالیان گذشته چند دیدگاه جدید را مطرح نموده است که نیازمند نقد و بررسی صاحبان خرد و اندیشه است. نخستین بار نظریه ای در برابر نظریه تکامل معرفت دینی ارایه گردید. در پاسخ به این نظریه نگارنده نظریه تنازل معرفت دینی را مطرح نمود که در سطح دانشگاهیان و حوزویان تاکنون کسی چنین دیدگاهی را بیان نکرده است.
همچنین در راستای اختلاف نظر فیلسوفان مسلمان در بحث اصالت وجود یا ماهیت، نظریه اصالت ملکوت از سوی نگارنده مطرح گشت که البته تاکنون نقدهایی نیز از جانب صاحب نظران در این راستا بیان شده است. همچنین در رابطه با وجود محمولی و رابط، که کانت آن را مطرح کرد، و ربط آن با نظریه اصالت ملکوت نیز مباحث جدیدی مطرح نموده ام که این مباحث جدید در آینده ای نزدیک منتشر خواهد شد.
منبع: نشریه خردنامه همشهری، شماره 94.