علم دینی و اسلامی سازی علوم انسانی
پس از طرح بحث علوم انسانی در مجامع علمی شاهد موافقت ها و مخالفت های زیادی در قبال آن بوده ایم. از طرفی، برخی معتقدند که خاصیت علم و دانش در بی طرفی آن است و تعلقات مکتبی نمی تواند در آن دخیل باشد. در مقابل،
نویسنده: حجت الاسلام حسین بستان
مخالفان و موافقان علم دینی
پس از طرح بحث علوم انسانی در مجامع علمی شاهد موافقت ها و مخالفت های زیادی در قبال آن بوده ایم. از طرفی، برخی معتقدند که خاصیت علم و دانش در بی طرفی آن است و تعلقات مکتبی نمی تواند در آن دخیل باشد. در مقابل، عده ای دیگر معتقد به اندیشه علم دینی هستند و ادله خاصی را نیز در این رابطه مطرح می کنند. البته این افراد، از آنجا که تصویر واحدی از این مسئله ندارند، به گروه های مختلفی تقسیم می شوند. بنابراین نوعی منازعه و مناظره میان قائلین به علم دینی و مخالفان آن در جریان است که توجه به آن می تواند در مسیر اصلاح و تحول علوم انسانی مفید و موثر واقع شود. ذیلاً با اهم مباحث این حوزه می پردازیم. دیدگاه مخالفان به علم دینی قائلین به علم دینی لازم است به درستی متوجه استدلالات طرف مقابل شوند و کوششی موثر را جهت پاسخ به آن فراهم آورند. این مسئله از طریق مباحثه و گفت و گوی منطقی امکان پذیر است. مخالفان علم دینی ادله متعددی را برای اثبات مدعای خود طرح می کنند اما یکی از مهم ترین آنها، مسئله روش است. از نگاه آنها، اساساً ماهیت علوم انسانی این اجازه را به ما نمی دهد که امری تحت عنوان علم دینی طرح شود؛ زیرا روش این علوم، تجربی است و قضایا و گزاره های این علوم با روش تجربی اثبات می شود. بنابراین طبق این روش، دینی بودن یا غیر دینی بودن این علوم بی معناست و همه چیز با محک تجربه و علم سنجیده می شود. از این رو، دین هیچ نقشی در علوم نخواهد داشت و نمی تواند ماهیت و صورت علوم را تغییر دهد و هر تغییری در علم از مسیر تجربه امکان پذیر خواهد بود. تجربه امری برتر از دین است و از این جهت، علم می تواند حتی با دین منافات و ناسازگاری داشته باشد.دیدگاه های قائلین به علم دینی
در مقابل تفکر فوق قائلین به علم دینی، از این حیث که دین در کدام ساحت علم قرار می گیرد و میزان دخالت آن در علم تا چه اندازه است، دیدگاه های مختلفی را مطرح کرده اند. یکی از این دیدگاه ها رویکردی حداقلی به مسئله دارد و بر این باور است که علم دینی هنگامی محقق می شود که مفروضات کلی و جهان بینی علم از دین گرفته شده باشد و با این بستر، علمای هر علم با بهره گیری از روش مقبول که روش تجربی است، علم را سامان داده باشند. به باور قائلین به این دیدگاه، تنها از این طریق است که علم دینی تولید می شود. این گروه از صاحب نظران معتقدند بسترهای فلسفی و متافیزیکی- که در واقع مرحله پیشین علم هستند-باید از دین اتخاذ شوند و سپس از روش های مقبول علمی استفاده شود؛ چرا که تنها از این طریق، علم دینی به وجود خواهد آمد.دیدگاه دیگری نیز وجود دارد که می توان آن را رویکرد فراتجربی یا متافیزیکی به علم دانست. این رویکرد بر این ایده پای می فشارد که لازم است در خصوص روش های تجربی بازنگری مناسبی صورت گیرد و از ارزش های دینی در این روش ها استفاده شود. این دیدگاه شمول دخالت دین را در علم گسترده تر می داند و بدین ترتیب، دیدگاه قبلی را نیز پوشش می دهد. دیدگاه بزرگانی چون آیت الله جوادی آملی در قالب این رویکرد می گنجد.
با توجه به توضیحات فوق می توان عنوان کرد که اولاً قالب های مختلفی در توضیح علم دینی وجود دارد و ثانیاً برخی از این قالب ها ظرفیت وسیعی در قراردادن دیدگاه های دیگر در خود دارند. جهت توضیح دقیق تر از این قالب ها لازم است دو سطح را در نظر بگیریم:
سطح نخست:
این سطح به دیدگاه های تجربی مقید می شود؛ اگر چه بر اساس آن گزاره های دینی حاکم می گردد و از این طریق علوم انسانی به علوم اسلامی می انجامد. مطابق این رویکرد مجموعه ای از امور و جنبه های فراتجربی وجود دارد که می تواند بر علوم حاکم شود. نکته آنجاست که از همین زاویه می توان از دید بهره گرفت. البته وجود جنبه های فراتجربی در ادبیات علمی غرب هم جدی است.بنابراین مطابق این رویکرد، در مبانی فلسفی و متافیزیکی علم، دین حضوری پررنگ و برجسته دارد و مفهوم علم دینی، از این جهت با علم غیردینی تفاوت پیدا می کند.
علاوه بر مبانی فلسفی، در سطح گزاره ها نیز دین دخالتی جدی دارد. از همین روی در علم دینی می توان گزاره هایی را که در فضای علمی مطرح هستنند نیز از دین اخذ کرد. این مسئله بیانگر وسعت تأثیرگذاری دین در عرصه علوم انسانی است. البته برخی ممکن است به رغم استفاده از گزاره های دینی، از روش های تجربی استفاده نمایند.
سطح دوم:
عده ای از مرحله فوق فراتر می روند و در مبانی فوق خدشه وارد می کنند. اینها این دیدگاه را طرح می کنند که به چه دلیل باید از روش تجربی استفاده کرد در حالی که این روش ها به هیچ عنوان مستند به وحی و تعالیم ائمه معصومین (علیهم السلام) نیست. بنابراین باید از روش هایی استفاده کرد که مستند به وحی باشند و از این منبع مهم، حجیت خود را اخذ کرده باشند.البته که می توان گفت که ایده و الگوی علم دینی، نافی الگوهای دیگر نیست و به نوعی دنبال تلفیق دیدگاه های مطرح در این رابطه است. با این شیوه، علمی که ایجاد می شود دارای دو سطح مبانی و روش خواهد شد. در سطح نخست، می توان مبانی متافیزیکی و ارزشی را از گزاره های قرآنی و تعالیم و روایات ائمه معصومین (علیهم السلام) استنباط کرد. در سطح روش و تجربه نیز می توان بر اساس ارزش های دینی، روش شناسی علمی را استخراج کرد. با این روش، علم دینی حاصل خواهد شد.
نکته آنجاست که علم دینی در سطوح بنایی و متافیزیکی با علم غیردینی در تقابل است و نمی تواند معیارهای مشترک داشته باشد زیرا این مبانی از منبع وحی برخاسته می شود؛ اما در سطح معیارهای تجربی و روشی می توان تعاملی بین این دو علم برقرار کرد. به عنوان مثال، می توان از تکنیک های آماری در علم بهره گرفت و بدین صورت علم را سامان داد.
رویکرد حوزه و دانشگاه به علم دینی
امروز دغدغه جهانی سازی و گسترش روابط بین المللی بسیار وسیع است و این مسئله در علم و پیشرفت تاثیرگذار واقع شده. در چنین شرایطی، از طرفی در فضای علمی کشور نوعی تأخر نسبت به فضای علمی جهانی وجود دارد و از طرف دیگر بین برخی از نهادهای حوزوی و دانشگاهی نیز نوعی تفاوت در نگرش مشاهده می شود. بحث علم دینی تا حدودی جنبه واکنشی داشته است.به عبارت واضح تر، وقتی جامعه در مقابل پدیده ای به نام علم جدید قرار گرفت و با آسیب ها و مشکلات آن آشنا شد، این انگیزه در محافل علمی به وجود آمد که به این بحران جدید پاسخ مناسبی بدهند و از این رو، مسئله علم دینی به طور جدی مطرح شد. از این رو، طرح نهایی و همه جانبه این مفهوم به زمان و تلاش گسترده ای نیاز دارد تا علم دینی در صدر امور علمی جامعه قرار گیرد و نظام علمی کشور از علوم غیر دینی و غیر الهی پیراسته شود.
ذیل نگاهی آسیب شناسانه باید گفت در حوزه های علمیه نوعی تأخر در طرح مباحث علم دینی وجود دارد. از این رو، حوزه ها باید با آمادگی علمی کامل در این بحث ورود کنند؛ هر چند که مبانی فلسفی جدی و قوی پشتیبان این بحث است. یکی از دلایل عدم ورود جدی حوزه علمیه به بحث علم دینی در سالیان گذشته، نبود زمینه مناسب بوده.
این مسئله موجب شده بود که در حوزه اندیشه، علوم انسانی دینی از قوام و قدرت کافی برخوردار نباشند. طبعاً رفع این مشکل تلاش و کوشش مضاعف حوزه های علمیه را می طلبد. در پی تأیید وجود مشکلاتی در این عرصه در حوزه های علمیه بالطبع پذیرفته ایم که دانشگاه ها نیز در این راستا با نواقص و کاستی های زیادی مواجه هستند.
با توجه به توضیحات فوق باید این دیدگاه را طرح کرد که مسئله تولید علم دینی همچنان باید دغدغه اصلی جامعه علمی کشور باشد.
متأسفانه در پس از انقلاب، مباحث مطرح شده در این راستا از حد کلیات فراتر نرفته اند و نتوانسته اند مشکلی را حل کنند. در حالی که از مراکز علمی کشور انتظار می رفت که مسئله علم دینی را به عنوان یک پارادایم دائمی طرح می کردند و آن را در برابر پارادایم های دیگر علوم انسانی مطرح می نمودند. در واقع لازم بود که این مراکز به معرفی معیارهای پیشرفت و علم اقدام کنند تا تکلیف علوم موجود مشخص می شد و معین می گشت که بسیاری از اموری که تحت عنوان پیشرفت از آنها یاد می شود، پیشرفت واقعی نیست. در واقع همچنان جامعه علمی ما اسیر معیارهای غرب در زمینه های علمی است. به عنوان نمونه، عطف کوشش محققان و اساتید دانشگاه جهت نگارش مقالات ISI بیانگر تحمیل اقتضائات غربی بر جامعه اسلامی است.
با توجه به مشکلات ذکر شده باید تایید کرد که افق نسبتاً امیدبخشی نیز در افق قابل مشاهده است.
هم اکنون بسیاری از مراکز تابعه حوزه علمیه در حال تشخیص ضرورت مسئله علم دینی هستند. در این مسیر، یکی از ابزارها و ساختارهای مناسب، تشکیل کرسی های آزاد اندیشی و نظریه پردازی است. طبعاً تشکیل این کرسی ها بیانگر جنبه ظاهری و شکلی مسئله است. در کنار آن باید به جنبه های محتوایی نیز توجه شود زیرا قوام و اهمیت نظریه پردازی در این بخش قرار دارد و بدون آن، تشکیل کرسی ها فایده ای نخواهد داشت و به نتایج مناسب علمی نخواهد رسید. البته باید توجه داشت که در خصوص ایجاد فضای مناسب آزاداندیشی و نظریه پردازی در ابتدای مسیر قرار داریم و باید گام های محکم و دقیقی برداشته شود.
تقابل دو مبنای فکری غرب و اسلام
یکی از مهم ترین موانع پیشبرد بحث علم دینی، تقابل دو نظام و سنت فکری است. این تقابل می تواند بسیار تعیین کننده باشد. غرب در مبانی الحادی خود حداقل حدود سیصد سال است که مشغول فعالیت است و سعی در تقویت این مبانی و سیطره آن بر سایر بخش های جهان دارد. در مقابل، دیدگاه اسلام قرار دارد که از حیث مبانی، با غرب قابل قیاس نیست. مشکل اصلی غرب در متزلزل، تشکیکی و نسبی بودن مبانی آن است و این مسئله باعث ایجاد نقدهای مهمی به آن، حتی در غرب شده.در مقابل، اسلام دارای مبانی قدرتمندی است که از مجموعه احادیث ائمه معصومین (علیهم السلام) و سپس تلاش های علمی سلف قابل استخراج است؛ اما مشکل اصلی در قواعد و زبان تبدیل این مبانی محکم است.
با توجه به توضیحات فوق می توان نتیجه گرفت که لازم است در پیاده کردن اندیشه علم دینی قالب مناسبی تعریف شود. سپس در گامی رو به جلو، در هر رشته جدیدی که مطرح می شود، به دنبال زبان خاص آن بود که جهت استفاده همگان قابل عرضه باشد و بتواند با علوم رقیب که از مبانی متفاوتی برخاسته اند، مقایسه گردد. همچنین باید با انجام مدیریت مناسب در مسیر علم دینی، گام های مناسبی را در جهت ترویج اندیشه ها و مبانی دینی برداشت و نظریه پردازی دینی را با ابزار زبانی نوین ارائه نمود.
منبع: نشریه خردنامه همشهری، شماره 94.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}