خلقت انسان و عوالم آن
1- روایات وارده در باب خلقت انوار حضرت ختمی مرتبت و ائمّه ی هدی(علیهم السّلام) و مؤمنین
2- روایات وارده درباره ی ارواح انبیا (علیهم السّلام) و اوصیای مؤمنین.
3- روایات وارده در باب خلقت طینت نبی اکرم و طینت ائمّه ی هدی (علیهم السّلام) و مؤمنین و کفار.
4- روایات وارده در باب عهد و میثاق
5- روایات وارده در خلقت ارواح قبل از اجساد
6- روایات خصوص عالم ذرّّ
7- روایات وارده در تفسیر یک قسمت از آیات
(و اذ اخذ ربک من بنی آدم من ظهورهم ذرّیتهم و اشهدهم علی انفسهم الست بربکم قالوا بلی شهدنا ان تقولوا یوم القیامة انا کنا عن هذا غافلین)(1)
***
(و اذ اخذنا من النبیین میثاقهم و منک و من نوح و ابراهیم و موسی و عیسی ابن مریم)(2)
***
(واذ اخذ الله میثاق النبیین لما آتیتکم من کتاب وحکمة ثم جاءکم رسول مصدق لما معکم لتومنن به و لتنصرنه)(3)
***
(و نقلب افئدتهم و ابصارهم کما لم یومنوا به اول مرة)(4)
***
(فما کانوا لیومنوا بما کذبوا من قبل)(5)
***
(و لقد عهدنا الی آدم من قبل فنسی و لم نجد له عزما)(6)
***
مسنداً قال زراره و سألته عن قول الله و اذ اخذ ربک من بنی آدم من ظهورهم الایة قال اخرج من ظهر آدم ذرّیته الی یوم القیامة فخرجوا کالذرّ فعرفهم و اراهم صنعه و لو لا ذلک لم یعرف احد ربه و قال قال رسول الله (صلّی الله علیه و آله) کل مولود یولد علی الفطرة یعنی علی المعرفة بان الله عزّوجلّ خالقه فذلک قوله و لئن سالتهم من خلق السماوات و الارض لیقولن الله(7)
در توحید صدوق از زراره از حضرت باقر(علیه السّلام) نقل می کند که حضرت در جواب زراره که سؤال کرده بود از قول خداوند و اذ اخذ ربک من بنی آدم الخ فرمود از صلب آدم ذرّیه ی او را تا روز قیامت بیرون آورد. پس مانند ذرّه بیرون شدند سپس صنعت خودش را به ایشان شناساند و اگر نبود این شناختن از جانب حق متعال، احدی پروردگار خودش را نمی شناخت.
عن المحاسن- مسنداً عن بکیر بن اعین قال کان ابو جعفر (علیه السّلام) یقول ان الله اخذ میثاق شیعتنا بولایة لنا و هم ذرّ یوم اخذ المیثاق علی الذرّ بالاقرار له بالربوبیه و لمحمد (صلّی الله علیه و آله) بالنبوّت و عرض الله جل و عز علی محمد(صلّی الله علیه و آله) امته فی الطین و هم اظلة و خلقهم من الطینه التی خلق منها آدم و خلق الله ارواح شیعتنا قبل ابدائهم بالفی عام و عرضهم علیه و عرفهم رسول الله ص و عرفهم علیا و نحن نعرفعم فی لحن القول (8)
در محاسن از ابن بکیر روایت می کد که حضرت باقر(علیه السّلام) فرموده خداوند عزّوجلّ، پیمان شیعیان ما را به دوستی ما گرفت و حال این که ایشان ذرّات بودند در روز گرفتن پیمان از وجودات ذرّیه به اقرار خداوندی خدا و نبوّت پیغمبری؛ و عرضه داشت بر حضرت محمد (صلّی الله علیه و آله) در ظل و حال این که ایشان اظله بودند. خلق کرد شیعیان را از طینتی که پیغمبر را از آن خلق فرموده بود. ارواح شیعیان ما را قبل از بدن های آن ها به دو هزار سال خلق فرمود. به آن ها شناساند رسول خودش و علی بن ابیطالب (علیه السّلام) را و ما می شناسیم آن ها را از خفایای کلام آن ها.
عن البصائر- مسندا عن امیر المؤمنین (علیه السّلام) اذ اقبل رجل فسلم علیه ثم قال یا امیر المؤمنین و الله انی لاحبک فساله ثم قال له ان الارواح خلقت قبل الابدان بالفی عام ثم اسکنت الهواء فما تعارف منها ثم ائتلف هاهنا و ما تنکر منها ثم اختلف هاهنا و ان روحی انکر روحک (9)
در بصائر از حضرت امیر(علیه السّلام) نقل می کند که فرمود همانا روح ها خلق شده قبل از بدن ها به دو هزار سال پس جای داده شده در هوا پس آنچه در آن عالم با هم شناسائی داشته در زمین نیز الفت و دوستی دارند و آنچه با هم در آنجا شناسائی نداشتند در زمین نیز یکدیگر را نمی شناسند.
فی روایه اخری- عن جابر بن یزید قال سمعت ابا عبد الله (علیه السّلام) یقول الارواح جنود مجندة فما تعارف منها عند الله ائتلف فی الارض و ما تناکر عند الله اختلف فی الارض (10)
و از حضرت صادق(علیه السّلام) روایت شده که فرمود: ارواح، در آن عالم طائفه هائی از خلق بودند، پس آنچه از ارواح در آن عالم شناسائی با هم داشتند، در این عالم نیز رفاقت و شناسائی دارند. و آنچه در آنجا با هم شناسائی نداشتند، در این عالم نیز یک دیگر را نمی شناسند.
و از حضرت امیرالمؤمنین(علیه السّلام) نقل می کنند که حضرت در حال غضب، سر مبارک را به آسمان بلند کرد و به مخاطب خود فرمود: چگونه می باشد و حال آنکه خلق فرمود ارواح را قبل از ابدان به دو هزار سال. عرضه داشت بر ما دوست و دشمن را. پس به خدا قسم ترا در جمله ی دوستان ندیدم.
و در روایت دیگر از حضرت صادق(علیه السّلام) نقل می کند که فرمود: ای مفضل! آیا نمی دانی که خداوند متعال پیغمبرش [را] بر پیغمبران فرستاد در حالتی که روح بودند قبل از خلقت خلق به دو هزار سال؟ و در روایت دیگر می فرماید: روح طوائفی از خلق بودند. خداوند عزّوجلّ عهد از آن گرفت در حالتی که اظله بودند قبل از میلاد آن ها در این عالم که فرمود: و اذ اخذ ربک من بنی آدم الایة و روایات مربوطه به تفسیر آیه ی مبارکه ی یخرج الحی من المیت و آیه ی مبارکه ی فالق الحب و النوی و آیه ی مبارکه ی او من کان میتاً فاحیینا در تفاسیر مربوطه به این مقام ذکر شده است. مضمون یک دسته از روایات، این است که ذات مقدس حق، حضرت ختمی مرتبت (صلّی الله علیه و آله) و ائمّه (علیهم السّلام) را از علّیین خلق فرموده و ارواح آنان را، از طینتی بالاتر و اعلا از آن و ارواح شیعیان را، از علیین و ابدان آن ها را از پست تر از آن و کفار و اعدا را، از سجین و روح های آن ها (را) از طینتی که ابدان آن ها از آن است خلق فرموده است.
عن ابی حمزه الثمالی قال سمعت ابا جعفر(علیه السّلام) یقول ان الله خلقنا من اعلی علّیین و خلق قلوب شیعتنا مما خلقنا و خلق ابدانهم من دون ذلک فقلوبهم تهوی الینا لانها خلقت مما خلقنا ثم تلا هذه الایه کلا ان کتاب الابرار لفی علیین. و ما ادراک ما علیون. کتاب مرقوم. یشهده المقربون و خلق عدونا من سجین و خلق قلوب شیعتهم مما خلقهم منه و ابدانهم من دون ذلک فقلوبهم تهوی الیهم لانها خلقت مما خلقوا منه ثم تلا هذه الایه کلا ان کتاب الفجار لفی سجین. و ما ادراک ما سجین. کتاب مرقوم.(11)
و ظاهر است که مراد از قلب، در این گونه روایات، روح است.
و فیه مسندا- قال الراوی سمعته یقول الطینات ثلاث طینه الانبیاء و المؤمن من تلک الطینه الا ان الانبیاء هم من صفوتها هم الاصل و لهم فضلهم و المؤمنون الفرع من طین لازب کذلک لا یفرق الله عزّوجلّ بینهم و بین شیعتهم و قال طینه الناصب من حما مسنون و اما المستضعفون فمن تراب لا یتحول مؤمن عن ایمانه و لا ناصب عن نصبه و لله المشیئه فیهم (12)
از این قبیل روایات به طوری که ذکر کردیم زیاد است. و اگر از بعضی روایات، توهم جبر شود جواب مفصل در باب جبر و تفویض در توحید قرآن داده شده و اجمالاً باید دانست در ذیل بعضی از همین روایات ذکر شده لله فیهم المشیه یا این که لله البداء.
روی الصدوق رحمه الله فی کتاب المعراج، عن رجاله الی ابن عباس قال سمعت رسول الله ص و هو یخاطب علیا ع و یقول یا علی ان الله تبارک و تعالی کان و لا شیء معه فخلقنی و خلقک روحین من نور جلاله فکنا امام عرش رب العالمین نسبح الله و نقدسه و نحمده و نهلله و ذلک قبل ان یخلق السماوات و الارضین (13)
از رجال صدوق نقل شده که حضرت رسول- صلی الله علیه و آله و سلم- به علی بن ابیطالب (علیه السّلام) خطاب می فرمود: یا علی! همانا خداوند متعال بود و چیزی با او نبود پس خلق کرد مرا و تو را دو روح از نور جلالش، پس ما جلوه عرش پروردگار عالمیان بودیم و تسبیح و تقدیس و حمد می نمودیم و نفی شریک از او می کردیم. این خلقت پیش از آن بود که آسمان ها و زمین ها را خلق کند.
فی الکافی- مسندا عن جابر بن یزید قال قال لی ابو جعفر(علیه السّلام) یا جابر ان الله اول ما خلق خلق محمداً (صلّی الله علیه و آله) و عترته الهداه المهتدین فکانوا اشباح نور بین یدی الله قلت و ما الاشباح قال ظن النور ابدان نورانیه بلا ارواح و کان مویدا بروح واحده و هی روح القدس فبه کان یعبد الله و عترته (14)
در کافی از جابربن یزید جعفی نقل می کند که گفت: حضرت باقر(علیه السّلام) فرمود: یا جابر! همانا خداوند عزّوجلّ اول چیزی که خلق کرد محمد (صلّی الله علیه و آله) و عترت او می باشند که هادیان و هدایت شدگان می باشند، پس اشباح نوری مقابل پروردگار بودند. گفتم:
اشباح چیست؟ فرمود: ظل نور و ابدان نوری بدون روح و مؤید به نور روح القدس بودند. عبادت می کردند خدا را و عترت او نیز چنین بودند. و آفرید ایشان را حکیمان عالمان صالح و نیکوکار. و برگزیده شده که عبادت خدا را می کردند.
عن الصدوق- مسندا عن الثمالی عن ابی جعفر(علیه السّلام) قال قال امیر المؤمنین ع ان الله تبارک و تعالی احد واحد تفرد فی وحدانیته ثم تکلم بکلمه فصارت نورا ثم خلق من ذلک النور محمداً (صل الله علیه و آله) و خلقنی و ذرّیتی ثم تکلم بکلمه فصارت روحا فاسکنه الله فی ذلک النور و اسکنه فی ابداننا فنحن روح الله و کلماته (15)
شیخ صدوق از حضرت کاظم (علیه السّلام) نقل می کند که حضرت فرمود: که حضرت امیر المؤمنین (علیه السّلام) فرموده اند: همانا خداوند یکی است و در وحدانیت خود متفرد است تکلم فرمود به کلمه ای پس نوری خلق کرد، بعد خلق کرد از آن نور محمد (صلّی الله علیه و آله) را و مرا و ذرّیه ی مرا، سپس تکلم کرد به کلمه؛ پس گردید روح، سپس آن روح را در آن نور مسکن داد، و ساکن کرد آن را در بدن های ما. پس مائیم روح خدا و کلمات او. آنچه در این باب از روایات ظاهر می شود این است که انسان، قبل از این عالم خلق شده و دارای سه حقیقت است:
1- جهت نور چنان که بیان نمودیم به تعبیرات مختلفه ذکر شده که یکی از آن ها عقل و نور است.
2- جهت روح
3- جهت طینت و ابدان ذرّیه، چنان چه در کافی از حضرت صادق (علیه السّلام) روایت می کند که خداوند خلق فرمود ما را از نور عظمت خودش، پس تصویر کرد خلقت ما را از طینت مکنونه، پس جای داد آن نور را در آن طینت، پس بودیم ما خلق بشری نوری. خداوند برای هیچ کس در مثل آن چیزی که ما از آن خلق شده ایم، نصیبی قرار نداده و خلق فرمود ارواح شیعیان ما را از طینت ما و طینت آن ها را از طینت پس تر از آن.
تنبیه: از آنچه بیان گردید و روایاتی که نقل کردیم، ظاهر شد که روح انسان مجرد، به معنائی که فلاسفه گفته اند نیست، بلکه از طینت علّیین یا اعلا علّیین خلق شده و صورت نوعیّه و قوی و خیال یا تعقّل نیست. مسأله ی روح و حقیقت آن را، مفصل در کتاب توحید قرآن بیان نموده ایم. و صریح روایات است، که ارواح مؤمنین و شیعیان از طینت و ماده خلق شده اند، چگونه می توان حکم به تجرّد یا عین علم و عقل بودن آن نمود. و نیز معلوم شد مخلوق سابق، در عالم ذرّ منحصر به طینت و بدن نبوده، بلکه انسان در عالم ذرّ مرکباً از روح و بدن و عقل خلق شده به صورت ذرّی، بالجمله موجود در این عالم همان انسان است که به صورت ذرّی مرکب از روح و عقل و طینت در عالم ذرّ و قبل از عالم رَحِم و نطفه، به هزاران سال خلق شده است و در عالم ذرّ از ارواح اخذ میثاق شده است:
فی الکافی- فی روایه، فلما اراد الله ان یخلق الخلق نثرهم بین یدیه فقال لهم من ربکم فاول من نطق رسول الله (صلّی الله علیه و آله) و امیر المؤمنین (علیه السّلام) و الائمّه صلوات الله علیهم فقالوا انت ربنا فحملهم العلم و الدین(16)
در کافی نقل می کند که حضرت فرموده: چون خدا اراده کرد مردم را خلق کند، آفرید آن ها را و مقابل قدرت خود نگاهداشت. پس فرمود: به آن ها کیست پروردگار شما؟ اول کسی که جواب داد رسول خدا و امیرالمؤمنین و ائمّه ی هدی(علیهم السّلام) بودند که گفتند توئی پروردگار ما. پس خداوند علم و دین را تحمیل آنان نمود.
ثم خلق الله تعالی آدم (علیه السّلام) من ادیم الارض فسواه و نفخ فیه من رحه ثم اخرج ذرّیته من صلبه فاخذ علیهم المیثاق له بالربوبیه و لمحمد (صل الله علیه و آله) بالنبوه و لعلی ع بالولایه اقر منهم من اقر و جحد من جحد (17)
***
مسندا قال الراوی عن علی بن معمر عن ابیه قال سالت ابا عبد الله (علیه السّلام) عن قول الله تبارک و تعالی هذا نذیر من النذرّ الاولی قال یعنی به محمدا (صلّی الله علیه و آله) حیث دعاهم الی الاقرار بالله فی الذرّ الاول (18)
در عیون از حضرت صادق(علیه السّلام) نقل می کند که فرمود: خلق کرد خدا آدم را از اطراف زمین، پس خلقت او را محکم کرد و دمید در او روح را که خودش خلق نموده اختصاص به وجود مقدسش داشت ذرّیه آدم را از صلب آدم بیرون آورد. از ایشان پیمان برای خودش به خدائی و برای محمد (صلّی الله علیه و آله) به نبوّت و برای علی به ولایت گرفت.
بعضی، اقرار کرده و بعضی دیگر، انکار کردند.
و در خبر دیگر از آن حضرت نقل می کند که راوی گوید: سؤال کردم از حضرت از قول خداوند عزّوجلّ هذا نذیر من النذرّ الاولی. فرمود: مراد از نذیر محمد (صلّی الله علیه و آله) است هنگامی که خواند مردم را به اقرار به خدا در عالم ذرّ اول.
قال سالت ابا عبدالله (علیه السّلام) عن قول الله عزّوجلّ هذا نذیر من النذرّ الاولی قال ان الله تبارک و تعالی لما ذرّا الخلق فی الذرّ الاول فاقامهم صفوفا قدامه بعث الله محمداً (صلّی الله علیه و آله)(19) در تفسیر علی بن ابراهیم نقل می کند که راوی گفت سؤال کردم حضرت صادق (علیه السّلام) را از قول خداوند عزّوجلّ هذا نذیر من النذیر الاولی فرمود: خداوند عزّوجلّ وقتی که خلق کرد مخلوقات [را] در عالم ذرّ اول، پس به پاداشت آن ها را مقابل خود در حالتی که صف کشیده بودند. پس فرستاد حضرت رسول را.
فی تفسیر فرات بن ابراهیم- عن الباقر(علیه السّلام) یا جابر الم تسمع الله یقول فی کتابه و اذ اخذ ربک من بنی آدم من ظهورهم ذرّیتهم و اشهدهم علی انفسهم الست بربکم قالوا بلی و ان محمداً (صل الله علیه و آله) رسول الله و ان علیا امیر المؤمنین فو الله لسماه الله تعالی امیر المؤمنین فی الاظلة حیث اخذ من ذرّیه آدم المیثاق.(20)
در تفسیر فرات بن ابراهیم از حضرت باقر(علیه السّلام) روایت می کند که فرمود: جابر! آیا نشنیده ای که خداوند فرمود: و اذ اخذ ربک من بنی آدم و ان محمدا (صلّی الله علیه و آله) رسولی و ان علیا امیرالمؤمنین؟ پس به خدا قسم که نامید علی را امیرالمؤمنین در عالم ذرّ و اظلّه وقتی که خداوند پیمان از ذرّیه ی آدم گرفت.
عن جابر عن ابی جعفر(علیه السّلام) قال قلت له لم سمی امیرالمؤمنین قال الله سماه و هکذا انزل فی کتابه و اذ اخذ ربک من بنی آدم(21)
در کافی از جابر از حضرت صادق(علیه السّلام) نقل می کند که گفت: جابر گفتم: به حضرت چرا علی بن ابی طالب (علیه السّلام) امیرالمؤمنین نامیده شد؟ فرمود: خدا او را بدین نام معرفی کرد و چنین نازل فرمود در کتابش: و اذ اخذ ربک من بنی آدم...
عن تفسیر علی بن ابراهیم- مسندا عن ابیعه الله (علیه السّلام) فی قول الله- عزّوجلّ- و اذ اخذ ربک من بنی آدم من ظهورهم ذرّیتهم و اشهدهم علی انفسهم الست بربکم قالوا بلی شهدنا قلت معاینة کان هذا قال نعم فثبتت المعرفة و نسوا الموقف و سیذکرونه و لو لا ذلک لم یدر احد من خالقه.(22)
در تفسیر علی بن ابراهیم در ذیل آیه ی «و اذ اخذ ربک من بنی آدم...» از حضرت صادق(علیه السّلام) نقل می کند که راوی گفت: بالمعاینه بود این اخذ پیمان؟ فرمود: بلی باقی ماند معرفت در طبیعت مردم و موقف را فراموش کردند و زود باشد که به خاطر آورند. اگر نبود این عمل از خدا. احدی خالق خودش را نمی شناخت.
فی الکافی- مسندا عن ابی بصیر عن جابر عن ابی جعفر(علیه السّلام) قال قلت له لم سمی امیرالمؤمنین قال الله سماه و هکذا انزل فی کتابه و اذ اخذ ربک من بنی آدم (23)
ابو بصیر گوید، گفتم: به حضرت صادق (علیه السّلام) چگونه جواب دادند و حال آنکه ایشان ذرّات بودند؟ حضرت فرمود: قرار داده شد در ایشان چیزی که وقتی سؤال می شدند جواب می دادند در میثاق و گرفتن پیمان.
و در روایت اصبغ بن نباته است که ابن کواء به حضرت امیرالمؤمنین (علیه السّلام) گفت: خبر ده مرا آیا خداوند تکلم فرموده با کسی قبل از موسی؟ فرمود: تکلم کرده با جمیع خلق نیکوکار و بدکار، و رد کردند جواب را. چون این حرف سنگین آمد بر ابن کواء و مقصود حضرت را نفهمید حضرت فرمود: آیا نخواندی و اذ اخذ ربک من بنی آدم من ظهورهم ذرّیتهم پس فرمود: اقرار کردند برای خداوند به ربوبیت و برای انبیا (علیه السّلام) و اوصیا به اطاعت و فرمانبرداری و نیز در تفسیر آیه ی مبارکه ی فمنکم کافر و منکم مؤمن فرموده حق تعالی ایمان و کفر اشخاص را روز اخذ عهد و میثاق شناخت، و حال آنکه ذرّات بودند در صلب آدم.
در روایت عیاشی از حضرت باقر(علیه السّلام) نقل می کند که گفتم: خبر ده مرا وقتی که اخذ میثاق فرموده به وجود ذرّی. آیا به طور معاینه بود؟ فرمود: بلی یا زراره! مقابل خداوند حاضر بودند که عهد گرفت از آنها برای خود به ربوبیت و برای محمد (صلّی الله علیه و آله) به نبوّت. بعضی از علمای اعلام به واسطه ی چند شبهه که بیان می کنیم روایات این باب را حمل بر تقیه نموده اند. و این سخن به دلائلی باطل است.
اولاً- روایات- موافق با عقیده ی بسی از علمای عامّه است.
ثانیاً- در این روایات که اثبات و ذکر امامت و ولایت حضرت امیرالمؤمنین و ائمّه (علیهم السّلام) شده چگونه مناسب تقیه می باشد؟ پس توهم اینکه این روایات از باب تقیه صادر شده باطل است.
و تضعیف نمودن روایات هم همچنان که از بعضی نقل شده بی مورد و باطل خواهد بود زیرا که روایات، از حد تواتر بیشتر است و برای ما کافی است روایات وارده در تفسیر آیات. بلی نسبت داده شده به شیخ مفید و سید مرتضی- رحمهما الله- انکار عالم ذرّ و منشأ اشکال و انکار این است که چگونه تصدیق عالم ذرّ به نحوی که در روایات وارد شده ممکن است؟ با اینکه احدی متذکّر به آن عالم نیست، و دیگر این که ثبوت عالم ذرّ، موجب تناسخ است و بطلان تناسخ هم ضروری مذهب می باشد.
در جواب گوئیم: اشکال اول باطل است، زیرا اولاً مجرد استبعاد است؛ چون که بالاتفاق طفل در رحم مادر پس از چند ماه دارای روح شده و البته دارای مقداری شعور و ادراک حیوانی می باشد. همچنین طفل در اوائل تولد و شیر خوردن دارای شعور است. مع ذلک چون بزرگ شد ابداً متذکّر نیست. ثانیاً، در روایات تصریح شده که خداوند آن عالم را از یاد بشر برد چنانچه بیان کردیم. و نسیان و غفلت از نعمت های بزرگ الهی است و کاشف از قدرت تامه ی خداوند می باشد و نسیان عالم ذرّ هم به واسطه ی حکم و مصالحی است. و بهر تقدیر این شبهه خیلی بی مورد است.
اما اشکال دوم و علت این که این دو مرد بزرگ، عالم ذرّ را انکار کرده اند این بوده که در زمان آنان عده ای از تناسخیه بودند که برای اثبات مذهب خود به روایات عالم ذرّ، تمسک می نمودند و چون بطلان تناسخ از ضروریات دین اسلام است از خوف رواج تناسخ، انکار عالم ذرّ نمودند. در اصل بعد خواهیم گفت تناسخ در صورتی لازم آید که ما روح را مجرد و ابدان دنیویه را غیر از ابدان ذرّیه بدانیم ولی ما در مقام خود ثابت کرده ایم.
که روح انسان مجرد، به معنای اصطلاحی حکما نیست. و ابدان دنیویه عین همان ابدان ذرّیه می باشد که به وسیله ی غذا یا امور دیگر داخل نطفه ی پدر یا رحم مادر شده و به توسط اغذیه ی دنیا نمو و طی مراحل می کنند؛ از مرحله نطفه تا به پیری می رسند.
علامه ی مجلسی، در مقام رد شیخ مفید چه نیکو فرموده است «طرح ظاهر آیات و روایات به مثل این ادله ی ضعیفه و وجوه سخیفه جرأتی است بر خدا و ائمّه ی دین (علیهم السّلام) و اگر تأمّل شود در ادله و اعتراضاتی که وارد کرده اند، دانسته شود که به امثال آن ها رد یک خبر هم نتوان نمود و این کار جرأتی است بر خدا و رسول، تا چه رسد به اخبار مستفیضه یا متواتره» و نیز علامه ی مجلسی می فرماید که نقل شده از شیخ مفید علیه الرحمة در اواخر عمر از قول به تجرّد روح عدول کرده است.
پس از آنچه ذکر کردیم معلوم شد که وجود عالم ذرّ و خلقت انسان در آن عالم و اخذ پیمان، از مسلمات آیات و روایات و از مختصات علوم قرآن مجید و احادیث سید المرسلین و ائمّه هدی (علیهم السّلام) می باشد. و احدی از علمای بشری و حکمای یونانی و تابعین آن ها، اثبات چنین عالمی نکرده بلکه متفلسفین و متأخرین متظاهر به دین، روایات شریفه را تأویل کرده اند و حال آنکه دلیل بر امتناع نداریم. عمده ی اشکال، تجرّد و لزوم تناسخ است.گفته نشود که این ابدان لایتناهی به حسب عقول ما چطور در ظهر آدم جای گرفته؟ زیرا هر چه تصور کنیم که حضرت بزرگ هیکل بوده است باز هم درست نمی شود. این اشکال، صرف استبعاد است. این را که می توان گفت وجود ذرّی تمام بشر از آدم تا روز قیامت، حجمی بسیار کوچک باشد که قرار دادن آن در ظهر آدم و اخراجش عقلاً مانعی ندارد، چنان که ملیون ها ذرّات جنبنده که به اندازه ی یک دانه گندم بیشتر حجم ندارند، روح بلکه جمیع خصوصیات حیوان بزرگ را دارند. پس هیچ مانعی ندارد که ذرّات طینت و ابدان تمام مردم، در ظهر آدم باشد و بعد خداوند روح و عقل به آنان عطا فرموده تکلیف تحمیل بر آن ها نماید. و برای اینکه معلوم شود ذرّات خیلی کوچک و فوق العاده ریز عالم ذرّ به عدد لا تحصی بحسب ما ممکن است و در جای خیلی کوچک جای گیرد، کلام فلاماریون فلکی اروپائی مشهور را نقل می کنم. در کتاب «خدا در طبیعت» می نویسد تعداد اتم های حجمی که به اندازه ی یک سر سنجاق می باشند عبارت از عددیست که برای شمردن آن باید یک هشت و در جلو آن بیست صفر بنویسم. پس هیچ اشکالی ندارد که ابدان ذرّیه نیز ذرّات کوچکی باشند که در ظهر آدم قرار داده شده و از صلب آن حضرت به اصلاب آبا و ارحام امهات تا روز قیامت انتقال یابند.
دیگر از اشکالاتی که بر عالم ذرّ می شود مربوط به معرفت روح و شناختن نور علم است. حکمای یونان و تابعین آن ها، گویند: که روح، جوهر مجرد از ماده و مدت است از عقل بانفس به کلی افاضه شده و به بدن عنصری تعلق تدبیری گرفته، و پس از تعلق و تمامیت استعداد بدن، قابل تخیل و تعقّل است؛ چون استکمال نماید به مرتبه ی عقل بالفعل رسد، پس از استکمال و فعلیت، برگشت به مرتبه ی قوه و استعداد و تعلق به بدن محال است. امری که بالقوه است، ممکن است ترقی نموده به مقام فعلیت رسد. و اما امر بالفعل محال است به قوه برگردد. و تصدیق عالم ذرّ مستلزم آنست که روح بالفعل به قوه و استعداد بر گردد. این یکی از اشکالات بر تناسخ است. پس وجود عالم ذرّ، بر اساس فلسفه و تجرّد روح، مستلزم اشکال است. لکن بر اساس قرآن و سنت، تجرّد روح مسلم و ثابت نیست. در کتاب توحید، این موضوع کاملاً بیان شده و برهانی که مفید یقین باشد مطابق مختار فلاسفه نیست. و آنچه گفته شده ناتمام و مورد نقص و ایراد است و عمده ی دلیل فلاسفه، ادراک و علم نفس است و به براهینی که در این اصل تشکیل داده اند. و در آنجا کاملاً توضیح دادیم که حقیقت انسان و روح، عین علم و ادراک نیست؛ بلکه علم، حقیقتی است خارج از حقیقت روح که خداوند متعال، به بشر عطا و دانش اشخاص به مقدار واجدیت آن نور است. و آن حقیقت نوری از مبدعات و مخلوقات قادر متعال است. و در روایات به تعبیرات مختلفه تعبیر و توصیف شده. خبر هشام بن حکم که با زندیق مکالمه می کند و روایت حضرت رضا (علیه السّلام) که با عمران تکلم فرموده و روایت حضرت صادق(علیه السّلام) با طبیب، شاهد مدّعا است. علاوه وجدان و فقدان علم و حفظ و نسیان، شاهد مدّعا است که علم عین روح نیست و ایضاً صریح آیات و روایات در حالات انبیای عظام (علیهم السّلام) این است که علم، حقیقتی است غیر از روح، و حقیقت انسان است. لکی لا یعلم بعد علم شیئا (24)
تجرّد روح و افاضه ی آن از عقل، پس از تمامیت استعداد مبتنی بر اساس فلسفه ی قدیم است و خلاف اساس قرآن و سنّت می باشد. پس این شبهه را اصل و اساس نیست روح انسان در این عالم، عین روح عالم ذرّی است که دارای عقل و شعور و بدن است. و بدن این نشأه عین آن بدن است و اختلافات به عوارض طاریه غیر دخیله در اجزای اصلیه می باشد. و از برای روح و ذرّات اصلیه ی بدن ذرّی، تغییری حاصل نشده و تغییرات منحصر در صفات و کمال و عوارض لازمه و غیر لازمه ی این عالم است. و برگشت بالفعل بما بالقوه نخواهد بود.
پی نوشت ها :
1- سوره ی اعراف، آیه:172
2- سوره ی احزاب، آیه:7
3- سوره ی آل عمران، آیه:81
4- سوره ی انعام، آیه:110
5- سوره ی اعراف، آیه:101
6- سوره ی طه، آیه:115
7- توحید، ص:330- بحارالانوار، ج:3،ص:279
8- اصول کافی، ج:1ص:437- محاسن، ج:1،ص:135
9- بصائر الدرجات،ص:88
10- بحارالانوار، ج58، ص:135
11- اصول کافی، ج:1،ص:390
12- اصول کافی، ج:2،ص:3
13- بحارالانوار، ج:25،ص:3
14- اصول کافی، ج:1،ص:442
15- بحارالانوار، ج:15ص:9
16- اصول کافی، ج:1،ص:133
17- بحارالانوار، ج:25،ص:17
18- بحارالانوار، ج:5،ص:250
19- تفسیر علی بن ابراهیم، ج:2،ص:340
20- تفسیر فرات، ص:146- درچاپ نخست به جای این تفسیر، تفسیر علی بن ابراهیم آمده که اشتباه است. ن- الف.
21- اصول کافی، ج:1،ص:412
22- تفسیر علی بن ابراهیم، ج:1،ص:248- بحارالانوار، ج:5،ص:237
23- کافی:ج:2،ص:12
24- سوره ی نحل، آیه:70
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}