نویسنده: علامه مصباح یزدی




 
معرفت به فرجام زیان بار گناهان، در دنیا و آخرت، علاوه بر آنکه ترس از انجام گناه را در انسان برمی انگیزاند، از آن روی که ارتکاب گناهان، سرپیچی از دستورات خداوند و ناسپاسی از خالق هستی است که نعمت های بیشماری را در اختیار ما نهاده است، احساس شرم و حیا را نیز در انسان برمی انگیزاند. هر قدر معرفت ما به خداوند، وظایف بندگی، گستره نعمت های مادی و معنوی خالق هستی و فرجام رفتار ناپسند و زشت فزونی گیرد، این شرم و حیا در ما افزایش می یابد و ما را وامی دارد که در برابر احسان و عنایت خداوند و نعمت هایی که در اختیار ما نهاده، به مخالفت او برنخیزیم و بی تردید احساس شرم و حیا چه در برابر خداوند و چه در برابر مردم، دارای ویژگی مثبت، تأثیرگذار و بازدارنده است و ریشه در فطرت انسان دارد. البته امروزه، برخی از مکاتب اخلاقی مادی و انحرافی شرم و حیا را حالتی انفعالی و ناشی از ضعف انسان می دانند و به طور کلی به نکوهش آن می پردازند و به افراد توصیه می کنند که شرم، حیا و احساس خجالت را از درون خود زایل سازند.(1) در برابر فرهنگ اسلامی شرم و حیا را خصلتی اصیل و ارزشمند می شمارد و از این روی از دیرباز، واژه «بی شرم» در فرهنگ مسلمانان ناسزا و فحش به حساب می آمده است، در فرهنگ انحرافی و عاری از فضایل انسانی دنیاپرستان و شهوت آلودگان، بی‌ حیایی کمال به حساب می آید و بدان افتخار نیز می کنند!
به هر روی، کسی که فطرت الاهی در وجودش زنده مانده است، وقتی به گناهان خویش می نگرد و درمی یابد نعمت هایی را که خداوند در اختیار او نهاده وسیله ای برای نافرمانی و مخالفت با معبود خود ساخته است، در برابر خدا احساس شرم و حیا می کند. از این روی در یکی از دعاهای مربوط به زیارت امام رضا علیه السلام آمده است:
رَبِّ إنِّی أستَغفِرُکَ استِغفارَ حَیَاء؛(2) «پروردگارا، از تو آمرزش می ‌طلبم، آمرزش از طریق حیا و شرمساری».

نقش خوف و رجا در جلب رحمت الاهی

کسی که گناه و لغزشی از او سرزده علاوه بر ترس از فرجام گناه و توجه به آثار زیان ‌بار گناه و نیز حالت شرمساری از خداوند، باید امیدوار به بخشش و رحمت بی نهایت خداوند نیز باشد. و به این حقیقت توجه داشته باشد که خداوند، خودش ما را دعوت به توبه کرده و وعده داده است که از لغزش‌ ها و گناهان بنده پشیمان خود درگذرد و ما را از ناامیدی از درگاه خویش برحذر داشته است:
قُل یَا عِبَادِیَ الّذینَ أسرَفُوا عَلَی أنفُسِهِم لا تَقنَطُوا مِن رَحمَهِ اللهَ أن الله یَغفِرُ الذُّنوبَ جَمیعاً إنَّهُ هُوَ الغَفورُ الرَّحیمُ؛ (3) «بگو: ای بندگان من که بر خویشتن زیاده‌ روی روا داشته اید [در گناهان از حد گذشته اید و به خود ستم کرده اید] از بخشایش خداوند نومید مباشید، به راستی خداوند همه گناهان را می آمرزد، که اوست آمرزگار و مهربان».
شناخت این مطلب که خداوند می تواند نعمت هایی چون صحت و سلامتی را از انسان بازپس گیرد و نیز او می تواند در جهان ابدی انسان را از همه نعمت های جاودانه بهشتی محروم سازد و به عذاب و رنج ابدی مبتلا گرداند. از همه بدتر، او را به دوری از خدا و رحمت او گرفتار سازد، خوف را در انسان برمی انگیزد. در مقابل، شناخت این حقیقت که خداوند می تواند از لغزش های انسان درگذرد و بر نعمت های خود بیفزاید و در آخرت او را از نعمت های ابدی خود بهره مند گرداند، رجا را در او برمی انگیزد. به تعبیر دیگر، شناخت این حقیقت که سعادت و شقاوت انسان در دنیا و آخرت به دست خداوند است، این شناخت ها دو حالت روانی و نفسانی « خوف» و «رجا» را در ما برمی انگیزد. حالت ترس، سرشکستگی و شرمساری گرچه مفهوماً با حالت امید متضاد هستند، اما چون متعلق آن دو متفاوت هستند در انسان جمع می شوند.
وجود حالت خوف، سرشکستگی، تأسف و پشیمانی از عمری که با گناه سپری شد و تباه گردید و در مقابل، امید انسان به خداوند متعال که می تواند لغزش ها و کوتاهی های انسان را جبران کند و ببخشد، انسان را مستعد دریافت رحمت الاهی می کند. رحمتی که پیوسته در حال ریزش است و اگر انسان خود را در معرض آن قرار دهد از آن بهره مند می گردد. خداوند همواره و پیوسته رحمتش را نازل می گرداند و تغییر و تحولی در صفت رحمانیت خداوند رخ نمی دهد. تغییر و تحول در حالات ما پدید می آید و بر این اساس، گاهی در پرتو تغییر و تحول مثبت، مستعد دریافت رحمت الاهی می گردیم و در مقابل، بر اثر تغییر منفی و انحرافی که در ما پدید می آید، مشمول غضب و خشم خداوند می گردیم. آن گاه ما با مسامحه و همسان ‌انگاری تغییر حالات را که خصیصه ما است به خداوند نیز نسبت می دهیم و بر این اساس، تعبیرات عامیانه ای چون: «رحمت خدا به جوش آمد، خدا بر سر مهر آمد، خدا با ما آشتی کرد و یا خدا با ما غضب کرد» را به کار می بریم. پس این ما هستیم که تغییر می کنیم و حالات ما دگرگون می شود و در خداوند تغییر و دگرگونی رخ نمی دهد؛ چنان که امیرمؤمنان علیه السلام در طلیعه یکی از خطبه های خویش می فرمایند: الحَمدُ لله الَّذِی لَم تَسبِق لَهُ حَالٌ حَالاً؛(4) «سپاس خدای را که [صفت های او همیشگی است و ]حالی از او را بر حالی پیشی نیست».

اشاره ای به مراتب توبه و استغفار از گناه

سطح دریافت ما از رحمت الاهی و به تعبیر دیگر، نوع و کیفیت قبول توبه ما بستگی به کمیت و کیفیت تحول معنوی و پشیمانی ما از لغزش ها و امیدمان به رحمت الاهی دارد. هر قدر توبه انسان قوی تر و راسخ ‌تر باشد، بیشتر آثار تشریعی و وضعی گناهان محو و زایل می گردد. به عنوان تشبیه لباس سفید و تمیزی که با قطره خونی آلوده و نجس شده است، گاهی با شست‌ و شو جرم خون برطرف می گردد و رنگ آن کماکان در لباس باقی می ماند. در این صورت، آن لباس پاک شده، اما کاملاً اثر خون از آن زایل نگردیده است. اگر این لباس با مواد پاک‌کننده قوی شست‌ و شو شود، لکه و رنگ خون نیز از آن برطرف می گردد و هیچ اثری از خون در آن باقی نمی ماند. کسی که توبه می کند نیز گاهی توبه او باعث نجات از عذاب و کیفر می گردد، اما به طور کامل آثار وضعی گناه را برطرف نمی سازد. اما اگر آن شخص تمام مراحل توبه و استغفار را تحقق بخشد و در رفع همه آثار گناه بکوشد، علاوه بر آثار تکلیفی، آثار وضعی گناه نیز برطرف می گردد و او چون کسی خواهد بود که گناهی مرتکب نشده است. با توجه به این نکته، در روایات مراحل و مراتبی برای توبه و استغفار معرفی شده است که با تحقق کامل آنها توبه و استغفار کامل عینیت می یابد. از جمله امیرمؤمنان علیه السلام در جواب کسی که گفت: «استغفرالله» و در تبیین شرایط استغفار، خطاب به آن شخص فرمودند:
ثَکلَتک أمُّک! أَ تَدرِی مَا الاستِغفارُ؟ الاستِغفارُ دَرجَهُ العلِّیینَ، وَ هُوَ اسمٌ واقعٌ علَی سِتَّه معَان: أولُها النَّدمُ عَلَی ما مَضَی، وَالثِّانی العَزمُ علَی تَرک العَود إلیهِ أبداً، و الثِّالثُ أن تُؤدیَ إلیَ المَخلوقینَ حُقوقَهُم حَتِّی تَلقَی اللهَ أملسَ لَیسَ عَلیکَ تَبعَهٌ، و الرّابعُ أَن تَعمِدَ إلی کلِّ فریضَهٍ عَلَیک ضَیعتَهَا فَتُودِّی حَقَّها، و الخَامِسُ أن تَعمِدَ إلَی اللَّحم الّذی نَبَتَ عَلَی السُّحت فَتُذیبَهُ بِالأحزانِ حَتّی تُلصِقَ الجِلدَ بِالعَظمِ و یَنشأ بَینَهُمَا لَحمٌ جدیدٌ، و السّادسُ أن تُذیقَ الجِسمَ ألمَ الطّاعَهِ کمَا أذَقتَهُ حلاوَهَ المَعصیَه فَعندَ ذَلِک تَقولُ أستَغفِرُ الله؛(5) «مادرت در مرگت بگرید! می دانی استغفار چیست؟
استغفار درجه بلند رتبگان است و بر شش معنا دلالت دارد : نخست پشیمانی برگناهان گذشته. دوم عزم بر ترک بازگشت. سوم آنکه حقوق مردم را چنان ادا کنی که وقتی خدای را ملاقات می کنی چیزی بر عهده تو نباشد. چهارم آنکه حق هر واجبی که ضایع ساخته ای ادا کنی. پنجم آنکه گوشتی را که از حرام بر بدنت روییده است با اندوه آب کنی تا پوست بر استخوان چسبد و گوشت نو روید. ششم آنکه رنج طاعت را به تن بچشانی چنان که شیرینی گناه را بر او چشانده بودی، پس آن گاه بگویی، استغفرالله».
چگونه کسی که سم وارد بدنش شده، در اقدام اولیه برای اینکه از مرگ نجات پیدا کند، معده اش را شست‌ و شو می دهند و سم را از بدنش خارج می کنند، اما برای اینکه همه عوارض سم برطرف گردد، باید معالجات دیگری نیز بر روی او انجام پذیرد. همچنین کسی که حقوق مردم را ضایع کرده و یا حریم بندگی خدا را پاس نداشته است، علاوه بر توبه ابتدایی و پشیمانی، باید دستورات و مراحلی که در کتاب‌ های اخلاقی و فقهی بیان شده انجام دهد تا همه عوارض گناه و سرپیچی از فرمان الاهی مرتفع گردند. در هر حال، برای اینکه توبه‌ گر، مستعد دریافت رحمت الاهی گردد، باید احساس حزن، اندوه و پشیمانی و احساس امید به رحمت الاهی را به صورت متوازن در خود پدید آورد و آنها را تقویت بخشد. طبیعی است او باید با التماس و التجاء به درگاه الاهی و تضرع و زاری با خداوند سخن گوید و طلب رحمت کند. چنان که از دعاها و مناجات پیشوایان معصوم ما و از جمله مناجات تائبین استفاده می شود، اولین مرحله در توبه اعتراف به گناه است و این اعتراف برآیند توجه به آثار زیان ‌بار گناهان و حالت حزن و اندوهی است که به دنبال آن در انسان پدید می آید. پس از مباحثی که تاکنون مطرح گردید، اکنون وقت آن رسیده که به بررسی مناجات ‌التائبین بپردازیم:
اِلهی، اَلبَستَنی الخَطایا ثَوبَ مَذلَّتی، وَ جَلَّلَنی التَّباعدُ مِنک لباسَ مَسکَنتی، وَ اَماتَ قَلبی عَظیمُ جِنایَتی، فَاحیِه بِتوبَهٍ مِنک یا اَمَلی وَ بُغیتی، وَ یا سُؤلی وَ مُنیَتی؛ «خدایا، خطاها جامه مذلت و خواری بر من پوشانده است، و دوری از تو لباس بینوایی بر تنم کرده است، و جنایت بزرگ من [هواپرستی] دلم را میرانده است. پس ای مقصد و مقصود من و ای مطلوب و آرزوی من با توبه به درگاهت آن را زنده ساز».

آثار زیان‌ بار گناه

امام در مقام توبه و اظهار ندامت و پشیمانی از خطاها و گناهان به سه اثر از آثار گناه اشاره می کند:

1. خواری و ذلت در دنیا و آخرت

اولیای خدا در دنیا و آخرت و در پیشگاه خداوند و دیگران عزیز و مورد احترام هستند. اما کسانی که به گناه آلوده گشته اند، لباس ذلت و اسارت پوشیده اند و در دنیا و آخرت حقیر و بی ارزش‌اند. امیرمؤمنان علیه السلام می فرمایند: اِیّاکَ أَن تَستَهِلُ رُکوبَ المَعاصی فَإنَّها تَکسُوکَ فِی الدنیا ذِلّهً و تُکسِبُکَ فی الآخرهِ سَخطَ الله؛(6) «بپرهیز از اینکه سوار شدن بر مرکب گناهان را آسان شمری، زیرا گناهان در دنیا لباس خواری و ذلت بر تنت می پوشاند و در آخرت نیز باعث خشم خدا می گردد».
گناه نشانه سرسپردگی به شیطان است و از این روی روح و شخصیت انسان را به اسارت می گیرد و او را حقیر و خوار می سازد. در مقابل، اسارت در درگاه الاهی و اظهار ذلت در برابر خداوند، انسان را عزیز می گرداند. در منابع اسلامی از باب استعاره دو لباس برای روح انسان معرفی شده است: یکی لباس ذلت و خواری است که بر اثر ارتکاب گناهان بر روح انسان پوشانده می شود، و دیگری، لباس عزت است که با تقوا و پرهیز از گناه روح انسان بدان آراسته می شود، و بی شک بهترین لباس برای روح انسان، لباس عزتمندی و لباس تقواست: وَ لباسُ التَّقوَیَ ذَلک خَیرٌ...؛ (7) «و بهترین جامه [لباس] تقواست».
کسانی که به دنیا آلوده اند و شهوات و لذت های دنیا آنها را از امور معنوی بازداشته است، خواری و ذلت معنوی را درک نمی کنند. آنان ذلت و خواری دنیوی را درک می کنند که بسیار فروتر از خواری و ذلت معنوی است. بر این اساس، به پندار خویش سعی می کنند اسباب و عوامل عزت و عظمت موهوم دنیوی را فراهم آورند. اما اهل بصیرت و کسانی که دلشان به نور الاهی روشن شده، نیک می دانند که عالی ترین مرتبه عزت و سربلندی، عزت در پیشگاه الاهی است که نصیب بندگان مخلص و فرمان ‌بردار خداوند می گردد، کسانی که همه هستی خود را در طبق اخلاص و بندگی برای خداوند نهاده اند. از برجسته‌ ترین عزت‌ پیشگان در درگاه خداوند، شهیدان هستند که حتی جانشان را در راه خدا و پایداری ارزش های جاودانه الاهی فدا کردند. آنان گرچه به ظاهر مرده اند و بدنشان در زیر خاک مدفون و متلاشی گشته است، اما از لحظه شهادت در محضر خدا و در کنار انبیا و اولیای خدا، بر سر سفره نعمت های جاودانه الاهی نشسته اند و پیوسته جان خود را از مشاهده انوار الاهی سیراب می سازند: وَ لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ‌؛(8) «هرگز کسانی را که در راه خدا کشته شده اند، مرده مپندارید، بلکه زنده اند و نزد پروردگارشان روزی داده می شوند».
در این دنیا گنهکاران به جهت آثار بدفرجام گناهان، از توجهات و عنایات الاهی محروم مانده اند و حال دعا و عبادت از آنان گرفته شده و در تحیر، سرگردانی، وانهادگی و بی پناهی به سر می برند. پس از مرگ نیز، وقتی با چهره های نورانی ره‌ یافتگان به رضوان حق مواجه می شوند که غرق توجه به خداوند و برخوردار از انس با حضرت حق و رفتار کریمانه محبوب و معبود خویش هستند و آن گاه خود را می نگرند که ننگ و نکبت گناهان سرتاپای وجودشان را گرفته و وجودشان را متعفن ساخته است، با نهایت خجلت و شرم آرزو می کنند که ای کاش از مادر زاده نمی شدند تا این مجازات و کیفر بزرگ را تحمل نمی کردند.

2. دوری از خدا

گناهان به تدریج فاصله انسان از خداوند را افزایش می دهد و با هر گناهی انسان یک قدم از خدا فاصله می گیرد و با انجام گناهان بیشتر و غرق گشتن در منجلاب خطاها، انسان کاملاً از خداوند بیگانه می گردد و نتیجه دوری و بیگانگی از خدا، خواری و پستی است. امیرمؤمنان علیه السلام در مناجات شعبانیه می فرمایند: اِلهی اِن کانَتِ الخَطایا قَد اَسقَطَتنی لَدَیک، فَاصفَح عَنّی بِحُسنِ تَوَکلی عَلَیک، اِلهی اِن حَطَّتنِی الذُنوبُ مِن مَکارِمِ لُطفِک، فَقد نَبَّهَنِی الیَقینُ اِلی کرَمِ عَطفِک؛(9) «خدایا، اگر خطاها مرا در برابر تو خوار ساخته و به سقوط کشانده است، با توکل نیکویی که به تو دارم از من درگذر، و اگر گناهان مرا از الطاف کریمانه ات محروم داشته، یقین من به بخشش و عطوفت تو مرا تنبیه کرد و متذکر ساخت».

3. مرگ دل ‌ها

کسانی که دلشان اسیر مادیات گشته و اندیشه و فکرشان از محسوسات و عالم طبیعت فراتر نمی ‌رود، مرگ را منحصر در مرگ جسمانی و مادی می دانند. اما واقعیت این است که انسان دارای دو نوع حیات و مرگ است، یکی حیات و مرگ جسمانی و دیگری حیات و مرگ روحانی. در قرآن کریم، گاهی با واژه «ختم» و گاهی با واژه «طبع» و مانند آن از مرگ دل، حکایت شده است؛ نظیر آیات:
1. خَتمَ اللهُ عَلَی قُلُوبِهم وَ عَلی سَمعِهِم وَ عَلَی اَبصارِهِم غِشاوَهٌ وَ لَهُم عذَابٌ عظِیمٌ؛ (10) «خداوند بر دل ‌های آنان و بر گوش هایشان مهر نهاده و بر دیدگانشان پرده ای است و آنان را عذابی است بزرگ».
2. أُولئِکَ الَّذینَ طَبعَ اللهُ علَی قُلوبِهِم وَ سَمعِهم وَ ابصارِهم و أُولئِکَ هُمُ الغافِلُونَ؛ (11) «آنان کسانند که خدا بر دل ها، گوش و دیدگانشان مهر نهاده است، و اینان اند بی‌ خبران».
در نتیجه مرگ روحانی و انسانی، شخص گرچه چون چهارپایان می ‌زید و حرکت می کند، اما بهره ای از فضایل متعالی انسانی ندارد، ارزش های والای الاهی را درک نمی کند و راهی به سوی مقصد اصلی و نهایی آدمی، یعنی قرب الاهی نمی برد. او چون از اصل و مقصد اصلی باز مانده در حیرت و سرگردانی به سر می برد و نمی داند چه مسیری را برگزیند و منافع و مصالح خویش را نمی شناسد. بدترین بلایی که بر سر انسان گرفتار آمده در کمند نفس و خودخواهی می آید، این است که نمی تواند خیر و شر، بد و خوب و صلاح و فساد خود را تشخیص دهد و به جهت رسوخ ظلمت و تاریکی بر سراسر وجودش، موعظه و نصیحت ناصحان در او اثر نمی گذارد. این همان فرجامی است که قرآن برای دل ‌مردگان بریده از رشته هدایت الاهی در نظر گرفته است و درباره آن می فرماید:
ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَهِیَ کَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَ إِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَمَا یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهَارُ وَ إِنَّ مِنْهَا لَمَا یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاءُ وَ إِنَّ مِنْهَا لَمَا یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ وَ مَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ‌؛ (12) «پس از آن، دل‌ هایتان سخت شد همچون سنگ یا سخت ‌تر، و همانا از برخی سنگ ها جوی ها روان شود و برخی از آنها بشکافد و آب از آن بیرون آید، و برخی از آنها از بیم خدا [از کوه] فرو ریزد؛ و خدا از آنچه می کنید غافل نیست».
انسان فاقد حیات روحانی و انسانی، اسیر هواهای شیطانی و شهوات است و در حصار اوهام، موقعیت های دنیوی و امور اعتباری گرفتار شده است، تا آنجا که اگر در مجلسی او را در جایگاه مناسب ننشانند و با تجلیل و احترام از او نام نبرند، سخت ناراحت می گردد. او چنان دل بسته پست و مقام است که اگر روزی آن پست از او گرفته شود، زندگی اش آشفته می گردد و کاملاً روحیه خود را از دست می دهد و فکر می کند که دنیا به آخر رسیده است. او به اینکه مردم او را بستایند و در برابرش تعظیم و احترام کنند و با القاب ویژه او را خطاب کنند دل خوش است، اما در این اندیشه نیست که کاری کند که امام زمان عجل الله تعالی فرجهم الشریف از او راضی گردد و او را تحسین کند.
باید توجه داشت که دل انسان به یک ‌باره نمی میرد و انسان به تدریج حیات روحانی خویش را از دست می دهد. از این روی، وقتی انسان برای نخستین بار مرتکب گناهی می گردد، ناراحت و پشیمان می شود. اما پس از انجام گناه اول، برای انجام گناه دوم آمادگی بیشتری دارد. پس اگر جلوی نفس اماره را نگیرد و وسوسه های شیطانی در او اثر گذارد، دست به گناه دوم می ‌زند و در این صورت از میزان پشیمانی و ناراحتی او کاسته می شود. بالاخره با انجام گناهان بیشتر به مرحله ای می ‌رسد که نه تنها از ارتکاب گناه پشیمان نمی گردد، بلکه خوش حال نیز می شود که این همان مرگ دل است. امام باقر علیه السلام در ترسیم این معنا می فرمایند:
مَا مِن عَبدٍ مُؤمنٍ إِلاَّ وَ فِی قَلبِهِ نُکتَهٌ بَیضاءُ، فَإِن أَذنبَ وَ ثَنَّی خَرجَ مِن تِلکَ النُّکتَه سَوادٌ، فَإن تَمادی فِی الذُّنوبِ اتَّسعَ ذَلک السَّوادُ حَتَّی یُغطِّی البَیاضَ، فَإذَا غَطَّی البَیاضَ لَم یَرجِع صاحِبهُ إلی خَیرٍ أَبداً، وَ هوَ قَولُ اللهِ؛(13) کلاّ بَل رَانَ عَلَی قُلوبِهِم مّا کانُوا یَکسِبونَ؛(14) «هیچ مؤمنی نیست مگر آنکه در دلش نقطه سفیدی وجود دارد، پس اگر مرتکب گناه شد و دوباره آن را تکرار کرد، نقطه سیاهی در آن پدید خواهد آمد و اگر همچنان به گناه خویش ادامه داد، نقطه سیاه گسترش می یابد تا آنکه سفیدی قلب را به کلی می پوشاند و در این صورت، صاحب چنین قلبی هرگز به سوی خوبی برنمی گردد، و این مراد خداوند است که فرمود: «نه چنین است، بلکه آنچه مرتکب می شدند زنگار بر دل ‌هایشان بسته است».
البته مردگی دل، دردی ناعلاج نیست و راه بازگشت به حیات دل و نجات از دل ‌مردگی یاد خدا، توبه و بازگشت به سوی خداست که از این گذر، باب رحمت الاهی به سوی انسان گشوده می شود و با حیات مجدد دل، انوار، برکات و افاضات معنوی بر دل انسان سرازیر می گردد.
فَوَ عِزَّتِک ما اَجِدُ لِذُنوبی سِواک غافِراً، وَلا اَری لِکسری غَیرَک جابِراً، وَ قَد خَضَعتُ بِالإنابَه اِلَیک، وَ عنَوتُ بِالاستِکانَهِ لَدَیک؛ «پس به عزت تو سوگند که جز تو آمرزنده ای برای گناهانم نمی یابم و برای ترمیم شکستگی های امورم جبران کننده ای جز تو نمی بینم. من با آه و ناله و کمال خضوع به درگاهت آمده ام و با زاری و خاکساری رو به آستانت می سایم».

توبه و انابه وسیله نیل به رحمت الاهی

نجوای حضرت در فراز فوق، گویای این حقیقت است که باب رحمت الاهی همواره به سوی بندگان خطاکار باز است و تنها خداوند است که می تواند با باران رحمت و مغفرت خویش دل های تفتیده از لهیب آتش گناه را خنک سازد، خداوند خود در آیات بسیاری نوید روح ‌نواز بخشش و رحمت داده است و در یکی از آیات رحمت خویش نوید امن و امان خویش را این ‌سان به گوش بندگان خطاکار خود می ‌رساند: قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ لاَ تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ‌ ؛(15) «بگو: ای بندگان من که بر خویشتن زیاده ‌روی کرده اید [در گناهان از حد گذشته اید و به خود ستم کرده اید ]از بخشایش خدا نومید مباشید، به راستی خداوند همه گناهان را می آمرزد، که اوست آمرزگار و مهربان».
حضرت آن گاه به بعضی از شرایط دعا و نجوای با خداوند، یعنی انابت، خضوع و استکانت اشاره می کنند. «انابه» در لغت همانند «توبه» به معنای رجوع و بازگشت به سوی خدای سبحان و پشیمانی از گناهان است و درباره معنای اصطلاحی آن، در مفردات، چنین آمده است: «رجوع بعد از رجوع را نوب گویند. رجوعی که مکرر انجام گیرد. زنبور عسل را به این دلیل نوب گویند که پی در پی به کندویش بازمی گردد. حادثه را «نائبه» گویند، چون از شأن آن پی در پی بودن است.»(16) به تعبیر دیگر، توبه بازگشت از طبیعت و خوی حیوانی به سوی فطرت پاک انسانی است و انابه بازگشت از هرچه غیر خداست و رجوع با شراشر وجود به سوی خالق متعال است.
مرحوم نراقی در این ‌باره می نگارد: «بدان که انابه بازگشت و روی کردن به خداست و بریدن از هر آنچه غیر اوست با جان و گفتار و عمل، تا آنجا که هماره انسان درباره خدا فکر کند، به یاد او باشد و درصدد انجام طاعات برآید. پس انابه بالاترین مرتبه توبه است، زیرا توبه رجوع از گناه است و انابه رجوع از مباحات و از این رو، انابه از مقام ‌های بلند و درجات‌ عالی انسان است».(17)
در مقابل خضوع و استکانت در برابر مخلوق و برای دنیا که ظاهرش ذلت و خواری و تهی گشتن از کرامت و باطنش خسران و هلاکت است، خضوع و استکانت در پیشگاه ربوبی در ظاهر، اظهار خواری و ذلت است، اما باطن آن عزت و کرامت انسان است و آنچه انسان را به تعالی و عزت نایل می سازد خضوع و تواضع و فرو شکستگی در پیشگاه خداوند است و مقام توبه نصیب کسانی می گردد که در پیشگاه خداوند خاشع و خاضع‌ اند و کسی که در پیشگاه خداوند استکبار ورزد و خود بزرگ ‌بین باشد، هرگز به فضیلت توبه نایل نخواهد گشت.
فَاِن طَرَدتَنی مِن بابِک فَبِمَن اَلوُذُ، وَ اِن رَدَدتَنی عَن جَنابِک فَبِمَن اعُوذُ، فَوا اَسَفاهُ مِن خَجلَتی وَ افتِضاحی، وَوا لَهفاهُ مِن سُوءِ عَمَلی وَاجتِراحی؛ «پس اگر مرا از در خود برانی به که روی آورم و اگر از آستانت دورم کنی، به چه کسی پناه برم. پس افسوس بر شرمساری و رسوایی من، و دریغا بر بدی کردار و جنایتم».

پی نوشت ها :

1 برخی از روان‌ شناسان غربی با نگرش منفی بر احساس شرم می نگارند:احساس شرم به علت جلب توجه و در برابر دید و مورد انتقاد دیگران قرار گرفتن است. احساسی است که تجربه آن بر این پایه قرار گرفته است که خویشتن را در هر موردی بی ارزش و نالایق جلوه دهیم(جین میدلتون موز، روان ‌شناسی شرم و گناه، ترجمه شهلا ارژنگ، ص 28).
2 محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 102، باب54،ص56،ح11.
3- زمر(39)، 53.
4-نهج ‌البلاغه، خطبه 65.
5- همان، حکمت 417.
6 محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج 11، باب 41، ص 339، ح14.
7- اعراف(7)، 26.
8- آل عمران(3)، 169.
9- مفاتیح ‌الجنان، مناجات شعبانیه.
10- بقره(2)، 7.
11- نحل(16)، 108.
12- بقره(2)، 74.
13- محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج73، باب137،ص361،ح 88.
14 مطففین(83)، 14.
15- زمر(39)، 53.
16- راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص 827.
17- محمدمهدی نراقی، جامع السعادات، ج 3، ص 88.

منبع: مصباح یزدی، محمد تقی؛ (1390)، سجاده های سلوک: شرح مناجات های حضرت سجاد علیه السلام، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمه الله، چاپ اول