شرح مناجات الراجین (4)
عالی ترین امیدواری های اخروی مؤمن
موضوع سخن ما در سه جلسه پیشین مناجات امیدواران بود و در این ارتباط درباره رجا و امید مباحثی را طرح کردیم. به این نتیجه رسیدیم که امید به خداوند در رسیدن به هر خیری مطلوب است، خواه خیر دنیا باشد و خواه خیر آخرت؛ خواه خیر مادی باشد و خواه خیر معنوی. البته به این شرط که امید انسان صادق باشد؛ یعنی از یک سو اطمینان و باور داشته باشد که خداوند متعال بندگان خویش را رهین لطف خود می سازد و به آنان خیر می رساند، و از سوی دیگر در انجام آنچه در توان دارد برای رسیدن به خیری که از خداوند درخواست کرده کوتاهی نکند. گفتیم که در ارتباط با امید اخروی به خداوند، نباید امید و درخواست ما از خداوند تنها معطوف به آمرزش گناهان و نجات از عذاب آخرت باشد، گرچه آمرزش گناهان برای مؤمن در درجه اول اهمیت قرار دارد و او بیش از هر چیز باید تلاش کند که در آخرت به عذاب ابدی گرفتار نگردد. از این روی در آیات و روایات و دعاها، درخواست آمرزش گناهان و نجات از عذاب الاهی ضروری ترین و مهم ترین درخواست انسان از خداوند معرفی شده است؛ قرآن کریم می فرماید:إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلاَفِ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ لَآیَاتٍ لِأُولِی الْأَلْبَابِ * الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیَاماً وَ قُعُوداً وَ عَلَى جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هذَا بَاطِلاً سُبْحَانَکَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ* رَبَّنَا إِنَّکَ مَنْ تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ وَ مَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنْصَارٍ؛(1) «همانا در آفرینش آسمان ها و زمین و آمد و شد شب و روز خردمندان را نشانه هاست؛ همان کسان که ایستاده و نشسته و بر پهلوها خفته خدای را یاد می کنند و در آفرینش آسمان ها و زمین می اندیشند [و گویند:] پروردگارا، این را به گزاف و بیهوده نیافریدی، تو پاکی [از اینکه کاری به گزاف و بیهوده کنی ] پس ما را از عذاب آتش دوزخ نگاه دار. پروردگارا، هر که را تو به آتش درآوری به راستی خوار و رسوایش کرده ای، و ستمکاران را یاورانی نیست».
همچنین در دعای مربوط به هنگام گشودن قرآن در مقابل خویش در شب قدر که شب تقدیر و سرنوشت و درخواست مهم ترین خواسته ها از خداوند است، رهایی از عذاب الاهی، برجسته ترین دعا و درخواست انسان از خداوند قلمداد شده است:
اَلّلهُمَّ اِنّی اَسئَلُک بِکِتابِک المُنزَلِ وَ ما فیهِ، وَ فیهِ اسمُک الأکبَرُ وَ اَسمآؤُک الحُسنی، وَ ما یُخافُ وَ یُرجی اَن تَجعَلَنی مِن عُتَقآئِک مِنَ النَّارِ؛(2) «خدایا، از تو درخواست می کنم به حق قرآن نازل شده از سوی تو و آنچه در آن است و در آن اسم اکبر تو و نام های نیکوی توست و به چیزهایی که مایه خوف و امید هستند، که مرا در زمره رها شدگان از آتش دوزخ قرار دهی».
شکی نیست که برای مؤمن رهایی از عذاب الاهی بسیار اهمیت دارد و برای او عمری که سراسر به خوشی و کام جویی بگذرد، اما فرجام آن عذاب ابدی باشد هیچ ارزشی ندارد. در ارتباط با آخرت نیز اگر کسی بناست به عذاب ابدی گرفتار شود، هرگز او به درجات بهشت و هم نشینی با نیکان در بهشت نمی اندیشد، چون می داند که در جهنم با پست ترین و بدترین موجودات هم نشین می گردد. اما پس از آنکه با توبه واقعی و استغفار از خدا و با اطمینان و حسن ظن به خدا، امیدوار به رهایی از عذاب الاهی گشت، امید و درخواست خود را باید معطوف به عالی ترین مقامات بهشت می گرداند. مؤمن باید همتش عالی باشد و به رهایی از عذاب جهنم و برخورداری از نعمت ها، لذت ها و خوردنی های بهشت بسنده نکند و در رأس خواسته های او رسیدن به مقام قرب الاهی باشد. البته او اگر در رجا و امید خود به قرب الاهی صادق باشد، باید تمام تلاش خود را به کار گیرد و از آنچه در این عرصه از او برمی آید کوتاهی نورزد.
عنایت ویژه الهی به بندگان مؤمن
در ادامه مناجات، حضرت علاوه بر درخواست های دنیوی، درخواست های معنوی و اخروی و مقامات الاهی را مطرح می کنند و در فرازی از آن مناجات، مقامات عالی معنوی و اخروی را از خداوند درخواست می کنند و می فرمایند:کیفَ اَنسیک وَ لَم تَزَل ذاکری، وَ کیفَ اَلهُو عَنک وَ اَنتَ مُراقِبی، اِلهی بِذَیلِ کرَمِک اَغلَقتُ یَدی، وَلِنَیلِ عَطایاک بَسَطتُ اَمَلی، فَاَخلِصنی بِخالِصَهِ تَوحیدِک، وَاجعَلنی مِن صَفوَهِ عَبیدِک؛ «[خدایا،] چگونه تو را فراموش کنم در حالی که تو همیشه به یاد من هستی؟ و چگونه من به خود سرگرم شوم و از تو غافل گردم در حالی که تو همواره مراقب من هستی؟ خدایا، دستم را به دامن لطف و کرم تو آویخته ام و برای بهره مندی از عنایات و بخشش های تو دست امید و آرزویم را گشوده ام. پس مرا با توحید خالصت از شرک ظاهر و باطن خالص گردان و در شمار بندگان خاص و برگزیده ات قرارم بده».
همچنان که هدایت عام خداوند شامل همه موجودات و انسان ها می شود همه موجودات از یاد و توجه عام خداوند بهره مند می باشند و خداوند آنان را فراموش نمی کند. اما یاد و توجه تشریفی خاص خداوند که آمیخته با عنایت و رحمت خاص خداست و باعث تکامل و تقرب انسان به معبود می گردد، بسان هدایت خاص خدا مخصوص کسانی است که درصدد بندگی خدا برآمده اند و همواره به یاد خدا هستند و از این گذر خود را لایق بهره مندی از عنایت و توجه خاص خدا ساخته اند. این یاد حاکی از ارتباطی متقابل بین عبد و خالق و در رهگذر یادکرد خدا از سوی بنده حاصل می گردد؛ از این روی خداوند فرمود: فَاذکُرونِی أَذکُرکُم وَ اشکُروا لِی وَ لا تَکفُرُونِ؛ (3) «پس مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم و مرا سپاس گزارید و ناسپاسی من نکنید».
از این ارتباط متقابل بین خالق و مخلوق در آیات قرآن فراوان یاد شده و از جمله درباره مقام محبت و رضا، خداوند محبت خاص و رضای خویش را متوجه کسانی می داند که صادقانه به خداوند عشق و محبت ورزند و از او راضی گردند، در جایی درباره دوستان واقعی خود که آنان را از محبت خویش سرشار ساخته می فرماید: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْکَافِرِینَ یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لاَ یَخَافُونَ لَوْمَةَ لاَئِمٍ ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشَاءُ وَ اللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ ؛(4) «ای کسانی که ایمان آورده اید، هر کس از شما از دین خود برگردد، به زودی خداوند گروهی را بیاورد که ایشان را دوست دارد و ایشان او را دوست دارند، با مؤمنان نرم و خاکسارند و بر کافران سخت و گردن فراز، در راه خدا جهاد می کنند و از سرزنش هیچ سرزنش کننده ای نمی ترسند. این برتری و بخشش خداست که آن را به هر که بخواهد می دهد و خداوند گشایش بخشی داناست».
در برخی از روایات آمده است که آیه فوق درباره امیرمؤمنان علی علیه السلام نازل شده است و قسمت اول آیه خطاب به آن دسته از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله است که خلافت و حق اهل بیت علیهم السلام را غصب کردند و از دینشان برگشتند وَ فَسَوفَ یَأتِی اللهُ بِقَومٍ... تا آخر آیه درباره حضرت ولی عصر عجل الله و تعالی فرج الشریف و اصحاب آن حضرت نازل شده است. در روایت دیگری نیز آمده است که چون از رسول خدا صلی الله علیه وآله درباره آیه سوال شد، آن حضرت دست بر شانه سلمان رضی الله عنه نهادند و فرمودند: منظور آیه این شخص و قوم او هستند و سپس فرمودند: اگر دین به ستاره ثریا آویخته شده باشد، مردانی از فارس بدان دست می یابند.(5)
همچنین خداوند درباره رضایت متقابل بنده از خدا و خداوند از بنده خویش می فرماید:
قَالَ اللَّهُ هذَا یَوْمُ یَنْفَعُ الصَّادِقِینَ صِدْقُهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَداً رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ؛(6) «خدای گفت: این روزی است که راستگویان را راستی شان سود دهد، ایشان را بهشت هایی است که از زیر [درختان] آنها جوی ها روان است، همیشه در آن جاویدان اند. خدا از آنان خشنود است و آنان از خدا خشنودند. این است کامیابی و رستگاری بزرگ».
در آیه دیگر، درباره بندگان برگزیده و ره یافته به رضای خویش می فرماید:
یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ * ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً * فَادْخُلِی فِی عِبَادِی * وَ ادْخُلِی جَنَّتِی؛ (7) «ای جان آرام [آرامش و اطمینانیافته]، به سوی پروردگارت بازگرد، در حالی که تو از او خشنودی و او از تو خشنود است. پس در میان بندگان [ویژه] من درآی، و در بهشت [ویژه] داخل شو».
توجه به ارتباط متقابل بین بنده با خدا تأثیر شگرفی بر او می گذارد و انگیزه و آمادگی او را برای مناجات، گفت و گوی و یاد خدا استحکام و گسترش می بخشد. طبیعی است که وقتی بنده باور داشته باشد که خداوند به یاد اوست، بیشتر برای اصلاح رفتار و باورهای خود و گسترش و عمق بخشیدن به یاد و توجه اش به خداوند تلاش می کند.
در جملات اِلهی بِذَیلِ کرَمِک اعلَقتُ یَدی، وَلِنَیلِ عَطایاک بَسَطتُ اَمَلی استعاره تخیلی به کار رفته است؛ یعنی انسان پیش خود فرض می کند که خداوند پرده ای از رحمت و کرم خود را از آسمان به سوی زمین آویخته است و بنده محتاج به رحمت و کرم الاهی گوشه آن پرده را می گیرد و با التماس و زاری از خداوند درخواست رحمت و بخشش می کند. برای کسانی که به مکه مشرف می شوند، با مشاهده پرده کعبه چنین احساسی رخ می دهد و برای برخوردار شدن از لطف و عنایت الاهی به پرده کعبه چنگ می زنند و می گویند: «خدایا، دستم را به پرده کرم تو آویختم و درخواست می کنم که مرا از لطف و کرم خود محروم نسازی». همچنین با این تصور که عطایا و بخشش های الاهی در حال ریزش است، دست نیاز و دامن آرزو و امید خود را می گشایند تا در حد ظرفیت و لیاقت خود از عطایا و بخشش های الاهی بهره مند گردند.
مقام بندگی اولیای خدا و باور آنان به توحید خالص
اعتقاد و باور به «توحید خالص» که حضرت در مناجات خود از خداوند درخواست کرده اند، عالی ترین مقام اولیای خداست و عالی ترین خواسته ای است که پس از رهایی از عذاب الاهی انسان می تواند از خداوند درخواست کند. این مقام برای کسانی حاصل می گردد که همه شائبه های شرک و توجه به ماسوی الله را از درون خویش خارج کنند و جز به خداوند توکل نکنند و تنها او را مالک و حاکم هستی بشناسند و تنها به او امید داشته باشند و تنها از او خوف و ترس داشته باشند و تنها خداوند را دوست داشته باشند و دیگر دوستی ها و محبت های آنها جلوه های محبت به خداوند و در امتداد آن محبت اصیل و متعالی باشد. پس توحید خالص توحید در استعانت، توکل، توحید در خوف و رجا و توحید در محبت و بالاتر از همه «توحید در وجود استقلالی» است، یعنی موحد به مرحله ای می رسد که هستی مستقل و همه شئون هستی را مخصوص خداوند می یابد و این حقیقت را تنها با مفاهیم ذهنی و در پرتو برهان عقلی در نمی یابد، بلکه با علم حضوری شهود می کند و در نتیجه علاقه استقلالی به غیر خداوند نخواهد داشت:اَنتَ الَّذی اَشرَقتَ الاَنوارَ فی قُلُوب اَولِیائِکَ حَتّی عَرَفُوک وَ وَحَّدُوک، وَ اَزَلتَ الاَغیارَ عَن قُلُوبِ اَحِبَّائِک، حَتّی لَم یُحِبُّوا سِواک؛(8) «تو کسی هستی که انوار خود را در دل های اولیائت تاباندی تا آنکه تو را شناختند و به یکتایی تو باور کردند و اغیار و بیگانگان را از دل های دوستانت زدودی تا آنکه آنان غیر تو را دوست ندارند».
ره یافته به چنین مقامی انسان ایدئال از نظر اسلام و قرآن است که با نور الاهی وحدانیت خدا را می بیند و تعلق به غیر خدا را از دل بر می کند و اصالتاً خدا را دوست می دارد و به او عشق می ورزد و هرچیز از آن جهت که به او منسوب است، محبوب او خواهد بود.
از منظر قرآن، اکثر کسانی که ایمان آورده اند، ایمانشان آغشته و آمیخته با شرک است: وَ مَا یُؤمِنُ أکثَرُهُم بِاللهِ إلاّ وَ هُم مُشرِکونَ؛ (9) «و بیشترشان به خدا ایمان نمی آورند جز اینکه [با او چیزی را ]شریک می گیرند».
هرچه بر معرفت و مراتب ایمان مؤمن افزوده شود، از شرک او کاسته می شود و به توحید خالص نزدیک تر می گردد و کفه ایمانش سنگین تر از کفه شرکش می گردد و در این سیر کمالی به جایی می رسد که باور و اعتقاد راستین به توحید خالص پیدا می کند و همه شائبه های کفر و شرک از دلش زدوده می شود و عبد خالص خدا می گردد و رسیدن به توحید خالص و عبودیت محض عالی ترین درجه مراتب کمالی و نهایت سیر انسان به سوی الله است و از این روی خداوند درباره اشرف بندگان و سرآمد اولیا و دوستان خود که وی را به معراج خویش سیر و بار داد فرمود: سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِی بَارَکْنَا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ؛ (10) «منزه است آن [خدایی ]که بنده اش را شبانگاهی از مسجدالحرام به سوی مسجدالاقصی که پیرامون آن را برکت داده ایم، سیر داد، تا از نشانه های خود به او بنمایانیم که او همان شنوای بیناست».
شاید بشود ادعا کرد که واژه «عبد» برترین وصفی است که خداوند برای رسول خدا صلی الله علیه و آله در قرآن به کار برده است و ما هر روز در تشهد نمازهایمان می خوانیم: اَشهد انَّ مُحمّداً عَبدَهُ وَ رَسوله که در آن ویژگی عبودیت رسول خدا صلی الله علیه و آله در درجه اول اهمیت و قبل از ویژگی و مقام رسالت ایشان ذکر گردیده است. امام سجاد علیه السلام نیز از خداوند می خواهند که ایشان را در زمره خالص ترین بندگان خویش قرار دهد. بندگی خدا گاهی آمیخته به بندگی غیرخداست و آن در صورتی است که انسان در کنار توجه به خدا، به غیرخداوند نیز توجه داشته باشد و نتواند محبت غیرخدا را از دل خارج سازد. وقتی انسان بنده خالص می گردد و دلش زلال و پاک و عاری از حجاب و کدورت های دنیوی و علاقه های غیر الاهی می گردد که وجودش سراسر بندگی خدا گردد و برای غیر خدا شأنی قائل نباشد. زبان حالش این باشد که خدایا، مرا چنان که خود می خواهی و دوست داری قرار ده. آن سان که رفتار و اندیشه هایم و حالاتم چنان باشد که تو می خواهی و کاری را جز برای رضای تو انجام ندهم و هیچ چیز مرا از یاد و توجه به تو باز ندارد.
خداوند درباره بندگان خالص خود که به غیر از بندگی خدا، برای خود و غیرخود شأنی نمی شناسند می فرماید:
رِجَالٌ لاَ تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَ لاَ بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ إِقَامِ الصَّلاَةِ وَ إِیتَاءِ الزَّکَاةِ یَخَافُونَ یَوْماً تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصَارُ؛ (11) «مردانی که نه تجارت و نه داد و ستدی آنان را از یاد خدا و برپا داشتن نماز و دادن زکات بازنمی دارد و به خود مشغول نمی سازد و از روزی می ترسند که دل ها و دیدگان در آن روز دگرگون [سرگشته و پریشان] شود».
حضرت پس از درخواست رهایی از عذاب الاهی و درخواست مقامات معنوی و توحید خالص، به ستایش خداوند و ذکر اسما و صفات وی می پردازند و درخواست های دیگر از جمله درخواست های دنیوی خود را مطرح می کنند و می فرمایند:
یا مَن کلُّ هارِبٍ اِلَیه یَلتَجِیءُ، وَ کلُّ طالِب اِیَّاهُ یَرتَجی، یا خَیرَ مَرجُوٍّ وَ یا اَکرَمَ مَدعُوٍّ، وَ یا مَن لایَرَدُّ سآئِلَهُ، وَلا یُخَیَّبُ آمِلُهُ، یا مَن بابُهُ مَفتُوحٌ لِداعیهِ، وَ حجابُهُ مَرفُوعٌ لِراجیهِ، اَسئَلُک بِکَرمِکَ ان تَمُنَّ عَلَیَّ مِن عَطائِک بِما تَقِرُّ بِهِ عَینی، وَ مِن رَجائِک بِما تَطمَئِنُّ بِهِ نَفسی، وَ مِنَ الیَقینِ بِما تُهَوِّنُ بِهِ عَلیَّ مُصیباتِ الدُّنیا، وَ تَجلُو بِهِ عَن بَصیرَتی غَشَواتِ العَمی، بِرَحمَتِک یا اَرحَم الرَّاحِمینَ؛ «ای خدایی که هر کس از جایی فرار کند به او پناه میآورد و هر کس هرچه بخواهد از او امید بخشش آن را دارد. ای بهترین کسی که به او امید می توان داشت و ای کریم ترین کسی که از او می توان درخواست کرد، و ای خدایی که درخواست کننده از خویش را رد نمی کند و از خویش مأیوس نمی گرداند و امیدوار به خویش را ناامید نمی سازد. ای خدایی که همواره درگاهش به روی سائلان و خوانندگان او باز است و حجابش را از برابر امیدواران برداشته است. به پاس کرمت از تو درخواست می کنم که بر من منت نهی و از عطا و بخششت که چشمم را روشن کند به من ببخشایی، و از امیدت آن قدر مرا سرشار سازی که دلم بدان آرامش و اطمینان یابد، و به من یقینی ببخش که رنج و مصیبت های دنیا را بر من آسان سازد و بدان پرده های جهل و ظلمت را از برابر چشم بصیرتم بردار. به رحمت بی پایانت، ای مهربان ترین مهربانان».
عالی ترین درخواست های دنیوی مؤمن
تداوم حیات و زندگی انسان در گرو تأمین نیازمندی های دنیوی اوست و انسان بدون بهره مندی از غذا، سلامتی، پوشاک و سایر نیازهای مادی و نعمت های دنیوی خداوند فرصت زندگی، و مهم تر از آن فرصت عمل به وظایف و تکالیف و حرکت در مسیر رضای الاهی را از دست می دهد. با توجه به ضروری و حیاتی بودن نیازهای مادی و نعمت های دنیوی، حضرت از خداوند درخواست بخشش هایی را دارند که روشنی بخش چشم و دیدگان است.پر واضح است که در جمله أسئَلُک بِکَرمِکَ اَن تَمُنَّ عَلیَّ مِن عَطآئِک بِما تَقَرُّبِهِ عَینی حضرت از خداوند درخواست بخشش های عینی، دنیوی و خارج از وجود خویش را دارند و گرچه «عطایا» عام است و شامل امور معنوی، نظیر ایمان و محبت و نیز شامل امور مادی می گردد و لکن از اینکه درخواست در جمله فوق در مقابل درخواست های معنوی حضرت در جملات پیشین قرار گرفته، به دست میآید که حضرت درخواست عطایای عینی مادی، اما مهم و روشنی بخش چشمان را دارند. طبیعی است که نیازهای مربوط به شکم، لباس، شهوت و نیازهایی از این قبیل که یکسان در اختیار مؤمن و کافر قرار می گیرند، نمی توانند روشنی بخش چشم مؤمن باشند و خداوند تأمین این قبیل نیازمندی ها را برای همگان ضمانت کرده است. نعمتی روشنی بخش چشم مؤمن است که باعث تکامل او و کسب رضایت خداوند گردد و باعث شود که او بیشتر به بندگی خدا بپردازد و به گسترش بندگی خدا و عبودیت او همت گمارد.
مؤمن به این حقیقت باور دارد که خداوند جهان را برای انسان آفریده است و انسان را خلق کرده که با رفتار اختیاری خود به کمالی دست یابد که هیچ موجودی جز او لایق دست یابی به آن کمال و رحمت خاصی که خداوند برای انسان اختصاص داده است نمی باشد. او وقتی دید که خداوند اراده کرده که موجودی به نام انسان آفریده شود که لایق رحمت خاص و کمال و تعالی است، وقتی چشمش روشن می شود که خود را وسیله و مجرای تحقق اراده الاهی و آفرینش فرزند صالحی بیابد که به وسیله او هدف از خلقت یعنی عبودیت خدا تأمین گردد. طبیعی است که تأمین این خواسته و برخوردار شدن از فرزند صالح، جز از طریق گزینش همسر صالح میسور نمی گردد. از این نظر داشتن همسر و فرزند صالح روشنی چشم انسان مؤمن است و بر این اساس خداوند از قول بندگان صالح خود می فرماید: وَ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَ ذُرِّیَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْیُنٍ وَ اجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَاماً؛ (12) «و آنان که گویند: پروردگارا، از همسرانمان و فرزندانمان ما را روشنی چشم ها ببخش و ما را پیشوای پرهیزگاران گردان».
اطمینان نفس و آرامش درونی اساسی ترین نیاز روانی
حضرت پس از درخواست بخشش های عینی روشنی بخش چشمان، از خداوند می خواهند که به ایشان آرامش درونی و اطمینان نفس عنایت کند. اطمینان نفس و مقام یقین که حضرت از خداوند درخواست کرده اند، از بخشش ها و نعمت های درونی و متعالی است که خداوند به بندگان موحد خود عنایت می کند. از بدترین حالات روحی و روانی انسان، حالت وانهادگی و سرگردانی است که بر اثر آن انسان احساس می کند که کسی او را دوست ندارد و برایش دل نمی سوزاند. احساس می کند که همه، حتی پدر، مادر، فرزندان و خویشان او را وانهاده اند و به حال خود رها کرده اند و او را از یاری و کمک خویش محروم ساخته اند؛ او حتی از خداوند نیز ناامید می گردد. وقتی این حالت سرخوردگی از دیگران تشدید گردید، در انسان حالت افسردگی شدید پدید میآید که بر اثر آن حتی ممکن است دست به خودکشی بزند. شاید آیه 15 سوره حج ناظر به همین حالت باشد: مَنْ کَانَ یَظُنُّ أَنْ لَنْ یَنْصُرَهُ اللَّهُ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ فَلْیَمْدُدْ بِسَبَبٍ إِلَى السَّمَاءِ ثُمَّ لْیَقْطَعْ فَلْیَنْظُرْ هَلْ یُذْهِبَنَّ کَیْدُهُ مَا یَغِیظُ؛ «هرکه می پندارد که خدا او را در این جهان و آن جهان هرگز یاری نخواهد کرد، باید ریسمانی به آسمان [سقف و هر چه در فراز سر آدمی است] کشد [و خود را حلق آویز کند ]سپس [آن را ]ببرد، و آن گاه بنگرد که آیا این ترفند و نیرنگش خشم او را از میان می برد؟»بسیاری از مفسران گفته اند که آیه شریفه درباره رسول خدا صلی الله علیه و آله نازل شده است و ضمیر در لن ینصره الله به رسول خدا صلی الله علیه و آله برمی گردد. چون مشرکین مکه می پنداشتند دینی که وی آورده دروغین و نوظهور است و اساس محکمی ندارد و به این جهت دعوتش منتشر نمی شود، نزد خدا هم منزلتی ندارد تا او را یاری کند. ولی وقتی آن حضرت به مدینه مهاجرت فرمود و خدا نصرتش داد و دینش عالم گیر شد و آوازه اش همه جا پیچید، این حادثه غیرمنتظره سخت ایشان را به خشم آورد. از این روی، در این آیه آنان را نکوهش می کند و می فرماید که یاور او خداست و چون یاور او خداست خشم ایشان پایان نمی پذیرد گرچه خود را خفه کنند.(13)
ولی با توجه به آنکه از آغاز سوره تا آیه مورد نظر نامی از رسول خدا صلی الله علیه و آله برده نشده بعید است که ضمیر در لن ینصره الله به آن حضرت برگردد و احتمال قوی تر آن است که ضمیر به «من» و خود اشخاص برمی گردد.(14) و بر این اساس منظور آیه این است که هر کس از خداوند ناامید گشته و گمان دارد که خداوند او را به خود وانهاده و در دنیا و آخرت یاری اش نمی کند، طبیعی است که حالت وانهادگی و افسردگی شدید در او پدید میآید و از معاشرت با دیگران و ایفای نقش مثبت در جامعه خودداری می ورزد و حالت بدبینی و خشم شدید او را فرا می گیرد. شکی نیست که او نباید از خداوند نا امید گردد و باور داشته باشد که هیچ گاه خداوند او را به خود وانمی نهد. بنابراین، او باید حالت وانهادگی، افسردگی و خشم ناشی از آن حالت های نکوهیده روانی را از درون خویش بزداید و در پرتو امید به خداوند روحیه نشاط، آرامش و اطمینان را در خود زنده کند. در غیر این صورت برای فرونشاندن خشم خود، خویشتن را حلق آویز کند و بنگرد که بدین وسیله خشم او فرو می نشیند و آیا علاج آن خشم غیرمنطقی و بیهوده در این است که خود را نابود کند؟
بدترین حالت برای انسان ناامیدی، به خصوص ناامیدی از خداست که به دنبال آن انسان دچار حالت وانهادگی و افسردگی می شود. در مقابل، حالت امید به خصوص امید به خداوند باعث سرزندگی و نشاط می گردد. وقتی انسان به خداوند امید داشت و باور داشت که سروکارش با خداست و به قدرت و رحمت بی نهایت او متصل است و هر گرفتاری و مشکلی برای او پیش آید، خداوند می تواند آن را برطرف سازد، غم و اندوه از دلش زدوده می گردد و از هیچ کس و هیچ چیز جز خدا هراس نخواهد داشت؛ از این روی خداوند فرمود: أَلاَ إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاَ هُمْ یَحْزَنُونَ؛ (15) «آگاه باشید که بر دوستان خدا نه بیمی است و نه اندوهگین می شوند».
ولایت، یعنی ارتباط و وابستگی به خدا و پذیرش تدبیر و حاکمیت مطلق خداوند بر وجود خویش. اولیای خدا کسانی هستند که با خداوند ارتباط و اتصال واقعی دارند و خود را کاملاً وابسته به خداوند می دانند و به او اتکال دارند و از این روی از غیرخدا نمی ترسند، چون باور دارند که همه قدرت ها در برابر قدرت لایزال الاهی حقیر و کوچک اند. امام خمینی قدس سره در اوایل نهضت و در ارتباط با حوادث سهمگینی که رخ می داد قسم می خوردند که من نترسیدم و وقتی در سال 42 ایشان را دستگیر کردند و به تهران بردند، می فرمودند که اندکی ترس و نگرانی نداشتم، اما افسری که در ماشین کنار من نشسته بود، از ترس میلرزید! برای ما که بارها ترس را در زندگی مان تجربه کرده ایم، آن صلابت و روحیه مستحکم و عدم ترس از حوادث و اتفاقاتی که امکان داشت برای ایشان رخ دهد شگفت انگیز و باورنکردنی است که چطور کسی که در چنگ دشمن اسیر گشته و احتمال می دهد که مورد شکنجه های سخت و طاقت فرسا قرار گیرد و حتی احتمال می دهد که او را اعدام کنند، خم به ابرو نمیآورد و هیچ ترس و نگرانی از آنچه ممکن است رخ دهد ندارد! آن آرامش و اطمینان خاطر ناشی از توکل به خدا و امید به اوست و با وجود چنان امیدی که به حق نعمتی بزرگ به حساب میآید، و با وجودی که انسان تسلیم خواست و مشیت خدا گشته و تنها اراده و مشیت الاهی را مؤثر بر هستی می داند، طبیعی است که توجه ای به ماسوی الله نداشته باشد و ترسی از غیرخدا به خود راه ندهد.
نقش باورداشت نظام حکیمانه الاهی در تحمل مصیبت ها و سختی ها
شکی نیست که زندگی انسان همراه با مصیبت ها، سختی ها و گرفتاری هاست و این مصیبت ها و سختی ها باعث می گردد که انسان های عادی طاقت و تحمل از کف بدهند و بی تابی کنند و اضطراب و اندوه و غصه بر دلشان سایه افکند. خداوند درباره روحیه ناشکیبایی انسان می فرماید: إِنَّ الْإِنْسَانَ خُلِقَ هَلُوعاً * إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً * وَ إِذَا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعاً؛(16) «همانا آدمی ناشکیبا آفریده شده، چون بدی [و رنجی ]به او رسد بی تابی کند و چون خیری به او رسد بخل ورزد».شاید ما تصور کنیم که انسان های مرفه و کاخ نشین ها سختی، نگرانی و غم و غصه ای ندارند، اما واقعیت این است که ناراحتی ها، نگرانی ها و مشکلات روانی آنها به مراتب بیشتر از سایرین است. امروزه بیشترین داروهای آرام بخش اعصاب و روان در کشور آمریکا مصرف می گردد که از مرفه ترین و سرمایهدارترین کشورهای جهان به حساب میآید و بیش از هر کشور دیگری در آن کشور بیمارستان ها و کلینیک های خاص بیماران روانی دایر گردیده است. این از آن جهت است که ناراحتی ها، نگرانی ها، افسردگی ها و مشکلات روانی و روحی مردم آن کشور بیش از مردم سایر کشورهاست. این ناراحتی ها و نگرانی ها وقتی از بین می رود که ایمان به خدا در دل رسوخ یابد و انسان تسلیم مقدرات الاهی گردد و یقین کند که همه امور در دایره قضا و قدر الاهی و با اراده و مشیت حکیمانه خداوند انجام می پذیرد؛ چنان که خداوند فرمود:
مَا أَصَابَ مِنْ مُصِیبَةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لاَ فِی أَنْفُسِکُمْ إِلاَّ فِی کِتَابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَهَا إِنَّ ذلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ * لِکَیْلاَ تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَکُمْ وَ لاَ تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ وَ اللهُ لاَ یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ؛ (17) «هیچ مصیبتی در زمین [چون تنگ دستی و سختی و قحطی] و نه در جان هایتان [چون بیماری و اندوه] نرسد، مگر پیش از آنکه آن را پدید آوریم در کتابی [نوشته شده] است؛ این بر خدا آسان است، تا بر آنچه از دست شما رفت اندوه مخورید و بدانچه به شما داد شادمان نشوید، و خدا هیچ گردنکش خودستا را دوست ندارد».
مؤمن به این حقیقت باور دارد که آنچه رخ می دهد بی حساب و کتاب و بدون حکمت نیست و همه امور و حتی ناراحتی ها و مشکلاتی که برای افراد رخ می دهد و نیز خوشی ها همه مقدرات الاهی است و دارای حکمت می باشند. بنابراین، اگر مصیبتی به او رسید، اندوهگین نمی شود و آن را از جانب خدا و ناشی از خواست حکیمانه معبود خویش می داند و از این روی، تسلیم خواست خدا و راضی به قضا و قدر الاهی می گردد. همچنین اگر نعمتی به او رسید، سرمست نمی گردد، چون باور دارد که آن خیر و نعمت وسیله امتحان و آزمایش اوست و نباید به وسیله آن از دایره بندگی و اطاعت خداوند خارج گردد و بلکه باید از خیر و نعمتی که خداوند حکیم بدو عنایت کرده در راه خیر و کمال خویش بهره برداری کند. وقتی چنین باوری بر سرحد کمال رسید، بر آن یقین اطلاق می کنند. روایات فراوانی درباره حقیقت یقین و ویژگی های آن وارد شده است؛ از جمله امیرمؤمنان علی علیه السلام می فرمایند:
لا یَجِدُ عَبدٌ طَعمَ الإیمانِ حَتّی یَعلَمَ أنَّ مَا أصابَهُ لَم یَکن لِیُخطِئَهُ َو أنَّ مَا أخطَأهُ لَم یَکن لِیُصیبَهُ وَ أنَّ الضَّارَّ النَّافِعَ هُوَ اللهُ عزَّ و جَلَّ؛(18) «هیچ بنده ای مزه ایمان را نچشد، تا آنکه بداند آنچه به او رسیده، از او نمی گذشت و او را گریزی از آن نبود و آنچه از او گذشته است به او نمی رسید، و اینکه زیان بخش و سودرسان تنها خداوند عزَّوَ جلَّ است».
مؤمن ره یافته به مقام یقین باور دارد که خداوند قادر، حکیم و مهربان بر جهان حکومت می کند و بخشش ها و عطایای خویش را بر اساس مصلحت و استعداد افراد تقسیم می کند و نیز بر اساس حکمت و مصلحت خویش افراد را با سختی ها و مصیبت ها مواجه می گرداند. از این روی، اگر مصیبتی بر او وارد شود و چیزی را از دست بدهد ناراحت نمی شود؛ چون می داند که مدبر عالم از روی حساب و حکمت چنان تقدیری را برای او رقم زده است و آنچه رخ داده به صلاح اوست. ناراحتی و نگرانی او از آن است که نکند به جهت کوتاهی و گناهی که از او سرزده و یا به جهت آنکه حق کسی را ضایع ساخته خداوند آن مصیبت و گرفتاری را برای او پدید آورده است. اگر کسی با مصیبتی مواجه گردید، مالی را از دست داد و خسارتی بر او وارد آمد، نباید بی تابی و ناشکیبایی کند؛ بلکه به وارسی رفتار خود بپردازد و اگر اشتباه و کوتاهی از او سرزده به جبران آن بپردازد و از خداوند طلب بخشش کند. اگر اشتباه و کوتاهی از او سرنزده، باور داشته باشد که خداوند به وسیله آنچه بر او وارد آمده، او را امتحان و آزمایش کرده است، پس بکوشد که سربلند از آزمایش الاهی خارج شود و ناشکیبایی نکند و راضی به خواست خدا باشد.
هدایت و رستگاری مؤمن در پرتو نور یقین
دل مرکز احساسات، عواطف و ادراک است و بیم و امید به دل مربوط می گردند. از منظر فرهنگ قرآنی، علاوه بر چشم ظاهری، دل انسان نیز چشم دارد که از آن به «چشم بصیرت» تعبیر می شود و گاهی روی چشم دل حجاب ها و پرده هایی می افتد و درنتیجه کور می گردد و آن در صورتی است که انسان به غفلت و فراموشی حق مبتلا گردیده است. حضرت با توجه به این فرهنگ قرآنی، از خداوند درخواست می کند که به ایشان یقینی عطا کند که پرده های جهل و ظلمت را از برابر چشم دل بردارد. خداوند ضمن توصیه و سفارش به گردش در زمین و تفکر در مخلوقات الاهی و تأثیر آن در گسترش بصیرت انسان و وقوف بر حقایق و زیبایی های هستی، به کور گشتن چشم دل و چشم بصیرت انسان اشاره می کند و می فرماید:أَ فَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ یَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لاَ تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَ لکِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ ( ؛(19) «آیا در زمین به گردش و تماشا نرفتند تا دل هایی داشته باشند که با آن [به هشیاری پند را] دریابند یا گوش هایی که با آن [اندرز را ]بشنوند؟ چون چشم ها[ی سر] نابینا نمی شود، بلکه[چشمِ]دل هایی که در سینه هاست کور و نابینا می شود».
در جای دیگر درباره کور گشتن چشم بصیرت کافران و غافلان از خدا می فرماید: إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ * خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَ عَلَى سَمْعِهِمْ وَ عَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ؛ (20) «همانا کسانی که کافر شدند برایشان یکسان است که بیمشان دهی و یا بیمشان ندهی، ایمان نمیآورند. خداوند بر دل هایشان و بر گوش هایشان مهر نهاده و بر دیدگانشان پرده ای است و آنان را عذابی است بزرگ».
در برخی از آیات قرآن برتافتن و اعراض از ذکر و یاد خدا عامل کوری چشم دل و قرین گشتن با شیطان معرفی شده است؛ در آیه ای خداوند می فرماید:وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطَاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ ؛(21) «و هرکه از یاد خدای رحمان روی برتابد [یا چشم بپوشد و بگردد ]شیطانی برای او برگماریم که او را دمساز و هم نشین باشد».
در جای دیگر می فرماید:
وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکاً وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَى * قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمَى وَ قَدْ کُنْتُ بَصِیراً * قَالَ کَذلِکَ أَتَتْکَ آیَاتُنَا فَنَسِیتَهَا وَ کَذلِکَ الْیَوْمَ تُنْسَى؛(22) «و هر کس از یاد من روی بگرداند، پس زندگی تنگ و سخت خواهد داشت و روز رستاخیز او را نابینا محشور می کنیم. می گوید: پروردگارا، چرا مرا نابینا محشور کردی با آنکه بینا بودم؟ می فرماید: همان طور که نشانه های ما بر تو آمد و آن را به فراموشی سپردی، امروز همان گونه فراموش می شوی».
وقتی انسان از یاد خدا و دستورات الاهی غافل گشت و به مرور غفلت در دل او ریشه دواند و دیر پای گشت، به مرحله ای می رسد که منافذ هدایت و نور به روی دلش بسته می شود و نه فقط اعتنایی به یاد خدا و قیامت ندارد، بلکه کاملاً از آنها اعراض می کند و روی برمی گرداند، به گونه ای که اگر پیش او از خدا، قیامت و مرگ سخن گفته شود ناراحت می گردد. وقتی از دنیا سخن به میان میآید و می شنود که فلان کالا ارزان شده و یا زمین و کالایش گران شده و در صورت فروش آن و خرید و انباشت چیزی که ارزان گشته بر ثروتش افزوده می شود، خوش حال می گردد و همواره در تکاپوی استفاده بیشتر از امکانات دنیوی و کام جویی از لذت های دنیوی است و پیوسته از دنیا سخن می گوید و بدین وسیله سرور و نشاط می یابد. اما وقتی از شب اول قبر، نکیر و منکر، عذاب الهی، قیامت و حتی از خداوند سخنی می شنود، ناراحت می گردد و چهره درهم می کشد: وَ إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَ إِذَا ذُکِرَ الَّذِینَ مِنْ دُونِهِ إِذَا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ؛ (23) «و چون خداوند به یگانگی یاد شود دل های کسانی که به آن جهان ایمان ندارند برمَد، و چون آنان که جز او هستند [معبودهایشان] یاد شوند ناگاه شادمان گردند».
گرچه سرسپردگان به دنیا و روی برتافتگان از خدا و معنویت چنان می نمایانند که در رفاه و آسایش به سر می برند و دیگران نیز خیال می کنند که آنان شادمان و سرخوش از لذت ها و کام جویی از دنیا هستند، اما حقیقت آن است که اعراض از یاد خدا و گسستن از مبدأ فیض و هستی، زندگی سخت و غیرقابل تحملی را برای آنان رقم زده و آنان در تنگنای بی هویتی و بی کسی و به خود وانهادگی به سر می برند و وسیله ای برای آرامش حقیقی خود نمی یابند. در آخرت نیز کر و کور محشور می شوند و به تعبیر قرآن همچنان که آنان در دنیا خدا را فراموش کردند، در آن سرا نیز خداوند آنان را فراموش می کند و بهره ای از نعمت ها و عطایای بی شمار و بی نهایت بهشتی خویش به آنان نمی رساند و پیوسته با لهیب آتش قهر خویش جسم و جانشان را می آزارد.
پی نوشت ها :
1. آل عمران(3)، 190-192.
2. مفاتیح الجنان، اعمال شب قدر.
3. بقره(2)، 153.
4. مائده(5)،54.
5. حویزی، تفسیر نورالثقلین، ج 2، ص 252ـ253، ح 247، 248 و 250.
6. مائده(5)، 119.
7. فجر(89)، 27-30.
8. مفاتیح الجنان، دعای عرفه.
9. یوسف(12)، 106.
10. اسراء(17)، 1.
11. نور(24)، 37.
12. فرقان(25)، 74.
13. علامه طباطبایی، المیزان، ترجمه سید محمدباقر موسوی همدانی، ج 14، ص 523.
14. این احتمال از سوی برخی از مفسران نیز مطرح گردیده است ر.ک: جمعی از نویسندگان، تفسیرنمونه، ج14، ص 41.
15. یونس(10)، 62.
16. معارج(70)، 19ـ21.
17. حدید(57)، 22ـ23.
18. کلینی، اصول کافی، ج 2، ص 58، ح 7.
19. حج(22)،46.
20. بقره(2)، 6-7.
21. زخرف(43)، 36.
22. طه( 20)، 124-126.
23. زمر(39)، 45.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}