علوم انسانی و جامعه اسلامی
مطالعه ماهیت علوم انسانی در جامعه اسلامی از ویژگی های خاصی برخوردار است. توجه به این عرصه خطیر و مهم می تواند به شکل گیری تمدن اسلامی کمک نماید.
نویسنده: حجت الاسلام محمد جعفر حسینیان
مطالعه ماهیت علوم انسانی در جامعه اسلامی از ویژگی های خاصی برخوردار است. توجه به این عرصه خطیر و مهم می تواند به شکل گیری تمدن اسلامی کمک نماید.
به عبارت دیگر، وقتی صحبت از جامعه اسلامی و در نهایت تمدن اسلامی می شود، در گام نخست باید همه توجهات به شکل گیری ساختاری باشد که علوم انسانی بر مبنای آن پایه گذاری شده است؛ زیرا وقتی علوم انسانی در جامعه ای هویت و جهت خاصی پیدا می کنند، جهت تمدنی آن جامعه هم همان مسیر و هویت را پیدا خواهد کرد. این مسئله، اهمیت و جایگاه والای علوم انسانی را در فرایند جامعه سازی و تمدن سازی نشان می دهد.
جهت مشخص کردن علوم انسانی مطلوب در جامعه اسلامی، در گام نخست باید به تعریف جایگاه انسان در مکتب اسلام اقدام کرد و ویژگی های انسان را در این مکتب مورد واکاوی قرار داد.
یکی از اصول مهم در این زمینه آن است که شناخت هویت انسان با بهره گیری از مطالعه ای شکل می گیرد که مستند به فرایندهای روشی یا فرایندهای منطقی است. به همین دلیل، تعریف انسان در مکاتب گوناگون متفاوت خواهد بود. در تعریف انسان، بینش ها و دیدگاه های فلسفی و اخلاقی نقش مهمی را ایفا می کنند.
بنابراین جهت شناخت انسان، باید زاویه و افق دید مشخص شود و معلوم گردد که انسان در برابر جامعه چه نقشی دارد و چه جامعه ای پذیرای انسان مطلوب است.
در نگاه اسلامی، انسان جایگاه ویژه ای دارد؛ به طوری که می تواند هم به اعلی علیین سفر کند و در عالی ترین مراتب قرار گیرد و هم می تواند خود را به اسفل السافلین برساند و از منزلت حیوانات هم پست تر شود جهت ایجاد مسیر رشد مناسب انسان در جامعه باید بسترهای صحیحی فراهم شود و از این رو، علوم انسانی می تواند بسترساز چنین فضایی باشد.
وقتی صحبت از علوم انسانی- اسلامی می شود، این علوم پارادایمی را در جامعه فراهم می کنند و فضایی را ایجاد می نمایند که در آن فضا، انسان ها از تربیت انسانی و اسلامی برخوردار شوند و جامعه در مسیر رشد کمالات انسانی قرار گیرد.
این در حالی است که اگر جریان اطلاعات در جامعه شکلی اسلامی پیدا کند، ارزش ها و اعتقادات دینی در جامعه ساری و جاری می شود.
هویت جامعه در چنین وضعیتی اسلامی خواهد شد و محصولات اندیشه ای و فکری آن رنگ و بوی اسلامی به خود خواهد گرفت و از غرب زدگی و تاثیرپذیری از فرهنگ های بیگانه مصون خواهد ماند.
وقتی سخن از ماهیت علوم انسانی می شود، باید توجه داشت آنچه این ماهیت را می سازد، فضا و پارادایم حاکم بر جامعه است. از این رو، در چارچوب این اتمسفر است که علوم انسانی تولید می شود.
بنابراین این گونه نیست که در علوم انسانی- اسلامی تنها و تنها پژوهش هایی در خصوص مسائل گوناگون علوم انسانی انجام شود و به صورت کتاب یا مقاله منتشر گردد بلکه برای شکل گیری علوم انسانی مطلوب اسلام باید گام های دیگری برداشته شود که مهم ترین آن، تغییر فضای عمومی جامعه است.
وقتی صحبت از علوم انسانی- اسلامی می شود، باید نسبت بین علوم را در یک طبقه بندی علمی مشخص کرد و جایگاه علوم انسانی و نسبت آن به علوم پایه، علوم تجربی و سایر علومی که در جامعه هست، مشخص شود.
در این راستا باید هم روابط و مدل های درون علوم انسانی و هم روابط بیرونی آن یعنی روابطی که به صورت محصولات پایین دستی علوم انسانی مطرح می شوند، مشخص گردد. به عبارت واضح تر، مفاهیم بالادستی و پایین دستی علوم انسانی در یک نظام به صورت مرتبط معرفی و مشخص شوند و ارتباط همه آنها با اسلام تعیین گردد.
در علوم انسانی- اسلامی نباید تنها به مصادیق علومی که مرتبط با حقیقت و هویت انسان است، توجه کرد بلکه باید به یک نظام علمی توجه نمود که شامل مفاهیم بالادستی و پایین دستی است که همه آنها در ارتباط با هویت انسان تعریف می شوند و این مجموعه، بستری را در جامعه اسلامی ایجاد می کند که در آن بستر، انسان ها می توانند تنفس کنند و به رشد و تعالی انسانی دست یابند.
با توضیحات فوق باید گفت تفاوتی بین ماهیت علوم انسانی و سایر علوم مشاهده نمی شود و تنها تفاوت از حیث شان و منزلتی است که علوم در نظام علمی کشور دارند. بنابراین اگر علوم به گونه ای نظام مند تعریف شوند، بالاترین سطحی که در نظام علمی وجود خواهد داشت، مفاهیمی است که در رابطه با انسان مصداق می یابد و انسان را مورد شناسایی قرار می دهد.
البته ساختار درونی علوم انسانی نیز باید کاملاً دقیق تعریف و تبیین شود و جایگاه علومی مانند روان شناسی، اقتصاد یا انسان شناسی که با هویت و شخصیت انسان سروکار دارند در منظومه علوم انسانی سرو کار دارند در منظومه علوم انسانی به طور کامل مشخص گردد. پس از این اقدام، باید به بررسی نسبت علوم انسانی و سایر علوم پرداخت.
البته باید توجه داشت که سایر علوم جزو لوازم و ملزومات تحقق علوم انسانی هستند. به عبارت دیگر، علومی تکنیکی و مهارت های تجربی، علوم حسی و تجربی بشر و سایر علوم در عرصه هایی گام بر می دارند که اهداف خود را از علوم بالادستی یعنی علوم انسانی می گیرند.
علوم انسانی در درون خود قابلیت طبقه بندی متعددی دارند. بالاترین رابطه علمی و مفاهیم بالادستی که علوم انسانی در آن تعریف می شوند، مباحث حجیت است.
این مباحث می تواند پایگاه حجیت و استناد منابع علوم انسانی باشد که در بخش مفاهیم بالادستی و روش استناد و منابع استنادی قابل بررسی است.
پس از این مسئله، حجیت علوم انسانی مطرح می شود و سپس متناسب با این حجیت، روابط علوم انسانی نسبت به نتایج این علم با بیرون خود و آثار آن نسبت به سایر علوم بررسی می شود.
با این شیوه، همه علوم در نظامی به هم پیوسته و مرتبط ایجاد می شوند و نظام جامع علمی شکل می گیرد.
به عبارت دیگر، اگر در علوم انسانی، تئوری ها و فرضیه های جدیدی مطرح نشود که بر اساس آنها، حقیقت دین و دینداری در جامعه اسلامی جریان یابد و اگر بومی سازی علوم انسانی اتفاق نیفتد و مدل های انسان شناسی به مبانی اسلام نزدیک نشود، قطعاً انقلاب اسلامی در جریان تحقق و رسیدن به اهداف خود دچار مشکل خواهد شد. فتنه هایی که در طول سالیان گذشته رخ داده، به همین دلیل بوده است و در صورت عدم تغییر وضعیت، در آینده هم معضلات جدی و اساسی به وجود خواهد آمد و جامعه دچار فتنه های جدید خواهد شد. تأکیدات رهبر معظم انقلاب در راستای اسلامی سازی علوم انسانی در همین راستاست؛ بنابراین لازم است علوم انسانی با مبانی دینی تولید شوند و اسلامی سازی علوم انسانی در مسیری صحیح قرار گیرد. این حرکت باید مسیری منطقی و قاعده مند داشته باشد تا بر اساس آن، مدلی دقیق و تبیین کننده اهداف ارزشی جامعه اسلامی ایجاد شود و مسائل اجتماعی جامعه از این طریق حل و فصل گردند. ضرورت های متعددی برای علوم انسانی بومی و اسلامی وجود دارد و به میزانی که بتوان نسبت به دستیابی به منابع علوم انسانی از نظر اسلام تلاش نمود، قدرت برخورد با آسیب ها و چالش های جدی که در جامعه اسلامی ممکن است رخ دهد و در آینده هم رخ خواهد داد پیدا خواهد شد.
برای اینکه جامعه اسلامی و به خصوص خواص جامعه و آنهایی که بیشترین تاثیر را در هدایت اجتماع دارند، بتوانند نسبت به حوادث واکسینه شوند و یا بصیرت نسبت به مسائل برخورد کنند، باید همه به ابزار علوم انسانی- اسلامی مجهز شوند.
پرسش اینجا است که آیا امکان بیان و بررسی دستورات و احکام دینی در جامعه این آزادی برای فعالیت کافی است و می توان از این طریق جامعه نمونه اسلامی ایجاد کرد یا خیر؟
از نگاه اسلام، برای شناخت انسان باید از زاویه ویژه ای مسئله را طرح کرد. این زاویه ویژه «هویت فهم اجتماعی انسان» را ملاک قرار می دهد.
مطابق این رویکرد لازم است برای فهم خود انسان، دین و جامعیت آن ابزار قرار گیرد و انسان به مثابه موجودی اجتماعی فهمیده شود.
چنین رویکردی نتایج متفاوت خواهد داشت زیرا هویت انسان را در جامعه توضیح می دهد. از این جهت، هویت انسانی که مد نظر اسلام است، بسیار متفاوت با رویکرد غربی است و به همین دلیل، در این زمینه غربی ها مسئله خطوط قرمز را مطرح می کنند و اجازه نمی دهند از این زاویه، مومنان تبلیغ نمایند.
برخی غربیان معتقدند تنها باید احکام اسلام را عنوان کرد و مردم اگر خواستند، می پذیرند و اگر نخواستند نمی پذیرند. بنابراین مسلمانان نباید بحثی در خصوص تولی و تبری مطرح کنند. این در حالی است که نگاه اسلام متفاوت است. با توجه به تولی و تبری می توان علوم انسانی را به گونه ای دیگر مطرح نمود.
مثلاً در جامعه شناسی می توان مسئله ولایت پذیری و برائت از دشمنان را به عنوان بخشی از فهم دین مطرح کرد و با این رویکرد، اقدام به تولید جامعه شناسی اسلامی نمود و گزاره های مختلف جامعه شناسی را بیان کرد. این جامعه شناسی، تفاوت های ماهوی با جامعه شناسی غربی خواهد داشت. اما اگر صرفاً به جای گزاره های علمی موجود در جامعه شناسی غربی، روایت های دینی قرار داده شود، جامعه شناسی اسلامی شکل نخواهد گرفت.
نکته دیگری که باید به آن توجه کرد. این است که اگر گزاره ها و روایات دینی تنها در کنار هم و در یک مجموعه قرار گیرند، علوم انسانی- اسلامی تولید نخواهند شد زیرا لازم است این مجموعه سازی در چارچوب مدلی خاص صورت گیرد تا علوم انسانی- اسلامی متولد شوند.
البته باید توجه داشت که از حیث مطالعات اسلامی، روایات فراوانی از ائمه معصومین (علیهم السلام ) وجود دارد که می تواند در شاخه های مختلف علوم انسانی به کار گرفته شود.
درباره انسان شناسی، دو مرحله شناخت مکتبی یا علمی وجود دارد. برخی ممکن است معتقد باشند که در سطح شناخت مکتبی نیازمندی خاص وجود ندارد و با توجه به روایات مفصلی که وجود دارد می توان شناخت مکتبی و ارزشی در شاخه های علوم انسانی مانند اقتصاد، روان شناسی یا انسان شناسی ایجاد کرد. این کار از طریق جمع آوری روایات و دسته بندی آنها امکان پذیر است. این در حالی است که چنین رویکردی کافی نیست و نمی تواند علوم انسانی مطلوب مکتب اسلام را ایجاد نماید.
بنابراین نیازمند امکانات دیگری هستیم که بر اساس آن، این امکان فراهم شود تا شناخت مکتبی و ارزشی اسلام که مبتنی بر تک تک گزاره های دینی و روایات شکل گرفته، قابلیت تبدیل شدن به مدل های علمی را پیدا کند تا از درون آن بتوان تئوری های مشخص علمی را تولید کرد.
به عبارت دیگر، شناخت مکتبی و ارزشی می تواند به عنوان مفاهیم بالادستی، اقدام به تولید تئوری های علمی کند و سپس لازم است این تئوری ها آزمون و تجربه شوند تا قواعد علمی مشخص تولید شود. با این شیوه، علوم انسانی- اسلامی بر مبنای قانونمندی های مشخص ایجاد خواهند شد.
از این رو، با توجه به مبانی دینی نمی توان با هر شیوه ای اقدام به تحقیق و پژوهش کرد زیرا هر روشی دارای ارزش ها، مبانی و مفاهیم خاص خود است. به عنوان مثال، اگر روش تحقیق حسی اتخاذ شود، برداشت نادرستی از اسلام حاصل خواهد آمد این مسئله در حقیقت نوعی سکولاریزه کردن مفاهیم دینی است.
با این روش، بدترین ضربه بر دین وارد خواهد شد زیرا دین ابزاری برای اثبات تئوری های سکولاریستی می شود. بنابراین بحث روش تحقیق از بحث های جدی و پایه است و باید روش تحقیق مدل مند ایجاد کرد.
با این روش، بدین معناست که از مفاهیم بالادستی مانند بحث فلسفه شروع شود و سپس روش خاص تحقیق هر علم را ایجاد کرد.
با این شیوه، مفاهیم پایه ای فلسفه در روش عام تحقیق، خود را نشان خواهند داد و بینش خاص اسلام در انسان شناسی در روش تحقیق اعمال خواهد شد و روش تحقیق مبتنی بر گزاره های دینی می شود. با روش تحقیق فوق پیوند منطقی و معناداری بین گزاره های دینی و تئوری های علمی برقرار می شود و این مسئله متفاوت با رویکرد سکولاریستی است، در رویکرد دینی، هویت انسان کاملاً متفاوت با رویکرد سکولاریستی است؛ بنابراین با اتخاذ روش های متفاوت تحقیق، نتایج کاملاً متمایز خواهد شد و علم دینی از این روش حاصل خواهد آمد.
هویت علم، هویتی لااقتضایی نیست و این گونه نیست که هیچ جهتی بر آن حاکم نباشد بلکه هویت علم، محصول نظام فکری- اجتماعی انسان است.
نظام فکری در جامعه با فرایندی کاملاً پیچیده و نیز شبکه تحقیقات آن جامعه که پشتیبان علم است حمایت می شود.
به عبارت دیگر، هر معادله علمی ای درون نظامی شبکه ای تولید می شود که بیانگر زنجیره ای از سرمایه ها، اهداف و سیاست های متمایز و کاملاً تاثیرگذار است. از این رو نمی توان با ساده انگاری تصور کرد که علوم هویت خاصی ندارند و در همه جوامع ماهیت یکسانی پیدا می کند.
به این ترتیب باید اذعان نمود که فرایند تولید علم در هر جامعه بیانگر تولیدی اجتماعی است و تحقق آن به گروهی از ارزش ها، اهداف و شیوه های اتخاذ شده در آن جامعه بستگی دارد. باید توجه کرد که هر جامعه چه اهدافی را برای خود در نظر می گیرد و چه مسیری را جهت نیل به آن اهداف مدنظر قرار می دهد.
این مسئله باعث خواهد شد که علم خاص آن جامعه تولید شود زیرا این اهداف و مسیر رسیدن به آن، بر اساس نوع خاصی از انسان شناسی استوار است و این انسان شناسی، مدل و چارچوب خاص خود را خواهد داشت. با این رویکرد، مسئله علوم انسانی- اسلامی اهمیت زیادی خواهد داشت.
جهت شناخت انسان شناسی مورد نظر اسلام، در گام نخست، باید رویکرد جامع و اجتهادی نسبت به مجموعه روایات در خصوص انسان داشت.
رویکرد فقها در این زمینه می تواند الگوی مناسبی باشد. فقها جهت شناخت یک حکم، مجموعه روایاتی را که پیرامون آن حکم هست با هم می سنجند و با به کارگیری علومی مانند منطق، علم اصول، رجال و درایه اقدام به صدور فتوا در خصوص آن مسئله می نمایند.
رویکرد مشابهی در ارتباط با بررسی های معطوف به مطالعه هویت انسان نیز می تواند اتخاذ گردد.
ذیل چنین رویکردی هست که انسان شناسی مطلوب اسلام فراهم می آید. بنابراین باید در خصوص همه روایاتی که پیرامون انسان هست، اقدام اجتهادی مناسبی از نظر حجیت شرعی آن روایات صورت گیرد. سپس باید در قسمت شناخت مکتبی گزاره های دینی اجتهاد نمود. این نتایج اجتهادی، سازنده گروهی از مفاهیم بالادستی برای دانشگاهیان فرهیخته و اهل شناخت می شوند.
با توجه به مبانی فوق الذکر، در دانشگاه ها می توان مجموعه ای از تحقیقات را شکل بخشید که از دل آزمون فرضیه های تولید شده و معادلات و قواعد علوم انسانی اسلامی متولد می شوند.
در جریان برخی از حوادث سالیان اخیر مشاهده گردید افرادی با اتکا به علوم انسانی غیر اسلامی، ضرباتی را به اسلام و جامعه اسلامی وارد آورده اند.
این افراد با طرح این مسئله که علم هویت واحدی دارد و تفاوتی بین علم اسلامی و غیر اسلامی نیست، بلکه شبهه پراکنی و تضعیف اعتقادات دینی جامعه هستند. این در حالی است که طرح این گونه مباحث باعث تضعیف نظام و ارزش های دینی و همچنین مشکلاتی در جامعه اسلامی شده است.
از این رو، رهبر انقلاب در سالیان اخیر به کرات مسئله تولید علوم انسانی- اسلامی را مطرح کرده اند؛ اما پرسش اصلی اینجاست که مراکز علمی و تحقیقاتی موجود در جامعه تا چه اندازه توانسته اند در این مسیر گام بردارند و به هدف مطلوب نزدیک شوند.
یکی از پیشنهادات مهم در این راستا این است که کانونی خاص، مرکزیت این مسئله را بر عهده گیرد و با دعوت از کارشناسان و نخبگان مختلف و برگزاری میزگردها و همایش های مفید، نقشه عملیاتی مناسبی را در این راستا تهیه کند و همه مراکز تحقیقی و پژوهشی در این زمینه خود را موظف به عمل در این زمینه خود را موظف به عمل در این چارچوب بدانند. بنابراین لازم است مراکز پژوهشی و علمی از انجام اقدامات موازی و بعضاً نمایشی خودداری کنند.
منبع: نشریه خردنامه همشهری، شماره 94.
به عبارت دیگر، وقتی صحبت از جامعه اسلامی و در نهایت تمدن اسلامی می شود، در گام نخست باید همه توجهات به شکل گیری ساختاری باشد که علوم انسانی بر مبنای آن پایه گذاری شده است؛ زیرا وقتی علوم انسانی در جامعه ای هویت و جهت خاصی پیدا می کنند، جهت تمدنی آن جامعه هم همان مسیر و هویت را پیدا خواهد کرد. این مسئله، اهمیت و جایگاه والای علوم انسانی را در فرایند جامعه سازی و تمدن سازی نشان می دهد.
جهت مشخص کردن علوم انسانی مطلوب در جامعه اسلامی، در گام نخست باید به تعریف جایگاه انسان در مکتب اسلام اقدام کرد و ویژگی های انسان را در این مکتب مورد واکاوی قرار داد.
یکی از اصول مهم در این زمینه آن است که شناخت هویت انسان با بهره گیری از مطالعه ای شکل می گیرد که مستند به فرایندهای روشی یا فرایندهای منطقی است. به همین دلیل، تعریف انسان در مکاتب گوناگون متفاوت خواهد بود. در تعریف انسان، بینش ها و دیدگاه های فلسفی و اخلاقی نقش مهمی را ایفا می کنند.
بنابراین جهت شناخت انسان، باید زاویه و افق دید مشخص شود و معلوم گردد که انسان در برابر جامعه چه نقشی دارد و چه جامعه ای پذیرای انسان مطلوب است.
در نگاه اسلامی، انسان جایگاه ویژه ای دارد؛ به طوری که می تواند هم به اعلی علیین سفر کند و در عالی ترین مراتب قرار گیرد و هم می تواند خود را به اسفل السافلین برساند و از منزلت حیوانات هم پست تر شود جهت ایجاد مسیر رشد مناسب انسان در جامعه باید بسترهای صحیحی فراهم شود و از این رو، علوم انسانی می تواند بسترساز چنین فضایی باشد.
وقتی صحبت از علوم انسانی- اسلامی می شود، این علوم پارادایمی را در جامعه فراهم می کنند و فضایی را ایجاد می نمایند که در آن فضا، انسان ها از تربیت انسانی و اسلامی برخوردار شوند و جامعه در مسیر رشد کمالات انسانی قرار گیرد.
جامعه از نگاه اسلام
از نگاه اسلام، هویت جامعه، هویتی واقعی و حقیقی است و اگر این هویت مورد بی توجهی واقع شود و تحت تاثیر فرهنگ های بیگانه قرار گیرد، جهت خاصی پیدا خواهد کرد و در مسیری متفاوت با ارزش های انسانی و اسلامی قرار خواهد گرفت.این در حالی است که اگر جریان اطلاعات در جامعه شکلی اسلامی پیدا کند، ارزش ها و اعتقادات دینی در جامعه ساری و جاری می شود.
هویت جامعه در چنین وضعیتی اسلامی خواهد شد و محصولات اندیشه ای و فکری آن رنگ و بوی اسلامی به خود خواهد گرفت و از غرب زدگی و تاثیرپذیری از فرهنگ های بیگانه مصون خواهد ماند.
وقتی سخن از ماهیت علوم انسانی می شود، باید توجه داشت آنچه این ماهیت را می سازد، فضا و پارادایم حاکم بر جامعه است. از این رو، در چارچوب این اتمسفر است که علوم انسانی تولید می شود.
بنابراین این گونه نیست که در علوم انسانی- اسلامی تنها و تنها پژوهش هایی در خصوص مسائل گوناگون علوم انسانی انجام شود و به صورت کتاب یا مقاله منتشر گردد بلکه برای شکل گیری علوم انسانی مطلوب اسلام باید گام های دیگری برداشته شود که مهم ترین آن، تغییر فضای عمومی جامعه است.
وقتی صحبت از علوم انسانی- اسلامی می شود، باید نسبت بین علوم را در یک طبقه بندی علمی مشخص کرد و جایگاه علوم انسانی و نسبت آن به علوم پایه، علوم تجربی و سایر علومی که در جامعه هست، مشخص شود.
در این راستا باید هم روابط و مدل های درون علوم انسانی و هم روابط بیرونی آن یعنی روابطی که به صورت محصولات پایین دستی علوم انسانی مطرح می شوند، مشخص گردد. به عبارت واضح تر، مفاهیم بالادستی و پایین دستی علوم انسانی در یک نظام به صورت مرتبط معرفی و مشخص شوند و ارتباط همه آنها با اسلام تعیین گردد.
در علوم انسانی- اسلامی نباید تنها به مصادیق علومی که مرتبط با حقیقت و هویت انسان است، توجه کرد بلکه باید به یک نظام علمی توجه نمود که شامل مفاهیم بالادستی و پایین دستی است که همه آنها در ارتباط با هویت انسان تعریف می شوند و این مجموعه، بستری را در جامعه اسلامی ایجاد می کند که در آن بستر، انسان ها می توانند تنفس کنند و به رشد و تعالی انسانی دست یابند.
با توضیحات فوق باید گفت تفاوتی بین ماهیت علوم انسانی و سایر علوم مشاهده نمی شود و تنها تفاوت از حیث شان و منزلتی است که علوم در نظام علمی کشور دارند. بنابراین اگر علوم به گونه ای نظام مند تعریف شوند، بالاترین سطحی که در نظام علمی وجود خواهد داشت، مفاهیمی است که در رابطه با انسان مصداق می یابد و انسان را مورد شناسایی قرار می دهد.
البته ساختار درونی علوم انسانی نیز باید کاملاً دقیق تعریف و تبیین شود و جایگاه علومی مانند روان شناسی، اقتصاد یا انسان شناسی که با هویت و شخصیت انسان سروکار دارند در منظومه علوم انسانی سرو کار دارند در منظومه علوم انسانی به طور کامل مشخص گردد. پس از این اقدام، باید به بررسی نسبت علوم انسانی و سایر علوم پرداخت.
البته باید توجه داشت که سایر علوم جزو لوازم و ملزومات تحقق علوم انسانی هستند. به عبارت دیگر، علومی تکنیکی و مهارت های تجربی، علوم حسی و تجربی بشر و سایر علوم در عرصه هایی گام بر می دارند که اهداف خود را از علوم بالادستی یعنی علوم انسانی می گیرند.
علوم انسانی در درون خود قابلیت طبقه بندی متعددی دارند. بالاترین رابطه علمی و مفاهیم بالادستی که علوم انسانی در آن تعریف می شوند، مباحث حجیت است.
این مباحث می تواند پایگاه حجیت و استناد منابع علوم انسانی باشد که در بخش مفاهیم بالادستی و روش استناد و منابع استنادی قابل بررسی است.
پس از این مسئله، حجیت علوم انسانی مطرح می شود و سپس متناسب با این حجیت، روابط علوم انسانی نسبت به نتایج این علم با بیرون خود و آثار آن نسبت به سایر علوم بررسی می شود.
با این شیوه، همه علوم در نظامی به هم پیوسته و مرتبط ایجاد می شوند و نظام جامع علمی شکل می گیرد.
علوم انسانی و تمدن اسلامی
جهت دستیابی به تمدن اسلامی، راهی جز عبور از علوم انسانی موجود و حرکت به سمت علوم انسانی- اسلامی وجود ندارد. پایداری و تحقق کامل اهداف ارزشی انقلاب اسلامی نیز به این مسئله بستگی دارد و آسیب ها و چالش های جدی که امروز در مسیر جامعه اسلامی وجود دارد، از این ناحیه بر می خیزد.به عبارت دیگر، اگر در علوم انسانی، تئوری ها و فرضیه های جدیدی مطرح نشود که بر اساس آنها، حقیقت دین و دینداری در جامعه اسلامی جریان یابد و اگر بومی سازی علوم انسانی اتفاق نیفتد و مدل های انسان شناسی به مبانی اسلام نزدیک نشود، قطعاً انقلاب اسلامی در جریان تحقق و رسیدن به اهداف خود دچار مشکل خواهد شد. فتنه هایی که در طول سالیان گذشته رخ داده، به همین دلیل بوده است و در صورت عدم تغییر وضعیت، در آینده هم معضلات جدی و اساسی به وجود خواهد آمد و جامعه دچار فتنه های جدید خواهد شد. تأکیدات رهبر معظم انقلاب در راستای اسلامی سازی علوم انسانی در همین راستاست؛ بنابراین لازم است علوم انسانی با مبانی دینی تولید شوند و اسلامی سازی علوم انسانی در مسیری صحیح قرار گیرد. این حرکت باید مسیری منطقی و قاعده مند داشته باشد تا بر اساس آن، مدلی دقیق و تبیین کننده اهداف ارزشی جامعه اسلامی ایجاد شود و مسائل اجتماعی جامعه از این طریق حل و فصل گردند. ضرورت های متعددی برای علوم انسانی بومی و اسلامی وجود دارد و به میزانی که بتوان نسبت به دستیابی به منابع علوم انسانی از نظر اسلام تلاش نمود، قدرت برخورد با آسیب ها و چالش های جدی که در جامعه اسلامی ممکن است رخ دهد و در آینده هم رخ خواهد داد پیدا خواهد شد.
برای اینکه جامعه اسلامی و به خصوص خواص جامعه و آنهایی که بیشترین تاثیر را در هدایت اجتماع دارند، بتوانند نسبت به حوادث واکسینه شوند و یا بصیرت نسبت به مسائل برخورد کنند، باید همه به ابزار علوم انسانی- اسلامی مجهز شوند.
انسان شناسی اسلام
گاهی نگاه به انسان از زاویه اسلامی، نگاهی کاملاً فردی، انزوایی و مجزا از سایر ابعاد انسان تلقی می شود. این در حالی است که از دیدگاه اسلام، نگاهی کاملاً جامع و دارای ابعاد مختلف به انسان می شود و کوشش می گردد نسبت بین این ابعاد مطالعه شود. در این ملاحظه، انسان و نیازمندی هایش در جامعه اسلامی با مدلی جامع بررسی می شود. با این رویکرد، نگاه فردی منتفی می شود و انسان در درون مجموعه ای معنا می یابد که در ارتباط با سایرین فعالیت های خود را انجام می دهد. با این توضیح باید گفت اگر نگاه به انسان فردی باشد، به طور حتم جامعه اسلامی از اهدافی که برای انسان ترسیم می کند، باز خواهد ماند و مشکلات بسیاری در جامعه ایجاد خواهد شد.پرسش اینجا است که آیا امکان بیان و بررسی دستورات و احکام دینی در جامعه این آزادی برای فعالیت کافی است و می توان از این طریق جامعه نمونه اسلامی ایجاد کرد یا خیر؟
از نگاه اسلام، برای شناخت انسان باید از زاویه ویژه ای مسئله را طرح کرد. این زاویه ویژه «هویت فهم اجتماعی انسان» را ملاک قرار می دهد.
مطابق این رویکرد لازم است برای فهم خود انسان، دین و جامعیت آن ابزار قرار گیرد و انسان به مثابه موجودی اجتماعی فهمیده شود.
چنین رویکردی نتایج متفاوت خواهد داشت زیرا هویت انسان را در جامعه توضیح می دهد. از این جهت، هویت انسانی که مد نظر اسلام است، بسیار متفاوت با رویکرد غربی است و به همین دلیل، در این زمینه غربی ها مسئله خطوط قرمز را مطرح می کنند و اجازه نمی دهند از این زاویه، مومنان تبلیغ نمایند.
برخی غربیان معتقدند تنها باید احکام اسلام را عنوان کرد و مردم اگر خواستند، می پذیرند و اگر نخواستند نمی پذیرند. بنابراین مسلمانان نباید بحثی در خصوص تولی و تبری مطرح کنند. این در حالی است که نگاه اسلام متفاوت است. با توجه به تولی و تبری می توان علوم انسانی را به گونه ای دیگر مطرح نمود.
مثلاً در جامعه شناسی می توان مسئله ولایت پذیری و برائت از دشمنان را به عنوان بخشی از فهم دین مطرح کرد و با این رویکرد، اقدام به تولید جامعه شناسی اسلامی نمود و گزاره های مختلف جامعه شناسی را بیان کرد. این جامعه شناسی، تفاوت های ماهوی با جامعه شناسی غربی خواهد داشت. اما اگر صرفاً به جای گزاره های علمی موجود در جامعه شناسی غربی، روایت های دینی قرار داده شود، جامعه شناسی اسلامی شکل نخواهد گرفت.
نکته دیگری که باید به آن توجه کرد. این است که اگر گزاره ها و روایات دینی تنها در کنار هم و در یک مجموعه قرار گیرند، علوم انسانی- اسلامی تولید نخواهند شد زیرا لازم است این مجموعه سازی در چارچوب مدلی خاص صورت گیرد تا علوم انسانی- اسلامی متولد شوند.
البته باید توجه داشت که از حیث مطالعات اسلامی، روایات فراوانی از ائمه معصومین (علیهم السلام ) وجود دارد که می تواند در شاخه های مختلف علوم انسانی به کار گرفته شود.
درباره انسان شناسی، دو مرحله شناخت مکتبی یا علمی وجود دارد. برخی ممکن است معتقد باشند که در سطح شناخت مکتبی نیازمندی خاص وجود ندارد و با توجه به روایات مفصلی که وجود دارد می توان شناخت مکتبی و ارزشی در شاخه های علوم انسانی مانند اقتصاد، روان شناسی یا انسان شناسی ایجاد کرد. این کار از طریق جمع آوری روایات و دسته بندی آنها امکان پذیر است. این در حالی است که چنین رویکردی کافی نیست و نمی تواند علوم انسانی مطلوب مکتب اسلام را ایجاد نماید.
بنابراین نیازمند امکانات دیگری هستیم که بر اساس آن، این امکان فراهم شود تا شناخت مکتبی و ارزشی اسلام که مبتنی بر تک تک گزاره های دینی و روایات شکل گرفته، قابلیت تبدیل شدن به مدل های علمی را پیدا کند تا از درون آن بتوان تئوری های مشخص علمی را تولید کرد.
به عبارت دیگر، شناخت مکتبی و ارزشی می تواند به عنوان مفاهیم بالادستی، اقدام به تولید تئوری های علمی کند و سپس لازم است این تئوری ها آزمون و تجربه شوند تا قواعد علمی مشخص تولید شود. با این شیوه، علوم انسانی- اسلامی بر مبنای قانونمندی های مشخص ایجاد خواهند شد.
اهمیت روش تحقیق
در فرایند تبدیل شدن مفاهیم بالادستی به فرضیه و تئوری، راهکارهای خاصی را باید دنبال کرد و در این میان، بحث روش تحقیق واجد اهمیت خواهد بود زیرا روش های گوناگون تحقیق وجود دارد و اتخاذ هر یک از آنها به نتایج متفاوتی منجر خواهد شد.از این رو، با توجه به مبانی دینی نمی توان با هر شیوه ای اقدام به تحقیق و پژوهش کرد زیرا هر روشی دارای ارزش ها، مبانی و مفاهیم خاص خود است. به عنوان مثال، اگر روش تحقیق حسی اتخاذ شود، برداشت نادرستی از اسلام حاصل خواهد آمد این مسئله در حقیقت نوعی سکولاریزه کردن مفاهیم دینی است.
با این روش، بدترین ضربه بر دین وارد خواهد شد زیرا دین ابزاری برای اثبات تئوری های سکولاریستی می شود. بنابراین بحث روش تحقیق از بحث های جدی و پایه است و باید روش تحقیق مدل مند ایجاد کرد.
با این روش، بدین معناست که از مفاهیم بالادستی مانند بحث فلسفه شروع شود و سپس روش خاص تحقیق هر علم را ایجاد کرد.
با این شیوه، مفاهیم پایه ای فلسفه در روش عام تحقیق، خود را نشان خواهند داد و بینش خاص اسلام در انسان شناسی در روش تحقیق اعمال خواهد شد و روش تحقیق مبتنی بر گزاره های دینی می شود. با روش تحقیق فوق پیوند منطقی و معناداری بین گزاره های دینی و تئوری های علمی برقرار می شود و این مسئله متفاوت با رویکرد سکولاریستی است، در رویکرد دینی، هویت انسان کاملاً متفاوت با رویکرد سکولاریستی است؛ بنابراین با اتخاذ روش های متفاوت تحقیق، نتایج کاملاً متمایز خواهد شد و علم دینی از این روش حاصل خواهد آمد.
هویت علم، هویتی لااقتضایی نیست و این گونه نیست که هیچ جهتی بر آن حاکم نباشد بلکه هویت علم، محصول نظام فکری- اجتماعی انسان است.
نظام فکری در جامعه با فرایندی کاملاً پیچیده و نیز شبکه تحقیقات آن جامعه که پشتیبان علم است حمایت می شود.
به عبارت دیگر، هر معادله علمی ای درون نظامی شبکه ای تولید می شود که بیانگر زنجیره ای از سرمایه ها، اهداف و سیاست های متمایز و کاملاً تاثیرگذار است. از این رو نمی توان با ساده انگاری تصور کرد که علوم هویت خاصی ندارند و در همه جوامع ماهیت یکسانی پیدا می کند.
به این ترتیب باید اذعان نمود که فرایند تولید علم در هر جامعه بیانگر تولیدی اجتماعی است و تحقق آن به گروهی از ارزش ها، اهداف و شیوه های اتخاذ شده در آن جامعه بستگی دارد. باید توجه کرد که هر جامعه چه اهدافی را برای خود در نظر می گیرد و چه مسیری را جهت نیل به آن اهداف مدنظر قرار می دهد.
این مسئله باعث خواهد شد که علم خاص آن جامعه تولید شود زیرا این اهداف و مسیر رسیدن به آن، بر اساس نوع خاصی از انسان شناسی استوار است و این انسان شناسی، مدل و چارچوب خاص خود را خواهد داشت. با این رویکرد، مسئله علوم انسانی- اسلامی اهمیت زیادی خواهد داشت.
جهت شناخت انسان شناسی مورد نظر اسلام، در گام نخست، باید رویکرد جامع و اجتهادی نسبت به مجموعه روایات در خصوص انسان داشت.
رویکرد فقها در این زمینه می تواند الگوی مناسبی باشد. فقها جهت شناخت یک حکم، مجموعه روایاتی را که پیرامون آن حکم هست با هم می سنجند و با به کارگیری علومی مانند منطق، علم اصول، رجال و درایه اقدام به صدور فتوا در خصوص آن مسئله می نمایند.
رویکرد مشابهی در ارتباط با بررسی های معطوف به مطالعه هویت انسان نیز می تواند اتخاذ گردد.
ذیل چنین رویکردی هست که انسان شناسی مطلوب اسلام فراهم می آید. بنابراین باید در خصوص همه روایاتی که پیرامون انسان هست، اقدام اجتهادی مناسبی از نظر حجیت شرعی آن روایات صورت گیرد. سپس باید در قسمت شناخت مکتبی گزاره های دینی اجتهاد نمود. این نتایج اجتهادی، سازنده گروهی از مفاهیم بالادستی برای دانشگاهیان فرهیخته و اهل شناخت می شوند.
با توجه به مبانی فوق الذکر، در دانشگاه ها می توان مجموعه ای از تحقیقات را شکل بخشید که از دل آزمون فرضیه های تولید شده و معادلات و قواعد علوم انسانی اسلامی متولد می شوند.
راهکار مناسب جهت علوم انسانی- اسلامی
در سالیان اخیر، جامعه اسلامی به علوم انسانی- اسلامی بیش از پیش نیازمند شده است. در این راستا رهبر معظم انقلاب نیز تذکرات فراوانی داده اند.در جریان برخی از حوادث سالیان اخیر مشاهده گردید افرادی با اتکا به علوم انسانی غیر اسلامی، ضرباتی را به اسلام و جامعه اسلامی وارد آورده اند.
این افراد با طرح این مسئله که علم هویت واحدی دارد و تفاوتی بین علم اسلامی و غیر اسلامی نیست، بلکه شبهه پراکنی و تضعیف اعتقادات دینی جامعه هستند. این در حالی است که طرح این گونه مباحث باعث تضعیف نظام و ارزش های دینی و همچنین مشکلاتی در جامعه اسلامی شده است.
از این رو، رهبر انقلاب در سالیان اخیر به کرات مسئله تولید علوم انسانی- اسلامی را مطرح کرده اند؛ اما پرسش اصلی اینجاست که مراکز علمی و تحقیقاتی موجود در جامعه تا چه اندازه توانسته اند در این مسیر گام بردارند و به هدف مطلوب نزدیک شوند.
یکی از پیشنهادات مهم در این راستا این است که کانونی خاص، مرکزیت این مسئله را بر عهده گیرد و با دعوت از کارشناسان و نخبگان مختلف و برگزاری میزگردها و همایش های مفید، نقشه عملیاتی مناسبی را در این راستا تهیه کند و همه مراکز تحقیقی و پژوهشی در این زمینه خود را موظف به عمل در این زمینه خود را موظف به عمل در این چارچوب بدانند. بنابراین لازم است مراکز پژوهشی و علمی از انجام اقدامات موازی و بعضاً نمایشی خودداری کنند.
منبع: نشریه خردنامه همشهری، شماره 94.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}