نویسنده: مجتبی قزوینی خراسانی




 
قبل از کلام در این مقام باید اوّل دانسته شود بر این موضوع و امثال آن چگونه دلیلی باید اقامه نمود. آیا باید دلیل عقلی اقامه کرد یا در این موضوعات: تعیین صغرای قضیه و تطبیق کبری بر صغری؛ یعنی در اثبات اینکه فلان شخص معین، امام غائب است و اوصاف و کمالاتی که در امام باید وجود داشته باشد در او وجود دارد جای برهان عقلی است؟ یا دلیل منحصر به نقل معتبر است که یقین آور باشد؟ اگر بخواهیم بدانیم حضرت موسی و عیسی که مدّعی پیغمبری بودند، آیا در عالم وجود داشته اند و این خبر راست است یا دروغ. برای چنین موضوعی، باید برهان عقلی اقامه کرد یا متمسّک به دلیل نقل معتبر شد. بسیار واضح است که از برای عقل، مستقلاً در اثبات این امور راهی نیست؛ بلکه راه منحصر به دلیل نقل است. البته کبرای کلی (که در عالم وجود انبیا (علیهم السّلام) لازم است) محتاج به دلیل عقل است. ولی تعیین اینکه چه اشخاصی نبی بوده و هر یک در چه زمانی واقع شده اند منحصر به دلیل نقل معتبر است. و در جائی که تطبیق کبری بر صغری یعنی عنوان کلی موضوع بر افراد آن، مشهود و قابل حسّ باشد به حسّ و تجربه ثابت می شود، مثلاً بعد از آنکه طلا و مس را به واسطه ی ذکر اوصاف و خواص آنها شناختیم اگر در جسمی خواص هر یک را مشاهده و حسّ نمودیم، حکم می کنیم که آن جسم طلا یا مس است.
و اما در موضوع تعیین شخص امام غائب که نام و نشانش چیست راهی به غیر از نقل صحیح و معتبر که یقین آور باشد نیست. مانند این است که اسکندری شنیده ایم و آثاری به او نسبت داده اند که قابل ادراک به حسّ و مشاهده برای ما نیست. آیا طریقی برای اثبات آن اسکندر غیر از نقل معتبر یقین آور هست. و اگر فرضا کتابی به او نسبت دهند راه تصدیق و اثبات منحصر به نقل صحیح است؟ یا از راه عقل باید گفت این کتاب از اوست...؟
بلی.اگر اوصاف خاصّه برای امام و نبی به طور کلی معین شده یا مسلم باشد یا اوصاف و خصوصیّاتی برای امام زمان تعیین گردیده؛ همانند مثالی که در طلا زدیم، در این صورت شکی نیست. چنان چه اوصاف معیّنه، تطبیق با شخص مدّعی کرد ولایت او ثابت و امامتش واضح می شود. اگر مطابق نبود ادّعای او دروغ است. بنابراین شخص امام زمان (علیه السّلام) در زمان ظهور به علامات و اوصاف خاصّه شناخته می شود و ادّعای مدعیان باطل و دروغ گویان چون مطابقت با اوصاف خاصّه امام زمان ندارد به حکم عقل باطل و امامت از آنها سلب می شود. پس از مختصر تأمّل در گفتار پیش احتیاج به دلیل دیگر و یا رد دلیل مدعیان نخواهیم داشت.
پس از این مقدّمه، باید اندیشه و رسیدگی کرد که چه خبر و نقلی موجب یقین، و کدام دلیل مفید علم است؟ آیا هر نقل و خبری کافی و مفید علم است؟ یا باید خبر و نقل دارای شرائط مخصوصی باشد تا موجب علم گردد.
گر چه بزرگان حدیث وقفه در اقسام خبر کاملاً تحقیق نموده و خبر حجّت را از غیر حجّت آشکار ساخته اند، و ذکر تمام بحث و استدلال راجع به این موضوع مورد نیاز ما نیست. فقط مقداری که مربوط به این مبحث و در بیان مقصود ما ضروری است با بیان ساده عاری از اصطلاحات به وسیله ی مثل هائی که قابل استفاده ی همه باشد بیان می کنیم. واضح است که هر خبری با قطع نظر از خصوصیّات خبر دهنده یا امر خبرداده شده محتمل است که راست یا دروغ باشد؛ مثلاً، اگر بگویند فلان شخص مرده یا هنوز زنده است با قطع نظر از دو جهت مذکور محتمل است راست یا دروغ باشد. گاهی می شود که خصوصیّات خبردهنده یا خبری که داده شده موجب حصول یقین به راستی یا به دروغ بودن آن خبر می شود. مثل اینکه شخصی مبتلا به مرضی مهلک بود که مسلم می نمود بیش از چند روزی زنده نخواهد ماند؛ کسی خبر داد که همان شخص فوت کرده. با این خصوصیّت قطعاً یقین به مردن او حاصل می شود این یقین به واسطه ی خصوصیّاتی است که در همان شخص وجود داشت. چنان چه شخص دیگری که سالم و قوی بوده اگر بگویند مرده است یقین که نمی کنم؛ بلکه ابتدا باور هم نمی نمائیم.
مثال دیگر فرض می کنیم. سابقه ی بیماری از فلان شخص را نداریم، لیکن خبردهنده را می شناسیم که یقیناً مرد راست گو و زیرک می باشد اشتباه نکرده و مقصودش خبر از امر واقعی بوده و قطعاً از روی اطلاع سخن گفته است در این صورت نیز یقین به مرگ شخص معین حاصل می شود مانند اخباری که از امام یا پیغمبر(صلّی الله علیه و آله) بشنویم یا خبری که از طبیب راستگو و دانا شنیده می شود شکی نیست که از شنیدن این خبر هم یقین برای ما حاصل خواهد شد، این یقین نیز به واسطه ی خصوصیّات خبردهنده است. این قسم از اخبار را خبر محفوف به قرائن صدق می گویند.
پس خبر فی حد نفسه بدون همراه بودن با این خصوصیّات محتمل صدق و کذب است و لکن به واسطه ی خصوصیّات خبر دهنده یا خبرداده شده ممکن است یقیناً راست یا دروغ بوده باشد اینکه می گویند (الخبر یحتمل الصدق و الکذب) منظورشان همین است که ذکر شد. وگرنه اخباری که یقیناً راست یا دروغ است در عالم خیلی زیاد می باشد.

«(خبردارای اقسامی است)»

1- یا خبر می دهند از امور محسوسه، مثل اینکه گفته می شود حجاز منطقه ای گرمسیر است و دارای چه اندازه جمعیت است 2- و یا خبر مربوط به امور بعیده ای از حسّ و مشاهده و تجربه ی حسی می باشد چه اینکه ابداً قابل احساس نباشد. مانند آنکه بگویند علم خدا چگونه است، یا حسّ بشری ادراک نکند مثل اینکه بگویند پس از مردن برای بشر، زندگانی و حیاتی در عالم برزخ می باشد و توصیف آن عالم را بنمایند. فعلاً محل کلام و بحث، در خبر دادن از اموری است که محسوس یا قابل حسّ باشد. اگر چه برای بزرگان بشر چیزی که محسوس نیست و امکان حسّ شدن ندارد از محل بحث و سخن ما خارج است.
اینک ببینیم همان خبر مورد نظر که (با قطع نظر از گوینده و خبر داده شده و محتمل صدق و کذب هست و در ضمن از امور محسوسه نیز می باشد) یک خبر است، و یا اخبار متعددی است. با واسطه می باشد یا بدون واسطه. مانند اینکه حسن می گوید دیدم فلانی از سفر آمد. حسین هم می گوید دیدم فلانی از سفر آمد. تقی هم بگوید با چشم دیدم فلانی از سفر آمد. در این صورت این خبری است بدون واسطه و متعدد راجع به از سفر آمدن یک شخص. و اگر این سه نفر خبری را که گفتند نقل از اشخاص دیگر کردند مثل اینکه زید بگوید که حسن گفت من دیدم فلانی از سفر آمد و عمرو بگوید که حسین گفت من دیدم که فلانی از سفر آمد و بکر بگوید که تقی گفت من دیدم که فلانی ازسفر آمد، چنین خبری را خبر با واسطه و متعدد می گویند. اکنون که خبر به قدر لازم ذکر شد باید بدانیم چه خبری دلیل است یعنی برای شخص مطّلع به خبر یقین آور است.

(اخباری که حجّت است)

اگر خبر، محفوف به قرائن صدق باشد که موجب حصول یقین به صحت خود آن و خبر داده شود، شکی نیست که این خبر دلیل و حجّت است. مانند اینکه از زبان خود پیغمبر یا ائمّه (علیهم السّلام) بدون واسطه بشنویم که فلان امر واقع شد. مسلم است که این خبر راست و حجّت است چون خبر دهنده اش پیغمبر است و شکی نیست که پیغمبر صادق است. پس این خبر به قرینه صدورش از خاتم انبیا (علیهم السّلام) موجب یقین و علم است و دلیل نقلی قاطعی است. همچنین اگر خبر از پیغمبر به چند واسطه باشد که وسائط را می شناسیم. همه راست گو و درست کردار و مورد اطمینان هستند، البته موجب حصول یقین به صدور خبر از پیغمبر و صدق خبر داده شده خواهد بود. و شکی نیست که این خبر هم دلیل و حجّت است. این قسم از اخبار را خبر واحد قطعی الصدور می نامند که شبهه ای در دلیل بودن آنها نیست.
اگر یک خبر صادر شود چه با واسطه چه بدون واسطه، و محفوف به قرائن قطعیه نباشد، این خبر ذاتاً و ابتداءً حجّت و دلیل نیست و در استدلال به چنین خبری احتیاج داریم به دلیل دیگری چنان چه در محل خود بیان شده و مورد نیاز ما نیست. و اگر خبر در موضوع واحد متعدد باشد، چنان چه کثرت و زیادی آن به مقداری برسد که موجب حصول یقین شود، خبر را متواتر گویند. شکی نیست که خبر متواتر، دلیل و حجّت و مثبت مدّعا است. در خبر متواتر، علاوه بر تعدد خبر شرط دیگری نیز هست که احتمال داده نشود خبر دهندگان با یک دیگر توافق کرده اند به دروغ، این خبر را بدهند؛ البته احتمال عقلائی. مثلاً: در شهری عده ای از مردم امری را نقل می کنند و جمعی دیگر هم همان مطلب را نقل می کنند می دانیم جمعیت دوم بدون تماس با جمعیت اوّل و بدون قراردادی با هم که موجب اتّفاق آنها به دروغ باشد آن مطلب را خبر می دهند. در چنین صورتی یقین به صدق و درستی خبر می شود.
خبر متواتر، اگر از قول و گفته ی شخص معینی نقل می شود یا بعین الفاظ و کلمات آن شخص بدون تغییر؛ متواتراً به ما می رسد. مانند خبر مشهور بین اهل سنّت و شیعه که پیغمبر(صلّی الله علیه و آله) فرمود: انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی (1)
که این عبارت با همین الفاظ کلام پیغمبر(صلّی الله علیه و آله) است با خبر متواتر عین الفاظش ثابت نیست ولی معنای آن به تواتر نقل می شود چنان چه موضوعات زیادی از مطالب و معارف و احکام اسلامی از این قبیل است. قسم اوّل را خبر (متواتر لفظی) و دوم را (متواتر معنوی) گویند. این مقدار از اقسام و معنای خبر که گفتیم مورد اختلاف نیست، و خبر با همین خصوصیّاتی که ذکر شد در هر موضوعی که باشد حجّت و دلیل است.
مطلبی که باید تذکر داده شود این است که اگر قضیه ای را مورّخین متعدد و مختلف به حسب زمان ها و مکان ها و حالات مختلفه نقل کردند و در اصل موضوع قضیّه متفقند؛ و لکن در خصوصیّات آن به اختلاف سخن گفتند، آیا اختلاف ضرری به ثبوت و اثبات اصل قضیه ندارد؟ مثلاً؛ عده ی زیادی از مسلمان و غیر مسلمان می گویند در حجاز مسجدی است به نام مسجد الحرام و خانه ی کعبه در آن مسجد است در این معنی تمام خبرهای آنان متفق است؛ لکن عده ای می گویند مثلاً مساحت مسجد فلان مقدار است و دیوار مسجد از گل است، ارتفاع خانه ی کعبه فلان مقدار است و مساحت و محیط آن چقدر و از فلان سنگ است، دسته ی دیگر با خصوصیّاتی غیر از آن نقل می کنند.
آیا این اختلاف در خصوصیّات موجب اشکال در ثبوت اصل مسجد و کعبه خواهد بود یا نه، بدیهی است این اختلاف ابداً نقص و ضرری به نقل اصل موضوع ندارد پس از مراجعه به وجدان کاملاً متوجه می شویم که اختلاف در خصوصیّات ضرر به ثبوت و اثبات اصل بودن مسجد نمی رساند بلکه یقیناً این جمعیت های مختلف مسجد و کعبه را دیده اند و در نقل خصوصیّات نیز بنای دروغ و جعل نداشته اند لکن چون خصوصیّات مهم نبوده به نظر مسامحه نگاه کرده اند هر کسی به نظرش نحوی آمده و نقل کرده از این جهت می بینیم اگر خصوصیتی از خصوصیّات مهم، و مورد نظر جمعیت بوده درست و صحیح و متفق نقل کرده اند.
مثلاً تمام این جمعیت می گویند: مسجد الحرام دارای مقامی است که آن را مقام ابراهیم (علی نبینا و آله و علیه السّلام) می گویند، که باید در آن مقام یا اطراف آن نماز خواند و در مساحت و مکان او اختلاف مهمی نقل نمی شود.
مثال روشن و واضح تر. تواریخ دنیا، متفقاً می گویند حضرت ابا عبدالله الحسین (علیه السّلام) پسر دختر پیغمبر(صّلی الله علیه وآله) با خانواده و اطفال خود به کربلا آمد و به دستور یزید پسر معاویه شهید گردید. این مقدار از خبر، مورد اتّفاق تمام تواریخ و روایات است؛ لکن خصوصیّات آن را که روز شهادت، آیا دوشنبه بوده یا جمعه و ورود آن حضرت در چندم محرم بوده و مباشر قتل آن جناب چه کسی بوده عیالات و اطفال او چند نفر بوده اند، در چه روزی از کربلا حرکت کرده اند و و و؟ تواریخ به اختلاف نقل کرده اند. یقیناً این اختلافات موجب نقضی و اشکالی در ثبوت و اثبات اصل قضیه نیست. بلی در خصوصیّات، برای کسی علم حاصل نخواهد شد و نباید به نحو علم و یقین وقوع کیفیات خصوصی را نقل کرد. و اگر کسی در خصوصیّات مورد اختلاف به طور علم، وقوع آن را نقل کند بدون دلیل بوده؛ و بعید نیست وجداناً و هم از نظر فقهی مسئول باشد. از این قبیل اخبار و تواریخ متواتره نسبت به موضوعات عالم بسیار است. قضایای انبیا (علیهم السّلام) و سلاطین و انقلابات مهم عالم از این قبیل است.

«وجود اختلاف در نقل خصوصیّات ضرری به صحت و ثبوت اصل قضیه ندارد»

از آنچه گفتیم به خوبی واضح می شود که اگر در موضوعی باب های متعدد از تاریخ و روایات وجود داشته باشد و هر بابی خصوصیتی از خصوصیّات آن موضوع را بیان کند اگر هر یک از آن باب ها متواتر باشد، آن خصوصیت و هم اصل موضوع، متواتر و ثابت خواهد بود. و چنان چه آن باب متواتر نباشد خصوصیّات آن نیز یقین و ثابت نیست؛ لکن مجموع روایات همان باب، دلالت بر اصل موضوع می کند. که به انضمام دسته ی دیگر از روایات که آنها خصوصیت دیگری را نقل می کنند و مشتمل بر بیان اصل موضوع است متواتر و مثبت اصل موضوع خواهد بود. مثلاً اگر مدّعی وجود پیغمبری به نام موسی (علیه السّلام) و باب های متعددی در این موضوع داشتیم، یک عده از روایت دلالت بر ولادت حضرت موسی می کند که به صراحت یا اشاره، دلالت بر نبوّت آن مولود دارد. و دسته ای دیگر تاریخ زندگانی و نشو نموّ حالات حضرت موسی (علیه السّلام) را بیان می کند. که صریحاً یا به اشاره یا به قرائن قطعیه می دانیم که تاریخ در این خصوصیّات، راجع به همان موسی است که نبوّت او مدّعا می باشد. و دسته ی دیگری کیفیت دعوت و معجزات او را بیان می کند. در این صورت شکی نیست که هر یک از آن ابواب اگر متواتر باشد، به تنهائی دلیل و مثبت ادّعا و آن خصوصیّت است. و اگر هر یک به تنهائی متواتر و یا محفوف به قرائن قطعی نباشد به انضمام بعضی از آنها به بعض دیگر متواتر، و دلیل بر مدّعا خواهد بود.
از آنچه از ابتدای این موضوع تاکنون گفته شد کاملاً معلوم می شود عمده مطلبی که در موضوع معتقد شیعه راجع به امام غائب (علیه السّلام) لازم است فقط تحقیق و تأمّل در اخبار وارده راجع به آن حضرت است. ما ابواب کثیره ای که در مورد (امام غائب) است به تفصیل ذکر نمی کنیم، بلکه از هر بابی چند خبر نقل می نمائیم؛ تا خواننده پس از مراجعه با وجدان پاک و منصفانه، خود حکومت کند که اخبار در این موضوع، فوق حد تواتر است و در عالم کمتر قضیه ای است که درباره ی آن این مقدار روایات وارد شده باشد. عدد روایات را که در کتب بزرگان شیعه مضبوط است معین می کنیم و اسامی کتب و مؤلّفین آنها را در محل خود خواهیم نوشت.

(بررسی درباره ی روایات وارده نسبت به ولی عصر عجل الله فرجه)

این روایات را به دو قسمت تقسیم می کنیم:
1- روایاتی که راجع به تنصیص ائمّه ی اثنی عشر- صلوات الله علیهم- است که در ضمن آنها تعین و تصریح به اسم مبارک حضرت حجّت (علیه السّلام) و بعضی از خصوصیّات آن وجود مبارک شده. روایات این قسمت به ترتیب در ضمن ابوابی از حضرت رسول (صلّی الله علیه و آله) شروع و به حضرت امام حسن عسگری (علیه السّلام) ختم می شود.
2- روایات مختص به حالات و خصوصیّات آن حضرت است که این قسم از روایات نیز در ضمن چندین باب که هر باب شامل خصوصیّتی از ولی عصر عجل الله فرجه می باشد ترتیب داده شده.

(توضیح بحث)

اموری که موجب می شود رسوخ عقیده و استقرار ایمان را نسبت به حضرت بقیه الله علیه السّلام و ثابت می کند عقیده ی حقّه شیعه اثنی عشریه را درباره وجود و خصوصیّات آن حضرت، مراجعه و مطالعه روایات بسیاری است که در ابواب مختلف رسیده است. زیرا در ابواب متعددی از آثار و روایات مبارکات، تنصیص و تصریح بر ائمّه ی اثنی عشر- صلوات الله علیهم اجمعین- شده و در هر بابی، اخبار از حد خبر واحد گذشته و به حد استفاضه و تواتر رسیده است؛ بلکه در این مورد به واسطه ی کثرت ورود اخبار به بیانات متحد و مختلف، آثار وارده از حد تواتر اصطلاحی نیز به مراحلی جلو رفته است. وثوق و اطمینان به صدور آنها، امری است مسجل و غیر قابل تردید. در نتیجه برای کسانی که دارای عقیده ی حقّه می باشند توجه بیشتری حاصل می گردد. و احیاناً عده ای که ترلزلی در عقیده ی آنها راه یافته ایمانشان محکم و ترلزل آنها به تثبیت مبدل می گردد.

پی نوشت ها :

1- احتجاج، ج:3، ص:450- بحارالانوار،ج:2،ص:225

منبع: قزوینی خراسانی، مجتبی؛ (1387) بیان الفرقان: در بیان اصول اعتقادی شیعه، قزوین: حدیث امروز