نظریه ی عرفی شدن دین
ما، در این بحث برآنیم که این موضوع را به دور از هر نوع پیش داوری مورد تجزیه و تحلیل قرار داده و نقاط قوت و ضعف آن را عیان سازیم .
نخست ذکر این نکته شایسته که در فقه اسلامی، مراجعه به عرف و سیره عقلا یکی از ابزار داوری و قضاوت در محاکم است و احیاناً در استنباط حکم شرعی نیز به فقیه مدد می رساند . به طور خلاصه، فقیهان در مواردی، به عرف مراجعه کرده و از آن نتیجه فقهی می گیرند و ما برخی از آنها را یادآور می کنیم:
الف: در تبیین مفاهیم
هرگاه واژه ای، موضوع حکم قرار گیرد، و مفهوم آن از نظر سعه و ضیق روشن نباشد، در تبیین مفهوم موضوع و تحدید آن، عرف یگانه مرجع است و لذا در تبیین مفاهیمی مانند «بیع» و «غبن» و «عیب» و امثال اینها، به عرف مراجعه شده و در پرتو تشخیص عرف، حکم آن از کتاب و سنت استنباط می شود مثلاً: در قرآن مجید، بیع که همان «داد و ستد» است مورد امضاء قرار گرفته و فرموده است: (أحلّ الله البیع)(1) ولی در برخی از موارد مفهوم «بیع»، با ابهام همراه می باشد مثلاً اگر در داد و ستدی، طرفین از «صیغه لفظی» بهره گیرند و بگویند: «بعت و اشتریت» مفهوم بیع حتماً بر آن صدق می کند ولی در صدق آن بر داد و ستدی که در آن فقط «دریافت و پرداخت» صورت پذیرد، اما لفظی و یا به تعبیر فقیهان «صیغه بیع» در کار نباشد، مرجع عرف است و قضاوت و داوری عرف درباره سعه و ضیق مفهوم، برای فقیه حجت است، اگر او چنین داد و ستدی را نیز «بیع» نامید، طبعاً مشمول آیه خواهد بود و احکام بیع مانند لزوم آن و خیار مجلس، بر آن مترتب خواهد شد .از این بیان می توان، مرجع بودن عرف را در تبیین مفاهیمی مانند «غبن» و یا «عیب» در مبیع، به دست آورد، زیرا گران خریدن، برای خود درجاتی دارد، گاهی انسان در معامله ای به اندازه یک دهم ارزش آن مغبون می شود و احیاناً یک پنجم و یا یک سوم گران می خرد، آیا مفهوم «غبن» همه این مراحل را در بر می گیرد، یا نه؟! همچنین است مفهوم «عیب در مبیع» . در تمام این موارد، عرف مرجع است .
ب. تبیین مصادیق
گاهی مفهوم لفظی، برای فقیه روشن است، ولی در تطبیق آن بر موردی دچار شک و تردید می گردد، مثلاً «اراضی موات» از انفال مربوط به حکومت اسلامی است، شکی نیست که موات بالأصاله از مصادیق آن است ولی آیا، موات بالعرض، یعنی زمینی هم که چند سال کاشته نشود و به حالت زمین مرده درآید، از جزئیات آن هست یا نه، داور عرف است . و همچنین موارد دیگر .ج. رسوم و آداب در قضاوت ها
رسوم و آداب قومی ملاک داوری بوده و از این طریق داور می تواند راستگو را از دروغگو باز شناسد، مثلا اگر زوجین در پیش پرداختن مهریه دچار اختلاف شوند و مرد مدعی گردد که مهریه را، پیش پرداخت کرده و زن منکر اخذ آن شود، قاضی در این مورد، از آداب و رسوم جاری کمک می گیرد، هر گاه در آن محل پیش پرداخت مهریه یک سنت قومی و محلی باشد، حق را به جانب شوهر می دهد، و در غیر این صورت حق را به جانب همسر می دهد . در اصطلاح فقهاء این قسمت را، «اعراف قومی» می نامند.اینها مواردی است که در فقه اسلامی به عرف مراجعه شده و از فهم و درک او در حل مشکلات فقهی کمک گرفته می شود.
ما در این مورد، به تفصیل سخن نمی گوییم، کسانی که بخواهند با تفصیل آن آشنا شوند به کتاب «ارشاد العقول»، ص 285 به بعد مراجعه نمایند .
ولی عرفی شدن فقه یا دین که اکنون در میان دین پژوهان مطرح است غیر از آن است که در فقه اسلامی مطرح بوده و به نمونه هایی از آن اشاره نمودیم . و به قول برخی: «اهتمام اسلام به عرف از رویکرد های عرف گرایانه امروزی که با نوعی شیفتگی و مطلق سازی همراه است، نمی باشد بلکه مبتنی بر اصول و قواعد عقلایی و تجویزات دینی است».(2)
طراحان نظریه عرفی شدن دین، برای آن، دو تفسیر ذکر نموده اند که هر دو را مورد تجزیه و تحلیل قرار می دهیم:
1. مفهوم نخست از عرفی شدن
عبور مفاهیم و مقولات از ساحت قدسی به ساحت ناسوتی که علی القاعده با فرسایش توأم است . اگر مقولات مذکور در زمره مفاهیم و گزاره های معطوف به امور حقیقی باشند، عقلانی می شوند اما اگر متعلق به حوزه امور هنجاری و اعتباری (مثل دستگاه های فقهی و حقوقی که کُد هستند) باشند، عُقلایی می گردند.در اینکه عقلاء چه کسانی هستند اختلاف نظر وجود دارد . برخی بر آنند که عموم مردم در زمره عقلاء می باشند و برخی دیگر بر آنند که نمایندگان مردم و خبرگان، عقلای قوم شمرده می شوند.(3)
حاصل نظریه این است که دین که مجموعه ای از عقاید و احکام است، بخش نخست آن عقلانی می شود یعنی از حالت اعتقاد تعبدی درآمده و در قالب گزاره های عقلی ارائه می گردد. و بخش دوم آن که مربوط به شیوه زندگی مردم است، از طریق مجالس قانون گذاری و سیستم حزبی و پارلمانی، عقلایی شده و مصوبات عقلاء در مجالس قانون گذاری تعیین کننده احکام رفتاری ماست نه چیز دیگری.
و به تعبیر واضحتر، دین که میراث انبیاء و اولیاست به دو بخش تقسیم می گردد: بخشی، به دست عقل و خرد آدمی داده می شود و بخش دیگر به عقل جمعی سپرده می شود تا از طریق مجالس قانون گذاری، قوانینی را به جای احکام دین وضع نمایند، و سرانجام از حقیقت و گوهر حتی صدف دین چیزی باقی نمی ماند.اکنون ما به تحلیل هر دو بخش می پردازیم:
الف: عقلانی شدن باورها
همان طور که ملاحظه فرمودید معنای اول عرفی شدن، از دو بخش تشکیل می شود:عقلانی شدن مفاهیم عقیدتی و قدسی .
عقلائی شدن احکام رفتاری .درباره بخش نخست، یادآور می شویم عقلانی کردن مفاهیم قدسی و معارف دین، حاکی از آن است که نظریه پرداز، دین را در مقابل عقل قرار داده و لذا اصرار می ورزد که دین را عقلانی کنیم و خرد ورزی را جای قدسی بودن و تعبد قرار دهیم.
به روشنی یادآور می شویم خاستگاه این نظریه، آیین مسیحیت کنونی می باشد، زیرا در آیین مسیحیت مسأله «رمزدار بودن» اصول عقاید مسیحیت، جزء لاینفک آن است . و لذا هر موقع به آنان گفته شود که مسأله تثلیث (خدا یکی است و در عین حال سه تا است)، از نظر عقل مردود است می گویند این رمزی است که با ایمان حل می شود و عقل را به آن راهی نیست، نخست باید ایمان آورد سپس فهمید .
در این خاستگاه، عقاید و معارف فراتر از عقل و خرد شمرده شده و ایمان قبل از خرد قرار می گیرد . در این صورت سزاوار است که اندیشمندان، عرفی شدن دین را مطرح نمایند و جداً بخواهند که دین از حالت قداست به معنی یاد شده یعنی: فوق خرد، فرود آید و در قالب گزاره های عقلی ریخته شود، در این صورت دین در طی این مسیر فرسایش پیدا کرده و قدسی زدایی می شود زیرا در این تحلیل قسمتی از زواید، به دور ریخته شده و گوهر دین در آینه عقل می درخشد.
آیینی که از گروندگان به آن، ایمان را پیش از اندیشیدن می طلبد، و هر نوع پرسش و پاسخ پیرامون عقاید و اصول را ممنوع اعلام می کند، برای اندیشمندان خردورز قابل پذیرش نیست و آنان حق دارند، که عرفی شدن دین را بطلبند، و دین حقیقی را پس از ویرایش، و فرسایش و حذف زواید به جهان عرضه کنند. چنان که یکی از تحلیل گران در این زمینه می گوید:
«عرفی شدن، یک جریان غیر قابل بازگشتی است که طی آن جوامع از سلطه کلیسا و عقاید تعصب آمیز ما بعدالطبیعی آزاد می شوند».(4)
در این نظریه، دین و عرف (عقلانی) در تعارض و کشمکش هستند و بهترین بستر برای آن، آیین کلیسا است، سران مسیحیت دین منهای تعقل را مطرح می کنند، و حاضر به حصار شکنی نیستند، ولی نظریه پردازان عرفی شدن دین، می خواهند حصار تعبد را بشکنند، و از دریچه دیگر به حقایق دین بنگرند و به قول برخی: «محقق، خود را به یک راهبرد و روش شناختی مقید نساخته بلکه لدی الاقتضاء از مسیرها و راهکارهای متنوع مورد توصیه مکاتب و رهیافت گوناگون آزادانه استفاده کرده است .(5)
عقاید اسلامی بستر این نظریه نیست
هر گاه عرفی شدن دین به معنی عقلایی شدن معارف و باورهای آن است عقاید اسلامی بستر این نوع «صیرورت ها» و «شدن ها» نیست بلکه از روز نخست معارف اسلامی، عقلانی بوده و هست و خواهد بود، و خلأیی در این بخش وجود ندارد که فردی یا گروهی آن را عقلانی سازند، زیرا آیین اسلام، پیوسته بر تفکر و تعقل دعوت نموده و ایمان توأم با آگاهی را می پذیرد. این نظریه در چنین فضایی نمی تواند معنا داشته باشد .با مراجعه به قرآن مجید و کتاب های کلامی روشن می شود که اصول عقاید اسلامی در تمام مراحل با دلیل و برهان همراه بوده و خود قرآن کریم اصول اساسی توحید را مانند توحید در ذات و توحید در خالقیت و در تدبیر با منطق و برهان مطرح کرده است و جایگاه این آیات برای عالمان و فرهیختگان روشن است .
اسلام، ایمانی را می پذیرد که از طریق فهم و شعور و ادراک عقل در دل آدمی جای گیرد و لذا آن را اکراه ناپذیر می داند و می فرماید: (لا اکراه فی الدین)(6)
قرآن بر بهره گیری از ابزار شناخت مانند چشم و گوش و خرد تأکید می کند و یادآورمی شود که شکر این ابزار خرد به کارگیری آنهاست:
(وَ اللَّهُ أَخْرَجَکُم مِّن بُطونِ أُمَّهاتِکُمْ لا تَعْلَمُونَ شیْئاً وَ جَعَلَ لَکُمُ السمْعَ وَ الاَبْصارَ وَ الاَفْئِدَه لَعَلَّکُمْ تَشکُرُونَ)(7)
«خدا شما را از شکم مادرانتان بیرون آورد در حالی که آگاه نبودید و برای شما گوش و دیدگان و دل ها آفرید تا سپاسگزار باشید».
چگونه می تواند اسلام بستر چنین نظریه ای باشد در حالی که اسلام پیروی از غیر علم را نکوهش می کند و می فرماید:
(و لا تقفُ ما لیس لک به علم).(8)
«از آن چیزی که بدان علم و آگاهی نداری پیروی مکن».
ایمان به امور غیبی
باید توجه داشت عقلانی بودن «معارف و عقاید اسلامی» به معنی بی نیازی انسان از شرع در این گستره نیست، زیرا در قلمرو دین یک رشته اموری هست که خرد انسان را یارای درک واقعیات آن ها نیست ولی در عین حال گزاره های آن ها نیز بر ضد عقل و خرد نمی باشد .وجود «جن» و «فرشته» و «نویسندگان اعمال»، و «جهان برزخ» و «اعراف»، و «صراط» و «درجات بهشتیان»، و «درکات دوزخیان» یک رشته امور غیبی است که قرآن از آن ها گزارش داده و عقل محصور در جهان ماده را یارای درک حقایق آنها نیست و در عین حال به تخطئه شرع برنمی خیزد.
آنچه مهم است این است که اصول اسلام، و نبوت پیامبر، و وحیانی بودن کتاب او، با دلیل و برهان همراه باشد، و راستگویی او با دلایل قطعی ثابت گردد، در این صورت کلیه گزارش وحیانی، حالت عقلانی پیدا می کند، زیرا هر چند برای جزئیات، دلیل تفصیلی اقامه نشده، اما با دلیل اجمالی همراه می باشد.
ب. عقلایی شدن احکام رفتاری
نظریه ی «عرفی شدن دین یا فقه»، ایده ها یا باورها را عقلانی، ولی شریعت و احکام رفتاری را عقلایی توصیف می کند. در گذشته به تحلیل بخش نخست پرداختیم . اکنون به تحلیل بخش دوم که عُقلایی بودن احکام رفتاری است می پردازیم:می گویند: امور عقلایی چیزی است که حسن و قبح آن توسط جمع عقلاء (به عنوان گروه مرجع) مشخص گردد.
مثلا مجالس قانون گذاری و سیستم حزبی و پارلمانی، مکانیزم هایی است برای استخراج عرف عقلاء. (تعیین یکی از اینها) بستگی دارد به این که عقلا را چه کسانی بدانیم، مقوله عرف نیز سعه و ضیق پیدا می کند . مثلا در دموکراسی مستقیم، عموم مردم جزء عقلاء شمرده می شوند که قادر به تشخیص مصالح و منافع آنی و آتی خود هستند. اما در دموکراسی های نمایندگی، خبرگان و نمایندگان مردم، عقلای قوم شمرده می شوند.(9)
تحلیل: اساس این نظریه را یک فکر تشکیل می دهد و آن اینکه دین در حوزه رابطه شخصی انسان با خدا برنامه دارد، اما برای امور اجتماعی مردم، فاقد برنامه می باشد و به تعبیر دیگر دین آمده است که سعادت اخروی مردم را تأمین کند نه سعادت دنیوی را، بلکه خوشبختی انسان در این دنیا از طریق عقل جمعی تأمین می شود.
اکنون در اینجا سؤال می شود آیا این نظریه یک نظر پیشنهادی است و به قول دانشمندان انشائی است که نظریه پرداز آن را از جانب خود انشاء می کند. یا از واقعیت ادیان و شرایع پیشین گزارش می کند و می گوید: شرایع ابراهیمی همگی چنین هستند.
احتمال نخست، پیشنهادی بیش نیست و هر فردی در طرح نظریه خود آزاد می باشد، خواه بر اساس صحیح استوار باشد یا نه .
ولی نکته مهم آن است که بدانیم که آیا بشر می تواند از طریق عقل جمعی (مجالس قانونگذاری) سعادت خود را در این جهان تأمین کند یا این که باید آموزگاران الهی او را در این بخش راهنمایی کنند.
تجربه کنونی بشر ثابت کرده است که عقل جمعی نمی تواند سعادت بشر را تأمین کند زیرا به روشنی می بینیم که بسیاری از مفاسد اخلاقی و اجتماعی، مورد تصویب مجامع قانون گذاری است، در حالی که بدبختی و هلاکت بشر به وسیله همین رفتارها صورت می پذیرد.
پیدایش بیماری های صعب العلاج که حیات بشری را بر روی زمین تهدید می کند، معلول انحراف بشر از قوانین نورانی آسمانی و گرایش به مصوبات عقل جمعی است، برای مثال بیماری ایدز و انواع آلودگی های جسمانی مولود انحراف از احکام شرایع آسمانی، و تسلیم در برابر مصوبات سیستم های قانون گذاری جهان است . شرایع آسمانی بر بقاء نوع بشر از طریق نکاح دو جنس مخالف تأکید می ورزند، در حالی که گاهی عقل جمعی تشکیل خانواده همجنسان را تصویب و برای آنها قوانینی را وضع می کند، با این وضع آیا می شود سیستم های قانون گذاری را جایگزین احکام رفتاری اسلام کرد.
بر فرض این که احکام رفتاری را به دست مجالس قانون گذاری سپردیم و اموری را جایز و برخی را ممنوع شمردیم، اکنون سؤال می شود ضامن اجرای این احکام چیست؟ آیا پلیس می تواند ضمانت بخش اجرای این احکام در خلوت و جلوت را بر عهده بگیرد؟
امروز برای اجرای قوانین، احکام کیفری شدید وضع کرده اند ولی باز نتوانسته است برای بشر آسایش و امنیت را فراهم آورد . این جا چاره ای جز این نیست که احکام ریشه در معنویت داشته باشند و مخالفت با آن، مخالفت با خدا شمرده شود . و ترس از مجازات های الهی، بازدارنده از ارتکاب گناهان شود.
سخن درباره نقش دین در جامعه از جهات مختلف گسترده تر از آن است که در این مقال گنجانیده شود.
این تحلیل مربوط به این جهت بود که این نظریه را، پیشنهادی بدانیم ولی اگر آن را گزارشی و اخبار از واقع بدانیم، و بگوییم که شرایع آسمانی امور مربوط به دنیای مردم را به خود مردم واگذار کرده و در این مورد لب فرو بسته است، مسلماً این گزارش، صد در صد، مخالف واقع و نوعی کذب و دروغ است .
نتیجه تحقیقات این گروه بی اطلاع از واقعیات دین است که دین در یک رشته باورها و مناسک و عبادات خلاصه می شود، در حالی که دین، روش زندگی است، روشی که ما را به سرای دیگر راهنمایی می کند، و در حقیقت، دین جز زندگی تحت برنامه های وحیانی، که منتهی به جهان دیگر می گردد چیز دیگری نیست، و هر نوع زندگی در زیر چتر دیگر، انحراف از صراط مستقیم دین است چنان که قرآن آشکارا می فرماید:
(وَ أَنَّ هَذَا صراطِى مُستَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَن سبِیلِهِ ذَلِکُمْ وَصّاکُم بِهِ لَعَلَّکمْ تَتَّقُونَ)(10)
«این راه مستقیم من است . از آن پیروی کنید و از راه های پراکنده ـ انحرافی ـ پیروی نکنید که شما را از طریق حق دور می سازد، این چیزی است که خداوند شما را به آن سفارش می کند، شاید پرهیزکاری را پیشه کنید».
شایسته ی توجه است که این آیه (که ما را به پیمودن فقط یک راه دعوت می کند و از پیروی از راههای دیگر باز می دارد)، پس از ده فرمان که مربوط به عقیده و شریعت است، وارد شده است . ده فرمانی که عناوین آنها به صورت یاد شده در زیر است:
1. یکتاپرست باشید، 2. به پدر و مادر نیکی کنید، 3. فرزندان را از ترس فقر نکشید، 4. به کارهای زشت نزدیک نشوید، 5. کسی را مکشید مگر به حق، 6. به مال یتیم جز به بهترین صورت نزدیک نگردید، 7. حق پیمانه و وزن را به عدالت ادا کنید، 8. هیچکس را جز به مقدار توانایی تکلیف نمی کنیم. 9. هرگاه سخنی گفتید، عدالت را رعایت کنید، 10. به پیمانی که با خدا بسته اید وفادار باشید.
پس از این ده فرمان که بخشی مربوط به عقیده و معظم آنها مربوط به زندگی دنیوی است، قرآن یادآور می شود که فقط از این صراط (راه و ورش) پیروی کنید. هرگاه بنا باشد اسلام در باورها و مناسک عبادی خلاصه گردد دیگر این ده فرمان و دهها فرمان دیگر، برای چه تشریع و تنظیم گردیده و دعوت به پیروی از آنها چه مفهومی دارد؟
ما به عنوان اختصار به نمونه های کوچکی از قرآن اشاره کردیم و الّا بررسی آیات قرآن مربوط به مسائل سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و اخلاقی، حاکی از آن است که وحی الهی از افق بالا برای کلیه شئون زندگی بشر برنامه ریزی کرده است .
نگاه اجمالی به کتاب های فقهی به روشنی می رساند که اسلام پیوسته در صحنه است و آنچنان نیست که فقط رابطه شخصی انسان را با خدا در نظر بگیرد بلکه او درباره معاملات و روابط زناشویی و قضاوت و داوری، اقتصاد و سیاست، نظر داده و احکام خود را پایدار و جاودان خوانده است .
عرفی شدن دین نفی دین است
شگفت اینجاست که ران نظریه عرفی شدن دین، با تلاش زیاد، یک گزاره ی غیر معقول را عرضه می کنند و آن این است که «اسلام آمده است تا خود را نفی کند»، آنان هر چند این جمله را به زبان نمی آورند، ولی عرفی کردن دین یا فقه ملازم با نفی هزاران آیه و حدیث اسلامی است که از طریق وحی برای معیشت مردم برنامه ریزی کرده و حلال و حرام شریعت را تا روز رستاخیز جاودانی دانسته است . اگر بناست در غیر مسائل مربوط به ماوراء ماده با چراغ عقل جمعی پیش برویم، و این قوانین نورانی را پایان یافته تلقی کنیم و این اندیشه را هم به اسلام نسبت بدهیم، مفاد آن این است که اسلام به دست خود وسیله ی انتحار خویش را فراهم کرده است .آفت این گروه پیشداوری آنهاست، یعنی قبلاً مدّعا را تنظیم کرده، و سپس به دنبال دلیل می گردند . این گروه، در واقع از متفکران غربی که زندگی اجتماعی منهای مذهب را مورد تأیید قرار داده، تأثیر پذیرفته اند، و الگوی زندگی غربی را برای خود انتخاب کرده اند و طبعاً می خواهند آیین اسلام را نیز بر همان الگو تطبیق کنند، و برای کرسی نشاندن فکر خود به هر خار و خاشاکی چنگ می زنند، و چشم خود را بر هزاران شاهد که بر خلاف اندیشه ی آنان گواهی می دهد، می بندند.
به خاطر دارم هنگامی که حزب رستاخیز از طرف محمدرضا پهلوی تأسیس شد و رسانه های گروهی به تبلیغ آن پرداختند و عضو گیری آغاز گردید و مراکزی به عنوان حزب رستاخیز افتتاح شد، در برخی از روزنامه های مرکز به صراحت نوشته بود: «حزب رستاخیز به رسمیت شناخته شده و مراکز عضوگیری پدید آمده و الگوی نظام سیاسی کشور را تشکیل می دهد و اعلیحضرت دستور داده اند که گروهی به تدوین ایدئولوژی حزب بپردازند»، یعنی زیربنا را بعد از رو بنا بسازند!
از این مطلب نتیجه می گیریم که تفکیک احکام رفتاری انسان از متن دین یک نوع پیش داوری است که هرگز با واقعیت شریعت اسلام و حتی شریعت موسی که دارای احکام رفتاری فراوان است سازگار نمی باشد.
فقه مدوّن فقیهان عالی مقام که در این چهارده قرن در مورد احکام رفتارها تدوین کرده اند، اگر در جایی گرد آید کتابخانه عظیمی را شکل می دهد . آیا واقعاً این گروه واقعیت اسلام را درک نکرده و از پیش خود این همه احکام رفتاری اسلامی را تدوین نموده اند؟!
ما به عنوان توضیح بیشتر یک رشته عناوین اجتماعی فقهی را که همگی مربوط به احکام رفتاری انسان است در اینجا می آوریم که همگی برگرفته از قرآن و روایات اسلامی است، و اینک این عناوین:
امور مالی مانند: خمس، زکات، انفال، غنائم، کشاورزی، بازرگانی، رهن، اجاره و غیره .
در امور زناشویی و خانوادگی: نکاح، طلاق، ایلاء، ظهار، میراث، و غیره .
در حوزه ی قضاوت: داوری، شهادت، و مانند آنها .
در بخش جزائی، حدود و دیات .
درباره امور اجتماعی: نظارت عمومی، تعلیم و تربیت، خدمت به خلق، روابط مسلمانان با یکدیگر، طرز رفتار با کارگران و کارمندان .
درباره مسائل اخلاقی: عفو و اغماض، حسن ظن و اعتماد به دیگران، دیدار بیماران، همدردی با مصیب زدگان و غیره .
اینها نمونه هایی است که در اینجا منعکس کردیم و تفصیل بیشتر در گرو مراجعه به کتابهای فقهی،اخلاقی، اجتماعی اسلام است .
عرفی شدن فقه یا سپری شدن عمر دین
عرفی کردن دین یا فقه تعبیری مؤدبانه از سپری شدن عمر دین است که هیچ نقشی در اجتماع نداشته باشد و این اندیشه ای بود که «فروید» و همکارانش پرچمدار آن بودند. او یک فرد یهودی بود و از نظر دینی خانوادگی، پیوسته مورد تحقیر قرار گرفته بود، او به فکر عقده گشایی افتاد و ناخودآگاه به این نتیجه رسید که باید تمدن غربی جانشین دین گردد و بشر را از مذهب بی نیاز سازد، ولی او پس از مشاهده نتایج جنگهای جهانی اول از این نظریه برگشت، زیرا مشاهده کرد که غرب به ظاهر متمدن، در باطن، درنده ای بیش نیست و اگر شرایط دگرگون گردد، پرده از چهره او کنار می رود، و برای منافع خود، چیزی را رادع و مانع نمی اندیشد. اکنون این فکر کهن که بنیانگذارانش از آن منصرف گردیده، به تدریج وارد کشور ما گشته و به زور می خواهند جامعه را از دین دور کنند، و دین فردی را جانشین دین اجتماعی قرار دهند.شگفت اینکه گاهی با آنچه در انجیل های کنونی آمده است بر مدعای خود استدلال می کنند، مثلاً می گویند: این جمله که در کتاب مقدس آمده است «سهم خدا را به خدا و سهم قیصر را به قیصر» دقیقاً به این معناست که دین به ساحت خصوصی معطوف می گردد و به قول پارسونز یکی از متغیرهای الگوی (patern Variables) خصوصی شدن دیانت است. (11)
مسلماً این گفتار یک اندیشه ی استعماری است که متأسفانه به کتاب مقدس مسیحیان راه یافته است . مقدس ترین کتاب قرآن مجید است که هر نوع حکم و داوری را از آن خدا می داند و می فرماید:
(إِنِ الْحُکْمُ إِلا للَّهِ )(12)
«حکومت تنها از آن خداست»
و هر نوع سلطه ای بر مردم را منوط به اذن الهی می داند و باید مطابق برنامه های او باشد .
بنابراین همه سهمها مربوط به خداست و قیصر سهمی ندارد و اگر هم سهمی داشته باشد، به اذن الهی بوده و طبق فرمان او خواهد بود.
مسلماً این فکر وارداتی که نویسندگان انجیل آن را وارد کرده اند، یک نوع تأثر از افکار یونانی و رومی باستان است که در آن سلاطین، خود را خدا یا فرزند خدا می دانستند . سنت خدا خوانی و پرستش سلاطین پس از تسلط رومیها بر سرزمین هلند، به پرستش قنسولها مبدل گردید . ظاهراً «ژول سزار» اولین قیصری ست که از مردم روم خواست تا او را به عنوان خدا مورد پرستش قرار دهند، و در تمدنهای بین النهرین و چین و ایران، پادشاهان نمایندگان و برگزیدگان خدا یا خدایان در روی زمین به شمار می رفتند.
حالا این گروه که کار آنها واردات اندیشه است، الوهیت شاهان را تبدیل به «الوهیت دولت» کرده ودولت را جایگزین دین می سازند و می خواهند زمام زندگی بشر را در دست دولت قرار دهند تا انسان با خدای قانونگذار، خداحافظی و او را بازنشسته کند!!
بیعت العدل جدید
در مسلک باب و بهاء زمام تشریع و قانون گذاری در دست «بیت العدل» است که برای پیروان این مسلک، مطابق شرایط زمان و مکان قانون وضع می کند، و همه ی اعضای آن انتخابی هستند، و از احکام به «اصطلاح» الهی جز معدودی در کتاب «اقدس» بهاء موجود نیست .«عقلانی کردن قوانین» نوعی واپس گرایی است که نمونه آن را در «بیت العدل» مشاهده می کنیم، و نوعی پیروی از غرب است که بر همه آشکار می باشد.
طرح عرفی شدن دین، یا فقه، یک اندیشه وارداتی است، اما به صورت منسوخ و محرّف، زیرا آنچه در غرب هست، عرفی شدن جامعه یعنی فاصله گرفتن جامعه مثلاً جامعه اسلامی از دین و به تعبیر غربی آن Secularisation of islamic world (غیر دینی کردن جهان اسلام) است . بنابراین آنچه در غرب مطرح است، کاملاً مفهوم است، زیرا می خواهند حاکمیت دین را نفی کرده و جامعه را از آن دور سازند (البته این خواب تعبیری نخواهد داشت) ولی آنچه امروز در جراید و یا برخی کتابها دیده می شود، مسأله عرفی شدن دین، یا عرفی شدن فقه شیعی است به نحوی که بیان گردید، هر چند در نتیجه هر دو نظریه با هم تلاقی می کنند.
پینوشتها:
1. بقره /275.
2.عرفی شدن در تجربه ی مسیحی یا اسلامی، ص 410.
3. مجله ی کیان، شماره ی 24.
4. عرفی شدن در تجربه ی مسیحی و اسلامی، ص 59.
5.عرفی شدن در تجربه ی مسیحی و اسلامی، ص 34.
6. بقره /257.
7. نحل /78.
8. اسراء /36.
9. مجله کیان، سال پنجم، شماره ی 24، ص 19.
10.انعام /153.
11.مجله ی کیان، سال پنجم، شماره ی 24، فروردین و اردیبهشت ماه 1374، ص 20.
12.یوسف /40.
/ج
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}