نویسنده: آیت الله سبحانی




 

شبهه ی علمی و عملی، مانع اجرای حد

در فقه امامیه، در بحث حدود و دیات قاعده ای با عنوان «الحدود تُدرَءُ بالشبهات» (اجرای حدود الهی با وجود شبهه رفع می شود) وجود دارد که مفاد آن این است: در اجرای حدود الهی نباید جای هیچ گونه احتمال مخالف و معقولی وجود داشته باشد، و صد درصد و بدون تردید، عمل انجام پذیرفته باید مجرمانه باشد . البته شبهه ای که موجب برداشته شدن حدود الهی می شود گاه علمی است و زمانی عملی . در اموری مانند سرقت و زنا و... شبهه از نوع عملی است اما در بحث مرتد، از نوع علمی . به عنوان مثال اگر در عمل برداشتن مال غیر توسط فردی، قاضی احتمال معقول دهد که این فرد به گمان این که مال متعلق به خود او است آن را برداشته است، همین احتمال معقول مانع از آن می شود که چنین فردی سارق خوانده شود و بر او حد سارق اجرا گردد. در مورد مرتد نیز قاضی شرع تنها در صورتی مجاز به اجرای حکم مرتد است که بداند او او اسلام را با آگاهی و بینش کامل و از روی درایت و بصیرت پذیرفته، و هیچ گونه «شبهه ی علمی» باعث رویگردانی او از اسلام نشده است . اگر قاضی شرع در تحقیقات خود به این نتیجه برسد که رویگردانی مرتد از اسلام به دلیل برخی مشکلات فکری و مسایل حل نشده برای او بوده است، نمی تواند او را «مرتد» شمرده و حکم ارتداد را بر او جاری سازد. صاحب جواهر از فقهای برجسته ی شیعه می گوید:
«... بنابراین نمی توان انکار فرد تازه مسلمان و یا دور از محیط اسلامی و مانند آن را، موجب کفر آنان دانست، بلکه انکار هر کس که بدانیم انکار او به دلیل وجود شبهه ای بوده است و یا حتی ـ طبق نظر عده ای ـ احتمال دهیم شبهه ای داشته است، موجب کفر نیست».(19)
مطابق جمله ی اخیر صاحب جواهر، حتی اگر قاضی شرع مطمئن نباشد که روی گردانی مسلمانی به دلیل وجود شبهات علمی و مشکلات فکری بوده، بلکه تنها «احتمال» این نکته را بدهد، کافی است که از مرتد شناختن او و اجرای حد ارتداد بر او دست بکشد . از دلایلی که گذشت نتیجه می گیریم که نه تنها وجود سؤال و تردید و شبهه علمی ـ که اعمالی غیر اختیاری هستندـ موجب ارتداد نیست، بلکه حتی انکاری که از روی مشکل فکری و ناتوانی از پاسخگویی به شبهات و سؤال های معرفتی و علمی ناشی شده است، موجب مرتد شمرده شدن فرد نمی شود . مرتد کسی است که از روی آگاهی و یقین، به معارف و اصول اسلام پی برده است، و سپس آنها را بدون هیچ گونه دلیل علمی و منطقی رد و انکار می کند. به عبارت دیگر مشکل مرتد، مشکل علمی و فکری نیست، بلکه مشکل عملی و سربرنتافتن در مقابل برهان و استدلال است که با عناد و لجبازی در مقابل حقیقت ایستادگی می کند. طبیعی است که راه برخورد با مشکلات علمی افراد، استفاده از منطق و استدلال، و شیوه ی برخورد با افراد لجوج و عنود، استفاده از برخود عملی است.
بنابراین در پاسخ این سؤال که آیا ماهیت ارتداد از نوع سؤال و ابهام و اعتقاد نداشتن است یا از نوع انکار و اعتقاد به عدم، باید گفت که ماهیت ارتداد از نوع دوم، یعنی انکار و اعتقاد به عدم است . از این رو فردی که در مورد اصول دین خود به پرسشگری پرداخته و یا هنوز در تحقیقات خود به اعتقاد راسخی دست نیافته است، مرتد شمرده نمی شود . مرتد کسی است که در مقابل دلایل علمی و استدلالات منطقی سر فرود نمی آورد و عنودانه و لجوجانه، به انکاری جاهلانه دست می زند.

برخورد علمی با مخالفان دینی

پیشوایان معصوم دین (علیهم السلام)، نه تنها در برابر سؤالات و ابهامات پیروان خود در امور اساسی دین با عطوفت و مهربانی و آغوش باز استقبال می کردند، بلکه حتی با افرادی که اساس دین اسلام را قبول نداشتند و چه بسا مقدسات دینی را به استهزاء می گرفتند، برخوردی مشفقانه و احترام آمیز می نمودند.
مسجد النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) که پایگاه دیرینه ی اسلام و کانون تربیت و رشد مسلمانان اصیل بود، گاه به کانون گفتمان ائمه (علیهم السلام) دین با منکران دین و زنادقه ی روزگار بدل می شد . عبدالکریم بن ابی العوجاء و ابوشاکر دیصانی از رهبران الحاد در زمان امام صادق (علیه السلام)، بارها و بارها در همین مکان و با آن حضرت، به احتجاج و گفتگو می پرداختند و آن بزرگوار صبورانه کلام کفرآمیز آنان را تحمل می کردو پاسخ می گفت. کتاب های متعدد «احتجاج» که توسط عالمانی چون طبرسی و مفید... گردآوری شده است، بخشی از این احتجاجات را در خود جای داده است .
مفضل، یکی از شاگردان و یاران امام صادق (علیه السلام)، روزی پس از ورود به مسجد النبی (صلی الله علیه و آله و سلم)، حلقه ای از کافران روزگار از جمله ابن ابی العوجا را مشاهده می کند که در حال رد و بدل کردن سخنان کفرآمیز هستند، او با مشاهده این صحنه که در پایگاه اسلام علیه اسلام ایراد می شد، پرخاش و تندی کرد یکی از حاضران رو به مفضل کرد و گفت: ما در محضر استاد تو جعفربن محمد، سخنانی بدتر از این گفته ایم و او پس از شنیدن آنها، با آرامش به پاسخ پرداخته است، اینک تو چرا برآشفته ای؟
مفضل خدمت امام صادق (علیه السلام) رسید و ماجرا را باز گفت امام (علیه السلام) از فردای همان روز جلسات درسی را برای مفضل ترتیب داد تا بر ذخیره علمی او افزوده شود و او را در مناظره با مخالفان توانا کند. حاصل این جلسات کتابی به نام «توحید مفضل» به بار آورد که اکنون در اختیار ما است.
امام علی (علیه السلام) بارها جمله ی «سلونی قبل أن تفقدونی» (از من بپرسید قبل از آن که مرا از دست دهید) را در میان موافق و مخالف مطرح فرمود و با حوصله و متانت به پرسش های ریز و درشت و مؤدبانه و بی ادبانه ی آنان پاسخ گفت . روزی، حضرت در اجتماع مردم این جمله را تکرار کرد و فرمود:
«از هر آنچه زیر عرش الهی است از من بپرسید تا پاسخ دهم، که پس از من هیچ کس نتواند این گونه پاسختان دهد، مگر مدعی جاهل و یا دروغگوی افتراگر».
در همین حال از گوشه ی مجلس فردی برخاست . از وضعیت ظاهری او به نظر می رسید که از علمای یهود است، آنگاه با صدای بلند فریاد زد:
«ای مدعی چیزی که نمی دانی و پیرو چیزی که نمی فهمی،‌اکنون من می پرسم و تو پاسخ گو!».(20)
اصحاب و دوستداران آن حضرت با دیدن این گستاخی و شنیدن این جملات اهانت آمیز، از هر گوشه ی مجلس به پا خاستند تا به سوی او هجوم آورند. آن امام فرزانه جماعت را به آرامش فرا خواند و فرمود:
«او را واگذارید و به سویش نشتابید، که با سبک عقلی [و برخورد غیر عالمانه] حجت های الهی بپا داشته نمی شود و برهان های الهی ظاهر نمی گردند. ـ سپس رو به آن مرد کرد و فرمود: ـ با هر زبانی که می توانی از هر آنچه در دل داری بپرس تا جوابت دهم که شک ها بر خداوند لطمه ای وارد نمی سازد و هیچ حاجتی او را نمی شوراند». (21)
آنگاه عالم یهودی شروع به پرسیدن سؤالات متعددی در زمینه ی فاصله ی بین مشرق و مغرب، هنگام قیامت، مدت عمر دنیا، علت نامگذاری مکه، عرش الهی و ... کرد و تمامی پاسخ های امام را شنید و پذیرفت، و در پایان سَرِ خود را به علامت تصدیق و تسلیم در برابر کوه علم و حِلم امام تکان داد و شهادتین را بر زبان جاری ساخت و در زمره ی مسلمانان درآمد.(22)

پناهندگی تحقیقاتی

قرآن کریم در آیات ابتدایی سوره ی توبه، پس از عتاب شدید مشرکان به دلیل عهدشکنی آنان و دستور به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مبنی بر دستگیری و محاصره و کشتن آنان پس از مهلتی که به آنان داده شده است، بلافاصله لحن خود را تغییر می دهد و در مورد کسانی که از مشرکان که به دنبال فهم حقیقت و شنیدن آیات الهی هستند، به پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) دستور می دهد:
(و إن أحد من المشرکین استجارک فأجره حتی یسمع کلام الله ثم أبلغه مأمنه ذلک بأنهم قوم لا یعلمون).(23)
«و اگر یکی از مشرکان از تو پناهندگی بخواهد، به او پناه ده تا سخن خدا را بشنود [در آن بیندیشد] سپس او را به محل امنش برسان، چرا که آنها گروهی ناآگاهند.»
بنابراین نه تنها راه تحقیق و پژوهش برای مسلمانانی که در داخل حوزه ی اسلام به سر می برند باز و گشوده است، بلکه حتی برای مشرکانی که در نهایت کینه و لجاجت با اسلام در حال ستیزند، آنگاه که بخواهند سخن خدا را بشنوند، در پناهگاه تحقیقاتی پیامبر (صلی الله علیه وآله و سلم) می توانند به تعمق بپردازند و سپس به اردوگاه خویش باز گردند.
تاکنون در بحث از ماهیت ارتداد، در پاسخ به سؤال نخست، نکات ذیل بازگو شد:
1. اسلام مسلمانان را به پذیرش دین خود با دلیل و استدلال دعوت کرده و پذیرش تقلیدی اصول دین را مردود می شمارد.
2. در حوزه ی داخلی اسلام و در بین مسلمانان، سؤال و تردید و ابهام هر مسلمانی رواست و مقدمه ی ایمان محض او است.
3. در حوزه ی خارج از اسلام و در بین غیر مسلمانان، هر کس می تواند برای فهم حقیقت و دانستن نظر اسلام، در پناه دولت اسلامی به تحقیق بپردازد و در مقدس ترین مکان ها ـ مسجدالحرام (صلی الله علیه و آله و سلم) ـ با عالم ترین اندیشمندان اسلامی ـ پیشوایان معصوم (علیهم السلام) ـ به گفتگو بپردازد.
4. نتیجه آن که، ماهیت ارتداد از نوع سؤال، تردید، ابهام و عدم اعتقاد نیست، بلکه از سنخ انکار و نفی است، آن هم نه انکاری که به علت وجود مشکلات فکری و ناتوانی از پاسخگویی به سؤالات معرفتی رخ داده است، بلکه انکاری که از روی لجاجت و بی منطقی است . اکنون باید دید چه نوع انکاری است که موجب ارتداد است، انکار اصول دین؟ فروع دین؟ یا چیزی فراتر از این دو.

انکار ارتدادآمیز

به طور خلاصه می توان انکار ارتدادآمیز را دو نوع دانست:
1. انکار اصول اسلام که در نزد تمام فرق و مذاهب اسلامی مورد پذیرش است و فرد با پذیرش آنها در زمره ی مسلمانان درمی آید، و با انکار آنها از اردوگاه مسلمانان خارج می شود.
چنین انکاری باید بی پرده و صریح و بدون کوچک ترین احتمال مخالفی صورت گیرد تا راه را بر هر گونه توجیهی ببندد و نتوان به هیچ وجه او را معتقد به اصول اسلامی شمرد . این اصول عبارت است از اعتقاد به وجود خداوند یگانه، رسالت رسول گرامی اسلام و وجود حیات پس از مرگ یا معاد.
2. انکار اموری که دینی بودن آنها بدیهی است و همه ی مسلمانان جملگی به وجود آنها در اسلام اذعان دارند. این گونه امور «ضروری دین» شمرده می شوند، بدین معنا که:
«ضروری دین چیزی است که جزء دین بودنش، نیاز به استدلال و دقت نداشته باشد و جزء دین بودنش را هر مسلمانی می داند، مگر این که تازه مسلمان باشد». (24)
اما آیا، صرف انکار ضروری دین در هر شرایطی موجب ارتداد است، یا تنها در شرایط خاصی موجب ارتداد می گردد؟
مطابق نظر مشهور فقهای شیعه، صرف انکار ضروری دین، بی آن که همراه و ملازم با انکار اصول دین باشد، موجب ارتداد نیست، علاوه بر این که باید این ملازمه نزد گوینده و منکر ضروری، اثبات شده و مشخص باشد، و نیز او خود را متلزم و پای بند به این انکار نشان دهد. یعنی او از روی علم و آگاهی، بداند که انکار ضروری دین به معنای انکار اصول دین است و به انکار اصول دین که در واقع انکار اصل دین است، ‌متعهد و پای بند باشد . بنابراین انکار ضروری دین در صورتی موجب ارتداد است که دارای شرایط زیر باشد:
1. ضروری بودن آن مسلم و نزد تمام فرق اسلامی پذیرفته شده باشد.
2. انکار ضروری دین، ملازم با انکار اصول دین باشد.
3. شخص منکر، متوجه و آگاه به این ملازمه باشد.
بنابراین اگر یکی از شرایط مذکور وجود نداشته باشد، مطابق قاعده ی «تُدرءالحدود بالشبهات» (اجرای حدود الهی یا وجود شبهه یا احتمال مخالف، رفع می شود)؛ چنین منکری مرتد شناخته نمی شود و حکم ارتداد در مورد او اجرا نخواهد شد .
همچنان که قبلاً متذکر شدیم، انکار اصول دین و انکار ضروریات دین که در واقع به انکار اصول دین منتهی می شود، در صورتی ارتدادآمیز است، که ناشی از وجود سؤالات و شبهات علمی نبوده بلکه از روی لجاجت و بی منطقی باشد .
نتیجه آن که، انکاری ارتداد آمیز است که یا اصول دین را صریح و بی پرده نفی کند و یا ضروریات دین با شرایط سه گانه ای که بیان شد، مورد انکار قرار گیرد.
در هر دو صورت فوق، انکار نباید ناشی از وجود سؤال و شبهه بوده، بلکه باید حاصل بی منطقی و لجاجت فرد منکر باشد.

پی‌نوشت‌ها:

19. «...و من هنا لم یحکم بالکفر، بإنکار جدید الإسلام و بعید الدار و نحوهما، بل و کلّ من علم انّ إنکاره لشبهه بل قیل و کلّ من احتمل وقوع الشبهه فی حقّه». جواهر الکلام: 46/6.
20. «أیّها المدّعی ما لا یعلم و المقلد ما لا یفهم أنا سائلٌ فأجِبْ».
21. «دعوه و لا تعجلوه فان الطیش لا تقوم به حجج الله و لا تظهر به براهین الله ـ ثم التفت إلی الرجل و قال: ـ سل بکلّ لسانک و ما فی جوانحک فانّی مجیب انّ الله لا تعتلج علیه الشکوک و لا یهیجه وسن».
22. المختصر، حسن بن سلیمان حلّی، ص 87.
23. توبه /6.
24. القواعد الفقیهه، محمد حسین بجنوردی: 367/5.

منبع : کتاب مسائل جدید کلامی