نویسنده: رضا حسینی




 
کارگردان: کوین مک دانلد و ... موسیقی: هری گرگسن ویلیامز، متیوهربرت. تدوین: جو واکر. تهیه کنندگان: لیزا مارشال، ریدلی اسکات، تونی اسکات. مستند، محصول 2011 آمریکا و انگلستان، 95 دقیقه.
تصویرهای این مستند در طول یک شبانه روز، 24 ژوییه 2010، توسط آدم هایی از گوشه و کنار دنیا گرفته شده تا به عنوان یک «کپسول زمان» به نسل های آینده نشان دهد که زندگی مردم کره زمین در این روز چه گونه بوده است.

نگاه:

1- تماشای این فیلم احتمالاً برخی از ما را به یاد نتیجه گیری جالب آندره بازن در پایان یکی از مقاله هایش در اواسط دهه 1940 می اندازد که نوشته بود: «سینما هنوز اختراع نشده است!» بازن در دوره و زمانه ای به این نتیجه رسید که از سوی دیگر معتقد بود سینما به تکامل رسیده است. شاید این پارادوکس ابتدا توضیح ناپذیر به نظر برسد ولی زندگی در یک روز نمونه خوبی برای توضیح آن است؛ و البته نمونه خوبی برای طرح این بحث که سینما چه قدر تکامل یافته و این که آیا اصلاً می شود غایت و کمالی برای آن متصور شد؟ در آغاز هزاره سوم، بی توجه به منتقدانی که سال هاست سینما را به خاک سپرده اند، دوباره می توان ادعای بازن را تکرار کرد و به این نتیجه رسید که «کشف و تجربه». جوهره فناناپذیر سینماست. همان اکسیر حیاتی که هنوز هم باعث خلق آثار بدیع و حتی منحصر به فرد می شود و هم چنان دوست داران هنر هفتم را سر ذوق می آورد. تروتازگی و سرزندگی این مستند تماشایی، پیش و بیش از هر چیز مدیون پیشرفت های عرصه فناوری است. مگر می شود نقطه پایانی برای این پیشرفت تصور کرد؟ انقلاب سینمای دیجیتال، فناوری سه بعدی و حتی امکانات جدید پخش فیلم، از سیستم های نمایشی آی مکس و UItraAVX در سینماها گرفته تا قالب اچ دی و رسانه بلو- ری برای نمایش های خانگی، همه گویای آغاز عصر جدیدی در تاریخ سینماست. آیا می شود در روزگاری که اسکورسیزی بزرگ هم سرانجام شیفته قابلیت های سینمای سه بعدی در داستان گویی شده و طراحی قاب های بسته سه بعدی را به پیکر تراشی تشبیه کرده و مایکل مان به چنین دستاوردهای بصری ای در سینماهای دیجیتال رسیده، کار سینما را تمام شده دانست یا حتی به ادعای شصت هفتاد سال پیش بازی فقید شک کرد؟
زندگی در یک روز ساخته مشترک یوتیوب( سایت اشتراک گذاری فایل های ویدئویی که از فوریه 2005 آغاز به کار کرده) و دوربین های کوچکی است که در سال های اخیر به میان ما راه یافته اند و کم کم تبدیل به عنصری عادی و جدایی ناپذیر از زندگی شخصی ما و نیز محیط پیرامون مان شده اند. اصلاً رئالیسم ناب و نادر این مستند از همین دوربین های کوچک می آید. با این که فیلم، مجموعه ای از قطعه فیلم های انتخابی است که به ترتیب خاصی کنار هم چیده شده اند اما لحظه به لحظه زندگی در یک روز رنگ و بوی زندگی واقعی را دارد و غم و شادی، تلخی و شیرینی و حتی هم جواری مرگ وزندگی به خوبی در آن دیده و احساس می شود. این جاست که پای همان بحث قدیمی درباره سینما و توانایی اش در ارائه واقعیت به میان می آید. آن هم در روزگاری که اعتبار و سندیت مستندهای کلاسیکی مانند نانوک شمال فلاهرتی هم زیر سوال رفته و مستندهای معاصر هم عمدتاً آثاری دراماتیزه هستند که بخش عمده عناصرشان از پیش تعیین شده است.
2 دروغ یا واقعیت بودن سینما از آن پرسش ها و بحث های پایان ناپذیر است که هر یک از دو پاسخ ممکن به آن، طرف داران و مخالفان جدی خودش را دارد؛ از برایان دی پالما گرفته که سینما را 24 دروغ در ثانیه می داند تا ژان لوک گدار که برعکس عقیده دارد سینما در هر ثانیه 24 واقعیت را عرضه می کند. زندگی در یک روز می تواند برگ برنده ای باشد در دست گروهی که سینما را تصویرگر واقعیت می دانند و می توان آن را بی واسطه ترین تجربه سینمایی در نمایش واقعیت زندگی روزمره انسان ها ارزیابی کرد. در این جا حضور فراگیر دوربین های کوچک، باعث خلق لحظه هایی مملو از احساسات انسانی و شور زندگی شده است: نگاه معصومانه و چهره خندان بچه هایی که پیش از سپیده دم، در گوشه قایق نشسته اند و ماهی گیری والدین شان را تماشا می کنند؛ مرد سیاه پوستی که روی کاناپه دراز کشیده و در اوج کلافگی از صدای گریه بچه، نقاب از چهره برمی دارد و با گلایه از دنیای تیره و تار پیرامونش، از فردایی بهتر خبر می دهد؛ مرد جوانی که با صدای نامزدش، یا پسری که با قلقلک پدرش و بی خانمانی که با صدای بوق ماشین های عبوری از خواب بیدار می شوند؛ مرد ژاپنی زلزله زده ای که پسرش را از خواب بیدار می کند و با هم برای همسر و مادر تازه درگذشته شان دعا می کنند؛ پسری که از ذوق بازگشت مادرش از بیمارستان شیرین کاری می کند و از نکوهش پدر آزرده می شود؛ پیرمردی که عمل جراحی سختی را پشت سر گذاشته و حالا روی تخت بیمارستان در حین تشکر از زحمت های دکترها و پرستارها بغض گلویش را می فشارد و از شوق یک زندگی جدید از دیوانه بازی های آینده اش خبر می دهد؛ و بی شمار لحظه های دیگری که در این جا با تدوینی هوشمندانه کنار هم چیده و با همراهی یک موسیقی مناسب، تبدیل به یک اثر هنری نه بی نقص، اما بکر و تازه شده اند.
3 تصویرهای این مستند 95 دقیقه ای از میان 4500 ساعت فیلم ویدئویی از هشتاد هزار اثر ارسالی از 192 کشور جهان گلچین شده که برای همین منظور به سایت یوتیوب فرستاده شده بودند. تصویرهایی که همه در طول 24 ساعت یک شبانه روز، 24 ژوئیه 2010، گرفته شده اند. تدوین فیلم، ساختاری سنجیده دارد و لحن بازیگوشانه آن بر جذابیت هایش افزوده است. زندگی در یک روز در بازه زمانی یک شبانه روزی خود ( که از اولین ساعت های روزی جدید آغاز می شود و در واپسین دقیقه های همان روز به پایان می رسد) به ترتیب، تولد ( هم زمان با صبح)، تجربه عشق و آغاز یک زندگی مشترک (اواسط روز) و مرگ( هم زمان با غروب) را در بر می گیرد و به خوبی یک روز از حیات کل هستی را به مراحل زندگی آدمی تشبیه می کند. قرینه سازی تصویرها در شروع و پایان فیلم، از دیگر خلاقیت های جوواکر تدوینگر است. موسیقی هم تأثیر به سزایی در انسجام بخشیدن به این مستند بدون فیلم نامه داشته که به طور بالقوه می توانست تبدیل به اثری مشتّت و پراکنده بشود. درک درست آهنگ سازان فیلم از هر فصل در کلیت فضای فیلم، باعث شده موسیقی( که تابع بازیگوشی تدوین است) به خوبی با لحظه های مختلف پیوند بخورد و گاه به نتیجه ای مسحور کننده بینجامد.
منبع:ماهنامه سینمایی فیلم سال سی ام شماره 446