اعتقادات یهودی در خدمت سیاست های صهیونیستی (2)
عوامل ثانویه حمایت از محورهای اساسی عقاید یهودیت
عقاید یهودیت محورهای اساسی ای دارد که جنبش صهیونیسم به آن استناد کرده است، از قبیل: «شعب الله المختار/ملّت برگزیده خدا» و «ارض المیعاد/سرزمین موعود». عناصر و عوامل فرعی و ثانویه ای که عملاً به کمک عقیده یهودیت آمده است، عبارتند از:الف-درون گرایی و عُزلت گزینی یهودیان
یهودیت دیانت یک ملت کوچک (قبیله یا عشیره) و عقب مانده بود که در میان ملل و جوامع بزرگ و پیشرفته می زیست و کم کم به دیانت اقلیتهای پراکنده که در درون یک جامعه بزرگ و با اکثریت مطلق زندگی می کرده، بدل شد، و لذا این وضعیت (شرایط) اثر عمیق خود را بر ساختار کلی یهودیت گذاشت، از این رو می بینیم که این عقیده، تلاش خستگی ناپذیر و تقلّای زایدالوصفی را مبذول می دارد تا یک یهودی را از محیط پیرامون آن منعزل و «ایزوله» کند. به همین خاطر روحانیون آنها سعی کردند شعائر متعدد و متنوع یهودیت را که همه جوانب زندگی آنان را در بر می گیرد، هماهنگ و یکسان سازی کنند، که این خود نشانگر جدایی و انعزال جامعه یهود از جوامع بزرگ و گسترده ای است که در آن زندگی می کرده است. خلاصه این که، این نحوه زندگی یهودیان و تأثیر آن در ساختار مدنی، اقتصادی و روحی-روانی آنها، در نهایت منجر به تقویت و ریشه دار شدن گرایش عُزلت گزینی و انفصال جویی یهودیت می شود، که صهیونیسم نه تنها این خصیصه را نکوهش نمی کند، بلکه آن را به عنوان تلاشی همه جانبه و گسترده می داند و از ویژگیهای اساسی تلقی می کند که نوع، نژاد و تبار یهودیان را در برابر حلّ و ذوب شدن آنان در جوامع و ملل دیگر حفظ می کند. (1) کتاب «تلمود» خود در زمینه «عزلت وجدانی» و «درون گرایی روحی و عقلی» قوم یهود، ید طولایی دارد و موفقیتهای زیادی به دست آورده است، تا آن جا که شاعر معروف آلمان «هینی»، این «عزلت درونی» را به عنوان «وطن قابل انتقال یهود» می شناسد، بنابراین تفسیرهای تلمود و شیوه مطالعاتی آن، سهم به سزایی در تعمیق و ترسیخ این گرایش درون گرایانه داشته است.(2)تعلیمات «تلمود» در ساختار روانی و شکل گیری طبایع اجتماعی یهود تأثیر موفقیت آمیزی داشته، تا آن جا که یهودیان در اقصی نقاط عالم، طبایع و رفتارهای مشترکی پیدا کردند که مخصوص به آنهاست، لذا آنان با جوامعی که در آن زندگی می کردند، هیچ گاه همزیستی نداشته و هماهنگ نشدند، بلکه سعی کردند در مسیر تاریخی خود، به درون خود پناه آورند، در میان خود متحد شوند و دیوارهای حائل و مانع روحی-روانی را بین خود و دیگر نژادها و ملّیتها برپا کنند.(3) البته این سلوک نامتعارف و رفتار غیرمعمول را می توان به علل زیر انتساب داد:
1) احساس اقلیت کردن یهود در جوامع بزرگ باعث می شود در بین خود و باهم مرتبط و متحد شوند تا از این رهگذر بتوانند کیان اجتماعی، روانی و اُرگانیکی خود را تقویت و حمایت کنند.
2) احساس یهود مبنی بر این که آنان «ملّت برگزیده خدا» هستند، باعث می شود خودشان را تافته جدابافته از دیگر ملل و نِحَل بدانند و به خودبزرگ بینی وتکبّر دچار شوند.
3) احساس تنفر، دشمنی و کینه توزی یهود نسبت به بقیه ملتها و دیانتها، خود به عنوان عامل مهم پیدایش این درون گرایی و به مثابه عکس العملی برای بیماریها و عقده های روانی آنهاست.
به هر حال این گونه احساسات و ادراکات خاص، عملاً آنها (یهودیان) را وادار می کرد تا با دیگران، از نژادهای غیرسامی، اختلاط و ازدواج نداشته باشند، البته به بهانه حفظ خلوص ادّعایی نژاد آنان از درآمیختن با دیگر ملّتها.(4)
صهیونیسم، یهودیان را از عموم مسائل دینی تهی کرد و کار را به جایی رساند که آنان در اوج تعصبات نژادپرستانه قرار گیرند، لذا اگر کسی از یک مادر یهودی متولد شده باشد (به حکم همان تولّد بیولوژیکی)، جزء همان «ملّت برگزیده خدا» یا «شعب الله المختار» به شمار می آید، اگرچه کافر و ملحد و زنازاده باشد!
اندیشمندان جنبش صهیونیسم، مسئله «درون گرایی» و عُزلت طلبی (مقاومت نسبت به درآمیختن با دیگران) را به نوعی تاسّی و الگوگرفتن از انبیا بنی اسرائیل می دانند و مدّعی وابستگی خود به آنان هستند. اما حقیقت این است که اگر حضرت ابراهیم علیه السلام از قوم خود، پیش از این که به «سرزمین کنعان» هجرت کند و نیز در طول حضورش، در فلسطین، دوری می کرد، به این سبب بوده که می خواسته ایمان به خدا و شرک نورزیدن به او و یکتاپرستی و توحید خودش را در میان آن همه بت پرستان از اقوام دیگر حفظ کند، و همین امر باعث شد حضرت ابراهیم علیه السلام با قوم خود اختلاط و معاشرت نداشته باشد.
از این گذشته، اشاره به این نکته ضروری است که تئوریستهای صهیونیست، هیچ گونه التزامی به انگیزه های دینی ندارند، بلکه توسل به نصوص تورات، کتاب تلمود و... صرفاً دلایل سیاسی دارد، و آن به خاطر حلّ نشدن یهودیان در جوامع بزرگی است که در آن زندگی می کنند، و نیز به این خاطر که آن جوامع و دولتمردان از اهداف و نقشه هایشان آگاه نشوند. در پرونده مخصوص یهودیان اسرائیل موسوم به: (Archive-Isrealites)(5)، مورّخ 1964/3/24م. عیناً آمده است: «... این معجزه امّتی است که مدّعی یهودیت می باشد، امّتی که در طول 2000 سال، در همه جای عالم آواره بود، اما بالاخره توانست وحدت، همبستگی، کیان و موجودیت خود را، بدون این که در دیگران ذوب شود، حفظ کند، و این حاصل نشد مگر به دلیل این که فرد فرد یهودیان، همیشه پایبند به آداب، رسوم، نژاد و مذهب خود بوده و هستند.»
ب-یهودیان مدّعی حقّ تاریخی برای خود هستند
رفتار و نحوه تعامل جنبش صهیونیستی و رهبران آن با تاریخ، از یک جهت رفتار جبری و نامهارکردنی بود، و از جهت دیگر گزینشی و منفعت طلبانه؛ چرا که آنان اکتفا به این مسئله نکرده، تاریخ انبیای بنی اسرائیل را زورگویانه به نفع خود مصادره کردند و مدّعی انتساب، اصل و نسبشان به نسل ابراهیم و اسحاق و یعقوب و یوسف و موسی و هارون و داود و سلیمان علیهم السلام هستند، بلکه بر این باورند که عبریها و یهودیان قدیم مدّعی این انتساب نژادی اولین کسانی بودند که در فلسطین سکونت داشتند و بنی اسرایئل اولین قومی بود که دولت اسرائیل را در سرزمین اسرائیل، یعنی فلسطین به وجود آوردند. بنابراین آنان-مطابق همین زعم و ادّعاهایشان-وارثان انبیای بنی اسرائیل و نیز وارثان آن دولتی هستند که حضرت داود علیه السلام در فلسطین تأسیس کرد، و شهر قدس را پایتخت آن ساخت و پس از داود، پسرش سلیمان علیه السلام در آن جا حکومت کرد.صهیونیستها با این ادّعاها و انتسابهای بی اساس و در راستای تأیید و تحکیم علت قیام دولت یهودی در اسرائیل، می کوشند تا خود را «ولیّ» و صاحب گلوگاه تاریخ معرفی کنند. اما سؤال اینجاست که تا کی می توانند به این سخنان بی اساس و ادّعاهای باطل و واهی چنگ زنند؟! در حالی که نقد علمی و تاریخی از جانب مورّخان و محدّثان گذشته، از میان اروپائیان و علمای جهان عرب و حتی اندیشمندان یهود که همگی متخصص در تاریخ یهودی، مسیحی و اسلامی هستند، چیز دیگری است!
پاسخ دانشمندان و مورّخان به ادعّاهای صهیونیستها
- دکتر «شفیق جاسر» در این زمینه می گوید: هرگز تاریخ، تا به حال چیزی یافت نشده است که به نام «حقوق تاریخی» معروف باشد. آن گونه که جنبش صهیونیستی پیرامون حقوق یهودیان در سرزمینهای عربی مطرح ساخته اند، به عنوان این که اجداد و نیاکان آنان در بعضی از این نواحی جهان عرب، در سه هزار سال پیش از میلاد، برای مدتی حکومت کرده اند، اصلاً در عمر و روند تاریخ به حساب نمی آید. ضمن این که گویا فراموش کرده یا خود را به فراموشی می زنند که قوم و نژاد عرب، دقیقاً در همان سرزمینهای مورد ادّعای یهودیان و صهیونیستها، هم پیش از آنان و هم پس از آنان، هزاران سال زندگی و حکومت کرده اند. پس اگر بخواهیم مطابق منطق یهودیان صهیونیست در مورد «حقّ تاریخی» خود در فلسطین عمل کنیم، یقیقناً بیش تر کشورها و ملتهای معاصر، دیگر نمی توانند در جایگاه خود قرار گیرند و به طور حتم نظم و نسق ساختاری نقشه جهان مختل خواهد شد. به عنوان مثال می توان به تاریخ گذشته ایالات متحده امریکا و دیگر کشورهای امریکایی (جنوبی، لاتین و...) و استرالیایی به طور عام و اسپانیا و بسیاری از کشورهای دیگر در جهان مراجعه کرد.(6)- از این گذشته، یهودیان حدود پنج هزار سال تمام وجود حقیقی و مؤثری در فلسطین نداشتند، (7) بلکه صرفاً یک اقلیت قلیلی شمرده می شدند که در میان کنعانیان (ساکنان اصلی عرب فلسطین) زندگی می کردند، و این واقعیت تاریخی هم پیش از میلاد مسیح علیه السلام صادق است و هم پس از میلاد. و این همان چیزی است که مورد تأکید بسیاری از مورّخان و اندیشمندان اروپایی، عرب و... که با ثوابت و ضوابط تاریخی آشنا هستند و به درستی و راستی، واقع بینی و حقیقت جویی و عدل و انصاف برخورد کرده اند، واقع شده، تا آن جا که به حقّانیت اعراب نسبت به فلسطین تصریح کرده اند؛ مانند مورّخ و خاورشناس معروف «ارنولد توینبی» که در مورد «مشروعیت وجود اسرائیل» از منظر قانون گفته است: «کل اسرائیل [فلسطین]، از نظر قانونی مِلک اعراب فلسطین بوده، هست و خواهد بود؛ یعنی همانهایی که از شهر و دیارشان مجبور به مهاجرت شدند.»(8)
- ضمناً وزیر مختار بریتانیا لرد «موین»، در قاهره، در تاریخ 19/ژوئن/1942م، در برابر مجلس سنا گفته بود: «یهودیان امروز، از نسل و ذریه عبریهای قدیم نیستند، لذا هیچ حقّ شرعی نسبت به سرزمین مقدس [فلسطین] ندارند.»(9) علاوه بر ایشان، افراد و شخصیتهای زیادی وجود دارند که همین مطلب را گفته و تصریح کرده اند که ادّعای صهیونیستها در مورد «حقّ تاریخی» در سرزمین فلسطین، بی پایه و اساس است.
اما امروز اسرائیل سعی در مخفی نگه داشتن این حقایق علمی و ثوابت تاریخی دارد، چرا که در تضاد با ادّعاها و تلاشهای مذبوحانه آنان است، و از همین لاپوشانی و مخفی کاری است که معلوم می شود صهیونیستها تلاش می کنند دستاویزها و توجیه هایی برای نقشه های استعماری و نظامی خود بیابند تا اصل حقّ اعراب و مسلمانان را در فلسطین پنهان کنند، از این رو به شدت در پی خرید و قاچاق کردن اشیای قدیمی پیدا شده و آثار باستانی در جهان عرب خاورمیانه و انتقال آن به اسرائیل هستند، تا آن جا که اسرائیل بودجه هنگفتی را برای این کارها اختصاص داد و در کنار همه اینها هیئتها، و مؤسسه ها و شرکتهای علمی و تجاری خاصی را به وجود آورد تا این گونه آثار باستانی متعلق به خاورمیانه را خریداری و مورد مطالعه و تحقیق و بررسی قرار دهد تا در نهایت در خدمت اهداف استراتژیک صهیونیسم به کار گرفته شود، و از آن جمله «اثبات» یا توجیه مضامین تورات تحریف شده و استیلا یافتن بر میراث انبیا علیهم السلام، و مشروعیت تاریخی دادن به اشغالگری خود در فلسطین، و دیگر اهداف شوم برای پایمال کردن حق عربی و اسلامی است.(10)
ارگانهای مختلف صهیونیستی سعی و تلاش فراوان و پیگیریهای طاقت فرسایی را برای جستجو و یافتن این گونه آثار باستانی انجام دادند تا موضوع را در حوزه دولت جعلی اسرائیل، مهار و از جهان خارج پنهان کنند، آن گاه حقایق تاریخ را از بین برده، فرصت فرافکنی و ادّعاگریهایی را بیابند تا به منافع سیاسی و راهبردی خود خدمت کنند.
امّا به زعم تلاش اسرائیل برای تصاحب همه آثار باستانی که هماهنگ و منسجم با اهداف و عقاید اوست، اخیراً حدود 500 هزار قطعه از اشیای باستانی که جزء اسناد و مدارک اصلی شمرده می شود، در ویرانه های به جا مانده از شهرهای قدیم خاورِ نزدیک به زبانها و حروف مختلف، به دست آمده که دانشمندان معتقدند که این آثار باستانی را باید از بزرگ ترین و مهم ترین دستاوردهای بشری در عصر حاضر به شمار آورد، به ویژه این که این اسناد تاریخی، مدوّن با کتابتهای مختلف بوده و بسیاری از مسائل مبهم و غامض را برای ما روشن می کند، و با وجود آنها دیگر حقایق واقعی از افسانه های خیالی و تحریفهای اعمال شده در تورات، متمایز و معلوم خواهد شد.(11)
آنچه در این رابطه شایان ذکر است، این که زبان عبری-که صهیونیستهای امروز تلاش می کنند آن را به عنوان زبان رسمی خودشان قلمداد کنند، چون که به اصطلاح زبان تاریخی و ملّی آنهاست- درواقع زبان اصیل و مستقلی نیست، بلکه آن را از جای دیگری سرقت یا از زبان دیگری اقتباس کرده اند؛ چرا که در هیچ دوره از دورانهای تاریخ، یهودیان زبان ویژه ای نداشتند تا در بین خودشان با آن تکلّم کنند! بلکه زبان عبری در واقع زبان همان روحانیون و احبار یهود است که بعدها تورات را با همان زبان، نوشتند، و خلاصه این که این زبان که «عبری» نامیده می شود، از زبان آرامی و حروف آن نیز از حروف ابجد کنعان قدیم اقتباس شده است. از این گذشته، یهودیان زبان آرامی را نیز اقتباس کردند و در بین خودشان با آن سخن می گفتند، نظیر دیگر اقوام ساکن در خاور نزدیک که با زبان آرامی تکلّم می کردند. اما یهودیانی که در شرق اروپا بودند، زبان آلمانی قدیم «یدیش» را اقتباس کردند که همان زبان یهودیان «اشکناز» است که آن را اخیراً به اسرائیل نیز آوردند. همچنان که یهودیان اسپانیا با زبان اسپانیولی «لادینو» سخن می گویند، بقیه یهودیان عالم، از زبانهایی استفاده می کردند که در جوامع محل سکونتشان وجود داشت.
همه این شواهد، دلالت قاطع بر این دارد که زبان عبری، هیچ گاه زبان ملّی یهودیان در هیچ مقطعی از مقاطع تاریخ نبوده است. از این رو استاد عبدالوهاب محمد الجبوری تأکید می کند و شواهدی را از تاریخ می آورد و اعترافهای متخصصان و کارشناسان فنّ زبانشناسی و تاریخ را ذکر می کند که در آن دوره ها هیچ زبان عبری، به جز زبان کنعانی در فلسطین وجود نداشت، بنابراین عملکرد برخی پژوهشگران را که سعی می کنند فریبکارانه سیاق تاریخ را تحریف یا در حقایق مسلّم آن مغالطه کنند، مورد انتقاد شدید قرار می دهد؛ چرا که اینان همان زبان کنعانی را به عنوان «زبان عبری قدیم» نامگذاری، و آن را به صورت زبان اصیل یهودی معرفی می کنند، (12)تا آن جا که اعتراف به این حقیقت حتی بر زبان زعما و رهبران جنبش «الاستناره/نور هدایت» یا همان «هاسکالا»-که در قرن نوزدهم میلادی به وجود آمد و به نوگرایی و اصلاحات دینی دعوت می کرد-جاری شد.(13)
البته این سخن نیز کاملاً قابل اثبات است که یهودیان، دخیل، غریب و بیگانه بر فلسطین بودند، لذا در هر مسئله فرهنگی که ادّعای مالکیت آن را دارند، و از آن جمله: زبان و کتاب مقدس آنان، از فرهنگ کنعانی و آرامی گرفته شده است، و یهودیان در طول اقامتشان در فلسطین، به عنوان یک اقلیّت در میان اکثریتی که ساکنان اصلی آن جا بودند، زندگی کردند، امّا آنان در هیچ عصری از تاریخ نتوانستند دولتی مدنی بسازند که همه فلسطین را در بر گیرد.
در پایان طرح این نکته نیز ضروری است که یهودیان از حریص ترین و ماهرترین اقوامی هستند که به خوبی می دانند چگونه حقایق تاریخ را به تُرّهات و اباطیل بدل کنند، و شروع کار آنها با کتابهای مقدس خودشان (تورات و سپس انجیل) بود. پس از آن تلاش کردند و هم اکنون نیز تلاش می کنند تا بلکه قرآن کریم یا تفاسیر آن را تغییر دهند، تا آن جا که مفسران اسلام، برداشتهای غلط و انحرافی از قرآن کریم را که توسط برخی یهودیان مسلمان شده مانند «کعب الاحبار» مطرح شده، به عنوان «اسرائیلیات» می شناسند!
آن چه در «پروتکل شانزدهم آمده، این است که: «ما مشکلات آینده را به جای قضایای قدیم، بررسی خواهیم کرد، البته تاریخ قدیم را که متضمّن نمونه ها و ایده های بد، پیش از ایده های خوب است، مطالعه خواهیم کرد، و ما از حافظه انسان امروز، دورانهای گذشته را که برای ما شوم و نکبت بار است، پاک خواهیم کرد و چیزی بر جای نخواهیم گذاشت، مگر آن حقایقی که اشتباهات حکومتها را آشکار خواهد کرد.»(14)
و نیز استاد عبدالقادر عبّار، در مجله «الامه القطریه» شماره 42، می گوید: «صهیونیسم جهانی، کنفرانس «بلتیمور» در ایالات متحده امریکا را به این مطلب اختصاص داد تا امکان تحریف و جعل تاریخ اسلام و ایجاد فتنه و جدل پیرامون مسائلی چون: «شعوبیه» و «باطنیه» در بین مسلمانان، مطالعه شود. آن گاه با پافشاری روی برخی از مواضع ویرانگر تاریخ، ترویج و نشر اساطیر و افسانه ها تحت پوشش «هنرهای مردمی یا فولکلور» در بین مردم، به جای «تاریخ حقیقی اسلام»(15) اقدامات شوم علیه مسلمانان خنثی شود؛ چرا که دشمنان اسلام به طور عام و یهودیان به طور خاص، متوجه ارزش تاریخ در برانگیختن ملتها و اثرگذاریهای آن در حیات اُمت اسلام هستند.
ج- خرافه پردازی یهودیان در مورد «هیکل سلیمان»!
مسلّماً مهم ترین موضوع اختلاف و درگیری مسلمانان و اعراب با یهودیان و صهیونیستها، همان مسئله «مسجدالاقصی» و «هیکل سلیمان» است، تا آن جا که موضوع «هیکل سلیمان» به پایه و ستون اصلی کاخ تخیّلات فرد یهودی بدل شده، لذا به آن چنگ می زنند تا- آن چنان که مدّعی هستند-حقوق تاریخی خود را بازپس ستانند. به خصوص این که دیانت یهود یا بهتر بگوییم سیاست صهیونیست های اسرائیل، به این «هیکل یا معبد» ادّعایی، حجم زیادی از قداست و هاله بزرگی از احترام و احتشام را بخشیدند تا از این طریق افکار عمومی جهان را قانع کنند که مثلاً این معبد، نشانگر ریشه تاریخی یهود در سرزمین فلسطین است و حتی یهودیان حتی توانستند از رهگذر همین «هیکل ادّعایی و موهوم»، جهان مسیحیت را هم به جبهه خود بکشانند. آن گاه آنها را به واسطه این نظریه که می گوید: «پیدا کردن هیکل سلیمان و بازسازی آن، موجب تعجیل در ظهور دوباره مسیح خواهد شد»، اقناع کنند، به خصوص این که می گویند حضرت مسیح علیه السلام مقرّ حکومتش را در جایگاه همین «هیکل سلیمان» قرار خواهد داد و از همان جا صلح و عدل را در زمین برپا خواهد کرد! به هر حال به واسطه چنین مکر و نیرنگی، یهودیان توانستند مسیحیان را به صف خود-در جنگ علیه مسلمانان-بیاورند و همسنگر خود کنند. صهیونیستها به هر حال موفق شدند جهان نصرانیت را با خود همراه کنند تا از حمایت ها و کمکهای دولتی و مردمی آنان نیز در جهت تقویت جنبش صهیونیستی برای تحقق اهداف استعماری خود، بهره مند شوند.(16)حال این پرسش مطرح می شود که اثبات صحّت وجود «هیکل سلیمان»، از دیدگاه یهودیت و از منظر تورات چگونه است؟! به هر ترتیب این سؤالی است که پاسخ می طلبد، لذا باید گفت که از نظر یهودیان کتاب اسفار تورات و اسفار رسولان (عهد عتیق) تنها مأخذ و منبعی است که یهودیان در اثبات ادّعاهای خود به آن استناد می کنند و به غیر از آن، صهیونیستها هیچ مأخذ دیگری ندارند که مطالب عهد عتیق را تأیید کند.(17)
هرگاه عهد عتیق را به طور دقیق نقد علمی و تحلیل عمیق تاریخی قرار دهیم، آن گاه در می یابیم که در مقایسه با قرآن کریم، تحت هیچ شرایطی توان ثبات و مقاومت ندارد، بلکه خیلی زود نصوص و متون آن فرو می ریزد و دروغها و اکاذیب آن برملا می شود؛ خاصه این که قرآن کریم وثیقه ای است که به اعتراف دوست و دشمن از هر نوع دستبرد، تعرّض و تحریف مصون مانده است: «اِنَّا نَحنُ نَزَّلنَا الذِّکرَ وَ اِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ»(18): «همانا ما خود این ذکر [قرآن] را نازل کردیم و یقیناً ما حافظ و نگهبان آن هستیم.» وقتی قرآن کریم به سیره پیامبران عظام علیه السلام که خداوند آنها را از جنس بشر برگزید تا در زمینه ایمان راسخ به خدا و یکتاپرستی، الگو و اُسوه حسنه و نمونه منحصر به فردی برای انسانهای دیگر باشند، لذا تصویری که قرآن از انبیای الهی ترسیم و مطرح می کند، دربرگیرنده زیباترین ابعاد عصمت جهاد، صبر، پایداری و مبارزه است. در حالی که شما اگر همین سیره انبیا را در عهد قدیم بخوانی و مطالعه کنی، ملاحظه خواهی کرد که تورات صورت و سیره آنان را به بدترین و زشت ترین وجه معرفی می کند؛ چرا که به آنها انواع و اقسام انحرافها و رذائل اخلاقی، رفتاری و عقیدتی نسبت می دهد؛ مثلاً در رابطه با حضرت نوح علیه السلام تورات می گوید که او شُرب خمر می کرده و میگسار بوده! و در مورد پیامبر خدا، حضرت داود علیه السلام آورده که او با همسر یکی از فرماندهان خود به نام «اُوریا» زنا می کند، سپس برای لاپوشانی آن فرمانده را به قتل می رساند و بعد با زن او «بتشیع» ازدواج می کند!
لازم است ذکر شود که همین زن که نامش «بتشیع» و قبلاً همسر فرمانده «اوریا» بوده و بعداً به همسری داود درآمد، مادر حضرت سلیمان علیه السلام است! آن گاه همین تورات فعلیِ تحریف شده، مدعی است که این نبی خدا بت پرست بوده و بر بت پرستی هم از دنیا رفته است، آن هم به دلیل فریب و نیرنگی که یکی از همسرانش به کار می گیرد. بلکه «عهد عتیق» جرئت و جسارت را از انبیای عظام علیه السلام گذرانده و به ساحت ربوبی (عزّ و علا) رسانده است، تا آن جا که برای خدای متعال اوصافی ذکر کرده که هرگز در شأن جلیل و ذات جمیل او نیست!(19)
حال آیا عقلاً می توان این وثیقه و کتاب (تورات/عهد عتیق) را که در مورد انبیای الهی و اخلاق و رفتار و عقایدشان این گونه تزویر می گوید و تحریف می کند و نسبت به ذات و صفات باریتعالی آن طور گستاخانه کفر می ورزد... چنین نوشته ای را می توان به عنوان مأخذ و منبعی برای پژوهش علمی و تاریخی قرار داد تا از آن طریق مثلاً «حق تاریخی» یهودیان را به اثبات رساند. وقتی این نوشته به دست تحریف کنندگان آن، خیلی راحت به پیامبران بنی اسرائیل ده ها گناه کبیره و رفتار زننده نسبت می دهد و نسبت به خدا نیز تعرّض و جسارت می کند، باید قبول کرد که نسبت به تغییر و تحریف بسیاری از نصوص و مضامین تورات و عهد عتیق، به هر تحریفی دست بزند، و هیچ ابایی هم نداشته باشد.
استاد «عثمان سعید العانی» در پژوهش های خود آورده است که: قدیمی ترین نسخه به دست آمده از «عهد عتیق» نسخه ای است که به «کهوف قمران»(20) معروف است، لذا او در این زمینه می افزاید: این نسخه از عهد عتیق، به طور کامل منطبق بر همه نصّ و محتوای «عهد عتیق» موجود فعلی نیست، بلکه گویا مطالب زیادی از آن کاسته شده، از این رو بسیاری از «اَسفار» آن ناقص و ناتمام است. در مورد زمان همین نسخه کشف شده، بین مورّخان و نسخه شناسان اختلاف هست، مثلاً پژوهشگر امریکایی «آلبرت» می گوید که این نسخه به حدود 2000 سال پیش از میلاد مسیح علیه السلام بر می گردد، در حالی که دیگران و از جمله محقق ایتالیایی «داریور/داریفر» معتقد است که این نسخه متعلق به دوران بعد از فتوحات اسلامی است، و خلاصه این که آرا و عقاید فراوان دیگری در این میان نیز وجود دارد!
البته استاد «عثمان سعیدالعانی» در مورد همین نسخه به اصطلاح کشف شده و قدیمی، نقد و تشکیک وارد می کند که، چگونه ممکن است این فاصله بسیار طولانی را پذیرفت، یعنی از آن زمان که تورات بر موسی علیه السلام نازل شد تا آن زمان که این نسخه قدیمی در غار «قمران» به دست آمد؟ و چگونه ممکن است این فاصله را با آن دو نظر بالا (آلبرت آمریکایی و داریفر ایتالیایی) تطبیق داد؟ بر همین اساس استاد «العانی» می گوید: اگر نظریه اول را بپذیریم که می گوید این نسخه از تورات به 2000 سال پیش از میلاد مسیح برمی گردد، بنابراین تفاوت زمانی بین این نسخه و زمان حضرت موسی علیه السلام که علی الاصول صاحب این تورات است، کم تر از 1000 سال خواهد بود، و نیز بین آن و حضرت سلیمان علیه السلام که سازنده آن هیکل (معبد) است، حدود 700 سال است.
بنابراین ما سؤال می کنیم، که آیا واقعاً می توان به این «نوشته؛ به نام عهد عتیق» دل بست؟ و آیا می تواند «حقّ تاریخی» یهودیان را در مسجدالاقصی و فلسطین به اثبات رساند؟(21) و آیا می شود عهد قدیم را به عنوان یک منبع تاریخی موثّق و قابل قبول نزد مورّخان پژوهشگر و آزاده پذیرفت؟!
آن گاه آقای «لعانی» می نویسد که: ما هیچ بعید نمی دانیم که ایده «هیکل» ممکن است از دیانتهای بت پرستی گرفته شده باشد؛ چرا که لفظ «هیکل» از نظر لغت، از «هیکال» کنعانی گرفته شده(22) و طریقه عبادت و نیایش و مناسب در معابد یهودی شباهت زیادی به روش عبادت در معابد قدیمی بابلی (زقر) و کنعانی دارد تا آن جا که پژوهشگر فرانسوی «آندریه بارو»، متخصص در جستجو از پیشینه های اولیه تورات، همین تشابه و تقارب را مورد تأکید قرار می دهد!
در پایان استاد «العانی» کلام خود را مختصر می کند و در مورد «عهد عتیق» می گوید که این کلام نه کلام خداست و نه آیین دین خدا را نشان می دهد، بلکه بسیاری از متون و عبارات آن بت پرستانه و به هیچ وجه نمی تواند نمایانگر پرستش حقیقی خداوند عالم باشد.
خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید: «وَ انَّ مِنهُم لَفَرِیقاً یَلُوُنَ اَلسِنَتَهُم بِالکِتابِ لَتَحسَبُوُهُ مِنَ الکِتابِ وَ مَا هُوَ مِنَ الکِتابِ وَ یَقُولُونَ هُوَ مِنَ عِندَاللهِ وَ مَا هُوَ مِن عِندِ اللهِ وَ یَقُولُونَ عَلَی اللهِ الکَذِبَ وَ هُم یَعلَمُونَ»(23): «همانا برخی از اهل کتاب [یهودیان و...] گروهی هستند که زبانهای خود را موقع خواندن کتاب آسمانی، آنچنان می چرخانند تا شما تصوّر کنید که آن از کتاب خداست و تحریف هم نشده است، در حالی که از کتاب خدا نیست.سپس مدّعی می شوند که آنچه از کتاب آسمانی می خوانند، از جانب خدا نازل شده، در حالی که هرگز از جانب خدا نبوده، آن گاه آنان با آگاهی و علم به خدا دروغ و افترا می بندند.»
هم اینک صهیونیستهای متجاوز زیر پایه های حرم ابراهیمی، به دنبال پیدا کردن «هیکل سلیمان» هستند و با همین بهانه زیر دیوارهای آن را با تونل های بسیار عمیق حفر می کنند، اما مسجدالاقصی را حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام بنا کرد، در حالی که «هیکل» را-مطابق ادّعای یهودیان-حضرت سلیمان ساخته است، و بین این دو نبی (ابراهیم و سلیمان علیه السلام) حدود 1000 سال فاصله است. بنابراین «حرم» قبل از «هیکل» بوده و حضور و وجود اسلام در آن سابقه طولانی تری نسبت به یهودیان دارد، از این رو باید پرسید که چگونه ممکن است «هیکل سلیمان» را پس از 1000 سال از ساختن «حرم ابراهیمی» آن هم زیر «حرم» به وجود آورد، در حالی که «حرم» پابرجا بوده است؟! حال چگونه یهودیان می توانند در برابر این همه ثوابت تاریخی و حقایق انکار ناپذیر و قاطع که ادّعاهای دروغین و نیرنگ و فریب آنان را برملا می کند، دوام بیاورند.(24)
نتایج به دست آمده از حفریّات صهیونیستها در فلسطین
شروع حفریات یهودیان در اطراف مسجد الاقصی در اواخر سال 1967م. بود و این خاکبرداریها از آن زمان تابه حال در 9 مرحله انجام گرفته است. هزینه های مالی حفریات را «دانشگاه عبری تقبّل کرده و تیم باستان شناسان زیر نظر پروفسور «بنیامین فراد» و دستیار او «مئیردوف» کار می کردند. این حفریات زیر چندین دیوار حرم شریف ابراهیمی، در جهات مختلف، و با ابعاد متفاوت، بین 80 تا 400 متر در طول و به عمق 10 تا 20 متر انجام گرفته، اما آنچه در این حفریات به دست آمده، همه متعلق به آثار اسلامی (دوره امویان) و آثار رم و بیزانس بود. ضمن این که در جای دیگر به سه قصر متعلق به امویان برخورد کردند که دو تای آنها، عیناً شبیه به یکدیگر بوده و سومی اندکی با آن دو قصر متفاوت است. این در حالی است که صهیونیستها نه تنها تا به حال در این کند و کاوهای باستان شناسانه و حفریات جستجوگرانه هیچ اثری از آن «هیکل» ادّعایی به دست نیاوردند، بلکه حفریات مذکور خود عامل خطری شده است تا احتمال شکاف برداشتن و فروریختن دیوارهای مسجدالاقصی و بناهای اسلامی و آثار تمدن اسلام را زیادتر کند، لذا عملاً دیوار دور مسجد (سور) و خود مسجدالاقصی در معرض خرابی و ریزش قرار گرفته اند، چون به هر حال ساختمان و سازه های آن بسیار قدیمی است و از طرفی خاکبرداری اطراف ستونها و دیوارها از بیرون تا اعماق زیاد، به علاوه عوامل آب و هوایی و مسئله فرسایش، خطر انهدام کامل مسجدالاقصی را کاملاً جدی و تهدیدکننده نموده است!محقق و پژوهشگر، خانم «گریسن هالسل»، در سال 1983م، از شهر قدس دیداری کرده و با باستان شناس معروف امریکایی «گوردن فرانز» که دو سال تمام در فلسطین اقامت داشت (در کالج سرزمین مقدس) و به کار حفّاری می پرداخت، مصاحبه کرده است. اتفاقاً در همان موقع یک مجسمه (ماکت) از «هیکل سلیمان» در برابرش بود که خانم «هالسل» از او پرسید: «آیا واقعاً دلایل و نشانه های روشنی وجود دارد که این «هیکل» در همان جایی است که اینک طرّاح آن در این «ماکت» قرار داده؛ یعنی در همان جایی که مسجدالاقصی و «قبه الصخره» واقع شده است؟! باستان شناس «فرانز» پاسخ داد: هیچ ادلّه ای یافت نشده است که «هیکل سلیمان» در آن جا قرار گرفته یا این که در آن محل نبوده، اما برخی از مردم عادی فکر می کنند که «هیکل» در همان جا بوده است!
از این گذشته طرّاح یهودی ماکتِ هیکل سلیمان «إیگی یوناه»، خود می گوید: فرضیه های مختلفی درباره محل و جایگاه واقعی «هیکل» وجود دارد، لذا هیچ کس دقیقاً جای آن را نمی داند! در ضمن همان خانم پژوهشگر، «گریسن هالسل» می گوید از آقای «ایگی یوناه» پرسیدم: بالاخره محل استقرار این «هیکل/معبد» در 2000 سال پیش کجا بوده؟ طرّاح ماکت یهودی «یوناه» پاسخ داد: «من نمی دانم و هیچ کس دیگر هم نمی داند، هر آنچه ما می دانیم، این است که همه آنها [دولتمردان اسرائیل] به ما می گویند: ما «هیکل» را می خواهیم!
اما در واقع آنها در درجه اول می خواهند مسجدالاقصی را خراب کنند، و در عین حال من هیچ اطلاعی ندارم که آنها چگونه این مسجد را خراب خواهند کرد، ولی این اتفاق رخ خواهد داد.»(25)
حال اگر-به صورت جدل-فرض کنیم که «هیکل سلیمان» آن گونه که در تصوّر یهودیان نقش بسته، وجود دارد، آن گاه از تاریخ آن سؤال کنیم، پاسخ به این صورت خواهد بود که اساساً آن «هیکل» در سرزمین فلسطین، وجود خارجی ندارد؛ زیرا آن هیکلی که تورات [تحریف شده] آن را در ذهن یهودیان ساخته و پرداخته، چندین بار از طرف دولتهایی که پی در پی در فلسطین حکومت کردند، در معرض تاراج، ویرانی، آتش سوزی و تخریب قرار گرفته است، تا جایی که در نهایت ریشه ها و پایه های آن از زمین برکنده شد و به جای آن جو و گندم کاشتند. بنابراین هم اکنون این هیکل (معبد) ادّعایی، روی نقشه سرزمین مقدس فلسطین و هیچ اثری از آثار باستانی برای اثبات این ادّعا وجود ندارد.
اگر به فرض، ما هم قبول کردیم که در فلسطین معبدی وجود دارد که حضرت سلیمان علیه السلام-آن چنان که یهودیان و صهیونیستها مدّعی هستند-آن را ساخته است، این امکان حداکثر معبد، یا به اصطلاح مسلمانان، مسجدی است که باید در آن عبادت خدای متعال و به اطاعت و یگانگی او در آن جا اقرار شود، چرا که حضرت سلیمان نبی علیه السلام این معبد را ساخت تا در آن با خدای خود خلوت کند و به وسیله دعا، توسل، ذکر و شکر به ساحت ربوبی مقرّّب شود، نه این که حضرت سلیمان این معبد را برای ایجاد اختلاف در مسائل نژادی، مذهبی و قومی، و حتی برای جاودان کردن شکوه و عظمت یهود، که حسب ادّعایشان ملت برگزیده خدا هستند، ساخته باشد!
البته کتاب «عهد عتیق» یهودیان، از طرح بسیار جنجال برانگیز و گزارش تکان دهنده ای پرده برمی دارد و آن این است که مادر سلیمان علیه السلام از نظر تیره و تبار و اصل و نژاد، یهودی نیست؟! در این جا آقای «عثمان سعیدالعانی» در ادامه پژوهش خود از این روایت تورات این گونه برداشت می کند که: اگر خود حضرت سلیمان علیه السلام هم اکنون در عصر ما حضور داشت، به هیچ عنوان نمی توانست شناسنامه یهودی را دریافت کند؛ چرا که مادر او یهودی نیست!(26) لذا حتی اگر درخواستی را به دولت «شارون» می نوشت و تقاضا می کرد اثبات نسب شود، دولت اسرائیل-مطابق قانون یهودیت-او را به عنوان یک یهودی به رسمیت نمی شناخت، حتی اگر او سازنده و معمار آن «هیکل/معبد» باشد، زیرا او اساساً-از نظر صهیونیستها-یهودی نیست!!
پس چرا یهودیان و صهیونیستها در پی مسجدالاقصی هستند؟ و چرا اصرار دارند تا آن «هیکل» ادعایی را در آن جا برپا کنند، در حالی که سازنده آن-به عقیده خود آنها-اصلاً یهودی نیست؟! لذا من به یهودیان می گویم که «اگر خانه هایتان شیشه ای است، پس بهتر است شما سنگ اندازی نکنید»!
د-مشروعیت رفتار و مشخص کردن هدف نزد یهودیان
اصولاً حرکت یهودیان در فعالیتهای سیاسی و راهبردی خود، بر پایه نظریه «هدف، وسیله را توجیه می کند» استوار است؛ چرا که صهیونیستها هدف و غایت کار را همان برپایی «دولت یهودی عبری» تشخیص داده اند، که مطابق نظر تورات است؛ یعنی «اسرائیل بزرگ، لذا سیاست این رژیم بر استیلا، تجاوز و اشغال استوار شد و به تدریج نقشه از پیش طرح شده ای را که چه بسا منطبق بر یک برنامه ریزی زمان بندی شده خاصی نباشد، عملی کرد، تا آن جا که این طرح و نقشه می تواند به یک مرحله نظامی یا اقتصادی بدل شود، و نیز می توان این برنامه های استعماری را-به هر شیوه و وسیله-اجرا کرد و به آن بُعد عملیاتی داد. با این عنوان که شیوه ای است مبتنی بر سلوک و منش «انبیای بنی اسرائیل»؛ چراکه-حسب زعم تورات-آنان به سادگی به رباخواری و زنا تن در می دهند و سخنان رکیک و به دور از نزاکت بر زبان می رانند، و به جنگ و قتل و غارت افراد و نسل کشی، خشونت، ترور را به همه ملل و اقوام غیریهود تحمیل می کنند، (27) از این رو یهودیان و صهیونیستها به اعمال و سلوک مجرمانه و اقدامات پست و جنایتکارانه خود مشروعیت می بخشند!پینوشتها:
1- به کتاب «الیهود و الصهیونیه و اسرائیل»، (مأخذ سابق)، دکتر عبدالوهاب المسیری، ص 14 مراجعه کنید.
2- همان، مأخذ سابق، ص 15.
3- و تا همین اواخر، افراد سالمند و معاصر، دوران حضور یهودیان در شهر «موصل/شمال عراق»-را پیش از این که از عراق در سال 1948م. خارج شوند-به یاد دارند، که آنان درکنار هم و در محلّه های کوچک، جدای از مردم شهر موصل، که معروف به محله یهودیان، در منطقه «احمدیه» بود-زندگی می کردند. در ضمن کنیسه آنها نیز در دل همین محلّه و به نام «ریما خضوری»، معروف بود که آثار آن همچنان تا حال حاضر موجود است. قبرستان یهودیان نیز نزدیک مرقد «شیخ قضیب البان» واقع شده بود.
4- مجله لبنانی «الحوادث» نوشت که: خاخام بزرگ در اسرائیل اجازه نداد دختر نخست وزیر سابق اسرائیل، «بن گوریون» با یک افسر جوان یهودی ازدواج کند، زیرا مادر آن دختر قبلاً مسیحی بوده و بعداً به آیین یهودیت درآمده، اما یهودیت خودش را به ثبت نرسانده بود، لذا «بن گوریون» مجبور شد یک گواهی تهیه کند که یهودیتش را به هنگام ازدواج، یعنی 25 سال پیش در انگلستان به اثبات می رساند. اما خاخام این سند را هم قبول نکرد، لذا همه تلاشهایی که جناب نخست وزیر و یاران او و مسئولان بزرگ حکومتی برای تسهیل اقدامات انجام دادند، با شکست مواجه و همین مسئله باعث شد که همسر «بن گوریون» و دخترش مجبور شوند به حکم خاخام تسلیم باشند، از این رو باید دوباره درخواست بنویسند و از مقامات روحانی کنیسه یهودیان بخواهد یهودی بودنش را اعلام و یا ردّ کنند!
به کتاب «من حصاد الغزو الفکری(التعصّب الاسلامی)، محمد مصطفی الهلالی، الموصل، 1999م،ص 30 مراجعه کنید. در ضمن همین خبر را روزنامه «لوموند» 24فوریه/1968م. نیز منتشر کرده و اشاره کرده است که این خاخام بزرگ، همان کسی است که این فتوا را صادر کرده است، که می گوید: هر یهودی که قبول کند حتی یک وجب از اراضی اشغالی را تخلیه کند، کافر محسوب می شود، زیرا همه سرزمینهای اشغالی در دایره «ارض موعود» واقع شده اند، لذا هیچ یهودی چنین حق تصرفی ندارد که بتواند به اندازه یک ذره از این زمینها را به غیر یهودیان تسلیم کند، مگر این که کافر باشد!(دقت کنید). همان مأخذ قبلی، ص 31.
5- آرشیو اسرائیلیان (مترجم).
6- به کتاب «الطریق الی القدس»، دکتر شفیق جاسر (سخنرانی در کنفرانس قدس)، ص 10 مراجعه کنید.
7- در فصل اوّل کتاب یهودیان فتنه گران تاریخ، مراحل مختلف مسیر تاریخ یهود را بررسی کردیم.
8- به کتاب «تراث الانبیا بین العلم و القرآن و التوراه»، علاء الدین مدرس، مطبعه المعروف، بغداد، ص 19 مراجعه کنید.
9- به کتاب «الاساطیر المؤسسه للسیاسه الاسرایئلیه»، رجاء جارودی (روژه غارودی)، (مأخذ سابق)، ص 159 مراجعه کنید. در ضمن قابل ذکر است که لرد «موین» به دست دو تن از گروه «شتیران» وابسته به «اسحاق شامیر»، در ماه نوامبر سال 1944م، در قاهره ترور شد.
10- به کتاب «تراث الأنبیا بین العلم و القرآن و التوراه»، علاء الدین المدرس، (مأخذ سابق)، ص 9 مراجعه کنید.
11- به کتاب «مفصل العرب و الیهود فی التاریخ»، دکتر احمد سوسه، (مأخذ سابق)، ص 413 مراجعه کنید.
12- به کتاب «الاسلامیه فی الفکر الصهیونی»، عبدالوهاب محمد الجبوری، دارالجاحظ، بغداد، 1982م، ص 19 مراجعه کنید.
13- به کتاب «مفصل العرب و الیهود...» احمد سوسه(مأخذ سابق)، ص 644.
14- به کتاب «الآفات العشرون»، عبدالقادر احمد عبدالقادر، دارالتوزیع و النشر الاسلامیه، مصر، ص 127 مراجعه کنید.
15- همان.
16- پس از اشغال قدس در جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل، در سال 1976م. صدها تن از یهودیان به شادی و پایکوبی و تشکیل جلسات و... پرداختند؛ چرا که به این باور نزدیک شدند که اشغال شهر قدس و استیلا بر مسجدالاقصی، مقدمه بشارتی است برای ساختن دوباره «هیکل سلیمان»، از این رو، وزیر ادیان اسرائیل در آن زمان «زیرح قار حارتک» گفت: «هیچ کس در این مسئله شک نکند که هدف نهایی ما همان ساختن دوباره «هیکل» است، اما وقت آن هنوز فرا نرسیده است، و هرگاه وقت آن فرا برسد، باید «زلزله» ای رخ دهد تا مسجدالاقصی به کلی منهدم و به جای آن و بر ویرانه های آن، معبد و هیکل سلیمان را بنا کرد. البته منظور من از «زلزله» این است که دولت اسرائیل باید مسجدالاقصی را از بالا تا پایین منهدم و ویران کند.»
یکی دیگر از رهبران افراطی یهود در این زمینه می گوید: در همین آینده بسیار نزدیک کار بازسازی «هیکل سلیمان» را آغاز خواهیم کرد و ما از هم اکنون مشغول بافتن لباسهای مخصوص کاهنان و روحانیونی هستیم که بر حریم معبد و مجموعه «جبل الهیکل» تولیه و....مطابق دستور تورات اشراف خواهند داشت.
از این گذشته مرکز تعلیمات دینی یهودی «یاشیفا» از هم اکنون کاهنان و روحانیون مخصوص خدمت در «هیکل ادّعایی سلیمان» را پس از 15 سال تحصیل در این حوزه به اصطلاح دینی فارغ التحصیل می کند. در همین رابطه سازمانها و نهادهای یهودی در اسرائیل دائم «ماکت هیکل» را می سازند و به توزیع و پخش آن در خارج و داخل فلسطین مبادرت می ورزند، و آن به منظور کسب و جلبِ حمایتها و همدردیهای مادی و معنوی در رابطه با این مسئله است.
در ضمن نشریاتی که جنبش حماس در نمایشگاه «حماس» در سال 1998م. از طرف دانشجویان فلسطینی در دانشگاه موصل، تحت عنوان: «خطر قدس را تهدید می کند، القدس فی الخطر»، منتشر کرده، نگاه کنید.
17- به کتاب «مفصل العرب و الیهود...»، احمد سوسه (مأخذ سابق)، ص 407 مراجعه کنید.
18- سوره حجر/ آیه 9.
19- برای اطلاع بیشتر به کتاب تورات، سِفر پیدایش (تکوین)، 18/9- 25، و نیز به سِفر ساموئیل دوم، 4/11- 17، و سِفر اول پادشاهان، 1/11- 10 مراجعه کنید.
20- «قمران» ویرانه هایی است واقع بر تپه ای در فلسطین، مُشرف به بحرالمیت، و در سال 1947م. سنگ نوشته های نادر و بسیار قدیمی در آن یافت شده است (المنجد فی الاعلام).
21- به نقل از نسخه خطی مطلبی که استاد «عثمان سعید العانی» نوشته و در مجله فلسطین المسلمه، تحت عنوان: «هیکل سلیمان؛ حقیقه أم خیال» منتشر شده است.
22- همین سخن را آقای عبدالوهاب محمد الجبوری در کتاب خود «الاسلامیه فی الفکر الصهیونی (مأخذ سابق)، ص 19.
23- سوره آل عمران، آیه 78.
24- به نشریات سالانه جنبش حماس، سال 2001م، در شهر موصل عراق، تحت عنوان (مسجدالاقصی) نگاه کنید.
25- به کتاب «النبوءه و السیاسه»، گریستن هالسل، ترجمه محمد السمّاک، 1990م، الناشر للطباعه و النشر، ص 92 و 93 مراجعه کنید.
26- به کتاب «تورات/سِفر ساموئیل دوم، 22-24» مراجعه کنید. در ضمن مادر حضرت سلیمان آن چنان که عهد عتیق می گوید، همان «بتشیع»، همسر یکی از فرماندهان داود به نام «اُوریا» که داود با او رابطه زنا برقرار کرد، سپس شوهرش را کشت و آنگاه به عقد نکاح خود درآورد!
27- برای اطلاع بیشتر می توان به اَسفار پنجگانه تورات و تاریخ بنی اسرائیل و اَسفار پادشاهان و... که در مجموع به نام «عهد عتیق» معروف است، مراجعه کرد.
/ج
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}