راه رسیدن به خلافت الهی
برای رسیدن به غایت وجودی انسان که همان خلیفه خدا شدن است، مسلماً مسیری باید پیموده شود. این مجرا و مسیر، دارای دو بخش است: یکی علم و دیگری عمل.
نویسنده: آیت الله عبدالله جوادی آملی
برای رسیدن به غایت وجودی انسان که همان خلیفه خدا شدن است، مسلماً مسیری باید پیموده شود. این مجرا و مسیر، دارای دو بخش است: یکی علم و دیگری عمل.
یعنی انسان برای نیل به آن مقام منیع، سلسله ای از حقیقت ها را باید بفهمد و دسته ای از کارها را باید انجام دهد، زیرا خدای سبحان، علیم است و قدیر. علم او از سهو، نسیان، خطا و مغالطه مصون است و قدرت او از حَیف، عَسف، جَور و قَسط (1) منزه. خلیفه او نیز باید مظهر این علم و قدرتِ الهی باشد. پس کسی که عالم نیست، خلیفه خدا نیست. آن که عالم است؛ ولی قدیر نیست (تا هر چه را مطابق علم الهی است، انجام دهد و هر چه را مطابق آن نیست، ترک کند)، او نیز از خلافت الهی، بهره ای ندارد. بنابر این بخشی از کمالات انسانی، به علم صائب و بخش دیگر آن به عمل صالح باز می گردد.
مقصود از علم و عمل در این بحث، ملکات علمی، نظیر شناخت معارف کلّی و ملکات عملی، مانند اوصاف نفسانی (از قبیل عدالت، مساوات، مواسات، ایثار، احسان، زهد، قناعت و...) است.
خدای سبحان، جریان خلافت و جانشینی خویش را از راه علم آغاز کرد و تعلیم اسمای الهی را سرلوحه این کار حکیمانه خود قرار داد: (وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ کُلَّهَا )(2). پس راه خلافت الهی، راه علم به اسمای حسنای او است و اگر کسی به اسمای الهی عالم بود، خلیفه خدا می شود؛ اما صرف علم به الفاظ و مفاهیم و اصطلاحات، مستلزم خلافت خدا نیست، وگرنه شیطان هم از چنین علمِ لفظی و مفهومی برخوردار بود؛ لیکن از خلافت الهی بهره ای نداشت، زیرا این گونه علم نظری، با جهالت عملی آمیخته است و صاحب خود را نه تنها به جایی نمی رساند که او را از همه مراحل کمال باز می دارد و سرانجام هلاکش را رقم می زند: «رب عالم قد قتله جهله و علمه معه لا ینفعه» (3)؛ چه بسیار دانشمندانی که کشته ی جهل خویش بوده و با این که با سواد هستند و کتاب می نویسند و می خوانند؛ اما از این علم و سواد، نفعی عایدشان نمی شود. (جهل در این روایت، به معنای جهالت و نقطه مقابل عقل است). پس مقصود این است که آنان، گرچه علم دارند؛ اما از عقل و عمل بهره ای نبرده، با جهالت خویش به عصیان کشیده شده و از پای درافتاده اند.
بنابر این علم اسما که از نوع شهود است، انسان را به تماشای حقیقتِ اشیا می برد و واقعِ همه چیز، از جمله گناه را بی پرده به انسان می نمایاند. آن گاه که انسان، حقیقتِ بدبو و خطرناک گناه را دید، هرگز به سوی آن نمی رود. در این صورت، نه فریب می خورد و به کار بد تن در می دهد و نه فریب داده و به بدی امر می کند و چنین است که راه ملکوت را به خوبی می پیماید و به مرتبه خلافت خدا بار می یابد.
یعنی انسان برای نیل به آن مقام منیع، سلسله ای از حقیقت ها را باید بفهمد و دسته ای از کارها را باید انجام دهد، زیرا خدای سبحان، علیم است و قدیر. علم او از سهو، نسیان، خطا و مغالطه مصون است و قدرت او از حَیف، عَسف، جَور و قَسط (1) منزه. خلیفه او نیز باید مظهر این علم و قدرتِ الهی باشد. پس کسی که عالم نیست، خلیفه خدا نیست. آن که عالم است؛ ولی قدیر نیست (تا هر چه را مطابق علم الهی است، انجام دهد و هر چه را مطابق آن نیست، ترک کند)، او نیز از خلافت الهی، بهره ای ندارد. بنابر این بخشی از کمالات انسانی، به علم صائب و بخش دیگر آن به عمل صالح باز می گردد.
مقصود از علم و عمل در این بحث، ملکات علمی، نظیر شناخت معارف کلّی و ملکات عملی، مانند اوصاف نفسانی (از قبیل عدالت، مساوات، مواسات، ایثار، احسان، زهد، قناعت و...) است.
خدای سبحان، جریان خلافت و جانشینی خویش را از راه علم آغاز کرد و تعلیم اسمای الهی را سرلوحه این کار حکیمانه خود قرار داد: (وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ کُلَّهَا )(2). پس راه خلافت الهی، راه علم به اسمای حسنای او است و اگر کسی به اسمای الهی عالم بود، خلیفه خدا می شود؛ اما صرف علم به الفاظ و مفاهیم و اصطلاحات، مستلزم خلافت خدا نیست، وگرنه شیطان هم از چنین علمِ لفظی و مفهومی برخوردار بود؛ لیکن از خلافت الهی بهره ای نداشت، زیرا این گونه علم نظری، با جهالت عملی آمیخته است و صاحب خود را نه تنها به جایی نمی رساند که او را از همه مراحل کمال باز می دارد و سرانجام هلاکش را رقم می زند: «رب عالم قد قتله جهله و علمه معه لا ینفعه» (3)؛ چه بسیار دانشمندانی که کشته ی جهل خویش بوده و با این که با سواد هستند و کتاب می نویسند و می خوانند؛ اما از این علم و سواد، نفعی عایدشان نمی شود. (جهل در این روایت، به معنای جهالت و نقطه مقابل عقل است). پس مقصود این است که آنان، گرچه علم دارند؛ اما از عقل و عمل بهره ای نبرده، با جهالت خویش به عصیان کشیده شده و از پای درافتاده اند.
بنابر این علم اسما که از نوع شهود است، انسان را به تماشای حقیقتِ اشیا می برد و واقعِ همه چیز، از جمله گناه را بی پرده به انسان می نمایاند. آن گاه که انسان، حقیقتِ بدبو و خطرناک گناه را دید، هرگز به سوی آن نمی رود. در این صورت، نه فریب می خورد و به کار بد تن در می دهد و نه فریب داده و به بدی امر می کند و چنین است که راه ملکوت را به خوبی می پیماید و به مرتبه خلافت خدا بار می یابد.
پی نوشت ها :
1- این چهار کلمه در معنای ستم و بی عدالتی به کار رفته است.
2- سوره بقره، آیه 31.
3- نهج البلاغه، حکمت 487.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}