مأموریت ناتمام هایزر
فشار کاخ سفید برای وادار ساختن شاه به استفاده از نیروی نظامی برای سرکوب مخالفان، افزایش می یافت. من با سولیوان و مشاوران خود در وزارت خارجه در مخالفت با این نظر هماهنگ بودم و فکر می کردم که استفاده از نیروی نظامی برای سرکوب مخالفان موجب از هم پاشیدن ارتش خواهد شد. زیرا بیش از پنجاه درصد نیروهای مسلح را سربازان و افسران وظیفه تشکیل می دادند.(1)
اما باید دید این مقامات کاخ سفید که به قول ونس، شاه را تحت فشار قرار داده بودند تا از نیروی نظامی برای سرکوب مخالفان استفاده کند، چه کسانی بودند؟
در ماه نوامبر سال 1978 شنیدم که برژینسکی (مشاور امنیت ملی کارتر)، و زاهدی (سفیر ایران در آمریکا) طرفدار یک کودتا در ایران بودند. هنوز نمی دانم که کدامیک از آن دو نفر طراح اصلی آن عقیده بوده و دیگری را با خود همدست کرده، ولی مطمئن هستم که هر دو نفر آنها آن را تأیید نموده اند.(2)
هم چنین طبق یک سند بدست آمده از اداره کل سوم ساواک (امنیت داخلی) خطاب به رئیس ساواک تهران به تاریخ 25 آبان 1357، تحت عنوان «مظنونین درجه یک»، مشخص می گردد کمیته مشترک ضدخرابکاری، از تاریخ 15 آبان 1357 مشغول شناسائی آدرس های افرادی بوده که قرار بوده در موقع کودتا، اقدام به دستگیری آنان گردد.(3)
رفیع زاده در بخش دیگری می گوید که هنری کیسینجر (مشاور امنیت ملی نیکسون) نیز قبول کرده بود که طرح کودتا را با شرایط زیر تصویب کند:
1.کلیه زندانیان سیاسی که توسط شاه آزاد شده بودند، دوباره زندانی شوند.
2.افرادی مثل تیمسار نصیری و هویدا که در زندان بودند، آزاد شوند.
به نظر آنها فقط یک نفر از عهده چنان کاری برمی آمد و او تیمسار اویسی (فرماندار حکومت نظامی تهران) بود. با این حمایت قوی آمریکائی ها، زاهدی با چند ژنرال برجسته ارتش ایران تماس گرفت و آنان طرح خود را به این شکل مطرح کردند که شاه باید به جزیره کیش یا کرمان رفته به طور موقت در انزوا باشد. زندانیان سیاسی سابق باید دوباره دستگیر شوند و افراد دیگری مثل نصیری باید آزاد گردند. هنگامی که ارتش موفق شود نظم را در کشور برقرار کند، آن وقت شاه می تواند برگردد... .(4) سه روز پس از دیدار ژنرالها با اویسی، پای من [رفیع زاده] نیز به داخل کودتای مذکور کشیده شد. به این ترتیب که «سیا» از من خواست تا واسطه ی میان آنها و اویسی بشوم. هدف «سیا» نیز با هدف زاهدی و برژینسکی یکسان بود، یعنی شاه می بایست به جزیره ای فرستاده شود و تیمسار اویسی کودتا را رهبری کند. هنگامی که آرامش به کشور برگردد، شاه نیز مجدداً بر جایگاه پیشین خود قرار خواهد گرفت.
از رابط های «سیا» پرسیدم که این طرح چه کسی است، آیا طرح شماست؟ گفتند خیر. پرسیدم: من به ژنرال بگویم که چه کسی پشت این نقشه است؟ جواب دادند: دولت آمریکا.(5)
گری سیک (مسئول امور ایران در شورای امنیت ملی آمریکا) در این باره چنین می گوید:
اردشیر زاهدی با گروهی از ژنرالها در تماس بود، به ویژه با ژنرال غلامعلی اویسی (فرماندار حکومت نظامی تهران)، ژنرال منوچهر خسروداد (فرمانده هوانیروز) و ژنرال عباسعلی بدره ای (فرمانده گارد شاهنشاهی)، که چندین ماه به شاه اصرار می کردند تا مخالفین را در هم بکوبد. این گروه خواهان تشکیل یک دولت نظامی که آزادی بسیار بیشتری در کاربرد زور علیه مخالفین داشته باشد، بود.(6)
وی در بخش دیگری از کتاب خود می نویسد:
برژینسکی که خیلی به مشورتهای زاهدی وابسته بود، به طور ثابت از یک راه حل نظامی در ایران حمایت می کرد؛ در ابتدا یک دولت نظامی، و سپس در صورت نیاز، یک کودتای نظامی. در داخل ارتش ایران فرماندهانی بودند که برای یک عملیات سرکوب بی رحمانه و خونین، در صورت دادن یک چراغ سبز، توانایی داشتند.(7)
کارتر طی مصاحبه ای در تاریخ هفتم دسامبر [شانزدهم آذر] تردید خود را در مورد وضعیت شاه، چنین بیان می کند:
ما ترجیح می دهیم که شاه همچنان بر اریکه قدرت باقی بماند ولی تصمیم نهائی با مردم ایران است. در پاسخ سؤالی از طرف خبرنگاران درباره ی اینکه آیا به نظر رئیس جمهور، شاه می تواند بر سر قدرت باقی بماند یا نه، کارتر پاسخ داد: نمی دانم... امیدوارم چنین باشد... ولی این چیزی است که مردم ایران باید درباره آن تصمیم بگیرند.(8)
اما علیرغم این ادّعای کارتر، آمریکایی ها نه تنها به تصمیم مردم ایران مبنی بر کنار نهادن رژیم پهلوی وقعی ننهادند، بلکه در صدد برآمدند تا با حمایت از سرکوبی خونین و بی رحمانه، انقلاب مردم را فرو نشانده، دهها سال دیگر همچنان به غارت و جنایت خود در ایران ادامه دهند. اما عملیاتی که در این مرحله برنامه ریزی شده بود، با اقدام قهرمانانه سه سرباز و درجه دار در ناهارخوری افسران گارد شاهنشاهی نافرجام ماند و جمعی از افسرانی که قرار بود در سرکوب و کشتار مردم شرکت کنند، خود به هلاکت رسیدند.
راه پیمایی های عظیم و میلیونی مردم در روزهای تاسوعا و عاشورا، در کنار واقعه ی لویزان، شاه و اربابان خارجی او را به فکر انداخت تا برای فریب مردم و انحراف انقلاب، چاره ای دیگر بیندیشند. یوسف مازندی این ماجرا را چنین طرح می کند:
راه پیمایی میلیونها تن در تاسوعا و عاشورا که گزارش داده شد خود شاه با هلیکوپتر از آسمان تهران آن را مشاهده کرده بود، مسلماً برای وی تردیدی باقی نگذارد که مقابله با آن موج خروشان، حتی با کشتار و به راه انداختن «حمام خون» نیز ممکن نیست. به این لحاظ از نظر شاه، وجود دولت نظامی، جز تحریک بیشتر مردم، مفید به نظر نمی رسد. مشاوران داخلی و خارجی که اکنون توصیه های ضد و نقیض خود را به شاه تقدیم می کردند، صلاح دیدند که یک دولت غیرنظامی به نخست وزیری چهره ای ملی، زمام امور مملکت را در دست گیرد.(9)
شاه ابتدا به سراغ دکتر غلامحسین صدیقی (یکی از رهبران جبهه ملی) رفت و به او پیشنهاد پست نخست وزیری داد. آنتونی پارسونز در این مورد می گوید:
روز بیست و دوم دسامبر [اول دی ماه] سولیوان و من ملاقات طولانی دیگری با شاه داشتیم. او به ما اطلاع داد که صدیقی نتیجه مشورتها و مطالعات خود را تا روز بیست و پنجم دسامبر [چهارم دی ماه] به او گزارش خواهد داد. شاه سپس گفت که اگر صدیقی هم نتواند کاری از پیش ببرد و اوضاع تحت کنترل در نیاید، یک ضربه ی نظامی اجتناب ناپذیر خواهد بود، زیرا دیگر بین شدت عمل و تسلیم شدن بدون قید و شرط، یکی را باید برگزید. شاه افزود که هنوز هم نمی تواند [به طور مستقیم] در یک اقدام نظامی برای سرکوب مخالفان مشارکت کند و ترجیح می دهد خود برای بازدید نیروی دریایی (!) به بندرعباس برود و کار را به دست نظامیان بسپارد.(10)
اما شاه و صدیقی به توافق نرسیدند؛ و شاه مجدداً به سراغ طرح قبلی خود یعنی استفاده از «مشت آهنین» برای سرکوب شدید مردم رفت. برژینسکی نیز که نگران به خطر افتادن تداوم سلطنت شاه بود، در صدد آمد شاه را به اتخاذ تصمیماتی برای «برقراری نظم و ثبات!» تشویق کند. وی در این باره می گوید:
در ماه دسامبر، طی پیامی خصوصی و محرمانه برای سولیوان که عنوان آن «پرسش هائی از شاه» بود، از سفیر خواسته شده بود که در اولین فرصت ممکن شاه را ملاقات کرده و به وی پیغام دهد که رئیس جمهور آمریکا با توجه و نگرانی عمیقی جریان حوادث ایران را دنبال می کند و مراتب پشتیبانی خود را از تلاش شجاعانه او برای برقراری نظم و ثبات اعلام می دارد. جمله ی آخر برای تأکید تکرار گردید.(11)....؛ اما تداوم ضعف و بی ارادگی شاه در ملاقاتی که روز 26 دسامبر [پنجم دی ماه] میان او و سولیوان روی داد، بیشتر نمایان شد.
در این ملاقات، شاه بی مقدمه از سولیوان پرسید که آمریکا از او چه می خواهد؟ سولیوان گفت امریکا از هر اقدامی که او در جهت استقرار نظم و قانون به عمل آورد پشتیبانی می کند. شاه از او پرسید حتی اگر تصمیم به اجرای سیاست «مشت آهنین» بگیرد و اعمال این سیاست به خونریزی شدید منجر شود؟ و در فرض عدم موفقیت این سیاست آیا باز هم آمریکا از او پشتیبانی خواهد کرد؟ سولیوان در پاسخ گفت که اگر نظر شاه این است که آمریکا مسئولیت اقدامات او را بر عهده گیرد، تصور نمی کند واشنگتن با قبول چنین مسئولیتی موافقت کند. او شاه است و خود اوست که باید تصمیم بگیرد و مسئولیت تصمیمات خود را هم بپذیرد.(12)
سفر رسمی شاه به آمریکا در سال 1356
روز بیست و ششم دسامبر [پنجم دی ماه] سولیوان گزارش داد که شاه مجدداً موضوع تشکیل یک شورای سلطنتی را عنوان کرده و همچنین نظر ما را درباره ی سرکوب مخالفان با استفاده از قوه ی قهریه جویا شده است.(13)
در تاریخ بیست و هشتم دسامبر [هفتم دی ماه]، تلگرام زیر از سوی ونس برای سولیوان ارسال گردید:
من هم اکنون مذاکراتی با رئیس جمهور انجام داده ام و از شما می خواهم که پیام زیر را به شاه برسانید:
1.ادامه ی تردید و بلاتکلیفی برای روحیه ی ارتش و ثبات سیاسی کشور خطرناک است.
2.اگر تشکیل یک دولت معتدل غیرنظامی که بتواند با شاه و ایالات متحده آمریکا کار کند و نظم و آرامش را برقرار سازد امکان پذیر باشد، بدون تردید راه حل مطلوب تری است.
3.ولی چنانچه درباره ی خط مشی دولت غیرنظامی مورد بحث یا توانائی آن در برقراری نظم تردیدهائی وجود دارد، و یا تشکیل چنین دولتی خطر تجزیه و از هم پاشیدگی ارتش را افزایش می دهد، شاه باید بی درنگ به تشکیل یک دولت محکم و مقتدر نظامی مبادرت نماید و به بی نظمی و خشونت و خونریزی [منظور، اتهام خشونت و خونریزی منتسب به قیام مردم است] خاتمه دهد. اگر شاه این راه حل را هم عملی نمی داند، می تواند درباره ی تشکیل یک شورای نیابت سلطنت تصمیم بگیرد.
4.شما باید ضمن بیان مطالب فوق به شاه، صریحاً اعلام کنید که آمریکا در حمایت از وی پابرجاست و تأکید نمائید که پایان دادن به وضع متزلزل و نامطمئن کنونی ضروری است. تکرار کنید «ضروری است.» (14)
آنتونی پارسونز (سفیر انگلیس در ایران ) در مورد مسائل مربوط به این برهه چنین می گوید:
از آغاز یک رشته فعالیت های تحریک آمیز در اطراف کاخ نیاوران، خبرهای تازه ای می رسد. اردشیر زاهدی به تهران بازگشته و دست به فعالیت شدیدی زده بود. او از تشکیل یک حکومت قوی و اقدام نظامی برای سرکوبی مخالفان طرفداری می کرد و گفته می شد که با اطلاع و حمایت برژینسکی دست به چنین فعالیتی زده است.(15)
روابط حسنه میان شاه و کارتر، تا کنفرانس گوادلوپ (14 دی 1357) ادامه داشت و تلفن شاه به کارتر، فرح به رزالین (همسر کارتر)، و زاهدی به برژینسکی، به یک رویه روزانه تبدیل شده بود و هر سه طرف آمریکائی، حکومت شاه را به مقاومت در مقابل انقلاب تشویق می نمودند.( 16)
مینو صمیمی (منشی دفتر امور بین الملل فرح) از طرح اویسی برای قتل عام حدود یک میلیون نفر از مردم برای سرکوب کامل انقلاب می گوید:
از منابع دربار شنیدم که ژنرال غلامعلی اویسی به شاه گفته است برای سرکوب انقلابیون باید حداقل یک میلیون نفر کشته شوند، و یپشنهاد کرده با بمباران شهر قم و کشتار حداقل یک میلیون نفر می توان رهبران مذهبی را واداشت تا پیروان خود را از ادامه ی انقلاب منصرف کنند، و به این ترتیب مؤثرترین جریان مخالف رژیم را از تحرک بازدارند. ولی چون شاه پیشنهاد اویسی را عملی نمی دانست، او هم ایران را به مقصد فرانسه ترک کرد.(17)
روی کار آمدن بختیار با حمایت آمریکا
هنگامی که عدم کارآئی دولت ارتشبد ازهاری قطعی شد و دکتر صدیقی نیز حاضر به قبول نخست وزیری نشد، آمریکا و انگلیس به شاه توصیه کردند که با تشکیل «دولت ائتلاف ملی» به نخست وزیری چهره ای دیگر که در امور گذشته ی رژیم دخالتی نداشته و از «وجاهت ملی» برخوردار باشد، موافقت کند.(18)در پیگیری این سیاست نوبت به بختیار رسید. وی برای قبول پست نخست وزیری، خواهان آن شد که شاه به مدت دو ماه برای استراحت از ایران خارج شود و شاه نیز آن را پذیرفت.(19)
یوسف مازندی، نماینده خبرگزاری یونایتدپرس در ایران، که با شاه نیز روابط نزدیکی داشت، درباره ی ماجرای نخست وزیر شدن شاپور بختیار می گوید:
بدون تردید، حضور شاپور بختیار در رأس دولت جدید، با پشتیبانی آمریکا صورت پذیرفته بود. فشار مخالفان شاه به آن درجه از انفجار رسیده بود که مقابله با نارضایتی مردم از دید آمریکا فقط در سایه ی تشکیل یک دولت ملی که بتواند خواسته های مخالفین را تا حدودی به واقعیت برساند، امکان پذیر می نمود. شاپور بختیار می توانست پاسخگوی آن نیاز شدید شاه و سیاست آمریکا در آن زمان باشد.(20)
خود بختیار در مورد نقش آمریکائی ها در به قدرت رسیدنش می نویسد:
چند نفر از اعضای سنا و دیگر آمریکائی ها فقط چند روز قبل از رسیدن من به قدرت، به ملاقاتم آمدند.(21)
شاه نیز اعتراف می کند تحت فشار خارجی ها از جمله انگلیسی ها، بختیار را منصوب کرده است:
من با اکراه و تحت فشار خارجی ها موافقت کردم که او را به نخست وزیری منصوب کنم. من همیشه او را آنگلوفیل و عامل شرکت نفت انگلیس می دانستم.(22)
شاه در جای دیگر می گوید:
بالاخره من بعد از ملاقات با لرد جورج براون، تصمیم گرفتم که بختیار را منصوب کنم. لرد براون وزیرخارجه سابق انگلیس در دولت کارگری بود. با هم دوستی قدیمی داشتیم. در این ملاقات او دست های مرا گرفت و به من اصرار کرد که کشور را ترک کنم و گفت که یکی دو ماهی به مرخصی برو؛ او سپس شدیداً بختیار را تأیید کرد.(23)
علیرغم تظاهر بختیار به داشتن سابقه ی مبارزات ملّی و مخالفت با حکومت شاه، طبق یک سند «سرّی» وزارت امور خارجه آمریکا به تاریخ 30 دسامبر 1978 [نهم دی ماه 1357]، رژیم شاه مشاغل پر درآمدی در شرکتها و مؤسسات گوناگون به وی واگذار کرده و در واقع او را خریده بود.(24)
در یک سند «سّری» دیگر بدست آمده از سفارت آمریکا، که در تاریخ چهارم اوت 1979 [سیزدهم مرداد 1358] از ستاد سیا [در واشنگتن] به پایگاه سیا در پاریس ارسال شده، تحت عنوان «بررسی موضوع برقراری مجدد تماس با بختیار»، آمده است که شاپور بختیار از اوایل دهه ی 1960 [ 1340] با سازمان سیا ارتباط داشته است.(25)
شاپور بختیار با چنین سابقه ای، از حمایت کامل دولت آمریکا برخوردار بود. ویلیام سولیوان (سفیر آمریکا در ایران) در این مورد چنین می گوید:
واقعه ی عجیب و غیرعادی دیگری که در این مدت روی داد، این بود که از واشنگتن پیامی به طور مستقیم به عنوان بختیار مخابره شد که او را از حمایت و اعتماد کامل دولت امریکا مطمئن می ساخت و به من نیز گفته شده بود که در هر موقعیت و وضعیتی، این حمایت را به او منتقل کنم.(26)
آمریکائی ها در نظر داشتند به وسیله ی بختیار چند طرح را اجرا کنند:
1.بختیار با حمایت ارتش اوضاع را به حالت قبل برگرداند.
2.در صورت شکست، اعلام حکومت نظامی کند و مراکز حساس را به ارتش واگذارد.
3.در صورت عدم مؤثر بودن حکومت نظامی، بختیار پیشنهاد کودتا کند.(27).
از دیگر اهداف آمریکا برای انتصاب بختیار به نخست وزیری، می توان به لغو قراردادهای نظامی ایران با آمریکا اشاره کرد. این قراردادها عمدتاً در زمان ریاست جمهوری ریچارد نیکسون امضاء شده بود. دولت آمریکا با مشاهده فروپاشی دیکتاتوری شاه نگران شده بود که مبادا با قدرت گرفتن روحانیت و نیروهای اسلامی، این جنگ افزارها از کنترل آمریکا خارج شود و به معنای واقعی درخدمت مردم ایران قرار گیرد.(28)
در روز سیزدهم بهمن، ژنرال اریک فون ماربد با بختیار برای لغو قراردادهای نظامی به توافق رسید و پیش نویس توافق را به واشنگتن فرستاد. بر این اساس، مشکلی که سولیوان از آن قبلاً باخبر شده بود، به بهترین وجه ــ از نظر آمریکائی ها ــ حل شده و نخست وزیر منصوب شاه پذیرفت که راساً قراردادهای نظامی ایران با آمریکا و سفارش های آینده را لغو کند. به گفته سولیوان، به این ترتیب دست کم چهار میلیارد دلار سود نصیب آمریکا شد.(29)
بختیار هنگام معرفی کابینه به شاه
شاه در آغاز حاضر به خروج فوری از کشور پس از تشکیل کابینه بختیار، که قبلاً آن را پذیرفته بود، نشد و گفت که بعد از تأیید تصمیماتش از طرف مجلس و استقرار دولت جدید کشور را ترک خواهد کرد.
اما دیگر برای همه حتی طرفداران معتقد شاه هم معلوم بود که تا وقتی او در ایران است، نظم و آرامش برقرار نخواهد شد... سولیوان هم که فکر می کرد فرصت مناسبی برای رفع بحران پیش آمده است، ما را در فشار گذاشته بود تاشاه را متقاعد کنیم هر چه زودتر ایران را ترک کند و نیز بدون فوت وقت با آیت الله کنار بیائیم. من این پیشنهاد را رد کردم و معتقد بودم که شاه و بختیار و فرماندهان ارتش بیش ازهر زمان دیگری به حمایت ما نیاز دارند.(30)
اما شلزینگر، برژینسکی و عده ای دیگر از مسئولان آمریکائی معتقد بودند از طریق اعزام نماینده ی ویژه ای باید به شاه تفهیم شود که ایالات متحده نمی تواند به دخالت مستقیم نظامی در ایران مبادرت ورزد؛ زیرا تمام برآوردها نشان دهنده ی آن است که شکستی سخت تر از ویتنام در انتظار آمریکائی ها خواهد بود. زیرا ایرانیان یکصدا از آیت الله خمینی و جنبش اسلامی حمایت می کنند. بنابراین شاه باید یکی از دو راه را بپذیرد: اول اینکه بایستد و سیاست مشت آهنین را به کار بندد و با تمام قوا علیه انقلاب به مبارزه ی نظامی برخیزد؛ یا اینکه موقتاً از ایران خارج شود و طرح پنج مرحله ای با حاکمیت دولتی از ملی گرایان با شعار اصلاحات به اجرا درآید. بر حسب این طرح نماینده ی ویژه باید به شاه ایران صریحاً می گفت که هر راهی را شاه ترجیح دهد، آمریکا با تمام توان از آن حمایت خواهد کرد.
اعزام ژنرال هایزر به ایران
کارتر در اواخر دسامبر 1978 [اوایل دی 1357] پس از مشورت با سایروس ونس (وزیر خارجه)، برژینسکی (مشاور امنیت ملی)، هارولد براون (وزیر دفاع) و ژنرال دیوید جونز (رئیس ستاد مشترک ارتش آمریکا) تصمیم گرفت ژنرال هایزر را به ایران بفرستد تا مأموریت مذکور را به اجرا درآورد.(31)ژنرال الکساندر هیگ (فرمانده نیروهای ناتو در اروپا) در مقدمه کتاب خاطرات ژنرال هایزر، در مورد دلایل اعزام هایزر به تهران می گوید:
در اوایل ژانویه 1979، وقتی که فرماندهی عالی نیروهای متفق در اروپا را داشتم، یک مقاوم وزارت دفاع آمریکا درباره ی اوضاع رو به وخامت ایران با من صحبت کرد و گفت مقامات کاخ سفید نشان داد که هدف از این کار، به راه انداختن یک کودتا در ایران است. اگر چه این برداشت در نظر مقامات دیگر متفاوت بود، اما احساس کلی این بود که اوضاع خطرناک منافع آمریکا [در ایران] آنها را به این فکر انداخته است.(32)
برژینسکی نیز این قضیه را چنین تعریف می کند:
[در جلسه ی سوم ژانویه شورای امنیت ملی] دانکن (معاون وزیر دفاع) گفت که ژنرال هایزر باید هر چه زودتر به تهران اعزام شود و فرماندهان ارتش ایران را از ادامه همکاری نظامی آمریکا و ایران، و پشتیبانی آمریکا از آنان مطمئن سازد. من گفتم اگر قرار است شاه از ایران برود، ما باید تعهد قاطع و صریحی به نظامیان ایران بدهیم که در صورت لزوم آنها را در یک اقدام نظامی مورد حمایت قرار خواهیم داد. من با صراحت تمام گفتم که ما نباید در پشتیبانی از ارتش ایران کمترین تردیدی به خود راه دهیم.(33)
... زمانی که ساعت 6 بعد از ظهر با همراه داشتن تلگرام ها به نزد رئیس جمهور رفتم، به او گفتم که به نظر من به اندازه ی کافی درباره ایران اقدام نکرده ایم و این امر ممکن است نتیجه ی معکوس به بار آورد.
کارتر از این گفته ی من عصبانی شد و پرسید که مایل به انجام چه اقدامی بوده ام. به او گفتم که ما باید ارتش را تشویق به کودتا می کردیم.(34)
برژینسکی در ادامه ی مطلب فوق، باز هم قصد خود مبنی بر تشویق ارتش به کودتا را بیان می دارد:
امیدوارم که تلگرام ما به ژنرال هایزر که در شرف حرکت به طرف تهران است، به ویژه تضمین هائی که درباره ی پشتیبانی آمریکا از نظامیان داده شده، از سوی ارتش به منزله ی تشویق به انجام اقدامات قاطع در هنگام ضرورت، تعبیر شود.(35)
ژنران هایزر
ژنرال الکساندر هیگ، در بخش دیگری از مقدمه ای که بر کتاب هایزر نوشته، اعتراف می کند منافع آمریکا اغلب از سوی دولت هایی تأمین می شود که خودکامه بوده و نمی توانند دمکراسی را تجربه کنند. وی ضمناً به کاخ سفید هشدار می دهد چنانچه مسئله ی نقض حقوق بشر در چنین کشورهایی را مطرح کند، ممکن است به سقوط آن دولتها منجر شده و در نتیجه منافع آمریکا به شدت آسیب ببیند. وی می گوید:
به قول هایزر، مسئله ی مهم این است که آمریکا چگونه با یک تغییر تاریخی در کشورهای در حال توسعه که درگیر روند تجددطلبی و مدرنیزه شدن گشته اند، برخورد می کند. دولت ها و سنت های سیاسی این کشورها کمتر دمکراتیک است و اغلب حاکی از خودکامگی است. منافع ما اغلب از سوی دولت ها تأمین می شود. دولت هائی که نمی توانند دمکراسی را تجربه کنند. ایران یک مورد کلاسیک است، اما هنوز کشورهای دیگری نیز هستند که فردا هم کشورهائی خواهند بود که همین مسئله را خواهند داشت... هنگامی که مسئله ی حقوق بشر و نقض آن در یک کشور خارجی مطرح می شود، کاخ سفید باید دریابد که اگر دولت آن کشور سقوط کند، منافع آمریکا به شدت لطمه خواهد خورد.(36)
در واقع، ژنرال هیگ به حقیقتی اعتراف کرده است؛ زیرا تاریخ 65 سال گذشته، یعنی از هنگام خاتمه ی جنگ جهانی دوم تاکنون، نشان می دهد آمریکا در نقاط گوناگون دنیا همواره حامی و پشتیبان حکومت های دیکتاتور و ضدمردمی بوده و هر جا مردمی قصد ایستادن بر روی پای خود و رهائی از زیر بار ظلم و ستم چنان حکومت هائی را داشته اند، مورد تهاجم و سرکوب نیروهای آمریکائی قرار گرفته اند.
هایزر ماجرای ورودش را به ایران این گونه بیان می کند:
خبر ورود به ایران [چهارم ژانویه 1979 / 14 دی ماه 1357] به طور سرّی به اطلاع ژنرال فیلیپ گاست، رئیس هیأت نظامی آمریکا در ایران، رسیده بود. ترتیب استقبال از من، به طور مخفیانه داده شده بود... به نظر نمی رسید که کسی آمدن ما را زیر نظر داشته باشد. در سفرهای قبلی مهمترین رهبران نظامی حکومت شاه، در فرودگاه به استقبال من می آمدند و مراسم استقبال پرطمطراق بود، اما این دفعه با همیشه فرق می کرد.(37)
وی در مورد دیدار روز بعد خود با سولیوان، چنین می گوید:
پنجم ژانویه که با سولیوان روبرو شدم، پیامی را که از سایروس ونس دریافت کرده بود به دستم داد. در پیام دستور داده شده بود که من همه ی دستورات قبلی را نادیده بگیرم. به نظر می رسید که دیگر نباید طبق دستور مقرر با رهبران نظامی ایران تماس بگیرم. قرار شده بود تا اطلاع بعدی از واشنگتن، کاری نکنم. این مقدمه ی خوبی نبود. دریافتم که در واشنگتن وحدت نظر وجود ندارد. بدیهی بود که وزارت خارجه در مورد اوضاع ایران نقطه نظر خاصی داشت و وزارت دفاع نقطه نظر دیگری (38) .... من با اطلاع از تجارب و اراده قاطع سولیوان و اعتقادات شخصی او به اختلاف نظر خود با او در جهت انجام وظیفه پی بردم.
برای من عجیب بود که با دستور رئیس جمهور وارد ایران شدم که همه را وادار به حمایت از بختیار کنم ، اما از نماینده ی رئیس جمهور شنیدم که بختیار قبل از آغاز بازی، شکست خورده است...به سفیر گفتم: اگر قرار باشد. به من دستور داده شود که کار را ادامه دهم، قطعاً هر چه را که خود بخواهم، انجام خواهم داد. تنها با ارتش در تماس خواهم بود واو نیز می تواند تماس خود را با سیاسیون ادامه دهد.(39)
سایروس ونس (وزیر امور خارجه) نیز که ظاهراً در ابتدا مخالف برخی طرح های برژینسکی مبنی بر برخوردهای خشن نظامی (در صورت عدم موفقیت بختیار) بود، پس از مشورت با کارتر، از مواضع پیام قبلی خود خطاب به سیاسیون عقب نشست. وی می گوید:
پیام دیگری برای سولیوان فرستادم وتوضیحات بیشتری درباره ی نظریات رئیس جمهوری دادم تا این دستورات را دقیقاً به مورد اجرا بگذارد...ما می خواستیم که بختیار از حمایت یکپارچه نظامیان برخوردار شود ولی در عین حال می بایست نظامیان آمادگی لازم برای دست زدن به اقدامات ضروری را در صورت عدم موفقیت دولت غیرنظامی داشته باشد.(40)
ژنرال هایزر نیز در مورد دریافت این پیغام جدید می گوید:
در روز ششم ژانویه 1979 [16/ 10/ 1357]، پیام جدیدی از واشنگتن آمده بود؛ «طبق دستور قبلی عمل کن» این دستور را سایروس ونس داده بود. قرار بود که من با پنج افسر ارشد ایرانی تماس بگیرم و اطمینان خاطر پرزیدنت کارتر را به آنها ابلاغ کنم.(41)
هایزر سپس به شرح دیدارهای خود با سران ارتش می پردازد:
فرماندهی نیروی هوائی به عهده دوست قدیمی من سپهبد امیرحسین ربیعی بود... ربیعی در ایران یک مدل کوچک از نیروی هوائی آمریکا درست کرده بود. واحدهایش مثل واحدهای نیروی هوائی آمریکا بودند و حتی شکل اسکادران های هوائی او از شیوه های آمریکائی تقلید شده بود...
فرمانده نیروی دریائی ایران، دریادار [درجه وی در آن زمان دریاسالار بود] کمال الدین میرحبیب اللهی بود. به نظر می رسید درک وی از ارزش های غربی، بیشتر از دیگر افسران نظامی ایران بود. انگلیسی را عالی صحبت می کرد. اکثر آموزش های او در نیروی دریائی آمریکا صورت گرفته بود. او هم مناسبات نزدیکی با آمریکا داشت...
سپهبد طوفانیان نیز سال ها معاونت وزارت جنگ را بر عهده داشت و این وزارتخانه را اداره می کرد.(42)
طوفانیان از امنیت خودش به وضوح نگران بود. می گفت که اگر شاه از ایران برود، او هم خواهد رفت چرا که در غیر این صورت کشته خواهد شد. امّا در عین حال می خواست به کشورش هم کمک کند تا از آشوب نجات پیدا کند... در اینجا پیام اطمینان خاطر پرزیدنت کارتر را به او دادم و با دقت به نکات پیام تأکید کردم. او از شنیدن خبر حمایت کارتر، خیلی خوشحال شد اما از سولیوان بسیار ناراضی بود... (43)
دریاسالار حبیب اللهی
دیدار بعدی من با دریادار حبیب اللهی بود که در مقر نیروی دریائی رخ داد. گفتم: مرا پرزیدنت کارتر به ایران فرستاده و پیام اطمینان بخش و تشکر رئیس جمهور را به او ابلاغ کردم. جزئیات خطوط حمایت آینده آمریکا را هم برای او تشریح کردم... حبیب اللهی معتقد بود که اگر شاه به سفر برود، ارتش از هم خواهد پاشید. همه افسران ارشد ــ از جمله خود او ــ هم باید از ایران می رفتند زیرا جان آنها بدون حمایت شاه در خطر بود. برای سومین دفعه، این مطلب را تشریح کردم که چرا فرماندهان ارتش باید بعد از شاه در ایران بمانند... اگرچه او از بختیار به خوبی یاد می کرد، امّا علاقه او برای حمایت از بختیار امیدبخش نبود. می گفت تا زمانی که شاه در کشور باشد، از بختیار حمایت می کند. به او گفتم: دریادار، این که مشکلی را حل نمی کند. باید به خود بختیار فکر کرد. دلایل خودم را هم برایش شرح دادم و گفتم شاه می خواهد یک شورای سلطنت تشکیل دهد که به جای او عهده دار امور مملکت باشد تا او برگردد. در آن شورا، این مرد [بختیار] محور کارها است. بنابراین، ارتش باید از او حمایت کند. شاید رابطه شما با بختیار، به استحکام رابطه ای که با اعلیحضرت داشته اید نباشد، امّا باید به طور مستقیم از او حمایت کنید تا او هم نسبت به حمایت شما مطمئن شود...
واشنگتن درست فکر کرده بود. وظیفه اصلی ما طبق رهنمود کارتر جلوگیری از فرار فرماندهان (بعد از رفتن شاه) بود. باید فرماندهان می ماندند و در تثبیت دولت و در دست گرفتن اوضاع مملکت کمک می کردند.(46)
هایزر سپس بیان می کند که آمریکا نه تنها با کودتای نظامیان مخالفتی ندارد، بلکه آنان را تشویق به برنامه ریزی این کار هم می کند:
فرماندهان ارتش باید به عنوان «یک گروه» با یکدیگر ملاقات داشته باشند. آنها باید درک کنند که ما با کودتا مخالفتی نداریم و اگر لازم می شد، کودتای نظامی باید صورت گیرد.
لیکن نظر ما این بود و نظر دولت ما نیز همین بود که نخست وزیر از ارتش به عنوان عامل به دست گرفتن اوضاع استفاده کند. تهیه طرح های عملی برای هر دو امکان [انجام کودتا و قرار دادن ارتش در خدمت نخست وزیر] کاملاً لازم بود.(47)
سایروس ونس (وزیر خارجه آمریکا) نیز درباره برنامه خروج شاه و روی کار آمدن یک دولت نظامی در صورت شکست بختیار، چنین می گوید:
در جلسه روز دهم ژانویه [بیستم دی ماه] با حضور کارتر، ماندیل، برژینسکی، براون و من تصمیم گرفته شد که هایزر در تهران بماند و فرماندهان نظامی را به حمایت از بختیار ترغیب نماید و سولیوان نیز به نوبه خود بختیار را از حمایت ما مطمئن سازد. به سولیوان دستور داده شد بی درنگ با شاه ملاقات نماید و به وی ابلاغ کند که به نظر ایالات متحده آمریکا، او باید به سرعت یک شورای سلطنت تعیین کرده و از کشور خارج شود. در این پیام دستورات قبلی ما به سولیوان و هایزر درباره تهیه مقدمات تشکیل یک دولت نظامی در صورت شکست حکومت بختیار، مورد تأیید قرار گرفت.(48)
به سران ارتش اطمینان دادم که اگر آنها از دولت غیرنظامی، حمایت کافی به عمل آورند، می توانند روی حمایت آمریکا حساب کنند، حتی در آن روزی که انجام کودتای نظامی اجتناب ناپذیر شود.(49)
هایزر در مورد جلسه 21 دی ماه با سران ارتش می گوید:
احساس کردم که دارم روی طناب بندبازی راه می روم. باید کاری می کردم که هر تلاش ممکن در جهت روی کار آمدن یک دولت غیرنظامی دوستدار غرب انجام گیرد، نه فقط یک دولت غیرنظامی، بلکه دولت بختیار. طناب بندبازی آنجا بود که اگر این دولت موفق نمی شد، باید در همان لحظه شکست دولت غیرنظامی، ارتش وارد عمل می شد... (50) تلاش برای پیدا کردن دقیق آخرین نتیجه گیری واشنگتن از راه تلفن امن، ممکن نبود. به همین علت فکر کردم تعبیر خود را از دستورات داده شده نقل کنم. به براون گفتم: برداشت من این بوده که اولویت اول واشنگتن روی کار آمدن یک دولت غیرنظامی دوست آمریکا بوده است. بعد هم اگر این دولت، دوست آمریکا نبود یا در آستانه سقوط بود، ارتش وارد عمل شود و حالا همین پرده را بازی می کنم.(51)
سولیوان (سفیر آمریکا در ایران) نیز در مورد دستوراتی که از آمریکا به هایزر داده می شد، می گوید:
هایزر به طور مرتب دستوراتی از واشنگتن دریافت می کرد که او را به تقویت و احیای روحیه نیروهای مسلح برای مقابله با انقلاب ترغیب می نمود... (52) دستوراتی که هایزر از طریق وزارت دفاع آمریکا دریافت می کرد با اقدامات من در تضاد بود. از او خواسته شده بود که نیروهای مسلح ایران را برای مقابله و سرکوب مخالفان در صورت لزوم آماده کند. هایزر همچنین تحت فشار قرار گرفته بود که حوزه های نفتی ایران را تحت کنترل نیروهای مسلح درآورد و در صورت امکان صنعت نفت را به کمک نظامیان به کار بیندازد.(53)
هایزر، بخش دیگری از اقدامات مورد نیاز جهت کنترل امور کشور توسط نظامیان را این گونه توضیح می دهد:
به عنوان اولین گام، پیشنهاد کردم که دریادار حبیب اللهی، استراتژدی در دست گرفتن قدرت و کنترل عوامل صنعتی و ذخایر مالی کشور را تحت رهبری بختیار تهیه کند. به نظر من، این کار بهتر از یک کودتای نظامی مستقیم بود. کاملاً روشن کردم که اگر هم قرار باشد ارتش رأساً وارد عمل شود و کنترل کشور را در دست گیرد، همین برنامه ریزی لازم است.(54).
سولیوان
از این که قره باغی، شوق بیشتری برای تهیه طرحی جهت شکستن اعتصابات و سازماندهی حرکت ارتش برای اداره مملکت ــ کودتا ــ نشان نداده بود، متأسف بودم. وی نیاز به یک اقدام اضطراری را کاملاً تأیید می کرد. امّا هیچ نشانه ای از این که بخواهد این اقدام را انجام دهد، در دست نبود... وی به وضوح از تهدیدات اپوزیسیون ترسیده بود. در عین حال اعتقاد داشت که آمریکا کاری نمی تواند بکند، حتی در این مرحله... (55) در ملاقات همان روز من با طوفانیان، وی بحث را به هیأت [طراح کودتا] کشاند و به تفصیل جزئیات مباحث آن را شرح داد و قبول کرد که هیأت هیچ گونه برنامه ای نداشته است. به او گفتم که ژنرال گاست و من، درباره ی هیأت با قره باغی صحبت کرده ایم و به او پیشنهاد کرده ایم که کار برنامه ریزی، فوراً آغاز شود. طوفانیان گفت که تیمسار قره باغی با این پیشنهاد موافقت کرده است لذا هر چه بتوانم برای آغاز کار تلاش خواهم کرد...
طوفانیان در ادامه افزود: تنها راهی که برای ماندن من در ایران وجود دارد، این است که به محض رفتن شاه، ارتش یک کودتا صورت دهد. پرسیدم آیا فرماندهان ارتش آماده اند کودتا کنند؟ به آرامی افسرده شد و صادقانه گفت: نه، هیچ برنامه ای برای کودتا وجود ندارد.(56)
هایزر، بخشی از کارهایی را که می بایست توسط ارتش انجام گیرد، این چنین طرح می کند:
اگر قرار بود پیشرفتی در تأمین ثبات حاصل شود، ارتش باید در طرح اجرائی نخست وزیر، عامل مهمی تلقی شود. ارتش تنها عامل حمایت کننده مرئی بود که وجود داشت و بدیهی بود که باید کنترل مقتدرانه کشور را به منظور درهم شکستن اعتصابات و در دست گرفتن اداره و حفاظت از تأسیسات مهم و مراکز حساس در دست گیرد... (57) هدف های اولیه من طبق دستور پرزیدنت کارتر در شرف تحقق بود، رهبری نظامی در ایران باقی می ماند و آماده کار گروهی بود. [در جلسه نهم ژانویه] به موضوع دوم پرداختم: این گروه باید یک طرح نوشته شده داشته باشد. باید طرح عملیات نظامی «روز موعود» را بریزد، باید برنامه ریزی را از پیش آغاز کنید. باید راهی برای مقابله با جنگ روانی آیت الله پیدا کنید. بدیهی است که آیت الله می خواهد بدون شلیک یک گلوله، کشور را در اختیار بگیرد. ما تمامی یک «ماشین نظامی» را در اختیار داریم. امّا ماههاست که از آن استفاده نکرده ایم.(58)
ارتشبد قره باغی
من ارتش را می دیدم که ظرف ده سال گذشته، از یک سطح پائین، خود را به اوج رسانده بود. مقامات ارتش آمریکا در ایران، که هم نیروهای ایرانی را زیر نظر داشتند و هم با آنها کار می کردند، ظرف مدت سه سال و نیم گذشته، مستقیماً زیر دست من کار می کردند. من سابقاً بارها از ایران دیدن کرده بودم تا پیشرفت ارتش را ببینم و از واحدها بازدید کنم. در ارزیابی کلّی، ارتش بسیار منظم و باانضباط بود. آموزش های سطح بالائی دیده بود که مبتنی بر استانداردها و معیارهای ارتش آمریکا و ارتش انگلیس بود، اما این که ارتش یک ضعف عمومی داشت، انکارناپذیر بود. ارتش آموزش ندیده بود که خودش مشکلات را حل کند. ارتش به رهبری پرقدرتی متکی بود که در وجود شاه و آمریکا خلاصه شده بود.(59)
هایزر در جلسه 12 ژانویه [22 دی ماه] خود با سران ارتش، مجدداً بر آماده کردن طرح اجرائی کودتا، تأکید می کند:
به آنها گفتم در اصول، با کودتای نظامی مخالف نیستم اما اول باید طرح آن آماده شود و در حقیقت، اگر اوضاع ایجاب کرد، کودتا قابل توجیه است.(60)
همان روز، ژنرال هایزر در یک مکالمه تلفنی با براون (وزیر دفاع آمریکا) درمورد کودتای نظامی صحبت کرده و اشاره می کند ممکن است قتل عام پنج الی ده هزار نفر نیز برای سرکوب انقلاب و حفظ منافع نامشروع آمریکا لازم باشد. وی می گوید:
براون در مورد احتمال یک کودتا صحبت کرد. یادآوری کردم که هر گونه اقدام ناگهانی برای در دست گرفتن قدرت، کاملاً خلاف آن چیزی است که رئیس جمهوری به من گفته است. رئیس جمهور خواهان تشکیل یک دولت غیر نظامی بود. اما احتمال کودتا باید به دو دلیل وجود می داشت. اول اینکه اگر دولت غیر نظامی سقوط می کرد. کودتا از هر اقدام دیگری بهتر بود. دوم اینکه، اپوزیسیون همیشه گوش به زنگ خواهد بود که احتمال کودتا وجود دارد. ارتش هم برگ های برنده را در دست خواهد داشت. این احتمال، اعتصاب ها را خواهد شکست و کشور را تحت کنترل درمی آورد. اگرچه حادثه، یک واقعه خونین خواهد بود. امّا به طور قوی با نظر رئیس جمهور موافق بودم که باید خونریزی به حداقل می رسید. امّا تا چه حداقلی؟ پنج الی ده هزار نفر کشته... .(61)
ژنرال هایزر به تماس تلفنی خود با براون (وزیر دفاع) در تاریخ 17 ژانویه [27 دی ماه] اشاره کرده می گوید:
براون [مجدداً] مسئله کودتا را مطرح کرد. نمی دانست آیا در لیست اولویت ها که من تهیه کرده بودم، خطراتی وجود دارد یا نه؟ می ترسید که در فرصتی که قرار است به بختیار داده شود، ارتش وضع وخیمی پیدا کند. به طوری که دیگر قدرت مؤثر نباشد و نتواند کودتا را انجام دهد. نمی شد این احتمال را به کلّی رد کرد، به خصوص این که ما هر روز مقداری از توانائی های خود را از دست می دادیم. امّا من هنوز اعتقاد داشتم که قدرت اجرای همه طرح هائی را که تهیه کرده ایم، داریم... طرح ها شکل می گرفتند و ما به نقطه ای نزدیک می شدیم که می توانستیم با ارتش دست به کودتا بزنیم، و هم چنین به نقطه ای می رسیدیم که بتوانیم این کودتا را ظرف مدت یک هفته صورت دهیم. گروه از نظر روانی آماده بود که اگر دولت قانونی در آستانه سرنگونی قرار گرفت، کودتا را انجام دهد.(62)
هایزر در 22 ژانویه [دوم بهمن] در نامه ای به ژنرال الکساندر هیگ، چنین نوشت:
در مورد کودتای نظامی؛ این احتمال از بین نرفته است. کلمه «حالا» در گزارش شما، همان چیزی است که می خواهم درباره اش توضیح بیشتری بدهم. طرحی که من برای حل این مشکل در پیش دارم، این است که کودتا تحت مدیریت بختیار صورت گیرد. یعنی ارتش کنترل همه مراکز حساس نفت، برق، آب، گمرک، بانک ها و رسانه های همگانی را تحت رهبری بختیار در دست گیرد. به عبارت دیگر یک دولت تشکیل می دادند نه این که دولتی را خراب و نابود کنند. من وی را تشویق می کردم که این کارها را بکند، البته از طریق ارتش. او هم به این کار علاقه نشان داده است و این همان هماهنگی است که باید تسریع گردد. اگر این کار با موفقیت همراه نمی شد، نظر من این بود که ما باید مستقیماً به سراغ کودتای نظامی برویم.(63)
البته این کودتای نظامی که هایزر برای مراحل اجرائی آن برنامه ریزی می کند، همان ایده ای است که از قبل توسط خود شاه و سران ارتش نیز دنبال می شد. سایروس ونس، در این زمینه چنین می گوید:
سولیوان عصر روز پنجم ژانویه دوباره به دیدن شاه رفت و مضمون پیام رئیس جمهور را به اطلاع وی رساند. شاه هنوز درباره احتمال موفقیت بختیار بدبین بود. او تصمیم خود را برای خروج از ایران مورد تأیید مجدد قرار داد ولی هنوز درباره تاریخ قطعی اجرای این تصمیم مردد بود. سولیوان در همین ملاقات به شاه گفت که وی اطلاعاتی از طریق افسران ارتش به دست آورده که حاکی از توطئه بعضی از فرماندهان نظامی برای جلوگیری از خروج او از کشور است. سولیوان گفت که عده ای از افسران، گروهی تشکیل داده و نقشه ای طرح کرده اند تا شاه را برای جلوگیری از خروج از کشور یا تحت عنوان حفاظت وی تحت بازداشت قرار دهند و سپس دست به «پاکسازی» کشور بزنند. سولیوان افزود که افسران مذکور تقاضای همکاری و حمایت ما [آمریکا] را کرده اند و از شاه پرسید که آیا وی از چنین نقشه هائی اطلاع دارد؟ شاه پاسخ داد که فرماندهان ارتش از طرف خود او مأمور طرح نقشه و آمادگی برای اقدام ضروری در صورت شکست بختیار شده اند.(64)
هایزر نیز بعد از ورود به ایران، شایعات مربوط به طرح کودتا را شنیده بود.(65) وی می گوید:
[در دیدار با ربیعی] به عنوان یک دوست قدیمی، از او پرسیدم که آیا هیأتی برای انجام کودتا به وجود آمده است یا نه. وی تأیید کرد که هیأتی وجود دارد امّا کلاً سّری است... سپس ربیعی اعضای هیأت را معرفی کرد؛ دریادار حبیب اللهی، تیمسار طوفانیان، و خودش. تیمسار خسروداد هم که فرمانده هوانیروز بود، قبلاً عضو این هیأت بوده اما اخراج شده بود. خسروداد قصد داشت سریعاً عمل کند و عجله داشته و از طرفی دهانش هم چفت و بست درست حسابی نداشته که وجود هیأت را مخفی نگاه دارد. هم چنین علیرغم عقیده دیگران که لازم نیست بختیار از ماجرا مطلع باشد، خسروداد قضایا را برای نخست وزیر شرح داده بود. در نتیجه، سایرین به خسروداد گفته بودند که به اصرار شاه، هیأت به کار خود خاتمه داده است.(66)
یوسف مازندی نیز در این مورد می گوید:
اعترافات خسروداد پس از دستگیری شنیدنی است. بر اساس نقشه های شیطانی او، دو بار قرار بوده کودتاه شود. یک بار وقتی که بختیار شاه را راهی کرد، وی تصمیم داشت با نیروهای ویژه اش پایتخت را تسخیر کند؛ بختیار را کنار بگذارد و خودش حاکم شود. یک بار نیز در روز 22 بهمن ماه.(67)
نقشه بازگشت مجدد شاه به قدرت پس از خروج موقت از کشور
در حاشیه نشست گوادلوپ نیز آمریکا برای حفظ سلطنت شاه، چراغ سبز کودتاه را به شاه نشان داد. کارتر به طور تلویحی به این موضوع در گوادلوپ اشاره کرد:ما احساس نگرانی نمی کنیم، زیرا ارتش و نظامیان هستند. آنها قصد دارند بر اوضاع مسلط شوند.(68)
هایزر نیز خود در جلسه نهم ژانویه با سران ارتش، مسئله آماده سازی زمینه برای برگشت شاه پس از یک مرخصی (کوتاه مدت) را مطرح می کند:
به سران ارتش گفتم اعلیحضرت به کشوری احتیاج دارند که بعد از مرخصی به آن بازگردند و مهم این است که همه شما آماده اید در ایران بمانید تا به اثبات برسانید که آن هدف، عملی شود. من فکر می کنم باید راه های بیشتری ایجاد کنیم که در جهت همین اهداف با بختیار کار کنیم... باید از بختیار حمایت کنید تا بداند می تواند روی شما حساب کند. شما باید به هر میزان که می توانید نیروی خودتان را صرف حمایت از او کنید. باید همه چیز را تحت کنترل بگیرید. این از هم گسیختگی وحشتناکی را که در کشور حاکم است، از بین ببرید و ایران را برای بازگشت شاه بسازید.(69)
در روز دهم ژانویه [بیستم دی ماه] برژینسکی پیشنهاد می کند ده روز به بختیار مهلت داده شود تا با رهبران گروه های مخالف وارد مذاکره شده، پشتیبانی آنها را برای خاتمه دادن به اعتصابات جلب کند، در غیر این صورت کودتای نظامی انجام گیرد.(70)
هایزر در روز یازدهم ژانویه [بیست و یکم دی ماه] به ملاقات شاه می رود. وی در مورد این ملاقات می گوید:
شاه اینک به طرح هائی چشم دوخته بود که ارتش مشغول کار روی آنها بود. شاه گفت که هنوز نمی داند چه کسی این طرح را به مرحله اجرا درخواهد آورد. توضیح دادم که امیدوارم ایده طرح ها را تحت رهبری بختیار به موقع اجرا درآوریم.(71)
پس از ملاقات فوق، هایزر جریان دیدار با قره باغی را چنین توضیح می دهد:
قره باغی گفت: یک چیز هست که باید به شما بگویم. شاه به ما دستور داده که به حرف شما گوش بدهیم و به شما اطمینان داشته باشیم و با شما کار کنیم. پرسیدم: چه موقع این حرف را زده است؟ گفت: هنگامی که با شاه ملاقات داشته اند... (72) احساس کردم شاه در نظر دارد به محض آرام شدن اوضاع، به کشور بازگردد. یا اگر ارتش اوضاع را در دست گرفت به کشور برگردد. خیلی ها حدس می زدند که شاه به آسوان [مصر] برود و ارتش در غیاب او کودتا را صورت دهد و شاه از آسوان یکسره به تهران برگردد. شاه نمی خواست در کودتا دست داشته باشد، زیرا نمی خواست (شخصاً) به عنوان عامل خونریزی های کودتا معرفی شود.(73)
البته منصور رفیع زاده (نماینده ساواک در آمریکا) در این باره می گوید:
شاه با خود عهد کرده بود که در بازگشت، افراطیون مسلمان را یک بار برای همیشه قلع و قمع نماید.(74)
منصور رفیع زاده
دو شب مانده به خروج شاه از ایران، من به قم رفتم و آیت الله شریعتمداری را به تهران آوردم و ایشان در کاخ نیاوران با شاه ملاقات کرد. در این ملاقات جعفر شریف امامی و چند نفر دیگر هم بودند. آنها تصمیم گرفتند که شاه از ایران خارج شود و آقای شریعتمداری زمینه را برای بازگشت شاه آماده نماید. آنها می خواستند دوباره نقشه 28 مرداد را در ایران پیاده کنند.(75)
آیت الله مسعودی خمینی نیز تعریف می کند یک روز در منزل حضرت امام بودیم و آیت الله پسندیده که اخبار زودتر به گوششان می رسید، اعلام کردند:
شاه می خواهد از ایران برود. اما قصد دارد که دوباره بازگردد. گفتیم: که چه بشود؟ گفت: قصد دارند در فاصله ای که شاه در خارج از کشور بسر می برد، برخی از افراد شاخص در نهضت را بگیرند و ببندند و بکشند و وقتی که اوضاع آرام شد، بار دیگر شاه به ایران بازگردد.(76)
خبرگزاری فرانسه نیز در تاریخ یازدهم ژانویه 1979 [21/ 10/ 57] از قول ونس (وزیر خارجه آمریکا) می گوید: شاه طبق قانون اساسی، رئیس کشور [ایران] است و ما به همکاری با او ادامه می دهیم.
این خبرگزاری، طی گزارش دیگری از قول معاون وزیر خارجه آمریکا می گوید: این مسئله که شاه صحبت از تعطیلات کرده، نشانه آن است که می خواهد بعداً به کشورش بازگردد.(77)
البته در مورد این که طرح خروج موقت شاه از کشور، ترفندی جهت فرونشاندن اعتراضات مردم و بازگرداندن امور به حالت عادی و سپس مراجعت مجدد شاه به کشور و در دست گرفتن قدرت بوده است، شواهد و قرائن دیگری نیز موجود است؛ مانند دعوت کارتر از شاه جهت عزیمت موقت به آمریکا.(78)
فرار شاه از ایران در دی ماه 1357
ارتش یک بار کوشیده بود دولت را در دست بگیرد و موفق نشده بود. آنچه که لازم بود، این بود که ارتش، حکومت نظامی سختی را تحت هدایت مؤثر غیرنظامی به موقع اجرا گذارد.(79)
هارولد براون (وزیر دفاع آمریکا) در مکالمه تلفنی مورخ 17 ژانویه [27 دی ماه] با هایزر، از او در مورد تلفات احتمالی کودتا نظرخواهی می کند. قساوت قلب و بیرحمی ژنرال هایزر را در پاسخی که می دهد، می توان مشاهده کرد. وی از همان شیوه استدلالی استفاده می کند که فرماندهان نظامی آمریکا در انتهای جنگ جهانی دوم در توجیه کشتار و قتل عام صدها هزار نفر از مردم ژاپن توسط بمب اتمی، استفاده کردند. وی پاسخ می دهد:
به نظر من تلفات تا حدی زیاد خواهد بود. امّا نظر قبلی خودم را تکرار کردم که باید مسئله را وسیع تر دید. قربانی شدن یک انسان تصمیم مشکلی است. اما در میدان نبرد، باید تلفات را در برابر دستاوردها سنجید؛ ده هزار نفر کشته امروز، می توانست جان یک میلیون نفر را نجات دهد.(80)
محمد حسنین هیکل (روزنامه نگار معروف مصری) در کتاب خود در این باره می نویسد:
آمریکائی ها معتقد بودند که اگر قرار باشد کودتای نظامی صورت بگیرد، باید همه ارتش ــ و نه فقط گارد شاهنشاهی ــ در آن شرکت داشته باشند. علاوه بر این، زمان کودتا باید توسط آنها معین شود و نه شاه. طرح کودتا در حقیقت از مدتها پیش ریخته شده بود و اسناد موجود در چمدان ژنرال افشار امینی، بعد از انقلاب نشان داد که آنها برای این کودتا پنجاه هزار نفر تلفات پیش بینی کرده بودند.(81)
جان استمپل از دیپلمات های سفارت آمریکا در تهران، در مورد برخی از سران ارتش که خواهان اجرای کودتا بودند، چنین می گوید:
چند تن از امرای ارتش، از جمله ژنرال علی نشاط فرمانده گارد سلطنتی، منوچهر خسروداد فرمانده، هوانیروز، و عباسعلی بدره ای فرمانده نیروی زمینی، خواستار اجرای کودتا و پایان بخشیدن به حکومت بختیار بودند.(82)
تمایل برخی از فرماندهان نظامی به انجام کودتا و کنار گذاشتن بختیار، ظاهراً از قول و قرارهای پنهانی آنان با شاه حکایت می کرد. امّا بختیار ظاهراً برای خود نقشه های دیگری در سر می پرورانید. سولیوان در این باره چنین می گوید:
با وجود این که از گفتگوهای خود با شاه این طور استنباط کرده بودم که بختیار بیشتر نقش یک محلل را برای خروج قانونی شاه از کشور بازی می کند، اما از مذاکرات خود با بختیار در کمال شگفتی به این نتیجه رسیدم که او خود را چیز دیگری می پندارد. او با لحنی پراحساس از نقشه هائی که برای دولت خود داشت صحبت می کرد و از طرح های خود برای «ربودن انقلاب» از دست آیت الله خمینی سخن می گفت. او تصور می کرد که با خروج شاه از ایران، می تواند رهبری ملت ایران را به دست بگیرد... (83) در این روزها، من به طور مرتب با بختیار ملاقات می کردم و با شگفتی حرف های او را درباره امکان سرکوبی انقلاب با استفاده از یک نیروی نظامی محدود می شنیدم. خوش بینی و اطمینان او به امکان موفقیتش مضحک به نظر می رسید. ظاهراً برژینسکی و همفکران او هم که با هایزر در تماس بودند، همین اطمینان را داشتند. آنها فکر می کردند که یک نیروی چهارصد هزار نفری به راحتی می تواند با یک جمعیت بدون اسلحه که بوسیله عده ای ملا هدایت می شوند، مقابله کند و مشکلی در این راه پیش نخواهد آمد.(84)
در چنین شرایطی دولت آمریکا تصمیم می گیرد هنگام خروج شاه از کشور، بیانیه ای در حمایت از دولت بختیار منتشر کند. هایزر در این رابطه چنین می گوید:
به من گفته شد که آمریکا در نظر دارد هنگام خارج شدن شاه از کشور بیانیه ای انتشار دهد. گفتم به نظر من زمان خوبی برای این کار انتخاب شده است. برخی نگران این بودند که حمایت زیاد آمریکا از دولت بختیار، اعتبار او را خدشه دار کند، امّا من این نقطه نظر را انحرافی می دانستم و اصرار داشتم که باید صد در صد به صورت علنی از بختیار حمایت کرد.(85)
راه اندازی تظاهرات طرفداری از بختیار به دستور هایزر
هایزر در مورد مکالمه تلفنی خود با براون (وزیر دفاع آمریکا) در روز شانزدهم ژانویه [26 دی ماه] پس از خروج شاه از کشور، چنین می گوید:براون از من پرسید که وضع بختیار چطور است، آن هم حالا که شاه رفته و دولت او باقی مانده، مردم نسبت به او چه احساسی دارند؟ پاسخ دادم که هنوز زود است در این زمینه حرفی زده شود. مردم در خیابان ها عمدتاً شامل هواداران اپوزیسیون هستند و از رفتن شاه شادی می کنند. به طور قطع شواهدی در دست نیست که نشان دهد حمایتی از بختیار وجود دارد.(86)
علیرغم آنکه هایزر در خاطرات خود به شور و شعف زایدالوصف مردم بعد از رفتن شاه اشاره می کند و فقدان پایگاه مردمی رژیم شاه را با چشم خود به عیان مشاهده کرده بود، در صدد برمی آید تا با راه انداختن چند راه پیمائی به طرفداری از بختیار، وانمود سازد که دولت بختیار نیز از حمایت بخش وسیعی از مردم (!) برخوردار است. هایزر ماجرا را چنین نقل می کند:
در جلسه 21 ژانویه 1979 [اول بهمن ماه 1357] پیشنهاد جدّی مطرح کردم که در شورای امنیت از نخست وزیر بخواهند یک تظاهرات به طرفداری از دولت به راه اندازد. آنها از ترس شکست با اکراه با پیشنهاد من برخورد کردند. گفتم حتی اگر شش نفر هم به داخل خیابان ها آورده شوند، تأثیری بیش از آنچه تاکنون در جهت نشان دادن حمایت صورت گرفته است، خواهد داشت... ( 87) در جلسه 22 ژانویه قویاً پیشنهاد کردم که راه پیمائی هر چه زودتر بر پا شود و حتماً تاریخ برگزاری آن، قبل از بازگشت [امام] خمینی باشد. باید یک حمایت علنی و مرئی از دولت بختیار نشان می دادیم.(88)
در یک سند «خیلی محرمانه» سفارت آمریکا در تهران به تاریخ 23 ژانویه 1979 [3/ 11/ 57]، به تظاهراتی که قرار بود در همان روز (سوم بهمن) به حمایت از بختیار انجام شود، و هم چنین تظاهراتی که برای روز بعد از آن تدارک دیده شده بود، اشاره می شود. در این سند چنین آمده است:
امروز هوا برفی و تهران ساکت است، ولی حامیان دولت سعی دارند که یک گردهم آیی در استادیوم نزدیک سفارت در ساعت 2 بعدازظهر برگزار کنند. احتمالاً هوا روحیه همه را خراب خواهد کرد، ولی راه پیمائی دولتی، اغلب دعوتی است برای درگیری بین مخالفین و موافقین. یک راه پیمائی بزرگتر از این به طرفداری از دولت برای فردا تدارک دیده شده است.(89)
در همین روز (سوم بهمن) یک رژه نیروهای گارد سلطنتی نیز در پادگان لویزان ترتیب می یابد. در یک سند «سرّی» وزارت امور خارجه آمریکا به تاریخ 24 ژانویه 1979 [4/ 11 / 1357] در این مورد چنین گفته شده:
دیروز تیپ گارد سلطنتی، مهارت های نظامی و خشونت خود را که بسیار مورد تبلیغ قرار گرفت، به نمایش گذاشت. فرمانده آن اظهار داشت که هر یک از افراد آن حاضرند تا آخرین قطره خون خود را برای شاه نثار کنند.(90)
ژنرال هایزر، از موفقیتی که در برپائی تظاهرات دولتی در روز سوم بهمن ماه بدست آورده بود، بسیار خوشحال بود. سخنان او در جلسه روز 24 ژانویه [چهارم بهمن] با سران ارتش چنین است: به گروه گفتم که می خواهم ترتیب تظاهرات بعدی را بدهیم. گفتم که از پوشش خبری رژه لویزان و از تظاهرات طرفداران دولت بختیار خوشحال شده ام. امیدوار بودم تظاهراتی که برای امروز تدارک دیده شده بود، بزرگتر باشد. لازم بود که برای فردا تظاهرات وسیعی ترتیب داده شود و باید مطمئن می شدیم که فردا هیچ تصویری از شاه حمل نشود. دیروز یکی دو عکس شاه سر دست نشان داده شده بود و ما معتقد بودیم که این کار باید کار اپوزیسیون باشد که عکس شاه را وارد تظاهرات کرده است، زیرا ما دستور قاطع داده بودیم که کسی عکس شاه را حمل نکند. تصمیم گرفتیم که تظاهرات برای سراسر روز تدارک دیده نشود. محدوده زمانی آن از ساعت 30/ 10 تا 12 باشد. علت هم این بود که نمی دانستیم جمعیت چقدر خواهد بود.(91)
ارتشبد فردوست نیز به این ماجرا اشاره کرده و می گوید طبق بخشنامه نخست وزیری، کلیه کارمندان دولت اعم از نظامی و غیرنظامی، با خانواده هایشان می بایست در میدان بهارستان برای دفاع از قانون اساسی (!) جمع می شدند.(92)
سرتیپ پرنیان (افسر همکار دفتر ویژه اطلاعات) در مورخه 4/ 11/ 1357 اظهار می دارد:
اینجانب در جلسه مربوط به نحوه برگزاری تظاهرات ملی و میهنی که در سازمان صنایع نظامی به ریاست تیمسار سپهبد ایرج مقدم تشکیل شده بود، شرکت داشتم و قرار شد که از خودروهای ارتشی برای این مراسم استفاده نشود... به پرسنل گارد شاهنشاهی هم ابلاغ گردیده به غیر از آنهائی که در آمادگی شرکت دارند و یا مأموریت های خاصی دارند، بقیه می توانند با لباس سیویل (شخصی) و به همراه خانواده های خود در این مراسم شرکت کنند ولی باید رعایت احتیاط را معمول دارند که هویت آنان و این که ارتشی هستند، معلوم نگردد.(93)
ارتشبد قره باغی نیز در این باره می گوید:
فرماندهان نیروها و ارتشبد طوفانیان قبول کردند که در تهیه مقدمات راهپیمائی به جمعیت طرفداران قانون اساسی کمک کنند... روز پنجشنبه پنجم بهمن ماه 1357 برای تظاهرات و راهپیمائی طرفداران قانون اساسی در نظر گرفته شد... در جریان تهیه مقدمات تظاهرات طرفداران قانون اساسی، نمایندگان نیروهای مسلح شاهنشاهی با جمعیت طرفداران قانون اساسی همکاری می کردند.(94)
محمد رضا و فرماندهان نظامی
ژنرال هایزر در بخش های پایانی کتاب خود (که چند سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی نوشته شده) باز هم حاضر نیست دست از اوهام و تصورات نادرست خویش بردارد و می گوید:
من هنوز معتقدم که حدود چهار پنجم مردم، از دولت قانونی حمایت می کردند (!) این نظریه، از مطالعه حجم، محل و رفتار تظاهرکنندگان مخالف حاصل می شود. به خصوص این که تظاهرات مخالفین، با تظاهرات بزرگی (!) که به همّت ما و در حمایت از بختیار طراحی شد، مقایسه شود.(96)
عبارات فوق نیز بار دیگر به خوبی نشان دهنده اعتراف ژنرال هایزر به نقش خود در طراحی راه پیمائی ها و تظاهرات مذکور به طرفداری از بختیار می باشد.
طرح دستگیری امام خمینی در هنگام ورود به ایران.
به محض اینکه امام خمینی در پاریس اعلام کرد به ایران بازخواهد گشت، مقامات دولت آمریکا و نظامیان طرفدار شاه در تهران به فکر چاره افتادند. برژینسکی نظامیان را متقاعد کرد که طرح ربودن هواپیمای حامل امام خمینی و دستگیری رهبر انقلاب و همراهان او را ــ در صورت سفر فوری آنها به ایران ــ بررسی و تهیه کنند. در این میانه، سولیوان گزارش کرد بختیار محرمانه اطلاع داده که طرح مربوط به مقابله با ورود امام خمینی را بررسی کرده و آماده است تا هواپیمای حامل او را در آسمان منحرف کرده، در جائی دور بنشاند و او را دستگیر کند.(97 )خود برژینسکی ماجرا را این گونه بیان می کند:
در تاریخ 22 ژانویه (دوم بهمن) ژنرال براون گزارش کرد که وی توسط هایزر اطلاع پیدا کرده است که بختیار آماده مقابله با [امام] خمینی هنگام بازگشت وی می باشد. هواپیمای وی در آسمان به زور منحرف و مجبور به فرود اجباری و بازداشت خواهد شد.(98)
برژینسکی در جای دیگر می گوید:
در روزهای 23 و 24 ژانویه 79 (سوم و چهارم بهمن 57) ما جلسات متعددی برای بحث در این موضوع میان خودمان و رئیس جمهوری داشتیم. وقتی من رئیس جمهور را از برنامه بختیار مطلع ساختم، عکس العمل اولیه رئیس جمهور شدیداً مثبت بود و اعلام کرد که طرح بسیار عالی است. اما ونس شدیداً مجادله کرد که این اقدام منجر به بی نظمی وسیعی خواهد شد که حتی در آن میان [امام] خمینی احتمالا کشته خواهد شد. وی در مجموع، عواقب غیرقابل تصوری را مطرح می ساخت. در تمام روز 24 ژانویه، ما جلسه خود را ادامه دادیم. براون و من اصرار داشتیم که اگر بختیار می خواهد [امام] خمینی را توقیف کند، او باید به این کار تشویق شود و اشتباه بزرگی برای ما خواهد بود که خلاف آن علائمی بدهیم... رئیس جمهور بعد از آن که چندین بار مرا به دفتر کار خود احضار کرد، طرح پیش نویس براون و مرا با کمی تغییرات انتخاب نمود و در حقیقت به بختیار برای اجرای آنچه که پیشنهاد داده بود، چراغ سبز داد.(99)
در روز چهارم بهمن، کارتر متن تعدیل شده گزارش برژینسکی ــ براون را به عنوان دستورالعمل برای سولیوان و هایزر فرستاد. آنها موظف بودند در صورت قطعی شدن سفر امام خمینی و تصمیم بختیار به ربودن هواپیما و دستگیری رهبر انقلاب، از او حمایت کنند.(100)
کارتر در جائی اعتراف می کند:
در همین احوال ما از سعودی ها، مصری ها، مراکشی ها، اردنی ها و سایر کشورهای مسلمان تقاضا کردیم از حکومت بختیار حمایت کنند و از تمام نفوذ و امکانات خود برای جلوگیری از بازگشت [امام] خمینی به تهران استفاده نمایند. ولی بیش از یک میلیون نفر تظاهرکننده در خیابان های تهران به راه افتاده، خواهان بازگشت او بودند.(101)
آری! به اعتراف خود کارتر، بیش از یک میلیون نفر از مردم در تهران، ضمن برپائی تظاهرات، خواهان بازگشت امام به کشور بودند (و مشابه این وضعیت در سایر شهرها نیز جریان داشت) امّا دولت آمریکا با سرسختی تمام، همچنان از دولت نامشروع بختیار حمایت می کرد.
هنگامی که بختیار و دولت آمریکا، عزم جدی امام خمینی را در بازگشت به ایران مشاهده کردند، به فکر بستن فرودگاه های کشور افتادند تا بلکه به این طریق مانع از ورود امام شوند. هایزر در خاطرات روز 27 ژانویه [هفتم بهمن] خود می نویسد:
لغو پروازهای ایرفرانس نشان می داد که آیت الله فردا نخواهد آمد. در این صورت می شد فرودگاه را باز کرد. از سوی دیگر، دلایلی وجود داشت که فرودگاه همچنان بسته بماند. اگرچه منجر به درگیری شود. خونریزی احتمالاً اجتناب ناپذیر بود. بهتر بود که [امام] خمینی را در خارج نگاه داشت، حتی به قیمت این خونریزی ها.(102)
زمانی هم که عده ای از خلبانان ایرانی قصد داشتند با بردن یک هواپیما، امام را به ایران بازگردانند جلوی آن گرفته شد. بختیار در همین رابطه در مصاحبه ای می گوید:
یک روز شنیدم که آقایان تصمیم گرفته اند طیاره ای بردارند و بروند ایشان را بیاورند. اسم این را بگذارند پرواز انقلاب. من فوری رئیس هواپیمایی را خواستم و گفتم اگر طیاره بلند شد، طیاره را سرنگون کنید.(103)
دستور هایزر برای تیراندازی به طرف مردم
یکی از اقدامات ژنرال هایزر در ایران، ترغیب سران ارتش به صدور دستور تیراندازی مستقیم به طرف مردم بود. این مطلبی است که خود هایزر در چند جا به صورت تلویحی به آن اعتراف می کند:روز جمعه 26 ژانویه 1979 [ششم بهمن ماه 1357] خبر رسید که در دانشگاه [تهران] تظاهرات شده و دوهزار نفر در آن شرکت دارند و همه از کنترل خارج شده اند. ارتش کوشیده بود اوضاع را کنترل کند. و تیراندازی هوائی کرده بود امّا تأثیری نگذاشته بود. لذا لوله های تفنگ ها را پائین آورده بودند و به سوی جمعیت شلیک کرده بودند. بین 15 تا 20 نفر کشته شده بودند. مطمئن بودم که این حادثه، واکنش هائی خواهد داشت.(104)
جان استمپل، دیپلمات سفارت آمریکا، نیز در این رابطه چنین می گوید:
روز 27 ژانویه [هفتم بهمن] وقتی که بختیار اعلام کرد برای مذاکره با آیت الله به پاریس می رود، [امام] خمینی موافقت کرد تا او را بپذیرد. در همان روز 15 نفر در تظاهرات کشته شدند. صبح روز بعد نیز خشونت درگرفت و هنگامی که روز به پایان می رسید، 35 نفر دیگر در تهران و 50 نفر نیز در دیگر نقاط کشور کشته شده بودند. در آن شب [امام] خمینی موضع خود را تغییر داد و گفت اگر بختیار بخواهد او را بپذیرم، اول باید استعفاء کند.(105)
هایزر در بخشی از کتاب خود، به ماجرای تیراندازی نظامیان به طرف مردم در میدان انقلاب (روبروی ستاد ژاندارمری) در تاریخ نهم بهمن ماه که طی آن چندین نفر کشته و تعداد دیگری نیز مجروح شده بودند، اشاره کرده و به طور مشخص بیان می دارد دستور تیراندازی به طرف مردم را داده است. وی می گوید:
در جلسه دوشنبه 29 ژانویه 1979 [نهم بهمن ماه 1357] با سران ارتش، ... ناگهان پیامی تلفنی رسید که مخالفان در حال حمله به ستاد مرکزی ژاندارمری در تهران هستند. من گفتم که این محل باید فوراً به عنوان یکی از ارکان حیاتی دولت تلقی شود و (نیروهای نظامی) به حفاظت از آن بپردازند. به نظر من، بهترین راه این بود که ضمن اشاره از گاز اشک آور، به تیراندازی هوائی بر بالای سر تظاهرکنندگان پرداخته شود. اگر مؤثر نبود لوله تفنگ ها باید پائین می آمد تا بفهمند که ارتش اهل عمل است. قره باغی فوراً به سمت تلفن رفت و با بختیار صحبت کرد و بعد آجودانش را خواست و به زبان فارسی به او دستور آتش داد. بعد به سوی من بازگشت و گفت همان طور که تصمیم گرفته ایم عیناً عمل خواهد شد... کمی بعد خبردار شدیم که ارتش به دستور ما وارد عمل شده است. کوشیده بودند بدون تیراندازی مستقیم، مردم را متفرق کنند اما موفق نشده بودند، لذا تیراندازی مستقیم به سمت آنها را شروع کرده بودند. از میزان تلفات گزارش دقیقی نداشتیم. اما خبر یافتیم که بعد از این تیراندازی ها، جمعیت عقب نشسته است... (106)
در جلسه سه شنبه 30 ژانویه 1979 [دهم بهمن 1357]، ژنرال قره باغی در مورد حوادثی که روز گذشته در برابر ستاد مرکزی ژاندارمری رخ داده بود، به شدت احساساتی شده بود... وی ناراحت شد و سعی کرد که مرا به خاطر دستور به سربازان برای پائین آوردن لوله های تفنگ و شلیک به سوی مردم، سرزنش کند. او با انگشت خود به سوی من اشاره کرد و گفت: شما باید سرزنش شوید، دستان شما به خون آلوده است.(107)
قره باغی بعدها در مورد این ماجرا در کتاب خود می نویسد:
برابر گزارش رسیده، تعداد کشته شدگان واقعه مقابل [ستاد] ژاندارمری کل کشور و دانشگاه تهران، جمعاً در حدود 37 نفر و زخمی شدگان در حدود 100 نفر بودند.(108)
هایزر در بخش دیگری از یادداشت های همین روز خود با خوشحالی اشاره می کند دستورات صادر شده برای تیراندازی به سمت مردم، طی چند روز گذشته توسط نظامیان اجرا شده است وی می گوید:
به پیروزی های دو سه روز اخیر نیروهای مخالف می اندیشیدم. ما در برابر قدرت سهمگین این جنبش، پیروزی کمی به دست آورده بودیم. نکته ای که مایه اعتبار ما بود و باور نمی کردم که سولیوان هیچ گاه قدردان باشد، این بود که دستوراتی که برای اعمال حکومت نظامی داده می شد، اجرا می گشت و آنان حاضر بودند که به سوی برادران ایرانی و برادران مسلمان خود تیراندازی کنند. آنها نشان داده بودند که هر کاری لازم باشد، انجام خواهند داد.(109)
وی همچنین در مورد جلسه 21 ژانویه [یازدهم بهمن] با سران ارتش می گوید:
در جلسه... به بررسی روحیه و موقعیت نیروهای مسلح پرداختیم. فرماندهان نیروها آن روز صبح با دقت تمام نیروها را کنترل کرده بودند... گروه هنوز معتقد بود که ارتش در موقعیتی است که اگر دستوری به آن داده شود، بی چون و چرا اجرا خواهد کرد. افراد ظرف سه یا چهار روز گذشته در تیراندازی اکراه نداشته اند.(110)
عظیمی، طوفانیان
آماده شدن برای اجرای کودتا
هایزر در جای دیگر، باز هم به نقش برژینسکی در پیگیری قضیه کودتای نظامی اشاره می کند: در تماس تلفنی... برژینسکی از من خواست احتمال کودتا را هم چنان مد نظر داشته باشم. وی یادآور شد که برای این کار، برنامه ریزی بسیار پرارزش است. می توانستیم اپوزیسیون را بترسانیم و به حمایت از بختیار واداریم و هشدار دهیم که اگر این حمایت صورت نگیرد، کودتا خواهد شد و ارتش وارد عمل می شود. به اعتقاد برژینسکی این کار باعث می شد که آیت الله در مورد آمدنش به کشور دوباره بیندیشد.(111)خود کارتر (رئیس جمهور آمریکا) نیز تهدید کودتای نظامی را بهترین راه جلوگیری از دستیابی امام خمینی به قدرت می دانست.(112)
کنت پولاک (مأمور سابق سازمان سیا) در کتاب خود در این مورد می نویسد:
در واقع ما ژنرال هایزر را با این هدف به ایران فرستادیم که سریعاً اقدامی بعمل آورد تا کودتایی علیه انقلاب و حتی به عنوان آخرین راه چاره صورت دهد.(113 )
هایزر نیز نظر خود را چنین بیان می کند:
نظر من این بود که ارتش به بختیار وفادار باقی می ماند. نه فقط به خاطر این که این نظر، مورد اعتقاد من بود، بلکه به خاطر این که این دستور واشنگتن بود که ارتش به بختیار وفادار بماند. به نظر من، انجام یک کودتای نظامی، بهتر از قبول دولت [امام] خمینی بود.(114)
برژینسکی، در بخشی از کتاب خود به نقش هایزر در آماده نگاه داشتن ارتش برای کودتا و حمایت دولت آمریکا از انجام آن اشاره می کند:
طی گزارشی اظهار کردم که در صورت شکست بختیار، ما باید تغییرات مناسبی در موضع خود ایجاد کنیم و گزینه C هایزر (حرف C اشاره ای به گزینه راه حل نظامی در گزارشات هایزر بود) باید با پشتیبانی آمریکا به مورد اجرا درآید... شاه در شانزدهم ژانویه ایران را ترک کرد. حال پرسش این بود که آیا ارتش ایران قابلیت لازم برای دست زدن به یک کودتا، و واشنگتن قاطعیت لازم برای اجرای آن را دارد یا نه؟
اجرای گزینه C به یک برنامه ریزی دقیق و طرح لجستیکی و هم به تصمیم و اراده سیاسی از طرف فرماندهان نظامی ایران بستگی داشت. و علاوه بر آن، مستلزم علامت یا اجازه ای از طرف یک مقام قابل قبول بود. مأموریت هایزر، آماده نگه داشتن ارتش ایران برای انجام چنین برنامه ای در صورت ضرورت بود و با رفتن شاه از ایران، فقط واشنگتن می توانست این علامت را ارسال کند.(115)
برژینسکی، طی یک یادداشت خصوصی به رئیس جمهور در هجدهم ژانویه 1979 می گوید:
من خواستار تصمیم گیری فوری جهت انجام کودتا نیستم، ولی به باور من ظرف دو هفته آینده ما باید انتخاب دقیق و سنجیده ای در این رابطه انجام دهیم... در بخش پایانی یادداشت به این نکته پرداختم که ما باید آماده رویاروئی با واکنش های منفی در داخل باشیم. و این استدلال که ارتش در ایران نمی تواند چرخ اقتصاد را به گردش درآورد درست نیست. من به دیگر کودتاهای نظامی اشاره کردم که در آن نظامیان توان خود را در اداره کشور به اثبات رساندند.(116)
برژینسکی
ژنرال هایزر چند بار گزارش داد که مقدمات کودتا فراهم است و ارتش هر لحظه می تواند دست بکار شود... آیا ما می بایست بجای شاه تصمیم های لازم را اتخاذ می کردیم؟ در آن زمان من معتقد بودم و هنوز هم هستم که بخاطر اهمیت و عظمت منافعی که داشتیم می بایست این کار را می کردیم... ترجیح می دادم که شاه آن تصمیمی را بگیرد که مورد پسند من بود. در حالی که ما شاه را تشویق به اتخاذ تصمیم می کردیم و حتی بعضی از ما او را تحریک به چنین اقدامی می کردیم، شاه نخواست و یا صحیح تر بگویم آنقدر ضعیف بود که نتوانست در این باره تصمیمی اتخاذ کند (و بعد گناه را به گردن سولیوان انداخت که با شیوه دوپهلو و مبهم خود مانع تصمیم گیری او شده است). در چنین اوضاع و احوالی بود که من به تدریج به این نتیجه رسیدم که بخاطر عوامل مهم ژئوپلیتیک و راهبردی، ما باید بجای او تصمیم بگیریم.(117)
هایزر در مورد پیگیری طرح کودتا، پس از ورود امام خمینی به ایران، چنین می گوید:
به نظر می رسید نیروهای مسلح، آمادگی بیشتری پیدا کرده اند و اگر لازم به جنگ باشد، بیش از گذشته آماده جنگ هستند. ما به اطمینان بیشتری بود که خبردار شویم با ورود آیت الله، تغییر مهمی در انقیاد ارتش رخ نداده است... (در مکالمه تلفنی) ژنرال جونز پرسید که آیا من فکر می کنم ارتش می تواند بدون حضور من در تهران، کودتا را انجام دهد؟ گفتم که این حدس را همه می زنند، امّا به اعتقاد من ارتش هم اکنون توان کودتا را دارد و اگر بختیار دستور آن را بدهد، ارتش می تواند از پس آن برآید... (118)
در جلسه روز سوم فوریه 1979 [چهاردهم بهمن ماه 1357] با سران ارتش گفتم که شما باید کارهای ابتکاری خودتان را به موقع اجرا بگذارید. به وضوح گفتم که کارهائی که تاکنون انجام شده با فشار مداوم من حاصل شده است... نگرانی دوم من که شدیدتر از اولی بود، این بود که مخالفان در روزهای آینده آنها را به طور جدّی محک می زدند دولت بختیار ممکن بود به آستانه سقوط کشانده شود و اگر چنین اتفاقی رخ می داد، ارتش باید فوراً و قاطعانه وارد عمل می شد و کودتا می کرد و کنترل کشور را در دست می گرفت... (119)
در تماس تلفنی، براون (وزیر دفاع) می خواست بداند که رفتن من از ایران چه تأثیری بر توانائی های گروه در انجام کودتا خواهد داشت؟ گفتم که پیش بینی این امر تقریباً غیرممکن است اما مطمئن هستم که ژنرال گاست می تواند در آنها نفوذ کند. اگر قرار باشد خشن ترین آنها یعنی ربیعی، بدره ای و طوفانیان وارد عمل شوند، یکی یا همه طرح ها، می تواند به موقع اجرا درآید. براون هم چنین می خواست بداند که رفتن من چه تأثیری بر آمادگی گروه برای کودتا در زمان لازم خواهد داشت و من پاسخ دادم که این هم به بررسی احتیاج دارد، امّا فکر می کنم ژنرال گاست از هر وسیله ای بتواند برای تشویق آنها به آنچه لازم است انجام شود، استفاده کند. سپس می خواست بداند که آیا گروه هنوز فکر می کند اقدام به کودتا ممکن است؟ گفتم فرماندهان ارتش علاقه مند تا سرحد امکان پشت سر بختیار بایستند و کاملاً دریافته اند که اگر اوضاع خراب شود، تنها راه تضمین بقای دولت مطلوب، مداخله نظامی خواهد بود.(120)
هایزر پس از خروج از ایران، به دیدار کارتر می رود. برژینسکی جریان این ملاقات را چنین نقل می کند:
روز پنجم فوریه [شانزدهم بهمن]، هایزر شخصاً در کاخ سفید درباره اوضاع ایران و موقعیت نظامیان به رئیس جمهور گزارش داد... در پایان جلسه من از هایزر خواستار پاسخ مستقیم و صریح به این سؤال شدم که آیا ارتش می تواند در صورت ارسال علامت از سوی واشنگتن، اقدام به کودتا کند؟ هایزر پاسخ مثبت داد. بنابراین در مجموع، ما تا آخرین لحظه به دلایلی معتقد بودیم که اقدام نظامی امکان پذیر است.(121)
در یک گزاریش «سّری» دفتر تحقیقات ویژه نیروی هوائی خطاب به ستاد فرماندهی تحقیقات ویژه نیروی هوائی آمریکا به تاریخ دوم فوریه 1979 (سیزدهم بهمن 1357) در مورد کودتای قریب الوقوع چنین آمده است:
منبع ثانوی که یک افسر ارشد ارتش ایران است... توصیه نموده که کلیه آمریکائیان در کشور، در مدت تعطیلات پایان هفته یعنی هشتم و نهم فوریه ( نوزدهم و بیستم بهمن] بایستی کاملاً مراقب خود باشند زیرا ممکن است ارتش ایران بر علیه عوامل ناراضی وارد عمل شود.(122)
این همان طرحی است که یوسف مازندی نیز در کتاب خود به آن اشاره کرده و گفته بود:
سرلشکر منوچهر خسروداد (فرمانده هوانیروز)... در روز بیست و یکم بهمن تصمیم داشت روی تهران چترباز پیاده کند و در ستاد انقلاب و منزل امام، کسی را زنده باقی نگذارد.(123)
طرح این کودتا آماده شده و جهت اجرا به مسئولین مربوط ابلاغ گردیده بود. زمان اجرای آن شامگاه 21 بهمن 1357 مقرر شده بود. حکومت نظامی تهران برای زمینه سازی اجرای این طرح، ساعات ممنوعیت عبور و مرور را که از ساعت 10 شب بود، تغییر داد و عبور و مرور در شهر تهران را از ساعت چهارونیم بعدازظهر ممنوع اعلام کرد تا به خیال خام خود، در غیبت مردم و با فراغت خاطر، به اجرای این طرح آمریکایی بپردازد.
پس از اعلام منع عبور و مرور قبل از فرارسیدن ساعت حکومت نظامی، جمعیت به سوی خانه های خویش روان بودند. خیابان ها می رفت که خالی شود و با خلوت شدن شهر، زمینه اشغال کلیه خیابان های تهران و خونریزی گسترده مهیا می شد.(124)
در این طرح، دستگیری حضرت امام خمینی (ره) و اعضای شورای انقلاب و دولت اسلامی هدف اصلی بود، علاوه بر آن، فهرستی از روحانیون و علمای مبارز، ائمه جماعات مساجد، نویسندگان و خبرنگاران مطبوعات و فعالین سیاسی به عنوان موج اول و اساتید دانشگاه ها و فعالین نهضت در ادارات و سازمان های دولتی، که در جریان انقلاب شناسائی شده بودند، به عنوان موج های دوم و سوم تهیه و چگونگی دستگیری و انتقال آنان به بازداشتگاه ها در طرح مشخص گردیده بود.(125)
در کتابی که توسط دو روزنامه نگار فرانسوی به نام های «ژان ایو شاپرون» و «ژان نوئل فرونیه» منتشر شده نیز موارد تازه ای از نقشه قتل امام خمینی (ره) افشاء گردیده است. این نقشه از سوی ژنرال های ارتش شاهنشاهی طراحی شده و بختیار نیز با اجرای آن موافقت کرده بود. قرار بود این توطئه در روز 21 بهمن 1357 اجرا شود و هم زمان 600 نفر از روحانیون طراز اول و مبارز نیز دستگیر گردند. این طرح با بر هم خوردن ساعات منع عبور و مرور با شکست مواجه شد. زمانی که ساعات منع عبور و مرور افزایش یافت، حضرت امام به مقابله با آن برخاستند.
در مقابل، بختیار نیز در ساعت 18 سران ارتش و دیگر مقامات کشوری را به تشکیل جلسه شورای امنیت کشور دعوت کرد. بختیار در این شورا می گوید:
سپهبد رحیمی موظف است از این ساعت، مقررات حکومت نظامی را در تهران به موقع اجراء گذشته، تظاهرکنندگان را متفرق و از اجتماعات جلوگیری نمایند. سپهبد ربیعی نیز موظف است با گرفتن کمک از نیروی زمینی، جمعیتی را که در اطراف مرکز آموزش هوائی دوشان تپه هستند. متفرق کنند.(126)
بختیار در جای دیگر می گوید:
دستور دادم تا انبارهای اسلحه را بمباران کنند. این دستور را صریح و کتباً صادر کردم که به وسیله هواپیما... اعلامیه پخش کنید و از جمیعت بخواهید که ظرف یک ساعت متفرق شوند و پس از اخطارهای متعارف، در رأس ساعت 8 بمباران را آغاز کنید.(127)
اما درایت و روشن بینی امام خمینی (ره) و پیروی و اطاعت بی چون و چرای امت مسلمان ایران از ایشان، باعث شد تا این طرح و برنامه به ثمر نرسد. در بعدازظهر روز 21 بهمن 1357، زمانی که فرمانداری نظامی افزایش اوقات ممنوعیت عبور و مرور را اعلام کرد، حضرت امام خمینی نیز بیانیه ای صادر کردند و ضمن دعوت مردم به حضور در خیابان ها و نادیده گرفتن اعلامیه فرمانداری نظامی گفتند:
اعلامیه امروز حکومت نظامی خدعه و خلاف شرع است و مردم به هیچ وجه به آن اعتناء نکنند. برادران و خواهران عزیزم، هراسی به خود راه ندهید که به خواست خداوند تعالی، حق پیروز است.(128)
بختیار در همان جلسه رو به سپهبد مقدم (رئیس ساواک) نموده، ضمن اشاره به طرح توافق شده قبلی دستور داد:
تیمسار، آن طرح خودتان را به موقع اجراء گذاشته و آن عده را که با هم بررسی کرده ایم، دستگیر نمایید.(129)
سرهنگ کیخسرو نصرتی (رئیس ستاد پلیس تهران) که پس از پیروزی انقلاب، خود را به کمیته امام معرفی و پس از تحقیقات آزاد شد، گفت:
بعدازظهر روز شنبه 21 بهمن ماه، سپهبد رحیمی (فرماندار نظامی و رئیس شهربانی) به پلیس تهران دستور داد که در کلیه ساختمان های مشرف به میدان ها و مراکز عمومی شهر سنگرگیری نمایند و آماده باشند تا نیروهای ارتشی به آنها ملحق گردند... از دستورات و قرائن آشکار بود که کودتائی در شرف تکوین است و این کودتا قرار بود نیمه های شب انجام پذیرد. دستور رحیمی به پلیس تهران آن بود که نیروهای پلیس و ارتش، هر جنبنده ای را که در روز یکشنبه 22 بهمن در خیابان مشاهده کردند، به گلوله ببندند.(130)
پس از خنثی شدن این طرح شیطانی، برژینسکی در آخرین روز حیات رژیم پهلوی (یعنی روز 22 بهمن 1357) باز هم دست از تلاش برای اجرای کودتا و سرکوب نهضت اسلامی مردم ایران برنمی دارد.
وی در کتاب خود می گوید:
در جلسه کمیته هماهنگی در روز یازدهم فوریه [22 بهمن]... من تأکید ورزیدم چنانچه گزینه c [کودتا] واقعاً عملی نیست، تلاش در جهت اجرای آن احمقانه بوده ولی اگر عملی است باید آن را به مورد اجرا گذاشت.(131)
سولیوان که در روز 22 بهمن در تلاش برای یافتن راهی جهت نجات رئیس هیأت مستشاری آمریکا در ایران بود، هنگامی که از وزارت امور خارجه آمریکا به وی تلفن می کنند، از شنیدن طرح برژینسکی بی نهایت خشمگین می شود. وی ماجرا را این گونه تعریف می کند:
نهایت خشم و عصبانیت من در این مکالمه موقعی بود که گفته شد برژینسکی درباره امکان ترتیب دادن یک کودتا برای استقرار یک رژیم نظامی به جای حکومت در حال سقوط بختیار از من نظر می خواهد.(132)
... پس از مدتی دوباره «نیوسام» (معاون وزیر خارجه) تماس گرفت و این بار با لحنی جدّی و آمرانه گفت به وی دستور داده شده است از من بخواهد که با رئیس هیأت مستشاری نظامی آمریکا در ایران تماس برقرار کنم و نظر او را درباره امکان دست زدن به یک کودتای نظامی سئوال کرده، به واشنگتن گزارش بدهم. من از نیوسام سئوال کردم که آیا او نمی داند رئیس هیأت مستشاری ما هم اکنون در یک پناهگاه زیرزمینی به دام افتاده و من برای نجات او تلاش می کنم؟ نیوسام گفت موضوع را درک می کند ولی دستوری که به او داده شده این است که نظر ژنرال رئیس هیأت مستشاری آمریکا درباره کودتا سؤال شود! (133)
سایروس ونس (وزیر امور خارجه آمریکا) نیز در کتاب خود، این ماجرا را چنین بیان کرده است:
روز یازدهم فوریه، مرکز فرماندهی نیروهای مسلح که اعضای هیأت مستشاری نظامی آمریکا هم در آنجا بودند، مورد حمله گروه های مسلح قرار گرفت. در حالی که سولیوان و همکاران او برای نجات آمریکائیان از این گرفتاری تلاش می کردند، دیوید نیوسام از اتاق وضعیت کاخ سفید، به سولیوان تلفن کرد و از او پرسید که آیا امکان دست زدن به یک کودتای فوری وجود دارد؟ (134)
تانک سوخنه کودتا گران در شامگاه 21 بهمن 57 - میدان شهناز، میدان امام حسین (ع) کنونی
به چارلز دانکن اطلاع داده شد که ژنرال هایزر در صدد است تا با او تلفنی صحبت کند. هایزر معتقد بود که گزینه C بدون مشارکت آمریکا عملی نیست. ارتش ایران نیاز به تشویق زیادی دارد.(135)
خود ژنرال هایزر، این ماجرا را چنین نقل می کند:
یکشنبه یازدهم فوریه 1979 [22 بهمن 1357] مکالمه تلفنی از واشنگتن به اشتوتگارت آلمان: وقتی مکالمه شروع شد اطلاع دادم که ژنرال هیگ با من است. ژنرال دیوید جونز (رئیس ستاد مشترک) هم گفت که در آن سوی خط، دانکن و برژینسکی هم حضور دارند. دانکن رشته سخن را به دست گرفت. از من پرسید آیا از اوضاع تهران خبر دارم؟ گفتم بله. سئوال بعدی دانکن سئوال تندی بود. پرسید آیا مایلم دوباره به تهران بروم و رهبری کودتا را برعهده بگیرم؟ پاسخ دادم که قبلاً بارها گفته ام اگر رهبری ارتش ایران از صحنه کنار برود، تمامی سیستم ارتش سقوط خواهد کرد. در شرایط کنونی که رهبری ارتش در زندان است، اوضاع وخیم تر است. لذا طرح هائی که در مدت اقامت من در تهران تهیه شده بود، دیگر عملی نیست... مسئله این طور مطرح شد که قرار است قضیه به شیوه آمریکائی حل شود یعنی عده ای از افسران بلندپایه برای رهبری کودتا ترغیب شوند. سرانجام بعد از آن همه روزها که سرگرم تشویق ژنرال ها برای کودتا بودم، تنها مقامی که در کاخ سفید علاقه ای به این راه حل نشان داده بود، برژینسکی بود. با داشتن همه این افکار در ذهن، تصمیم گرفتم محکی بزنم. تصمیم گرفتن شیوه ای را که روس ها در اتیوپی به کار گرفته بودند پیشنهاد کنم. گفتم حاضرم با شرایط زیر به ایران بازگردم: 1ــ پول نامحدود در اختیارم قرار گیرد. 2ــ ده الی دوازده ژنرال آمریکائی برای من دست چین شوند. 3ــ حدود ده هزار نفر از بهترین نیروهای آمریکائی در اختیارم قرار گیرد زیرا در این مرحله، نمی دانستم بر روی چه تعداد از نیروهای ایرانی می توانم حساب کنم.(136)
امّا شتاب تحولات انقلاب و فروپاشی رژیم شاهنشاهی، فرصت اجرای طرح مذکور را به آمریکائی ها نداد و آنان ناباورانه، از دست رفتن مهمترین متحد خود در این منطقه از جهان را به نظاره ایستادند.
نمایی از سنگر بندی مردم انقلابی در روز 22 بهمن 57 در خیابان های تهران
درست مثل همه ما، اسرائیلی ها با حالت بهت زده و هراسناک، سیر فروریختن ایران به اعماق را نظاره کرده اند. آنها معتقدند که رژیم ثابت قدم، وفادار و طرفدار غرب شاه، به صورت اصلاح ناپذیری از هم پاشیده شده و در انتظار جانشین پیش بینی شده اش می باشد. در برخی افراد این شبهه وجود دارد که دولت بعدی تهران به رهبری هر کس که باشد، به اکثر ــ و اگر نه تمام ــ جنبه های رابطه نزدیک و از روی دقت ایجاد شده میان ایران و اسرائیل، پایان می بخشد. از نظر برخی تحلیل گران اسرائیلی، فقط یک کودتای نظامی به اسرائیل توانایی می دهد تا حداقل مقداری از روابط خود را با ایران حفظ کند.(137)
پینوشتها:
1.سولیوان، ویلیام و پارسونز، آنتونی. «خاطرات دو سفیر». ترجمه محمود طلوعی: تهران: نشر علم، 1384. ص 484.
2.رفیع زاده، منصور. «شاهد؛ از شاه تا دخالت های آشکار آمریکا در ایران». ترجمه وحید ایمن. تهران: زریاب، 1377. ص 413.
3.یزدی، ابراهیم. «آخرین تلاش ها در آخرین روزها». تهران: قلم، 1363. ص 286.
4.شاهد. همان. ص 414.
5.همان، ص 415.
6.سیک، گری. «همه چیز فرومی ریزد». ترجمه علی بختیاری زاده. تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1384، ص 160.
7.همان، ص 239.
8.روبین، باری. «جنگ قدرتها در ایران». ترجمه محمود مشرقی. تهران: آشتیانی، 1363، ص 167.
9.مازندی، یوسف. «ایران، ابرقدرت قرن». تهران: البرز، 1373. ص 631.
10.پارسونز، آنتونی. «غرور و سقوط». ترجمه منوچهر راستین. تهران: هفته، 1363. ص 176.
11.برژینسکی، زبیگنیو. «قدرت و اصول». ترجمه مرضیه ساقیان. تهران: مرکز چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، 1379. ص 495.
12.همان. ص 497.
13.خاطرات دو سفیر. پیشین، ص 488.
14.قدرت و اصول. پیشین، ص 497.
15.غرور و سقوط. پیشین، ص 180.
16.فردوست، حسین. «ظهور و سقوط سلطنت پهلوی. جلد اول». تهران: اطلاعات، 1382. ص 575.
17.صمیمی، مینو. «پشت پرده تخت طاووس». ترجمه حسین ابوترابیان. تهران: اطلاعات، 1368، ص 246.
روزنامه فرانسوی فیگارو در تاریخ هشتم ژانویه 1979 (18 / 10/ 1357) طی گزارشی نوشت: ارتشبد اویسی که اکنون در آمریکا به سر می برد، سعی دارد کارتر را متقاعد کند که توسل به ارتش علیه تظاهرات گسترده و همگانی ایران تنها راه نجات کشور است. ناظران خاطرنشان می کنند که اویسی در حقیقت سعی دارد که موافقت جیمی کارتر را برای انجام یک کودتای نظامی در ایران جلب کند. ر ک. به: آخرین تلاش ها در آخرین روزها. پیشین، ص 109.
18.ایران، ابرقدرت قرن. پیشین، ص 629. حسن واعظی در این باره معتقد است که سیاست راهبردی آمریکا در اواخر پاییز و زمستان 1357، متکی بر ایجاد انشقاق در درون نیروهای انقلابی ایران بود. بنابراین کوشیده اند تا نیروها و گروه های ملی گرای متمایل به غرب را در مقابل جنبش اسلامی به رهبری امام قرار دهند. سرانجام پس از کشمکش های درونی در دستگاه رهبری آمریکا، خط مشی واحدی از سوی سایروس ونس، پرشت و سولیوان تنظیم شده و کارتر نیز آن را پذیرفت. اصول اصلی سیاست آمریکا برای مقابله با انقلاب اسلامی، حول محورهای زیر تدوین شده بود: 1ــ حکومتی به رهبری ملی گرایان [آمریکایی] با شعار اصلاحات روی کار بیاید. 2ــ ارتش و نیروهای مسلح با تمام توان حامی و پشتیبان دولت جدید باشند. 3ــ شاه موقتاً از صحنه کنار برود و مدتی بعد همان گونه که پس از کودتای 28 مرداد عمل شده، پس از آرام شدن اوضاع به کشور بازگردد. 4ــ دولت ملی گرای جدید از حمایت های بین المللی برخوردار باشد. 5 ــ آمریکا مسئولیت پشتیبانی های لجستیکی دولت جدید را بر عهده بگیرد. حسن واعظی. «ایران و آمریکا؛ بررسی سیاست های آمریکا در ایران». تهران: سروش، 1379، ص 84.
19.ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، جلد اول. پیشین، ص 591. نخستین تماسها با بختیار به واسطه سپهبد مقدم (رئیس ساواک) در همان ایامی که شاه می کوشید تا یک دولت ائتلافی با کمک شخصیت های معروف جبهه ملی تشکیل دهد، صورت گرفت. برات دهمرده. «دولت بختیار و تحولات انقلاب اسلامی». تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1383، ص 68.
20.ایران، ابرقدرت قرن. پیشین، ص 628.
21.باقی، عمادالدین. «بررسی انقلاب ایران. جلد اول». قم: نشر تفکر، 1370. ص 336.
22.دلدم، اسکندر. «حاجی واشنگتن». تهران: نشر گلفام، 1371. ص 570.
23.همان. ص 576. همچنین ر ک. به: سید محمدهاشم یزدان پرست. «مأموریت ویژه ژنرال رابرت هایزر برای سرکوب انقلاب اسلامی». فصلنامه 15 خرداد. شماره 10. زمستان 1385، ص 56.
24.دانشجویان مسلمان پیرو خط امام. «دخالت های آمریکا در ایران». تهران: بی نا، بی تا. ص 89.
25.همان. ص 173.
شاهپور غلامرضا پهلوی نیز در مورد بختیار می گوید: ما بعدها از زبان یکی از دوستانمان در وزارت خارجه آمریکا شنیدیم و فهمیدیم که شاپور بختیار از سالها عامل سازمان سیا بوده است.
احمد پیرانی. «شاهپور غلامرضا پهلوی». تهران: به آفرین، 1382، ص 454.
26.سولیوان، ویلیام. «مأموریت در ایران». ترجمه محمود مشرقی. تهران: هفته، 1361. ص 171.
27.هایزر، رابرت. «مأموریت در تهران». ترجمه ع، رشیدی. تهران: اطلاعات، 1365. ص 99.
28.دفتر پژوهش های مؤسسه کیهان. «نیمه پنهان، جلد 3». تهران: کیهان، 1378، ص 78.
به محض این که بختیار به عنوان نخست وزیر کارش را آغاز کرد، آمریکا و انگلیس کوشیدند تا به سرعت و به طور رسمی قراردادهای خرید جنگ افزار از آمریکا و انگلیس را لغو نمایند و بختیار هم به دنبال اجرای این دستور رفت و در هفته اول زمامداری قراردادهای مورد نظر آمریکا و انگلیس را لغو کرد. او با هدف زمینه سازی برای چنین اقدامی، در سومین روز زمامداری اش مصاحبه ای با روزنامه تایمز مالی، چاپ لندن، ترتیب داد و صحبت از تجدیدنظر در قراردادهای نظامی ایران با آمریکا و انگلیس به میان آورد. بختیار در این مصاحبه گفت: «دولت ایران در کلیه قراردادهای نظامی خود تجدیدنظر خواهد کرد و آن دسته از قراردادهائی که با منافع ایران مغایرت دارد، لغو خواهد نمود...» بسیاری از کارشناسان بر این عقیده اند که لغو سفارشات نظامی ایران از آمریکا و انگلیس، باارزش ترین خدمتی بود که بختیار به اشاره و خواست و اراده آمریکا و انگلیس انجام داد. همان. ص 79. جان استمپل نیز در این مورد می گوید: در روز پنجم فوریه (شانزدهم بهمن) بختیار قرارداد تحویل تجهیزات آمریکائی را به ارزش هفت میلیارد دلار که شامل دو ناوشکن، حدود هزار فروند موشک هوا به هوا و دریا به هوا و ضد ناو و هفت فروند هواپیمای هشداردهنده و 176 فروند از جدیدترین جت های جنگنده بود، لغو کرد. جان استمپل. «درون انقلاب ایران». ترجمه منوچهر شجاعی. تهران: مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، 1377. ص 244.
30.خاطرات دو سفیر. ص 455.
31.واعظی، حسن. «ایران و آمریکا؛ بررسی سیاست های آمریکا در ایران». تهران: سروش، 1379. ص 85.
32.مأموریت در تهران. ص 13. همچنین ر ک. به: سیدحمید مولانا. «انقلاب اسلامی ایران و یادداشت های کاخ سفید». ویژه نامه میوه ممنوعه. ضمیمه هفته نامه 9 دی. نهم مهر 1390، ص 5.
جیمز بیل نیز در مورد دیگر اهداف اعزام ژنرال هایزر می گوید: هایزر و دیگر مقامات آمریکائی، امیدوار بودند که ارتش را منسجم نگه دارند تا از انقلاب جان سالم به در برد تا از جمله نتایجی که عاید آنها شود، ادامه کار پایگاه های اطلاعاتی باارزش آنها در ایران باشد. جیمز بیل. «عقاب و شیر». ترجمه مهوش غلامی. تهران: نشر کوبه، 1371. ص 406.
جان استمپل نیز در این زمینه چنین می نویسد: هایزر که به توسط کارتر برای بررسی برنامه های آینده نظامی ایران اعزام شده بود، به خصوص نگران تجهیزات و هواپیماهای الکترونیک حساس آمریکائی بود و از 12 میلیارد دلار بهای هواپیماها، کشتی ها و موشک های تحویل نشده ای که قبلاً توسط شاه سفارش داده شده بود، ذکری به میان نمی آورد. درون انقلاب ایران. پیشین، ص 240.
33.قدرت و اصول. پیشین، ص 500. همچنین ر. ک. به: همه چیز فرومی ریزد. پیشین، ص 204.
34.همان. ص 501.
35.همان. ص 501.
36.مأموریت در تهران. پیشین، ص 14.
37.همان. ص 17.
38.همان، ص 21.
39.همان. ص 21.
40.خاطرات دو سفیر، پیشین، ص 492.
41.مأموریت در تهران. پیشین، ص 21.
42.همان. ص 22.
43.همان. ص 27.
44.همان. ص 32.
45.همان. ص 34.
46.همان. صص 38 ــ 36.
47.همان. ص 52. برژینسکی نیز در این مورد می گوید: من به طور آشکار حمایت قاطع آمریکا از دولت بختیار را مورد تأکید قرار می دادم ولی در عین حال بر این موضوع پافشاری می کردم که در صورت شکست احتمالی بختیار در برقراری نظم، هایزر باید ارتش ایران را برای انجام کودتا آماده سازد. براون، دانکن و شلزینگر با من هم عقیده بودند و دستوراتی که قبلاً به هایزر داده شده بود نیز شامل چنین شرایطی بود. قدرت و اصول. پیشین، ص 502.
48.خاطرات دو سفیر. پیشین، ص 495.
49.مأموریت در تهران. پیشین، ص 70.
50.همان. ص 89.
51.همان. ص 90.
52.مأموریت در ایران. پیشین، ص 165.
53. همان. ص 168.
54.مأموریت در تهران. پیشین، ص 38.
55.همان. ص 46.
56.همان. ص 49.
57.همان، ص 51.
58.همان. ص 60.
59.همان. ص 63.
60.همان. ص 94.
61.همان. ص 102. سایروس ونس (وزیر امور خارجه آمریکا) نیز به مکالمه تلفنی خود با سولیوان (سفیر آمریکا در تهران) در روز 13 ژانویه (23 دی ماه) اشاره کرده، می گوید: سولیوان گفت که برژینسکی سعی می کند ژنرال هایزر را به تدارک یک کودتای نظامی وادار کند. خاطرات دو سفیر. پیشین، ص 495.
62.همان، ص 147.
63.همان، ص 196.
64.خاطرات دو سفیر. پیشین، ص 493. آقای حسن روحانی نیز در خاطرات روز 12 دی ماه 1357 خود می نویسد: ظاهراً شاه به دنبال طرحی شبیه کودتای 28 مرداد است که با تشکیل دولت بختیار از کشور خارج شود و بعد از آن که ارتش به کمک آمریکا توانست کشور را آرام کند، به ایران بازگردد. حسن روحانی. «خاطرات حجت الاسلام و المسلمین دکتر حسن روحانی». تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1388، ص 512.
65.مأموریت در تهران. پیشین، ص 24.
66.همان. ص 33.
67.ایران، ابرقدرت قرن، پیشین، ص 688.
68.بهبودی، هدایت الله. «گوادلوپ». فصلنامه مطالعات تاریخی. شماره 11. زمستان 1384، ص 240. همچنین ر. ک. به: محمدمحسن مصحفی. «نگاه شوروی و کشورهای بلوک شرق به وقایع منجر به پیروزی انقلاب اسلامی ایران». فصلنامه مطالعات تاریخی. شماره 26، پاییز 1388، ص 84.
69.مأموریت در تهران. پیشین، ص 58.
70.قدرت و اصول. پیشین، ص 505.
71.مأموریت در تهران. پیشین، ص 79.
72.همان. ص 86.
73.همان. ص 88.
74.علیان نژاد، میرزا باقر. «روزی که شاه رفت». فصلنامه مطالعات تاریخی. شماره 11. زمستان 1384، ص 166.
75.صادقی گیوی، محمد صادق. «خاطرات آیت الله خلخالی». تهران: نشر سایه، 1380. ص 299. اردشیر زاهدی نیز در این زمینه گفته بود: به اعتقاد من، قصد شاه از این سفر در درجه اول فراهم آوردن زمینه برای کودتا بود. اردشیر زاهدی. «رازهای ناگفته». به کوشش پری اباصلتی و هوشنگ میرهاشم. تهران: به آفرین، 1381. ص 24.
76.امامی، جواد. «خاطرات آیت الله مسعودی خمینی». تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1381. ص 405.
77.آخرین تلاشها در آخرین روزها. پیشین، ص 102. مینو صمیمی (منشی دفتر امور بین الملل فرح) نیز در کتاب خود در این باره چنین می نویسد: روز شانزدهم ژانویه 1979 (26 بهمن 1357) موقعی که سرانجام شاه و ملکه در فرودگاه تهران با یک هواپیمای خالی عازم خارج از کشور شدند، منشی خصوصی ملکه به هر کدام از ما یک سکه طلا با نقش شهبانو داد که نامه ای مبنی بر قدردانی ملکه از فعالیت هایمان نیز به همراه داشت... منشی خصوصی ملکه می گفت: شهبانو ضمن اظهار امتنان نسبت به کارکنان دفتر مخصوص تأکید کردند که هیچ کدام نباید امید خود را از دست بدهیم و اطمینان دادند که به زودی به ایران بازخواهند گشت. پشت پرده تخت طاووس. پیشین، ص 247.
78.ویلیام شوکراس در این باره در کتاب خود می نویسد: در عرض 24 ساعت واشنگتن به سولیوان جواب داد که ورود شاه به ایالات متحده را با خوشوقتی می پذیرد و شاه می تواند در «پالم اسپرینگز» کالیفرنیا، در خانه متعلق به والتر آننبرگ (دوست نیکسون و شاه و سفیر سابق آمریکا در انگلیس) اقامت کند. سولیوان دستور داشت شاه را از طرف رئیس جمهور آمریکا دعوت کند و در ضمن، تعداد همراهان او را جویا شود و به واشنگتن اطلاع دهد... امیر اصلان افشار (رئیس کل تشریفات) بعدها گفت: او (شاه) نمی خواست برود، من این را می دانم. من نزدیکترین شخص به او بودم. بیست و چهار ساعت شبانه روز را با او می گذراندم و هر لحظه مرا احضار می کرد. در اوایل ژانویه تصمیم گرفت برای دو ماه به آمریکا برود و سپس به ایران برگردد. به من گفت: خودت را برای یک سفر دو ماهه آماده کن. ویلیام شوکراس. «آخرین سفر شاه». ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی. تهران: نشر البرز، 1369. ص 29.
ویلیام سولیوان نیز در این باره چنین می گوید: اردشیر زاهدی از امکان یک حرکت نظامی برای سرکوب انقلاب اطلاع یافته بود. دلیل لغو برنامه مسافرت شاه به آمریکا و ادامه توقف او در مصر هم این بود که فکر می کرد به دنبال یک حرکت نظامی و سرکوبی انقلاب از طرف نظامیان، داستان سال 1953 (1332) تکرار خواهد شد و او یک بار دیگر پیروزمندانه برای تصاحب تاج و تخت خود به ایران بازخواهد گشت. مأموریت در ایران. پیشین، ص 170.
79.مأموریت در تهران. پیشین، ص 89.
80.همان. ص 147.
81.حسنین هیکل، محمد. «ایران: روایتی که ناگفته ماند». ترجمه حمید احمدی. تهران: الهام، 1362. ص 303.
82.درون انقلاب ایران. پیشین، ص 238.
83.مأموریت در ایران. پیشین، ص 166.
شاپور بختیار که حکم نخست وزیری خود را از دست شاه (که حکومتش فاقد مشروعیت بود) دریافت کرده بود، طی بیان خاطرات خود اعتراف می کند: از 25 سال حکومت شاه، جز فساد و دیکتاتوری چیزی به یاد مردم نمانده بود. با این وجود، وی هم چنان خودش را نخست وزیر قانونی ایران می دانست! حبیب لاجوردی. «خاطرات شاپور بختیار». (تهران: نشر زیبا، 1380)، ص 120.
84.همان. ص 169.
85.مأموریت در تهران. پیشین، ص 127.
86.همان. ص 141. هایزر عکس العمل مردم در هنگام خروج شاه از کشور را این چنین توصیف کرده است: جمعیت عظیمی در سراسر خیابان های شهر اجتماع کرده بودند، وقتی که هواپیما برخاست، گویی تیری برای شروع مسابقه شلیک شده است. همه به سرعت واکنش نشان دادند. به بالکن رفتیم، صدای بوق اتومبیل ها به هوا برخاسته بود، تظاهرات آغاز شده بود و تمام شهر مملو از تحرک و شادمانی شده بود. صحنه قابل توصیف نیست، شادمانی مردم دو تا سه ساعت به طول انجامید و لحظه به لحظه بر میزان سرو صداها و هیجانات افزوده می شد. خبر رسید که مردم شروع به پایین کشیدن مجسمه های شاه و خانواده او کرده اند. در برابر اداره مخابرات، در میدان سپه، مجسمه بزرگی از رضاشاه وجود داشت. مردم ریسمان آورده بودند و مجسمه او را سرنگون کرده بودند. بعدازظهر خبردار شدیم که شش مجسمه دیگر که چند دهه در شهر برافراشته شده بود، سرنگون و منهدم شده است. مردم به طور سمبلیک و با بغض و خشم، مشغول کشتن شاه بودند. همان. ص 135.
87.همان. ص 174.
88.همان. ص 183.
در یک گزارش «خیلی محرمانه» سفارت آمریکا به تاریخ 23 ژانویه 1979 (سوم بهمن 1357) مسئول بخش سیاسی سفارت آمریکا موضع دولت ایالات متحده آمریکا را چنین بیان می کند: اگر خمینی بعد از مراجعتش بر روی نظراتش برای یک قانون اساسی دیگر تأکید نماید، ما نیز نگران بدتر شدن احتمالی اوضاع هستیم. ما از دولت منطبق بر قانون اساسی بختیار حمایت می کنیم و اشاره می کنیم که ارتش نیز از آن حمایت می کند. دانشجویان مسلمان پیرو خطر امام. «خط میانه ــ 3». تهران: مرکز نشر اسناد لانه جاسوسی، بی تا. ص 117.
89.دانشجویان مسلمان پیرو خط امام. «ایران در انقلاب». تهران: مرکز نشر اسناد لانه جاسوسی آمریکا، 1370. ص 435.
90.همان. ص 441.
91.مأموریت در تهران. پیشین، ص 204.
92.ظهور و سقوط سلطنت پهلوی. جلد اول، پیشین، ص 616.
93.وزارت اطلاعات. «فرازهائی از تاریخ انقلاب به روایت اسناد ساواک و آمریکا». تهران: روابط عمومی وزارت اطلاعات. 1368. ص 359.
94.قره باغی، عباس. «اعترفات ژنرال». تهران: نشر نی، 1366. ص 215.
95.درون انقلاب ایران. پیشین، ص 235.
96.مأموریت در تهران. پیشین، ص 308.
97.از سیدضیاء تا بختیار. پیشین، ص 888.
98.حاجی واشنگتن. پیشین، ص 624.
99.همان. ص 625.
100.از سیدضیاء تا بختیار، پیشین، ص 891.
101.خاطرات دو سفیر. پیشین، ص 458.
102.مأموریت در تهران. پیشین، ص 221.
103.عراقی، مجتبی. «ترس نخست وزیر از حمله به هواپیما». هفته نامه خبری ــ تحلیلی مثلث. 18 بهمن 1388، ص 52.
104.مأموریت در تهران. پیشین، ص 217. هایزر در همین رابطه در یادداشت های روز 27 ژانویه (هفتم بهمن ماه) خود می نویسد: در بین بریده های جراید رسیده از آمریکا که مربوط به دیروز بود، سئوالی وجود داشت که در وزارت خارجه آمریکا و در کنفرانس مطبوعاتی مطرح شده بود. سئوال کننده به این گزارش اشاره کرده بود که یک مقام ارشد دولت آمریکا، از موضع مستحکم بختیار تعجب کرده، بعد پرسیده بود که آیا موضع محکم بختیار، کشتن دانشجویان در دانشگاه بوده است؟ ... تام رستون، سخنگوی وزارت خارجه آمریکا از تلفات دانشگاه اظهار تأسف کرده و گفته بود میل ما این است که مردم ایران به صلح و آرامش بازگردند. اما او نظر قبلی آمریکا را تکرار کرده بود که از بیرون نمی شود چیزی به مردم ایران تحمیل شود. سئوال کننده پرسیده بود، در این رابطه آیا ژنرال هایزر هنوز در تهران است؟ بدیهی است که منظورش این بود که آیا من همان کسی هستم که دستورات را صادر می کنم؟
این سخنان، شعله نوشته های پراودا و اپوزیسیون را مشتعل تر می کرد. آتشی که در اطراف حضور من در تهران افروخته شده بود، رفته رفته به مرز سوزاندن می رسید. شعار «مرگ بر هایزر» به تدریج در سطح شهر و سر در ستاد مشترک و بر دیوارها نمایان می شد و سربازان هنگام ورود به ستاد مشترک، آن را می دیدند و ظاهراً بر آنها تأثیر می گذاشت. نام من رفته رفته بر پلاکاردهایی که در دست تظاهرکنندگان بود، ظاهر می شد. عکس مرا نیز در کنار عکس کارتر قرار داده بودند. همان. ص 219.
105.درون انقلاب ایران، پیشین، ص 238.
106.مأموریت در تهران، پیشین، ص 236.
107.همان. ص 243.
108.اعترافات ژنرال. پیشین، ص 251. رادیو کلن تعداد شهدا را سی نفر و مجروحان را 200 نفر اعلام کرد. اما رادیو لندن تعداد شهدا را سی نفر و مجروحان را 400 نفر اعلام کرد. روح الله حسینیان. «یک سال مبارزه برای سرنگونی رژیم شاه». تهران: مرکز اسناد اسلامی، 1387. ص 882.
109.مأموریت در تهران. پیشین، ص 244.
110.همان. ص 255.
111.همان. ص 139. همچنین ر ک. به: همه چیز فرومی ریزد. پیشین، ص 219.
112.قدرت و اصول. پیشین، ص 514.
113.کنت پولاک. «معمای ایران: منازعه میان ایران و آمریکا». ترجمه مهرداد صمیمی. تهران: روشنگران و مطالعات زنان، 1388. ص 237.
114.مأموریت در تهران. پیشین، ص 244.
115.قدرت و اصول. پیشین، ص 507.
116.همان. ص 512.
117.همان. صص 526 ــ 524.
118.مأموریت در تهران. پیشین، صص 276 ــ 274.
119.همان 282.
120.همان. ص 285.
121.قدرت و اصول. پیشین، ص 510. در تاریخ هفتم فوریه 1979 (18 بهمن 1357) کارتر با کیسینجر یک جلسه خصوصی داشت. در این جلسه کیسینجر به کارتر می گوید که شاه احساس می کند به او خیانت شده است. کیسینجر سپس می افزاید که ما دو انتخاب در پیش رو داریم؛ یکی کودتای نظامی در ایران است و دیگری انتخاب وضعی مانند لیبی و الجزایر. سیدحمید مولانا. «انقلاب اسلامی ایران و یادداشت های کاخ سفید». ویژه نامه میوه ممنوعه. ضمیمه هفته نامه 9 دی. نهم مهر 1390. ص 5.
122.مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی. «اسناد لانه جاسوسی آمریکا ــ کتاب دهم». تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1387، ص 24.
123.ایران، ابرقدرت قرن. پیشین، ص 688.
124.بررسی انقلاب ایران. جلد اول. پیشین، ص 426. همچنین ر ک. به: مرتضی الویری. «خاطرات مرتضی الویری». به کوشش دفتر ادبیات انقلاب اسلامی. تهران: حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، 1375، ص 73.
125.دفتر پژوهش های مؤسسه کیهان. «نیمه پنهان، جلد سوم». تهران: کیهان، 1378. ص 99.
126.یک سال مبارزه برای سرنگونی رژیم شاه. پیشین، ص 1000. آیت الله مهدوی کنی نیز در مصاحبه ای اظهار می دارند: در مدرسه رفاه که امام چند روزی را در آنجا مستقر بودند، گاهی اوقات تلفن ها را جواب می دادم. تلفن [تیمسار] مقدم و [تیمسار] طوفانیان را یادم هست. طوفانیان با صدای کلفت و خشن، ما و محل اقامت امام را تهدید به بمباران کرد. «مدرسه رفاه را تهدید به بمباران کردند». هفته نامه خبری ــ تحلیلی مثلث. 18 بهمن 1388، ص 51.
127.نیمه پنهان، جلد سوم. پیشین، ص 102.
128.صحیفه نور. جلد پنجم. ص 69.
129.اعترافات ژنرال. پیشین، ص 325. همچنین ر ک. به: داود قاسم پور. «دهه سرنوشت ساز». تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1385. ص 216.
130.همان. ص 332. همچنین. ر ک. به: بررسی انقلاب ایران. جلد اول. پیشین، ص 455. در روز بیستم بهمن، یکی از افسران ارتش با لباس شخصی به مدرسه علوی مراجعه و به شهید محلاتی می گوید که می خواهند مردم را کشتار کنند. از او می پرسند که کجا می خواهند کشتار کنند و جریان از چه قرار است؟ می گوید که سران ارتش در لویزان نشستند و برنامه ریزی کردند که کشتار [وسیعی] انجام دهند. نرگس صفری. «متولد 57». ماهنامه فکه. مرداد 1390، ص 22. امام خمینی (ره) درباره این ماجرا در سال 58 فرمودند: معجزه دیگر، همین توطئه ای بود که برای کودتا در همان شب های آخر که ما در تهران بودیم، اینها دیده بودند. توطئه این بود که حکومت نظامی را روز هم اعلام بکنند... اعلام بکنند که مردم توی خیابان ها نیایند. قوای انتظامی هم تمام را بگیرند... بنابراین بود که همان شب بریزند و هرکس را که احتمال بدهند که این چیزی هست، از بین ببرند. سیدمحمد هاشمی تروجنی و حمید بصیرت منش. «تاریخ معاصر از دیدگاه امام خمینی». (تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، 1378). ص 550.
131.قدرت و اصول. پیشین، ص 520.
132.مأموریت در ایران. پیشین، ص 177.
133.همان. ص 177.
134.خاطرات دو سفیر. پیشین، ص 502.
135.قدرت و اصول. پیشین، ص 521.
136.مأموریت در تهران. پیشین، ص 303.
137.دانشجویان مسلمان پیرو خط امام. «دخالت های آمریکا در ایران (12)». (تهران: مرکز نشر اسناد لانه جاسوسی آمریکا، 1366)، ص 33.
/ج
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}