شهید حسن غازی
خدا را بشناس تا از خود رها گردی
«به نام خداوند نزدیک کننده ی دل ها و روان ها»«و قاتلوا فی سبیل الله الذین یقاتلونکم و لا تعتدوا ان الله لا یحب المعتدین.»
در راه خدا با آنان که با شما به جنگ برخیزند جهاد کنید و لیکن ستمکار نباشید که خدا ستمکاران را دوست ندارد.
خورشید فروزان هیچ گاه از تابش نور حیات بخش و نجات دهنده ی خویش باز نمی ماند و هرگز از نورافشانی و پرورش موجودات و افاضه ی روشنایی و نورانیت نخواهد ایستاد، گر چه ابرهای متراکم تیره دل و سیاه روی آن را مستور بگردانند.
ما پیروان نورانیت و قاطعیت، به رهبری هستیم از سلاله پیغمبر صلی الله علیه و آله و تبار حسین علیه السلام که جلالت و عظمت و قداست و هیبت و محبت و رأفت و عطوفت و کشمکش او در دل هر مسلمان و هر محروم گمنام دور افتاده و عقب رانده ای تلالو می کند. چون حیات و احیا اسلامیت و انسانیت اصیل را باعث شد و ما تشنگان وادی جهالت و ضلالت و گمراهی را به وسیله ی رهبری و قیام حیات بخش، از چشمه ی فیاض ولایت سیراب ساخت که نوای پرندگان آزاده و بی آلایش، نوای رزم و آزادگی و راد مردی و غیرت است، نه غنای بزم و تفریط و تمایلات نفسانی و تلوث.
ای انسان های جوان، تو که عمری تشنه ی آب حیات بودی و عطش «یافتن» داشتی و چون آهویی رمیده و غزالی حیران در کویر، سراغ چشمه ها و سایه ها و درختی می گشتی تا لختی بیاسایی و آرام گیری و سیراب شوی، اینک این جمهوری اسلامی دست آوردهایش و رهبری اش همان سایه است، همان چشمه است و همان درخت. روح عطشناک را سیراب کن، خود را بشناس تا خدا را بشناسی، خدا را بشناس تا از خود رها گردی و به خدا برسی «من عرف نفسه فقد عرف ربه.»
کنکاش کن و تفکر، که تو در کجای جهانی و جایگاه تو در پهنه ی خلقت کجاست؟ برای چه آمدی؟ از کجا آمدی؟ و به کجا خواهی رفت؟ کجا می توانی پرواز کنی و با کدام بال و پر؟ و به سوی کدام مقصد و در کدام جهت؟ آیا استعدادهایت را باز شناسی کرده ای که بدانی تا کجا می توانی پیش بروی؟ و یا اصلاً مال این جهانی یا آن جهان؟ برای بقائی یا فنا؟ برای ماندن هستی یا برای رفتن؟ برای عروجی یا هبوط؟ هیچ اندیشیده ای که چه کاری تو را به عفونت خودخواهی و حب نفس گرفتار می سازد؟ و چه کاری به طراوت و عطر خداجویی و خدایابی؟ با میدان عمر و زمینه ی تلاش و اغوای نفس اماره آشنا شده ای تا در آن میدان پشت نفس را با نیروی تقوا بر زمین بزنی و دماغ فرعون هوس را بر خاک بمالی؟ راه رشد و ابزار تزکیه و عوامل فلاح را می دانی؟
در صحنه ی حق و باطل بودن برای سلوک این راه، برای هجرت درونی و برای سیر در دنیای باطل بهترین فرصت است که مروری در خود و بر خود کنی.
روزها فکر من این است و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود
به کجا می روم آخر ننمایی وطنم
امام موسی کاظم (ع) می فرمایند: «کسی که هر روز به محاسبه ی خود نپردازد، تا خوبی ها را بیفزاید و از بدی ها توبه و استغفار کند، از ما نیست».
عیب دیگران را دیدن ولی عیوب خود را ندیدن، نشانه ی کوردلی است نه بصیرت و تیزهوشی. وقتی که خودمان را بازجویی کنیم و از نقاط مثبت و منفی خود آگاه شویم، هم قدمی در جهت خودشناسی برداشته ایم و هم بهتر می توانیم در جهت رشد و کمال و تعالی و خداگونه شدن خود حرکت کنیم. باید چگونه مُرد تا جاودانه زیست؟ اگر کبر و خودخواهی و خودمحوری که در شعاعش هر چه غیر از خداست جمع می شود و تو را دچار استکبار و غرور می کند تا نتوانی در برابر حق سر تسلیم و طاعت فرود آوری و نفس رضا نمی دهد که عدالت را آنجا که به زیان توست بپذیری، درونی آلوده داری.
«کل نفس بما کسبت رهینه» هر نفسی مرهون آن چیزی است که اکتساب کرده.
آنچه می تواند ما را از مرگ و ترک دنیا بترساند، خرابی خانه ی آخرت ماست و برای آمادگی و رفتن شوق دیدار آن سرای جاویدان لازم است، وگر نه اگر انابت از عمل صالح خالی باشد، پای رفتن نخواهد بود و شوق پرواز در آن دیار را نخواهی داشت.
«جان، عزم رحیل کرد، گفتم مرو، گفت چه کنم؟ خانه فرو می ریزد.»
منبع: اکبری، علی؛ (1390) وصیت یاران، تهران: یازهرا(س)، چاپ اول.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}