فضیلت و ضرورت حج
بدان که حج از ارکان اسلام است، و عبادتِ عُمْر است و رسول صلی الله علیه و آله گفت: «هر که بمرد و حج نکرد، گو: خواه جهود میر و خواه ترسا!» و گفت: «هر که حج کند ـ بی آنکه تن به فسق آلوده کند و زبان به بیهوده و ناشایست
حج سبب آمرزش
بدان که حج از ارکان اسلام است، و عبادتِ عُمْر است و رسول صلی الله علیه و آله گفت: «هر که بمرد و حج نکرد، گو: خواه جهود میر و خواه ترسا!» و گفت: «هر که حج کند ـ بی آنکه تن به فسق آلوده کند و زبان به بیهوده و ناشایست مشغول دارد ـ از همه گناهان بیرون آید، همچنان که آن روز از مادر بزاده باشد». و گفت: «بسیار گناه است که هیچ چیز آن را کفارت نکند مگر ایستادن به عرفات». و گفت که: «شیطان را نبینند هیچ روز خوارتر و حقیرتر و زردروی تر از آنکه در روز عرفه، از بس رحمت که خدای ـ تعالی ـ بر خلق می باراند و از بس کبایر عظیم که عفو می کند». و گفت: «هر که از خانه بیرون آید در اندیشه حج و در راه بمیرد، تا قیامتْ هر سالْ وی را مُزدِ حجی و عمره ای بنویسند. و هر که در مکه بمیرد یا در مدینه، وی را نه عَرْضه بُوَد و نه حساب». و گفت: «یک حج مبرور بهتر است از دنیا و آنچه در وی است، و وی را هیچ جزا نیست مگر بهشت». و گفت: «هیچ گناه عظیم تر از آن نیست که کسی به عرفه بایستد و گمان برد که آمرزیده نیست».1و علی بن موفق، یکی از بزرگان بوده است، گفت: «یک سال حج کردم، شب عرفه دو فریشته را به خواب دیدم که از آسمان فرود آمدند ـ با جامه های سبز ـ یکی آن دیگری را گفت: «دانی که امسال حاج چند کس بوده اند؟» گفت: «نه» گفت: «ششصد هزار بودند.» گفت: «دانی که حج چند کس پذیرفتند؟» گفت: «نه» گفت: «حج شش کس پذیرفتند.» و من از خواب درآمدم ـ از هول ـ و از این سخن، سخت اندوهگین شدم، و گفتم: «من به هیچ حال از آن ششگانه نباشم.» اندر این اندیشه و اندوه به مشعرالحرام رسیدم و در خواب شدم. و هم آن دو فریشته را دیدم که هم آن حدیث با یکدیگر بگفتند. آنگاه آن یکی گفت: «دانی که حق ـ تعالی ـ امشب چه حکم کرده است میان خلق؟» گفت: «نه.» گفت: «به هر یکی از آن شش تن صدهزار ببخشید، و همه را در کار آن شش کرد.» پس، از خواب بیدار شدم ـ شادان ـ و شکر کردم خدای را».2
حج، وسیله قرب الهی
بدان که حج از عمده چیزهایی است که آدمی را به حضرت رب العالمین نزدیک می سازد. و آن اهم تکلیفات الهیه و اصعب عبادات بدنیه است. تارک آن از خیل یهود و نصاری محسوب، و از بهشت برین محجوب است.3حج، محل نزول رحمت
ای دوستان ستوده و ای خواجگان در نعمت آسوده! کم از آنکه در همه عمر یک بار به در سرای عزت و بارگاه عظمت او روید و در خاک آن درگاه عالمْ پناه آبروی دوجهانی جویید که از چشمه زمزم، آن بارگاه را آب زده اند و به جاروب طَهّرا بَیْتی رُفته و دم به دم نُزْل رحمت از حضرت عزت، آنجا نزول می کند و طائف و عاکف و زائر و مجاور را بهره می رساند؛ چنان که در حدیث آمده است که: هر روز صد و بیست جزو رحمت به خانه کعبه فرود می آید، شصت جزو از آن از برای طواف کنندگان خانه و چهل جزو از برای نمازگزارندگان در حوالی خانه و بیست جزو از برای نظرکنندگان به خانه. نظر کردن به خانه کعبه عبادت است. بنگر که زیارتش چگونه باشد؟!4حاجی، میهمان کوی دوست
آری خانه کعبه، مهمان خانه ماست و ابراهیم علیه السلام ، منادی خوان دعوت کرم بود و حاجیان مهمانانند که بر سر سفره عنایت ما آمده، الطاف بی نهایت ما اقتضای آن می کند که هر گرسنه را از مائده فایده رحمت بهره دهیم و هر تشنه را از عین الحیوة معرفت، قدح فرح بر کف نهیم:بر آستان ارادت که سر نهاد شبی که لطف دوست به رویش هزار در نگشاد
ای عزیز! هر کجا شمعی برفروزند، پروانه از هر طرف، خویشتن را به وی رساند؛ کعبه شمعی است در حرم افروخته و صد هزار پروانه گِردش پرسوخته:
دل وصل تو را جوید و آنگاه ز جان ترسد پروانه و نور شمع آنگه ز پر اندیشد
روزی که سر اندازد آن شمع پریرویان عاشق نبود آن کو آنجا ز سر اندیشد5
حاجیان، پروانگانند گرد شمع حرم در طواف آمده، شاید که به پرتو انوار فیض آثار او، از کثافت هستی برهند و پر و بال حیات فانی را در شعاع شعله محبّت او بسوزند تا جناح نجاح و بال اقبال یابند:
هر که در راه طلب بال و پر خویش بسوخت به پر و بال تو زین پس طیران خواهد کرد
هر که بی کام و زبان گشت در اوصاف رُخَت به زبانت صفت حال بیان خواهد کرد6
ثواب حج
در کتاب روضة الواعظین به روایت شیخ مفید رحمه الله وارد است که حضرت خواجه صلی الله علیه و آله فرمود که: چون روی به حجّ آری و بر ستور سوار شوی، ستور تو پای نگیرد و ننهد الاّ که خدای تعالی تو را بدان حسنه ای بدهد و سیّئه ای از دیوان عمل تو محو کند و چون احرام گیری و تلبیه کنی، خدای تعالی به هر تلبیه ده حسنه بدهد و ده سیّئه محو گرداند و چون طواف کنی، تو را ذکری و عهدی بود با خدای تعالی، و پس از آن تو را عذاب نکند و چون دو رکعت نماز گزاری به مقام ابراهیم، بدهد تو را ثواب دو هزار رکعت نماز مقبول و چون سعی کنی میان صفا و مروه، تو را باشد ثواب کسی که پیاده آمده بود و حج گزارده و هم، چنان باشد که هفتاد بنده مؤمن را آزاد کرده باشی و چون به عرفات بایستی، گناهان تو اگر به عدد ریگ بیابان و قطرات باران باشد که خدای تعالی بیامرزد و چون سنگ جمار بیندازی، خدای تعالی به هر سنگی، ده حسنه بدهد تو را، و چون طواف زیارت کنی و دو رکعت نماز بگزاری، فرشته دست بر کتف تو نهد به فرمان حق تعالی و گوید: ای بنده! امّا آنچه گذشته، پس بیامرزیدند. این زمان عمل از سر گیر.هر که آید به خانه مخلوق با نیازی تمام و با زاری
هر چه خواهد ز صاحب خانه دهدش و اندر آن کند یاری
پس کسی گر ز روی صدق و نیاز گیرد احرام خانه باری
چه عجب گر مراد خود یابد رهد از محنت گنهکاری
میهمان را عزیز باید داشت ز حق آموز میهمانداری7
قافله سالار رحمت عالمیان، ثواب حجّ قبله آدمیان بیان می فرماید و می گوید که: چون حاجی قدم از خانه خود به نیت زیارت خانه دوست بیرون نهد، از گناهان پاک شود چنان که روزی که از مادر زاده بود؛ و به هر قدمی که می نهد، ثواب هفتاد ساله عبادت بر می دارد تا آن وقت که به خانه خود باز آید. آنگاه فرمود که: چون حاجی به منزل خویش فرود آید، مقدمش را عزیز دارید و به دعای او رغبت نمایید که تا چهل روز هر دعایی که کند، مستجاب است و هر مرادی که بجوید حاصل؛ چرا که دوست، بندگان را به اکرام، مهمان فرموده است که خود در حق ایشان کرم فرو نخواهد گذاشت.8
در عبادتِ حج، ریاضت هر سه نفْس است که محتاج ریاضت اند تا نفس مطمئنه شود و همراه روح شود. طبیعت نفس اماره، راحت طلبیدن است و ریاضت وی گرسنگی و بیداری. و در سفر حج این هر دو بسیار بُوَد که آن سفر بیشتر به شب بُوَد و طبیعت نفس لوامه طلب کردن جاه است و برتری جویی، و طریق ریاضت وی بُعدِ وطن است و بُعدِ اقارب و غیر آن. و این همه در سفر حج حاصل است. و طبیعت نفس مُلهمه آن است که بر هر چه وی را عادت دهی، عادت کند، و طریق ریاضت وی مجالست بزرگان و اهل خیر و جمع عابدان مواضع متبرکه است که تا میلی کند به خیر. و در سفر حج این نیز حاصل است. پس در عبادت حج تزکیه هر سه نفس آمد که سعادت دین و دنیای بنده بدان متعلق است و شرح آن به چند جای کرده شده است. و ریاضت نفس، کُشتنِ نفس است و درین سفر نیز کُشتنِ نفس است و جامه احرام پوشیدن کفن است. و اسرار حج به تأمل بیرون آید.9
پیشینه حج
گویند: چون آدم علیه السلام به زمین آمد، به حجّ بیت مأمور شد. در روایت است که ملایکه به او در مکه نزد باب زمزم برخوردند و گفتند: ای آدم! حج این خانه بر تو مبارک و مقبول باد. خدای تعالی ابراهیم علیه السلام را امر کرد که مردم را به حج اعلام دهد. پس میان بیت و مقام یا بر کوه ابی قُبَیْس بایستاد و ندا کرد، او را جواب گفتند، آنان که در اصلاب رجال و ارحام نسا بودند.10پی نوشت ها :
1. ابو حامد غزالی، کیمیای سعادت، به کوشش: حسین خدیو جم، ج1، ص218.
2. همان، ص219.
3. ملا احمد نراقی، معراج السعاده، ص 851 .
4. الرسالة العلیة فی احادیث النبویه، به کوشش: محدث ارموی، ص90.
5. همان، ص 89.
6. همان.
7. همان، ص 92.
8. همان، ص 89.
9. نجیب مایل هروی، این برگهای پیر، صص 123 و 124.
10. محمدصالح قزوینی، نوادر؛ ترجمه محاضرات راغب اصفهانی، به کوشش: احمد مجاهد، ص 348.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}