نویسنده: دکتر محمدرضا احمدی طباطبایی




 
مفهوم اخلاق در جامعه ی یونان باستان کاملاً با سیاست و اجتماع پیوند داشت. درحالیکه واژه اخلاق در زبان فارسی و عربی به معنای خُلق و خُوی می باشد که جنبه فردی دارد، معادل یونانی این واژه (ethos) بوده است که به معنای نظام یا مجموعه کردارها وعادات اجتماعی است. لذا یونانیان اخلاق را از سیاست جدا نمی دانستند و امری را اخلاقی می شمردند که با عادات و قوانین اجتماعی و رسوم حاکم بر اجتماع تطابق داشته باشد. یونانیان رعایت اخلاق به معنای مذکور در اجتماع را لازم و واجب می شمردند لذا وقتی در سال 399ق.م. سقراط هفتاد ساله را به اتهام انکار خدایان رسمی کشور، ابداع خدایان جدید و اغوای جوانان در دادگاه آتن به اعدام محکوم کردند سقراط به راحتی رأی دادگاه را پذیرفت و نقشه ی دوستانش را در مدت میان محکومیت و اعدام، برای فرار از زندان نپذیرفت و گفت:
«اطاعت حکم دولت برای حفظ نظام اجتماعی واجب است هرچند حکم دولت به خطا و ضرر شخص باشد».(1)
جهت ملاحظه جایگاه اخلاق در نظام اجتماعی و چگونه ارتباط آن با سیاست و دولت در فلسفه ی سیاسی کلاسیک غرب آرا و آموزه های سه تن از فلاسفه ی سیاسی برجسته یونان باستان یعنی افلاطون، ارسطو و سیسرون را مورد بررسی اجمالی قرار می دهیم.

1. افلاطون

افلاطون در سال 427 قبل از میلاد حضرت مسیح (ع) و تقریباً سه سال قبل از به قدرت رسیدن داریوش دوم هخامنشی (درایران) در شهر آتن به دنیا آمد. افلاطون چند سال بیش نداشت که پدرش درگذشت و مدتی بعد، مادرش همسر دیگری اختیار کرد. ناپدری افلاطون «پیری لامب» از سیاستمداران معروف آن دوران بود. البته پدر افلاطون به نام «آریستون» نیز از اشراف سرشناس یونان بود. در دوران نوجوانی و جوانی افلاطون دوحادثه بر زندگی و تفکر سیاسی وی تأثیر شگرف بر جای نهاد. حادثه اول، نتایج نامطلوب جنگ پلوپونز بود(2) که تا سن بیست و سه سالگی افلاطون تداوم یافت و با شکست آتن و ویرانی زادگاه افلاطون خاتمه یافت. حادثه دوم اعدام سقراط، حکیم برجسته ی یونان و استاد افلاطون در سن هفتاد سالگی بود. در آن زمان افلاطون بیست و هشت ساله بود. سقراط هرچند کتابی تألیف نکرد اما از طریق شاگردان و پیروانش مِن جمله افلاطون بر فیلسوفان بعدی یونان و غرب تأثیر وافر گذاشت. سقراط سالهای واپسین حیات خویش را به بحث درباره ی مسائل اخلاقی اختصاص داد. روش سقراط در افهام و اقناع و الزام خصم روش دیالکتیک بود که مبتنی بر گفتگو و جدل بود. هرچند سقراط از این روش برای ایجاد شک و تردید و رخنه در معتقدات اخلاقی مردم بهره می گرفت اما نیت وی مآلاً اثبات قدر و ارزش اخلاق و مبتنی نمودن آن ارزشها بر علم و آگاهی درست بود.(3) محکومیت سقراط افلاطون را بیش از پیش از سیاست عملی و کار سیاسی متنفر نمود. افلاطون درخاطرات خود در این باره می گوید:
«چون من همه ی این امور را دیدم و هرچه کار سیاستمداران و قوانین و عادات روزانه را بیشتر ملاحظه کردم وهرچه پیرتر شدم، وظیفه ی حکومت کردن درست به نظرم دشوارتر آمد. هیچ کاری را بدون دوستان شایسته ی اعتماد انجام نتوان داد و در عصری که مردم نظام اخلاقی کهن را رها کرده ولی پذیرش نظام اخلاقی تازه ای را محال یافته اند چنین کسانی را آسان نتوان یافت. درعین حال کار قانون و اخلاقیات به آهنگی هراس انگیز رو به تباهی گذاشت و درنتیجه من اگرچه به زندگی سیاسی شوق وافر داشتم اما این همه آشوب مرا گیج کرد وهرچند هرگز از اندیشیدن دراین باره روی برنتافتم که چگونه می توان اوضاع را سامان بخشید، سرانجام به این نتیجه رسیدم که همه ی کشورهای موجود، حکومتهای نامطلوب دارند و سازمان های حکومتی آنها را بدون اقدام قاطع و همراهی بخت و اقبال اصلاح نتوان کرد. درواقع ناگزیر به این عقیده رسیدم که تنها امید بهره مندی از عدل چه برای افراد و چه برای اجتماع در حکمت راستین است و تا زمانی که یا فیلسوفان حقیقی قدرت سیاسی نیابند و یا سیاستمداران براثر معجزه ای فیلسوف حقیقی نشوند بشریت (انسان) از رنج رهائی نخواهد یافت».(4و5)
افلاطون بر همین اساس و بر اساس باور خود برای نشان دادن راه صحیح اداره جامعه و حفظ نظام اخلاقی در جامعه شروع به نوشتن کتاب معروف خود به نام جمهوری یا جمهوریت(6) نمود. کلمه جمهور که ترجمه کلمه republic انگلیسی است، در واژه ی یونانی معنایی بسیار گسترده از لحاظ سیاسی داشته است لذا کلمه ی جمهوری ترجمه ی ناقصی از آن می باشد. کلمه ی «پولیتیا» که به جمهوری ترجمه شده است درواقع به معنای منشور سیاسی کشور و کشورداری است.(7)
افلاطون دو کتاب و رساله ی دیگر در باب سیاست و اجتماع به رشته تحریر درآورد. یکی قوانین و دیگر سیاستمدار.(8) افلاطون دیدگاه خود پیرامون فضائل اخلاقی و نقش اخلاق در اجتماع و سیاست را در بحث پیرامون عدل تبیین می نماید.(9)
کتاب جمهور افلاطون با بحث عدل آغاز می شود. واژه یونانی عدل یعنی «Dikaisoune»مانند کلمه ی جمهوریت معنایی بسیار وسیع تر از معنای عدل در زبان پارسی داشته است و به معنایی که در فقه اسلامی از مفهوم عدل و فرد عادل مانند قاضی عادل و یا شاهد عادل وجود دارد نزدیک است. در زبان پارسی عدالت عمدتاً با توجه به صفات ایجابی فرد ملاحظه می گردد؛ مثلاً می شود فرمانروای عادل، اما این صفت در ستایش فردی که از رذایل اخلاقی یعنی صفات سلبی در اخلاق پرهیز نماید معمولاً کمتر به کار می رود اما در منابع دینی و فقهی عادل به همین معنا نیز بکار می رود. یعنی عادل به معنی پرهیزگار از صفات نامطلوب و بد می باشد.
یونانیان در مفهوم عدل جنبه ی ایجابی و سلبی را توأمان مدنظر داشتند لذا در فرهنگ یونان باستان داشتن صفات ایجابی و پرهیز از صفات سلبی اخلاقی هر دو از مؤلفه های عدالت محسوب می شد.
اساس بحث افلاطون پیرامون عدل به مسأله اخلاق در جامعه و سیاست مربوط می شود. وی در این فراز از مباحث کتاب جمهوریت درواقع این سؤال را مطرح می کند که اساس تعهد اجتماعی و اخلاقی چیست و شهروند یا زمامدار عادل و پای بند به اخلاق از چه ویژگیهایی می بایست بهره مند باشد؟
افلاطون از طریق جدل و مباحثه دیدگاههای موجود پیرامون عدل و چگونگی توجیه رعایت قوانین و ضوابط اخلاقی جامعه از جمله دیدگاه سوفسطائیان را رد می کند. سوفسطائیان معتقد بودند که مفاهیم مطلق اخلاقی درحقیقت وجود ندارند بلکه فرد یا گروه یا طبقه ی حاکم در جامعه آنچه که به نفع و مصلحتش باشد بصورت قانون درمی آورد و رعایت آن را از اتباع طلب می نماید و افراد مختلف را مجازات می کند. افلاطون ضمن رد این نظریه و دیدگاههای دیگر، نظرخود را پیرامون ضرورت رعایت قواعد اخلاقی و رعایت عدل و انصاف در دو بعد فردی و اجتماعی بیان می نماید. در تحلیل بعد فردی، افلاطون بر این باور بود که نفس انسان از سه قوه ترکیب شده است:
1. قوه تعقل که وظیفه ی آن تشخیص خوبی و بدی و هدایت انسان است.
2. قوه غضب که موجب دفع ضرر و متمایل کننده ی انسان به برتری است.
3. قوه ی شهوت که انسان را در پی جلب منافع و رفع نیازهای جسمی خوردن و آشامیدن و همسر گزیدن ترغیب می نماید.
افلاطون، اخلاق و درستکاری فردی وعادل بودن را در تعادل این سه قوه ملاحظه می کند. انسان درستکار و عادل از لحاظ فردی کسی است که هریک از این سه قوه در بدن وی وظائف خود را به خوبی و با رعایت تعادل انجام دهند. بعبارت دیگر انسان درستکار و عادل کسی است که حق هر یک از این سه قوه را دا کند و اجازه ندهد هیچ یک از این سه قوه بر دو قوه ی دیگر برتری یافته و مسلط شود.(10)
افلاطون در ساحت اجتماع نیز ضمن تشریح فضائل اخلاقی هریک از این فضائل را مختص یک طبقه می داند وعدالت را به عنوان یکی از فضائل چهارگانه ی مطلوب یونانیان درنظر می گیرد. فضائل چهارگانه اخلاقی در یونان شامل: 1- حکمت و فرزانگی، 2- شجاعت و دلیری 3- خویشتن داری یا عفت، 4- عدالت و درستکاری بود.
به باور افلاطون سه فضیلت حکمت، شجاعت و عفت مختص یکی از طبقات مدینه ی فاضله است. به این معنی که فرزانگی و حکمت از آن فرمانروایان، شجاعت از آن یاوران یا مدافعان و خویشتن داری و عفت از آن توده ی مردم است و عدالت و درستکاری در اجتماع فضیلتی است که در پرتو آن هریک از این سه طبقه وظائف خود را به نحو مطلوب انجام دهد و در کار گروه دیگر دخالت نکند. لذا افلاطون عدالت و درستکاری را به عنوان یکی از فضائل چهارگانه مطلوب نزد یونانیان، فضیلت مشترک طبقات مختلف مدینه فاضله ی خود درنظر می گیرد درحالیکه سه فضیلت دیگر یاد شده را مختص سه طبقه اصلی مدینه فاضله یعنی فیلسوفان فرمانروا، مدافعان یا یاوران و توده مردم می داند. البته این استنتاج با ملاحظه ای دقیق گفتمان افلاطون با فیلسوفان دیگر در کتاب اول و دوم «جمهور» حاصل می گردد.(11)
بنابراین افلاطون فلسفه ی اخلاق خود را کاملاً به سیاست و دولت مربوط می کند. از نظر وی عدالت به عنوان یکی از فضائل بشری خصیصه ای است که انسان را مستعد برقراری روابط سیاسی با دیگران به منظور تشکیل جامعه می سازد و لازمه تشکیل و حفظ ثبات اجتماعی آن است که تمام اعضاء و طبقات (از جمله طبقه ی حاکمه) قادر به نشان دادن کف نفس در قبال همنوعان دیگر باشد و از انجام دادن یا به چنگ آوردن برخی چیزها که قدرت ارتکاب یا تحصیلش را دارد خودداری نماید.(12)
ازطرف دیگر افلاطون معتقد بود مفاهیمی مانند عدالت، خوبی و زیبایی را انسان به وسیله حواس خود نمی تواند درک کند و این مفاهیم به وسیله روح و روان انسان که موهبتی الهی است قابل درک است. افلاطون در رساله ی سیاست متذکر می شود که نباید رهبران سیاسی، غنی کردن و نیرومند کردن دولت را هدف خود قرار دهند بلکه هدف دولت باید آن باشد که هموطنان خود را خوشبخت تر و از نظر اخلاقی نیکوتر پرورش دهند. افلاطون این خوشبختی را در پرتو اخلاق در جامعه بشری جستجو می کرد.(13) افلاطون در تعالیم خود یکتاپرستی، اخلاق عدالت و خوبی و زیبایی را در جامعه و مدینه ی فاضله خود ترویج می نماید.
درباره ی نقش اخلاق در جامعه ی سیاسی باید یادآور شد که افلاطون در چند فراز مهم از کتاب جمهور به امر تعلیم و تربیت اتباع و شهروندان پرداخته است. وی درستی را شرط سلامت جامعه سیاسی می دانست. افلاطون معتقد بود که در پرتو تربیت یکسان و هماهنگ شهروندان که دولت پایبند به اخلاق و قانون نیز متولی آن باشد جامعه به سامان می رسد. تأکید افلاطون به لزوم تعلیم و تربیت اخلاقی مردم در کنار حکمرانی توسط زمامدار تا جائی است که برخی گفته اند از منظر افلاطون دولت در درجه اول به عنوان یک مؤسسه فرهنگی ترسیم شده است و از روسو نیز نقل شده که گفته بود کتاب جمهور افلاطون را به سختی می توان کتاب سیاسی دانست بلکه این کتاب یک اثر فرهنگی راجع به تعلیم و تربیت است.(14) افلاطون بر این باور بود که دولت از طریق کنترل و نظارت بر تعلیم و تربیت اتباع، اخلاق پسندیده، یکسان و مورد نیاز جهت هدایت جامعه را به آنان القا می نماید. افلاطون عدل اجتماعی را مترتب بر تعلیم و تربیت به معنای مذکور می دانست و معتقد بود که هرفرد در پرتو استعداد ذاتی و تربیت اکتسابی حاصل در جامعه باید عهده دار مسؤولیتی گردد که برای انجام آن کفایت لازم را احراز نموده باشد. از نظر وی ملاک و مناط اعطای مسؤولیت به افراد با ملاحظه استعداد ذاتی و تربیت اکتسابی حاصل می شود.(15) البته برخی مدافعان دموکراسی درغرب نقش مؤثر و هدایت کننده ی دولت در تعلیم و تربیت که افلاطون مدافع آن است را رد کرده و وی را بنیانگذار جامعه ای بسته که همه چیز با هدایت دولت شکل می گیرد، معرفی نموده اند.(16)

پی نوشت ها :

1. پازارگاد، بهاء الدین، تاریخ فلسفه ی سیاسی، جلد اول، ص83، تهران، انتشارات زوار، 1348.
2. Peloponnesian War.
جنگ میان دولت شهرهای یونان باستان: طرفین متخاصم در جنگ، آتن و اسپارت بودند که دو کشور عمده ی یونان را در آن دوران تشکیل می دادند. این جنگها حدود بیست سال قبل از تولد افلاطون آغاز شده بود و در سال 404 قبل از میلاد با شکست آتن پایان پذیرفت.
3. روش دیالکتیک سقراط در رشد اندیشه که نتیجه ی تضارب است در قرن نوزدهم مورد توجه هگل فیلسوف نامدار آلمانی قرار گرفت. هگل «دیالکتیک» را نه صرفاً درباره رشد اندیشه بلکه در مورد تحولات تاریخی بکار گرفت و معتقد شد تاریخ بشر به روش دیالکتیکی و درنتیجه ی تقابل تزو آنتی تز و پیدایش سنتز (مرحله ی برتر) رشد می کند.
4. Plato, Republic, Translated by Robin Waterfield, Oxford University Press, UK, 1998, P.190.
5. عنایت، حمید، بنیاد فلسفه سیاسی درغرب، ص11، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1364.
6. Politeia (Requblic(
7. مایکل ب، فاستر، خداوندان اندیشه سیاسی (جلداول)، ترجمه شیخ الاسلامی جواد، انتشارات علمی - فرهنگی، تهران، 1377، ص40.
8. البته افلاطون آثار دیگری نیز دارد که به امور اجتماعی مختلف پرداخته است. ر. ک:
Plat, Symposium, Translated by Robin Waterfield, Oxrord University Press, 1994.
9. Plate, The Portable, Edited by Scott Buchan, Penguin Books, USA, 1977, pp 281-325.
10. R. Solomon & M. Murphy (2000), What is Justice? Oxford University Press, pp. 21-34.
11. Plato, 2003 The Republic, Translated by Desmond Lee, Penguin Books, pp8-52.
12. مایکل ب. فاستر، خداوندان اندیشه سیاسی - ترجمه ی شیخ الاسلامی، جواد، جلداول، انتشارات علمی - فرهنگی، تهران، 1377، ص73 همچنین ر.ک:
Plato, Republic, 1998, Chapter 6(Inner and Quter Morality, pp 133-158)
13. نوموسکا، گائتا، بوتو، گاستون، تاریخ عقاید ومکتب های سیاسی، ترجمه شهیدزاده، حسین، ص52، انتشارات مروارید، چاپ سوم، تهران، 1377.
14. ساباین، جرج، تاریخ نظریات سیاسی، ترجمه ی پازارگاد، بهاءالدین، ص47، تهران، انتشارات امیرکبیر، چاپ دوم، 1349.
15. همان، ص44.
16. Popper, K, R,: The Open Socity and it's Enemies, Routledge, London, 1962. pp 86-7.

منبع: احمدی طباطبایی، محمدرضا؛ (1387) اخلاق و سیاست: رویکردی اسلامی و تطبیقی، تهران: دانشگاه امام صادق، چاپ دوم