جایگاه اخلاق در اسلام
1. رابطه ی دنیا و آخرت در جهان بینی دینی
برای پی بردن به جایگاه اخلاق در آخرین و کامل ترین دین توحیدی یعنی اسلام، ابتدا ضروری است جهان بینی اسلام در مورد انسان، اجتماع، زندگی دنیوی و اخروی مورد ملاحظه قرار گیرد، زیرا فهم جایگاه اخلاق در اسلام بدون ملاحظه ای این جهان بینی کلی فهمی اتبر و ناقص خواهد بود. تمام مکاتب و مذاهب (اعم از بشری و الهی) مدعی اند که بدنبال نشان دادن طریق خوشبختی و سعادت انسان هستند و هیچ مکتب فکری، اجتماعی و دینی منکر چنین جهت دیگری نیست. اما منشأ اصلی اختلاف مکاتب و مذاهب، جهان بینی آنها پیرامون مفهوم سعادت از یکسو و راه رسیدن به سعادت از سوی دیگر باشد. شناخت مفهوم سعادت در هر مکتب نیز منوط به استناد به منابع درجه اول اسلامی یعنی قرآن و سنت، جهان بینی اسلامی در شناخت انسان، اجتماع، جهان و سرنوشت آدمیزادان مورد مداقه و بازبینی قرار گیرد. زیرا رهنمودها و جهت گیریهای هر مکتب فکری پیرامون چگونگی سعادت انسان مبتنی بر شناختی است که از انسان و جهان و حرکت انسان در این دنیا عرصه می نماید. قرآن مجید و روایات اسلامی (شامل قول و فعل و تقریر پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) و ائمه معصومین(علیه السلام)در منبع اصلی و اصیل در تبیین معرفت دینی است. لذا با تکیه و استناد به آیات قرآن و متون روائی می توان دیدگاه صائب اسلام را درباره انسان، اجتماع و سعادت بشر ترسیم نمود. در میان موجودات جهان، انسان به دلیل بهره مندی از عقل و در عین حال داشتن خصال مشترک با موجودات غیرعاقل، موجودی پیچیده و ذو ابعاد است. به تعبیر حضرت علی(علیه السلام) جهان بینی در انسان مطوی و پیچیده شده است.(1) در مورد سرشت انسان و اینکه انسان ذاتاً چگونه موجودی است در مکاتب و مذاهب مختلف و همچنین آموزه های فیلسوفان به ویژه فلاسفه و متفکران سیاسی دیدگاه های مختلف به چشم می خورد. برخی مانند هابز فیلسوف سیاسی معروف مغرب زمین در قرن هفدهم میلادی و ابن خلدون متفکر برجسته مسلمان، انسان را ذاتاً شرور می دانند و هابز انسان را در حالت طبیعی گرگ انسان معرفی می نماید. اما روسو متفکر سیاسی و جنجالی فرانسه در قرن 18انسان، را ذاتاً و فطرتاً نیک سرشت و معصوم معرفی می کند و جامعه را عامل انحطاط و اعوجاج او می شناسد. وی در کتاب اعترافات تشریح می نماید که چگونه جامعه ی فاسد انسان را فاسد کرده و به گناه و تعدی وا می دارد.(2) برخی نیز انسان را به تعبیر علماء منطق لابشرط می دانند با این توضیح که زمینه های انحطاط و یا تعالی در ذات انسان وجود دارد و انسان به یاری عقل و یا تحت تأثیر انگیزه های نفسانی و نیازهای جسمانی قدرت انتخاب و ارتقاء یا انحطاط را داراست. لاک فیلسوف نامدار انگلیسی، شرارت انسان در دوران طبیعی (قبل از تشکیل اجتماع) را می پذیرد اما ریشه ی آن را نه به ذات بشر بلکه به فقدان نهادهای حکومتی قدرتمند نسبت می دهد.(3)نکته ی قابل توجه و اندیشه برانگیزی که قرآن مجید مطرح می نماید این است که نظریه بدی و شر و فساد انسان را ملائکه الهی در هنگام خلقت آدم ابراز کردند. فرشتگان الهی قبل از آفرینش انسان به دلائلی که مفسران توضیح داده اند چنین دیدگاهی را مطرح کردند و در این مورد به تعبیر قرآن از خداوند پرسش نمودند. در سوره ی بقره خداوند می فرماید:
«هنگامی که پروردگار تو به ملائکه گفت من قصد دارم در زمین جانشینی قرار دهم. فرشتگان گفتند: می خواهی در زمین کسی را قرار دهی که فساد و خونریزی می نماید در حالیکه ما تسبیح و تقدیس تو گوئیم؟ خداوند در جواب سؤال ملائکه فرمود: من می دانم آنچه شما نمی دانید!».
همچنانکه مفسرین قرآن متذکر شده اند ملائکه از سرنوشت حیوانی انسان آگاه بودند لذا به خداوند خطاب کردند که آیا موجودی می خواهی خلق کنی که جنگ و خونویزی جزء طبیعت و سرشت اوست درحالیکه ما که در وجودمان هیچ جنبه حیوانی وجود ندارد تو را به پاکی می ستائیم و تقدیس می گوئیم. خداوند در پاسخ به ملائکه معترض و بدبین به خلقت انسان و سرشت وی فرمود: که شما نمی دانید (چون انسان را نشناخته اید) و من می دانم که چه موجودی می آفرینم.(4)
موجودی که خداوند به نام آدم و انسان آفرید علاوه بر جنبه های مشترک حیوانی با موجودات دیگر که مورد سئوال و اعتراض ملائکه واقع شد واجد فطرت و اقتضاء همان زمینه ی گرایش آدمی به تعالی و عروج بود که خداوند در ذات بشر مخمّر کرده بود و این معنا همان چیزی بود که برملائکه آشکار نشده بود. قرآن مجید (و دیگر آثار باقیمانده از کتب آسمانی خصوصاً انجیل) در آیات متعددی به این امر اشاره دارند. داستان هابیل و قابیل که هم در قرآن مجید و هم در انجیل از آن سخن گفته شده است تجسم عینی دو انسان است که دو راه متفاوت را بر اساس دو انگیزه الهی و شیطانی انتخاب نمودند. هابیل نماد انسانی است که خود را از گرایشهای مادی و شیطانی رهانیده و قابیل سنبل یک انسان مقهور گرایشهای شیطانی است.(5) چهره ای که قرآن مجید از انسان معرفی می کند دربرگیرنده ی هر دو وجه است. از سوره ی آل عمران خداوند در آیه 13 گرایشهای دنیوی و نفسانی انسان را برمی شمرد و می فرماید:
«زُیِّن لِلنّاسِ حُبُّ الشَّهَوات مِنَ النِّساء وَالبَنینَ وَ القَناطیرِالمُقَنطَرَهِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الفِضَّه وَالخَیلِ المُسوَّمَهِ وَالاَنعام والحَرثِ ذلکَ مَتاعُ الحَیاه الدُّنیا وَ اللهُ عندَهُ حُسنُ المَآب»(6)
قرآن مجید در آیه ی دیگری به این دو جنبه و دو گرایش در وجود آدمی اشاره می کند و می فرماید: «وهدیناه النجدین»(7)که ابن خلدون نیز در شناسائی ذات بشر به آن استناد می کند.(8) خداوند برای هدایت انسان در مسیر تعالی همانگونه که توضیح داده شد تهذیب نفس انسان و تخلق به مکارم اخلاقی که مورد تأکید آموزه های دینی است را ضرورت می شمرد و برای سوق دادن انسان در این مسیر دو پیامبر به تعبیر روایات برای بشر قرار داده است. پیامبر همیشگی که راهنمای درونی است همانا خرد آدمی و پیامبر بیرونی که انبیاء الهی اند. اگر آدمیزادگان در معرض تربیت اخلاقی و الهی قرار نگیرند و جنبه ی خاکی بر جنبه ی افلاکی فائق آید و زندگی حیوانی کرامتهای انسان و تعالی اخلاقی آنان را تحت الشعاع قرار دهد، فرجامی جز خسران زیانکاری نخواهد یافت، و اگر بارقه های الهی و اخلاقی در انسان پرورش یافته و گرایشهای حیوانی تحت کنترل درآید، انسان در مسیر سعادت راه خواهد پیمود و فرجام او نیکبختی و سعادت است. نگرش قرآن مجید به عنوان مهمترین منبع اسلامی که درواقع مستقیماً کلام خداوند است در مورد انسان بسیار واضح است.(9) اینکه انسان اسیر چه نیروها و گرایشهایی از درون می باشد نیز بر خالق بشر مستور نیست. خدواند می فرماید:
«ما انسان را خلق کردیم و می دانیم نفس انسان چه وسوسه ها و القائاتی به وی دارد».(10)
اعتراض و سئوال ملائکه از خداوند نیز ناشی از شناخت صرف از بُعد حیوانی و خاکی انسان و توجه نداشتن به ابعاد دیگر انسان بوده است. در روایات اسلامی نیز تصریح شده است که انسان از لحاظ خلقت حد وسط میان ملائکه و حیوان است و با اعمال و رفتار و تربیت اخلاقی درست می تواند به تعبیر مولانا از ملک هم بالاتر رود.(11) از امام صادق(علیه السلام) سئوال شد که ملائکه یا آدمیزادگان برترند؟ امام به جمله ای از حضرت علی(علیه السلام) در این باب استناد کردند و گفتند:
«ان الله رکَّبَ فی الملائکه عقلاً بلا شهوه و رکَّبَ فی بنی آدم کِلَیهما، فمن غلبِ عقله شهوته فهو خیرٌ من الملائکه و مَن غلب شهوته عقلَه فهو شرٌّ من البهائم». به این معنی که خداوند در ملائکه عقل بدون شهوت (بعد حیوانی) و در انسان عقل توأم با شهوت (بعد حیوانی) قرار داد. لذا هرکس عقلش بر شهوت و ابعاد حیوانی اش چربید از ملائکه و فرشتگان الهی برتر می شود و هر کس شهوتش بر عقلش غالب آمد از حیوانات هم نازلتر و پست تر خواهد شد. این روایت را شیخ حرعاملی در وسائل الشیعه و همچنین با اندک تفاوتی در مضمون؛ غزالی درجلد اول احیاء علوم الدین آورده است».(12)
مفاد این روایت در مثنوی معنوی بسیار جامع و نغز بیان شده است:
در حدیث آمد که یزدان مجید
خلق عالم را سه گونه آفرید یک گروه را جمله عقل و علم و جود
آن فرشته است و نداند جز سجود
نیست اندر عنصرش حرص و هوا
نور مطلق زنده از عشق خدا
یک گروه دیگر از دانش تهی
همچو حیوان از علف در فربهی
او نبیند جزکه اصطبل و علف
از شقاوت غافلستُ و از شرف
این سوم هست آدمی زاد و بشر از فرشته نیمی و نیمی ز خر
نیم خر خود مسائل سفلی بود
نیم دیگر مائل علوی شود
تا کدامین غالب آید در نبرد
زین دو گانه تا کدامین بُرد نَرد
عقل اگر غالب شود پس شد فزون از ملائک این بشر در آزمون
شهوت ار غالب شود بس کمتر است
از بهائم این بشر زان کابتر است
آن دو قوم آسوده از جنگ و حراب وین بشر با دو مخالف در عذاب (13)
اصل طبیعی و عادی در خلقت انسان، نزول و حضیض است. خالق گیتی در سوره ی نود و پنج قرآن مجید با چهار سوگند (به نشانه ی تأکید و تحکیم مطلب مورد تقریر) حقیقت مهمی را در مورد انسان بیان می کند:
«وَالتِّین وَالزَّیتُون وَ طُور سینین، وَهذا البَلَدِ الامین، لَقد خَلَقناَ الاِنسانَ فِی اَحسَنِ تَقویم، ثُمَّ رَدَدناهُ اَسفَلَ سافِلینَ، الاّالذینَ آمَنوا وَعَمِلوا الصّالِحاتِ فَلَهُم اَجرٌ غیرُ مَمنُونٍ»
خداوند در این این سوره سوگند یاد می کند به دو میوه ی انجیر و زیتون و یا دو کوه به این نام که شهر دمشق و شهر بیت المقدس که محل بعثت انبیاء الهی بوده و در دامنه ی آن واقع شده است.(14) همچنین سوگند یاد می کند به طور سینا که محل مناجات حضرت موسی کلیم الله بوده است و به شهر مکه که خداوند آنرا مأمن قرار داده است و می فرماید که ما انسان را در بهترین قوام وجودی و عالیترین طینت و سرشت و نیکوترین بنیاد و شکل آفریدیم. سپس او را به پایین ترین درجه و منزلت فرود آوردیم، مگر کسانیکه ایمان به خدا آورده و به کردار شایسته مشغول شوند که برای آنها البته مزد و پاداش مستمر و جاوید خواهد بود. همچنین خداوند در سوره ی عصر سوگند یاد می کند به زمان (15) که انسان علی الاصول در خسران و زیانکاری است مگر کسانیکه ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند. از این دو آیه به خوبی قابل تشخیص است که انسان از دیدگاه قرآن اگر در پرتو ایمان به خدا، اعمال شایسته و پای بندی به موازین اخلاقی که از مصادیق عمل صالح است نفس خود را ارتقاء نبخشد نجات نخواهد یافت و در این دنیا به جای سود و بهره بردن از اصل سرمایه که عمر باشد استفاده کرده تا جائی که نهایتاً سرمایه عمر به آخر رسد. خداوند در آیات دیگر گرایشهای انسان در دنیا و اهدافی را که انسان خاکی تعقیب نموده و به آن بها می دهد ترسیم می نماید. در سوره ی حدید این گرایشها که سبب غفلت انسان شده و سرمایه عمر را می تواند به تاراج دهد به خوبی تشریح شده است. خداوند می فرماید:
«اعلَموا انَّماالحَیاهُ الدُّنیا لَعِبٌ وَ لَهوٌ وَ زینَهٌ وَ تَفاخُرَ بَینَکُم وَ تَکاثُرٌ فِی الأموالِ وَ الأولادِ کَمَثلِ غَیثٍ اعجَبَ الکُفارَ نَباتُهُ ثُمَّ یَهیجُ فَتراهُ مُصفَرّا ثُمَّ یَکونُ حُطاماً وَ فِی الاخِرَه عَذابٌ شَدیدٌ وَ مَغفِرهٌ مِنَ الله وِ رِضوانٌ وَمَاالحیاهُ الدُنیا إلاّ مَتاعُ الغُرُورِ. (16)
خداوند در این آیه بسیار زیبا و جامع گرایشهای انسان را در دنیا تبیین و سپس تشبیه می نماید این آیه می گوید:(17) زندگی دنیا که انسان عمر خود را در آن سپری می کند در پنج موضوع خلاصه می شود. 1- لَعِب: بازی و سرگرمی بدون خواهش نفسانی، 2- لهو: کارهائیکه انسان از روی تمایلات نفسانی انجام می دهد اما فاقد اغراض معقول است. 3- زینَه یعنی روی باطل و امور اعتباری لباس حقیقت پوشاندن و امور فانی را امور باقی جلوه دادن. 4- و تفاخر بینکم مباهات و فخر فروشی و خودپسندی و امور زندگی را بر پایه آنها قرار دادن و 5- تکاثر فی الاموال و الاولاد و پیوسته بدنبال ازدیاد اموال و اولاد برآمدن.
شیخ بهاء الدین عاملی معروف به شیخ بهائی تعابیر زیبا و اندیشه برانگیزی در تفسیر این آیه بیان نموده است. به تعبیر وی خداوند این مراتب را به موازات سیر عمر افراد بشر بیان نموده است. چون انسان در مرحله ی اول از زندگی همان دوران کودکی است به بازی برای سرگرمی مشغول می گردد. در دوران بلوغ به لهو و خواستهایی که نفس انسان او را به آن دعوت می کند و می پردازد. در دوران جوانی زینت و گرایش به کلیه امور فانی دنیوی به حد وافر به وی اقبال می نماید. در نیمه عمر اسیر حس تفوق است و سرانجام در دوران پیری بدنبال ازدیاد اموال و برای نهادن فرزندان زیاد است.(18) به تعبیر ابن خلدون، باقی نهادن آثار جاوید که وی این خصلت را از ویژگی های ذاتی بشر خصوصاً صاحبان قدرت می داند.(19) بر همین اساس و بر پایه همین گرایشها است که قرآن مجید با ملاحظه ای منزلگاه بودن دنیا و نه قرارگاه بودن آن، زندگی طبیعی بشر را علی الاصول زیانکارانه می داند مگر کسانیکه از اسارت تمایلات مزبور، با ایمان و عمل صالح خود را راه سازند. از آنجائیکه اکثر آدمیزادگان صرفاً به دنبال ارضاء تمایلات دنیوی اند، ترک دنیا که منزلگاه موقت و انتقال به آخرت که قرارگاه دائم است برای آنان گران می آید. از امام حسن(علیه السلام) روایتی است که فرمود:
«انکم اخرَبتم آخِرتکم و عَمَّرتم دنیاکم، فانتم تکرهون النَّقلَهَ من العمران إلی الخراب».(20)
یعنی از آنجا که شما آخرت را ویران و دنیای خود را آباد کرده اید لذا انتقال از عمران و آبادی به خرابی و ویرانی برای شما ناگوار و ناخوشایند است. بر اساس این جهان بینی قرآنی که البته در ادیان توحیدی دیگر نیز با تعابیر مشابه بیان شده است، آدمیزادگان درطی حیات همواره با دو نیرویی که به دو جهت مخالف آنان دعوت می کند در ستیزند. به تعبیر مولانا نیرویی که انسان را به عالم علوی و نیرویی که انسان را به جهان خاکی می کشاند.
جان گشاید سوی بالا بالها در زده تن در زمین چنگالها(21)
در منابع و آموزه های دینی از این تعارض و تلاش و تقلا برای فائق آمدن به گرایشهای دنیوی و خاکی و شیطانی تعبیر به جهاد اکبر شده است و در کتب اخلاقی نیز با استناد به منابع اسلامی، بزرگترین دشمن انسان شمرده شده است که وی را به پلشتی و زشتی دعوت می نماید. امام علی(علیه السلام) می گویند که پیامبر خدا گروهی را به جهاد (سریّه) فرستادند و هنگامی که آن گروه بازگشتند به آنان گفتند مرحبا به قومی که از جهاد کوچکتر(جهاد اصغر) بازگشتند اما اکبر و بزرگتر را هنوز در پیش روی دارند. گفته شد ای رسول خدا جهاد اکبر کدام است؟ پیامبر خدا در جواب فرمودند جهاد با نفس.(22)
ای شهان کشتیم ما خصم برون
ماند زان خصمی بتر در اندرون(23)
یکی از نمونه های تاریخی مهم در صدر اسلام توأم شدن جهاد اصغر و جهاد اکبر در جریان نبرد امام علی(علیه السلام)با پهلوان مشرکان به نام عمرو است که وقتی آن مرد به زمین افکنده شد قبل از مرگ خدو بر صورت امام علی(علیه السلام) انداخت و امام در آن لحظه از کشتن وی منصرف شد. مولانا تقارن جهاد اصغر و جهاد اکبر را در آن واقعی تاریخی در اثر گرانسنگ خود مثنوی به شیوه ای نغز پرداخته است.(24)
قرآن مجید و روایات ماثوره، یکی از مهمترین اهداف بعثت انبیاء الهی را تطهیر نفوس آدمیان از رذائل اخلاقی و تحلیه ی آن به صفات عالیه اخلاقی و انسانی دانسته اند. در سوره ی آل عمران آمده است:
«لَقَد مَنَّ اللهُ عَلَی المُؤمِنینَ إذ بَعَثَ فیهِم رَسولاً مِن اَنفُسِهِم یَتلوا عَلیَهِم آیاتِهِ وَ یُزَکّیهِم وَ یُعَلِّمُهُم الکِتابَ وَ الحِکمهَ وَ إِن کانُوا مِن قَبلُ لَفی ضَلالٍ مُبین»(25)
همچنین در سوره شعرا آمده است:
«یوم لا یَنفَع مالٌ وَ لابَنُونَ، إلاّ مَن اتَی اللهَ بِقَلبٍ سَلیم»
(اشاره به روز رستاخیز) روزی که مال و فرزندان به انسان سود نبخشند مگر کسی که با دلی پاک و مصفا نزد خدا آید».(26)
قلب سالم با زدودن شرک و رذائل اخلاقی و ایمان به مبداء و معاد و سپس آراستن آن به صفات عالیه اخلاقی و انسانی در مرحله ابتدائی شکل می گیرد و در مراحل والاتر رسیدن به مرحله ای که طبق روایات فقط هیبت خالق در قلب مخلوق سایه می افکند. همچنانکه از امام صادق(علیه السلام) در تفسیر قلب سلیم در آیه ی فوق نقل شده است که فرمودند: دل سالم کسی دارد که پروردگارش را ملاقات کند در حالیکه «لیس فیه احدٌ سواه» کسی جز خدا در دلش نباشد. و هر دلی که در آن شرکی یا شکی باشد ساقط است و انبیاء خدا زهد را در دنیا اختیار کردند تا دلشان برای آخرت فارغ باشد.(27)
امام سجاد (علیه السلام) نیز از رسول خدا(صلی الله علیه و آله)روایت مهمی را ذکر کرده اند که پیامبر فرمودند «بُعِثَت بمکارم الاخلاق و محاسنها».(28) من مبعوث به (اشاعه) مکارم و صفات عالیه اخلاقی شدم. اتصاف به اخلاق نیکو و حسن کامل ترین مرتبه ایمان شمرده شده است.
از امام باقر (علیه السلام) روایت شده که فرمودند: «اکمل المؤمنین ایماناً احسنهم خُلقناً».(29).
کاملترین مردم از لحاظ ایمان، خوش خلق ترین آنهاست. و از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده است که در روز رستاخیر در میزان الهی چیزی بهتر از حسن خلق گذاشته نمی شود.(30)
مولوی مضامین همین روایات را در مثننوی خود آورده است:
من ندیدم در جهان جست و جو
هیچ اهلیت به از خوی نکو
انبیاء را واسطه زآن کرد حق
تا پدید آید حسدها در قَلَق(31)
قرآن مجید تطهیر باطن و اتصاف ضمیر انسان را به صفات عالیه اخلاقی زمینه ساز سعادت انسان می شمرد و انسانی را رستگار می داند که به این مرحله واصل شده باشد.
«قد افلح من تزکی»(32)، «قد افلح من زکیها»(33)
بر همین اساس در جهان اسلام، عالمان اخلاق عملی کوشیده اند با توجه به رهنمودهای قرآن شناخت خود را متوجه نفس انسان و چگونگی تطیهر و نهایتاً فلاح و رستگاری آن نمایند. ابن مسکویه رازی در کتاب «تهذیب الاخلاق و تطهیرالاعراق» می گوید: مقصود ما از نگارش کتاب، دست یافتن به اخلاق و ملکاتی است که در پرتو آنها افعال زیبا و نیکو از ما صادر شود و راه نیل به این هدف منوط به شناخت نفس، علت قرار گرفتن آن در وجود ما و چگونگی به کمال رساندن آن است.(34)
بنابراین گوهر وجوهر دعوت انبیا الهی و از جمله خاتم النبیین (ص)جهت اسعاد انسان متوجه اخلاق و پاک نمودن نفوس آدمیان است. زیرا افعال و کردار انسانها نیز به تعبیر ابن مسکویه، بازتابی از صفات و ملکات اخلاقی و نفسانی است. فضائل یا رذائل اخلاقی طبیعتاً رفتارهای متفاوتی را سبب می شود. لذا اصلاح رفتار آدمیزادگان رهین اصلاح ملکات نفسانی است. ـ«از کوزه همان برون تراود که در اوست». بر همین اساس است که بزرگان دین و سالکان طریق حق، پرداختن به نفس خویش و توجه به رذائل نفسانی جهت زدودن آنها را گام نخست در قرب به ذات باری دانسته اند. امام علی(علیه السلام) می فرمایند: «یاایهاالناس طوبی لِمَن شغله عیبه عن عیوب الناس».(35)
بازگشت و توبه از معاصی که در واقع تطهیر نفس از رذائل است از سوی عرفا و سالکان طریق حق به عنوان گام اول محسوب شده است. (36)البته لازم به ذکر است که سالکان طریق حق و شارحان اخلاق عملی گفته اند که پرداختن به خود از طرف دیگر خطر افراط در حب ذات را بدنبال دارد لذا گفته شده که از بین بردن این غریزه طبیعی که در اثر توجه به خود تشدید می شود کاری است بسیار صعب و دشوار، و تا این غریزه و حس از بین نرود نور خدا در دل تجلی نمی کند و تا سالک راه حق و متخلق به اخلاق الهی از خود نگذرد به خدا نمی پیوندد.(37) رعایت و پایبندی به این آموزه ها در عرصه سیاست عملی که با توجیهات و مصلحت اندیشی های زیادی توأم است، کاری است به غایت باریک و دشوار.
امام محمد غزالی که در کتاب نصیحه الملوک ضمن برشمردن اصول اعتقادی که پادشاهان و صاحبان قدرت باید بدانند و به آن مؤمن باشند نکته ی مهمی را متذکر می شود و می گوید: این اصول در حکم درخت ایمان است و درخت ایمان دو آبشخور دارد و از دو منبع تغذیه می شود. آبشخور و منبع اول آنست که حاکم و سلطان بداند که دنیا منزلگاه است نه قرارگاه و آدمی در دنیا در حکم مسافریست که رحم مادر اول منزل او و گور آخرین منزل اوست، و وطن و قرارگاه پس از آن است. لذا بر عاقل آسان بود روزی چند صبر کردن برای آسایش جاویدان. آبشخور دوم شناخت نفس بازپسین است. گویا آن روز را در پیش چشم خود می بیند. غزالی می گوید این اندیشه بر همه واجب است و بر پادشاهان و اهل دنیا واجب تر.(38) نکته ای را که غزالی یادآور می شود مستفاد و متخذ از قرآن و سنت است. قرآن مجید در آیات متعددی، زندگانی دنیا را در مقابل حیات اخروی اندک و ناچیز و غیرقابل دل بستن معرفی می نماید.
امام علی(علیه السلام)، پرچمدار سیاست اخلاقی نیز می فرمایند: «ایهاالناس انما الدنیا دار مجاز و الاخره دار قرار، خذوا من ممرکم لمقرکم»(39) «ای مردم دنیا گذرگاه شما و آخرت سرائی است پایدار. پس از این سرای که گذرگاه شماست برای آن سرای که قرارگاه شماست توشه برگیرید.
و برای تنبه بیشتر می فرماید:
«ان المرء اذا هلک قال الناس ماترک؟ وقالت الملائکه ماقدَّم؟(40) «هنگامی که کسی بمیرد، مردم می گویند چه برجای نهاده؟ و ملائکه می گویند، چه پیش فرستاده است؟»
جهان بینی امام علی(علیه السلام)که نشأت گرفته از قرآن مجید و سنت نبوی است مبتنی بر این اصل مهم است که «فان الله سبحانه جعل الدنیالما بعدها»(41)» بدرستیکه خداوند دنیا را برای آخرت که بعد از آن می آید قرار داده است.
2. ایمان به رستاخیز و ارتباط با آن با پای بندی به اصول اخلاقی
در آموزه های تمام ادیان بر منزلگاه بودن دنیا و قرارگاه بودن جهان پس از مرگ یا رستاخیز عظیم الهی تأکید شده است. بخش اعظمی از آیات قرآن مجید و همچنین آثار باقیمانده در ادیان توحیدی دیگر ناظر به مسأله حیات پس از مرگ و برپایی رستاخیز الهی است. به تعبیر غزالی درخت ایمان با اعتقاد به دو اصل مذکور دائماً آبیاری می شود و توجه و ایمان به منزلگاه بودن دنیا و جاوید بدون آخرت ضامن بسیاری قوی در صدور افعال منطبق با اخلاق و مکارم انسانی است زیرا در پرتو چنین رفتاری توشه ی لازم جهت فرود آمدن در آن سرای جاوید فراهم می گردد.خداوند در قرآن مجید می فرماید:
«و نضع الموازین القسط لیوم فلا تظلم نفس شیئا و ان کان مثقال حبه من خردل اتینا بها و کفی بنا حاسبین»(42)
«در روز رستاخیر موازین و ترازوهای عدل و داد را قرار می دهیم، پس به هیچ کس ظلمی نمی شود و اگر (رفتار و کرداری) به اندازه خردل باشد در نظر می گیریم و حسابرسی و داوری ما کفایت کننده است».
قرآن مجید در آیات متعدد به انسان ها هشدار می دهد که همواره روز رستاخیر را که از آن تعبیر به «فزع اکبر» می نماید به یاد داشته باشند. این یادآوری برای صیانت انسان از رفتارهای ناشایست، غیراخلاقی و غیردینی و همچنین تخلق به اخلاق حسنه در تمام امور دنیوی (از جمله سیاست که از آن سخن به میان خواهد آمد) می باشد. به تعبیر غزالی این اندیشه بر همه فرض است و بر صاحبان قدرت واجب تر.
خداوند در آیات دهشت انگیزی در سوره ی حج می فرماید:
«یاایها الناس اتقوا ربکم ان زلزله الساعه شیء عظیم، یوم ترونها تذهل کل مرضعه عما ارضعت و تضیع کل ذات حمل حملها و تری الناس سکاری و ما هم بسکاری ولکن عذاب الله شدید»(43)
نگرش قرآن به انسان، دنیا و معاد بخوبی مبین مسؤولیت انسان در زندگی دنیوی در قبال اعمال و رفتار خویش است. قرآن از یک سو انسان را موجودی ذوابعاد معرفی می نماید و حتی گرایش به لذات و محاسن دنیوی را برای بشر علی الاصول دلپذیرتر می داند و از طرف دیگر ارتقاء و تکامل معنوی او را در پرتو ایمان و عمل صالح و پای بندی به تکالیف دینی و اخلاقی معرفی می نماید. قرآن مجید گرایش طبیعی بشر را به امو دنیوی و زخارف آن را از توجه به عوالم معنوی و روحانی بیشتر می شمرد. لذا در سوره ی اعلی آمده است که «بدرستیکه رستگار شد کسی که تطهیر و تزکیه ی نفس نمود».(44) اما در دو آیه ی بعد خداوند می فرماید: «بل توثرون الحیاه الدنیا، والاخره خیرو ابقی» یعنی شما انسانها حیات دنیا را برمی گزینید درحالیکه در مقام مقایسه آخرت پایدارتر و بهتر است. این نگرش دقیق قرآن را مفسران بزرگ مورد مداقه قرار داده اند.(45)
از طرف دیگر سعادت جاوید نیز در اسلام منوط به اعمال صالح و پای بندی به اخلاق حمیده و فاضله در همین دنیا شمرده شده است. امام علی(علیه السلام)می فرماید: «الا و ان الدنیا لا یسلم منها الا فیها»(46) بدانید دنیا سرائی است که کسی از گزند آن در امان نماند مگر بواسطه آن. (اعمال نیکی که در آن به جای می آورد.) یعنی نجات از مهالک دنیا نیز باز باید در همین دنیا تدارک شود. متولیان سیاست عملی چون با حقوق شهروندان و اموال و منافع و مصالح آنان مرتبط و درواقع امانت دار حقوق مردمند از مسؤولیتی مضاعف و محاسبه ای شدیدتر برخوردارند.
3. رابطه ی حکم شرعی و حکم اخلاقی
یکی از مباحث مقدماتی در بررسی جایگاه اخلاق در دین اسلام، ملاحظه حکم اخلاقی و حکم شرعی و یا به عبارت روشن تر رابطه ی حکم اخلاقی و حکم شرعی است. فقهاء در کتب فقهی عمدتاً به بررسی تکالیف شرعی و جزئیات و شرایط آن در فروع دین پرداخته و با استناد به ادله چهارگانه ی قرآن، سنت، اجماع و عقل، دیدگاه و فتوای خود را در مسائل مذکور بیان داشته اند. با نگاهی عمیقتر به دو منبع اصلی اسلام یعنی قرآن و روایات، آشکار می گردد که پای بندی به اصول اخلاقی ازمنظردین مانند تکالیف شرعی الزام آور است و تعدی ازآن اصول مستوجب توبیخ ودرمواردی موجب کیفرالهی است وازطرف دیگر پای بندی به اصول مزبور لازمه ارتقاء ازنردبان ایمان و مراتب آن محسوب شده است. احکام و تکالیف شرعی که موضوع تفقه دردین است درواقع اکتفاء به حداقل در واجبات ومحرمات الهی است درحالیکه پیمودن مراتب و الاتر ایمان مبتنی بر ورود به حوزه اخلاق که جوهر دین محسوب می شود، می باشد.برهمین اساس ایمان دردین اسلام به تعبیر فلاسفه به عنوان یک حقیقت مشکّکه و ذومراتب در نظر گرفته شده است و درجات قرب در بارگاه الهی در میان افراد مؤمن نیز متفاوت است و این معنی در متون اسلامی و روایات مورد تأیید و تأکید قرار گرفته است.(47) در متون دینی معیار عمده شناخت و تمایز افراد مؤمن راستین از مؤمنان صوری و سطحی همانا التزام به مکارم اصول اخلاقی شمرده شده است. برخی از علما و فقهاء بزرگ در همین راستا ثواب و عقابی که برای امتثال و یا عدم امتثال بسیاری از قواعد و مکارم اخلاقی از سوی پیامبر و ائمه ی معصومین(علیه السلام)بیان شده است را در آثار خود گرد نموده اند.(48) لذا پای بندی به مکارم اخلاقی مثل احکام شرعی عنوان شده از سوی فقها الزام آور و تخطی از آن مستوجب آثار نامطلوب در دنیا و آخرت دانسته شده است. از طرف دیگر پیمودن راه کمال در ایمان و غلبه بر هواهای نفسانی که پیامبر اسلام آن را جهاد اکبر نامیدند منوط به موفقیت در حوزه اخلاقیات است. در قرآن مجید درسوره ی مؤمنون و سوره ی مائده خداوند در آیات متعددی، بخش عمده ای از صفات و ویژگی های افراد مؤمن را بیان می کند که بخش اعظم این صفات که متصف بودن به آن لازم و تخطی از آن حتی موجب کیفر است نظیر وفاء به عهد و پرهیز از تکبر و غرور در رفتار، علی الاصول مربوط به حوزه ی اخلاق عملی است اما از نظر قرآن و سنت مثل دیگر واجبات الهی لازم الرعایه است. در این مورد در مباحث آتی بیشتر سخن به میان خواهد آمد. قرآن مجید حتی راه رفتن توأم با تکبر را کار زشت و ناپسند معرفی می کند و در روایات از کیفر سخت کبر سخن گفته شده است.(49) بنابراین احکام اخلاقی و مکارم اخلاقی را نه تنها نمی توان از احکام و تکالیف فقهی و شرعی جدا دانست بلکه روح حاکم بر تمام احکام، اخلاق است و تخطی از اصول اخلاقی موجب حرمان از رحمت الهی و دور شدن از مراتب والای ایمان است. حتی کبر و غرور بعنوان یکی از رذائل اخلاقی، کمترین مرتبه ی الحاد شمرده شده است.(50)
4. قانون و اخلاق
انسان موجودی است که ذاتاً و یا براساس ضرورت و یا هر دو اچار از زندگی با همنوعان است. زیرا به تعبیر برخی حکمای اسلامی، انسان برای نیل به کمالات برتر و رفع نیازها محتاج اسباب گوناگون از جمله معونت همنوعان است.(51) زندگی اجتماعی و تنوع و تکثر نیازهای انسان، فزون طلبی و حب ذات، انسان را بدنبال جلب و جذب حداکثر منفعت برای خود می کشاند. بر همین اساس اگر انسان در اجتماع کنترل نشده و به حد خویش قانع نگردد، تجاوز به حریم همنوعان و تضییع حقوق دیگران بسیار محتمل و بلکه اجتناب ناپذیر است. چنین وضعیتی، مسبب، ناامنی، تجاوز، هرج و مرج و مآلاً ستیز و جنگ خواهد بود. دورانی که به عقیده ی برخی فیلسوفان سیاسی قبل از تشکیل جامعه و پیدایش دولت که بشر بر اساس طبیعت و غرایز خود زندگی می کرده وجود داشته است و جنگ همه بر علیه همه(52) به تعبیر توماس هابز فیلسوف سیاسی مشهور در جریان بوده است. اما از آنجا که انسان عاقل بود دریافت که برقراری امنیت و بقاء نوع منوط به وجود قوانین و ضوابطی است که دارای ضمانت اجرا نیز باشد تا در پرتو آن هرکس در پی استیفاء حقوق خویش بوده و از تجاوز به حقوق دیگرن استنکاف نمایند و برقراری امنیت و آرامش را نیز به دولت واگذار نماید.(53)واژه ی قانون که معرب کلمه ی (Canon) می باشد در اصل به معنای وسیله تنظیم سطور و خطوط در مکتوبات بوده است و کم کم به معنای قاعده ی عام و کلی در علوم مختلف بکار رفته است. در علم حقوق قانون و جمع آن قوانین عبارت است از: «مجموعه ی مقررات الزام آوری که از سوی هیأت حاکمه در هر جامعه به منظور تنظیم روابط اجتماعی و صیانت از حقوق افراد وضع شده و دارای ضمانت اجراء باشد. البته برخی از متفکران متأخر در مغرب زمین آن بخش از مقررات را که بصورت کلی و دائمی وضع گردیده است تحت شمول دایره ی قانون قلمداد کرده اند.(54)
در میان آراء متنوع حقوقدانان پیرامون مفهوم قانون، وجه جامع و قدر متیقّن در یک ماده ی قانونی، عمومیت موضوع، الزام آور بودن و ضمانت اجرا به منظور تنظیم روابط اجتماعی است. ضمانت اجرا(55) و الزام آور بودن در قانون، وجه تمایز قانون از دیگر فرامین است و لازمه ی ضمانت اجرا، وضع قانون توسط قدرت عمومی و هیأت حاکمه در هر جامعه است. به تعبیر خواجه نظام الملک طوسی در کتاب سیاست نامه، تفاوت پادشاه با دیگر مردمان در فرمان روان(56) است. بر همین اساس گفته شده است که «قانون عبارت از قاعده ای است که توسط یک قدرت عمومی مقرّر شده و مدلول آن، الزام یا یا اذن یا اباحه است و همه ی افراد باید از آن پیروی کنند. (57) البته در جوامع مختلف منابع قانون بر اساس دین، عرف، آداب و سنن و ارزشهای حاکم کم و بیش متفاوتند.
طبیعتاً به معنایی که گفته شد، اصول و قواعد اخلاقی مانند: وفای به عهد، راستگویی، حسن خلق، ایثار و دستگیری از نیازمندان با قانون از جهت ضمانت اجرا و منبع وضع متفاوت است، زیرا در تخطی از حدود و اصول اخلاقی علی الاصول کیفر اجتماعی وجود ندارد. وجدان، اعتقاد و عقل پشتوانه رعایت اصول اخلاقی است. اما چنانکه در تشریح رابطه ی حکم شرعی و حکم اخلاقی توضیح داده شد، دیدگاه ادیان توحیدی از جمله اسلام و منابع اسلامی به اصول اخلاقی در این باب متفاوت است. بخش مهمی از ضمانت اجرای احکام دینی و شرعی ضمانت اجرای احکام دینی و شرعی ضمانت اجرای اخروی و الهی است که این ضمانت اجرا از دیدگاه دین و برای شخص مؤمن در کیفر ناشی تخطی از اصول اخلاقی و یا بالعکس در پاداشی که در رعایت اصول مزبور نوید داده شده است وجود دارد. البته شرط اصلی در بروز و ظهور رفتار اخلاقی به معنای مذکور، ایمان قلبی به معاد و حسابرسی قاضی اعظم در روز رستاخیز است که در تمام ادیان توحیدی از جمله اسلام از آن خبر داده شده است.
مرحوم علامه طباطبائی در تفسیر المیزان، بحث جامعی را در ارتباط با قانون و اخلاق مطرح می نمایند. ایشان ضمن اینکه از ضرورت وجود قوانین در جوامع بشری سخن می گویند، لازمه ی اجرای قانون به صورت کامل و جامع را در ایمانی می دانند که با مکارم اخلاقی مورد عنایت و توجه دین، همخوانی و سازگاری داشته باشد. ایشان یادآور می شوند که قوانین و ضوابط مقرر در جامعه در صورتی می تواند کارآمد باشد که به وسیله ی قوانین و نظام جزائی کشور مورد حمایت قرار گیرد و مجرم و مختلف از قانون مجازات گردد. اما اگر جرم و قانون شکنی از چشم مجریان قانون پوشیده بماند،(که بسیار اتفاق می افتد) و یا حکومت بدلیل ضعف در حاکمیت توان اعمال مجازات به شیوه مطلوب را نداشته باشد، وقوع جرم رو به تزاید می نهد. همچنین اگر قدرت سیاسی متمرکز در قوه ی مجریه ای شود که خود را بلامنازع ببیند و درنتیجه مفتون شدن به قدرت و مواهب آن، قوه مجریه از قدرت خویش در تعدی به حقوق مردم و نه پاسداری از آن اقدام نماید، وقوع جرم و نقض حقوق مردم توسط قدرت حاکم مضاعف می گردد، همچنانکه تاریخ مشحون از داستانها و ستم حکام ظالم به حقوق مردم است.(58) اما انسان مؤمنی که یقین به مبدأ و معاد و بازخواست در روز رستاخیز دارد در هر مقام و موقعیتی قرار گیرد(59) جرأت تعدی از قانون حتی بدلیل ترس از بازخواست الهی را به ضمیر خود راه نمی دهد. بنابراین ایمان دینی و نظام اخلاقی حاکم برآن منشأ مهم در صیانت و پاسداری از نظام حقوقی و قانونی می تواند محسوب شود.
پی نوشت ها :
1. اترعم انکه جرم صغیر و فیک انطوی العالم انطوی العالم الاکبر.
2. برای اطلاع بیشتررجوع کنید به کتاب اندیشه برانگیز روسو:
Rousseau (2000), Confessions, Oxrord University Press.
3. Lock (2005) Two Treatises of Governments, Cambridge University Press pp. 262-289.
4. قرآن مجید، سوره ی بقره آیه 29، قال ربک للملائکه انی جاعل فی الارض خلیفه قالوا أ تجعل فیها من یفسد فیها ویسفک الدماه ونحن نسبح بحمدک و نقدس لک قال انی اعلم مالاتعلمون.
5. در دو کتاب مربوط به فلسفه دینی - سیاسی کلاسیک یعنی کتاب شهر خدا اثر آگوستین و کتاب لاک به نام دو رساله جامعه ی مدنی که مربوط به فلسفه ی سیاسی مدرن است به این مبحث مهم پرداخته شده است.
6. برای مردم حب و دوستی شهوات نفسانی که عبارت از میل به زنها و فرزندان و همیانهای زر و سیم و اسبهای نشاندار نیکو و چهارپایان و مزارع و املاک است زینت داده شده و فریباست. لکن اینها همه متاع زندگانی فانی دنیا است و نزد خداست همان بازگشت نیکو (بهشت و نعمتهای جاوید و ابدی).
7. سوره ی بلد آیه ی 10 و هدایت کردیم او را به دو طریق و دو راه.
8. ابن خلدون، عبدالرحمن، ابن محمد، مقدمه ابن خلدون فصل دوم، ص127، بیروت، منشورات مؤسسه الاعلمی للمطبوعات.
9. تفاوت قرآن مجید با کتب دیگر آسمانی علاوه بر عدم تحریف و تغییر، نزول آیات الهی به صورت مستقیم و به زبان عربی است درحالیکه در مورد پیامبران ماقبل به تعبیر مرحوم علامه طباطبائی چنین نبوده و وحی الهی را پیامبران دیگر دریافت و به زبان خود برای مردم بیان می کردند(ر.ک به : علامه طباطبائی (1385)، مجموع پرسشها و پاسخها، به کوشش محمدحسین رخشاد، انتشارات سماء قلم، ص 84
10. ولقدخلقناالانسان و نعلم ما توسوس به نفسه، سوره ی ق آیه 15.
مولانا جلال الدین محمد بلخی این معنا را زیبا در کتاب قیّم مثنوی به تصویر کشیده است:
>از جمادی مُردم و نامی شدم
وز نما مردم ز حیوان بر زدم
>مُردم از حیوانی و آدم شدم
پس چه ترسم کی ز مردم کم شدم
حمله ی دیگر بمیرم از بشر
تا برآرم از ملائک بال و پر
بار دیگر از ملک قربان شوم
آنچه اندر وهم ناید آن شوم
مثنوی مولانا جلال الدین محمد، تهران، انتشارات اقبال، ص515.
12. الحرالعاملی، شیخ محمد بن الحسن، وسائل الشیعه، چاپ طهران، ج2، ص447. همچنین شیخ صدوق در کتاب علل الشرایع این روایت را باب 6-ص4 در پاسخ امام صادق(ع) به شخصی که سئوال کرد ملائکه برترند یا آدمیزادگان آورده است.
13. بلخی (مولانا)، جلاالدین محمد، مثنوی معنوی، دفتر چهارم.
14. الطباطبائی، محمدحسین، المیزان فی تفسیرالقرآن، ج20، ص454.
15. به تعبیر برخی مفسران این آیات تمام معارف و مقاصد قرآن را با مختصر و موجزترین بیان ها تشریح کرده است. الطباطبائی، محمدحسین، المیزان فی تفسیرالقرآن، قم، انتشارات اسماعیلیان، 1412هـ.ق، ج20، ص355.
16. سوره ی حدید، 57-آیه ی 20.
17. ترجمه با شرح و تفسیر مختصر.
18. این بیان شیخ بیان شیخ بهائی را علامه طباطبائی در تفسیر المیزان، ج19، ضمن تفسیر آیه مربوط از سوره ی حدید از ایشان با واسطه نقل می نمایند.
19. ابن خلدون، مقدمه ابن خلدون ، 1/335.
20. معانی الاخبار، باب نوادرالمعانی، ص389، به نقل از حسینی طهرانی، محمدحسین، معادشناسی، ج1، ص197.
21. مولانا، جلال الدین محمدبلخی، مثنوی معنوی (1377)، دفتر چهارم، ص628.
22. عن علی(علیه السلام)ان رسول الله(صلی الله علیه و آله)بعَث سرّیه فلما رجعوا قال مرحباً بقوم قضوا الجهاد الاصغروبقی علیهم الجهاد الاکبر و قیل یا رسول الله و ماالجهاد الاکبر؟ فقال جهاد النفس. (مستدرک وسائل الشیعه/ج2، ص270).
23. فروزانفر، بدیع الزمان، احادیث مثنوی، ص14، تهران، انتشارات امیرکبیر، چاپ سوم، 1361.
24. مولانا می گوید:
از علی آموز اخلاص عمل
شیرحق را دان منَزّه از دغل
در غزا بر پهلوانی دست یافت
زود شمشیری برآورد و شتافت
او خدو انداخت در روی علی
افتخار هر نبی و هر ولی
در زمان انداخت شمشیر آن علی
کرد او اندر غزایش کاهلی
گشت حیران آن مبارز زین عمل
وز نمودن عفو و رحمت بی مَحَل
گفت بر من تیغ تیز افراشتی
از چه افکندی مرا بگذاشتی
گفت امیرالمؤمنین با آن جوان
که به هنگام نبرد ای پهلوان
چون خدو انداختی بر روی من
نفس جنبید و تبه شد خوی من
نیم بهرحق شد و نیمی هوا
شرک اندر کار حق نبود روا!
مثنوی معنوی، دفتر اول، ص165.
25. همانا منت نهاد خداوند بر مؤمنان هنگامی که برانگیخت در میان ایشان فرستاده و رسولی را تا بخواند برایشان آیتهای او را پاک سازد ایشان را، و بیاموزد به ایشان کتاب و حکمت را، هرچند بودند قبل از آن در گمراهی آشکار، آیه 164، سوره ی 3.
26. آیه 87، سوره ی شعراء.
27. الکلینی الرازی، ابوجعفرمحمد بن یعقوب بن اسحاق، اصول کافی، با شرح سید جواد مصطفوی، انتشارات علمیه اسلامیه، بی تا، ج3، ص26.
28. مجلسی، مولی محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، ج66، ص405.
29. کلینی، اصول کافی، ج3، ص156.
30. همان، ص157.
31. مثنوی معنوی (منبع پیشین)، ص216.
32. سوره ی اعلی، آیه 16، هرآینه و بدرستیکه رستگار شد کسی که نفس خود را تطهیر و تزکیه نمود.
33. سوره شمس آیه 8، بدرستیکه رستگارشد کسی که نفس خودراپاک و تزکیه نمود.
34. مسکویه رازی، ابوعلی احمدبن محمدبن یعقوب، تهذیب اخلاق و تطهیرالاعراق، اصفهان، انتشارات مهدوی، بی تا، ص27.
35. امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) نهج البلاغه، باترجمه عبدالمحمدآیتی، ج1/ص189، ای مردم خوشا کسی که پرداختن به عیب خود او را از (پرداختن) به عیوب دیگر مردمان بازمی دارد.
36. بهاری همدانی، شیخ محمد، تذکره المتقین، انتشارات نهاوندی، 1376، ص41.
37. حسین طهرانی، محمدحسین، رساله ی لب اللباب فی سیر وسلوک اولی الالباب، قم، انتشارات حکمت، بی تا، ص52.
38. غزالی، ابوحامد، نصیحه الملوک، 65-52.
39. نهج البلاغه، منبع پیشین، ص213.
40. همان، ص214.
41. همان، ص237.
42. سوره ی انبیاء، آیه ی 47.
43. سوره ی حج، آیه ی 1و2، ای مردم بترسید از پروردگار خود و پروای الهی پیشه کنید، بدرستیکه زلزله و لرزشی که در روز رستاخیز اتفاق می افتد بسیار بزرگ و عظیم است. روزی که ببینید مادر شیر دهنده به فرزند، طفل خود را فراموش کند، و هر زن بارداری طفل خود را سقط کند، و مردم را مست مشاهده کنی درحالیکه آنان (درواقع) مست نیستند ولی عذاب پروردگار شدید و سخت است.
44. قرآن مجید، سوره ی اعلی، آیه 13.
45. الطباطبائی، محمد حسین، المیزان فی تفسیرالقرآن، قم، مطبعه اسماعیلیان، 1412هـ.ق، المجلّد20، ص 269. «قوله تعالی، بل توثرون الحیاه الدنیا، ضربُ الخطاب لعامه الناس علی ما یدعو الیه طبعهم البشری من التعلّق التام بالدنیا و الاشتغال بتعمیرها».
46. نهج البلاغه، خطبه ی 62، باترجمه عبدالمحمد آیتی ، ج1، ص55.
47. الکلینی الرازی، ابوجعفر، محمدبن یعقوب بن اسحاق، اصولی کافی با شرح سیدجواد مصطفوی، تهران، انتشارات علمیه اسلامیه، ج3، صص76-70.
48. شیخ صدوق، ابن بابویه، ابوجعفر، محمدبن علی بن الحسین قمی، ثواب الاعمال و عقاب الاعمال.
49. قال ابوجعفر (ع)، العز رداءالله و الکبریاء ازاره، فمن تناول شیئاً منه کبّه الله فی جهنم. امام صادق(علیه السلام)از پدرش امام محمد باقر(علیه السلام)نقل می کند که آن حضرت فرمودند: عزت و بزرگی در حکم لباس و رداء خداوند است. پس هرکس به یکی از آنها (با غرور و تکبر) دست درازی کند، خداوند او را در دوزخ سرنگون سازد. شیخ صدوق، ابن بابویه، محمد بن علی الحسین القمی، ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، چاپ رستم خانی، باب عقاب المتکبرین، ص498.
50. علی بن ابراهیم، عن محمد بن عیسی عن یونس، عن ابان، عن حکیم قال: سالت ابا عبدالله(علیه السلام)عن ادنی الالحاد، فقال الکبر ادناه.
حکیم گوید از امام صادق(علیه السلام)پرسیدم، کمترین درجه ی الحاد کدام است؟ فرمود: کمترین درجه ی آن کبر است. الکلینی الرازی، ابوجعفر، محمدبن یعقوب بن اسحاق، اصول کافی، ج3، ص422.
51. خواجه نصیرالدین طوسی، اخلاق ناصری، خوارزمی، 1361، صص 50-249.
52. War against all.
53. T. Hobbes, Leviathan, (2005) Edited by R. Tuck, Cambridge Univesity Press, pp, 91-115.
54. روسو، ژان ژاک، قرارداد اجتماعی، ترجمه ی عنایت الله شکیباپور، تهران، انتشارات فرخی، 1354، ص38.
55. Sanction.
56. فرمان نافذ و منوط به فرمانبرداری و پذیرش.
57. جعفری لنگرودی، مقدمه عمومی علم حقوق، تهران، انتشارات گنج دانش، 1363، ص24.
58. الطباطبائی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج11، ص171به بعد.
59. از دیدگاه منابع دینی بازخواست از صاحبان قدرت به نسبت توانائی آنان گسترده تر و سخت تر خواهد بود.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}