نویسنده: مایکل وایت
مترجم: محمد رضا افضلی


 

گالیله در پیزا

در سال 1589، گالیله ی بیست و پنج ساله در دانشگاه پیزا به مطرح کردن عقاید ضد ارسطویی خود ادامه داد. اما این بار دچار مشکل شد.
وقتی دانشجوی جوانی عقاید افراطی ابراز می کرد، کار او یک جور تعبیر می شد و هنگامی که استاد ریاضیات یکی از معتبرترین دانشگاه های ایتالیا تا این اندازه جنجالی رفتار می کرد، کارش طور دیگری تعبیر می شد.
معلوم نیست که آیا گالیله از ضدیتی که عقایدش برمی انگیخت کاملاً بی خبر بود یا عمداً می کوشید دردسر ایجاد کند.
او در نخستین سال کار در دانشگاه جزوه ای هجوآمیز انتشار داد و در آن قوانین اکید دانشگاه را به تمسخر گرفت و اعمال متکبرانه ی بعضی از همکاران خود را ریشخند کرد.
سپس به انتقاد شدید و علنی از طرح لایروبی یکی از بنادر همسایه پرداخت که پول هنگفتی نصیب یکی از پیمانکاران محلی می کرد. این مرد از دوستان صمیمی رئیس دانشگاه بود.
اما سرانجام از کارهای گالیله نتیجه ی خوبی عاید شد.
امتناع همکاران گالیله از دست کشیدن از دیدگاههای ارسطویی خود، گالیله را تشویق کرد که بعضی از مهمترین کارهای خود در فیزیک را انجام دهد؛ این اقدام او نوعی عصیان نیز بود.
او به ویژه از این موضوع به خشم آمده بود که همکارانش نمی پذیرفتند ارسطو، در مورد اجسامی که از حالت سکون سقوط می کنند، در اشتباه بوده است. نظر وی درباره آموزه های ارسطو این بود:
یقین دارم که اگر ارسطو به این جهان باز می گشت، مرا در میان پیروان خود می پذیرفت که چند نظر مخالف با نظر او، اما مستدل دارم، نه خیل انبوهی را که برای برحق دانستن همه ی گفته های او، افکاری را از نوشته های او نقل می کنند که هرگز به ذهنش خطور نکرده بوده است.
گالیله.
گالیله در سال 1590 همه ی افکار خود در مورد حرکت و اجسام در حال سقوط را در کتابی به نام در باب حرکت جمع آوری کرد.

«در باب حرکت»

در باب حرکت را نمی توان یک اثر علمی بزرگ شمرد. در زمان نگارش این کتاب، بعضی از نظرهایی که گالیله مطرح می کرد کاملاً پخته نشده بود و در بعضی جاهای این کتاب نیز علم با تخیل درآمیخته است. گالیله پس از تکمیل این نوشته، به زودی متوجه این نقص شد. او به ویژه از خود انتقاد می کرد که در مواردی «قانون طلایی» خود را زیرپا گذاشته و عقاید خود را با شواهد تجربی واقعی همراه نکرده است.
هنگامی که قرار بود چاپ کتاب آغاز شود، گالیله دست نوشته ی خود را پس گرفت و چندین سال بعد، به صورتی کاملتر آن را منتشر کرد.
ارسطو گفته بود که اجسامی که وزن متفاوت دارند، با سرعتهای متفاوت سقوط می کنند. گالیله به این نتیجه رسیده بود که این نظر کاملاً نادرست است. در عوض او اعتقاد داشت که همه ی اجسام، صرف نظر از وزنشان با سرعت مساوی سقوط می کنند.
این نظر چندان هم اصیل نبود؛ دانشمندان دیگر نیز قبلاً آن را بیان کرده بودند. به ویژه مهندسی از اهالی فلاندر به نام سیمون استوین که از معاصران گالیله بود، روی وزنه های سربی در حال سقوط آزمایشهایی انجام داده و شرح کارهایش را نوشته بود.
مدت کوتاهی پس از آن که گالیله دست نوشته ی خود را پس گرفت، این بحثها به اوج خود رسید. او تصمیم گرفت نمایشی ساده و روشن برگزار کند تا نشان دهد که نظر فیلسوف یونانی نادرست است و باید در مورد افکار قدیمی او تجدید نظر کرد.

برج کج پیزا

در دوران زندگی طولانی گالیله وقایع مشهور بسیاری روی داد که نسلهای بعد آن را به خاطر سپردند و ثبت کردند. شاید محبوبترین داستان مربوط به آزمایشی باشد که گفته می شود گالیله در سال 1591از فراز برج کج پیزا انجام داده است.
برج عجیب پیزا در سال 1174 بنا شد و ازهمان آغاز، شروع به کج شدن کرد. اکنون این برج در حدود 5 متر از راستای قائم انحراف دارد. در قرن شانزدهم، برج کج پیزا به بنایی مهم تبدیل شده بود و توجه گردشگران سراسر ایتالیا را جلب کرده بود. گالیله تصمیم گرفت با استفاده از همین برج، نادرستی نظر ارسطو را نشان دهد.
یکی از بینادیترین نظرات ارسطو در فیزیک این بود که هرگاه دو جسم با وزنهای متفاوت، سقوط کنند، جسم سنگینتر زودتر به زمین می رسد. اما ارسطو، مانند سایر گزاره های خود، این نظر را نیز در بوته ی آزمایش نگذاشته بود. نظریه های ارسطو، با وجود فقدان شواهد قابل مشاهده، فوراً پذیرفته می شد.
گالیله برای اثبات نادرستی نظر ارسطو، همراه با دو تن از دستیارانش از برج کج پیزا بالا رفت و دو گلوله ی توپ با وزنهای متفاوت را نیز با خود برد.
بالا رفتن از برج کار دشوار و روان فرسایی بود. او باید از صدها پله ی فرسوده و لغزنده، که به صورت مارپیچی با شیب تند در میان دیوارهای سنگی ساخته شده بود، بالا می رفت. وقتی به آخرین پله رسید، عرق کرده و از نفس افتاده بود.
اما تازه باید آزمایش خود را انجام می داد. او که از شدت خشم و خستگی تحریک شده بود، از برج ناقوس هم بالا رفت که از مرتفعترین سکوی برج بالاتر بود. برج با زاویه ی تندی به یک طرف خم شده بود. او فقط توانست سرگیجه اش را فراموش کند و خود را به بالاترین نقطه برساند.
گالیله با دو گلوله ی توپ در لبه ی برج ناقوس مستقر شد؛ 5‏/54 متر با زمین فاصله داشت. در پای برج همکاران دانشگاهی خود را می دید که آنها را وادار به حضور در این نمایش کرده بود. دستش را دراز کرد تا جریان باد را بیازماید. هوا آرام بود.
دو دستیار گالیله روی لبه ی برج خم شدند. هر یک گلوله ی توپی در دست داشت. در لحظه ی مناسب، گالیله فرمان رها کردن گلوله ها را صادر کرد. دستیاران به طور هم زمان گلوله های توپ را رها کردند تا نیروی گرانش زمین آنها را به سوی چمن پای برج بکشاند.
همه آشکارا دیدند که هر دو گلوله تقریباً با هم به زمین رسیدند. تردیدی باقی نماند که دو جسم با وزنهای متفاوت، با سرعت یکسان سقوط می کنند. ارسطو اشتباه می کرد.

خداحافظ پیزا!

آزمایش ساده ای که در برج پیزا انجام شد، نشان داد که آنچه گالیلو گالیله و دیگران گفته بودند، درست است. تنها نیرویی که می توانست سرعت سقوط را تغییر دهد، مقاومت هوا بود. نیروی مقاومت هوا سبب می شد که اجسامی با سطح زیاد آهسته تر از اجسام کوچک سقوط کنند.
در حقیقت پنجاه سال بعد، پس از درگذشت گالیله در سال 1642، رابرت بویل دانشمند ایرلندی آزمایشی را انجام داد که نظریه ی گالیله را تأیید کرد.
بویل هوای داخل یک ظرف شیشه ای را تخلیه کرد و یک گلوله ی سربی و یک پر را در داخل ظرف رها کرد تا تحت اثر نیروی گرانش محض به ته ظرف سقوط کنند. او مشاهده کرد که گلوله سربی و پَر با هم به ته ظرف می رسند.
اما موفقیت گالیله با ناکامی دنبال شد. از گوشه و کنار می شنید که قراردادش با دانشگاه، پس از پایان دوره ی سه ساله، تمدید نخواهد شد.
سپس حادثه ی غم انگیزی روی داد. در زمستان سال 1591 پدر گالیله، وینچنتسیو، به طور غیرمنتظره درگذشت و گالیله ی بیست و هفت ساله رئیس خانواده و مسئول تأمین رفاه و آسایش آن شد.
بدتر از همه این بودکه وینچنتسیو، قبل از مرگ به ویرجینیا، خواهر گالیلو قول داده بود که جهیزیه ی مفصلی برایش تهیه کند.
وینچنتسیو گالیله در طول زندگی خود همواره هر پولی را که به دست آورده بود، با سرمایه گذاری در کارهای جاه طلبانه ای که مکرراً به شکست می انجامید، از کف داده بود. وقتی وینچنتسیو درگذشت، خانواده ی گالیله در مرز ورشکستگی بود. گالیلو پسر ارشد خانواده بود و طبعاً مسئولیت رسیدگی به امور خانواده بر دوش او گذاشته شد.
در سال 1642، رابرت بویل با استفاده از دستگاه زیر دریافت که اگر هوای داخل ظرف شیشه ای کاملاً تخلیه شود، آن گاه اجسامی مانند گلوله ی سربی و پَر، که این همه با هم تفاوت دارند، هم زمان به ته ظرف می رسند.
دردسرهای بیشتری در راه بود. چند هفته پس از مرگ پدر گالیله، زمان تصمیم گیری در مورد تمدید قرارداد گالیله فرا رسید. گالیله با نوشته های هجوآمیز و مطالبی که در مورد لایروبی بندر محلی بیان کرده بود، دشمنان زیادی برای خود تراشیده بود. عقاید ضد ارسطویی او سبب شده بود که مافوقهایش نظر مساعدی نسبت به او نداشته باشند. امید اندکی داشت که مقامات دانشگاه، با مشکلات خانواده ی او همدردی نشان دهند.
نگرانی گالیله بی مورد نبود. دانشگاه درخواست تمدید قرارداد را رد کرد و از گالیله خواسته شد که در جستجوی شغلی دیگر باشد.
در آن زمان، وقتی که به نظر می رسید دیگر امیدی باقی نمانده است، مارکی دل مونته، دوست گالیله، به فریاد او رسید. حامی ثروتمند به گالیله کمک کرد تا در دانشگاه پادوئا که آزاداندیشی بیشتری در آن حکم فرما بود، منصب استادی ریاضیات را به دست آورد.
در اوایل سال 1592، گالیله به پادوئا رفت و شغل جدیدش را به عهده گرفت. حقوق سالانه ی این شغل سه برابر حقوقی بود که در دانشگاه پیزا می گرفت.
اکنون می توانست بار زندگی مادر، برادرها و خواهرهایش را به دوش بکشد و حتی تهیه ی جهیزیه برای خواهرش را نیز آغاز کرد.
منبع: گالیلو گالیله