اسارت در چنگال پاپ
گالیله در 1633 به دام افتاد و از دست ارسطوییان به خشم آمد. او همواره کوشیده بود. از جانبداری علنی از کوپرنیک پرهیز کند. اما در اوج مشاجره، به کار پرداخت. این بار طلسم آسیب ناپذیریش کارگر نیفتاد.
نویسنده: مایکل وایت
مترجم: محمد رضا افضلی
مترجم: محمد رضا افضلی
گالیله در 1633 به دام افتاد و از دست ارسطوییان به خشم آمد. او همواره کوشیده بود. از جانبداری علنی از کوپرنیک پرهیز کند. اما در اوج مشاجره، به کار پرداخت. این بار طلسم آسیب ناپذیریش کارگر نیفتاد.
او در کتاب کوچکی که در مخالفت با طرفداران شاینر نوشت، اعتقاد خود به نظریه ی کوپرنیک، مبنی بر ثابت نبودن زمین را اعلام کرد؛ آری، زمین هم سیاره ای بود مثل سیاره های دیگر که به دور خورشید می گردید!
چند ماه نگذشته بود که این مناقشه توجه مقامات رُم را جلب کرد.
با فرا رسیدن بهار سال 1615، اتفاقی افتاد که دشمنان گالیله راخشنود کرد؛ گالیله به رُم احضار شد تا پشتیبانی خود از نیکولاوس کوپرنیک را انکار کند.
اعمال گالیله به مخالفت با کلیسا و تهدید نظام اعتقادی نسلهای آینده تعبیر شد. کلیسا مدعی بود که گالیله نمی تواند هم دانشمند باشد و هم کاتولیکی مؤمن.
«فلاسفه از اصطلاحاتی مانند همدلی، بیزاری، خواص غریبه، تأثیرات و از این قبیل برای پنهان داشتن پاسخ صحیح استفاده می کنند که «نمی دانم» است.
این پاسخ بسیار قابل قبول تر از پاسخهای دیگر است. زیرا درستکاری صادقانه از دورویی فریبکارانه بسی زیباتر به نظر می رسد.»
گالیله، نقل از کتاب «گفتگو»
تا مدتی اوضاع آرام شد. اما در سال 1618، سه دنباله دار در آسمان ظاهر شدند که به وضوع قابل مشاهده بودند. دانشمندی یسوعی به نام اوراتسیو گراسی، مدعی شد که مسیر این دنباله دارها خط مستقیم است و چند طرح ارائه داد تا این پدیده را با اعتقاد کهنه ی ارسطویی، مبنی بر مرکزیت زمین، تطبیق دهد.
گالیله حکم قبلی رُم را زیر پا گذاشت و با نوشتن کتابی به نام عیارسنج علناً نظریه ی گراسی و یسوعیان را رد کرد. او برای نشان دادن مسیر دنباله دارها از نظریه ی کوپرنیک استفاده کرد.
مسیر دنباله دارها با استفاده از تلسکوپ قابل ردگیری بود. آشکار بود که مسیر آنها خط مستقیم نیست، بلکه خمیده است. گالیله به کمک ریاضیات پیشرفته ی آن زمان توانست نشان دهد که حقایق موجود فقط با طرح کوپرنیک تطبیق می کند و باز هم ارسطوییان در اشتباه اند.
متأسفانه، البته از نظر گالیله، مقامات کلیسا شواهد را نادیده گرفتند و یک بار دیگر به مخالفت با او برخاستند. در نتیجه در سال 1624، گالیله شصت ساله به رُم فرا خوانده شد.
دوستانش علناً به پشتیبانی از او پرداختند و کوشیدند با وادار کردن گالیله به امضای حکمی مبنی بر اینکه دیگر هرگز به تدرسی عقاید کوپرنیکی نخواهد پرداخت، پاپ خشمگین را آرام کنند. پاپ این راه حل را پذیرفت. اما پس از آن واقعه حیرت آوری روی داد.
پاپ به گالیله اجازه داد کتابی بنویسد و در این کتاب استدلالهای هر دو طرف مناقشه را شرح دهد. قرار بود در کتاب شرح سنجیده ای از موضوع ارائه کند، اما سرانجام نتیجه بگیرد که کوپرنیک مرتد در اشتباه است.
اگر گالیله می خواست به عنوان مردی آزاد به فلورانس بازگردد، چاره ای جز موافقت با نقشه ی پاپ نداشت.
«شاید گالیله بیش از هر فرد دیگر، به تنهایی، در پیدایش علم جدید نقش داشته باشد. تضاد مشهور گالیله با کلیسای کاتولیک، اساس اعتقادات او بود، زیرا گالیله یکی از نخستین کسانی بود که می گفت انسان می تواند امیدوار باشد که سر از کار جهان درآورد، و مهمتر از آن، این کار را می تواند با مشاهده ی جهان واقعی انجام دهد.»
برنده ی جایزه ی نوبل،
استیون هاوکینگ،
نقل از «تاریخ فشرده ی زمان»
بار دیگر در رُم، با گالیله شصت و نه ساله، مانند فردی جنایتکار برخورد می شد. تردیدی نیست که دوستان گالیله در دستگاه تفتیش عقاید بسیار کوشیدند تا جان گالیله را نجات دهند و پاپ خشمگین را وادار کنند که مجازات مرگ را به زندان ابد تخفیف دهد.
گالیله در خانه حبس شد. او اجازه یافت در خانه ی کوچکی در بیرون از شهر فلورانس زندگی کند؛ در این خانه به صورت بیست و چهار ساعته تحت نظر بود و اجازه خروج نداشت. همه کتابهایش ممنوع شد وفروش یا توزیع آنها مجازات مرگ داشت. نامه هایی که به اهل خانواده و دوستانش می نوشت سانسور می شد و برای ملاقات با این دانشمند دربند، دریافت اجازه مخصوص از رُم ضروری بود.
درسال 1633 به شدت بیمار شد و با عود بیماری عفونیی که قبل از محاکمه به آن مبتلا شده بود، از پا افتاد. مقامات رُم از سفر او به فلورانس به قصد مداوا، جلوگیری کردند و بیماریش شدت یافت. در نتیجه ی پافشاری دوستانی که در دستگاه پاپ داشت، اجازه دادند طبیبی به بالین او بیاید.
سپس در سال 1634، دخترش ماریا چلسته، در دیری در همان حوالی که به عنوان راهبه در آن زندگی می کرد، ناگهان بیمار شد و درگذشت.
گالیله با وجود این مشقتها، از پا درنیامد. او به دلبستگیهای خود در بیرون ازحوزه ی علم روی آورد و به نقاشی و نواختن عود پرداخت. پس ازمدتی، دوباره علاقه ی شدید خود به علم را بازیافت و استعدادهای خدادادی کنجکاوی و تخیل او دوباره به تدریج آشکار شد. دوباره نوشتن را شروع کرد ودر سالهای آخر زندگی خود کشفهای تأثیرگذار بسیاری در مکانیک انجام داد.
یکی از امتیازهای معدودی که مقامات کلیسا به او داده بودند، حق در اختیار داشتن دستگاههای علمی بود و گالیله شبها با آخرین تلسکوپ خود به رصد ماه، ستاره ها و سیاره ها می پرداخت.
گالیله در نیمه ی اول این کتاب، موضوع حرکت، نحوه ی حرکت اجسام و نیروهای وارد بر آنها را بررسی کرد. در نیمه ی دوم، به بررسی خواص ماده و نحوه ی کشیدن و شکل دادن مواد مختلف پرداخت.
کتاب دو علم جدید، به راستی اثری بنیادی بود. نیمه ی اول آن راه را برای کار فیزیکدانهای نسلهای آینده باز کرد که مهمترین آنها ریاضیدان و فیزیکدان بزرگ انگلیسی ، سر آیزاک نیوتون بود؛ نیوتون در همان سالی به دنیا آمد که گالیله از دنیا رفت.
نکته ی جالب این است که کار نیوتون دنباله ی کار گالیله است و تقریباً در همان مسیر پیش می رود.
گالیله توانایی خود را از دست نداده بود - در واقع نبوغ او به کمال رسیده بود. مشکل این بود که انتشار آثار او ممنوع شده بود.
در کتاب جدید گالیله هیچ چیز نبود که بتوان بر چسب ارتداد بر آن زد، اما حکم مقامات رُم کاملاً فراگیر بود. گالیله باید کاملاً ساکت بماند.
گالیله به کمک دوستان خود، مخفیانه با چاپخانه ای در هلند تماس گرفت؛ هلند به اندازه ای از قلمرو و نفوذ کلیسا دور بود که پاپ به خشم نیاید. دست نوشته ی این کتاب مخفیانه از ایتالیا خارج شد و در سال 1638، بزرگترین اثر گالیله، دو علم جدید، انتشار یافت.
در سال 1637، چند هفته پس از پایان نگارش کتاب دو علم جدید چشمش دچار عفونت شد و چیزی نگذشت که بینایی خود را کاملاً از دست داد.
به او اجازه داده شد دستیارانی استخدام کند تا مشاهدات علمی برای او انجام دهند و یافته های خود را به دانشمند بزرگ گزارش دهند تا آنها را تحلیل کند و در نظریه های جدید خود به کار ببرد.
اما گالیله هر روز ضعیفتر می شد و هر روز از شرایط اسارت در میان دیوارهای بلند ، بیشتر آزرده خاطر می شد.
در روز 8 ژانویه سال 1642، گالیلو گالیله کور، تحقیر شده از سوی همتایان خود و تنها، در خواب جان سپرد.
کاردینال باربرینی
آنچه گالیله به جهان علم عرض داشت، قابل سنجش نیست. او زمینه را برای کشفهای نیوتون ،دانشمند نسل بعد، در مورد نیرو، گرانی و حرکت آماده کرد. گذشته از آن، اصولی که گالیه برای حرکت وضع کرد، هنوز هم کار برد دارد.
گالیله تلسکوپ را از بازیچه به ابزاری علمی با کاربردهای بیشمار تبدیل کرد. او مفهوم شتاب را کشف کرد و آن را به صورت فرمولی ریاضی بیان کرد که امروزه نیز، تقریباً به همان شکل، به کار می رود. او در درک ما از آنچه در سقوط آزاد اجسام روی می دهد، تحول ایجاد کرد و این موضوع را با انجام آزمایشهای ساده و موشکافانه ای که قبلاً به فکر کسی نرسیده بود، روشن کرد .او راه را برای نگرشی کاملاً جدید باز کرد.
اما مهمترین کار گالیله مبارزه برای تعیین جایگاه علم در جهان بود. او در سرتاسر زندگی خود کوشید تا تفکر علمی شفاف را جا بیندازد و راه را برای ایجاد تحول در نحوه ی تفکر انسان باز کند.
کلیسایی که گالیله را مجازات کرد و کوشید تا روحیه ی او را در هم بشکند، بر جسم و زندگی او چیره شد، اما هیچ گاه نتوانست نبوغ او را سرکوب کند.
سرانجام کلیسای کاتولیک رومی نتوانست چراغی را که علم افروخته بود، خاموش کند. عقاید نادرست کلیسا، در مقابله با منطق روشن و قدرت استدلال سازش ناپذیر گالیله، سرانجام به کلی از میان رفت.
در پرتو تلاش گالیله به زودی «عصر روشنگری » فرا رسید و با آهنگی توقف ناپذیر به رشد خود ادامه داد و به تمام جهان متمدن گسترش یافت.
منبع: گالیلو گالیله
او در کتاب کوچکی که در مخالفت با طرفداران شاینر نوشت، اعتقاد خود به نظریه ی کوپرنیک، مبنی بر ثابت نبودن زمین را اعلام کرد؛ آری، زمین هم سیاره ای بود مثل سیاره های دیگر که به دور خورشید می گردید!
چند ماه نگذشته بود که این مناقشه توجه مقامات رُم را جلب کرد.
با فرا رسیدن بهار سال 1615، اتفاقی افتاد که دشمنان گالیله راخشنود کرد؛ گالیله به رُم احضار شد تا پشتیبانی خود از نیکولاوس کوپرنیک را انکار کند.
اعمال گالیله به مخالفت با کلیسا و تهدید نظام اعتقادی نسلهای آینده تعبیر شد. کلیسا مدعی بود که گالیله نمی تواند هم دانشمند باشد و هم کاتولیکی مؤمن.
«فلاسفه از اصطلاحاتی مانند همدلی، بیزاری، خواص غریبه، تأثیرات و از این قبیل برای پنهان داشتن پاسخ صحیح استفاده می کنند که «نمی دانم» است.
این پاسخ بسیار قابل قبول تر از پاسخهای دیگر است. زیرا درستکاری صادقانه از دورویی فریبکارانه بسی زیباتر به نظر می رسد.»
گالیله، نقل از کتاب «گفتگو»
«عیار سنج»
گالیله در هنگام حضور در برابر نماینده ی پاپ، از پشتیبانی کوپرنیک دست کشید و پذیرفت که ازتعلیم نظریه هایی که با دیدگاههای ارتدادی کوپرنیک همسویند، دست بردارد.تا مدتی اوضاع آرام شد. اما در سال 1618، سه دنباله دار در آسمان ظاهر شدند که به وضوع قابل مشاهده بودند. دانشمندی یسوعی به نام اوراتسیو گراسی، مدعی شد که مسیر این دنباله دارها خط مستقیم است و چند طرح ارائه داد تا این پدیده را با اعتقاد کهنه ی ارسطویی، مبنی بر مرکزیت زمین، تطبیق دهد.
گالیله حکم قبلی رُم را زیر پا گذاشت و با نوشتن کتابی به نام عیارسنج علناً نظریه ی گراسی و یسوعیان را رد کرد. او برای نشان دادن مسیر دنباله دارها از نظریه ی کوپرنیک استفاده کرد.
مسیر دنباله دارها با استفاده از تلسکوپ قابل ردگیری بود. آشکار بود که مسیر آنها خط مستقیم نیست، بلکه خمیده است. گالیله به کمک ریاضیات پیشرفته ی آن زمان توانست نشان دهد که حقایق موجود فقط با طرح کوپرنیک تطبیق می کند و باز هم ارسطوییان در اشتباه اند.
متأسفانه، البته از نظر گالیله، مقامات کلیسا شواهد را نادیده گرفتند و یک بار دیگر به مخالفت با او برخاستند. در نتیجه در سال 1624، گالیله شصت ساله به رُم فرا خوانده شد.
گالیله به ستوه می آید.
این بار پاپ اوربان هشتم،که روزگاری دوست گالیله بود. به شدت ناخرسند بود واصلاً تمایل نداشت به نظر گالیله توجه کند. خوشبختانه گالیله حفاظی دائمی برای خود ایجاد کرده بود. او نه تنها دانشمندی معتبر و بلند آوازه، و شاید بزرگترین دانشمند عصر خود بود، بلکه شبکه ای از دوستان مهم و با نفوذ در اطراف خود داشت.دوستانش علناً به پشتیبانی از او پرداختند و کوشیدند با وادار کردن گالیله به امضای حکمی مبنی بر اینکه دیگر هرگز به تدرسی عقاید کوپرنیکی نخواهد پرداخت، پاپ خشمگین را آرام کنند. پاپ این راه حل را پذیرفت. اما پس از آن واقعه حیرت آوری روی داد.
پاپ به گالیله اجازه داد کتابی بنویسد و در این کتاب استدلالهای هر دو طرف مناقشه را شرح دهد. قرار بود در کتاب شرح سنجیده ای از موضوع ارائه کند، اما سرانجام نتیجه بگیرد که کوپرنیک مرتد در اشتباه است.
اگر گالیله می خواست به عنوان مردی آزاد به فلورانس بازگردد، چاره ای جز موافقت با نقشه ی پاپ نداشت.
برنده ی جایزه ی نوبل،
استیون هاوکینگ،
نقل از «تاریخ فشرده ی زمان»
حبس درخانه
گالیله 9 سال پس از دریافت فرمان پاپ، کتاب خود را به پایان رساند: گفتگو در باب دو نظام اصلی جهان. نتیجه گیری نهایی کتاب مطابق فرمان پاپ نبود و پاپ گالیله را به رُم فرا خواند تا به اتهام ارتداد و خروج از دین محاکمه شود.بار دیگر در رُم، با گالیله شصت و نه ساله، مانند فردی جنایتکار برخورد می شد. تردیدی نیست که دوستان گالیله در دستگاه تفتیش عقاید بسیار کوشیدند تا جان گالیله را نجات دهند و پاپ خشمگین را وادار کنند که مجازات مرگ را به زندان ابد تخفیف دهد.
گالیله در خانه حبس شد. او اجازه یافت در خانه ی کوچکی در بیرون از شهر فلورانس زندگی کند؛ در این خانه به صورت بیست و چهار ساعته تحت نظر بود و اجازه خروج نداشت. همه کتابهایش ممنوع شد وفروش یا توزیع آنها مجازات مرگ داشت. نامه هایی که به اهل خانواده و دوستانش می نوشت سانسور می شد و برای ملاقات با این دانشمند دربند، دریافت اجازه مخصوص از رُم ضروری بود.
بقا
این رفتار تحمل ناپذیر اثر سوء خود را بر دانشمند بزرگ گذاشت. او دچار افسردگی عمیقی شد که در نتیجه ی یک رشته آسیبهای جسمی و ضربه های روحی، عمیقتر نیز شد.درسال 1633 به شدت بیمار شد و با عود بیماری عفونیی که قبل از محاکمه به آن مبتلا شده بود، از پا افتاد. مقامات رُم از سفر او به فلورانس به قصد مداوا، جلوگیری کردند و بیماریش شدت یافت. در نتیجه ی پافشاری دوستانی که در دستگاه پاپ داشت، اجازه دادند طبیبی به بالین او بیاید.
سپس در سال 1634، دخترش ماریا چلسته، در دیری در همان حوالی که به عنوان راهبه در آن زندگی می کرد، ناگهان بیمار شد و درگذشت.
گالیله با وجود این مشقتها، از پا درنیامد. او به دلبستگیهای خود در بیرون ازحوزه ی علم روی آورد و به نقاشی و نواختن عود پرداخت. پس ازمدتی، دوباره علاقه ی شدید خود به علم را بازیافت و استعدادهای خدادادی کنجکاوی و تخیل او دوباره به تدریج آشکار شد. دوباره نوشتن را شروع کرد ودر سالهای آخر زندگی خود کشفهای تأثیرگذار بسیاری در مکانیک انجام داد.
یکی از امتیازهای معدودی که مقامات کلیسا به او داده بودند، حق در اختیار داشتن دستگاههای علمی بود و گالیله شبها با آخرین تلسکوپ خود به رصد ماه، ستاره ها و سیاره ها می پرداخت.
«دو علم جدید»
بین سالهای 1634 و 1637، در روزهای سیاه اسارت، گالیله اثری را آفرید که بسیاری از دانشمند آن را بزرگترین اثر علمی او می دانند. گالیله کتاب جدید خود را دو علم جدید نامید. او در این کتاب، با استفاده از روش آشنای شخصیتهایی که درباره ی مسائل طرح شده بحث می کنند، دو حوزه ی مهم، اما بسیار متفاوت علم را توصیف کرد.گالیله در نیمه ی اول این کتاب، موضوع حرکت، نحوه ی حرکت اجسام و نیروهای وارد بر آنها را بررسی کرد. در نیمه ی دوم، به بررسی خواص ماده و نحوه ی کشیدن و شکل دادن مواد مختلف پرداخت.
کتاب دو علم جدید، به راستی اثری بنیادی بود. نیمه ی اول آن راه را برای کار فیزیکدانهای نسلهای آینده باز کرد که مهمترین آنها ریاضیدان و فیزیکدان بزرگ انگلیسی ، سر آیزاک نیوتون بود؛ نیوتون در همان سالی به دنیا آمد که گالیله از دنیا رفت.
نکته ی جالب این است که کار نیوتون دنباله ی کار گالیله است و تقریباً در همان مسیر پیش می رود.
انتشار مخفیانه
نیمه ی دوم کتاب دو علم جدید کاملاً نو بود؛ هیچ دانشمندی قبلاً با استفاده از روشهای ریاضی به بررسی خواص مواد نپرداخته بود. در این کتاب نظریه های مختلف در باب انواع مسائل مطرح می شود؛ مسائلی از قبیل اینکه چرا بعضی از مواد کشسان اند و بعضی نیستند، تا اینکه چرا فقط بعضی از مواد رسانای گرمایند.گالیله توانایی خود را از دست نداده بود - در واقع نبوغ او به کمال رسیده بود. مشکل این بود که انتشار آثار او ممنوع شده بود.
در کتاب جدید گالیله هیچ چیز نبود که بتوان بر چسب ارتداد بر آن زد، اما حکم مقامات رُم کاملاً فراگیر بود. گالیله باید کاملاً ساکت بماند.
گالیله به کمک دوستان خود، مخفیانه با چاپخانه ای در هلند تماس گرفت؛ هلند به اندازه ای از قلمرو و نفوذ کلیسا دور بود که پاپ به خشم نیاید. دست نوشته ی این کتاب مخفیانه از ایتالیا خارج شد و در سال 1638، بزرگترین اثر گالیله، دو علم جدید، انتشار یافت.
روزهای واپسین
گالیله تا روز آخر زندگی کار کرد. علم در خون او بود. او برای کشف، به خاطر هیجان پرده برگرفتن از رازهای عالم، زندگی می کرد.در سال 1637، چند هفته پس از پایان نگارش کتاب دو علم جدید چشمش دچار عفونت شد و چیزی نگذشت که بینایی خود را کاملاً از دست داد.
به او اجازه داده شد دستیارانی استخدام کند تا مشاهدات علمی برای او انجام دهند و یافته های خود را به دانشمند بزرگ گزارش دهند تا آنها را تحلیل کند و در نظریه های جدید خود به کار ببرد.
اما گالیله هر روز ضعیفتر می شد و هر روز از شرایط اسارت در میان دیوارهای بلند ، بیشتر آزرده خاطر می شد.
در روز 8 ژانویه سال 1642، گالیلو گالیله کور، تحقیر شده از سوی همتایان خود و تنها، در خواب جان سپرد.
میراث یک نابغه
«امروز خبر فقدان آقای گالیله به ما رسید، خبری که نه تنها فلورانس، که همه ی جهان رامتألم می کند و سرتاسر قرن ما را، که عظمت و جلالی که این مرد آسمانی به آن بخشید، از مجموع همه ی فیلسوفان عادی بیشتر بود. اکنون که زمان رشک ورزیدن به پایان رسیده است، علوّ درجات این اندیشمند فرزانه، که راهنمای همه ی نسلهای آینده برای دستیابی به حقیقت خواهد بود، بر همگان آشکار می شود.»کاردینال باربرینی
آنچه گالیله به جهان علم عرض داشت، قابل سنجش نیست. او زمینه را برای کشفهای نیوتون ،دانشمند نسل بعد، در مورد نیرو، گرانی و حرکت آماده کرد. گذشته از آن، اصولی که گالیه برای حرکت وضع کرد، هنوز هم کار برد دارد.
گالیله تلسکوپ را از بازیچه به ابزاری علمی با کاربردهای بیشمار تبدیل کرد. او مفهوم شتاب را کشف کرد و آن را به صورت فرمولی ریاضی بیان کرد که امروزه نیز، تقریباً به همان شکل، به کار می رود. او در درک ما از آنچه در سقوط آزاد اجسام روی می دهد، تحول ایجاد کرد و این موضوع را با انجام آزمایشهای ساده و موشکافانه ای که قبلاً به فکر کسی نرسیده بود، روشن کرد .او راه را برای نگرشی کاملاً جدید باز کرد.
اما مهمترین کار گالیله مبارزه برای تعیین جایگاه علم در جهان بود. او در سرتاسر زندگی خود کوشید تا تفکر علمی شفاف را جا بیندازد و راه را برای ایجاد تحول در نحوه ی تفکر انسان باز کند.
کلیسایی که گالیله را مجازات کرد و کوشید تا روحیه ی او را در هم بشکند، بر جسم و زندگی او چیره شد، اما هیچ گاه نتوانست نبوغ او را سرکوب کند.
سرانجام کلیسای کاتولیک رومی نتوانست چراغی را که علم افروخته بود، خاموش کند. عقاید نادرست کلیسا، در مقابله با منطق روشن و قدرت استدلال سازش ناپذیر گالیله، سرانجام به کلی از میان رفت.
در پرتو تلاش گالیله به زودی «عصر روشنگری » فرا رسید و با آهنگی توقف ناپذیر به رشد خود ادامه داد و به تمام جهان متمدن گسترش یافت.
منبع: گالیلو گالیله
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}