نگاهی به فیلم «بیداری»، The Awakening
کارگردان: نیک مرفی، فیلم نامه: نیک مرفی، استیون وُلک، مدیر فیلمبرداری: ادوارد گراو، موسیقی: دانیل پمبرتن، تدوین: ویکتوریا بویدِل، بازیگران: ربکا هال (فلورِنس کتکارت)، دومینیک وست (رابرت مالوری)، ایملدا استانتن (ماد
نویسنده: مهرزاد
بیداری The Awakening
کارگردان: نیک مرفی، فیلم نامه: نیک مرفی، استیون وُلک، مدیر فیلمبرداری: ادوارد گراو، موسیقی: دانیل پمبرتن، تدوین: ویکتوریا بویدِل، بازیگران: ربکا هال (فلورِنس کتکارت)، دومینیک وست (رابرت مالوری)، ایملدا استانتن (ماد هیل)، لوسی کوهو (کنستانتین استریکلند)، جان شرَپنل (کشیش هیوپِرسلاو)، شان دولی (مادلن مک نیر)، محصول 2011 انگلستان، 107 دقیقه.انگلستان، 1921. فلورنس کتکارت نویسنده ای است که درباره دروغ ها و شیادی های فراطبیعی می نویسد و در همکاری با پلیس، شارلاتان ها و دروغ هایی را که به عنوان امور فراطبیعی به خورد افراد ساده دل داده می شود افشا می کند. او پس از کشته شدن مرد محبوبش در جریان جنگ جهانی اول، این مسیر حرفه ای را در پیش گرفته است. فلورنس پس از ملاقات با مردی به نام رابرت مالوری که معلم یک مدرسه شبانه روزی است و درخواست بررسی ماجرای مرگ اخیر یک دانش آموز وارتباط میان آن با مشاهده روح یک کودک را دارد، به این مدرسه می رود تا حقیقت ماجرا را کشف کند. منظره روح کودک در ابتدا به نظر می رسد که حاصل
شیطنت های یکی از دانش آموزان مدرسه باشد. در این میان، وابستگی عاطفی میان فلورنس و رابرت شکل می گیرد و زمان تعطیلات مدرسه فرا می رسد. اکنون جز فلورنس و رابرت فقط ماد خدمتکار و پسر یتیم تنهایی به نام تام در مدرسه هستند. در ادامه، وقایع فراطبیعی غریب و توضیح ناپذیری رخ می دهد که به کشف حقایق مرموزی می انجامد و فلورنس را وادار به تجدید نظر در بسیاری از افکار پیشینش می کند ...
روح ایمان
در حالی که در یکی دو سال گذشته سینمای امریکا در ژانر وحشت موفقیت چندانی نداشته، چند نمونه قابل توجه در این گونه در سینمای انگلستان تولید شده که شاید بهترین شان همین بیداری، اولین ساخته بلند نیک مرفی باشد. بیداری در وهله نخست به لحاظ تم کلی اش یادآور 1408 (میکاییل هافشتروم، 2007) است: نویسنده ای بی اعتقاد به ارواح، در عمارتی قدیمی با این موجودات مواجه می شود و به باوری جدید می رسد. نکته هایی از قبیل ارجاع به زندگی شخصی و گذشته ی نویسنده و نیز عبور از مرحله موقتی مرگ از دیگر نکته های مشابه فیلم است. اما در بیداری، برخلاف 1408، خبری از حضور متراکم و تهاجمی دنیای ارواح نیست و شخصیت اصلی داستان، فلورِنس، در فرایندی آرام و تدریجی که متناسب با بافت الگوهای روایی بریتانیایی است، مسیر تجربه درک ارواح را طی می کند. این مسیر در واقع برگردانی از خاطرات فراموش شده فلورنس است که در چند سکانس پایانی از نشانه های جاری در آن رمزگشایی می شود. موفقیت اصلی مرفی در همین چیدمان های هوشمندانه نشانه هاست. نکته هایی مانند تابلوی قدیسان آیین مسیحیت، شمایل زن بر دار روی کف اتاق، عروسک خرگوش آواز خوان، ماجرای حمله ببر به فلورنس در دوران کودکی و... همگی المان هایی هستند که در دو زمان حال و گذشته نقش ایفا می کنند و به مثابه قطعه های کمکی پازل، مخاطب را در ترجمان موقعیت ناهشیار فلورنس یاری می دهند، بی آنکه از حد نمادین و دراماتیک خود فراتر روند و جلوتر از روند داستان، لایه های مخفی درام را فاش سازند. شاید همراهی و الفت فلورنس با معلم تاریخ مدرسه، به نوعی اشاره به تاریخی فراموش شده باشد که در دوران بعد از جنگ جهانی اول، با آن همه ویرانی و کشتاری که به بار آورد، نسلی اعتقاد از دست داده و مضطرب را از خود به جای گذاشت. فلورنس زنی مقتدر به نظر می رسد (در اوایل فیلم، وقتی مچ شیادان احضار کننده ارواح را باز می کند آمرانه به یک مامور پلیس دستو بازداشت شان را می دهد)، اما در درون خود افسرده و رنجور و شکننده است (در مقابل آینه می گرید و در خلوت از خود از موهومات در هراس است) و انگار این اوضاع، برگردانی از موقعیت بشریت در دوران پس از جنگ است که به رغم پیروزی ظاهری اش، از داخل تهی شده است. یادمان های فلورانس از مرد محبوبش (فندک و عکس) که در جنگ کشته شده، در کنار زخم هایی که بر تن معلم تاریخ روییده، عمق بیش تری به این فضای تلخ می دهد. در چنین بستری، ترسیم یک ماجرای ترسناک از اشباح، زمینه مناسبی را پرورش می دهد تا موقعیت درونی و بیرونی اش را برای مخاطب قابل تامل سازد.روایت در فیلم بیداری در سه مرحله سپری می شود، ابتدا با زمینه های الحاد زن روبه رو می شویم که قاطعانه در مقابل معتقدان به ماورا می ایستد و حتی شیادان را در این زمینه رسوا می کند. در مرحله دوم، او با عزیمت به مدرسه ای که گفته می شود گرفتار ارواح شده، ثابت می کند که آن اتفاق های عجیب نه ناشی از دخالت ارواح که به خاطر دلایلی مادی است، و در مرحله سوم که بستر اصلی داستان را تشکیل می دهد، خود زن به تدریج دچار ادراک های غریبی می شود که در نهایت باورش را به ارواح برمی انگیزد. نیروی محرک اصلی پیش برد روایت، همین تضاد موقعیت بین این مراحل سه گانه است که البته روندش چنان با تانی سپری می شود که تا آخرین سکانس ها هم تماشاگر متوجه نمی شود که یکی از شخصیت های محوری درون مدرسه، در واقع یک روح است، تا وقتی که خود داستان این موضوع را افشا می کند. در عین حال پایان داستان نیز با نوعی ابهام همراه است. و اگرچه بر اساس برخی شواهد گذرا شک می کنیم که خود فلورنس هم تبدیل به روح شده، ولی بازی های میزانسنی فیلم ساز در سکانس آخر، تا حد زیادی مخاطب را دچار تردید در ماهیت وجودی شخصیت اصلی می کند و به این ترتیب در واپسین لحظه ها نیز فیلم پویایی خود را از دست نمی دهد.
منبع: نشریه فیلم شماره 445
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}