نویسنده: مسعود ثابتی



 

انتخاب های زندگی

The Things of Life/Les choses de la vie
کارگردان: گلود سوته، فیلم نامه: پل گیمار بر اساس رمانی از خودش، اقتباس و دیالوگ ها: ژان لوپ دابادی، مدیر فیلم برداری، ژان بوفتی، موسیقی، فیلیپ سارد، تدوین: ژاکلین تیدو، بازیگران: میشل پیکوی (پیر برار)، رُمی اشنایدر (الن)، ژرار لارتیگو (برتران برار)، ژان بوآز (فرانسوا)، بابی لاپوئنت. محصول 1970 فرانسه/ایتالیا/سوییس، 89 دقیقه.
پیِرمعماری میان سال است که پس از قطع ارتباط با همسرش، با دختری به نام آلن آشنا شده است. آن دو قرار است سفری به تونس بروند، اما برای پیر فراموش کردن خاطره همسرش کاترین و فرزند دوستانش دشوار است. او در انتخاب یکی از دو مسیر پیش رو برای ادامه زندگی اش مردد است، تا این که سرانجام نامه ای برای الن می نویسد و از او می خواهد به رابطه اش پایان دهند. هنگام بازگشت از سفری کوتاه با اتومبیل، ناگهان احساس می کند که آلن را دوست دارد و می خواهد با او ازدواج کند، اما در راه تصادف می کند و در بیمارستان می میرد و نامه ای را که برای آلن نوشته، همراه با دیگر وسایل شخصی اش تحویل کاترین می دهند که در بیمارستان حضور دارد. در همین حین، آلن هم خود را به بیمارستان می رساند و کاترین، پیش از رسیدن او، نامه را پاره می کند.

زندگی، مرگ و دیگر هیچ...

بازیگرانی هستند که کافی است فقط باشند؛ همین جوری مجذوب کننده اند. مهم نیست در چه فیلمی و به کارگردانی کدام فیلم ساز. حضورشان بر همه چیز فیلم سایه می افکند و تماشاگر دیگر قدرت فاصله گیری و تحلیل اثر را، به لطف جاذبه و گرمای آن حضور، ندارد. ممکن است حتی اگر آگاه باشید که فیلم در نهایت، فیلم بدی است. هم چنان که رُمی اشنایدر هم در فیلم های بد بازی کرد. اما نکته این جاست که درچنین مواردی، فیلم و هرچه در آن است، تنها بهانه ای است برای دیداری تازه. و خاطره چنین دیداری، حاشیه های آن، زمان و مکانش، و آن چه در آن گذشته، می تواند در نهایت امر، خاطره ای دوست داشتنی و خوشایند هم باشد. در چنین مواردی، کاری از نقد و تحلیل ساخته نیست. شاید حتی نیازی هم به آن نیست. یکی را دوست دارید و هرآن چه را که یادآور اوست. همین. تصویر آن بازیگر اتریشی تبار که در اوج و زود هنگام از دست رفت، از این دست است.
اشنایدر یار باوفای کلود سوته بود و چند فیلم برای او بازی کرد. در مهم ترین آن ها، سزار و رزالی، در مرکز درام قرار گرفت، درخشید، و همه کس را، از ایومونتان تا تماشاگران فیلم، مسحور کرد؛ و در باقی موارد؛ همان اشنایدر آشنا بود؛ همانی که حضورش نقطه ثقل تصاویر بود و توازن و زیبایی قاب ها، وابسته به حضور او. در انتخاب های زندگی (که در دهه 1350 در ایران باعنوان شگفتی های زندگی به نمایش عمومی درآمد) باز هم اوست که در مرکز درام قرار دارد. هرچند شخصیت اصلی فیلم میشل پیکولی است و در اکثر دقایق فیلم با او همراهیم، اما جاذبه او و لطفی که تماشاگر را همراه فیلم و پیر را چنان حیران و بی خویش کرده، باز از اوست. فیلم با صحنه تصادف پیرآغاز می شود؛ و تیتراژ بر صحنه های معکوس از رانندگی طولانی او آغاز می شود تا از همان ابتدای فیلم با آگاهی از فرجام کار و وقوف بر سرانجام داستان، تماشای آن را آغاز کنیم. سوته با چنین تمهیدی، زمینه را برای چیزی مهیا می کند که از آن پس و در اغلب آثار او در دهه 1970، دنبال می شود: کم رنگ شدن خط داستانی یا حتی بی قدر شدن آن، و تلاش در نمایش روزمرگی های کسانی که در تنگناهای زندگی و در تار الگوهای روزمره خود گرفتار شده اند. آثار سوته در این دهه که در مهم ترین آن ها، همکاری ژان لوپ دابادی در نوشتن فیلم نامه، تاثیری انکارناپذیر دارد، داستان هایی اند از زندگی مردم طبقه متوسط که از صافی نگاه مشاهده گر تیزبین جامعه سرمایه داری گذشته اند.
سوته در دوران سیطره موج نو در فرانسه، از معدود فیلم سازهایی بود که کارش را بی هیچ تاثیری از آن موج آغاز کرد و به واسطه هم دلی و درکی که از طبقه متوسط به دست داد- طبقه ای که سینماگران معاصر اروپایی کم تر سراغی از ان می گرفتند- جایگاهی یکه در سینمای فرانسه یافت. در انتخاب های زندگی نشانه هایی چنان زاویه نگاهی کاملاً هویداست. هرچند که فیلم، اثری شخصی و استوار بر پیرنگی عاشقانه به نظر می رسد، اما شخصیت اصلی فیلم به روشنی نماینده آن نوع سرگشتگی و شیوه زندگی طبقه متوسط در جامعه فرانسه است که دیگر نمایندگانش را با دغدغه ها و گرفتاری های مشابه در فیلم های مثل ونسان، فرانسوا، پل و دیگران (1971)، مادو (1976)، یک داستان ساده (1978) و .. نیز دیده ایم. اما انتخاب های زندگی به شیوه ای منحصر به فرد، داستانی است درباره تاثیر جلوه های به ظاهر ناچیز و گذرای زندگی بر سرنوشت، و قدر و اهمیت آن لحظه ها، هنگامی که چیرگی مرگ، گریزناپذیر جلوه می کند. سوته ساختار فیلم را با فلاش بک ها و تداعی هایی که روند خطی درام را مخدوش می کنند، پی می ریزد و آن را جابه جا با صحنه هایی از لحظه ی تصادف نقطه گذاری می کند تا با سلب اعتبار از روند خطی داستان، بر آن لحظه ها و موقعیت های گذرا اهمیت بخشد و بر تاثیر آن ها در سرنوشت ها و تلقی ها و دیدگاه ها تاکید کند.
فیلم از آثار درخشان و کم نظیر تاریخ سینما در به تصویر کشیدن مرگ و حالات و تاثیرهایش بر آن کسی است که در آستانه اش ایستاده است. کل ماجراهای فیلم را می توان فشرده ای از هجوم خاطرات و دریغ ها و افسوس هایی دانست که از لحظه تصادف بر ذهن پیر هجوم می آورند و در آن واپسین لحظه ها، او را با ابعاد و زوایه هایی جدید از آن چه بر او گذشته آشنا می کنند. هنگامی که پس از بستری شدنش در بیمارستان مرگ سرانجام چیره می شود، لحظه ای است که او خود را غرق در آب دریا و در حال دورشدن قایق همسر و فرزندش می بیند، و دیگر تمام. بینشی چنین هنرمندانه از چیستی مرگ و خفقان و عذاب بی رحمانه و دردناک لحظه احتضار، کم تر نظیری در تاریخ سینما دارد.
منبع: نشریه فیلم شماره 445