نویسنده: دکتر اکبر شعبانی



 

چکیده

گرچه سابقه ی علوم بلاغی در عرب به قبل از اسلام و دوره ی جاهلی می رسد و اسناد و مدارک فراوان دال بر به کارگیری آرایشهای لفظی و معنوی در شعر شاعران و سخن خطیبان و کاهنان این دوره موجود است، امّا آغاز شکل گیری علوم بلاغی بر مبنای الفاظ و اصطلاحاتی خاص را باید مربوط به بعد از اسلام و اواخر قرن دوّم و اوایل قرن سوم دانست. و در این امر، از علمای لغت، صرف و نحو، مفسّران و متکلّمان اولیّه به عنوان نخستین ابداع کنندگان الفاظ به کار گرفته شده در علم بلاغت باید نام برد.
گرچه اینان اغلب این اصطلاحات را به معنای خاص بلاغی و به صورتی که بعدها توسّط جاحظ و ابن معتز و دیگران تعریف شد به کار نبرده باشند. آنچه در پی می آید، کندوکاوی است نه چندان گسترده در زمینه ی شکل گیری علوم بلاغی در عرب.
باری، نزول قرآن به عنوان کتاب هدایت و معجزه ی رسول خاتم، دری از اعجاب و شگفتی به روی جهانیان بویژه زبان دانان و فصحای عرب باز کرد و آنان را در راستای اثبات اعجاز کلام حق در حدّ توان به گشودن راز و رمز این کتاب آسمانی و این پیام ربّانی برانگیخت و هر روز که گذشت بر حجم موضوعات و مسائل قرآنی و بخصوص بر دامنه ی وسعت علم بلاغت افزوده گشت.
نقش ارزشمند علمای لغت، نحویان و مفسران آغازین را در امر تکامل و شکل گیری علوم بلاغی نباید از نظر دور داشت، کسانی همچون: خلیل بن احمد بصری (متوفی 170)، سیبویه (متوفی 180)، فرّاء (متوفی 207)، ابوعبیده (متوفی 210)، اصمعی (متوفی 211) و دیگران در آثار خویش الفاظ و اصطلاحاتی به کار می بردند که بعدها در نام گذاری مسائل و مطالب بلاغی مورداستفاده قرار گرفت.
مثلاً سیبویه، اصطلاحاتی همچون، تعریف و تنکیر، تقدیم و تأخیر را در اثر معروف خود، الکتاب گرچه نه به معنای بلاغی و اصطلاحی آنها به کار برده است و شاید بتوان از این نظر الکتاب را اولین اثر مدوّنی دانست که حاوی مصطلاحاتی از علم معانی است و همین کلمات است که به تدریج و با تحوّل معنا به عنوان اصطلاحات و عناوین بلاغی به کار گرفته شدند.
نقش خلیل بن احمد در این امر به حدی است که حتّی عبدالله بن معتز، صاحب البدیع، اولین کتاب مستقل و مدوّن در بلاغت عرب، در مواضع بسیاری از کتاب خویش به قول او استناد می جوید، از جمله در بحث «مطابقه» می گوید: قال الخلیل رحمة الله: یقال، طابقت بین الشیئین اذا جمعتها علی حذو واحد. (1)
و یا در باب جنس آورده است: قال الخلیل، الجنس لکّل ضرب من النّاس و الطّیر و المعروض و النحو. (2)
ابن معتز علاوه بر خلیل به قول اصمعی نیز استناد می جوید و تعریف خویش در زمینه ی تجنیس را با روش او در «کتاب الاجناس» مطابق می داند: «... علی سبیل الذّی الفّ الاصمعی کتاب الاجناس علیها». (3)
ابوعبیده نیز در تفسیر معروف خویش «مجازالقرآن» برخی از اصطلاحات بلاغی از قبیل: تشبیه، کنایه، تقدیم و تأخیر، ایجاز، التفات و مجاز را به کار گرفته است. ولی باید دانست این واژه نزد ابوعبیده اغلب در مفهومی که بلاغی نویسان بعد به کار گرفته اند. استعمال نشده، برای مثال، واژه ی مجاز به کرّات و در مفهوم «تفسیر» و «معنی» به کار برده، در تفسیر آیه ی: اِنّ علینا جمعه و قرآنه، می گوید: مجازه: تألیف بعضه الی بعض. (4)
لازم به ذکر است، نفوذ و تأثیر علمای نحو و تفسیر و لغت در تکوین بلاغت عرب تا آنجاست که حتّی رادویانی اولّین بلاغی نویس زبان فارسی نیز، ناگزیر از استناد به قول آنان است و در جای جای کتاب خویش به نقل نظرات آنان می پردازد، از جمله در فصل متضاد می گوید، «و اما دبیران و خلیل بن احمد این اصل را مطابق خوانند». (5)
در همین روزگار، گروهی از شعرای شعوبی موسوم به «مُحدثین» و «مولّدین» بویژه در دوره ی عباسی با نوآوریها و به کارگیری صنایع بدیعی در اشعار خویش تحولّی شگرف در بلاغت ایجاد کرده و تأثیری غیرقابل انکار در اعتلا و باروری آن برجای گذاشتند. از نام آوران این گروه می توان افرادی چون: بشاربن برد طخارستانی (متوفی 167)، مسلم بن ولید (متوفی 179) و ابونواس اهوازی (متوفی 198) را نام برد.
گرچه، برخی از جمله ابن معتز، صاحب البدیع، با کم اهمیّت جلوه دادن کار آنان سعی در انکار ابتکارات و نوآوریها و نقش مؤثر آنان در اعتلای فنون بلاغت عرب دارند: لیعلم انّ بشّاراً و مسلماً و ابانواس و مَن تقیّلهم و سلک سبیلهم لم یسبقوا الی هذا الفن و لکنّه کثر فی اشعار هم فعرف فی زمانهم. (6)
نامبرده معتقد است، این طایفه کاری جز اطلاق اصطلاح بدیع بر علوم بلاغی انجام نداده اند و از محتوای کتاب خویش به عنوان «الذّی سمّاه المحتدثون البدیع» یاد می کند و مدّعی است آنان فقط این صنایع را در اشعار خویش به کار گرفته و در زمان آنها شناخته شده است.
گفته می شود: مسلم بن ولید از شعرای بدیع سرای آغاز دوره ی عباسیان اولین شاعری است که صنایع ادبی را «بدیع» و «لطیف» نامیده است.
صاحب «البدیع» با شدّت هرچه تمامتر در پی انکار و بی اثر کردن نقش این گروه است و هرجا فرصتی می یابد منکر ابتکارات و نوآوریهای آنان می شود:
«وَ مِنَ البدیع ایضاً التّجنیس و المطابقه و قدسبق الیها المتقدّمون و لم یبتکر هما المحدثون». (7) و بالاخره اظهار می دارد، غرض از تألیف کتاب البدیع بی اعتبار کردن کار محدثین و نسبت دادن همه چیز به متقدّمات است: «وَ غرضنا فی هذا الکتاب تعریف النّاس انّ المحمدثین لم یسبقوا المتقدمین الی شیءٍ من ابواب البدیع» (8)
این همه حساسیت ابن معتز از آن جهت است که محدثین از شهرت فراوان برخوردار بوده و بلاغت عرب در آن دوره تحت الشعاع ابتکارات و نوآوریهای آنان قرار داشته است و نهادن نام محدثین و مولّدین برآنان متقدّمین خود گواه این معناست.
جالب اینکه، همین ابن معتز، امثله شعری فراوان از شعرای مُحدَث بویژه بشّار و ابونواس در کتاب خویش آورده و عملاً نشان داده است که بسیاری از مصداقهای صنایع بدیعی را نه در شعر متقدّمان، که در سروده های آنان می توان یافت. مثلاً با آوردن بیت زیر از بشّار می گوید: مِن احسن التشبیه قول بشّار: (9)
کأنّ فوادَهُ کرةٌ تَنزّی حَذارَ البینِ لونفع الحذارُ
(انگار دل او گوی متحرکی است، از جدایی بپرهیز اگر این پرهیز فایده ای داشته باشد). و در همین زمینه با نقل ابیاتی از ابونواس می گوید: «و ممّا یستحسن من التشبیه قول ابی نواس».
لما تبدّی الصلح من حجابه لطلعة الاشمط من جلبابه
کانّما یصفر من ملاعق صرصرة الاقلام فی المهارق (10)
(وقتی صبح از حجاب خود سر بیرون آورد، مانند سر در آوردن مرد میان سال با موهای سیاه و سفید از پیراهن خویش).
(انگار او به وسیله ی ملاعق (ملعقه ها) صفیر می زند، مانند صفیر کشیدن (سوت زدن) قلمها بر روی کاغذها».
علمای علم کلام نیز به نوبه ی خود، در توسعه و غنای بلاغت عرب بی تأثیر نبودند. متکلمان مذاهب مختلف، بخصوص اشاعره و معتزله در اثبات حقانیت عقاید و نظرات خویش و در به تسلیم کشانیدن طرف مقابل به لفّاظی و آرایش کلام و سفسطه های رنگارنگ متوسّل می شدند و این امر به رواج علوم بلاغی و غنای آن کمک شایانی نمود.
در سیر تکامل و شکل گیری بلاغت عرب، ابو عثمان عمرو بن بحربن محبوب جاحظ (متوفی 255) را به عنوان یکی از چهره های درخشان در پایه گذاری این علم همواره باید در نظر داشت. او بخصوص در کتاب البیان و التّبیین به شرح و توضیح و تعریف بسیاری از مسائل بلاغی و محسّنات سخن پرداخته و در جای جای این کتاب بخصوص در باب البیان به نقل نظرات ملل، شخصیتها و دانشمندان مختلف درباره ی موضوعات متنوّع این علم، مبادرت ورزیده است، به طوری که این اثر یکی از منابع ارزشمند و قابل استفاده در این مورد به حساب می آید. اینک به عنوان مشتی از خروار به نمونه هایی از آنچه در این کتاب ارزشمند آمده، اشاره می شود:
از قول محمدبن علی بن عبدالله بن عباس به تناسب بین گفتار و علم اشاره می کند و سخن بدون پشتوانه ی علمی را نمی پسندد، همان طوری که علم بدون پشتوانه ی عقل و منطق را نیز نمی پذیرد. «انّی لاکره ان یکون مقدار لسانه فاضلاً عن مقدار علمه کما اکره ان یکون مقدار علمه فاضلاً عن مقدار عقله». (11)
در عین اینکه از قول ایاس ابن معاویه در جواب آنانی که او را به خاطر پرگویی سرزنش می کنند که: «ما فیک عیب الاکثرة الکلام» می گوید: «فالزّیادة من خیر خیر» (12) اما سخن قلیلی را که انسان را از کثیر بی نیاز کند، می پسندد: «و احسن الکلام ما کان قلیله یغنیک عن کثیره». (13)
جاحظ ضمن اصالت دادن به نیّت در سخن از قول عامر بن عبد می گوید: «الکلمة اذا خرجت من القلب وقعت فی القلب و اذا خرجت من اللّسان لم تجاوز الاذان». (14)
نامبرده بلاغت را طرفینی دانسته و ضمن تأیید قول امام ابراهیم بن محمد که گفت: «یکفی من حظ البلاغة، ان لا یؤتی السامع من سوء افهام الناطق و لا یؤتی الناطق فهم السامع» (15)
می گوید: و امّا انا فاستحسن هذا القول جداً.
باری جاحظ در این کتاب به بسیاری از موضوعات بلاغت توجه داشته و از مسائلی چون: استعاره، تشبیه، مجاز، ایجاز، اطناب، تجنیس و سجع سخن به میان آورده است.
لازم به ذکر است، لفظ «بدیع» گرچه در جای جای این کتاب استعمال شده، اما این کلمه به عنوان بلاغت و یا شعبه ای از علم بلاغت مدّنظر جاحظ نیست، بلکه بر هر نوع جدید و جالبی از فنون بیان نظیر استعاره و تشبیه اطلاق گردیده است و اغلب در مفهوم جدید و مستحسن به کار رفته است. مثلاً آنجا که ابوعمرو کلثوم بن عمرو، معروف به عتابی را در بدیع مقلّد بشّار می داند و بشّار و ابن هرمه را در میان شعرای مولّد در فن بدیع صحیح تر از همه می شمارد، می گوید: «و کان العتابی یحتذی حذو بشّار فی البدیع و لم یکن فی المولدین اصوب بدیعاً من بشار و ابن هرمه». (16) به هر حال جاحظ از نخستین کسانی است که این کلمه را فراتر از معنای لغوی و واژگانی و تقریبا در مفهومی نقدی و علمی به کار برده و آن را بر هر نوع جدید از تعابیر بلاغی اطلاغ نموده است، امّا کاربرد این واژه به عنوان اصطلاحی خاص برای همه ی مسائل امری است که توسط ابن معتز (متوفی 296) صورت گرفت. که شرح آن خواهد آمد. البته باید دانست ابن معتز خود معترف است این نامگذاری نه بوسیله ی او بلکه توسط «محدثین» انجام گرفته است.
در فاصله ی زمانی بین جاحظ و ابن معتز، گروهی از ادبای صاحب نام و اهل نحو و لغت از قبیل ابو محمد عبد الله بن مسلم بن قتیبه (متوفی 276) ابو العباس احمد بن یحیی ثعلب (متوفی 291)، محمد بن یزید مبرد (متوفی 285) و دیگران در آثار خویش در مورد بسیاری از مسائل بلاغی سخن رانده اند.
ابن قتیبه در «الشّعر و الشّعرا» ضمن نقد شعر شاعران و ارزیابی آنها، به لفظ نیز همپای معنا اهمیت می دهد و برخلاف جاحظ ارزش آن را کمتر از معنا نمی داند و بهترین شعر از نظر او شعری است که به لفظ زیبا وبه معنی استوار باشد (17) و ضعف در هر یک از این دو رکن (لفظ و معنی) را نقص شعر شمرده و بی مایه ترین شعر را آن می داند که از هر دو جهت نازیبا و نادلنشین باشد. همو در کتاب دیگر خود «تأویل مشکل القرآن» نیز به ذکر بسیاری از اصطلاحات علم بلاغت می پردازد.
ابوالعباس ثعلب در «قواعد الشّعر» از ارکان و فنون شعر سخن به میان می آورد، لازم به ذکر است، این کتاب مورداستفاده ی دیگران از جمله قدامة بن جعفر «نقد الشّعر» قرار گرفته است. قدامه علاوه بر آوردن امثله ی فراوان از کتاب مذکور، اصطلاحاتی از قبیل «المعاظله» را از او گرفته است. خود گوید: «و سألت احمد بن یحیی عن المعاظله، فقال: مداخلة الشّیٍ فی الشّیٍ». (18)
دیگر از این گروه می توان از مبرّد صاحب کتاب معروف «الکامل فی اللّغة و الادب» نام برد. وی در این کتاب علاوه بر تقسیم صنعت تشبیه از برخی دیگر از مسائل بلاغی نیز بحث کرده است.
لازم به یادآوری است، تا اواخر قرن سوم گرچه کتب فراوان می توان یافت که به نوعی از مسائل و مصطلحات علم بلاغت سخن رانده اند، امّا هیچ یک از این آثار مستقیماً به بلاغت اختصاص ندارد. اولین کتابی که به طور مستقل علوم بلاغی را به بحث می کشد، کتاب معروف «البدیع» تألیف عبدالله بن معتز (متوفی 296) است. مؤلف خود نیز به این امر معتقد بوده، می گوید: «و ما جمع فنون البدیع و لا سبقنی الیه احد» (19)
باید در نظر داشت، منظور از بدیع نزد ابن معتز، علم بلاغت بوده است. زیرا در این دوره هنوز تقسیمات سه گانه ی این علم «معانی، بیان و بدیع»صورت نگرفته است. البدیع که بیشتر با هدف انکار نقش مؤثر شعرای «مُحدَث» در بلاغت عرب تألیف گردیده، بسیاری از الفاظ و اصطلاحات گذشتگان را اخذ و تعاریف تازه ای از آنها ارائه داده است.
ابن معتز اصطلاح بدیع را «اسم موضوعٌ لفنونِ شعر» تعریف کرده و شامل پنج باب به شرح ذیل می داند:
1- استعاره
2- تجنیس
3- مطابقه
4- ردّ اعجاز الکلام عن ما تقدّمها (ردّ دنباله های کلام بر بخشهای نخستین آن)
5- مذهب کلامی
از اصطلاحات پنجگانه ی فوق، جناس را از اصمعی و مذهب کلامی را از جاحظ گرفته است و در موضع بحث از این اصطلاحات، خود بدین امر اشاره کرده است.
نیمه ی دوم کتاب به محاسن الکلام (زیباییهای نظم و نثر) اختصاص دارد و مؤلّف در آن به شرح سیزده اصطلاح یا فن می پردازد و از: التفات، اعراض، رجوع، حسن الخروج، تأکید مدح بمایشبّه الذم، تجاهل العارف، هزل، حسن التّضمین، تعرض و کنایه، افراط در صفت، حسن التّشبیه، اعنات (لزوم ما لا یلزم) و حسن الابتدا، سخن به میان آورده و با ذکر شواهدی از شعرای مختلف، هر یک را جداگانه مورد بحث قرار داده است.
باری درباره ی البدیع، اولین اثر مدوّن و مستقل در زمینه ی بلاغت، سخن بسیار است و لازم است به جنبه های مختلف آن پرداخته شود، امّا جهت التزام اختصار، به همین مقدار اکتفا می شود. لازم به ذکر است، این کتاب در بسیاری از آثار بلاغی پس از خود تأثیر گذاشته است. از آن جمله: بدیع القرآنِ ابن ابی الاصبع، العمده ی ابن رشیق قیروانی، الصناعتینِ ابوهلال عسکری را می توان نام برد.
ابن طباطبا صاحب عیار الشعر (متوفی 322) نیز از چهره هایی است که در تکوین بلاغت عرب نقشی مؤثر داشته است، او نخستین کسی است که از ادوات تشبیه بحث کرده و از سرقات به صورت تحلیلی سخن به میان آورده. آرا و نظرات او در مورد شعر و مباحث مربوط به آن از قبیل تشبیه و اقسام آن و دیگر موضوعات، مورد اقتباس بسیاری بزرگان پس از وی از جمله ابن رشیق قیروانی صاحب العمده، ابوهلال عسکری صاحب الصناعتین قرار گرفته، بلاغی نویسان آغازین زبان فارسی یعنی: محمدبن عمر رادویانی و رشیدالدین و طواط و شمس قیس نیز در آثار خویش از عیار الشعر تأثیر پذیرفته اند. (20)
در قرن بیستم علاوه بر بلاغتی که کسانی چون جاحظ و ابن معتز مدافع آن بودند و آن را نشأت گرفته از قرآن و حدیث و اشعار متقدّمان می دانستند، مکتب دیگری به پیشگامی افرادی چون قدامة بن جعفر (متوفی 337) و ابن وهب نیز وجود داشت که علاوه بر بلاغت عرب از کتب بلاغی یونان بویژه دو کتاب فنّ شعر و فنّ خطابه ارسطو نیز بهره می بردند.
اسلوب بلاغت ارسطو در کتاب «نقد الشّعر» قدامه و «نقد النّثر» سلیمان بن وهب، معاصر او به وضوح مشهود است. این دو کتاب بویژه نقدالشعر از شهرتی درخور، برخوردار بوده و در آثار بسیاری مؤثر واقع شده اند که سرّالفصاحه ی ابن خفاجی (متوفی 466) و العمده ی ابن رشیق (متوفی 463) و الصناعتین ابوهلال (متوفی 395) از آن جمله اند. در تأثیر نقدالشعر قدامه همین بس که تا آن اندازه مورد توجه علمای بلاغت قرار گرفت که افراد بسیاری در نقد و ارزیابی آن، کتاب نوشتند به طوری که: آمدی (متوفی 371) کتاب تبیین غلط قدامه، عبداللطیف بغدادی (متوفی 629) کتاب کشف الظّلامه عن قدامه و ابن رشیق قیروانی کتاب تزییف نقد قدامه را درباره ی کتاب نقد الشعر تألیف کرده و به نقد و تحلیل آن پرداخته اند. گفتنی است، قدامه نیز کتاب البدیع ابن معتز را خوانده و در رد نظرات او «کتاب الردّ علی ابن معتز» را نوشته است.
با ظهور عبدالقاهر جرحانی (متوفی 471) علم بلاغت سنتی عرب به اوج خود می رسد، او با نوشتن دو کتاب اسرارالبلاغه و دلایل الاعجاز به ترتیب در علم بیان و معانی حرف آخر را در بلاغت می زند. در مقبولیت آرا و نظرات عبدالقاهر، همین بس که علاوه بر متقدمان، اندیشمندان روزگار ما نیز اعم از عرب و عجم هنوز بر تحقیقات او صحّه گذاشته و به نقد و تحلیل و ارائه ی آثارش می پردازند. از جمله سیدقطب با تقدیم کتاب النّقد الادبی خود به روح امام عبدالقاهر، از او با عنوان اولین ناقذ عرب که نقد ادبی را بر مبنایی علمی بنیان نهاد یاد می کند. و در آن در کتابی مستقل با عنوان «تحلیل اشعار اسرارالبلاغه» یک بار دیگر چهره ی راستین عبدالقاهر و ارزش کار او را برای پژوهندگان امروز به نمایش می گذارد، نامبرده ضمن بیان توجّه برخی نقادان معاصر اروپا همچون هرمان پل (Herman Paul) و استرن (Stern) به تحقیقات او، از اسرار البلاغه به عنوان «سرمشق تحقیق نقادان معاصر شعر و ادب گیتی» (21) یاد می کند.
محمد رشیدرضا، صاحب المنار ضمن مقدمه ای که بر اسرارالبلاغه نگاشته، در مقام مقایسه ی عبدالقاهر با سکّاکی، مؤلّف کتاب معروف مفتاح العلوم، اظهار می دارد: «و ما کان سکاکی الّا عیالا علی عبدالقاهر، تلاتلوه و اخذ عنه» (22) و نیز درباره ی دو کتاب او معتقد است: «لا یوجد فی کتب البلاغه العربیة مثل کتابی الامام عبدالقاهر». (23)
عبدالقاهر در اسرار البلاغه از مسائلی همچون تجنیس، سجع، استعاره، تشبیه و مجاز، سخن گفته و در دلایل الاعجاز در مورد تقدیم و تأخیر، حذف، فصل و وصل و دیگر موضوعات بحث کرده و تمام مباحث بلاغت را به نحو استادانه ای در این دو کتاب گرد آورده و نام خود را به عنوان برجسته ترین عالم بلاغت جاودانه کرده است.
شاید بتوان از افراد صاحب نامی که آخرین گامهای مؤثر را در تکوین بلاغت عرب برداشتند، از جارالله زمخشری (متوفی 538) نام برد، او در تفسیر معروف خویش «کشّاف» به طرز استادانه ای به اثبات اعجاز قرآن کریم از طریق لفظی و معنوی آن پرداخته و از این راه به غنا و توسعه ی بلاغت سنتی عرب کمک شایانی نموده است.
از دیگر نام آوران بلاغت در اواخر دوره ی موردنظر ما یکی نیز علّامه سراج الدین ابویعقوب یوسف سکّاکی خوارزمی است که در 626 هجری قمری چشم از جهان فرو بست. وی در بلاغت عرب کتاب معتبری به نام مفتاح العلوم دارد که از مهّات آثار بلاغی است و به دلیل اهمیتی که داشته، بارها شرح و تلخیص شده است. از شارحان معروف این اثر، حسام الدین موذّنی خوارزمی است که کلّ کتاب را شرح کرده است. از دیگر شارحان، علّامه قطب الدین شیرازی است که تنها به شرح قسمت سوّم کتاب که شامل معانی و بیان است اقدام کرده است. خطیب قزوینی که از عالمان اواخر قرن هفتم و اوایل قرن هشتم است، خلاصه ای از قسمت سوم مفتاح با عنوان تلخیص المفتاح تدوین نمود که از متون درسی قرن هشتم به حساب می آمده و شروح متعددی نیز بر آن نوشته شده است. خود خطیب قزوینی کتابی به نام الایضاح دارد که در واقع شرحی بر تلخیص المفتاح است. بر این هر دو اثر توسط افراد مختلف شرح نوشته شده است.
مهمترین شرح تلخیص المفتاح، مطوّل تفتازانی (متوفی 792) است که از اهمّ کتب درسی در بلاغت عربی است. علّامه سعدالدین تفتازانی شرح کوتاه تری به نام مختصر نیز بر تلخیص المفتاح نگاشته است.
باری نام آورانی چون عبدالقاهر جرجانی، زمخشری، سکّاکی و تفتازانی بلاغت عرب را به درجه ای از کمال و رفعت رسانیدند که دیگر تا قرنها، کسی را یارای ابتکار و خلاقیت در این علم باقی نماند. و اگر چه علمای بلاغت از این پس بسیار بوده اند و تلاشها فراوان، امّا هیچ یک در مقام مقایسه با بزرگان سلف کاری در خور اعتنا ارائه نداده اند و اصولاً جز شرح و تفصیل و تلخیص آثار متقدّمان کاری صورت نگرفته است.

1- عبدالله بن معتز، کتاب البدیع، با مقدمه ی کراتشقوفسکی، ص 36.
2- همان کتاب، ص 25.
3- همان کتاب، ص 25.
4- ابی عبیده، مجازالقرآن، با تعلیق دکتر محمد فؤاد، الطبعه الثانیه، مکتب الخانجی، دارالفکر، ص 2.
5- محمد بن عمرالرادویانی، برجمان البلاغه، به اهتمام احمد آتش، انتشارات اساطیر، ص 31.
6- ابن معتز، همان کتاب، ص 1.
7- همان کتاب، ص 2.
8- همان کتاب، ص 3.
9- همان کتاب، ص 72.
10- همان کتاب، ص 72.
11- ابی عثمان عمروبن بحربن محبوب جاحظ، البیان و التبیین، شرح و تحقیق حسن السندوبی، چاپ اول، منشورات الارومیه، قم، جزء اول-ص 74.
12- همان کتاب، ص 82.
13- همان کتاب، ص 73.
14- همان کتاب، ص 75.
15- همان کتاب، ص 75.
16- همان کتاب، ص 55.
17- ابومحمدعبدالله بن مسلم بن قتیبه، الشّعر والشّعرا (مقدمه)، ترجمه ی آ.آذرنوش، انتشارات امیرکبیر، 1363، ص 15.
18- ابی الفرج قدامةبن جعفر، نقد الشعر، به تحقیق و تعلیق دکتر محمد عبدالعظیم خفاجی، دارالکتب العلمیه، بیروت، لبنان، ص 174.
19- عبدالله بن معتز، همان کتاب، ص 58.
20- جهت اطلاعات بیشتر درباره ی عیارالشعر می توان به جلد دوم کتاب «در قلمرو بلاغت» تألیف دکتر محمد علوی مقدم مراجعه کرد.
21- جلیل تجلیل، تحلیل اشعار اسرار البلاغه، مرکز انتشارات علمی دانشگاه آزاد اسلامی، چاپ اول 1377، ص 5.
22- محمد رشیدرضا، اسرارالبلاغه (مقدمه) طبعة الثانیه، منشورات الرضی، قم، ص «ز».
23- محمد رشیدرضا، دلایل الاعجاز (مقدمه)، منشورات الارومیه، قم، ص «ک».
منبع: نشریه پایگاه نور شماره 21