نویسنده: علی اکبری




 
ای کسانی که (بندگان من) ایمان آوردید، همانا زمین من پهناور است پس مرا پرستش کنید. هر کس چشنده مرگ است، سپس به سوی ما برگردانیده می شوید، آنان که ایمان آوردند و کارهای شایسته کنند هر آینه جایگاهشان از بهشت در غرفه هایی که روان است زیر آنها جوی ها جاودان در آن، می باشند چه خوب است پاداش عمل کنندگان، آنان که شکیبایی می ورزند و بر پروردگار خویش توکل کنند. (سوره مبارکه عنکبوت، آیات 65 الی 98)
اشهدان لا اله الله اشهد ان محمد رسول الله اشهد ان علی ولی الله و ان الحسن والحسین و علی بن الحسین و محمد بن علی و جعفر بن محمد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و علی بن محمد و الهادی المهدی ائمتی و سادتی و قادتی و شفعایی فی الجنه و ان الموت حق، و النشور حق، و المیزان حق، و الصراط حق، و سئوال منکر و نکیر فی قبر حق و اشهد ان القران کتابی و الکعبه قبلتی.
خدای تبارک و تعالی خالق کل شی است و قادر علی کل شی است و او تنها و یکتاست و شریکی ندارد و زنده می کند و می میراند اوست صاحب و رب، اوست معبود و مقصود و تنها اوست که هر چه را اراده کند کَلَمحِ البَصَرِ اَو هُوَ اَقرَبُ واقع شود امرش بر هر چه اقتضا کند در آنی کن فیکون شود.
خدایا، آنچنان که از تو می ترسم به رحمتت امیدوارم. خدایا، می دانم آنچنان که داده ای مؤاخذه می کنی اما ای فریادرس، روزی که مؤاخذه ام می کنی هیچ جوابی برایت ندارم، تو را به وحدانیتت قسمت می دهم آن روز دست رد بر سینه ام نزن. خدایا، دوست داشتم در این مسافرت 52 ساله آنچنان در دنیا کشت کنم که آخرت رو سفید باشم. اما چه کنم در که این سگ نفس مرا به دنبال خود کشید.
خدایا، ندانستم، نفهمیدم، نپرسیدم و آنچه می دانستم عمل نکردم.
خدایا، اکنون که فهمیدم، دیر شده است، مدت ها گذشته، عمرم را به بیهودگی گذراندم و در درگاهت هیچ ندارم که عرضه کنم.
ای نور، ای قدوس، ای رحمان و ای رحیم کجا روم، به چه کسی پناه برم، اینکه مفری نیست جز تو از امید به بخششت برگشته ام.
خدایا، تاکنون یاغی و سرکش بوده ام، عصیان ورزیدم، حیا نکردم، عبرت نگرفتم، اشتباه کردم آنچه تو خواستی نکردم و جهالتم مرا بدین روز انداخته است.
ای خدای مهربان من به جز تو کسی ندارم که بدو پناه برم. خدایا اگر مرا نبخشی و به حال خود رهایم نمایی، بر این بلا صبر می کنم، اما کسی که عاشقت شده است چگونه می تواند دوری تو را تحمل کند، خدایا، در میان آتش گناهانم، آنچه مرا عذاب می دهد، دوری توست.
بارالها به صد و بیست و چهار هزار پیامبرت، به همه معصومین و به خاطر امام امت، قسمت می دهم، این بار آمده ام و جداً آمده ام تا مرا ببخشی و از تقصیرم درگذری، بر نمی گردم تا پاک شوم، یا شهادت یا طهارت...
هر نفسی طعم مرگ را خواهد چشید و همه ما آخرالامر باید بمیریم، اما مؤمنین واقعی مرگشان شهادت است و هدف از مردنشان نظاره وجه الله است، عشق خداوندی آنچنان در وجودشان هست که جای هر خوفی را در دلشان پر کرده و آرزویشان رسیدن به معبود است.
مدت هاست که آرزو می کنم در جبهه ها باشم و همسنگر این عارفان شب و شیران، غران روز، تا مگر لااقل در همنشینی اینان را نیز رحمتی فرا گیرد و تازه احساس یک بسیجی 12 ساله را دارم، خدایا سال ها عقب مانده ام.
اینک که توفیقی حاصل شده است، بدین وسیله این بنده ذلیل خداوند با وضعیتی سالم و به دور از ناصداقتی های دنیوی، به عنوان سرباز کوچک امام امت و مقلد آن مولی و مرجع بزرگوار، بعضی فرائض را به عنوان وصیت می نویسم، تا اگر توفیقی نصیب شد و در این راه شهید شدم، جهت عبرت آیندگان چند کلماتی نوشته باشم.
به جبهه آمده ام تا تکلیف شرعی دفاع از نوامیس مسلمین را ادا کنم و دنباله رو خط امر به معروف و نهی از منکر ائمه معصومین (ع) باشم و دستور امام خمینی عزیز را اجرا کنم.
آرزو دارم طوری بمیرم که تکه ای از جنازه ام به دست نیاید، تا شاید چاره ای شود برای آخرتم (هر چه خدا بخواهد).
وصیت می کنم که مرا با لباس سبز سپاه به خاک بسپارید، اگر چه لیاقت پوشیدن آن را ندارم ولی رحمی کنید تا خداوند به شما ترحم فرماید، از همه دوستان و کسانی که با هم آشناییم تقاضا دارم هر خطا و جرمی از من دیده اند به بزرگواری ببخشند که در عفو لذتی هست که در انتقام نیست.
پدرم و مادرم، آنقدر شما را دوست می دارم که فکر کردم تنها خدمتی که می توانم انجام دهم این است که در قیامت فرزند روسفیدی برایتان باشم. از اهل خانواده ام تمنا می کنم در مواقع استجابت دعا مرا فراموش نکنند و همیشه برایم طلب عفو و مغفرت نمایید، و هر کدام در این مدت زندگانی از من قصوری دیده اند، قصورم را از زمین به حضورم در خاک بر من ببخشایند و اغماض نمایند.
از پدر و برادرانم و دامادهایم و دوستان می خواهم بر روی کفنم بنویسند (لاریب فی ایمانه) و هر تعداد که حضور داشتند زیرا این جمله را امضاء نمایند.
بعد از اینکه مرا به خاک سپردند فقط پدرم بماند و تلقین مرا بار دیگر بخواند.
در شب اولم سعی کنید چهل نفر از مومنین شناخته شده به خصوص برادران سپاه را بر روی مزارم آورده و همه این جمله را چند بار تکرار کنند «اللهم انالانعلم منه الاخیراً و انت به منا فاغفرله.»
چند مهر کربلا در منزل داریم که می خواهم یکی را در کفن یا لحدم قرار دهید.
یک دست لباس فرم سپاه دارم که برای کفن کنار گذاشته ام. اگر حتی قابل پوشیدن به تنم نبود در لحدم قرار دهید چون از فشار قبر خیلی می ترسم و شاید بدین وسیله چاره ای شود.
تشخیص محل دفنم با پدر و مادرم می باشد و دوست دارم خودشان با شجاعت حسین (ع) و زینب (س) مرا غسل دهند و شکر خدای را به جا آورند و هر گاه به یاد سید الشهدا بودید مرا نیز دعا کنید و برایم طلب مغفرت نمایید.
مقدار جزیی پول دارم که محل مصرفشان را به عهده پدرم می گذارم ضمناً خمس برایم ادا نماید.
وکالت از طرف من پدر یا مادرم به حج مشرف شوند.
تو را به خدا سعی شود از خون شهیدان استفاده مادی نشود و از همه بستگان انتطار دارم که از هیچ کس درخواست حوائج مادی حتی پر کاهی نکنند.
دوست دارم قبرم را ساده و هم سطح زمین درست کنید و با اندکی سیمان روی آن را بپوشانید و فقط با انگشت روی آن بنویسید: « پر کاهی تقدیم به آستان قدس الهی» و همه برایم طلب مغفرت نمایید.
تذکرم به همه است، به هیچ عنوان راضی نیستم شخصیت سازی بی جا شود و امیدوارم به جای این کارها برای همه دعای خیر نمایید.
التماس دعا
بنده خدا، محمد جواد (بهمن) درولی
مورخ 26/ 5/ 64- ساعت 5/ 7 عصر، هنگام اذان مغرب پادگان شهید کاظمی کردستان
تجدید نظر مورخ 28/ 2/ 65- پلاژ والسلام
منبع: اکبری، علی؛ (1390) وصیت یاران، تهران: یازهرا(س)، چاپ اول.