نویسنده: دکتر محمود مهدوی دامغانی



 

او خدو انداخت بر روی علی
افتخار هر نبی و هر ولی»

یکی از داستانهای لطیف و پر معانی، داستان ارزنده اخلاص عمل در مثنوی است که نمونه ای از اخلاص و بردباری شیرحق در راه خداست و گویا مأخذ این داستان اخلاقی و پررمز و راز از نظر متأخران پنهان مانده است؛ در این مجموعه سعی برآنست مأخذ با مأخذ نقل این حکایت ذکر شود.
 واژه های کلیدی:
جنگ خندق، عمروبن عبدود، بزرگ منشی حضرت علی(ع)
برخی از داستانهای کتاب ارزنده مثنوی مولوی در میان توده های مردم از جای گاه ویژه یی برخوردار است و به اصطلاح مقبولیت عامه یافته است، برای مثال می توان به داستان لطیف موسی (ع) و شبان اشاره کرد که برخی از بیتهای آن زبان زد خاص و عام و همچون «مثل سائر» است و در سالهای اخیر با صدای گرم و دل نشین شهرام ناظری به صورت نوار عرضه شده است.
شصت و سه سال پیش از این که با تنی چند از همسالان خود در مکتب خانه بانوی دین باور پرهیزگار گلین خانم «معصومه حدیدی عرب» که خدایش قرین آرامش جاودانه بدارد روخوانی قرآن مجید را فرا می گرفتیم در مناسبت های گوناگون این بیت را زمزمه می کرد که:

«من نکردم خلق تا سودی کنم
بلکه تا بر بندگان جودی کنم»

کودکان هم مکتبی بدون درک معنای لطیف این بیت طوطی وار آن را تکرار و هم خوانی می کردیم و هر گاه در خواندن و درست ادا کردن جمله ها اشتباهی از ما سر می زد و تذکرهای او سودمند نمی افتاد با لبخندی شیرین می گفت:

«هیچ آدابی و ترتیبی مجو
هر چه می خواهد دل تنگت بگو»

تمام این داستان را که بیش از صد بیت است در دفتر دوم مثنوی صفحات 148/150 چاپ 1332 خورشیدی به خط خودش استاد سید حسن میرخانی ملاحظه فرمایید.
در همان سال ها هر گاه در جشن های میلاد فرخنده امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) و غدیر حاضر می شدیم برخی از ابیات داستان مبارزه حضرتش را با عمروبن عبدوَدّ از زبان مداحان و اهل وعظ و منبر می شنیدیم که ضمن سفارش شنوندگان به اخلاص چنین می خواندند.

«از علی آموز اخلاص عمل
شیر حق را دان منزه از دغل»

این داستان که در یکصد و بیست بیت سروده شده است استوارتر نمونه سرسپردگی و عرض ادب مولوی به ساخت مقدس علوی است و به روشنی نشان می دهد که مولوی از ژرفای جان شیفتگی خود را به آن حضرت عرضه داشته است، لطفاً برای نمونه به این چند بیت که در حد فهم ناحق خود برگزیده ام توجه کنید:

«ای علی که جمله عقل و دیده ای
شمه یی واگو از آن چه دیده ای

تیغ حلمت جان ما را چاک کرد
آب علمت خاک ما را پاک کرد

بازگو ای باز عرش خوش شکار
تا چه دیدی این زمان از کردگار

چشم تو ادراک عیب آموخته
چشمهای حاضران بردوخته

راز بگشا ای علی مرتضی
ای پس از سوءالقضاء حسن القضاء»

به هر حال از مقصد دور نیفتم و مقدمه را درازتر از اصل نسازم.
مرحوم علامه بدیع الزمان فروزانفر در کتاب ارزشمند «مآخذ قصص و تمثیلات مثنوی» که نمونه یی از کارهای دقیق و علمی آن بزرگوار در راستای مثنوی شناسی است در صفحه 37 ذیل شماره 33 مرقوم فرموده است که:
«این روایت را به صورتی که در مثنوی نقل شده تاکنون در هیچ مأخذ نیافته ام...»
چاپ نخست کتاب مآخذ قصص به سال یکهزار و سیصد و سی و سه خورشیدی انجام یافته است و در چاپ دوم که به تاریخ دی ماه 1347 در مؤسسه امیرکبیر تهرانی صورت پذیرفته و شانزده ماه پیش از رحلت مرحوم استاد فروزانفر بوده است چیزی بر مطلب بالا افزوده نشده است، و خوب است گفته شود که آن مرحوم پیش از ظهر روز چهارشنبه شانزدهم اردیبهشت سال 1349 با مرگ ناگهانی در تهران رحلت فرمود.
شرح مثنوی استاد فروزانفر پیش از رسیدن به روایت «از علی آموز اخلاص عمل» ناتمام مانده است، جلد سوم آن کتاب که در اسفند ماه 1348 یعنی دو ماه پیش از مرگ استاد چاپ شده است فقط تا داستان خلیفه و اعرابی را در بردارد.
با توجه به ارزش والای آن مرحوم که بحث در آن باره بیرون از موضوع این مقاله است و برای آگهی از آن باید به کتابهایی چون «حاصل اوقات» برادر دانشمند و استادم اقای دکتر احمد مهدوی دامغانی صفحات 743/788و امثال آن مراجعه کرد، این سخن مرحوم فروزانفر به کتابهای دیگری هم که پس از ایشان فراهم آمده است سرایت کرده است، تنی چند از دانشجویان گرامی دوره دکتری زبان و ادبیات فارسی که در درس شرکت می کنند، در این مورد پرسیدند و چون پاسخ دادم که در چند مأخذ این موضوع آمده است تعجب کردند و چون ممکن است این پرسش در خاطر برخی دیگر هم خطور کند لازم دانستم به منظور رفع شبهه و عرض احترام به استاد بزرگوار مرحوم فروزانفر در این باره توضیح دهم.
می دانید که ابن شهر آشوب سروی از مفسران و محدثان و متکلمان بزرگ شیعه در سده ششم هجری در گذشته و در شانزدهم شعبان 588 هجری در شهر حلب است برای آگهی از اهمیت علمی و ادبی ابن شهر آشوب به مقدمه عالمانه سید محمدصادق آل بحرالعلوم بر کتاب معالم العلمای او چاپ 1380 قمری نجف و صفحه 662 دانشنامه ایران و اسلام چاپ 1356 خورشیدی تهران و مقاله استاد محترم احمد پاکتچی در صفحه 90 جلد چهارم دائره المعارف بزرگ اسلامی مراجعه فرمایید.
ابن شهر آشوب شانزده سال پیش از تولد مولوی در شهر حلب درگذشته است و چنین به نظر می رسد که به هنگام تحصیل مولوی در حلب یعنی سالهای 630 تا 637 هجری قمری کتاب مناقب آل ابی طالب او مشهور و در دسترس اهل فضل بوده است.
این شهر آشوب در صفحه 115 جلد دوم کتاب مناقب چاپ آقایان دانش و محلاتی، قُم بی تاریخ چنین آورده است:
«و لمّا ادرک عمروبن عبدود لَم یَضْرِبْهُ، فوقعوا فی عَلِیّ علیه السلام فردّ عنه حذیفه، فقال النی صلی الله علیه و آله ـ مَهْ یا حذیفه فاِنّ علیا سیذکر سبب وقفته، ثم اِنّه ضربه، فلمّا جاء سأله النبی عن ذلک فقال قدکان شتم اُمّی و تقل فی وجهی فخشیت اَن اضربه لحظ نفسی فترکته حتی سکن مابی، ثم قتلتُه فی الله»
«و چون علی (علیه السلام) عمروبن عبدود را از پای درآورد درنگ فرمود و ضربه آخر را بر او نزد، مردم در این باره اعتراض و یاوه گویی کردند، حذیفه (ره) از علی (ع)دفاع کرد پیامبر به او فرمود آرام باش که علی خود سبب درنگ خویش را خواهد گفت، سپس علی (ع) ضربت آخر را بر او زد و چون از آوردگاه باز آمد پیامبر (ص) سبب درنگ را پرسید، علی گفت او نخست مادرم را دشنام داد و پس از آن بر روی من خدو افکند، ترسیدم مبادا که او را برای بهره نفسانی خود بکشم، رهایش کردم تا خشم من فرو نشیند و سپس او را در راه خدا کشتم.»
ابن شهر آشوب این مطلب را از گفته ابوجعفر عمادالدین طبری فقیه و محدث شیعه سده ششم هجری نقل کرده است کتاب مناقب آل ابی طالب ابن شهر آشوب که از مأخذ ارزنده شیعه است برای نخستین بار به سال یکهزار و سیصد و سیزده قمری یعنی یکصد و دوازده سال پیش از این در بمبئی و به گفته علامه تهرانی در کتاب الذریعه به سال یکهزار و سیصد و هفده قمری به کوشش حاج شیخ محمود بروجردی در تهران به صورت پسندیده در دو مجلد چاپ شده است و پس از آن هم چند بار در عراق و ایران چاپ و منتشر شده است.
مرحوم علامه مجلسی (ره) هم در باب یکصد و چهارم از تاریخ حضرت امیر (ع) که شرح حسن خلق و بردباری و گذشت آن حضرت را در بردارد به نقل از مناقب آل ابی طالب ابن شهر آشوب این مطلب را نقل کرده است و توجه خواهید فرمود که کتاب بحار الانوار در فاصله سالهای 1303 تا 1315 قمری به همت حاج محمد حسین کمپانی چاپ شده است و این چاپ اینک از نفایس کتابهای چاپ شده دوره قاجار شمرده می شود، در چاپ تازه بحارالانوار این موضوع در صفحه 50 مجلد چهل و یکم آمده است، شاید مناسب تر می بود که ضمن شرح جنگ خندق یا احزاب ثبت می شد.
مأخذ دیگری که داستان خدو انداختن عمروبن عبدود بر روی حضرت امیر(ع) در آن نقل شده است کتاب ارزشمند الدرجات الرفیعه مرحوم سید علی خان شیرازی در گذشته به سال یکهزار و یکصد و بیست قمری است، که این کتاب هم مکرر چاپ شده است.
مأخذ دیگری که این داستان را نقل کرده است کتاب ارزشمند اعیان الشیعه مرحوم سید محسن جبل عاملی معروف به امین است که ضمن شرح حال جناب حذیفه بن الیمان صحابی گران قدر و رازدار حضرت ختمی مرتبت در صفحه 598 مجلد چهارم چاپ استاد فقید حسن الامین بیروت 1403 قمری این موضوع را به نقل الدرجات الرفیعه آورده است، چاپ نخست اعیان الشیعه که به گفته مرحوم تهرانی در الذریعه از شاهکارهای سده چهاردهم هجری است سال 1354 قمری 1314 شمسی چاپ شده است.
اکنون لازم می بینم به کرامت و شرف دیگری هم که از امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) در همین جنگ خندق و رویارویی با عمروبن عبدود جلوه گر شده اشاره کنم و آن این موضوع است که متکلم و فقیه و اصولی بزرگوار شیعه در سده چهارم و چند سال نخست سده پنجم یعنی شیخ مفید در گذشته 413 هجری قمری در کتاب گران سنگ «الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد» که بیشتر به ارشاد معروف است، در صفحه 104 ج1 چاپ مؤسسه آل البیت، قم 1413 ق به نقل از محمد بن اسحاق سیره نویس نامور سده دوم هجری آورده است، شیخ مفید می نویسد.
یونس بن بُکیر از محمدبن اسحاق روایت می کند که می گفته است پس از آن که علی بن ابی طالب (علیه السلام )عمروبن عبدودّ را کشت در حالی که چهره اش می درخشید به پیشگاه رسول خدا که درودهای خدا بر او و خاندانش باد آمد، عمربن خطاب به علی (ع) گفت، ای کاش زره او را از تنش بیرون می آوردی، علی (علیه السلام) فرمود آزرم کردم که بدن پسرعموی خویش را برهنه سازم.
این بزرگ منشی و بلند نظری علی (علیه السلام) را ابوعلی فیض بن حسن طبرسی مفسر بزرگ شیعه سده ششم هجری و درگذشته به سال 548 در تفسیر مجمع البیان ذیل آیه نهم سوره احزاب نقل کرده است.
در منابع و کتابهای اهل سنت هم که در سده های چهارم و پنجم هجرت تألیف شده است این کرامت را آورده اند و برای نمونه می توان به مستدرک الصیحین حاکم ابوعبدالله نیشابوری در گذشته به سال 405 مراجعه کرد که در صفحه 33 جلدسوم آن کتاب چاپ شده است، ابوبکر احمد حسین بیهقی نامورترین شاگرد حاکم نیشابوری که خود از استوانه های بسیار استوار فقه و حدیث سده پنجم و در گذشته به سال 458 هجری است این موضوع را در صفحه 439 کتاب دلائل النبوه خود آورده است.
تذکر این نکته هم سودمند است که میان ایرانیان کلمه عبدوُدّ معمولاً به ضمّ واو تلفظ می شود و حال آن که کلمه ودّ که نام بتی از بتهای عرب است و در آیه 23 سوره 71 قرآن (نوح) همراه بتهای دیگر از آن نام برده شده است به فتح واو ضبط شده است، ابن درید در جمهره اللغه صفحه 77ج1 آن را فقط با فتحه ضبط کرده است و ابن منظور در لسان العرب صفحه 455 ج3 می گوید هر چند مردم مدینه آن را با ضمه خوانده اند ولی قاریان بزرگ همچون حمزه و عاصم و کسایی آن را به فتح خوانده اند، هشام بن محمد کلبی هم در کتاب الاصنام آن را به فتح آورده است و ظاهراً تلفظ به فتح بهتر خواهد بود.

1 ـ‌ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، مصر 1378ق.
2 ـ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، به کوشش دانش آشتیانی و رسولی محلاتی، قم، بی تاریخ.
3 ـ ابن دُرَیْد، جمهره اللغه، افست از چاپ حیدرآباد، بغداد، بی تاریخ
4 ـ ابن منظور، لسان العرب، به کوشش حوزه قم، 1405ق.
5 ـ بیهقی، احمد بن حسین، دلائل النبوه، به کوشش عبدالمعطی قلعه قلوجی، بیروت 1405ق.
6 ـ تهرانی، محسن (آقا بزرگ)، الذریعه الی تصائیف الشیعه، بیروت، بی تاریخ.
7 ـ جبل عاملی امین، سید محسن، اعیان الشیعه، به کشوش حسن الامین، بیروت 1403ق.
8 ـ حاکم نیشابوری، المستدرک، بیروت، بی تاریخ.
9 ـ زرکلی، خیرالدین، الاعلام، چاپ سوم، بیروت، بی تاریخ.
10 ـ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، به کوشش رسولی محلاتی، بیروت 1379ق.
11 ـ‌فروزانفر، بدیع الزمان، مأخذ قصص و تمثیلات مثنوی، امیرکبیر، تهران 1347ش.
12 ـ کلبی، هشام بن محمد، کتاب الاصنام، به کوشش احمد زکی پاشامصر، بی تاریخ و ترجمه آن به قلم سید محمدرضا جلالی نائینی، تهران، نشر نو، 1364ش.
13 ـ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، به کوشش سید جواد علوی و محمد آخوندی، تهران 1363ش.
14 ـ مفید، ابوعبدالله محمد، الارشاد، به کوشش مؤسسه آل البیت، قم 1413ق.
منبع: نشریه پایگاه نور شماره 21