نویسنده: لاریسا زالایف
مترجم: سکینه باقری پبدنی




 
لاکدایمون، نامی است که در قدیم به کل سرزمین اسپارت داده می‌شد که از لحاظ داشتن دره‌های حاصلخیز و رودخانه، جامعه‌ی نسبتاً بزرگی در اروپا است.
این دره ـ لاکدایمون ـ در جنوبی‌ترین بخش شبه جزیره‌ی پلوپونزی واقع شده بود و بندرگاه مناسبی در خط ساحلی آن وجود نداشت که بتواند لاکدایمون را از غرب یعنی مرز بالایی تایگات از همسایه‌اش موکنای جدا کند؛ اما در شمال لاکدایمون با کوه بلند آرکادیا هم مرز است.
در شرق لاکدایمون منطقه‌ای با نام نسبتاً عجیب و غریب کینوریا(kinuriya) «دم سگ» قرار دارد که لاکدایمون را به وسیله‌ی مرز کوهستانی از پارنون(parnon) جدا کند. خود کینوریا هم لاکدایمون را با جهان دیگر مرتبط می‌کند. اینجا تنها مکانی بود که عبور از این دره را آسان‌تر می‌کرد. عبور از بقیه‌ی کوه‌ها عملاً غیر ممکن بود.
در دوره‌ی موکنای (اهالی شهر قدیم یونان) اهالی لاکدایمون در آخائیا ساکن بودند. هومر در «توصیف کشتی‌ها» تأکید می‌کند که 12 دولتشهر، من جمله اسپارت، آمیکلا (amycla) و اسپارت وجود داشت، اما این دولتشهر را پادشاه اسپارت، به نام منلائوس (menelaus) که هلن زیبا همسرش بود، اداره می‌کرد.

تصویر نخست: توصیف کشتی‌ها ـ بخشی از ایلیاد هومر است که توصیف کننده‌ی ناوگان یونانی می‌باشد که به جنگ تروا فرستاده شده بود.
در قرون 11 و 12 قبل از میلاد، قبائل دوری به پلوپونزی حمله کردند. آن‌ها موکنای، لاکدایمون و آرگوس را به تصرف درآوردند.
بخشی از جمعیت بومی آخائیا از طریق کوهستان به آرکادی و برخی از طریق دریا به آسیای صغیر فرار کردند و بعضی دیگر نیز شکست خورده و به بند اسارت کشیده شدند. اما جهت ایجاد روابط حسنه‌ی صلح آمیز، به ازدواج با مردم بومی خاتمه دادند و مذهب و فرهنگ آن‌ها را به دست آوردند. به طور خلاصه، دوری‌ها از قرن 10 قبل از میلاد در مناطق وسیعی از پلوپونز، من جمله در زمین‌های حاصلخیز بخش میانی دره‌های اروپا یعنی در اسپارت مبارزه‌ی تلخی با همسایگان جهت برتری بر کل لاکدایمون ایجاد کردند. به زودی دولت اسپارتی از مرزهای طبیعی خویش ـ مرزهای کوهستانی در شمال و مرزهای دریایی در جنوب برخوردار شدند، اما در طول این دوره، گروه‌های واقعی پریکوی را تشکیل دادند.(کلمه، زندگی در اطراف) برای ساکنان مناطق مرزی که به طور داوطلبانه سلطه‌ی اسپارتی‌ها را پذیرفتند، نامیده می‌شدند. آن‌ها شخصاً آزاد بودند، و در جوامع و دولتشهرهای این مناطق که آن‌ها در آن زندگی می‌کردند، حتی از حقوق مدنی هم بهره مند شدند. با این وجود، مردم در خود اسپارت در حقوق مدنی‌شان، به عنوان طبقه‌ی دوم دیده می‌شدند که برای مشارکت در امور دولت به آن‌ها اجازه داده نمی‌شد.
به عبارت دیگر، در زمان فتح لاکونین نیز دو بخش جامعه‌ی اسپارتی را شهروندان کامل یعنی اسپارتی‌ها و آزادگان تشکیل می‌دادند، اما بقیه از حقوق سیاسی محروم بودند. از حدود سده‌ی هشتم قبل از میلاد در اسپارت مانند دیگر دولتشهرهای یونانی، باتوجه به افزایش شدید شمار جمعیت، نیاز فوری به سرزمین‌های جدید به وجود آمد، و اگر اکثر یونانیان برای توسعه‌ی زمین‌های خود، راه استعمار را برای گسترش مرزهای جهانی یونان برگزیدند، اسپارتی‌ها این مشکل را از طریق نزدیک‌ترین همسایه، یعنی شهر موکنای حل و فصل کردند.
بنابراین اولین جنگ موکنای شروع شد که نوزده سال یعنی از سال‌های 742 تا 734 قبل از میلاد به طول انجامید. آن جنگ با تصرف قلعه‌ی اصلی موکنای و فتح بخش قابل ملاحظه‌ای از این دولتشهر به پایان رسید. با ماندن جمعیت در این موقعیت، در ابتدا لاکدایمونی‌ها گروه واحدی شکل دادند ـ یعنی همان گروه هیلوت‌ها که نه تنها شامل موکنای‌ها می‌شدند، بلکه بخشی از جمعیت خود لاکدایمونی را نیز در بر می‌گرفت و برخلاف پریکوف ها، استحکام خاص و قابل تکیه‌ای را برای پیروزی آن‌ها بر اسپارت نشان می‌داد.
در همان دوره، ظاهراً در طول قرن‌ها در شرایط عمومی و ساختار دولتی اسپارتی‌ها تغییرات کمی ایجاد شده بود. تکثر قدرت سلطنتی از ویژگی‌های اصلی این سیستم سیاسی منحصر به فرد می‌باشد. از زمان‌های قدیم، در اسپارت دو خاندان سلطنتی به طور همزمان فرمانروایی می‌کردند که اغلب بین خودشان دشمنی داشتند.
با وجود احترام و عزت جهانی، قدرت پادشاهان به شدت محدود می‌شد. هردو فرمانروا در جلسات همه‌ی مسائل مربوط به حاکمیت را حل و فصل می‌کردند. علاوه بر پادشاهان، بزرگانی نیز در مجلس بزرگان اسپارت شرکت داشتند که بالغ بر 30 نفر می‌شدند.
مجلس مردمی، عنصر سوم سیاست اسپارتی بود که نقش ثانویه را ایفا می‌کرد. این مجلس فقط تصمیم‌های پذیرفته شده در جلسات مشترک را تأیید می‌کرد که توسط پادشاهان و بزرگان ایجاد می‌شدند. با تشکیل گروه جدید بردگی یعنی هیلوت ها، پذیرش خاصی برای حفاظت از منافع اشرافیت و محدود کردن قدرت پادشاهان، مجمع افورها (ephors) (یعنی ناظران) ایجاد شد.
هر هشت سال، ناظران برای تماشای آسمان به معبد پاسیفا (pasiphae) واقع در اسپارت می‌رفتند. اگر ستاره در یک جهت رفت و برگشت می‌کرد، یعنی پادشاه می‌بایست جای خود را عوض کند (حذف شود) و اگر در جهات دیگر می‌رفت، نماینده‌ی آن پادشاه می‌توانست قدرتش را تمدید کند. چنین اتفاقی در اسپارت در دوران باستان ایجاد می‌شد و شاید این سنت در حال حاضر نیز در زمان پادشاهان موکنای وجود داشته باشد.
از شروع سده‌ی ششم پیش از میلاد، افورها، به تعداد 5 نفر، بیشترین توابع مسؤول و هم چنین حقوق اجرائی را کسب کردند، درحالی که از ناظران خود برای عزل پادشاهان ناخواسته‌شان استفاده می‌کردند. نقش افورها به طور کامل با انواع دولتشهرهای الیگارشی، که در آن زمان در بسیاری از کشورهای یونان جهت محدودیت قدرت سلطنتی ایجاد شدند، مطابقت دارد. به عنوان مثال، آخائی ها، این توابع را در آتن تکمیل می‌کردند.
به طور کلی، اسپارت‌ها در آن زمان نسبت به دیگر دولتشهرهای یونانی تفاوت کمتری داشتند، در هر صورت، اسپارت هنوز از طرف تمام جهان محافظت نشده بود و در طرفداری از آداب و رسوم کهن و قوانین کشوری‌اش که مورد توجه همه‌ی یونانی‌ها بود، سفت و سخت نشده بود.
امروزه یکی از قدیمی‌ترین بناهای معماری یونانی که حاصل کاوش‌های قرن 20 می‌باشند یعنی معبد اسپارتی آرتمیس یافت شده است. اما اکثر محصولات متنوع توسط کارشناسان تاریخ یونان به سده‌های هفتم و ششم پیش از میلاد برمی گردد. در میان آن‌ها نگارگری ظروف سفالی، گلدان‌های آتنی و کورینتی، ماسک‌های قرمز مایل به قهوه‌ای خاص، زیور آلات برتری که از طلا ساخته شده بودند، کهربا و مهره‌های بزرگ بودند که ساخت آنها به هیچ وجه به کارگران واگذار نشده بود.
تمامی این موارد حاکی از آن است که اسپارت‌ها در آن زمان روابط تجاری فعالی با بسیاری از کشورها داشتند و خارجی‌ها و حتی خود اسپارتی‌ها همواره جهت بازدید به دنیای یونانی سفر کرده بودند. آن‌ها در بازی‌های المپیک شرکت می‌کردند. بهترین موسیقی دانان یونانی ساکن اسپارت بودند. در طول تاریخ اسپارت، تنها 3 شاعر برجسته یعنی ترپاندروس (terpandr)، توریاروس (Tirtha) و آلکمن (Alcman) به یونان اختصاص دارد که همه‌ی این شاعران در زمانی که مشق سربازخانه‌ای نبود، زندگی می‌کردند. آن‌ها در دوره‌ی کلاسیک در اسپارت معروف شدند. یعنی زمانی که مذاکره‌ای راجع به ناهار عمومی با سوپ سیاه ثابت وجود نداشت.
در همان زمان در اسپارت ناآرامی‌های غیر نظامی و درگیری‌هایی که به منظور توزیع مجدد زمین‌ها ایجاد شدند، آغاز گردید. نابودی و فقر فقرا ادامه دار شد و بعضی از آنها به شرایط هیلوت‌ها نزول پیدا کردند. بدیهی است که زمین‌های موکنای به منظور راضی کردن افرادی که نیازمند زمین بودند، به اندازه کافی نبود. تحت چنین شرایطی اهالی موکنای که پیروز شدند، به شورش علیه حکومت اسپارت دست زدند. دومین جنگ موکنای (نیمه‌ی دوم قرن 7 قبل میلاد) شروع شد. این جنگ نسبت به جنگ اول، تلخ‌تر و طولانی‌تر بود.
آرکاریانی‌ها و آرگیوهایی که نزدیک‌ترین همسایه‌ی اسپارت بودند، از افزایش نگرانی موکنایی‌ها حمایت کردند. پس از سال‌ها مبارزه با اسپارت، موفق به تسخیر تمام شهر موکنای شدند. در این زمان به ساکنین آن شهر، به استثنای جمعیت برخی از شهرهای ساحلی، مقام پریکوی اعطا کرده‌اند و مقام هیلوتی (بردگی) از آن‌ها گرفته شد؛ اما زمین‌هایی که تحت مالکیت دولت اسپارت بودند به جمعیت بومی داده شد.
بدیهی است که پس از پایان جنگ دوم موکنای (نیمه‌ی اول سده‌ی هفتم پیش از میلاد) تغییراتی اساسی در زندگی درونی مردم اسپارت شروع شد که ویژگی‌های بسیار منحصر به فرد دولت قدرتمندی را که داشتند، به یک اردوگاه نظامی تغییر دادند.
به طور سنتی نام قانونگذار نیمه افسانه‌ای اسپارتی یعنی لوکورگوس [لیکورگ] با این تحولات مرتبط است. طبق عرف، لوکورگوس پیش از شروع اصلاحاتش، شایع کرد که پیشگوی معبد دلفی بهترین قوانین را به او توصیه کرده است. پیشگو گفت: بهترین قوانین، قوانینی است که در هیچ کشوری وجود نخواهد داشت.
قبل از هرچیز، دستگاه دولتی به توقیف سریع و شدید قیام‌های محتمل هیلوتی‌ها دست زد. ضمناَ شرایط اخیر خیلی به بردگی عادی شباهت نداشت: برای هیلوت، قطعه زمینی در نظر گرفته می‌شد که تحت مالکیت دولت قرار داشت. این‌ها تنها به اسپارتی مستقلی واگذار می‌شد که هیچ گونه حق کاشت و یا حق فروش را نداشتند.
آن‌ها با خانواده‌ی خود در مناطق خاص خود زندگی می‌کردند و بیش از نیمی از درآمد خود را به دولت اسپارت می‌دادند. پس از پرداخت اجاره، هیلوت‌ها می‌توانستند آزادانه اموال خود را در اختیار داشته باشند، چنان که در بین آن‌ها مردم نسبتاَ ثروتمندی ظاهر شدند. هیلوت موظف بود که مطلقاَ هم تسلیم مالک خود و هم تسلیم هر اسپارتی شود. در غیر این صورت به شدت مورد ضرب و شتم قرار می‌گیرند. حمل سلاح برای هیلوت هایی که در کشور قرار داشتند، ممنوع بود.
هیلوت‌ها پس از پیروزی بر موکنای، بر بسیاری از دشمنان دیگر خود برتری یافتند. آن‌ها را می‌توان فقط از طریق ترور بی رحمانه و نظاممند تحت کنترل نگه داشت. گاهی اوقات، اسپارتی‌ها برای هیلوت‌ها تحریکاتی ترتیب می‌دادند، آن تحریکات با رمزنگاری نامیده می‌شدند. (کلمه‌ی kriptos یونانی به معنای «پنهان»، «راز» می‌باشد.) بدیهی است که افورها با پیوستن به این موقعیت (سمت) تنها نوعی از دخمه‌ها را به رسمیت شناختند و به هیلوت‌ها اعلام جنگ می‌کردند و در فواصل معینی دسته‌ی کوچکی از باهوش ترین جوانان اسپارتی را به روستا روانه می‌کردند. افراد جوان روزها استراحت می‌کردند، اما شب‌ها به طور ناگهانی به قوی‌ترین و شجاع‌ترین هیلوت‌ها حمله ور می‌شدند و آن‌ها را به قتل می‌رساندند. در همان زمان، خروج از کشور برای شهروندان ممنوع شده و در مقابل، خارجی‌ها از اسپارت اخراج شدند. این قوانین به وسیله مجازات‌های مرگبار محکم شد.
واردات طلا و نقره توسط اسپارتی‌ها ممنوع شد و استفاده از سکه‌ی آهنی مجاز شمرده می‌شد. این پول‌ها بسیار بزرگ و بی ارزش بودند، از این رو به منظور پر کردن گنجه خوراکی، می‌بایست آن‌ها را در خانه نگه دارند، اما برای پرداخت اقلام قیمتی این پول‌ها می‌بایست با ارابه‌ها منتقل می‌شدند. روشن است که در اسپارت دسترسی به هرگونه معامله تجاری غیرممکن بود. افسانه لوکورگوس، ممنوعیت اشتغال به دو حرفه را قانونی می‌داند.
حتی اگر چنین قانونی وجود نداشت، تحت شرایط پیچیده تر نیز فعالیت صنعتی به طور خود به خود در هر صورت متوقف می‌شد، چرا که محصولات به فروش نمی‌رسیدند. در حال حاضر تنها شجاعت است که به عنوان نوع طبیعی از توانایی وحشت نداشتن از مرگ و ایستادن در جایگاه خود و رهسپار نشدن از طرف دوستان، نه جلوتر از جایگاه و نه عقب‌تر به حساب می‌آید.
همانطور که اسپارتی‌ها خود را برای ضیافت، آراسته نموده و خوراکی پخش می‌کردند و موهایشان را شانه می‌زدند، برای جنگ نیز این چنین می‌رفتند. ژنرال‌ها می‌گفتند: «به آرایش توجه شود: چرا که از زیبایی‌ها، تهدید و از زشتی‌ها، بدی ایجاد می‌شود.»
اسپارتی‌ها تنها در جنگ می‌توانستند قدرت و دلاوری خود را با انواع ورزشی که امروزه بی اهمیت می‌باشند، نشان دهند. جای تعجب نیست، به خاطر اینکه با شروع سده‌ی ششم پیش از میلاد، اسپارتی‌ها علاقه خود را به بازی‌های المپیک از دست دادند. دولت در همه‌ی جزئیات زندگی خصوصی شهروندان خود دخالت کرد: طلاق و ازدواج اسپارتی‌ها طبق منافع دولتی است، آن‌ها سلامتی وآموززش وپرورش فرزندان خود را به دولت می‌دهند، و دولت از رشد جوانان ضعیفی که از آن‌ها جهت ترقی هیچ استفاده‌ای نمی‌شود، جلوگیری کرده و آن را متوقف می‌کند.
مهم‌ترین اصل سیاسی لوکورگوس، اصل برابری بود. همه‌ی اسپارتی‌ها بدون در نظر گرفتن زمینه و وضعیت اجتماعی در شرایط یکسانی زندگی می‌کردند، به طور یکسان از لباس ساده و خشن و هم چنین از ظروف یکسانی جهت خوردن غذاهای مشابه استفاده می‌کردند.
ممنوعیت شدیدی در تولید و مصرف کالاهای لوکس در اسپارت ایجاد شد. در آن زمان در مابقی یونان یک انقلاب فرهنگی آغاز گردید که همه‌ی نیروهای یونانی برای ایجاد بهترین ارزش‌های علمی ، فرهنگی و هنری بسج شدند. در اسپارت شعر و نقاشی نایاب بود، در اینجا به موجب قوانین نوشته شده، دانشمند و فیلسوفی وجود نداشت. به تدریج، در فضای حکومت خشن نظامی، فرهنگ بدیع و روشن اسپارت قدیمی با آیین دینی حاصل از برابری رشد یافت. اسپارتی‌ها در نهایت و به طور کامل از همه‌ی جهان از طریق حصار خفه‌ی دشمنی و بی اعتنایی و ترس از هرگونه روند خارجی، قابلیت از بین بردن نظم موجود را تحقق می‌بخشیدند.
این نظم، زندگی همه‌ی اسپارتی‌ها را از تولد تا مرگ تنظیم کرده است. در اسپارت هیچ کس حق تربیت کودکان را طبق نظارت‌های خودش نداشت. در هفت سالگی پسران را از والدین خود جدا می‌کردند و به واحدهای کوچک‌تری به نام آگل (agely) تقسیم می‌کردند. به میزانی به آن‌ها خواندن و نوشتن یاد می‌دادند که بتوانند دستور را مطالعه کنند و نامش را بنویسند.
بقیه‌ی تربیت (آموزش و پرورش) بنا بر اطاعت مجازی، توانایی تحمل رنج و سختی و پیروزی در نبرد بود. آموزش و پرورش بسیار دشوار بود: آن‌ها پسران را در هر آب و هوایی مجبور می‌کردند که پا برهنه بروند، تقریباَ به آن‌ها اجازه نمی‌دادند که خود را با آب گرم بشویند. همه‌ی جوانان اسپارتی باید با هم بر روی یک دسته نی‌هایی که خودشان آن‌ها را در سواحل اروپا می‌شکستند، بخوابند. هیزم و مواد غذایی بچه‌ها نیز توسط خودشان فراهم می‌شد. و نه تنها شجاعت، بلکه مبارزه نیز جزو تربیت آنها به حساب می‌آمد: سرقت محصولات نیز توسط آن‌ها انجام می‌شد، ضمناَ به طور بی رحمانه‌ای گرفتار ضرباتی می‌شدند که روی دزدان بی دست و پا پیاده می‌کردند و هم چنین مانع از گرسنگی کشیدن آن‌ها می‌شدند. زمانی که جوانی سرباز بود از سختی آموزش و پرورش آنان به مقدار کمی کاسته می‌شد، اما در کل آن سختی‌ها پس از آن نیز تمام نمی‌شد چون به دید یک انسان کامل به آن نگاه می‌شد.
در حال حاضر تربیت او را به خود سیسیتی ها، اعضای شرکای متشکل از 15 تا 20 نفر عهده دار بودند که خدمت گزاران در یک واحد نظامی و دارندگان ناهار مشترک یعنی سیسیتی بودند. با فرمانروایی اشرافیان، رفتار و طرز تفکر شهروندان اسپارتانی توسط سیسیتی و آگل بسیار آسان کنترل شده بود.
به طور کل، مقامات دولتی اسپارت، قوانین لوکورگوس را تغییر ندادند. طبق سابق، در رأس دولت، دو پادشاه قرار داشت، که همه ایجاد کننده‌ی (سازنده‌ی) اعضای گروسی ارگان عالی دولتی بودند. اما عملاَ توسط افورها کشور را اداره می‌کردند که در حال حاضر سالانه این اعضا در مجلس مردمی انتخاب می‌شدند. عملکرد افورها به صورت قضایی و سیاسی بودند. آن‌ها بر زندگی شخصی شهروندان مستقل نظارت می‌کردند.
آن‌ها قادر به مذاکره با پادشاهان بودند و پس از دعوت سه گانه، پادشاهان موظف بودند برای توضیحات به افورها حاضر شوند.
افورها، مجلس مردمی و گروسی را احضار می‌کردند و هم چنین ریاست جلسه را به عهده آن‌ها می‌گذاردند. آن‌ها سیاست پولی و خارجی دولت را اداره می‌کردند. هنگامی که بین پادشاهان اختلافاتی ایجاد می‌شد (اختلافاتی که همیشه ایجاد می‌کردند) بر افورها لازم می‌شد که تصمیم عالی دولت را به تصویب برسانند.
افورها، به عنوان پادشاهان کشورها بودندکه نظم‌ها را توسط نمایندگان متعصب بر طبق قوانین لوکورگوس ایجاد می‌کردند. باتوجه به افسانه، زمانی که مهم‌ترین این قوانین به زندگی و آداب و رسوم اسپارتی‌ها مربوط می‌شد، لوکورگوس به مجلس مردمی اعلام کرد که همه اظهار کنند که او به منظور درخواست مشاوره درباره‌ی یکی از اصلی‌ترین تشکیلات جدید به نزد پیشگوی دلفی رفته است. لوکورگوس همه‌ی شهروندان را قسم داد که تا زمان برگشت او هیچ تغییری در قوانین ایجاد نکنند.
پیشگو اعلام کرد که قوانین لوکورگوس بسیار عالی است و تا زمانی که اسپارتی‌ها به این قوانین وفادار باشند، اسپارت نیز پیشرفت خواهد کرد. سپس، با پیشگویی لزوم سکونت در آن سرزمین، لوکورگوس تصمیم گرفت بازنگردد و به این ترتیب، به شهروندان خود، فرصت تغییر قوانین را نداد. او با دوستان و پسران خود خداحافظی کرد و از غذا خوردن خودداری کرد و به زودی از گرسنگی در گذشت. از ترس اینکه اسپارتی‌ها او را به وطنش ببرند، دستور داد جسدش را آتش بزنند و از این طریق، خود را از نفرین آزاد کرد. لوکورگوس دستور داد که خاکستر او را به دریا بریزند.
آرزوی قانونگذار افسانه‌ای برآورده شد. تلاش‌های او برای ایجاد «جامعه‌ی برابر» به بسیاری از چالش‌های جدی خاتمه داد: شورش عظیم هیلوت‌ها (برده‌ها) در سال 464 قبل از میلاد. (یعنی سومین جنگ موکنای)، و همچنین جنگ پلوپونزی در سال‌های 431 ـ404 قبل از میلاد. دسته‌ی به هم فشرده‌ی پیاده نظام سنگین اسلحه اسپارتی، تا به حال خود را سزاوار استفاده از شهرت سپاه شکست ناپذیر نمی‌دانست. اسپارت در اواسط قرن 5 پیش از میلاد، هژمونی خود را تابع اکثریت دولت‌های پلوپونزی قرار داد که در نتیجه‌ی آن، روابط پلوپونزی شکل گرفت که به عنوان بزرگ‌ترین اتحادیه سیاسی یونان به حساب می‌آمد.
منبع: فرهنگ جهانی، یونان باستان. روم باستان و مسکو: مطبوعات پرس ـ اُلما (2000)