اخلاق و نظریه پردازی در روابط بین الملل (2)
نظریه های روابط بین الملل بر اساس هدفی که دارند به دو دسته تبیینی و تکوینی تقسیم می شوند. نظریه های تبیینی اثبات گرا و نظریه های تکوینی فرا اثبات گرا هستند . نظریه تبیینی از طریق آزمون فرضیه ها و ارائه تبیینات علمی در صدد
نویسنده: سید جلال دهقانی فیروزآبادی
استاد روابط بین الملل دانشگاه علامه طباطبایی
استاد روابط بین الملل دانشگاه علامه طباطبایی
4-2. نظریه تبیینی/ نظریه تکوینی
نظریه های روابط بین الملل بر اساس هدفی که دارند به دو دسته تبیینی و تکوینی تقسیم می شوند. نظریه های تبیینی اثبات گرا و نظریه های تکوینی فرا اثبات گرا هستند . نظریه تبیینی از طریق آزمون فرضیه ها و ارائه تبیینات علمی در صدد شناسایی و کشف جریانات و الگوهای غالب در روابط بین الملل است. این نظریه بر اساس واقعیت ها و هست ها به توضیح و تبیین روابط بین الملل و الگوهای حاکم بر آن می پردازد. هدف نظریه تبیینی ملموس تر و قابل فهم تر ساختن روابط بین الملل و بازیگران، کارگزاران، ساختارها، فرآیندها و نهادهای بین المللی از طریق ارائه تصویر و توضیح واقعی از آنها می باشد. در واقع، نظریه تبیینی در پی کشف و سپس تبیین روابط علمی بین متغیرها و پدیده های مختلف بین المللی است (Burchill and Linklater, 2005: 15-16). نظریه های تبیینی با منظم و سیستماتیک کردن مشاهدات و کشف الگوهای عام به توضیح و تبیین آنها می پردازد. از این رو، در چارچوب نظریه تبیینی که روابط بین الملل را آن گونه که هست تبیین می کند، امکان و اجازه تجویز و توصیه اخلاقی وجود ندارد. درنتیجه، نظریه اخلاقی روابط بین الملل از فرآیند نظریه پردازی تبیینی مستثنی شده و در قلمرو نظریه و فلسفه سیاسی قرار می گیرد (Price, 2008: 4; Chernoff, 2007: 3).بر این اساس، کلیه نظریه های جریان اصلی در روابط بین الملل تبیینی هستند، چون همه این نظریه ها درصدد کشف و توضیح رابطه علی بین پدیده های بین المللی مانند جنگ و صلح هستند. از این رو، نظریه صلح دموکراتیک که درصدد تبیین رابطه علی بین ساختار و ماهیت دموکراتیک کشورها و صلح بین المللی است یک نظریه تبیینی به شمار می رود. نهادگرایی نولیبرال نیز که در پی نشان دادن تأثیر و نقش نهادها و رژیم های بین المللی در روابط بین الملل است، ماهیتی تبیینی دارد. اما بی تردید مهمترین و بارزترین مصداق و نمونه نظریه تبیینی، نوواقع گرایی است. اگر در اثبات گرا بودن نوواقع گرایی شک و تردید وجود داشته باشد، اما در تبیینی بودن آن اتفاق نظر وجود دارد. چون بر پایه واقع گرایی متافیزیکی، نوواقع گرایی مدعی است روابط بین الملل را آن گونه که واقعاً هست توصیف و تبیین می کند. بر این اساس والتز استدلال می کند اگر چه نظریه به جهانی تعلق و ارتباط دارد که درصدد توضیح آن است ولی همیشه از آن متمایز باقی می ماند. به نظر وی نظریه های ابزاری برای درک و فهم روابط بین الملل از طریق آشکار ساختن ساز و کارهای علی آن هستند (Waltz, 1975: 8).
در مقابل نظریه های تبیینی که به دنبال تبیین روابط بین الملل آن گونه که هست می باشند، نظریه های تکوینی درصدد توضیح چگونگی بر ساخته شدن روابط بین الملل به شکل کنونی هستند. نظریه های تکوینی در پی تبیین روابط بین الملل به عنوان بخشی از جهان اجتماعی مسلم و پیشینی نیستند. بلکه این نظریه ها سعی دارند تا توضیح دهند که اولاً روابط بین الملل چگونه شکل گرفته و قوام یافته است؛ ثانیاً، روشن سازند که فرآیند نظریه پردازی و نظریه های روابط بین الملل چگونه تحت تأثیر پیش فرض ها، باورها، تجربیات و جهان بینی نظریه پرداز قرار می گیرند. چون هدف اولیه و اساسی نظریه روابط بین الملل آن است که به توضیح عناصر شکل دهنده به ذهنیت نظریه پرداز مانند جهان بینی، زبان، فرهنگ، مذهب، قومیت، طبقه، ایدئولوژی و گفتمان و چگونگی تأثیر گذاری آن بر فرایند نظریه پردازی بپردازند. از این رو، نظریه تکوینی روابط بین الملل بر اهمیت تأمل و باز اندیشی نظریه پرداز بر روی سرشت و ماهیت روابط بین الملل تأکید و تمرکز می کند (Burchill and Linklater, 2005: 17-18).
یکی از نظریه های تکوینی سازه انگاری است. انواع مختلف این نظریه، علیرغم اختلافات و تفاوتهایی که دارند، همگی در پی توضیح چگونگی تکوین و قوام ساختن روابط بین الملل و نظریه های روابط بین الملل می باشند. از این رو، نحله های مختلف سازه انگاری، تأثیرگذاری اخلاق در هر دو سطح کارگزاری و ساختاری بر فرآیند نظریه پردازی در روابط بین الملل را پذیرفته و مورد مطالعه قرار می دهند. صفات و ارزش های اخلاقی نظریه پرداز و نظام و گفتمان اخلاقی حاکم بر محیط نظریه پردازی، بر چگونگی و ماهیت نظریه تأثیر می گذارند. از این رو، سازه انگاری علاوه بر توصیف و تبیین اصول و هنجارهای اخلاقی به عنوان بخشی از واقعیت های روابط بین الملل، نقش و تأثیر قوام بخش آن بر روابط بین المللی و رفتار کشورها نیز مورد بررسی قرار می دهد.
بعضی از منتقدین، ماهیت هنجاری و اخلاقی سازه انگاری را مورد شک و تردید قرار می دهند. به نظر آنان، سازه انگاری از نظریه پردازی صریح اخلاقی پرهیز کرده و بیشتر به توصیف و تبیین هنجارها و ارزش های اخلاقی می پردازد. چون، سازه انگاری فاقد بعد تجویزی- اخلاقی آشکار می دانند که در مورد چگونگی برقراری نظم و نظام بین المللی مطلوب توصیه و تجویزی نمی کند. هم چنین به این پرسش اخلاقی نمی پردازد که در شرایط مشخص و معین روابط بین الملل چه عملی و رفتاری اخلاقی یا غیر اخلاقی است. (Price, 2008: 5; Frost, 1998: 127).
با وجود این، نظریه سازه انگاری واجد بعد اخلاقی است. چون تلاش می کند تا نشان دهد چگونه هنجارها، اصول و ارزش های اخلاقی قوام می یابند و بر روابط بین الملل تأثیر می گذارند. سازه انگاری، به عنوان یک نظریه محتوایی روابط بین الملل، برای ساختارهای هنجاری و اخلاقی دست کم به همان اندازه ساختارهای مادی نقش و اهمیت قائل است. نظام باورها، ارزش ها و هنجارهای مشترک، از جمله قواعد و موازین اخلاقی، دارای خصوصیات و تأثیرات ساختاری بوده و بر کنش و رفتار بازیگران بین المللی تأثیر می گذارند. این اصول و هنجارهای اخلاقی که به صورت بیناذهنی برساخته می شوند، به شکل گیری نظام و ساختارهای معنایی بینا ذهنی مشترک می انجامد که کنشگران بین المللی و کشورها در چارچوب آن رفتار و اقدام کرده و کنش های خود را تعریف و توجیه می کنند (Reus- Smit, 2005; Phillips, 2007: 62).
4-3. نظریه حل مشکل/ نظریه انتقادی
نظریه های روابط بین الملل بر اساس پذیرش یا عدم پذیرش وضع و نظم موجود نیز به دو دسته حل مشکل و انتقادی تقسیم می شوند. این تقسیم بندی بیشتر توسط نظریه پردازان مکتب فرانکفورت صورت می گیرد. ماکس هورکهایمر اولین بار در سال 1937، بین نظریه سنتی و نظریه انتقادی تفکیک قائل شد. نظریه سنتی، جهان اجتماعی را، مانند جهان طبیعی، مجموعه ای از واقعیتهای خارج از ذهن می داند که نظریه ها می توانند آنها را کشف کرده و توضیح دهند. از این رو، مهمترین وظیفه و کارکرد نظریه سنتی کشف و تبیین جهان است نه تغییر آن. بر عکس، نظریه انتقادی، درصدد تغییر جهان اجتماعی و جامعه است؛ به همین علت نمی توان مانند نظریه های علوم طبیعی و تجربی تدوین و پردازش گردد. چون رابطه و تعامل وثیقی بین دانش و دقرت وجود دارد. از اینرو، نظریه پرداز نمی تواند مستقل از جهانی که مطالعه می کند به نظریه پردازی بپردازد و نسبت به آن بی تفاوت و بی طرف باشد. (اسمیت، 1383: 537).رابرت کاکس، براساس طبقه بندی هورکهایمر، نظریه های روابط بین الملل را به نظریه حل مشکل و نظریه انتقادی تقسیم می کند. نظریه حل مشکل، روابط و نظام بین المللی را به عنوان یک واقعیت مسلم پیشینی غیر قابل تغییر تصور و تلقی می کند. به گونه ای که کشورها و سایر بازیگران بین المللی ناگزیر به کنش و تعامل در این چارچوب فرا تاریخی و تغییر ناپذیر هستند. هدف نظریه های روابط بین الملل، کشف و توضیح قواعد و قوانین حاکم بر نظام بین الملل به منظور رفع معماها و معضلاتی است که از کارکرد طبیعی آن جلوگیری می کند. به سخن دیگر، نظریه حل مشکل در پی شناسایی و رفع مشکلات موجود در نظام بین الملل جهت حفظ آن است. از این رو، نظریه های حل مشکل محافظه کار و طرفدار حفظ موجودند نه تغییر و تحول در وضع و نظم موجود (Cox, 1981). بنابر این، نظریه های حل مشکل، بر پایه تفکیک دانش و ارزش، تعهد و مسئولیتی نسبت به وضعیت و شرایط ناعادلانه مناسبات و نظام بین الملل موجود ندارند. به طوری که با وجودی که ممکن است به لحاظ اخلاقی نظم و وضع موجود را ناعادلانه بدانند، ولی برای تغییر و اصلاح آن تلاش نمی کنند. چون نظریه باید عاری از ارزش و رها از اخلاق باشد.
کلیه نظریه های خردگرای جریان اصلی در روابط بین الملل در قالب نظریه حل مشکل قرار می گیرند. از این رو، واقع گرایی، نوگرایی، نو لیبرالیسم و نهادگرایی نولیبرال همگی نظریه های حل مشکل به شمار می روند. نظریه هایی که درصدد شناسایی و حل مشکلات و معضلات نظام بین الملل موجود به منظور حفظ و استمرار آن هستند. به گونه ای که روابط بین الملل را عرصه تکرار می دانند تا تغییر. از این رو، به جای مقابله با جریان طبیعی روابط بین الملل که در طول تاریخ تداوم داشته باید به چگونگی ادامه حیات در آن پرداخت. واقع گرایی کلاسیک و نوواقع گرایی دو نمونه نظریه حل مشکل هستند که همانطور که توضیح داده شد نقش و تأثیری برای اصول و ارزش های اخلاقی قائل نیستند. چون روابط بین الملل عرصه منازعه و مبارزه برای کسب قدرت و امنیت است که برای تأمین آن هر اقدام ممکنی حتی غیر اخلاقی مجاز و جایز می باشد.
نظریه انتقادی روابط بین الملل ماهیت و موضع محافظه کار نظریه های حل مشکل را به نقد می کشد. هدف نظریه انتقادی، بر خلاف نظریه حل مشکل، نقد وضع موجود جهت برقراری نظم مطلوب و نظام موعود عاری از سلطه، سرکوب و بی عدالتی است. از این رو، نظریه روابط بین الملل باید آشکارا درصدد برملا ساختن و الغای ساختارهای سلطه و سرکوب باشد. این امر به معنای نقد و رد امکان و اعتبار نظریه پردازی بی طرف، عاری از ارزش و رها از اخلاق است. چون به علت جدایی ناپذیری پدیده های بین المللی از تفاسیر و برداشت های نظریه پرداز، امکان تفکیک عین و ذهن و ارزش واقعیت وجود ندارد. در پی آن، بی طرفی ارزش- اخلاقی و قضاوت عینی به جای قضاوت اخلاقی در قالب نظریه علمی محض امکان پذیر نیست (دهقانی فیروز آبادی، 1387: 131).
نظریه انتقادی در روابط بین الملل به دو دسته مدرن و پست مدرن تقسیم می شود. نظریه انتقادی مکتب فرانکفورت نمونه مدرن و پست مدرنیسم مصداق نظریه انتقادی پست مدرن است. هر دو نظریه دارای ابعاد و عناصر اخلاقی هستند. چون هر دو نظریه درصددند تا چگونگی شکل گیری و تأثیرگذاری اصول، ارزش ها و گفتمان های اخلاقی بر روابط بین الملل و تعهدات و مسئولیت اخلاقی نظریه پرداز را آشکار ساخته و توضیح دهند. دو رهیافت کاکسی و هابر ماسی در چارچوب نظریه انتقادی مکتب فرانکفورت قابل شناسایی است که مکمل یکدیگرند. نظریه انتقادی کاکس که در آراء فلسفی گرامشی ریشه دارد بر تحلیل اشکال سلطه و هژمونی و چگونگی تغییر و الغاء آن تأکید و تمرکز می کند. کاکس برخلاف والتز استدلال می کند که امکان تغییر نظام موجود و ساختارهای قدرت و سلطه حاکم بر آن وجود دارد. زیرا، بسیاری از بازیگران بین المللی، از جمله کشورهای ضد هژمونیک در تلاش جمعی برای رهایی از هژمونی و تغییر اصول سازمان و سامان سیاسی و اقتصادی ناعادلانه جهانی هستند (Cox, 1981).
رهیافت هابر ماسی نظریه انتقادی بر مفهوم یادگیری در سپهر اخلاقی و فرهنگی تمرکز می کند. از این رو، بر تکامل و توسعه مشروعیت جهانی نهادها، سیاستها و تصمیمات تأکید می شود. تغییر و تحولاتی باید در اجتماع سیاسی در دو سطح ملی و بین المللی صورت پذیرد تا یک جامعه سیاسی- اخلاقی جهانی شکل گیرد که از ظرفیت درون گذاری و شمولیت همه انسانها برخوردار است. اشکال نوینی از اجتماع سیاسی- اخلاقی باید تشکیل شوند که در آن به جای امنیت ملی، امنیت انسانی از طریق رهایی تأمین گردد (Linklater, 2007: 54-55). تأکید بر گسترش و توسعه اجتماع سیاسی بر پایه هنجارهای عام و عمومیت بخش و جهانی کننده بر اساس تحقق اصول اخلاقی بین المللی به گونه ای است که بیرونی ها را نیز در بر می گیرد. زیرا هیچ دلیل انسانی و اخلاقی وجود ندارد که همیشه و همه جا باید منافع شهروندان داخلی مقدم بر منافع افراد بیرونی باشد. پس دولتها علاوه بر وظیفه تأمین منافع و امنیت شهروندان خود در قبال بشریت نیز مکلف و موظف هستند. این تکلیف بسیار فراتر از یک وظیفه اخلاقی صرف مبنی بر دستگیری از مظلومان و مستمندان بیرونی است بلکه متضمن نظم اخلاقی - سیاسی جامع نگر است که بر پایه اخلاق مسئولیت تعریف و تعیین می شود.
این نظم و اجتماع اخلاقی- سیاسی بر مبنای اصول اخلاقی جهان شمول است. نظم و نظامی که از هژمونی و مناسبات قدرت، بی عدالتی، نابرابری، ساختارهای سلطه و سرکوب، خودپرستی و منفعت طلبی ملی، زور و خشونت عاری است. تغییر وضع موجود و استقرار نظم مطلوب از طریق اخلاق گفتمانی معطوف به اجماع حاصل می شود. در اندیشه انتقادی، اخلاق گفتمانی به مثابه زمینه و بستر هنجاری است که در آن بازسازی نظام و روابط بین الملل امکانپذیر می شود. این گفتمان در نظریه کنش ارتباطی هابر ماس بر عقلانیت ارتباطی مبتنی است. در نتیجه، ابزار و ساز و کاری برای تصمیم گیری اجماعی در مورد هنجارها، نهادها و ساختارهای سیاسی و حل و فصل تعارض ها و اختلاف ها از طریق گفت و گوی عادلانه و بی طرفانه را فراهم می سازد. اخلاق گفتمانی که در نهایت به حقیقت اخلاقی می انجامد، نیازمند گسترش است. در این توانایی ها و قابلیت های زبانی و ارتباطی در «وضعیت کلامی آرمانی» است. در این وضعیت ایده آل، ارتباط کلامی به دور از قدرت، سلطه و برتری و به صورت برابر بر پایه استدلال صورت می پذیرد (دهقانی فیروز آبادی، 1387: 144).
پست مدرنیسم اگر چه یک نظریه نسبی گرا و ضد مبنا گرای اخلاقی است، ولی ضد اخلاقی یا غیر اخلاقی نیست. اولاً، پست مدرنیسم با رد و انکار جدایی ارزش و دانش، کلیه نظریه ها را ارزش مبنا می داند. زیرا، فهم عینی مبتنی بر اصل علیت و نظریه مستقل و منفک از شرایط و ساخت اجتماعی و رویه های گفتمانی امکان ندارد. نظریه نه تنها از ساخت اجتماعی احاطه کننده آن استقلال و انفکاک ندارد بلکه به وسیله آن پدید می آید. هر نظریه ای در شرایط و ساخت اجتماعی خاصی تولید می شود که در همان چارچوب نیز قابل فهم است. از این رو، رابطه تنگاتنگی بین دانش و قدرت وجود دارد. لذا، دانش و قدرت همدیگر را تولید و باز تولید می کنند. به گونه ای که این دو مستقیماً بر یکدیگر دلالت دارند و هیچ رابطه قدرتی بدون ایجاد یک حوزه معرفتی وجود ندارد و هیچ دانشی نیست که در عین حال روابط قدرت را پیش فرض نگیرد و تأسیس نکند (Devetak, 2005: 181; Edkin, 2007: 93-94).
دوم، پست مدرنیسم، آشکار ساختن رابطه قدرت و معرفت و سپس الغای روابط قدرت، سلطه و سرکوب ناشی از آن را یک تعهد اخلاقی می داند که برای تحقق آن تلاش می کند. این مسئولیت اخلاقی به ویژه در قبال گفتمانهای غیر اثبات گرا که در اثر علم گرایی به حاشیه رانده شده و انسانهایی است که در اثر روابط ناعادلانه قدرت سرکوب و به انقیاد کشیده شده اند (های، 1385: 148). از این رو، پست مدرنیسم برخلاف نظریه های حل مشکل، نه تنها کنار آمدن با نظام ناعادلانه بین المللی را اخلاقی نمی پندارد بلکه خود را متعهد به مقابله و ضدیت با آن می داند.
سوم، پست مدرنیسم بر خلاف انتقاد منتقدین که آن را فاقد اخلاقیات می دانند یا دست کم منکر وجود اخلاق پست مدرن هستند، خود را نظریه ای اخلاقی می پندارد. چون علیرغم نسبی گرایی اخلاقی، تلاش می کند تا بدون توسل به مرجعیت اخلاقی بیرونی و ارزش های اخلاقی استعلایی، چگونگی دستیابی یک نظام و گفتمان اخلاقی به موقعیت و منزلت هژمونیک در یک لحظه تاریخی خاص در مقایسه با گفتمان های اخلاقی رقیب را درک و توضیح دهد. بنابراین، اخلاق پست مدرن از طریق برساختن سوژه قوام یافته و شکل می گیرد. به گونه ای که اخلاق به صورت اصول و موازین اخلاقی برای هدایت رفتار فرد یا کشور در بیرون وجود ندارد، بلکه به صورت شرط یا وضعیت پیشینی و ضروری برای شکل گیری هویت تعریف می شود. اخلاق با شناسایی و احساس نیاز به دیگری و به رسمیت شناخته شدن توسط دیگری آغاز می گردد. به سخن دیگر، اخلاق پست مدرن بر اساس یک وابستگی متقابل مسئولیت استوار است که قابل تفکیک از تکثرگرایی و نسبی گرایی هویتهای متعدد نمی باشد. زمانی که ما ضرورت ناهمگنی و عدم تجانس برای فهم خود و دیگران را به رسمیت شناخته و درک کنیم یک شیوه اخلاقی بودن نمایان می شود (Der Derian, 2009: 196).
4-4. نظریه تجربی/ نظریه هنجاری
نظریه های روابط بین الملل هم چنین از نظر ماهوی و هدف به دو دسته تجربی و هنجاری تقسیم شده اند. اگر چه بین این دو نوع نظریه و انواع دیگری که توضیح داده شد تداخل و همپوشانی وجود دارد. چون نظریه های علمی، تبیینی و حل مشکل، تجربی نیز هستند. از طرف دیگر، نظریه های عملی، تکوینی و انتقادی دارای ابعاد هنجاری نیز می باشند. نظریه تجربی در چارچوب معرفت شناسی اثبات گرا ساخته و پرداخته می شود. این نظریه «هست» پدیده های بین المللی آن گونه مشاهده و تجربه می شوند را مورد توجه و بررسی قرار می دهد. تجربه گرایان بر این باورند که واقعیت روابط بین الملل را می توان از طریق تجربه و مشاهده مستقیم شناخت و صدق و کذب آن را نیز بر اساس مشاهده تجربی و داده های عینی تعیین کرد (استوکر، 1378: 39). تجربه گرایی با اصالت بخشیدن به تجربه و شناخت حسی بر عقل و یکسان پنداری نمود و واقعیت، شناخت عینی و بی واسطه واقعیت های روابط بین الملل را امکان پذیر می داند. از این رو، هدف نظریه تجربی کشف و تبیین روابط علی و قوانین و الگوهای عام حاکم بر روابط بین الملل از طریق روش استقرایی است (های، 1385: 133).نمونه و مصداق بارز نظریه تجربی در روابط بین الملل رفتارگرایی است. رهیافت یا نظریه رفتاری خود را یک نظریه علمی می داند که بر قضایای مستند تجربی و تعمیماتی استوار است که قابلیت ابطال پذیری تجربی را دارد. از نظر رفتارگرایان، نظریه تجربی عبارت است از مجموعه از گزاره های مرتبط با هم شامل مفروضات، تعاریف و فریه های آزمون پذیر تجربی که در صدد توصیف و تبیین حدوث یک پدیده فرضی یا مجموعه ای از پدیده ها می باشند. تبیین نیز به معنای تبیین علی حدوث یک پدیده یا مجموعه ای از پدیده ها است (ساندرز، 1378: 109). بر اساس نظریه رفتاری محض، گزاره های اخلاقی مهمل و بی معنی بوده و هیچ نقش و تأثیری برای آنها در روابط بین الملل قابل تصور و امکانپذیر نیست. چون این قضایا و ارزش ها قابلیت آزمون و ابطال تجربی را ندارند. با این وجود، رفتارگرایان مدرن، مانند ساندرز، این ضد اخلاق گرایی رفتار گرایی کلاسیک و محض را مورد نقد قرار داده و گزاره ها و نظریه های هنجاری و اخلاقی را نیز به عنوان نوعی از دانش و معرفت به رسمیت می شناسد (همان، 116-115).
نظریه هنجاری روابط بین الملل در مقابل نظریه تجربی و علی قرار دارد. اگر چه با توجه به نقد و انتقادهای وارد بر اثبات گرایی، علم گرایی و تجربه گرایی محض، مبنی بر عدم امکان جدایی ارزش و واقعیت، کلیه نظریه های روابط بین الملل دارای ابعاد و مبنای هنجاری هستند. به گونه ای که، همان طور که توضیح داده شد، حتی نظریه ای مانند واقع گرایی کلاسیک مورگنتا نیز واجد بعد هنجاری است چون بر تعهد و مسئولیت اخلاقی سیاستمدار در قبال شهروندانش مبنی بر تأمین منافع و امنیت ملی تأکید می کند. از این رو، منظور از نظریه هنجاری، نظریه ای است که به طور خودآگاه هنجارها و ارزش های اخلاقی را به صورت جزء مقوم خود به کار می گیرد، در پی کشف و کاربست موازین اخلاقی در روابط بین الملل است و آن را آن گونه که باید باشد ترسیم می کند. به عبارت دیگر، نظریه ای هنجاری به شمار می رود که موضوع آن معیار قضاوت اخلاقی در روابط بین الملل بوده و درصدد جستجوی اصول مشترک برای درون گذاری عام بشری و بازسازی اجتماعی در رویه بین المللی باشد. یعنی هدف آن فراتر رفتن از رویه بین المللی و روابط بین الملل موجود از طریق تبیین دلایل تعهد و مسئولیت در رویه و نظام بین الملل است که نمی توان به منفعت شخصی کشورها و انسانها نسبت داد. بنابراین، نظریه هنجاری به این معنا در صدد توضیح مشروعیت مناسبات بین المللی و چگونگی توجیه اخلاقی مبانی و عناصر مقوم آن و سپس ارتقاء تعهدات و مسئولیت انسانی و اخلاقی در روابط بین الملل است (Cochran, 1999: 1-2).
نظریه هنجاری روابط بین الملل به صورتهای مختلفی تعریف می شود که بعضی از ابعاد، عناصر و کارکردهای آن را مورد توجه قرار می دهد. در چارچوب معنای مضیّق از نظریه سیاسی، نظریه هنجاری روابط بین الملل را می توان «کشف یا کاربرد اندیشه های اخلاقی» در عرصه روابط بین الملل تعریف کرد. بر این اساس، نظریه هنجاری روابط بین الملل شاخه ای از فلسفه اخلاق است که به مسائل و موضوعات و ارزش های اخلاقی تأثیرگذار در روابط بین الملل می پردازد. اما نظریه هنجاری به معنای عام و موسع شامل کلیه نظریه های سیاسی می شود که به جای هست های روابط بین الملل بایدهای آن را مورد توجه قرار می دهد (گلیسر، 1378: 49).
به طور کلی دو دیدگاه در مورد نظریه سیاسی یا هنجاری روابط بین الملل وجود دارد. در رهیافت نخست، نظریه سیاسی روابط بین الملل باید چشم اندازی آرمانی را ترسیم کند. این نظریه باید تصویری از راه و رسم و شیوه زندگی بی عیب و نقص را نشان دهد که تنها کارگزاران از آن محرومند، یا ممکن است یک ایده آلی را ارائه دهد که تنها تحت شرایط مادی خاصی قابل تحقق و حصول است. در معنای دوم، نظریه سیاسی روابط بین الملل بر مبنای ترجیح اصول بر عمل، ترسیم کننده وضعیتی است که مجموعه ای از معیارهای اخلاقی را تدوین و مفصل بندی می کند که مشروعیت سیاست عملی بر پایه آن آزموده و سنجیده می شود (Sutch, 2001: 2-3).
بنابر این، نظریه سیاسی روابط بین الملل تنها تبیین و پیش بینی نمی کند بلکه بیان کننده امکانهایی است که برای کنش سیاسی کشورها در عرصه بین المللی وجود دارد. هم چنین فقط امکانهای تبیینی را تعریف و تعیین نمی کند بلکه افقها و چشم اندازهای اخلاقی و عملی را نیز ترسیم و تعریف می کند (Smith, 1996: 113). به سخن دیگر، نظریه هنجاری ابزاری است برای تدوین و توجیه هنجارهای وجودی یا موازین و قواعد اخلاقی برای رفتار و کنش سیاسی در روابط بین الملل به منظور نزدیک ساختن واقعیت انضمامی به یک هنجار مورد نظر. از این رو، موضوع کانونی در نظریه هنجاری یا اخلاقی روابط بین الملل تعیین اولویتهای هستی شناختی کشورها به هنگام بروز تزاحم و تعارض بین ارجحیت های مختلف آنان بر اساس ارزش ها و موازین اخلاقی است.
بر اساس تعاریف و تفاسیر مختلفی که از نظریه هنجاری ارائه شد، می توان گفت که این نظریه، هنجاری، تجویزی و تقویمی است. هنجاری است، چون روابط بین الملل را آن گونه که باید باشد ترسیم می کند. به طوری که مجموعه ای از شرایط مطلوب را تعیین کرده و دلایل برتری آنها را بیان می دارد. از این رو، نظریه هنجاری روابط بین الملل به چگونگی ایجاد و توسعه ارزش ها و هنجارهای اخلاقی می پردازد. این نظریه هم چنین تجویزی است، زیرا در پی انطباق واقعیت ها بر ارزش ها و هنجارهای اخلاقی می باشد. تقویمی بودن نظریه هنجاری نیز از آن جهت است که به ارزیابی وضعیت و شرایط عام و خاص روابط بین الملل بر اساس ارزش ها و هنجارهای اخلاقی می پردازد (استوکر، 1378: 45-43).
نظریه هنجاری روابط بین الملل به دو دسته جهان وطن گرا و اجتماع گرا تقسیم می شود. جهان وطن گرایان عام گرا بوده و بر این باورند که اصول و موازین اخلاقی باید به طور مساوی ناظر و منتسب به کل افراد بشر یا بشریت باشد. آنان دو موضوع مغفول مانده در روابط بین الملل را مورد سؤال قرار می دهند و در صدد پاسخگویی به آنها هستند. نخست، آیا تقسیم بشریت به دولتها و کشورهای دارای حاکمیت مشروع است. دوم، آیا التزام و تعهد کشورها به تعهدات و التزام به بشریت ارجحیت و اولویت دارد یا نه. جهان وطن گرایان، به افراد بشر یا بشریت اولویت و اصالت می دهند و درصدد ایجاد یک اجتماع اخلاقی جهانی هستند که فراتر از دولت ملی می رود. آنان استدلال می کنند که ارزش های انسانی و اخلاقی تنها در نهادها و ساختارهای فرا ملی و فرا حاکمیت به طور کامل تحقق می یابد. (Linklater, 1990).
اجتماع گرایی، برعکس، خاص گرا بوده و اجتماع سیاسی- اخلاقی دولت- ملت را منشاء ارزش اخلاقی غایی می داند. اجتماع گرایان وظیفه نظریه هنجاری را ارزیابی اهداف و ابزار مشروعی می دانند که کارگزاران در روابط بین الملل برای تعقیب و تأمین آنچه را که ارزشمند می دانند بکار می گیرند. نظریه هنجاری در چارچوب دولت- ملت و اجتماعی ملی ارائه می دهند. آنان به ایده دولت اخلاقی باور دارند که در قالب آن ادعاهای افراد و دولت قابل سازش و جمع است. از این رو، به نظر اجتماع گرایان ارزش ها و هنجارهای انسانی و اخلاقی به بهترین نحو در درون دولتها و نظام دولت- ملتها قابل تحقق و تأمین است (Frost, 1996: 12-13). چون، با توجه به تنوع فرهنگی و شرایط مختلف بشری، اصول و ارزش های اخلاقی عام و جهان شمول امکان پذیر نیست. با وجود این تفاوت ها، سه حوزه اصلی نظریه های هنجاری عبارتند از: آزادی عمل دولت در نظام بین الملل؛ اخلاق بکارگیری قدرت در روابط بین الملل؛ و عدالت بین المللی و عدالت توزیعی. از این رو، نظریه هنجاری روابط بین الملل موضوعات اخلاقی چون جنگ عادلانه، درستی و نادرستی مداخله بشر دوستانه، ضرورت باز توزیع قدرت و ثروت جهانی، احساس مسئولیت و وظیفه نسبت به محیط زیست، احترام به تفاوتهای فرهنگی، مشروعیت استفاده از سلاح های هسته ای را مورد بررسی قرار می دهد (اسمیت، 1383: 518).
دستاورد
نقش و جایگاه اخلاق و اصول و موازین اخلاقی در روابط بین الملل یکی از مسائل و موضوعات مهم در نظریه ها و رهیافت های نظری در روابط بین الملل بوده است. چون روابط بین الملل بیش و پیش از هر چیز درگیر این پرسش اساسی بوده است که انسان ها و جوامع انسانی و در شکل امروزین آن دولت- ملتها چگونه باید رفتار نمایند. از این رو، نظریه پردازی در روابط بین الملل بدون پرداختن و پاسخ دادن به این پرسش امکان پذیر نیست. اما، با این وجود، رویکردهای نظری و مکاتب فکری مختلف پاسخ متفاوتی به این سوال می دهند. بعضی از آنها رابطه و نسبتی بین اخلاقیات و نظریه پردازی نمی بینند. برخی دیگر، نظریه پردازی بدون مبنای ارزشی و اخلاقی را امکان ناپذیر می پندارند. در این مقاله تلاش گردید تا نسبت بین اخلاق و نظریه پردازی در روابط بین الملل تحلیل و تبیین گردد. از مباحث مطرود این گزاره ها را می توان استنتاج کرد:1. نظریه پردازی در روابط بین الملل شاهد یک چرخه هنجاری- اخلاقی بوده است. به گونه ای که از نظریه هنجاری- اخلاقی آرمان گرایی آغاز و سپس وارد فاز نظریه تجربی- تجویزی واقع گرایی ، علمی- تجربی محض رفتار گرایی ، تجویزی- تجربی فرارفتارگرایی، هنجاری اخلاقی انتقادی یا فرا اثبات گرا، و سرانجام مرحله تجویزی- تجربی سازه انگاری را پشت سر گذاشته است.
2. مدعیات و گزاره های اخلاق تقریباً همانند مدعیات و قضایای واقعی هستند. چون نظریه پردازان هنجاری- اخلاقی نیز تعاریف دقیقی از حسن و قبح اخلاقی ارائه می دهند که گزاره ها و مدعیات اخلاقی می توانند بر پایه و مبنای آن وارسی گردند.
3. نظریه مطلوب و دارای قدرت تبیین باید واجد بعد تجربی و هنجاری باشد. چون نظریه آرمان گرا و واقع گرای محض هیچکدام قادر به تبیین روابط بین الملل و تأمین صلح و امنیت بین المللی نیستند. از این رو، نظریه پردازی در روابط بین الملل باید دارای هر دو وجه تجربی و هنجاری بر مبنای هماهنگی قدرت و اخلاق باشد.
4. نظریه پردازی در روابط بین الملل در جهت تلفیق دو وجه تجربی و اخلاقی در قالب سازه انگاری حرکت کرده است. به گونه ای که این نظریه درصدد تلفیق عناصری از اثبات گرایی و فرا ساختار گرایی است.
اتکیسون، آر. ال، 1369، درآمدی بر فلسفه اخلاق، ترجمه سهراب علوی پناه، تهران: مرکز ترجمه و نشر کتاب.
احمدی طباطبایی، سید محمد رضا، 1387، اخلاق و سیاست، تهران: انتشارات دانشگاه امام صادق (ع) و پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی.
استن مارک، میکائیل، 1377، «علم گرایی چیست؟» ترجمه علی صباغیان، مجله رهیافت، شماره نوزدهم، پاییز.
استوکر، جری، 1381، "مقدمه"، در: دیوید مارش و جری استوکر، روش و نظریه در علوم سیاسی، ترجمه امیر محمد حاجی یوسفی، تهران: پژوهشکده مطالعات راهبردی.
اسمیت، استیو، 1383، «رویکردهای واکنش گرا و سازه انگاری در نظریه های روابط بین الملل»، در جان بلیس و استیو اسمیت، جهانی شدن سیاسیت: روابط بین الملل در عصر نوین، ترجمه ابوالقاسم راه چمنی و دیگران، تهران: انتشارات مؤسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بین المللی ابرار معاصر.
بزرگی، وحید، 1377، دیدگاههای جدید در روابط بین الملل، تهران: نشر نی.
جمعی از نویسندگان، کتاب شناخت اخلاق اسلامی، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگی اسلامی.
دوئرتی، جیمز و فالتزگراف، رابرت، 1372، نظریه های متعارض در روابط بین الملل، ترجمه علیرضا طیب و وحید بزرگی، تهران: قومس.
دهقانی فیروز آبادی، سید جلال، 1377، «روابط بین الملل از منظر فرانوگرایی»، گفتمان، شماره 1، تابستان.
دهقانی فیروز آبادی، سید جلال، 1382، «تحول نظریه های منازعه و همکاری در روابط بین الملل»، پژوهش حقوق سیاست، سال پنجم، شماره 8.
دهقانی فیروز آبادی، سید جلال، 1387، "نظریه انتقادی: چارچوبی برای تحلیل سیاست خارجی"، پژوهشنامه علوم سیاسی، سال سوم، شماره 3، بهار.
ساندرز، دیوید، 1378، "تحلیل رفتاری"، در: دیوید مارش و جری استوکر، پیشین.
سیف زاده، سید حسین، 1376، نظریه پردازی در روابط بین الملل، تهران: انتشارات سمت.
فرانکتا، ویلیام م. کی، 1383، فلسفه اخلاق، ترجمه های صادق، قم: کتاب طه.
گلیسر، 1378، "نظریه هنجاری"، در: دیوید مارش و جری استوکر، پیشین.
ماکیاولی، نیکولو، 1377، گفتارها، ترجمه محمد حسن لطفی، تهران: انتشارات خوارزمی.
ماکیاولی، نیکولو، 1380، شهریار، ترجمه محمود محمود، تهران: انتشارات عطار.
مشیر زاده، حمیرا، 1385، تحول در نظریه های روابط بین الملل، چاپ دوم، تهران: انتشارات سمت.
مورگنتا، هانس جی، 1374، سیاست میان ملت ها، ترجمه حمیرا مشیر زاده، تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی.
های، کالین، 1385، درآمدی انتقادی بر تحلیل سیاسی، ترجمه احمد گل محمدی، تهران: نشر نی.
Ayer, A. T. 1955. The Foundation of Emperical Knowledge. London: Macamillan.
Banlks, M. ed., 1984. Conflict in World Society. Brighton: Wheatsheaf. Brown, C., 1992. International Relations Theory: New Normative Approaches. New York: Columbia University Press.
Burchill, Scott and Andrew Linklatter, 2005. Theories of International Relations. London and New York: Macmillan Palgrave.
Burchill, Scott, 2005 ; Realism and Neo- realism;. in Burchill and Linklater, et al, 2005.
Campbell, D. and M. J. Shapiro, 1999, Moral Spaces: Rethinking Ethics and World Politics. Mineapolis, MN: University of Minnesota Press.
Chernoff, Fred, 2007. Theory and Metatheory in International Pelations. New York: Palgrave Macmillan.
Cichran, Molly, 1999. Normative Theory in Interational Relations: A Pragmatic Approach. Cambridge: Combridge University Press.
Cox, Robert, 1981. ;Social Forces, States and World Orders: Beyond International Relations Theory;, Millenniuem 23 (2).
Der Derian, James 2009. Critical Practices in International Theory. London and New York: Routledge.
Devetak, Richard, 2005. ;Postmodernism', in Burchlii and Linklater, et al. op. cit.
Edkins, Jenny, 2007. ; Post Structuralism;, in Griffiths, op. cit.
Frost, Merveyn, 1998. " A Turn not Taken: Ethices in International Relations at the Millennium ", Review of International Studies, 24.
Frost, Mervyn, 1996. Ethics in International Theory: A Constitutive Theory. Cambridge: Cambridge University Press.
Griffiths, Martin, 1992, Idealism and International Politics. New York and London: Routledge.
Griffiths, Martin, 2007. International Relations for the Twenty- First Century. London: Routlege.
Habermas, Jurgen, 1971. Knowledge and Human Interests, Translated by J. J. Shapiro. Boston: Boston University Press.
Hoffiman, Stanly, 1987. Janus and Minreva: Essays on the Theory and Practice of Intrenational Politics. Boulder, colo.: Westview.
Hollis, M. and Steve Smith. 1990. Exlaining and Understanding International Relations. Oxford: Clarendon Press.
Holsti, K. J., 1991. Change in the International System: Essays on the Theory and Practice of International Relations. Brookfield: Edward Elgar.
Linklater, Andrew, 2007. "Distant Suffering and Cosmopolitan Obligation", International Politics. 41.
Linklater, Andrew, 1990, " The Problem of Community in Intrenational Relations", Alternatives, 15.
Linklater, Andrew, 2007. "Distant Suffering and Cosmopolitan Obligation". International Politics, 41.
Masnbach, R. W. and Vasquez, J. A. 1981. In Search of Theory: A New Paradigm for Global politics. New York: Columbia University Press.
Mittlemann, J. H., 2004. What is Critical Globalization Studies? , Studies Perspectives 5(3).
Phillips, Andrew Bradley, 2007. " Constructivism", in Martin Griffiths, ed,. op. cit.
Price, Richard M., 2008. Moral Limit and Possibility in World Politics. Cambrige and New York: Cambrige University Press.
Puchala, Donald, 2004. Theory and History in International Relations: New York: Routlge.
Putnam, Hilary, 1975. Philosophical Papers. New York: Cambrige University Press.
Ragin, Charles, 1994. Constructing Social Research. Thousand Oask, California: Pine Fo rge Press.
Reus- Smit, Christian, 2005. " Constructivism", in Burcill and Linklater, et. al., op. cit.
Reus- Smit, Christian, 2008, "Constructivism and the Structure of Ethical Reseaning", in Price. op. cit.
Singer, David, 1960. Theorizing about Theory in International Politics, Journal of Conflict Resolution (4)4.
Singer, David, 1972. The Scientific Study of Politics: An Approach to Foreign Policy Analisis. Morristown, NJ: General Learning Press.
Singer, Peter, 1991. A Companion to Ethics. Oxford: Blackwell.
Smith, Steve, Ken Booth and Marysia Zalewski, 1996. International Theory: Positivism and Beyond. Combrige: Cambrige University Press.
Sterlin- Folker, J. ed, 2006. Making Sense of International Relations Theory. Boulder: Lynne Rienner.
Sutch, Peter, 2001. Ethics, Justice and International Relations: Constructing an International Community. London: Rutledge.
Vasquez, John, 1992. " World Politics Theory", in M. Hawkesworth and M. Kogan. eds., Encyclopedia of Governmant and Politics. London: Routledge.
Waltz, Kenneth, 1979. Theory of International Politics. New York: Randon House.
Waltz, Kenneth, 1975. "Theory of International Relations". In Fred Greensten and Nelson Polsby, ed., International Politics: Handbook of Political. Vol. 8, and Reading, MA: Adison- Wesly.
Wendt, Alexander, 1999. Social Theory of International Politics. Cambrige: Cambrige University Press.
Wright, Quincy, 1964. " Development of a General Theory of International Politics", in Horace V. Harrison ed. The Role of Theory in International Politics. Princeton: Van Nosteand.
منبع: ذاکریان، مهدی؛ (1390)، اخلاق و روابط بین الملل، تهران: دانشگاه امام صادق(ع)
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}