الگوی ایران باستان
استاد دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران
اخلاق و روابط بین الملل در ایران باستان
دیباچه و پیشینه
هیچگاه اخلاق در روابط بین الملل موضوعی جدی برای بشر نبوده و برعکس، خدعه، مکر و در نهایت خشونت از ابزارهای رایج در این روابط بوده است. در دنیای مسیحیت به رغم آموزه های این دین که بر مدارا و پرهیز از خشونت در مورد همه انسانها اعم از مسیحی و پیروان سایر ادیان تأکید داشته است، تعصبهای کور و فراموشی این آموزه موجد بیشترین خشونتی بوده است که در تاریخ بشر ثبت شده است. این خشونتها نه تنها در جنگهای صلیبی علیه مسلمانان به چشم می خورد بلکه در تعامل خود آنها هم به ویژه در زمان جنگ رخ می نموده است. نخستین باری که تلاشی در زمینه حق و حقوق مردم و ملتهای دیگر صورت گرفت مربوط به متألهین و حقوقدانان پیرو مکتب حقوق طبیعی نظیر گروسیوس و ویتوریا است که در سالهای پایانی قرون وسطی عرضه شد اما هیچ تأثیری در عمل بر جای نگذاشت. حتی مهاجمین و استعمارگران اروپایی که بیرحمانه به مردم بومی امریکا حمله ور شدند برای گریز از همین قواعد اخلاقی مختصر در آدم بودن یا نبودن این بومیان تردید روا داشته و از کلیسا خواستند کسانی را برای تشخیص این امر به صحنه بفرستند. پس از آن خشونتها همچنان ادامه یافت و برعکس، آموزه های ماکیاول و هابز چنان مورد توجه آنها قرار گرفت که گویی انجیل گمشده خود را بازیافتند. از آن پس کتاب شهریار ماکیاول نقش جان اروپایی ها شد و در همه روابط خود با دیگران جز به پیروزی به هر قیمت به چیز دیگری فکر نمی کردند.در عصر روشنگری که همه امور بشری از نو بر مدار عقل مورد اندیشه ورزی قرار گرفت، اخلاق هم بی نصیب نماند و کانت با برقراری پلی بین عقل و اخلاق آن را به عنوان محور عقل عملی و بر پایه "برای دیگری مپسند آنچه ترا نیست پسند" که سالها پیش از آن در ادبیات ایران بازتابی جاودانه یافته بود تشریح و بازسازی کرد. اخلاقی این چنین می بایست پایه رفتار آدمیان با یکدیگر در همه دنیا قرار گیرد. گمان می رفت آنان که ادعای خردورزی داشتند از هر گونه خشونتی پرهیز خواهند کرد به ویژه آنکه جنگ همه در فلسفه کانت به عنوان نماد بی خردی مورد نکوهش قرار گرفته بود. (J. Huntzinger-987: 43) اما گویا مدعیان خرد جز عقل خود به عقل دیگری نه اعتقادی داشتند ونه اعتباری برای آن قائل بودند. فزونتر آنکه دست خود را برای هر عملی باز می پنداشتند. از این رو چنان جنگ های وحشتناکی به وقوع پیوست که بسیاری همچون ویکتور هوگو از این عقل تبری جسته و از نو به دامان دین و احساسات بشری پناه بردند. این شاعر و نویسنده در قطعه شعری که در سالهای دهه 1830 سرود، فقدان اخلاق و جنگ طلبی را بدین گونه توصیف می کند:
شش هزار (1) سال است که جنگ به مذاق مردمان جنگجو خوش می آید
و خدا همچنان وقت خود را به ساختن ستاره ها و گلهای قشنگ هدر می دهد
کشتار، پیروزی این است عشق ما
افتخار زیر سایه توهمات و زیر چرخ تانکهای پیروزمند
تمام مادران بیچاره و بچه هایشان را له می کنند
خوشبختی ما چندش آور است؛ یعنی برویم و بمیریم
و با دهانی کف برآورده در شیپورهای جنگ بدمیم (V. Hugo: 473).
تنها کار عملی که در قرن نوزدهم صورت گرفت کار هانری دونان سوئیسی بود که با مشاهده سربازان نیمه جان و در حال نزاع روان در نبرد سولفرینو (1859 بین اتریش و فرانسه برای آزادسازی ایتالیا) تمام اموال خود را وقف مجروجان و بیخانمانهای جنگ کرد و صلیب سرخ جهانی را تأسیس کرد.
تنها دوره ای که در آن به طور جدی به نقش اخلاق در روابط بین الملل توجه شد در سالهای پس از جنگ جهانی یکم بود که تحت تأثیر روحیه معلم گونه ویلسون رئیس جمهور امریکا طرح نظام امنیت دسته جمعی در دستور کار کشورهای بزرگ قرار گرفت. این طرح دارای چهار ستون بود که یکی از آنها تکیه بر اخلاق مسیحی و دیگری تأکید بر فلسفه کانت بود که هم اخلاق را تعریف می کرد و هم جنگ را کار دولتهای بدکردار و بدپندار می دانست و معتقد بود که گسترش دموکراسی می تواند از وقوع جنگ جلوگیری کند زیرا مردم علاقه ای به جنگ کردن و کشته شدن ندارند و از طریق نظارت خود بر اعمال دولتها جلوی جنگ طلبی آنها را می گیرند (J. Chanteur, 1989: 209). دو ستون دیگر نظام امنیت دسته جمعی عبارت بودند از تأکید بر حقوق اثباتی و اقتصاد لیبرال، اما ناپایداری صلح ناشی از این سیستم و شروع جنگ جهانی دوم نه تنها این نظم هنجاری را بی اعتبار کرد بلکه کاربرد اخلاق در عرصه بین المللی را هم به شدت زیر سوال برد. چنین بود که مکتب موسوم به رئالیست ساخته و پرداخته مورگنتا یکسره با اخلاق وداع کرد و آن را امری فردی و کاربست آن در عرصه بین الملل را ساده لوحی محض می دانست. پس از او نوبت به ریمون آرون رسید تا او نیز به خطرناک بودن دل بستن به اخلاق در عرصه بین المللی به عنوان توهمات ایده آلیستی اشاره کرده و با مثالهایی از عملکرد هیتلر که اتفاقاً متکی به استدلالهای اخلاقی هم بود نشان دهد چه فاجعه هایی می تواند از قِبل توسل به اخلاق بروز و ظهور کند (R. Aron- 1962: 567-97).
سالها طول کشید تا اواخر دهه 1970 و 1980 در فرایند آشتی تمامی تضادهای عصر مدرنیته مانند تضاد سوژه- ساختار، عین- ذهن، فرد- جامعه و غیره بالاخره بین رئالیسم و ایده آلیسم هم نوعی آشتی برقرار شده و کسانی مانند هافمن، پاره ای از نو محافظه گرایان، جهان وطنان و پیروان مکتب انتقادی به ضرورت لحاظ اخلاق و داده های هنجاری اشاره کنند (ح. مشیرزاده، 1384: 250-229). ولی پرسش کلیدی این است که چرا در عمل عموم دولت ها به مسائل اخلاقی پایبند نیستند و هر روز از ناهنجاری ها و بی اخلاقی های تازه ای پرده برداشته می شود؟ آمریکایی ها که قصد دارند از این پس با پاکتهای کادویی مثل حقوق بشر، دموکراسی و آزادی وارد کشورهای دیگر شوند گوی سبقت را در اخلاق شکنی از دیگران ربوده اند. نوآم چامسکی روشنفکر چپ گرای آمریکایی در کتاب "کالبد شکافی از تروریسم" سیاهه یی از جنایات این کشور در سودان، سومالی، لبنان و سایر جاها ارائه می کند که روی تروریست ها را سفید می کند. (N. Chamsky- 2001).
برای پاسخ به پرسش فوق باید دانست که رفتار آدمیان در همه سطوح و حوزه ها، برآیندی از تأملات و ادراکات و تصوراتی است که در طول زندگی، ذهنیت آنها را شکل می دهد. از میان عوامل مختلفی که در ساخت این ذهنیت دخیلند عوامل فرهنگی، تاریخی و دینی تأثیری پایدارتر و تعیین کننده تر دارند. این عوامل در مجموع دنیای ایماژینری را به وجود می آورند که انسانها در درون آن غوطه ور شده و از طریق رمزگان ها، نشانه ها، نمادها و بازنماهایی که برای بیان این ایماژها به وجود می آید با یکدیگر رابطه و تعامل برقرار می سازند. هم از این رو برای چاره باید به دنبال اصلاح دنیای ایماژینر و اصلاحات فرهنگی جامعه جهانی بود که روز به روز درهم تنیده تر می شود. الگوی این اصلاحات را می توان در تاریخ ملتهایی که به رعایت اخلاق مشهور بوده اند جستجو کرد. ایران از معدود جوامعی است که تاریخ آن به رغم گسیخت ها و شکافهایی که در آن به وجود آمده است همچنان مبین نوعی استمرار بوده و این جامعه رابطه خود را با اسطوره ها و رمزگان های مؤسس تاریخ خود حفظ کرده است. مراجعه ای مجدد به انبان فرهنگی و تاریخی ایران می تواند حتی برای امروز، رهنمونهایی در اختیار ما بگذارد که برای برون رفت از بن بستهای جهان امروز مفید باشد. بر همین اساس ما بر آنیم که فقط در یکی از حوزه های روابط خارجی که بیش از هر جای دیگر شاهد نقض حقوق انسانها و پایمالی کرامت آنها هستیم به تاریخ خود رجوع کرده و ببینیم ایرانیان با مردمان سرزمینهای فتح شده، با شکست خوردگان در جنگ و با اقوامی که به درون حوزه حاکمیت آنها راه می یافتند چگونه رفتار می کردند و رفتار آنها از چه جهان بینی و چه فرهنگی دستور می گرفته است. لازم به ذکر است که این بحث در متون دینی- و به ویژه اسلام- قابل بررسی است. اما با عنایت به حوزه تخصصی محقق و موضوع فصل حاضر، صرفاً بنیادها و تجربه های ایرانی مطرح شده است.
1. سرچشمه اخلاق در ایران باستان
اسناد معتبری حکایت از رفتار انسانی ایرانیان با مغلوبین و اسرای جنگی دارد و نشان می دهد که در روابط خارجی خود پایبند اصولی مترقی و انسانی بوده اند. بی شک چنین رفتاری بر هستی شناسی و جهان بینی خاصی استوار بوده است. زیرا در همان زمان شاهد بیدادگری ها و ستمگری های مردمان دیگری در همسایگی ایران هستیم که گویای این نکته است که زمانه و وضعیت آن روزگار بیشتر بر خشونت استوار بوده است اما رفتار مردم ایران تحت تأثیر زمانه نبوده و اساساً از خزانه دیگری الهام و مدد می گرفته است. از این رو برای شناخت دلایل رعایت اخلاق در رفتار خارجی ایران باستان نیازمند شناخت اندیشه ای هستیم که در پشت این رفتار پنهان بوده است.اما اینکه دست در انبان تاریخ برده و ردای گلگون هزاران سردار به خون خفته ایرانی را کنار می زنیم تا در پشت آن به پیامی که بر الواح گلی و سنگی برنبشته شده است برسیم نه از آن روست که قصد تفرعن و بازسازی ناسیونالیسم ایرانی را داشته باشیم بلکه بدان سبب است که احساس می کنیم در میانه دنیای بی حساب و کتاب امرزی به آن نیازمند شده ایم. امروز ایرانی نه با بمت اتم و نه با هیچ سلاح مرگبار دیگری قادر نخواهد بود خود را بر بلندای تاریخ معاصر و جایگاهی که شایسته آن است برساند مگر آنکه پرچمی از پیامهای صلح و دوستی گذشتگان خود را که به جور زمان و تلاش دشمنان دانا و دوستان نادان از یادها رفته است از نو بر بالای سر خود به اهتزاز درآورد.
این پیام ها همانطور که امیر مهدی بدیع در سیزده جلد کتاب "یونانیان و بربرها" به تشریح آورده است، دیرگاهی است که در تحریف تاریخ نگاری غربی عامدا از قلم افتاده است تا بتوانند تاریخ ایران را هم در قالب "استبداد شرقی" جای داده و خلاصه کنند. دیگرانی هم در داخل به کمک آنها آمده تا با حذف بخشهایی از تاریخ درخشان ایران، آن را به عصر جاهلیت فروکاهند و بگذرند. در حالی که این پیامها متکی به چنان جهان بینی هستند که نه تنها در دنیای کنونی که شاخص آن "جنگ همه علیه همه است" نوش دارویی ذیقیمت است بلکه در برابر جنگ علیه طبیعت و بحران زیست محیطی که وجدانهای بیدار را به اندوه نشانده است نیز نسخه ای ارزشمند است.
جهان بینی ایرانیان کلیتی بود که بن مایه آن را امر قدسی تشکیل می داد و به طرز باشکوهی سه عنصر اساسی جهان هستی را بهم پیوند می داد: امر قدسی، طبیعت و انسان. برای هر یک از این عناصر هم آیین های خاصی به وجود آوردند تا با نهادینه کردن آنها، استمرار و باز تولیدشان را تضمین کنند.
تز رابطه هستی شناسانه ای که بین انسان و عالم لاهوت برقرار می شد، خود به خود هر انسانی را در برابر انسان دیگر مکلف می کرد تا موجودیت و حقوق آن را به عنوان جزئی از هستی و مرتبط با عالم لاهوت محترم بشمارد. در چنین انگاره ای که یادآور فلسفه وحدت وجود عرفای ایرانی- اسلامی است، اخلاق فقط جنبه اومانیستی ندارد و به همین دلیل از اخلاق کانتی فراتر رفته و به تکلیفی الهی- انسانی تبدیل می شود. احترام به طبیعت و مظاهر آن نیز مشمول همین قاعده شده و به عنوان جزئی از وجود فرد و شرط بقای او مستلزم احترام خواهد بود و از هر گونه بی حرمتی و تعددی محفوظ می ماند. آنچه می تواند در این حلقه وصل که خدا- طبیعت و انسان را به هم مرتبط می سازد، شکاف ایجاد کند بدی است. نبرد خوبی و بدی یا نور و تاریکی از اول خلقت وجود داشته و انسان میدانگاه این نبرد است (ک. هوار- 1375. پ. بریان- 1378. ع. عرب گلپایگانی- 1375. ع. قدیانی-1376). تنها در صورتی که انسان به اردوگاه اهریمن و بدی متمایل شود و هرزگی و بدکاری و دروغ پیشه کند، از بین بردن آن مجاز می شود. از بین بردن مخلوقات شریر اعم از انسان و حیوان نه تنها جایز بلکه وظیفه است و چنانچه این وظیفه به خوبی انجام نشود، قهر طبیعت حتمی خواهد بود.
گام بعدی در بنای اخلاق ایرانی تبدیل این باورها به نمادها، بازنماها و اسطوره هاست تا در فرایند این کدگذاری، قانونی فراگیر و اخلاقی و ملموس شکل گیرد. گزافه نیست اگر بگوییم ایرانیان نخستین ملتی بودند که به تعریف حقوق بشر و شرح مصادیق آن پرداختند و ضرورت احترام به آن را به جدّ گوشزد کردند. فریدون جنیدی (جنیدی- 86- 1384- 55). به تفصیل به شرح این حقوق و نحوه رعایت آن در ایران باستان پرداخته و مستندات آن را در ادبیات و سنگ نبشته ها پیدا و یادآوری کرده است. برای پرهیز از اطاعه کلام و تکرار مطالب آن کتاب به ذکر این نکته اکتفا می کنیم که در روزگاری که اسیران جنگی را به بیگاری و بردگی وا می داشتند، در ایران به روایت الواح گلی تخت جمشید به تمامی کارگران، اعم از داخلی و خارجی مزدی به فراخور کار انجام شده پرداخت می کرده اند. همه اینها به فلسفه ای بر می گردد که بر اساس آن در دایره هستی همه چیز به وحدت می رسد. این جهان بینی هیچگاه در غرب ریشه ندوانید و از هراکلیت تا امروز به جای وحدت، نبرد و منازعه محور اصلی گفتمان حاکم بر روابط اجتماعی باختر زمین بوده است.
2. رعایت اخلاق در روابط خارجی ایران باستان
به قول ریمون آرون روابط یک کشور با کشور دیگر یا در حال صلح است یا در حال جنگ (آرون- 1962: مقدمه) و هر یک از دو حالت تابع شرایط و الزاماتی است که نادیده گرفتن آن به هرج و مرج و بی قاعدگی می انجامد. رعایت این الزامات به ویژه در زمان جنگ خود مستلزم وجود شرایط تمدنی و قواعد بین المللی است.1-2. رعایت اخلاق در زمان صلح
ایرانیان بر پایه تعالیم دینی و شاخصه های تمدنی خود در روابط صلح آمیز خود با کشورهای دیگر دو اصل یعنی حرمت پیمانهای دو جانبه و احترام متقابل را الزامی دانسته و خود بدان مقید بودند. پیمان شکنی به عنوان عملی زشت و ناپسند در ادبیات دینی و عرفی ایرانیان به کرات گوشزد شده است. در مهریشت از کتب مقدس زرشتی چنین آمده است: "ای سپنتمان {زرتشت} تو نباید مهر و پیمان بشکنی؛ نه آن پیمان که تو با کسی بسته ای که پیرو نادرستی است و نه آن پیمان که تو با پیروان راستی بسته ای. زیرا پیمان بستن با هر دو درست است و محترم، خواه طرف تو پیرو دروغ باشد و خواه پیرو راستی" (پورداوود- 425: 1374- 424). این فرمان مذهبی به رمزگانی از ارزشهای متداول جامعه ایرانی تبدیل شد؛ چنانکه قرنها پس از زرتشت در شاهنامه فردوسی می خوانیم:
زپیمان بگردند و از راستی
پدید آید از هر سویی کاستی
یکی از بدترین و زشت ترین گناهان در مذاهب ایرانی دروغ است. چنانکه داریوش شاه هخامنشی از اهورامزدا می خواهد کشورش را از سه آفت یعنی دشمن، دروغ و خشکسالی در امان نگه دارد. و پیمان شکنی به راستی در ردیف دروغ قرار می گرفت و همه پیروان آیین راستی و درستی می بایست از آن پرهیز کنند. این رمزگان اخلاقی از نخستین روزهای شکل گیری تمدن ایرانی به اصلی تخطی ناپذیر در روابط خارجی هم درآمد، به گونه ای که در هیچ کجای تاریخ روابط ایران کهن نمی توان به موردی از پیمان شکنی از سوی ایرانیان برخورد. این اصل شاخصی برای اعتمادورزی هم بود و ایرانیان هر کجا با پیمان شکنی روبرو می شدند، دیگر اعتماد کردن را جایز نمی شمردند. لازم به یادآوری است که در اروپا قرنها طول کشید تا حقوق اثباتی که در واقع بر پیمانها و قراردادهای دو جانبه و چند جانبه ای که طرفین در کمال عقل و آزادی منعقد می کنند استوار است، جای خود را در روابط بین الملل باز کند. به عبارت دیگر فقط در سالهای بین دو جنگ جهانی بود که حقوق اثباتی به عنوان یکی از اصول نظام امنیت دسته جمعی پذیرفته شد. اما در عمل چندان رعایت نشد و به بی اعتباری این اصل و نظام امنیت دسته جمعی انجامید و اندیشمندان به اصطلاح واقعگرای روابط بین الملل آن را به رویکردی هنجاری تعبیر و کارآیی آن را زیر سوال بردند. از نظر آنها توصیه به دولتها برای وفای به عهد و احترام به پیمانها هیچ اطمینانی بر نمی انگیزد و پیمانهای حقوقی در مقابل قدرت از مقاومت باز می مانند. طرفداران نظام امنیت دسته جمعی فکر می کردند حقوق اثباتی در کنار اخلاق مسیحی می تواند تضمینی برای صلح ایجاد کند. اما روی کار آمدن هیتلر و پیمان شکنی های پی در پی و مکرر او نشان داد که تکیه بر اخلاق در روابط بین المللی چیزی جز ساده لوحی و خوش باوری نیست. اما در مورد ایران باستان باید گفت که قدرت نظامی و صلابت نظم سیاسی و اجتماعی که ایرانیان در ایجاد آن چیره دستی خاصی از خود نشان می دادند خود پشتوانه وفای به عهد و رعایت میثاقهای آنها با خارجیان بود. زیرا خود بر این باور بودند که کژی و کاستی زاییده سستی است و برعکس، قوت باعث راستی و درستی خواهد بود. ایرانیان پیوسته به پیمانهایی که منعقد می کردند وفادار بودند و چنانچه پیمان شکنی از سوی خارجیان صورت می گرفت، عمل آنها به مثابه دروغ و بدی تلقی می شد و آنها را در جبهه اهریمن قرار می داد. آنگاه نیروهای اهورایی برای مقابله با این جبهه، تکلیفی الهی و مقدس پیدا می کردند. عین این ارزشها و اصول در عصر اسلامی هم استمرار یافت. زیرا دین اسلام نیز بر چنین اصولی صحه گذاشت و وفای به عهد را جزئی از ایمان توصیف کرد.
احترام متقابل اصل دیگری بود که در روابط خارجی ایرانیان به خوبی رعایت می شد. البته در آن زمان هیچ کشور دیگری وجود نداشت که در حد و اندازه امپراتوری ایران باشد و بتواند ادعای برابری با آن را داشه باشد. اما کشورهای کوچکتری که توانسته بودند استقلال داخلی خود را حفظ و رابطه مناسبی با پادشاهان ایران برقرار کنند از اصل احترام متقابل برخوردار بودند. یکی از این موارد رفتاری است که کورش هخامنشی با پادشاه لیدی داشت. لیدی که استقلال داخلی خود را حفظ کرده بود، استقلالش مورد پذیرش پادشاه ایران بود و با آنها مانند یک ملت حاکم بر سرنوشت خویش و مستقل رفتار می شد. کوروش، کرزوس پادشاه مخلوع لیدیه را نیز با محبت در دربار خود نگاه داشت و حتی مقام مشاور شاه در امور آسیای صغیر را هم به او عطا کرد (مشکور- 1363: 171).
اما جایی که بهتر می توان رعایت اخلاق را محک زد جنگها و کشمکشهاست. زیرا در جنگها معمولاً طرفین درگیر، دست خود را برای هر عملی که برای حفظ و نجات خود لازم بدانند باز پنداشته و هیچ محدودیتی برای خود قائل نیستند. اما ایرانیان در همین موارد و حالات جنگ هرگز از محدوده اخلاق پا فراتر نمی گذاشتند.
2-2. اخلاق در زمان جنگ
ابتدا به فرازهایی از نوشته های هگل گوش بسپاریم: "امپراتوری ایران ما را به درون دالان تاریخ می برد. ایرانیان نخستین مردم تاریخ هستند؛ در حالی که چین و هند در وضعیتی ایستا به سر می برند و تا امروز یک زندگی نباتی را می گذرانند، ایرانیان به تحولات و انقلاباتی تن سپرده اند که به تنهایی نسبت به وضعیت تاریخ یک استثناء به شمار می رود. ابتدا نوری خیره کننده در ایران برخاست که چیز دیگری را روشن کرد. این نور زرتشت بود که از دنیای وجدان و روح برخاست. ما در امپراتوری ایران به وحدتی خالص و ظریف می رسیم که حکومتش بر افراد در این راستا بود که آنها را در راه یافتن نیرو و اعتبار و رشد خاص خود برانگیزد. اصل تکامل تاریخ با ایران شروع می شود و به همین دلیل تاریخ ایران درحقیقت شروع تاریخ جهان است. انسان آزاد می شود و در برابر هدف خود قرار می گیرد. بدین سان یک جهانگرایی در ایران ظهور می کند که نقطه شروع آن زرتشت و تعالیم اوست که مانند نسیمی روح پرور در کالبد انسان می دمد. هگل پس از ستایش روحیه ایرانی در آغاز فصلی که به هخامنشینان اختصاص داده بود می نویسد: امپراتوری ایران به معنای دقیق کلمه یک امپراتوری مدرن است، درست مانند امپراتوری آلمان یا امپراتوری ناپلئون. زیرا این امپراتوری از تعدادی ایالات وابسته به مرکز تشکیل شده بود که در عین حال هر یک از این ولایات، ویژگی ها، آداب و حقوق خود را حفظ می کردند. قوانین عامی وجود داشت که همه این ولایات به آن پایبند بودند و نه تنها مشروعیت آن را زیر سوال نمی بردند بلکه در حفظ آن همه مجدانه و صمیمانه می کوشیدند. یعنی همچنان که هریک از این ملت ها جزئی از این مجموعه بودند، شکل خاص و اولیه خود را هم حفظ می کردند. همان طور که نور همه چیز را روشن می کند و به همه زندگی می بخشد، سلطه ایرانی هم بر جمعیتی از ملتها سایه می افکند بدون آنکه ویژگی های آنها را از بین ببرد. حتی پاه ای از این ملت ها زبان، ارتش و سبک خاص زندگی خود را حفظ می کردند. امپراتوری ایرانی همایشی از مردمان مختلف بود که به آنها اجازه زندگی شرافتمندانه و آزاد داده شده بود. این امپراتوری، امپراتوری صلح بود (A. M. Badie- 1984: 337-389).یکی از شاهکارهای تمدن ایرانی رفتار انسانی با ملل مغلوب و اعطای آزادیهای فرهنگی به ویژه دینی به آنها بود. نمونه این رفتار را می توان در تسخیر امپراتوری بابل به دست کوروش بزرگ در سال 538 پیش از میلاد مشاهده کرد. نخست آنکه به جای ترساندن مردم که معمول زمانه بود آنها را به زندگی بهتر و سعادتمندتری نوید داد و خود را ناجی آنها از چنگ یک پادشاه ظالم و سفاک معرفی کرد. سپس به خدای بابل یعنی مردوک که وی او را خداوندگار بزرگ آنها نامید احترام کرد و گفت به کمک او بود که من توانستم همراه با شادی مردم و بدون خونریزی در کاخ پادشاهان بابل به تخت بنشینم و او بود که دلهای مردم نجیب بابل را با من همراه کرد، زیرا من همه روزه در فکر پرستش او بودم (مشکور: 176). نمونه دیگر، رفتار کمبوجیه با مردم و با پادشاه مصر پیش از ابتلای او به دیوانگی است. وی در آغاز با پسامتیک فرعون مصر به خوبی رفتار کرد و گاو مقدس مصریان موسوم به آپیس را محترم شمرد. اما شوربختانه پس از شدت گرفتن مرضش به اعمال ناپسندی دست زد و نام نیک خود را در تاریخ مصر ضایع کرد. تاریخ نویسان روسی از زبان یک ثروتمند متشخص مصری که به اردوگاه کمبوجیه پیوسته بود می نویسند: "هنگامی که پادشاه بزرگ و سلطان همه کشورها، یعنی کمبوجیه وارد مصر شد، بربرهای همه کشورها همراه او بودند. او بر سراسر پهنه مصر سلطنت کرد و آن بربرها را در آنجا منزل داد. او پادشاه بزرگ مصر و فرمانروای بزرگ تمام کشورها بود. اعلیحضرت به من امر کرد که منصب پزشک بزرگ را قبول کنم و در سمت رئیس دربار در کنار او باشم" (پیگولوسکایا- 1963:22). درحقیقت هر ملتی که وارد امپراتوری ایران می شد در کمال مساوات و احترام در کنار سایر اقوام ایرانی قرار می گرفت و هر ملتی که دست دوستی به آنان دراز می کرد نیز در صلح و امان بود.
امیر مهدی بدیع در جایی از قول هرودوت نقل می کند که وجود شوراهای هفتگانه در ایران باستان نشان می دهد که رژیم مناسب برای ایرانیان دموکراسی است و آنها بودند که دموکراسی را به یونانیان آموختند (Badie- 1968: 33). و بالاخره همین نویسنده در جواب مورخین اروپایی که ایرانیان را دسیسه گر توصیف کرده و می گویند که آنها با پرداخت پول و رشوه و ایجاد رقابت بین یونانیان تفرقه می افکندند و از آن به نفع خود بهره می گرفتند با استدلالهای مکرر تاریخی می گویند: " بسیاری از یونانیان از ترس هموطنان و رقبای داخلی خود به ایران پناهنده می شدند و گاه برای حفظ اموال خود و در امان ماندن از حمله دیگر شهرهای یونانی، اموال و فرزندان خود را به سرزمینهای تحت سلطه ایران می فرستادند" (Badie- 1968: 34).
از دیگر موارد رعایت اخلاق در ایران باستان، رفتار انسانی و مدارا با اسیران جنگی و محکومین بوده است. این رفتار که در جای جای تاریخهای نوشته شده به وسیله یونانیان، ایرانیان و دیگر مورخان مشاهده می شود در مقایسه با آنچه حکومت های آشور و بابل انجام می داده اند بی سابقه و منحصر به فرد بوده است. حتی آن دسته از اسیران که تسلیم شده و در ایران مقیم می شدند هیچگاه به بیگاری و بردگی کشانده نمی شدند بلکه در ازای کاری که انجام می دادند از دستمزدی معادل دیگران بهره مند می شدند. در عین حال موارد استثنایی برخوردهای خشن هم در تاریخ ثبت شده است و آن مربوط به زمانی است که خیانتی از کسی سر می زده و پادشاه دچار خشم می شده است. بدیهی است آنچه آورده شد نسبی و در مقایسه با رفتار دیگر مللی بوده است که در همین ادوار می زیسته اند.
3. استمرار فرهنگی و رعایت اخلاق در روزگار کنونی
کمتر جامعه ای را می توان یافت که مانند ایران شاهد استمرار در هویت و فرهنگ خویش باشد. رعایت اخلاق آن هم در عصری که قدرت، محور تمامی کنشهای سیاسی تصور می شود و خود توجیه گر هر راهی است که بتواند به پیروزی ختم شود و در زمانه ای که به کارگیری سلاحهای کشتار دسته جمعی هیچ شرمی بر نمی انگیزد، کیمیایی است که همگان از آن برخودار نیستند. دفاع از مظلوم که در نمادهای عاشورا و اندرزهای مذهبی حضوری آشکار در قلب و جان مرم ایران دارد به طور طبیعی در سیاست خارجی و عرصه بین المللی هم خود را در رفتار ایرانیان نشان می دهد. دفاع از مردم فلسطین حتی اگر از منظر منافع ملی توجیه شود و برای سیاستمداران بر موازین عقلی استوار باشد از دیدگاه مردم امری اخلاقی و انسانی به حساب آمده وبه این انگیزه از این سیاست دفاع می کنند (نقیب زاده- 226: 1381: 225). اما جایی که بیش از هر جای دیگر می توان این فرضیه را به آزمون گذاشت رفتار ایرانیان با اسرای عراقی در طول 8 سال دفاع مقدس است که در مقایسه با رفتار عراقی ها با اسرای ایرانی تفاوت فاحشی را به نمایش می گذارد. التزام دینی و آیین جوانمردی که از طرق مختلف روائی و نوشتنی و سینه به سینه از نسلی به نسلی منتقل شده است، خود نمادی از ارزشهای اخلاقی است که با اسطوره ها و آیینهای ایرانی درهم آمیخته است. در این آیین، رفتار جوانمردانه با شکست خوردگان و تسلیم شدگان یک اصل اساسی است که بیش از هر جا در جنگها خود را به نمایش می گذارد. نتیجه این می شود که دولتمردان برای جنگها و حملات خود چاه ای ندارند جز آنکه وجدان بیدار مردم را از رعایت اخلاق و مشروعیت جنگ قانع سازند. این امر در پرتو یک رمزگان دیگر یعنی ضرورت مبارزه علیه تاریکی و تباهی هم امکان پذیر است. امروزه تمام اصول حاکم بر سیاست خارجی ایران از ستیز با استکبار تا حمایت از مردم فلسطین در قالب کلیت اخلاق ایرانی جای گرفته و در پرتو رمزگانهای قوت مند فرهنگ مردم قابل توضیح اند. آنچه می ماند این است که ایران پرچمدار رعایت اخلاق در روابط بین الملل باشد ومیراث گرانبهای پیشینیان را سرمایه فرهنگی و اجتماعی خود قرار دهد.پی نوشت ها :
1. در آن زمان بر پایه تورات فکر می کردند که جهان تنها 6 هزار سال عمر دارد.
بدیع، امیر مهدی (1388)، یونانیان و بربرها؛ ترجمه های مختلف، تهران: انتشارات توس.
بریان، پی یر (1378)، تاریخ امپراتوری هخامنشیان؛ دو جلد، ترجمه مهدی سمسار، تهران: انتشارات فرزان.
پیگولوسکایا، ن. و؛ و دیگران (1363)، تاریخ ایران باستان تا سده هجدهم میلادی؛ ترجمه کریم کشاورز، تهران: انتشارات پیام، چاپ پنجم.
جنیدی، فریدون (1384)، حقوق جهان در ایران باستان؛ تهران: نشر بلخ.
عرب گلپایگانی، عصمت (1375)، اساطیر ایران باستان؛ تهران: انتشارات هیرمند.
قدیانی، عباس (1376)، تاریخ ادیان و مذاهب در ایران؛ تهران: انتشارات انیس.
مشیرزاده، حمیرا (1384)، تحول در نظریه های روابط بین الملل، تهران: سمت.
مشکور، محمد جواد (1363)، ایران در عهد باستان؛ تهران: انتشارات اشرفی، چاپ چهارم.
نقیب زاده، احمد (1381)، تأثیر فرهنگ ملی بر سیاست خارجی ج. ا. ا؛ تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی.
هوار، کلمان (1375)، ایران و تمدن ایرانی؛ ترجمه حسن انوشه، تهران: انتشارات امیرکبیر.
Aron, Raymond, 1962, Paix et Guerre enter les Nations, Paris, Calmann- Levy.
Badie, Amir Mehdi, 1984. La Paix du Roi; Lausanne, Payot.
Badie, "" "", 1968, Les Grecs et Les Barbares: volll, Lausanne, Payot.
Chamsky, Noam, 2001, 11/9 autopsie des Terrorismes, Paris, Le Serpent a plumes..
Chanteur, Jean, 1989, De La guerre a la Paix, Paris, PUF.
Hugo, Victor, 1963, Les Morceaux Choisis, Paris, Librairie Delagrave.
Huntzinger, Jaques, 1987, Introduction aux Relations Internationales: Paris, Seuil.
منبع: ذاکریان، مهدی؛ (1390)، اخلاق و روابط بین الملل، تهران: دانشگاه امام صادق(ع)
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}