نویسنده:گاستون بوتول
مترجم: هوشنگ فرخجسته


 

1-اثرات جمعیتی جنگ

هر جنگ جنبه های زیادی دارد. اما یکی از این جنبه ها اثر غیر قابل انکاری بر جا می گذارد که آن را در همه جنگها می یابیم، به طوری که آن را می توان جوهر پدیده جنگ دانست: جنبه کشتار جمعی سازمان یافته و هدف دار، زیرا جنگ بدون کشتار وجود ندارد؛ جنگها عملاً نتایج جمعیتی دارند، به غیر از این هم انتظاری نیست، چرا که مرگ و میر را به طور طبیعی افزایش می دهد.
تنها اطلاعات عینی اثرات جمعیتی جنگها می توان استخراج کرد به شرح زیر هستند:
1-افزایش مرگ و میر ویژگی آماری دائم و عمومی جنگ است. اما این افزایش بر حسب جنگها و حتی برحسب مراحل مختلف یک درگیری بشدت متغیر است و بر اساس نتیجه درگیری نیز تغییر می کند، زیرا ماهیت، نسبت، و توزیع خسارتهای ناشی از جنگ برای فاتحان و مغلوبان یکسان نیست. طرف فاتح معمولاً فقط سرباز یا به عبارت دیگر جوانان خود را از دست می دهد. ولی قربانیان جنگ در کشور شکست خورده، اشغال و تخزیب شده، یا به طور منظم ویران شده، هم زیادترند و هم متنوعتر. باری، هر جنگ یک طرف مغلوب یا حداقل یک طرف مورد تجاوز دارد. اینها واقعیات اجتماعی است که باید مورد توجه قرار گیرد.
2-جنگ می تواند در زمره نهادهای انهدامی ارادی قرار گیرد. منظور، همه نهادهایی است که در جهت کاهش زاد و ولد یا کاهش تعداد زندگان می کوشند. این نهادهای انهدامی آگاهانه را نباید با علل ناآگاهانه و غیر ارادی مرگ و میر غیرطبیعی از قبیل گرسنگی ها یا بیماریهای مسری اشتباه گرفت. نهادهای انهدامی ارادی از دیدگاه جامعه شناسی نهاد محسوب می شوند و با ساختارهای اجتماعی، طرز فکرها، و اعمالی که دیکته می کنند، تناسب منطقی دارند. البته گاه، طی یک جنگ گرسنگی یا بیماریهای مسری شیوع پیدا می کند ولی اینها جزو عواقب و رویدادهای فرعی جنگ محسوب می شود.
3-در تمام جنگها خسارات مستقیم را مرگ جوانان تشکیل می دهد. اگر رزمندگان سنین مختلفی داشته باشند، رسم بر این است که جوانترین آنها را به سوی مرگبارترین مأموریتها اعزام دارند. این در واقع یک سنت نظامی بسیار متداول و کهن است. در سازمانهای نظامی جدید، جوانترین افراد، یعنی سربازان ارتش فعال، کسانی هستند که اولین ضربه ها را پذیرا می شوند. همین جوانان بودند که در نخستین ماههای جنگ سال 1914 کشته شدند. نیروهای مهاجم، مسلسل چیان، گروههای ویژه، پیشقراولان، چتربازان، و در گذشته هنگهای سواره نظام که مأموریتشان بسیار هلاکت بار بود، همواره از سربازان جوان تشکیل می شود. آرایش جنگی سپاهیان رزمی از سه ردیف متوالی که براساس سن مرتب شده بودند و جوانترین سربازان در ردیف جلو قرار داشتند، تشکیل می شد. سرانجام، وقتی فاتح پس از یک پیروزی قاطع تصمیم به نابودی مغلوب می گیرد، باز این مردان جوان هستند که بیشتر به قتل می رسند. قبایل ابتدایی در این حالت مردان را قتل عام و زنان را تصاحب می کردند و وقتی به پسران جوان دست می یافتند با احتیاط و دوراندیشی بسیار می کوشیدند تا طرز فکر آنها را تغییر دهند. مثلاً ترکان عثمانی کودکان یونانی را تربیت و به عضویت سپاه ینی چری در می آوردند.

2-عملکرد(1)جمعیتی جنگ

عملکرد-در زیست شناسی-عملی است که به طور منظم در تمام موجوادت زنده یک نوع واحد تکرار می شود. دورکم ابتدا عملکرد را به عنوان یک نظام مرکب از حرکتهای حیاتی، قطع نظر از نتایج آنها، (مانند عملکرد گوارش)، و بعد به مثابه «رابطه موجود بین این حرکتها و بعضی از نیازهای موجود زنده»در نظر می گیرد (مانند کارکرد دستگاه گوارش). بدین ترتیب، اصطلاح مزبور تنها در زمینه موجودات زنده مصداق پیدا می کند. برای اینکه مفهوم عملکرد کامل باشد، باید عملی که معرف عملکرد است در موجود زنده تکرار شود. اما در سازمانهای پیچیده، بویژه در جوامع مختلف، عمل تکرار همواره به نحو بارز صورت نمی گیرد. به علاوه، تکرار جای خود را به نوآوری و ابداع می دهد.
وقتی مفهوم عملکرد بدین ترتیب صورت کامل شد، آن را هم در مورد نهاد و هم در مورد اندام زنده می توان به کار برد. جنگ بدون تردید یک نهاد اجتماعی است. هر بار که آتش جنگی شعله ور می شود ما بیهوده و دردناکانه تعجب می کنیم، ولی این تعجب مانع از آن نمی شود که جنگ یک نهاد اجتماعی ثابت نباشد؛ نهادی که در همه گروههای انسانی سازمان یافته در تماس با یکدیگر، قابل مشاهده است.
جنگ یکی از شکلهای اساسی رابطه بین جوامع نیز هست. این واقعیتی دردناک ولی غیرقابل انکار است. جنگ توسط دستگاههای اجتماعی مختلفی به اجرا در می آید. جنگ پدیده ای است که تکرار می شود، جنگ ادواری است یا حداقل شکل ادورای دارد، اما سرشار از نوآوری است. بنابراین به حق می توان انگاشت که جنگ عملکردی واحد یا چندگانه دارد.
اما وقتی موضوع مورد بحث جنبه جمعیتی جنگ است، این عملکرد چگونه می تواند باشد؟
مشاهده کرده ایم که نتیجه اصلی جنگ زمینه مناسب برای افزایش مرگ و میر است و غالباً موجب کاهش موقتی زاد و ولد می شود. بنابراین، پس از جنگ، خود را با یک نقصان جمعیتی مواجه می بینیم. به نظر ما، این نقصان نشانه مسلم یک عملکرد انهدامی و مصرفی یا مصرف بسیار شدید است.
«برگسون(2) می گوید، هر جا اجرامی وجود داشته باشند که بتوانند انرژی منبعی چون خورشید را ذخیره کنند و سپس آن را با شدت بسیار برگردانند و آزاد سازند، حیات پیدا می شود.» تراکم آرام و بعد تخلیه ناگهانی، ویژگی فیزیولوژی حیوانی ماست؛ نه ضربان قلب، نه عمل گوارش، و نه تولد یا مرگ هیچ کدام اعمالی تدریجی نیستند. بعضی روندهای مشابه در حیات روانی ما، بوِیژه در ابداع، وجود دارند. در مورد جنگ نیز چنین است؛ گویی جنگ عملکرد اجتماعی ادواری و متناوبی است که تراکم سرمایه انسانی در درون جامعه و سپس دفع خشونت آمیز بخشی از آن سرمایه، در یک زمان معین، مشخصه آن است.
ما ساختار جمعیتی-اقتصادی گروه مفروضی را که در آن تعداد جوانان از تعداد مشاغل ضروری اقتصادی بیشتر است. ساختار انفجاری نامیده ایم. این موقعیت زمینه تحریک حس ستیزه جویی را مساعد می کند، زیرا سرانجام آن نوعی توسعه ناگهانی است، توسعه ای که در عین حال تشنج آلود و جمعی است و مهاجرت گروهی و لشکرکشی دو نمونه قدیمی آن می باشد. زیرا، جنگ در واقع مهاجرت مسلحانه و سازمان یافته ای است که گاه به سرزمین دشمن و گاه به آن دنیا صورت می گیرد. بنابراین، جنگ در تمام حالتها-و نتیجه اش هر چه باشد-یک وقفه کم و بیش طولانی در رشد جمعیت ایجاد می کند. منحنی بالا رونده جمعیت سیر نزولی پیدا می کند یا متوقف می شود. و ما پیشنهاد کرده ایم که متوقف شدن و کند شدن ناگهانی رشد جمعیت را که به یقین ثمره هر جنگ محسوب می شود، رخوت جمعیتی بنامند.

ساختار انفجاری

یکی از جالبترین مسائل جامعه شناسی این است که آیا ساختار، ترکیب و توازن جوامع، ناخودآگاه بر روی تمایلات روانی اعضای خود تأثیر می گذارد یا نه؟ آیا عوامل اخیر برخی تمایلات جمعی را در آنان تحریک نمی کند؟ تمایلاتی که در شرایط مساعد (که غالباً خود این تمایلات آن را به وجود می آورد) بروز می کند و بعدها از طریق بهانه ها و استدلالهای توجیه کننده حالت آگاهانه پیدا می کند. اما با اینهمه از روی صداقت استدلال می کنند، چرا که به ویژگی فریبنده این تمایلات جمعی واقف نیستند.
جوانان بیکار برای ایجاد اغتشاش مستعد هستند و نیرویی اخلالگر به وجود می آورند. تمایلات و آشوب طلبی آنان در برابر کمترین مقاومتی که در مقابلشان صورت می گیرد، و بر حسب شرایط تاریخی، مرامهای رایج، امکانات سیاسی و فنی، در جهت جنگهای داخلی یا عقیدتی، مهاجرت، یا یک جنگ خارجی سوق داده خواهند شد. تنها باید نحوه بهره برداری از آنها را دانست. این روشن می کند که چرا دولتهای جنگ طلب و امپریالیست به سوی یک تورم جمعیتی حقیقی پیش روند. با اعطای مزایای مالی یا با اعمال انواع مجازات، کودکان و پسرانی را به جامعه اضافه می کنند که از ترس یا به خاطر گرفتن مدد معاش پا به عرصه حیات می گذارند. به علاوه، در این موارد خود را در برابر دور باطل غمباری می یابیم که مردمان با حسن نیت و خیرخواه نیز راه حلی برای آن نمی یابند. ترس از جنگ و دغدغه دفاع در مقابل تهاجم، تولد کودکانی را که سربازان آینده خواهند بود تشویق می کند. اما همین افزایش جمعیت همسایگان را نگران می کند و تمایلات ستیزه جویانه را در داخل کشور برمی انگیزد.
مثالی بیاوریم: در زمان انقلاب، فرانسه، با مازاد جمعیت رو به رو بود و در آن دوره جمعیت فرانسه به نسبت فنون کشاورزی و صنعتی آن زمان و همچنین نسبت به جمعیت بقیه کشورهای اروپایی زیاد بود. کودکان این دوره-پر زاد و ولدترین دوره تاریخ فرانسه -به سن بلوغ می رسیدند. این مازاد جمعیت با یک اعتقاد ثابت، خود را ابتدا در انقلاب آرمانگرایانه ی اول و بعد در جنگهای داخلی، ترور(3)، جهاد جمهوری خواهان دوره دیر کتوار(4) و سرانجام در جنگی سلطنتی از نوع قرون وسطایی با بعضی تیولداران، نجبا، صاحب منصبان و یک امپراتوری مقدس(5) درگیر کرد. بعد آرامش برقرار شد، اما به قیمت کشته شدن یک میلیون و هفتصد هزار جوان یا به عبارت دیگر، به بهای کاهش تقریباً شانزده درصد جمعیت مردان کشور.
دوره های طولانی جنگهای ویرانگر عموماً در پی دوره های شکفتگی و رشد جمعیت می آِیند. جنگهای صد ساله (6) به دنبال اوج رشد جمعیت در آغاز قرن چهاردهم رخ داد. جنگهای سی ساله (7) و جنگهای مذهبی نیز در حالی در گرفت که سطح رشد جمعیت به حداکثر خود در قرن شانزدهم هم رسیده بود. در پایان قرن هجدهم نیز وقتی در اثر واکسیناسیون، جمعیت به شدت افزایش یافت، جنگهای انقلاب و امپراتوری در گرفت. بدین ترتیب، تجربه تاریخی نشان می دهد که هیچ جنگ بزرگی بدون فضای ناشی از مازاد جمعیت، قابل تصور نیست. یک جنگ بزرگ نمی تواند بدون وجود یک زیر بنای جمعیتی مناسب صورت گیرد.
بدین ترتیب، جنگ ظاهراً نه یک رویداد اصلی، بلکه به طریق اولی پدیده ای طبعی(8)است و به مثابه تجلی بارز عدم توازن اجتماعی، که اساساً عدم توازن جمعیتی است، بروز می کند، همین حالت است که یکی از واکنشهای خاص روان شناختی اجتماعی-که ما آن را تمایل ستیزه جویی جمعی نامیده ایم-را به وجود می آورد.
این نوسانها توضیح می دهند که چگونه احساسات خصمانه قدیمی بین ملتهای همجوار یا بعضی رقابتها می توانند بدون شعله ور کردن آتش جنگ مدت درازی باقی بمانند و بعد در بعضی از لحظات تاریخ به غلیان در آمده و غیر قابل تحمل شوند.
از نظر پولمولوژی، هر جنگی یک طرف تهاجم دارد: این مهاجم کسی است که میل به ستیزه جویی در او شدیدتر است یا علاقه بیشتری به نزاع دارد یا اینکه حتی ناآگاهانه با کمال علاقه زمینه ایجاد جنگ را مساعد می کند. عمیقترین تمایلات جمعی غالباً تمایلاتی هستند که بیش از همه ظاهر فریبنده دارند، چرا که موفق می شوند به شدیدترین وجه شعورمان را منحرف و روحیه انتقادی ما را سرکوب کنند.
اما بازتابهای روانی تغییرهای ساختار جمعیتی، مانند تمام پدیده های اجتماعی، بسیار انعطاف پذیرند. نه تنها زمان واکنش تغییر می کند، بلکه خود واکنش نیز می تواند به سوی سایر مقاصد و اهداف منحرف شود. در همین جاست که امید درمان و بهبود سرنوشت بشریت وجود دارد. زیرا اگر نمی توانیم یک عملکرد حیاتی را از بین ببریم، حداقل می توانیم آن را منحرف کرده و گاهی برایش جانشینی پیدا کنیم.
در یک کلام باید گفت شکوه هایی که موجب بروز مخاصمات می شوند. در تمام زمانها وجود دارند. مسئله این است که چرا مخاصمه در فلان لحظه خاص بروز می کند. به نظر ما، این بوِیژه ساختار جمعیتی است که لحظه درگیری را معین می کند. ملتی که بتازگی جنگی را پشت سرگذاشته باشد، بدترین تحریکها آرامش آن را به هم نمی زند. به همین دلیل جنگ پیشگیرانه که تعدادی از مورخان آن را به دولتمردان آینده نگر توصیه کرده اند، در نمی گیرد؛ زیرا این جنگ در صورتی عملی می شود که با یک ساختار جمعیتی مناسب هماهنگ باشد. شاهد این مدعا ملتهای اروپای غربی در زمان ایجاد دوباره سازمانها و ساختارهای نظامی در رنانی یا مونیخ هستند.

3-عملکرد اساسی جنگها

فرضیه های زیادی از زمانهای قدیم تا امروز درباره این موضوع منتشر شده است. پس از پرودون، «کنتون(9)» عقیده دارد که جنگ با «مرگ افراد به بقای نوع انسان» کمک کرده و بهترین و نیرومندترین افراد را انتخاب می کند. اما صلح طلبانه پاسخ می دهند که این انتخاب یک «انتخاب قهقرایی» است، چرا که جنگ، برعکس، عموماً نیرومندترین و جوانترین انسانها را نابود می کند. به علاوه، در عالم حیوان، در اغلب موارد، انواع متفاوت حیوانات هستند که همدیگر را نابود می کنند، حال آنکه جنگ منحصراً بین انسانها درمی گیرد و بنابراین هیچ ربطی به بقای نوع ندارد.
اگر بخواهیم برای جنگ نوعی عملکرد بیولوژیک قائل شویم، باید آن را در جای دیگری غیر از انتخاب جستجو کنیم. عملکرد جنگ چیزی جز انهدام نمی تواند باشد. این عملکرد انهدامی در عرصه جمعیتی ثابت تر و پردوام تر است تا در زمینه اقتصادی، زیرا مخارج جنگ می تواند از طریق چپاول و غارت طرف پیروز بسرعت جبران شود. اما کشته شدگان، جملگی کشته باقی می مانند و حداقل یک نسل وقت لازم است تا جای آنها پر شود. این کوتاهترین زمانی است که در آن رخوت جمعیتی پدیدار می شود.
این عملکرد بیولوژیک که خاص تمام جنگهاست یک عملکرد اساسی به نظر می رسد. سایر عملکردهای جنگ محکوم به فنا هستند. عملکرد جمعیتی تنها عملکردی است که مطلقاً پایدار است و با جنگ تناسبی صددرصد منطقی دارد. زیرا هیچ برخورد مسلحانه ای وجود ندارد که موجب نابودی بخشی از بشریت نشود. بدین ترتیب، نخستین اثر فوری هر جنگ، اثری است که روی ساختارهای جمعیتی به جا گذاشته می شود. جنگ تعدادی از مردان گروه (قبیله، شهر، ملت، امپراتوری، و غیره) را از طریق دور کردن یا نابود کردن ریشه کن می کند. جنگ مهاجرتی مسلحانه است.
همسازی جمعیت با خود، و با محیط جغرافیایی، اقتصادی، و سیاسی خویش بر پایه یک حرکت مداوم صورت نمی گیرد. این همسازی مانند تمام پدیده های بیولوژیک از جمله واکنشهای غیر ارادی است و یا منحنی های تکراری از همان نوع که به وسیله بیولوژی ریاضی مورد مطالعه قرار گرفته است، نشان داده می شود.(نگاه کنید به کارهای لوتکا(10)، ولترا(11)، کوستیزین(12)، و دیگران). جنگ یکی از خشن ترین پدیده های همساز کننده است. اما پدیده منحصر به فرد نیست. به بیان درست تر، این پدیده از جمله نهادهایی است که خصلت نابود کننده دارد و توقف یا رخوت جمعیت مشابهی را به دنبال می آورد.

4-نهادهای انهدامی

در تمام جوامع، در کنار مرگ و میر ناشی از علل طبیعی، به مرگ و میر نهادی یا به عبارت دیگر مرگ و میر عمدی نیز باید جایی اختصاص داد. نابود کردن خشونت آمیز انسانها یا تحمیل شرایط سخت به بعضی از اقشار و نتیجتاً کوتاه کردن عمر آنها، از مصادیق مرگ و میر عمدی هستند. در این باره توضیح می دهیم:

1-فرزند کشی مستقیم.

قرآن می گوید: «فرزندان خود را در اثر فشار فقر نکشید، ما روزی شما و آنها را خواهیم داد.» در عربستان پیش از اسلام، محمد (ص) پیامبر اسلام، برای از میان برداشتن مرگ و میر عمدی دختران بسیار رنج کشید. در سایر جوامع تمدنهای باستانی اروپا، فرزندکشی رسمی ثابت بود و قانون آن را حق مشروع پدر خانواده می دانست. سر راه گذاشتن نوزادان تنها پس از ظهور مسیحیت نامشروع شناخته شد و دیگر مورد عدم اغماض قرار نگرفت. مطالب زیادی که درباره شیرخوارگان سرراهی در داستانها و حکایتها نگاشته شده است، مؤید این موضوع است. موسی، رومولوس(13)، کوروش، اودیپ(14)، و غیره همه کودکان سر راهی بودند.

2-فرزند کشی غیر مستقیم.

بی توجهی نسبت به نوزادان مؤنث بدبختانه موجب مرگ و میر زیاد در تعدادی از جوامع باستانی نظیر چین یا بعضی جوامع شرقی می شود. خشونت، رفتار بد، و عدم مراقبت، از شکلهای فرزند کشی غیر مستقیم به شمار می روند که فقر و جمعیت بیش از حد جبراً آنها را تشدید می کند. فقدان قوانین ویژه حمایت کودکان در دوره ظهور صنایع بزرگ، دوره ای که برخی کودکان هفت ساله در معادن کار می کردند، نیز از همین مقوله است. حق مالکیت پدر بر تمام فرزندان که حقوق رومی آن را با رسمیت شناخته بود و بقایای آن در بخش بزرگی از جوامع بشری تا روزگار ما باقی مانده است، نیز قابل ذکر است. داد و ستد سیاهپوستان تا حد زیادی از جانب والدینی صورت می گرفت که فرزندان خود را می فروختند.
شکل دیگر فرزندکشی غیر مستقیم: آزمونهای خاص پاگشایی که غالباً در تمدنهای ابتدایی، به هنگام گذر از مرحله کودکی به مرحله بلوغ متداول است (روزه داری، به چوب بستن، شلاق زدن، خال کوبیدن، و غیره). بقایای این آزمونهای خاص پاگشایی «بریماد(15)» و عموماً در کلیه نهادهایی که آزمون(16) جامعه شناس آنها را نهادهای انتخاب کننده می نامد، مشاهده می کنیم، نهادهایی از قبیل امتحانات، مسابقات ورودی، آزمونها، و خدمت نظام وظیفه که به طور غیر مستقیم به فرسودن، خسته کردن، نومید کردن، و گاه از بین بردن در اثر کاهش نیروی بدنی بخش وسیعی از جوانان بویژه پسران می انجامد. سرانجام، هنگامی که بحرانها، گرسنگی ها، بیماریهای مسری، و غیره فرا می رسند، عموماً جوانان هستند که بیشتر قربانی می شوند.

3-مثله کردن اعضای تناسلی

این عمل در طول تاریخ، نقش بسیار مهمی در کاهش جمعیت بازی کرده است. در قرن هجدهم، به گفته تاورنیه(17)، تنها در عرض یک سال بیست و دو هزار نفر را در قلمرو «گلکنده(18)» اخته کردند. حال آنکه این ناحیه تنها یک ایالت از امپراتوری بزرگ مغولها محسوب می شد. اخته کردن غالباً با بردگی و ربودن کودکان همراه بود و بعضی ملتها برای آن یک ویژگی نمادین نیز قائل بودند: بعضی نقاشیهای مصری، کاتبانی را نشان می دهد که به شمارش این نوع غنایم [خواجگان] که توسط سربازان فاتح به ارمغان آورده شده، مشغولند.
در اینجا فرصت نیست که دلایل گوناگونی را که برای توجیه این رسم آورده اند، تشریح کنیم. از این گذشته، شاید توجیهی عام و معتبر وجود نداشته باشد. ولی عمل اخته کردن، در دوره های مختلف و در جوامع گوناگون، احتمالاً نتیجه منطقی اعتقادها و نهادهای کاملاً معینی بوده است. اما از دیدگاه جمعیتی، این توضیحات تنها می توانند همچون پدیده هایی طبعی مورد نظر قرار گیرند. انگیزه اخته کردن هر چه باشد، نتیجه آن تفاوت نمی کند. بعضی از جوانان از کار زاد و ولد باز می مانند. اگر تعداد این جوانان قابل توجه باشد، ناگزیر، به شیوه های مختلف بر تعداد زاد و ولد تأثیر می گذارد.

4-رهبانیت

بدون آنکه عضوی را مثله کند، همان تأثیر بازدارنده را در رشد جمعیت دارد. رهبانیت بر حسب مکان و زمان نقشهای بسیار متفاوتی ایفا می کند. گاه، مثلاً در بعضی از دوره های قرون وسطی یا در اسپانیای قرن شانزدهم، به ح قابل ملاحظه ای گسترش پیدا می کند. تعداد راهبان فرانسه، در آستانه انقلاب، حدود دویست هزار نفر تخمین زده می شد. اما عصر بزرگ رهبانیت مدتهاست که سپری شده است.
مثلاً در مورد اسپانیا، اوج رهبانیت با دوران مهاجرت وسیع مقارن بود یعنی با زمانی که ساکنان شبه جزیره ایبری به سوی امریکا روانه شدند. رهبانیت استثنائاً در بعضی مناطق مانند تبت رشد کرده است و به نظر می رسد که این رشد از برخی واکنشهای ناآگاهانه ای ناشی شده باشد که تحت فشار توازن جمعیتی-اقتصادی به وجود آمده اند.

5-برده داری

برده داری از دیدگاه جمعیتی با باروری بسیار ضعیف و مرگ و میر شدید مشخص می شود. آمارهای نادر اخیر در مورد مرگ و میر بردگان در جزایر آنتیل و در آغاز قرن نوزدهم نشان می دهد که ضریب مرگ و میر آنان به پنج برابر ضریب مرگ و میر جمعیت بندگان آزادشدن سیاهپوست می رسید. تازه این در دوره ای است که در اثر محدودیت داد و ستد، قیمت بردگان به نحو قابل ملاحظه ای افزایش یافته و در نتیجه، رفتار با بردگان نیز بهبود یافته بود. کار اجباری نیز در روزگار ما همین نقش نابود کننده را بازی می کند، با این تفاوت که چون کارگر اجباری فاقد هرگونه ارزشی است، نمی توان به هیچ نوع مدارایی امیدوار بود.
بعضی کارها مانند باربری را می توان با برده داری مقایسه کرد. حتی امروز نیز در چین، باربران، حمل فضولات فاضلابها را بر عهده دارند و بندرت دیده می شود که سن یک ارابه کش (همان گونه که هزاران نفر از آنها در شهرهای چین وجود دارد) از بیست و پنج سال تجاوز کند.
لازم به توجه است که امپراتوری چین، مانند امپراتوری روم، زمانی که به اوج وسعت خود رسید و قرنها از امنیت غیر قابل تعرض برخوردار شد، به قتل عام وسیع بردگان پرداخت. کشتار بردگان ظاهراً جای تلفات نظامی دوران جنگ و خطر را گرفته است.

6-حق مجازات

همواره بیشتر جوانان را تحت فشار قرار می دهد. این واقعیت که شور و هیجان همواره در جوانان صورت خشن تری دارد، آنها را به بزهکاری، ولگردی، و غیره ترغیب می کند و نهایتاً در معرض مجازات قرار می دهد.
نظامهای کهن اروپایی و کلاً نظامهای کشورهای باستانی مانند چین، در سطح وسیعی از مجازات اعدام استفاده می کردند. سرقتها حتی سرقتهای مسالمت آمیز با مجازات اعدام با دار یا شکنجه های دیگران روبه رو می شد. زندانها تا قرن نوزدهم در همه جا، مکانهای حقیقی شکنجه محسوب می شدند. در این زندانها، زندانیان در اثر گرسنگی و بیماریهای مسری از پا در می آمدند.
اما جنگ بی تردید خشونت بارترین نهاد انهدامی است، چرا که از نهادهای نابود کننده دیگر بمراتب بیشتر نابود می کند. به هر ترتیب، «هرم سنی» مطمئن ترین معیار برای قضاوت درباره تجاوز کاری یک دولت یا میزان نیاز او به کار سایر نهادهای انهدامی است.
سرانجام مهاجرت به خارج، هر چند که واقعاً نهاد انهدامی نیست، همان نقش را ایفا می کند. تخمین می زنند که چهل میلیون نفر اروپایی در بین سالهای 1800 و 1914، قاره خود را ترک کردند. این هجرت دسته جمعی جوانان توجیه می کند که چرا قرن نوزدهم در میان سایر قرون، نسبتاً آرامترین قرون بوده است. از طرف دیگر، تبعید نیز یکی از شکلهای مهاجرت اجباری است و در بعضی مواقع نقش بزرگی در تاریخ جمعیتی بازی می کند. وضعیت سیبری و استرالیا را در این مورد مثال می آورند. درباره تلفات جنگ باید بگوییم که با تعداد مهاجرت افراد به عالم باقی برابر است.

فرزندکشی تأخیری

همه رویدادها به گونه ای هستند که گویی بین مجموعه نهادهای انهدامی از یک سو نقش جمعیتی جنگ از سوی دیگر رابطه ای از توازن و جبران وجود دارد: هرگاه که مرگ و میر کودکان، گرسنگی، بینوایی، و غیره، قربانیان نسبتاً کمتری می گیرد، قربانیان جنگها بیشتر می شوند. تاریخ دو قرن اخیر مصداق این رابطه معکوس است.
جمعیت اروپا با واکسیناسیون علیه بیماریهای مسری و نخستین پیشرفتهای پزشکی، بسرعت افزایش یافت: از سال 1800 میلادی به بعد، سفیدپوستان چهار برابر شده اند در حالی که سایر نژادها فقط دو برابر شده اند. و اتفاقاً در همین موقع است که به سبب تقارنی اعجاب انگیز کشتارهای عظیمی بین خود سفیدپوستان روی می دهد: جنگهای انقلاب، جنگهای امپراتوری، جنگهای استقلال، جنگهای داخلی روسیه و اسپانیا؛ صرف نظر از دو جنگ جهانی اول (1914) و دوم (1939).
رشد جمعیت آسیا امروز ظاهراً بسیار سریعتر شده است. بعید نیست که مردم و دولتهای این قاره، به نوبه خویش، خود را ستیزه جوترین ملتها و دولتهای قاره نشان دهند؛ مگر آنکه خود آنها، پس از رهایی از سلطه و نفوذ اروپاییان، مایل نباشند که مجدداً به نهادهای انهدامی سنتی خود متوسل شوند. این موضوع را آینده به ما نشان خواهد داد.
مازاد جمعیت یا عدم توازن جمعیتی-اقتصادی لزوماً موجب شعله ور شدن آتش جنگ نمی شود. مازاد جمعیت یا عدم توازن جمعیتی-اقتصادی صرفاً بعضی نهادهای انهدامی را-که جنگ تنها یک مورد از آنهاست-فعال می کند. در طول تاریخ، دو گرایش عمده، بر حسب تمدنها، کشورها و اعصار، گهگاه بر یکدیگر غلبه کرده اند: نخستین گرایش عبارت است از تشدید عمدی مرگ و میر کودکان از طریق فرزندکشی یا مسامحه. دومین گرایش عبارت است از حمایت و مراقبت از کودکان، برای آنکه بعداً آنها را به جنگ بفرستند؛ این فرزندکشی حقیقی تأخیری است.

پی نوشت ها :

1)Function، واژه ای متداول در زبانهای اروپایی است که در لغت به معانی ذیل آمده است: شغل، عمل، عملکرد، کار، وظیفه، هدف، نتیجه، فایده، منظور، انگیزه، قصد، نیت، غایت، احتیاج، و نتایج و آثار جامعه شناسان، با توجه به دیدگاه خود، از معانی گوناگون آن استفاده می کنند-م.
2)Henri Bergson (1859-1941)، فیلسوف فرانسوی-م.
3)Terreur، دوره خاصی در انقلاب فرانسه (از 5 سپتامبر 1793 تا 27 ژوئیه 1794) تنها در ماه ژوئن و ژوئیه سال 1794 قریب 1400 نفر به مرگ محکوم شدند.-م.
4)Directoireحکومتی که فرانسه را از چهارم برومر سال چهارم (26 اکتبر سال 1795) تا هجدهم برومر سال هشتم (9 نوامبر 1799) رهبری کرد-م.
5)Saint Empire، استقرار رسمی امپراتوری توسط اتون اول یا کبیر در سال 962 میلادی که در پی واگذاشتن آن به پادشاه آلمان از سوی فرانسوای دوم در سال 1806 منقرض شد-م.
6)جنگهایی که به مدت صد سال بین انگلستان و فرانسه در جریان بود-م.
7)جنگهای مذهبی-سیاسی (1618-1648)، بین کاتولیکها و پروتستانها-م.
8)Epiphenomene، پدیده ای که به پدیده دیگر ملحق می شود-م.
9)Rene Quinton(1868-1925)، فیزیولوژیست فرانسوی-م.
10)Lotka
11)Volterra
12)Kostizin
13)Romulus، بنیانگذار شهر رم و نخستین پادشاه روم-م.
14)Oedipe، اسطوره یونانی، پسر لایوس و پادشاه تب-م.
15)Brimadeآزمونهای بی فایده ای که شاگردان قدیمی به شاگردان جدید تحمیل می کردند-م.
16)Ammon
17)Jean Baptiste Tavernier(1605-1689)، سیاح فرانسوی-م.
18)Golconde، شهری در هندوستان نزدیک حیدرآباد که در سال 1687 توسط اورنگ زیب ویران شد-م.

منبع: بوتول گاستون؛ (1374)، جامعه شناسی جنگ، هوشنگ فرخجسته، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی (1387).