نویسنده: علی محمد اسدی



 

در آستانه ورود

اندیشه ی مرگ

یاد مرگ و سرای پس از آن، بهترین موعظه، سازنده ترین اندرز و نیکوترین پند برای هر انسان است و غفلت از آن موجب می شود که انسان به بیراهه رود و از حرکت در مسیر کمال باز ماند.
در اخبار و روایات وارد شده از معصومان علیهم السلام به یاد سرای دیگر و پرهیز از غفلت بسیار توجه شده است؛ از جمله:
سُئلَ النبی صلی الله علیه و آله:أیّی المؤمنینَ اکیسُ؟
قال:« اکثرهم ذکراً للموت و اشدّهم لهُ استعداداً» (1).
از پیامبر صلی الله علیه و آله سؤال شد: هوشیارترین مؤمنان کیانند؟
حضرت فرمود: «هوشیارترین مؤمنان کسانی هستند که بیشتر به یاد مرگ باشند و خود را برای آن آماده کنند».
سُئل النبی صلی الله علیه و آله: من ازْهدُ الناس؟
قال:« من لم ینسَ المقابرَ و البلی؛ و ترکَ فضل زینة الدنیا؛ و آثرَ ما یُبقی علی ما یُفنی، و لم یعدَّ غداً من ایامه؛ وعدَّ نفسهُ فی الموتی» (2).
از پیامبر صلی الله علیه و آله سؤال شد: پرهیزکارترین مردم کیست؟
حضرت فرمودند: « پرهیزکارترین مردم کسی است که قبر و عذابهای آن را از یاد نبرد؛ زینتهای دنیا او را نفریبد؛ سرای جاودان را بر این دنیای گذران برگزیند؛ فردا را از عمر خویش نشمرد و خود را آماده مرگ کند».
قال الصادق علیه السلام: « ذکرُ الموت، یمیتُ الشهوات فی النفس، و یُقطّع منابتَ الغفلة؛ و یقوّی القلب بمواعد الله؛ و یرُقّ الطبعَ؛ و یُکسّرُ اعلام الهوی؛ و یُطفی نارالحرص؛ و یُحقرّ الدنیا» (3).
امام صادق علیه السلام فرمود: « یاد مرگ، خواهشها و هوسهای نفسانی را می میراند؛ ریشه های غفلت را قطع می کند؛ دل را به نویدهای الهی نیرو می دهد؛ خوی بندگی را در نهاد انسان می آفریند؛ نقش و نگارهای دلباختگی به دنیا را به هم می زند؛ شعله های حرص و طمع را فرو می نشاند و دنیا را پست و کوچک می گرداند».
بنابراین « اندیشه ی مرگ» انسان را از گناه باز می دارد؛ او را به سوی کارهای نیک فرا می خواند؛ ایمان را در دل می آفریند و به زندگی و حیات انسان معنا و جهت می دهد.

مرگ چیست؟

آیا « مرگ» نیستی، نابودی، فنا و انهدام است؛ یا تحول، تطور و انتقال از جایی به جایی و از جهانی به جهانی دیگر؟
این پرسش، همواره برای بشر مطرح بوده، هست و خواهد بود و هرکس از دیر زمان مایل بوده است پاسخ آن را بیابد و یا به پاسخی که دیگران داده اند، ایمان و اعتقاد پیدا کند.
ما، چون مسلمانیم و به قرآن ایمان داریم؛ پاسخ آن را از کلام خداوند تعالی می گیریم:
الف- قرآن، در این باره ( ماهیت مرگ) کلمه ی «توفّی» را به کار می برد.
واژه ی «توفّی» در شکلهای گوناگون از ماده ی «وفی» 66 بار به کار رفته است و در چهارده آیه، رسماً از مرگ به « توفّی» تعبیر می شود (4).
در «قاموس قرآن» وفی و توفّی چنین معنا شده است:
« وفاء و ایفاء به معنی تمام کردن است- وفای به عهد، یعنی اینکه آن را بدون کم و کاست و مطابق وعده انجام دهی و توفّی به معنای اخذ به طور تمام و کمال است ( توفّیتُ المال؛ یعنی، تمام مال را بدون کم و کسر دریافت کردم) » (5).
انسان، در هنگام مرگ با تمام شخصیت و واقعیتش تحویل فرشتگان الهی می گردد و آنها نیز به طور کامل و تمام او را دریافت می دارند؛ لذا از مرگ تعبیر به « وفات» یا «توفّی» می شود؛ بنابراین، مرگ از دیدگاه قرآن، نیستی، نابودی و فنا نیست؛ بلکه انتقال از جهانی به جهانی و از خانه ای به خانه ای دیگر است.
به آیاتی در این باره، توجه فرمایید:
« حتی إذا جاء احدکم الموتُ توفّتهُ رسلُنا» (6)
آنگاه که مرگ یکی از شما فرا رسد، فرستادگان ما، او را [ به تمام و کمال] دریافت می کنند.
«قل یتوفّاکم ملکُ الموتِ الذی وُکّلَ بکم ثمّ الی ربکم ترجعون» (7)
بگو: همانا فرشته ی مرگ که مسؤولیت گرفتن جانها به او سپرده شده است، در هنگام مرگ [ به تمام و کمال] شما را دریافت می دارد.
«اعبُدُ الله الذی یتوفاکم» (8)
خدایی را عبادت می کنم که مرگ همه ی شما به امر اوست.
ب- واژه ی «توفی» گاهی به معنای «خواب» نیز در قرآن به کار رفته است:
« و هو الذی یتوفاکم باللیل و یعلمُ ما جرحتم بالنهارِ ثمّ یبعثُکُم فیه لیقضی اجلٌ مسمیً ثمّ الیه مرجعکم ثمّ ینبئکم بما کنتم تعملونَ» (9)
اوست خدایی که چون شب هنگام به خواب می روید، شما را [موقت] می میراند و پس از آن شما را بیدار می کند تا آنگاه مرگتان- که نزد او معین است- فرا رسد، به سوی او باز می گردید تا شما را از نتیجه ی کردارتان آگاه نماید.
« اللهُ یتوفّی الانفس حینَ موتها و التی لمْ تَمُتْ فی منامها فَیُمسکُ التی قضی علیها الموتَ و یُرسلُ الاخری الی اجلٍ مسمّی» (10)
خداوند، جانها را در هنگام مرگ و آنکه مرگش فرا نرسیده در هنگام خواب، دریافت می کند؛ سپس کسی را که حیاتش در دنیا به سر آمده، در نزد خود نگه می دارد و دیگری را تا وقت معین [ که مرگش فرا رسد] به دنیا باز می فرستد.
این دو آیه، شباهت خواب با مرگ- و همچنین شباهت بیداری دنیا و آخرت- را بیان می کنند؛ همانگونه که هنگام مرگ، روح انسان، عالم ماده را در می نوردد و به عالمی دیگر سیر می کند، در هنگام خواب نیز روح انسان وارد جهانی دیگر می شود.
به عبارت دیگر، تفاوت خواب و مرگ در این است که هنگام خواب، روح به طور موقت دریافت می گردد و پس از پایان خواب، باز گردانده می شود؛ ولی روح در هنگام مرگ، به طور دائم دریافت می گردد و دیگر به دنیا بازگشت نمی کند.
به جهت شباهت زیادی که از جهت «توفّی» (دریافت روح) بین خواب و مرگ وجود دارد، گاهی از خواب به « مرگ کوچک» و از مرگ به « خواب بزرگ» تعبیر می شود.
ج- در روایات نیز به رابطه ی نزدیک میان خواب و مرگ، چنین اشاره شده است:
قال السجاد علیه السلام: عجبٌ کلُّ العجبِ لمن انکرالموتَ و هوَ یری من یموتُ کلَّ یومٍ و لیلةٍ...» (11).
حضرت امام سجاد علیه السلام فرمود: « بسیار شگفت آور است که کسی مرگ را انکار کند و حال آنکه در هر شبانه روز، مرگ [ خود را به هنگام خواب] می بیند».
سُئلَ عن الباقر علیه السلام ما الموتُ؟
قال: «هو النومُ الذی یاتیکم فی کلّ لیلةٍ؛ إلا انّهُ طویلٌ مدّتهُ» (12).
از حضرت امام باقر علیه السلام سؤال شد: مرگ چیست؟
فرمود: « مرگ، همان خوابی است که هر شب به سراغتان می آید؛ با این تفاوت که مدتش طولانی است».

مأموران مرگ

مأمور مرگ کیست؟ یا به عبارت دیگر مأموران مرگ چه کسانی هستند؟
پاسخ را در قرآن پی جویی می کنیم:
«الله الذی یتوفّاکم» (13)
خداست که شما را می میراند.
«توفّتهُ رسُلُنا» (14)
فرستادگان ما، او را می میرانند.
«یتوفّاکم ملک الموت» (15)
«فرشته ی مرگ، شما را می میراند».
از این آیات، چنین فهمیده می شود:
الف- میراننده ی اصلی خداست؛ لذا در برخی از آیات، این امر به آن ذات اقدس نسبت داده شده است.
ب- مأموریت اصلی به عهده ی «فرشته ی مرگ» (عزرائیل) است.
ج- منظور از فرستادگان، همان فرشتگان است که دستیاران فرشته ی مرگ هستند. (16)

مرگ و سیمای فرشتگان

از برخی آیات و روایات استفاده می شود که مرگ و سیمای فرشتگان مرگ، نسبت به نیکوکاران و بدکاران یکسان نیست:
الف- نسبت به نیکوکاران:
« تحیّتهُم یومَ یلقونهُ سلامٌ و اعدّلهم اجراً کریماً» (17)
هدیه ی مؤمنان و پذیرایی از آنان، در هنگام نیل به رحمت حق، سلام خدا و بشارت لطف الهی است؛ و برای آنها، پاداشی بزرگ آماده شده است.
« إنّ الذین قالوا ربُنا اللهُ ثمّ استقاموا تتنزّلُ علیهم الملائکةُ الا تخافوا و لا تحزنوا و اَبْشِروا بالجنة التی کنتم توعدون» (18)
آنان که می گفتند پروردگار ما خداست، و بر این ایمان، پایدار ماندند، فرشتگان [ رحمت] بر آنان فرستاده شوند [ و به ایشان، مژده دهند] که هیچ ترسی و اندوهی نداشته باشید و بهشت نوید داده شده، بر شما بشارت باد.
« الذین تتوفّاهم الملائکةُ طیّبین یقولون سلامٌ علیکم ادخلوا الجنة بما کنتم تعملون» (19)
فرشتگان [ رحمت] وقتی جان انسانهای پاک را گیرند، به آنها درود فرستند و گویند: به جهت اعمال نیکتان، اکنون به بهشت درآیید.
به روایاتی در این باره توجه فرمایید:
قال امیرالمؤمنین علیه السلام: « من کانَ من اهل الطاعة، تولّتْ قبْضَ روحه ملائکة الرحمة» (20)
امیرمؤمنان علیه السلام فرمود:« فرشتگان رحمت، جان انسانهای نکوکردار را می ستانند».
قال السجاد علیه السلام: « ما الموتُ [ للمؤمن] الا قنطرةٌ تُعبّرُ بکم عن البؤس و الضرّاء الی الجنان الواسعة‌ و النعیم الدائمة» (21)
حضرت امام سجاد علیه السلام فرمود: « مرگ برای مؤمن، همچون گذشتن از تیره روزی ها و زیانها، به سوی بهشت پهناور و نعمتهای جاودان است».
سُئلَ عن الصادق علیه السلام: « صِفْ لنا الموتَ؟
قال:« للمؤمن کأطیب ریحٍ یشُمُّه، فینعسُ لطیبه، و ینقطعُ التّعبُ و الالمُ کلهُ عنه» (22).
از امام صادق علیه السلام راجع به «توصیف مرگ» سؤال شد:
حضرت فرمود:« مرگ برای مؤمن، همانند بو کردن بهترین گلهاست که با بوی آن به خواب می رود؛ و با مرگ، تمام درد و رنجهای او از بین می رود».
ب- نسبت به بدکاران:
« و لو تری إذ یتوفّی الذین کفروا الملائکةُ یضربونَ وجوهَهُم و ادبارهم و ذوقوا عذاب الحریق ذلک بما قدّمتْ ایدیکم» (23)
اگر سختی حال کافران را، هنگامی که فرشتگان جان آنها را می ستانند، بنگری [ خواهی دید که] بر رو و پشت آنان می زنند و به آنها می گویند: مزه ی سوزنده ی آتش را به جهت کردار زشت دنیاتان بچشید.
« فکیفَ إذا توفّتهمُ الملائکةُ یضربون وجوههم و ادبارهم» (24)
پس [بدکاران] با چه حال سختی رو به رو شوند، هنگامی که فرشتگان [ عذاب] جانشان را می گیرند و بر پشت و روی آنها [ تازیانه] می زنند.
« إذا بلغت التّراقی و قیلَ من راقٍ و ظنّ انّهُ الفراقُ و التقتِ السّاقُ بالسّاق» (25)
وقتی، جان بدکاران به گلوهایشان رسد، گویند: چه کسی می تواند ما را از این درد و رنج برهاند؟ [ و کسی فریاد رسشان نیست!] این حادثه بر آنها بسی ناگوار است. آنگاه یقین می کنند که اینک زمان فراغ از دنیاست و شدت مرگ چنان است که ساقهای پاهایشان به هم در پیچد.
به روایاتی در این باره نیز توجه فرمایید:
قال امیرالمؤمنین علیه السلام:« من کانَ من اهل المعصیةِ، تولّتْ قبضَ روحه ملائکةُ النّقمة» (26).
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: « هرکس اهل معصیت باشد، فرشتگان عذاب، جانش را می ستانند».
قال السجاد علیه السلام « [ الموت] للکافر، کخلْعِ ثیابٍ فاخرةٍ؛ و النّقل عن منازل انیسةٍ؛ و الاستبدالِ باوسخ الثّیاب و اخشنها و اوحشِ المنازل و اعظم العذاب!» (27).
حضرت امام سجاد علیه السلام فرمود: « مرگ برای کافر، همانند برکندن جامه های نیکو و پوشیدن جامه های چرکین و تن آزار و همچون کوچیدن از خانه های آرامش بخش به خانه های ناآرام و دهشتناک است.»
قال الصادق: « [ الموتُ] للکافر، کلسْع الافاعی و لذْع العقارب او اشدّ!» (28).
حضرت امام صادق علیه السلام فرمود: « مرگ، برای کافر، بدتر [ از زخم و جراحتهای ناشی] از نیش مار و عقرب است».
در اینجا، حکایتی شگفت از سیمای فرشته ی مرگ را نسبت به بدکاران یادآور می شویم:
حضرت ابراهیم علیه السلام، از عزرائیل درخواست کرد که چهره ی خود را به هنگام گرفتن جان کفار و بدکاران به او نشان دهد! عزرائیل گفت: روی برگردان تا نشانت دهم! ابراهیم نیز چنین کرد.
وقتی، «عزرائیل» خودش را بدان شکل درآورد، « ابراهیم» مردی سیه چرده را دید که موهایش ( مانند سیخ) ایستاده، بسیار بدبو و بدلباس است و از دهان و بینی اش دود و آتش زبانه می کشد؛ لذا از شدت ترس و هراس، غش کرد و بر زمین افتاد.
«عزرائیل» به شکل اولش- که به سراغ مؤمن می آید- درآمد و او را به هوش آورد.
ابراهیم علیه السلام فرمود: اگر کافران و بدکاران، غیر از این کیفر، هیچ عذاب دیگری نداشته باشند، آنها را بس است. (29)

نخستین منزلگاه

از آیات و روایات چنین استنباط می شود که انسان، پس از مرگ، یکباره وارد جهان اخروی نمی شود؛ بلکه وقوع « قیامت کبری» همراه با یک سری انقلابها و دگرگونی ها در کل نظام هستی و موجودات جهان است- که ان شاءالله، در گفتار دهم از آن بحث خواهیم کرد.
البته، تصور نشود که در فاصله ی مرگ تا قیامت، انسانها در خاموشی، بی حسی و بی حیاتی به سر می برند؛ بلکه در فاصله ی بین دنیا و قیامت، عالمی- به مراتب- برتر از دنیای کنونی هست که دارای حیات همراه با لذت و سرور برای نیکوکاران و رنج و اندوه برای بدکاران است.
عالم واسطه ی بین دنیا و آخرت- که این نوشتار را به انگیزه ی بحث از آن نگاشته ایم- « برزخ » نام دارد.
« عالم برزخ» ‌نسبت به آخرت (قیامت بزرگ)، «قیامت کوچک» نامیده می شود. از این رو در روایت آمده است:
قال النبی صلی الله علیه و آله :« الموتُ،‌القیامة؛ من ماتَ، فقد قامتْ قیامتُه» (30).
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: « مرگ، آغاز قیامت است؛ هرکس بمیرد،‌ قیامتش برپا می شود».
بنابراین، مراد از قیامت در این روایات، قیامت کوچک (عالم برزخ) است؛ نه، قیامت بزرگ (عالم آخرت).
به یاری خداوند، در گفتارهای آتی، از برخی حقایق آن جهان- تا حد امکان- پرده برخواهیم داشت و شما عزیزان را با این عالم شگفت- که به مراتب، اندیشه و یاد آن، از اندیشه و یاد مرگ هم سازنده تر است- آشنا می کنیم.

پی نوشت ها :

1. « المحجة البیضاء»، الفیض الکاشانی، ج8، ص 242؛ مؤسسه النشر الاسلامی.
2. «مکارم الاخلاق»، الشیخ الطبرسی، باب 12، ص 463؛ مؤسسه الاعلمی للمطبوعات.
3. «المحجة البیضاء»، ج8، ص 242.
4. با استفاده از: « حیات اخروی»، شهید مرتضی مطهری، ص 8، دفتر انتشارات اسلامی.
5. برگرفته از «‌قاموس قرآن»، علی اکبر قرشی، ج7، ص 230-231، دارالکتب الاسلامیة.
6. انعام (6) آیه ی 61.
7. سجده (32) آیه ی 11.
8. یونس (10) آیه ی 104.
9. انعام (6) آیه ی 60.
10. زمر (39) آیه ی 42.
11. «الفروع من الکافی»، الشیخ الکلینی، ج3، ص 258، انتشارات علمیه اسلامی.
12. «معانی الاخبار»، الشیخ الصدوق، ص 289. مؤسسه النشر الاسلامی.
13. یونس (10) آیه ی 104.
14. انعام (6) آیه ی 61.
15. سجده (32) آیه ی 11.
16. «بحارالانوار»، العلامة المجلسی، ج6، ص 141، دارالکتب الاسلامیة:
قال علی علیه السلام: « للملک الموت اعوان من ملائکة الرحمة و النقمة؛ یصدرون عن امره و فعلهم فعله».
علی علیه السلام فرمود: « عزرائیل، دارای همکاران و دستیارانی از فرشتگان رحمت و فرشتگان عذاب می باشد که زیر نظر او کار می کنند».
17. احزاب (33) آیه ی 44.
18. فصلت (41) آیه ی 30.
19. نحل (16) آیه ی 32.
20. «بحارالانوار»، ج6، ص 141.
21. «معانی الاخبار»، ص 289.
22. «معانی الاخبار»، ص 287. «بحارالانوار»، ج6، ص 152.
23. انفال (8) آیه ی 50-51.
24. محمد (47) آیه ی 27.
25. قیامت (75) آیه ی 26-29.
26. « بحارالانوار»، ج6، ص 141.
27. «معانی الاخبار»، ص 289.
28. «معانی الاخبار»، ص 278. «بحارالانوار»، ج6، ص 152.
29. « المحجة البیضاء»، ج8، ص 259:
قال ابراهیم علیه السلام لملک الموت: « هل تستطیع ان ترینی الصورة التی تقبض فیها روح الفاجر؟
قال: فاعرض عنی؛ فاعرض عنه؛ ثم التفت فاذا هو برجل اسود قائم الشعر، منتن الریح، اسود الثیاب، یخرج من فیه و منخریه لهب النار و الدخان؛ فغشی علی ابراهیم علیه السلام ثم افاق و قد عاد ملک الموت الی صورته الاولی.
فقال:‌ « ‌یا ملک الموت! لولم یلق الفاجر عند موته الا صورة وجهک؛ لکان حسبه».
30. « المحجة البیضاء»، ج8، ص 297.

منبع: اسدی، علی محمد، [ بی تا]، حیات پس از مرگ تحقیقی در ‌«حیات برزخی»، [ بی جا]، مؤسسه بوستان کتاب ( مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم)، شانزدهم/1390.