برزخ در آینه وحی (2)
« لا یسمعونَ فیها لغواً إلا سلاماً و لهم رزقُهمْ فیها بُکرةً و عشیّاً» (1)
این آیه برخورد انسانهای نیک را با یکدیگر چنین بیان می دارد:
« لا یسمعون فیها لغواً الا سلاماً»
هیچ گفتار بیهوده و سخن عبث از آنان شنیده نشود و آنچه در آنجا شنیده می شود، ندای درود و سلام بهشتیان و فرشتگان الهی است.
« و لهم رزقُهم فیها بکرةً و عشیاً»
رزق و روزی آنان در صبح و شب بدون هیچگونه رنجی بدیشان می رسد.
از عبارت « بکرةً و عشیاً » ( صبح و شب) در آیه، استنباط می شود که این رزق و روزی به بهشتیان جهان برزخی مربوط است؛ زیرا بهشت جهان اخروی، خورشید و ماه ندارد که موجب صبح و شب گردد.
خداوند در قرآن می فرماید:
« لا یرونَ فیها شمساً و لا زمهریراً» (2)
در قیامت، خورشید و ماه دیده نمی شود.
آیه ی پنجم:
« قیل ادخلِ الجنة قال یا لیتَ قومی یعلمونَ بما غفرلی ربّی و جعلنی من المکرمین» (3)
حبیب نجار ( مؤمن آل یاسین) یکی از سه مؤمن بزرگ عالم است که بنا به فرموده ی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله:
« لحظه ای به خدای خویش، کفر نورزید» (4).
حبیب، قوم بت پرست خود را به پرستش خدا و پیروی از پیامبران فرا می خواند؛ قومش کینه او را به دل گرفتند و سرانجام او را کشتند.
خداوند، جریان گفت و گوی او را - پس از مرگ- با فرشتگان الهی، چنین بیان می دارد:
« قیل ادخل الجنة»
فرشتگان به او گفتند: « اینک به بهشت درآی!».
« قال یا لیتَ قومی یعلمون بما غفرلی ربّی»
حبیب گفت: « ای کاش! قوم من از سعادتی که در این جهان نصیبم شده، آگاه می شدند تا از پرستیدن بتها و کجروی ها دست بر می داشتند و به پرستش خدای با عظمت رو می آوردند».
« وجعلنی من المکرمین»
ای کاش! می دانستند که پروردگارم مرا در صف بندگان خاص خویش قرار داده است تا به صدق گفتارم ایمان پیدا می کردند و در این راه با سعادت، استوار، قدم پیش می نهادند.
به دلیلی که در آیه ی « الذین تتوفاهم الملائکةُ...» (5) گفته شد؛ مراد از «ادخل الجنة» در این آیه، ورود به بهشت برزخی است نه بهشت اخروی.
از طرفی، بین کشته شدن حبیب و ورودش در بهشت، فاصله ی چندانی نبوده و آنقدر این دو به هم پیوسته بیان شده که گویی کشته شدنش همان و صدور دستور ورود به بهشتش همان! بنابراین، هم از ظاهر آیه و هم از سیاق کلام پی برده می شود که منظور، بهشت عالم قبر است. (6)
البته عده ای از مفسران، منکر دلالت این آیه بر بهشت برزخی هستند که گفتار این دسته مفسران را از نظر می گذرانیم:
اشکال اول: برخی می گویند:
« فعل ماضی «قیل» - در اینجا - دلالتی بر انجام کار در زمان گذشته ندارد که « الجنة» به بهشت برزخی تفسیر شود؛ بلکه خداوند، فعل ماضی را در این آیه به کار برده است تا بفهماند که صدور این دستور، حتمی و لازم است».
اشکال دوم: دسته ای دیگر از مفسران می گویند:
« حبیب وارد بهشت نشده است؛ بلکه خدای تعالی او را به آسمان برد تا روز قیامت، او را روانه ی بهشت اخروی نماید».
اشکال سوم: برخی دیگر پنداشته اند:
« منظور از گوینده ی «قیل ادخل الجنة» خدا و فرشتگان الهی نیست؛ بلکه مردمی هستند که در هنگام کشتن حبیب، با تمسخر به او می گفتند: ما تو را می کشیم، پس اگر بهشتی هست در آن داخل شو!».
جواب اشکالات: هر سه اشکال به دلیل آیه ی « یا لیت قومی یعلمون بما غفرلی ربی و جعلنی من المکرمین» رد می شود، زیرا:
«حبیب» هنگامی که لطف و کرامت الهی را در مورد خویش مشاهده کرد، گفت: « ای کاش! قوم من از وضع سعادت آمیزم در جوار رحمت پروردگار، آگاه می شدند».
بنابراین، فعل ماضی، دلالت بر وقوع دارد؛ حبیب به بهشت وارد شده است و قائل « ادخل الجنة» هم، قوم گنهکار او نیست- که به استهزا گفته باشند- بلکه گفتار از خود اوست.(7)
آیه ی ششم:
« و مَنْ اعرضَ عن ذکری فانّ لهُ معیشةً ضنکاً و نحشرُهُ یوم القیامةِ اعمی» (8)
خداوند تبارک و تعالی درباره ی کیفر بدکاران و گنهکاران می گوید:
« و من اعرض عن ذکری فانّ له معیشةً ضنکاً»
هر کس - در دنیا- از یاد من غفلت کند و از آیین حق روی برگرداند، زندگی اش به سختی و تنگی خواهد گذشت.
« و نحشرهُ یوم القیامة اعمی»
و پس از تحمل این رنج و سختی، در قیامت نیز، کور محشورش می کنیم.
مرحوم علامه ی طباطبائی در تفسیر این آیه می فرماید:
« یکی از مصادیق معیشت ضنْک و زندگی تنگ، عذاب قبر است؛ بنابراین، قسمت اول آیه، به دنیا و برزخ و قسمت دوم آیه، به آخرت مربوط است» (9).
در برخی روایات نیز صفت «ضنک» برای قبر به کار برده شده است:
قال النبی صلی الله علیه و آله : هل تدرونَ فیما اُنزلت « فانّ له معیشةً ضنکا»؟
قالوا: اللهُ و رسولهُ اعلم!
قال: « عذاب الکافر فی قبره...» (10)
پیامبراکرم صلی الله علیه و آله در تفسیر واژه ی «ضنکاً» در آیه ی « فانّ لهُ معیشةً ضنکا» پرسید. آنها گفتند: خدا و رسولش آگاه ترند.
حضرت فرمود: « مراد از معیشت ضنک، فشار و عذاب قبر کافر است».
قال المهدی علیه السلام فی قوله تعالی « و من ورائهم برزخٌ الی یوم یبعثونَ»: « هو القبرُ و إنّ لهم فیه لمعیشة ضنکاً...» (11)
حضرت مهدی علیه السلام در تفسیر آیه « و من ورائهم برزخٌ الی یوم یبعثون» فرمود: « منظور از برزخ، عالم قبر است که زندگی کفار در آنجا بسی تنگ است».
آیه ی هفتم:
« قالوا ربّنا اَمتّنا اثنتینِ و احییتنا اثنتَین فاعترفنا بذُنوبنا فهل الی خروجٍ من سبیلٍ» (12)
وقتی کفار حیات پس از مرگ را در خود احساس کنند، شک و تردیدشان، به یقین تبدیل می شود و در آن حال گویند:
« ربنا امتّنا اثنتین»
بارالها، ما را دوبار [ در دنیا و برزخ] میراندی!
« و احییتنا اثنتین»
و دوبار [ در برزخ و آخرت] زنده کردی!
« فاعترفنا بذنوبنا»
اینک، از یقین آورندگانیم و به گناهان خود اعتراف می نماییم.
« فهل الی خروجٍ من سبیلٍ»
آیا راهی هست که ما از این رنج و مصیبت خارج شویم؟
ندا خواهد رسید که هیچ راهی برای خروج از این عالم ندارید [ و آنچه در دنیا کشته اید، اینک می دروید!]
بدون « حیات برزخی» دو بار مردن و دو بار زنده شدن امکان ندارد. آیه ی زیر هم، این معنی را تأیید می کند:
« کنتم امواتاً فاحیاکم ثمّ یمیتکم ثمّ یحییکم ثمّ الیه ترجعون» (13)
مرده بودید؛ خدا شما را زنده کرد. دیگر بار نیز بمیراند، باز شما را زنده گرداند؛ تا اینکه سرانجام به سوی او بازگشت کنید.
در مورد دلالت آیه ی هفتم بر حیات برزخی، اشکالاتی بدین شرح مطرح شده است:
اشکال اول: عده ای از مفسران می گویند:
« این آیه دلالتی بر حیات برزخی ندارد؛ بلکه مراد از دوبار مردن، مرگ حال نطفگی و دنیاست و مراد از دوبار زنده شدن، زندگی دنیا و قیامت است».
پاسخ: مرگ، وقتی صادق است که قبلاً حیاتی بوده باشد؛ بنابراین، مرگ نسبت به نطفه صدق نمی کند و مراد از زنده شدن، حیاتی است که موجب یقین به معاد گردد؛ زیرا کفار در دنیا، قیامت را انکار می کنند و حیات دنیایی آنان نیز موجب یقین به معاد و اعتراف به گناهان نمی گردد. (14)
اشکال دوم: گروهی دیگر پنداشته اند:
« دوبار مرگ و زندگی، تأکید در مرگ و زندگی دنیا می باشد و دلالتی بر موت و حیات برزخی ندارد؛ چنانکه در آیه ی زیر هم بدین مطلب اشارت رفته است:
« ثمّ ارجع البصر کرّتین» (15)
« باز هم به چشم بصیرت، دقت کن».
حکیم و مفسر الهی، مرحوم « علامه طباطبایی» در پاسخ به این اشکال، می گوید:
« این حرف [ که مراد از تثنیه و دوبار، تأکید است؛ نه تثنیه ی واقعی و حقیقی] وقتی درست است که خداوند تعالی، کلمات « اماته و احیاء» را تثنیه آورد؛ یعنی بگوید: امتنا اماتتین و احییتنا احیایتین؛ (16) [ و حال آنکه کلمه «اثنتین» که هم خانواده «تثنیه» و به معنای «دو» می باشد؛ استعمال شده و لذا به هیچوجه معنای تأکید از آن فهمیده نمی شود]».
آیه ی هشتم:
« فوقیهُ اللهُ سیئاتِ ما مکروا و حاقَ بآل فرعونَ سوءُ العذاب النارُ یعرضونَ علیها غدواً و عشیّاً و یوم تقوم الساعةُ ادخلوا آل فرعون اشدّ العذاب» (17)
این آیه ماجرای مکر و حیله ی فرعونیان با قوم موسی را که سرانجام به هلاک شدن آل فرعون منجر گردید، چنین بیان می دارد:
« فوقیهُ اللهُ سیئات ما مکروا»
آنان، آهنگ کشتن موسی و قومش را نمودند و خدای تعالی، ایشان را از شرّ فرعونیان نگه داشت و مکرشان را به خودشان برگرداند و همگی را در دریا غرق ساخت.
« و حاق بآل فرعون سوءُ العذاب»
پس از آنکه فرعونیان غرق شدند، در جهان برزخی، دچار« عذاب سوء» گردیدند.
« النارُ یعرضونَ علیها غدواً و عشیّاً»
این « عذاب سوء» عبارت است از: رو به روی آتش نمایاندن آنان در صبحگاه و شامگاه.
« و یوم تقومُ الساعةُ ادخلوا آل فرعون اشدّ العذاب»
آنگاه که قیامت برپا شود، عذابی سخت تر از « عذاب سوء» نصیب فرعونیان گردد که از آن به عذاب شدیدتر تعبیر می گردد و عبارت است از: افکندن فرعونیان در آتش.
امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه فرمود:
« ذلک فی الدنیا- قبل یوم القیامة- لانَّ فی نار القیامة لا یکونُ غدوٌّ و عشیُّ؛ ثم قال: « هذا فی البرزخ قبل یوم القیامة» (18)
«عذاب سوء» در جهان پیش از قیامت واقع می شود؛ زیرا قیامت، شب و روز ندارد؛ و این موضوع در برزخ، قبل از روز قیامت تحقق می یابد.
دلیلی که در آیه ی چهارم به آن استناد شد، اینجا نیز صادق است (19).
مضافاً به اینکه، در این آیه از دو نوع عذاب به شرح زیر نام برده می شود:
1- « سوء العذاب»: این عذاب، مربوط به جهان برزخی است و آن عبارت است از نمایاندن فرعونیان بر آتش که نسبت به عذاب آخرت خفیف تر است.
2- «اشدّ العذاب»: این عذاب، مربوط به جهان اخروی است و آن عبارت است از انداختن فرعونیان در آتش که نسبت به عذاب برزخ بسیار شدیدتر است.
این آیه، به سه دلیل، بر جهان برزخی دلالت دارد:
1- تفاوت بین تعبیر عذاب اول« سوء العذاب» و عذاب دوم « اشد العذاب».
2- ذکر صبح و شب در عذاب اول؛ با توجه به اینکه قیامت، صبح و شب ندارد.
3- تفاوت چگونگی عذاب؛ به طوری که در عذاب اول مقابل آتش نمایانده می شوند و در عذاب دوم، درون آتش افکنده خواهند شد.
آیه ی نهم:
« إذ الاغلالُ فی اعناقهم و السّلاسلُ یسحبونَ فی الحمیم ثمّ فی النار یُسجرون» (20)
خداوند، کیفر کفار را پس از مرگ، چنین بیان می دارد:
« إذ الاغلالُ فی اعناقهم و السّلاسلُ یسحبونَ فی الحمیم»
گردنهایشان را با غل و زنجیرهای آتشین بکشند و در آب جوشان بیفکنند.
« ثمّ فی النار یُسجرون»
پس از آن، در آتش قیامت از شدت عذاب افروخته گردند.
در این آیه، دو نوع عذاب بیان می شود:
1- انداختن در آب جوشان.
2- افروختن در آتش.
بین این دو نوع عذاب، با حرف عطف « ثمّ»- که دلالت بر ترتیب منفصل و فاصله ی طولانی دارد- جدایی حاصل شده است؛ از این رو هر دو عذاب، مربوط به آخرت نیست؛ بلکه عذاب اول در جهان برزخی و عذاب دوم در جهان اخروی واقع می شود.
آیه ی دهم:
« مما خطیئاتهم اُغرقوا فاُدخلوا ناراً فلم یجدوا لهم من دون الله انصاراً» (21)
بر قوم گستاخ و سرکش نوح که دستورات الهی را پیروی نمی کردند و از پیامبرشان نیز حرف شنوی نداشتند و او را مورد استهزا و تمسخر قرار می دادند، عذابی کشنده فرود آمد.
خداوند، درباره ی چگونگی عذاب آنان می فرماید:
« مما خطیئاتهم اغرقوا»
نخستین بار در طوفانی که به امر خدا روی داد- و در تاریخ به « طوفان نوح» معروف است- غرق و هلاک شدند.
« فادخلوا ناراً»
پس از مرگ- در دنیا- به آتش افکنده شدند.
« فلم یجدوا لهم من دون الله انصاراً»
در آن حال، غیر از خدا، هیچ یاوری را توانا نیافتند که قادر بر کمک و یاری بر آنان و نجاتشان از عذاب آتش باشد. [ کنایه از این است که هنگام افتادن در آتش، از بتها و خدایان دروغینشان کاری ساخته نیست].
منظور از آتشی که قوم نوح در آن افکنده شدند، آتش جهنم برزخی است؛ زیرا:
الف- پس از غرق شدن و هلاک گشتن، حرف عطف « فاء» که دلالت بر ترتیب متصل و انجام پی در پی دارد، واسطه شده است؛ گویی آن قدر این دو، به هم پیوسته بیان شده که پس از غرق شدن در طوفان، بی درنگ آنان را به آتش افکندند و اگر مراد، آتش آخرت می بود، بایستی با حرف عطف « ثمّ » فاصله می شد.
ب- انداختن در آتش، با لفظ ماضی به کار رفته که دلالت بر انجام دادن فعل دارد؛ بنابراین چون قیامت هنوز فرا نرسیده، ورود به آتش در جهان برزخی واقع شده است.
غیر از ده آیه ای که چگونگی دلالت آنها را بر «حیات برزخی» شرح و توضیح دادیم، آیات دیگری نیز- از نظر معنا- بر « عالم برزخ» دلالت دارند که به سبب رعایت اختصار، به ترجمه ی آنها بسنده می کنیم:
« کیف تکفرونَ بالله و کنتم امواتاً فأحیاکم ثمّ یمیتکم ثمّ یحییکم ثمّ الیه ترجعون» (22)
چگونه به خدا کفر می ورزید! در حالی که مرده بودید و خدا شما را زنده کرد؛ دیگر بار، بمیراند؛ باز زنده کند و سرانجام نیز به سوی او خواهید رفت.
« إنّ الذین توفّاهم الملائکةُ ظالمی انفسهم قالوا فیم کنتم قالوا کنا مستضعفین فی الارض قالوا ألم تکنْ ارضُ اللهِ واسعةً فتهاجروا فیها فإولئک مأویهم جهنمُ وسائتْ مصیراً» (23)
فرشتگان، هنگامی که جان ستمگران را گیرند؛ [ آنها را مورد بازخواست قرار داده] پرسند: « چرا در دنیا بد کردار بودید؟»
گویند: « ما در زمین، مستضعف و ناتوان بودیم».
فرشتگان گویند: « آیا زمین خدا گسترده نبود که [ از سرزمین جهل و کفر به وادی علم و ایمان بشتابید و] هجرت کنید؟»
[ این بهانه ها را نپذیرند] جایگاهشان «جهنم»است که بد جایگاهی است.
« إلا المستضعفین من الرجالِ و النساءِ و الولدانِ لا یستطیعونَ حیلةً و لا یهتدونَ سبیلاً فاولئک عسی اللهُ انْ یعفوَ عنهم و کان اللهُ عفواً غفوراً» (24)
آن گروه از مردان، زنان و کودکانی که ناتوان بودند و گریزی برایشان میسر نبود و راهی برای نجات نمی یافتند به بخشش و رحمت خداوند امیدوار باشند که خداوند بخشنده و آمرزنده است.
« و منهم من یقولُ ائْذنْ لی و لا تفتِنّی الا فی الفتنة سقطوا و إنّ جهنمَ لمحیطةٌ بالکافرین» (25)
برخی از منافقان گویند: « ما را از جهاد معاف دار! و در [آتش] فتنه نینداز!» آگاه باش! آنان خود در فتنه افتادند؛ و اکنون، آتش، آن کافران را در برگرفته است.
« ألم تر الی الذینَ بدّلوا نعمت اللهِ کفراً و احلوا قومهم دارالبوارِ جهنمَ یصلونها و بئس القرارُ» (26)
آیا ندیدی! حال مردمی که نعمت خدا را تبدیل به کفر و نافرمانی کردند و [خود و ] قوم خود را به دیار تباهی رهسپار ساختند و به دوزخ - که بد جایگاهی است- درافتادند!
« و قال الذینَ لا یرجونَ لقاءنا لولا اُنزل علینا الملائکة او نری ربنا لقد استکبروا فی انفسهم و عتوْ عُتوّاً کبیراً یوم یرونَ الملائکة لا بُشری یومئذٍ للمجرمینَ و یقولون حجراً محجوراً و قدمنا الی ما عملوا من عملٍ فجعلناهُ هباءً منثوراً اصحابُ الجنه یومئذٍ خیرٌ مستقراً و احسنُ مقیلاً» (27)
آنان که امید به دیدار ما نداشتند، می گفتند: « چرا فرشتگان بر ما فرستاده نشدند؟ چرا ما خدا را به چشم نمی بینیم؟» بدرستی که آنان راه غرور و تکبر را پیش گرفتند و به شدت در جهت سرکشی و طغیان شتافتند؛ روز دیدار با فرشتگان، مژده ای از آنان نیابند؛ بلکه گویندشان: « از رحمت خدا به دور باشید!» ما نیز به کردار بدشان توجه کرده و همه ی اعمالشان را محو گردانیم. اهل بهشت در آن روز، قرارگاهی به مراتب بهتر و خوابگاهی نیکوتر [ از دنیا] خواهند داشت.
« و إن للذین ظلموا عذاباً دونَ ذلکَ و لکنّ اکثرهم لا یعلمونَ» (28)
برای ستمکاران، پیش از قیامت، عذابی خواهد بود که بیشتر مردم از آن آگاه نیستند.
« فامّا إنْ کان من المقربین فروحٌ و ریحانٌ و جنّتُ نعیمٍ» (29)
اگر از نیکان به درگاه خدا باشد؛ [ در بهشت برزخی] آسوده و شادمان و در آخرت نیز از بهشت جاودان بهره مند است.
« و أما إنْ کان من المکذبین الضالّینَ فنُزُلٌ من حمیمٍ و تصلیةُ جحیمٍ» (30)
اما اگر از بدکرداران و گمراهان باشد؛ [ در جهنم برزخی] آب گرم جوشان بدو آشامند و [ در جهنم آخرت نیز] جایگاهش اندر آتش است.
« یا ایتها النفس المطمئنةُ ارجعی الی ربکِ راضیهً مرضیةً فادخُلی فی عبادی و ادخُلی جنّتی» (31)
ای نفس قدسی آرام! به نزد پروردگارت باز آی در حالی که خدایت از تو خشنود است و تو هم از خدایت خشنود؛ باز آی و در صف بندگان خاصم درآی! و وارد بهشتم شو!
دسته بندی موضوعی
با اندکی ژرف اندیشی در آیات برزخ، می توان آنها را به چهار دسته تقسیم نمود: (32)الف- گفت و شنود فرشتگان با نیکان:
« الذین تتوفاهم الملائکهُ طیّبین یقولونَ سلامٌ علیکم» (33)
فرشتگان به پرهیزکاران گویند: « سلام علیکم».
« یا ایتها النفس المطمئنةُ ارجعی الی ربکِ راضیهً مرضیةً» (34)
فرشتگان به انسانهای صالح گویند: « به سوی پروردگارتان بازآیید!»
ب- گفت و شنود فرشتگان با بدان:
« قال ربّ ارجعونِ لعلّی اعملُ صالحاً فیما ترکتُ، کلا» (35)
گویند: « مرا بازگردان».
فرشتگان خواهند گفت: « هرگز، بازنخواهی گشت!»
« قالوا کنا مستضعفینَ فی الارضِ قالوا الم تکنْ ارضُ اللهِ واسعةً فتهاجروا فیها» (36)
گویند: « ما مستضعف بودیم».
فرشتگان خواهند گفت: « چرا هجرت نکردید؟»
ج- حیات با سعادت نیکان:
« و لهم رزقهم فیها بُکرةً و عشیّاً» (37)
رزق و روزی- صبح و شب- بدون رنج به آنان می رسد.
« بل احیاءٌ عند ربهم یُرزقون» (38)
شهدا زنده اند و پیش خدا روی داده می شوند.
د- حیات بی سعادت بدان:
« النارُ یُعرضون علیها غدواً و عشیّاً» (39)
صبح و شب، آتش بر آنان عرضه می گردد.
« مما خطیئاتهم اغرقوا فادخِلوا ناراً» (40)
پس از غرق شدن، در آتش افکنده شدند.
پی نوشت ها :
1. مریم (19) آیه ی 62.
2. دهر (76) آیه ی 13.
3. یس (36) آیه ی 26-27.
4. « مجمع البیان»، الشیخ الطبرسی، ج8، ص 526، مکتبة العلمیة الاسلامیة:
قال رسول الله: « سباق الامم لم یکفروا بالله طرفة عین: علی بن ابی طالب علیه السلام؛ و صاحب یاسین، و مؤمن آل فرعون، و هم الصدیقون و علیّ افضلهم».
سبقت یافتگان همه ی امتها- که حتی لحظه ای به خدا کفر نورزیدند- سه نفرند: علی ابن ابی طالب علیه السلام، مؤمن آل یاسین، و مؤمن آل فرعون؛ این سه نفر از راستگویانند و علی علیه السلام برترین آنهاست.
5. نحل (16) آیه ی 32.
6. برگرفته از « تفسیر المیزان»، ج17، ص 79، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات.
7. برگرفته از « تفسیر المیزان»، ج17، ص 79. « ترجمه تفسیر المیزان»، ج33، ص 135-136.
8. طه (20) آیه ی 124.
9. برگرفته از: « تفسیرالمیزان»، ج14، ص 225-226.
10. « الفروع من الکافی»، ج3، ص 231. « المحجة البیضاء»، ج8، ص 305.
11. «بحارالانوار»، العلامة المجلسی، ج 78، ص 148 دارالکتب الاسلامیة.
12. مؤمن (40) آیه ی 11.
13. بقره (2) آیه ی 28.
14. برگرفته از: « تفسیر المیزان»، ج17، ص 312-314.
15. ملک (67) آیه ی 4.
16. «تفسیر المیزان»، ج17، ص 313. « ترجمه تفسیرالمیزان»، ج34، ص 180.
17. مؤمن (40) آیه ی 45-46.
18. «مجمع البیان»، الشیخ الطبرسی، ج8، ص 526. مکتبة العلمیة الاسلامیة.
19. دلیلی که در آن آیه اقامه شد، با استناد به آیه ی زیر است:
« لا یرون فیها شمساً و لا زمهریرا»
در قیامت، خورشید و ماه دیده نمی شود. دهر (76) آیه ی 13.
20. مؤمن (40) آیه ی 71-72.
21. نوح (71) آیه ی 25.
22. بقره (2) آیه ی 28.
23. نساء (4) آیه ی 97.
24. نساء (4) آیه ی 98-99.
25. توبه (9) آیه ی 49.
26. ابراهیم (14) آیه ی 28.
27. فرقان (25) آیه ی 21-24.
28. طور (52) آیه ی 47.
29. واقعه (56) آیه ی 88-89.
30. واقعه (56) آیه ی 92-94.
31. فجر (89) آیه ی 27-29.
32. این فکر ( دسته بندی در آیات برزخی) را از « حیات اخروی» شهید مطهری گرفته ایم؛ لیکن نظم، روش و نگارش بحث، از نگارنده است.
33. نحل (16) آیه ی 32.
34. فجر (89) آیه ی 27-28.
35. مؤمنون (23) آیه ی 99.
36. نساء (4) آیه ی 97.
37. مریم (19) آیه ی 62.
38. آل عمران (3) آیه ی 169.
39. مؤمن (40) آیه ی 46.
40. نوح (71) آیه ی 25.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}