گفت و گو با آیة اللّه محمّدتقی مصباح یزدی

حکومت اسلامی: در نظریه "انتخاب" خبرگان در واقع از طرف مردم وکالت گرفته اند که رهبر را انتخاب کنند، آیا در نظریه "انتصاب" هم خبرگان از طرف مردم برای شهادت اصلح، وکالت گرفته اند؟

آیة اللّه مصباح یزدی: ابداً چنین وکالتی نیست، فقط مردم خبرگان را انتخاب کرده اند برای این که اختلافی پیش نیاید، مثل این که کسانی می خواهند ملکی را معامله کنند، ابتدا باید بر روی کارشناس ها توافق کنند، چون ممکن است ده ها کارشناس وجود داشته باشد، اما طرفین باید بر روی دو کارشناس توافق کنند. این توافق بر روی کارشناسان، در واقع همان رأی دادن به خبرگان است؛ یعنی ما به آن ها رأی می دهیم تا آنان به اصلح شهادت بدهند. پس مردم کسانی را که صلاحیت شهادت دارند انتخاب می کنند تا در شاهدان اختلافی پیش نیاید.

حکومت اسلامی: پس در واقع یک "عقد اجتماعی" است؟

آیة اللّه مصباح یزدی: این تعبیرات بار و نتایجی دارد که ما نمی توانیم همه آن ها را بپذیریم، تعبیر عقد اجتماعی یا قرارداد اجتماعی تعبیری است که در جهان غرب جا افتاده است و مبانی خاص خود را دارد و آثاری بر آن مترتب است. گفتم اگر دو نفر بخواهند معامله بکنند توافق آنان بر روی کارشناس، عقد جدیدی نیست، بلکه اعلام این است که ما این کارشناسی ها را قبول داریم، حال اگر بخواهید مسامحتاً نام آن را "قرارداد" یا "عقد" بگذارید حرفی نیست، اما معنای این کار این نیست که آنان با توافق خود به نظر خبرگان، مشروعیت و اعتبار می بخشند بلکه بدین معنا است که نظر کارشناس را می پذیرند.

حکومت اسلامی: آیا می توان وظایف خبرگان را به مردم واگذار کرد؟

آیة اللّه مصباح یزدی: در قانون تصریحی نشده که ولایت فقیه طبق نظریه انتصاب است یا انتخاب، لذا هر کسی می تواند آن را با نظریه خودش تطبیق بدهد در اصل یک صدوهفتم قانون اساسی اول این طور بود که: "هرگاه یکی از فقهای واجد شرایط مذکور در اصل پنجم این قانون از طرف اکثریت قاطع مردم به مرجعیت و رهبری شناخته و پذیرفته شده باشد… این رهبر، ولایت امر و همه مسئولیت های ناشی از آن را برعهده دارد…". در این جا یک راه این پیش بینی شده بود که خود ِمردم هم اگر مرجع و رهبری را با رأی اکثریت، قبول کردند، رهبری او مشروع و مقبول است و دیگر احتیاج به خبره و کارشناس ندارند، همان طور که در مورد حضرت امام(ره) پیش آمد. البته چنین چیزی در مسائل اجتماعی  بسیار کم اتفاق می افتد، باید یک انقلابی با سی سال تلاش و سابقه و تمهید مقدمات صورت بگیرد تا مردم، اصلح را انتخاب کنند. فرض این مسئله در چنین مواردی ممکن است اما همیشه میّسر نیست و طبعاً در شرایط عادی کاندیداهایی که برای رهبری انتخاب می شوند بیش از یکی خواهند بود این است که ناچار باید بین آن ها ترجیح داده شود و یک مقام رسمی این ترجیح را اعلام کند، حال اگر به مردم واگذار کنیم با این که مردم خودشان اختلاف دارند؛ یعنی در مواردی که یقین ندارند بیایند کسی را تعیین بکنند، این یقین آور نیست. البته گاهی ممکن است که خود مردم مستقیماً یا به طور غیر رسمی کسی را بشناسند و همه یا اکثریت قاطع بر او اتفاق کنند، اما در غیر این موارد مراجعه کردن به آرای عمومی مردم، صرف نظر از خبرگان، طریقی است که به نظر من ارزش آن، بسیار کم تر از استفاده از رأی خبرگان است، مثل این می ماند که من برای یافتن طبیب ِ حاذق و اصلح، دائماً از این و آن بپرسم که به نظر شما بهترین پزشک شهر کیست؟ بعد هر چه اکثر مردم گفتند به همان عمل کنم. آیا این راه مرا بهتر به واقع می رساند یا این که اگر به جامعه پزشکان رجوع کنم و از آن ها بخواهم که حاذق ترین دکتر را به من معرفی کنند؟ مسلم مراجعه به متخصصان و طبیبان راه گشاتر است. اساساً وقتی ما انتخاب رهبر و ولیِّ امر را یک مسئله دینی تلقی می کنیم باید حجت قوی تری در پیشگاه خدا داشته باشیم.
پس ما اگر براساس مبنای انتصاب خواستیم نقش مردم را تعیین بکنیم و بگوییم به جای این که خبرگان این نقش را ایفا بکنند خود مردم ایفا بکنند آیا این کار صحیح هست یا نه؟ به نظر بنده این کار دورتر از واقع است، به نظر  عقلا اگر ما اول پزشکان حاذق و امین را شناسایی کنیم و سپس آن ها از میان خود، اصلح را انتخاب کنند، یقینی تر و عقلایی تر است. می دانیم در شهر پزشک هست، و به صداقت و درست کاری و دوری از منافع شخصی او هم در طول معاشرتی که در شهر با او داشته ایم می توانیم پی ببریم. تشخیص این کار برای مردم ممکن است. این گونه پزشکان را مردم انتخاب می کنند به این منظور که بهترین و ماهرترین پزشک را از بین خود انتخاب کنند. اگر چنین انتخابی صورت گرفت برای مردم یقین آور و قطعی است.
این پزشکان خبره هم با چه معیار و اساسی خبره ترین را از میان خود انتخاب می کنند؟ مسلم است که به معیارهایی چون دقت علمی، درست کاری، معاینه ها و تشخیص های درست توجه دارند. این گونه دقت و موشکافی و انتخاب، جز از خبره، از کس دیگری بر نمیآید.
پس توجیه این است که این نحو انتخاب از طرف مردم یعنی انتخاب متخصصان متعهد ، کار مشکلی نیست، اما انتخاب اصلح و اعلم از میان آن همه خبره و متخصص با رأی اکثریت، یک کار دقیق و تخصصی است. اگر در انتخابات ریاست جمهوری و نیز تمام انتخابات دیگر، چنین روشی پیاده شود به نظر ما اصلح است، ولی عمل به این نوع انتخابات چون دو مرحله ای است(اول مردم متخصصین را انتخاب می کنند، و بعد متخصصان دیگران را) مؤونه زیادی دارد و کارها به تعویق می افتد، پس اجرای آن آسان نیست، اما اگر بتوانیم سیستم انتخاباتی را پیاده کنیم که به طور تدریجی در طول سال متخصصین و متعهّدین تدریجاً شناسایی بشوند و اصلحشان انتخاب گردد، بسیار مناسب است و در همه جا می توانیم این کار را بکنیم حتی برای ریاست جمهوری، وزرا، قضات و همه مسئولین کشور. این کار، مشکل و نشدنی نیست، اما در شرایطی که ما زندگی می کنیم، مخصوصاً در وقتی که فرهنگ غربی در جامعه ما نفوذ کرده، تغییر روش انتخابات مشکل است. البته در کشور ما، یک چشم ِناظر و بینا و بیداری فوق ریاست جمهوری و نهادهای دیگر هست که بیش تر به آن اهتمام داریم و تا حدود زیادی مشکلات انتخابات به سبک غربی را رفع میکند و اگر اشتباهی در مراتب پایین تر هم واقع شود به خاطر اشراف آن مقام بالاتر چندان مهم نیست، ولی بر اساس اصول اسلامی، صحیح تر این است که حتی انتخابات سایر مقامات هم چند مرحله ای باشد و هر کسی واقعاً در موضوعی شهادت بدهد که تخصص آن را دارد و در موضوعی که صلاحیت و تخصصش را ندارد شهادت و رأی ندهد. در این صورت، قطعاً مصالح جامعه بهتر تعیین می شود و از هر جهت هم عقلایی تر است و هم طبق موازین شرعی، منتها کار سختی است و در حال حاضر جامعه ما آمادگی اجرای آن را ندارد.
منبع:فصلنامه حکومت اسلامی شماره 8