دو کبوتر در یک آشیانه...

و الذین صبروا ابتغاء وجه ربهم و اقاموا الصلوة و انفقوا مما رزقنهم سرا وعلانیه و یدرءون بالحسنه السیئه اولئک لهم عقبی الدار* جنت عدن یدخلونها و من صلح من ءابائهم و ازوجهم و ذریتهم و الملئکه یدخلون علیهم من کل باب
و آنها که بخاطر ذات (پاک) پروردگارشان شکیبایی می کنند؛ و نماز ر ابرپا می دارند؛ و آنچه به آنها روزی داده ایم، در پنهان و آشکار، انفاق می کنند؛ و با حسنات، سیئات را از میان می برند؛ پایان نیک سرای دیگر، از آن آنهاست... (همان) باغهای جاویدان بهشتی که وارد آن می شوند؛ و همچنین پدران و همسران و فرزندان صالح آنها؛ و فرشتگان از هر دری بر آنان وارد می گردند...
رعد، آیه 22و23
ان اصحب الجنه الیوم فی شغل فاکهون* هم و ازواجهم فی ظلال علی الارائک متکئون
بهشتیان، امروز به نعمتهای خدا مشغول و مسرورند. آنها و همسرانشان در سایه های (قصرها و درختان بهشتی) بر تختها تکیه زده اند.
یس، 55 و 56
الذین ءامنوا بئایتنا و کانوا مسلمین* ادخلوا الجنه انتم و ازوجکم تحبرون
همان کسانی که به آیات ما ایمان آوردند و تسلیم بودند.* (به آنها خطاب می شود:) شما و همسرانتان در نهایت شادمانی وارد بهشت شوید!
زخرف، 69 و70
امام صادق (ع) در مورد آیه «مرج البحرین یلتقیان» فرمود: علی (ع) و فاطمه (س) هستند و در مورد «بینهما برزخ لایبغیان» فرمودند: علی (ع) بر فاطمه (س) و فاطمه (س) بر علی (ع) ستم نمی کند.
بحارالانوار، ج24، ص 97
حضرت علی (ع) نشاط و شادمانی در زندگی خود با فاطمه (س) را چنین بیان می کند:"ما همانند دو کبوتر در یک آشیانه بودیم که از نشاط، سلامت و جوانی برخوردار بودیم."
بحارالانوار، ج43، ص 117
درزندگی امیرمومنان (ع) و حضرت زهرا(س) روایت است که امیرالمومنین (ع) در جنگ ها، غزوه ها، بحران و تنگناها با حضرت زهرا(س) زیستند و گاهی نود زخم بر بدنشان بود که محضر حضرت زهرا (س) می رسیدند و علی (ع) می فرمود: وقتی که به فاطمه(س) نگاه می کردم تمام غم هایم زدوده می شد.
خانواده پویا، ج5، ص 72
به نقل از استاد عرفان
از امام علی (ع) درباره ی فاطمه (س) پرسیدند که چگونه زنی است؟ فرمودند: بهترین کمک کار من در بندگی خدا و از فاطمه (س) نیز همین سوال را کردند و همین جواب را شنیدند که این خود نشان می دهد آنچه که زندگی شان را شکل و آن دو را با هم پیوند می داد، پیوندی اعتقادی و حب الله بود. برای خدا ازدواج کرده و برای تحقق سنت پیامبر با هم گردآمده بودند.
مکارم الخلاق، ج1، باب نکاح
نقل است که حضرت فاطمه (س) درفرصتهای مناسب برای زدودن غبارغم از چهره ی شوهر عزیزش لب به مزاح و شوخی می گشود و با شوخی ملیح و زیبا غنچه ی خنده بر لبان علی (ع) شکوفا می ساخت.
خانواده شاد و بانشاط،ص 195
حضرت فاطمه (س) به حضرت علی (ع) عرض کردند: من تو را وصی خود قرار می دهم. زیرا تو بعد از رسول خدا (ص) محبوبترین فرد نزد من هستی.
بحارالانوار، ج 81، ص 390

ساکنان بهشت

یا ایها الذین ءامنوا قوا انفسکم و اهلیکم نارا وقودها الناس و الحجاره
ای کسانی که ایمان آورده اید خود و خانواده خویش را از آتشی که هیزم آن انسانها و سنگهاست نگه دارید!
ترحیم، 6
و ضرب الله مثلا للذین ءامنوا امرآت فرعون...
و خداوند برای مومنان، به همسر فرعون مثل زده است...
اصحاب پیامبر پرسیدند: چگونه خود و خانواده خود را از آتش حفظ کنیم؟ آن حضرت پاسخ دادند: خودتان اعمال نیک انجام دهید و به خانواده خود نیز یاد آوری کنید و ایشان را بر اطاعت خدا تربیت نمایید.
مستدرک الوسائل، ج12، ص 201
خیلی از زنها هستند که شوهر خودشان را بهشتی می کنند خیلی از مردها هستند که همسرخود را حقیقتاً سعادتمند می کنند. موارد عکس این هم هست. ممکن است مردهای خوبی باشند، زنهایشان آنها را اهل جهنم کنند و زنهای خوبی باشند که مردهایشان آنها را اهل جهنم کنند.
مطلع عشق، ص 60، خطبه عقد رهبر فرزانه انقلاب، مورخه 1377/12/11
انسان با راهنمایی و دلسوزی و تذکر بجا، با مانع شدن از زیاده رویها و بعضی از کج رفتاریهای همسرش، می تواند او را اهل بهشت کند. البته عکس آن هم هست. با افزون طلبیها، با توقعات و با روشهای غلطی که وجود دارد، می تواند همسر خود را جهنمی کند...
مطلع عشق، ص 60، خطبه عقدر هبر فرزانه انقلاب، مورخه 1378/4/9
مهمترین کمک به همسر این است که سعی کنید همدیگر را دین دار نگهدارید. مراقب باشید همسرتان خطای دینی نکند. این مواظبت هم به معنای پاسبانی و دیده بانی نیست. این مراقبت، مراقبت اخلاقی است، مراقبت مهربانانه و مراقبت پرستارانه است. اگر چنانچه خطایی از همسرتان دیدید، آن را باید باشیوه بسیار لطیف و عاقلانه ای در او از بین ببرید و برطرف کنید. یا با تذکر و یا با بعضی ازمراعاتها، نسبت به هم مسئولیت دارید.
زن اگر می بیند شوهرش در معاملات بد افتاده، در رفیق بازیهای بد و معاشرتهای بد افتاده، یا مرد می بیند زنش در بعضی تجمل پرستیهای غلط یا ولنگاری های غلط افتاده، نباید بگوید: حالا او خودش است. نه! شما هرکدام نسبت به هم وظیفه دارید. باید همت خود را متمرکز کنید.
زن و مرد می توانند بر روی هم اثر بگذارند...
مطلع عشق، ص 62، خطبه عقد رهبر فرزانه انقلاب، مورخه 1379/8/3
برای نمونه، در خانواده دو پیامبر بزرگ الهی، حضرت نوح (ع) و حضرت لوط (ع) به سبب آنکه همسرانشان به آنها ایمان نیاوردند، رشته ی پیوند خانوادگی بریده شد و آن دو زن دچار عذاب الهی شدند.
دینداری و رضامندی خانوادگی، مجتبی حیدری، ص 18

روایت دلدادگی

روایت دلدادگی، روایت همسرانی است که از محبت به هم، نردبانی ساخته اند بسوی عشق الهی.

امام خمینی (ره) علاقه وافری به همسرشان داشتند به طوری که از نظر امام همسرشان در یک طرف قرار داشت و بچه هایشان در طرف دیگر و این دوست داشتن با احترام خاصی توام بود
امیررضا ستوده، پا به پای آفتاب، ج1، ص 198

امام امت (ره) و محبت به همسر:

خانم خدیجه ثقفی همسر حضرت امام می گوید: حضرت امام خیلی به من احترام می گذاشتند... امام حتی در اوج عصبانیت هرگز بی احترامی واسائه ادب نمی کردند، همیشه در اتاق جای بهتر را به من تعارف می کردند و تا من نمی آمدم سر سفره، خوردن غذا را شروع نمی کردند و این را به بچه ها نیز آموزش می دادند. حضرت امام جاروکردن، ظرف شستن و حتی شستن روی بچه ها را وظیفه من نمی دانستند و اگر گاهی به جهت نیاز به این کارها دست می زدم، ناراحت می شدند و آن را به حساب نوعی اجحاف نسبت به من می گذاشتند و حتی وقتی وارد اتاق می شدم به من نمی گفتند در را پشت سرتان ببندید، صبر می کردند تامن بنشینم و بعد خودشان بلند می شدند و در را می بستند. امام در مسائل خصوصی من هرگز دخالت نمی کردند.
پابه پای آفتاب، ج1، ص50و51

وصیت ویژه امام (ره)...

فرازی از وصیتنامه حضرت امام خطاب به فرزند بزرگوارشان سید احمد خمینی: پسرم! آخر وصیت من آن است که در خدمت به ارحام خصوصاً مادرت که به ما حقها دارد، کوشش کن و رضای آنان را به دست آور.
صحیفه نور، ج22، ص 364
امام همیشه به همسرشان احترام می گذاشتند و خیلی به ایشان اظهار محبت و علاقه می کردند و مقید بودند این اظهار محبت و علاقه را جلوی ما فرزندان هم علنی کنند. اگر روزی خانم، غذا را تهیه می کردند، هرچند هم که بد می شد، کسی حق اعتراض نداشت و امام از آن تعریف می کردند.
پابه پای آفتاب، ج1، ص 97
مادرم اگر کاری می کردند حتی اگر استکانی را جا به جا می کردند و ما نشسته بودیم امام با ناراحتی می گفتند: شما نشسته اید و مادرتان کار می کند. می گفتند: مادرتان از همه ی شما بهتراست. هیچ کس مادر شما نمی شود.
پا به پای آفتاب، ج1،ص 50

ابراز محبت امام (ره)..

تصدقت شوم الهی قربانت بروم، در این مدت که مبتلای به جدایی از آن نور چشم عزیز و قوت قلبم گردیدم متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آئینه قلبم منقوش است. عزیزم امیدوارم خداوند شما را بسلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند.[حال] من با هر شدتی باشد می گذرد ولی بحمدالله تاکنون هرچه پیش آمد خوش بوده و الان درشهر زیبای بیروت هستم حقیقتاً جای شما خالی است فقط برای تماشای شهر و دریا خیلی منظره خوش دارد. صد حیف که محبوب عزیزم همراه نیست که این منظره عالی به دل بچسبد... در هر حال امشب شب دوم است که منتظر کشتی هستیم، از قرار معلوم و معروف یک کشتی فردا حرکت می کند ولی ماها که قدری دیر رسیدیم، باید منتظر کشتی دیگر باشیم. عجالتاً تکلیف معلوم نیست امید است خداوند به عزت اجداد طاهرینم که همه حجاج را موفق کند به اتمام عمل، از این حیث قدری نگران هستیم ولی از حیث مزاج بحمدالله به سلامت، بلکه مزاجم بحمدالله مستقیم تر و بهتر است. خیلی سفر خوبی است جای شما خیلی خیلی خالیست دلم برای پسرت قدری تنگ شده است. امید است هر دو به سلامت و سعادت در تحت مراقبت آن عزیز و محافظت خدای متعال باشند... ایام عمر و عزت مستدام. تصدقت، قربانت روح الله.
صحیفه امام، ج1، ص 3

اکسیری برای دلتنگی هایم..

همسر شهید منوچهر مدق می گوید: بعد از شهادت همسرم او هرازگاهی می آید پیشمان، گاهی مثل یک نسیم از کنار صورتم رد می شود. بوی تنش در خانه می پیچد. بچه ها هم حس می کنند. سلام می کند و می شنویم. می دانم آنجا هم خوش نمی گذراند. او آنجا تنها است و من اینجا. تا منوچهر بود طرح غم را ندیده بودم. حالا شادی را نمی فهمم. این همه چیزدر دنیا اختراع شده، ولی هیچ اکسیری برای دلتنگی نیست. من همه ی زندگی ام را در او می بینم، در صدایش، در نگاهش، که غم ها را از دلم می شست. گاهی که به فکر بیماری اش می افتادم و درخود فرو می رفتم سر به سرم می گذاشت. یک «عزیز من» گفتنش همه چیز را از یادم می برد. بازخانه پر از صدای شادی می شد. همسر شهید منوچهر مدق در خصوص علاقه ی شدید خود به همسرش ذکر می کند که: هنگامی که شهید مدق برای تماشای آسمان به پشت بام می رفت. به او می گفتم: من از این پشت بام متنفرم. ما را از هم جدا می کند. بیا برویم پایین، نمی توانستم ببینم آسمان و پرواز چند پرنده منوچهر را می کشد بالای پشت بام و ساعت ها در آنجا نگهش می دارد. در این هنگام شهید مدق به من گفت: «هر وقت دلت برایم تنگ شد بیا اینجا من آن بالا هستم». دوست داشتم مثل او باشم، مثل او فکر کنم، مثل او ببینم، مثل او فقط خوبی ها راببینم. من همه ی زیبایی ها را در منوچهر می دیدم با او می خندیدم، با او گریه می کردم و با او تکرار می کردم. شهید منوچهر مدق هنگامی که زمان شهادتش نزدیک بود به همسر وفرزندان خود می گفت: «هیچ فرقی نیست بین رفتن و ماندن، کنارتان هستم، فرقش این است که من شما را می بینم و شما من را نمی بینید. همین طور نوازشتان می کنم، اگر روحمان به هم نزدیک باشد شما هم من را حس می کنید.

عشق همزمان به خدا و همسر

همسر شهید مرتضی آوینی در خصوص همسر خود می گوید: مرتضی مظهر همه ی کسانی بود که درزندگی جست وجو می کردم، جای همه ی اعضای خانواده را برای من پر می کرد و همه چیز زندگی ام بود. هر چه به زمان شهادت نزدیک می شدیم بدون هیچ اغراقی احساس می کردم داریم به سالهای اول زندگی برمی گردیم، منتهی دراین ابزار علاقه های آقا مرتضی مرتباً یک حالت ذکر و شکری وجود داشت. بیان ایشان ازلطفی که خدا دارد جدا نبود. هرچه بیشتر عشق به خدا در ایشان شدت می گرفت ابزار علاقه به خانواده هم در او شدیدتر می شد؛ حتی در لحظه های آخر شهادت هم ابراز علاقه می کردند.

همسرم زنده است...

همسر شهید مهدی باکری می گوید: در دوازده سالی که از شهادت آقا مهدی می گذرد، همیشه او را در خواب زنده می دیدم؛ با لباسی سراسر سفید که آمده تا سر سفره ای غذا بخوریم و یا خبر می دهد که آماده شوید، می خواهم شما را ببرم، یک بار ندیدم که شهید شده باشد.

فرشته ی دنیا و آخرت من..

شهید منوچهر مدق به همسرش می گفت: «فقط یک چیزی در دنیا هست که می تواند تو را از من جدا کند، یک عشق دیگر؛ عشق به خدا، نه هیچ چیز دیگر» همین طور در رابطه با بچه دار شدنشان به همسرش می گفت: «یک صدم درصد هم تصور نکن کسی بتواند اندازه ی سرسوزنی جای تو را در قلبم بگیرد. تو فرشته دنیا و آخرت منی.

همسرم، شادی زندگی من...

همسر شهید منوچهر مدق به همسرش می گفت: «من لحظه های شاد زیاد داشته ام، از جبهه برگشتن هایت، زنده بودنت، نفس هایت، همه شادی زندگی من است. همین که می بینمت شادم.»
هنگامی که شهید منوچهر مدق در جنگ شیمیایی شده بود همسرش مانند پروانه ای از او پرستاری می کرد، شهید منوچهر مدق به همسرش می گفت: «از توجهت لذت می برم، ... .»
منبع: دفتر دوم - همسرداری کلبه ی مهر