نویسنده: عادله حاجی میرزایی



 

فصل سیزدهم: این یک جنگ است

علاوه بر «کمیته هماهنگی ویژه» (1) که در زمان وقوع گروگانگیری تشکیل شد، زبیگنیو برژینسکی مشاور امنیت ملی آمریکا گروه کوچک و کاملاً محرمانه ای تشکیل داد که آن را «مینی اس سی سی» یا «کمیته کوچک هماهنگی ویژه» (2) نامید و خود رهبری این گروه را بر عهده گرفت.
اعضای این گروه محدود بود به هاولد براون (3) وزیر دفاع آمریکا و ژنرال دیوید جونز (4)، رئیس ستاد مشترک ارتش؛ و هدف این گروه بررسی و یافتن راه حل نظامی برای این بحران، ولی به صورت کاملاً محرمانه بود. اولین جلسه این کمیته در 5 نوامبر برگزار شد و در جلسه ای سه ساعته کارتر و مشاوران ارشدش تأکید داشتند در صورت کشته شدن گروگان ها، آمریکا بتواند با طرحی از پیش تهیه شده، بسیار سریع علیه ایران دست به اقدامی نظامی بزند. این کمیته می بایست سه سناریو نظامی را مورد بررسی قرار دهد که عبارت بود از: 1- عملیات نجات 2- واکنش سریع انتقامی در صورت کشته شدن همه و یا تعدادی از گروگان ها 3- برنامه ای برای تصرف مناطق نفتی که منجر به آشفتگی کامل سیاسی در ایران شود.
با اعلام حمایت امام از دانشجویان، در 8 نوامبر کارتر و اعضای گروه ویژه کوچک در کاخ سفید در جلسه ای شرکت کردند و تصاویر هوایی که برای اولین بار از محوطه سفارت آمریکا تهیه شده بود را مورد بررسی قرار دادند و عملاً کار گروه نجات از این زمان آغاز شد. طبق این طرح قرار بود هلیکوپتری به همراه تعدادی از کماندوهای آموزش دیده به محوطه سفارت حمله و گروگان ها را از تهران و سپس ایران خارج کند. فقط دو مشکل اساسی در این میان وجود داشت: 1- از نظر لجستیکی: حرکت هلیکوپتر در طول کویر و سپس در داخل شهر بزرگ و پرجمعیت تهران 2- نبود اطلاعات دقیق درباره وضعیت گروگان ها.
در ادامه این فصل به مراحل طرح عملیات نجات گروگان ها از شروع طرح تا دلایل توقف عملیات توسط کارتر به طور کامل توضیحاتی ارائه کرده است. به طور مثال درباره روند انتخاب افراد و شروع طرح ریزی آورده است: «در 11 نوامبر، به ترنر در یک کنفرانس تلفنی با هارولد براون و دیوید جونز، گفته شد که رئیس سیا (DCI) بر روی طرح کاملاً محرمانه نجات گروگان ها که بعدها در مارس 1980 به «پنجه عقاب» (5) معروف شد، کار می کنند. برای اجرای این طرح لازم بود سیا چهل تا شصت سرباز نیروی ویژه را در تهران مستقر کند و این افراد حداقل به مدت 24 ساعت مخفی باشند. روش دیگر نجات این بود که کماندوها در خارج از تهران فرود بیایند و از آنجا به سوی محوطه سفارت حرکت کنند. نیروی دلتا، نیروی عملیاتی طرح بود، نیرویی که در انجام عملیات های نظامی ضدتروریستی بسیار ماهر بود، عملیات پنجه عقاب اولین عملیات این نیرو بود. از افرادی که برای طرح نقشه عملیاتی این مأموریت حضور داشتند می توان به سرگرد لوئیس باکی باروس (6)، سرگرد ریچارد میدوس (7) رئیس ستاد مشترک، ژنرال ساموئل ویلسون (8) یکی از افراد آژانس اطلاعات وزارت دفاع و یکی از فرماندهان سابق ارتش و عضو گرین برت (9) (گروه ویژه ارتش آمریکا) به عنوان مشاور غیرنظامی، در جمعیتی از طراحان پنتاگون اشاره کرد. ریاست گروه نجات نیز بر عهده سرلشگر جیمز ووت (10) بود که مستقیماً به ژنرال جونز گزارش می داد».
عملاً طرح و نقشه نجات تا 30 نوامبر، یعنی 26 روز پس از اشغال سفارت مسکوت ماند، ولی از این تاریخ طرح و نقشه «پنجه عقاب» به مرحله نهایی و اجرایی خود رسید. قرار داد 8 هلیکوپتر توسط سه هواپیمای ترابری هرکولس به بیابان های ایران آورده شود. هیلکوپترها در منطقه ای با نام رمزی «بیابان 1» حرکت می کردند. باند این پایگاه قابلیت فرود و پرواز هواپیماهای بزرگ را نیز داشت. سربازان به فرماندهی بکویتس با کامیون به سمت محوطه سفارت آمریکا و سپس وزارت امور خارجه ایران حرکت می کردند و پس از آزاد کردن گروگان ها، آنها را به استادیوم آزادی و از آنجا به منظریه و توسط هواپیماهای هرکولس به خارج از ایران می بردند. ولی به گفته پل رایان (11)، فرمانده نیروی دریایی آمریکا اجرای پنجه عقاب مشکلات بسیاری داشت؛ از یافتن بیابان تا هر جزء از اجرای نقشه، ولی بزرگ ترین مشکل نبود یک نیروی اطلاعاتی در تهران بود. چون نیروهایی نظیر آهرن، دوئرتی، کالپو... جزء گروگان ها بودند و شبکه اطلاعاتی سیا به رهبری هوارد هالت (12) پیش از این از ایران احضار شده بودند. به همین دلیل یکی از جاسوسان بازنشسته با کد رمزی «باب» را مجدداً برای کار احضار کردند. «باب» به عنوان یک تاجر اروپایی که قصد تأسیس یک شرکت ساختمانی داشت وارد تهران شد. حضور وی در تهران برای بسیاری از مقامات کاخ سفید و به ویژه کارتر بسیار مهم بود. چون «باب» تنها افسر فعال سیا در ایران بود و به مدت سه ماه از زمان حضورش در تهران در دسامبر و پیش از پیوستن دیک مدوس (13) به او تنها بود. به عقیده ترنر وجود باب در ایران بسیار غنیمت و با ارزش بود، به خصوص برای سیا که امکان استفاده از دیگر مأموران خود را به دلیل احتمال شناسایی توسط ایرانی ها نداشت. چارلی بکویتس (14) و «باب» دارای اختلاف نظر بسیاری بودند. «باب» بارها برای طرح برای پنجه عقاب به آتن و رم سفر کرد و در یکی از جلسات که در ژانویه 1980 برگزار شد با دیدن اختلاف نظر وزارت خارجه، سیا و طراحان نظامی بسیار دلسرد شد. نگرانی بکویتس از بابت «باب»، تردید در توانایی وی برای یافتن محل اختفای مناسب برای کماندوها و همچنین تهیه کامیون برای جابجایی نیروها بود. دلیل دیگر نگرانی بکویتس و ژنرال وات از این بابت بود که «باب» نه آمریکایی بود و نه سابقه نظامی داشت. تنها فردی که به صورت داوطلبانه حاضر به همکاری با باب شد، دیک مدوس بود که از ابتدا با بکویتس در نقشه پنجه عقاب همکاری داشت ولی سیا وی را گزینه ضعیفی می دانست. با این وجود، با اکراه با اعزام وی به تهران موافقت کردند و کد رمزی «اسکوایر» (15) به وی داده شد. سرانجام میدوس در مارس 1980 به عنوان یک تبعه ایرلندی وارد فرودگان مهرآباد شد. همرمان با میدوس سه نفر دیگر، دو نفر از گروه ویژه به عنوان تجار آلمانی و مأمور دیگری با کد رمزی «فرد» با پروازهای مخلف به تهران رسیدند. وظیفه میدوس بررسی تمام راه ها و خیابان های اطراف سفارت آمریکا و ساختمان وزارت امور خارجه ایران و انتخاب بهترین مسیر، یافتن مسیرهای جایگزین و مکان اختفا و... بود. میدوس امکان خروج و بازگشت به ایران را داشت که فرصتی مغتنم برای تبادل اطلاعات بود. میدوس برای ارائه گزارشی درباره اقدامات انجام شده به واشنگتن سفر می کند و در 21 آوریل 1980 به ایران بازمی گردد. سپس در آوریل 1980 از طریق ماهواره مخابراتی برای شروع عملیات نجات اعلام آمادگی می کند.
در این ایام واشنگتن اطلاعات دقیقی را از یک فرد ناشناس درباره محل نگهداری گروگان ها، تعداد محافظان در طول شب و روز و... دریافت کرد.
کن تیلور توانست از آغاز گروگانگیری مورد اعتماد کامل مقامات اطلاعاتی آمریکا قرار گیرد، وی نقش مهمی در پناه دادن به آمریکایی ها و همچنین به عنوان یک پل ارتباطی میان آنها و واشنگتن داشت. آنچه آمریکایی ها از وی می خواستند انجام دهد چیزی نبود جز این که از وی بخواهند تا جاسوس آنها در تهران باشد.

فصل چهاردهم: لانه جاسوسی

کن تیلور در فاصله زمانی 8 نوامبر تا اواخر فوریه 1980 یعنی در طول 14 هفته نقش مهمی را در گردآوری اطلاعات برای آمریکا و به ویژه برای گروه هماهنگی ویژه کوچک ایفا کرده است. برژینسکی در سال 2008 به طور تلویحی به نقش کانادا در گردآوری اطلاعات برای آزادی گروگان ها اشاره کرده است. با این وجود افرادی در واشنگتن بودند که اعتقاد داشتند شکست آمریکا در عملیات نجات گروگان ها به دلیل فقدان اطلاعات لازم، مکفی و مؤثر برای اجرای چنین عملیاتی بود. به طور مثال چارلز کوگان، (16) رئیس سابق بخش خاور نزدیک سیا، دلیل شکست آمریکا در نجات گروگان ها را نبود اطلاعات جامع و مفید برای اجرای چنین عملیاتی می دانست. به گفته وی اطلاعات گردآوری شده فقط شامل چندین عکس از محوطه سفارت آمریکا و تعدادی عکس ماهواره ای از نگهبانان، خیابان ها و یک دیوار 2/5 متری بود. (17)
به هر حال آمریکا برای جبران این خلأ اطلاعاتی در فاصله زمانی اواخر نوامبر 1979 و ژانویه 1980، از اطلاعات ارسالی باب و تیلور استفاده می کرد. اطلاعاتی که توسط «باب» با همکاری تیلور و همکارانش در سفارت کانادا گردآوری شده بود، ابتدا به اتاوا و سپس واشنگتن ارسال می شد.
به طور دقیق نمی توان گفت از چه زمانی تیلور به گردآوری اطلاعات پرداخته که با توجه به ماهیت محرمانه آن چنین امری بدیهی است. به طور مثال تیلور در 28 نوامبر و همزمان با انتصاب صادق قطب زاده به سمت وزیر امور خارجه، ضمن گزارش این انتصاب، با ذکر جزئیات گزارشی از تغییر و تحولات صورت گرفته در محوطه سفارت آمریکا را نیز تهیه کرد که برخی اقدامات نظامی برای حفاظت بیشتر از گروگان ها انجام شده که عبارت بودند از: مین گذاری اطراف ساختمان محل نگهداری گروگان ها، آماده باش نیروها و انتقال تعدادی از گروگان ها به زندان اوین و... . در هفته بعد یعنی 2 دسامبر، ‌تیلور گزارش داد که نیروی هوایی ایران اعلام وضعیت هشدار 1 کرده که نسبت به هفته گذشته شرایط شدیدتر شده است و حتی نیروی هوایی ایران به تجهیز جنگنده های اف - 14 با موشک های فونیکس کرده که در زمان رژیم شاه از آمریکا خریداری شده بود. (18) در تلگرامی جداگانه در همان روز با عنوان «گزینه ها در صورت شکست دیپلماسی» دیدگاه خود را درباره امکان عملی اجرای نقشه نجات گروگان ها توسط ارتش آمریکا را بیان کرده و اظهار کرده است: «به نظر احتمال اجرای موفقیت آمیز عملیاتی که در عین دارا بودن قدرت و رازداری کافی که باعث جلب توجه هم نشود و در نهایت نیز به نجات گروگان ها در صحت کامل بینجامد، بسیار پائین است.» (19)
گزارش تیلور در 30 نوامبر و 2 دسامبر تمایل وی را برای همکاری با آمریکا در گردآوری اطلاعات را مشخص ساخت و در پی مکالمه مستقیم کلارک با کارتر در 8 نوامبر، کلارک در یادداشت سه صفحه ای ضمن اشاره به مکالمه اش با کارتر، درخواست کارتر برای ادامه همکاری فعال تر تیلور با آمریکا را نیز مطرح کرد. این خبر از طریق کانال ارتباطی ویژه که در وزارت خارجه کانادا با تیلور برقرار شد به اطلاع تیلور رسید. به دلیل اهمیت محرمانه بودن این ارتباط فقط چندین نفر خاص از آن اطلاع داشتند که می توان از جو کلارک، فلورا مک دونالد، آدمیرال رودوکاناچی (20)، ژنرال دیر (21)، مایکل شن استون، ای. پی. «پت» بلک (22)، معاون امنیت و اطلاعات وزارت امور خارجه کانادا و لئیس دلوویی (23) رئیس بخش تحلیل اطلاعات وزارت خارجه نام برد. تمام تلگراف های روزانه تیلور مستقیماً تحویل بلک و دلوویی داده می شد و آنها نیز به مک دونالد و کلارک اطلاع می دادند. حتی دو مسئول بالاتر بلک و دلوویی نیز از مأموریت جدید تیلور اطلاع نداشتند.
در تهران نیز فقط چند نفر خاص با توجه به وظایفشان از همکاری تیلور با آمریکا اطلاع داشتند که این سه نفر عبارت بودند از گروهبان جیم ادوارد، افسر امنیتی سفارت، سرجوخه جرج ادوارد برایان (24) که در اوایل دسامبر به همراه برخی تجهیزات مخابراتی ویژه به تهران آمد؛ و مری افلهرتی (25)، مسئول ارتباطات سفارت که به دلیل حجم بالای کاری بعدها به گروه اضافه شد. روند معمول ارسال اطلاعات که بسیار وقت گیر بود، بدین صورت بود که ابتدا تیلور اطلاعاتش را برای وزارت امور خارجه کانادا ارسال می کرد و از آنجا به سفارت کانادا در واشنگتن ارسال شده و سفیر کنت کورتیس (26) نیز آن را به وسیله تلفن و تلگراف مستقیماً به اطلاع سایروس ونس می رساند. کورتیوس درباره آن روزها می گوید: «آن روزها حتی وقت صحبت کردن با کسی را نداشتم. چون پس از دریافت پیام مجبور بودم آن را رمزگشایی کرده و سپس آن را به وزیر امور خارجه آمریکا تحویل دهم.» (27)
اطلاعات ارسالی از تهران براساس سه هدف اصلی متمرکز بود:
هدف اول، محوطه سفارت آمریکا بود و مراقبت و جمع آوری اطلاعات آن بر عهده جیم ادوارد گذاشته شد. اطلاعات شامل بررسی فعالیت های روزانه در محوطه سفارت، تعداد نگهبانها در داخل و خارج محوطه، نوع سلاح ها و محل استقرار سلاح ها در اطراف سفارت و حتی تهیه اطلاعات و آمار مربوط به ورود مواد غذایی و خروج پسماند آن برای بررسی وضعیت سلامتی گروگان ها و بررسی خیابان های اطراف از نظر میزان ترافیک و سهولت تردد در آن بود.
هدف دوم، یافتن محل مناسبی برای اختفای کماندوهای نیروی دلتا و همچنین خرید وسایل نقلیه برای انتقال کماندوها و گروگان ها بود. این قسمت از طرح به معنای درگیر شدن بیش از پیش تیلور و همکارانش در عملیات پنجه عقاب می شد. قرار بود تا در دومین شب از عملیات، کماندوها با خروج از محل اختفایشان با کامیون به نزدیک سفارت آمریکا منتقل شوند و از آنجا پس از تخریب دیوار به ساختمانی که احتمالاً گروگان ها در آن بودند حمله کرده و پس از نجات آنها به محوطه باز نزدیک سفارت منتقل شده و از آنجا با هلیکوپتر از تهران خارج شده و به منظریه پرواز کنند. در محوطه سفارت محلی برای فرود آمدن هلیکوپتر وجود داشت ولی دانشجویان با قرار دادن تیرهای تلفن در آن از هر گونه احتمال حمله پیشگیری کردند تا برای سیا و پنتاگون مشخص شود که آنها چندان هم آماتور نیستند. باب و تیلور زمین فوتبال ورزشگاه نزدیک سفارت را پیشنهاد دادند ولی طراحان عملیات پنجه عقاب با آن مخالفت کردند و مکانی دورتر را می خواستند. بسیاری از تدارکات اولیه برای اجرای عملیات نجات تا پیش از رسیدن باب یا تکمیل شده و یا به پایان رسیده بود. باید گفت تیلور تا قبل از ورود باب به ایران در عمل جاسوس سیا در ایران بود. یکی از نکات مثبت خدمت تیلور در ایران این بود که وزارت امور خارجه کانادا وی را در تمام مراحل اجرای عملیات و جمع آوری اطلاعات تام الاختیار کرده بود تا وی با توجه به شرایط موجود بتواند بهتر تصمیم گیری نماید. باب بلافاصله پس از ورود به تهران به گروه تیلور پیوست و با ورود باب حجم اطلاعات ارسالی بیش از دو برابر شد.
هدف سوم، که باعث نگرانی بسیار چارلی بکویتس نیز شده بود، تدارک و دسترسی به وسایل نقلیه بومی برای جابجایی نیروها بود و از سوی دیگر بررسی راه های منتهی به سفارت، حجم ترافیک و... بود که این وظیفه بر عهده باب بود. ادوارد در دسامبر 1979 بار دیگر برای ملاقات با برخی مقامات سیا از ایران خارج شد و در آتن با آنها گفتگو کرد. در پاسخ مأمور سیا درباره راه های ورود و خروج امن از تهران گفت: «بهترین راه برای خروج و ورود به تهران و حمل کماندوها مخفی شدن به ترتیب اولویت در کامیون حمل زباله و سپس در کامیون های نظامی است.» (28) ولی این مقام از شنیدن این اظهارنظر آزرده خاطر شد.
ادوارد در حال اجرای یکی از مأموریت هایش در نزدیکی سفارت آمریکا توسط دانشجویان بازداشت شد. وی قصد داشت به یکی از ساختمان هایی که در نزدیکی سفارت و در قسمت شمالی آن قرار داشت و در گذشته به تفنگداران نیروی دریایی تعلق داشت و اکنون به محل اقامت تعدادی از دانشجویان و محافظین سفارت تبدیل شده بود، برای کسب اطلاعاتی درباره تعداد نیروها و نوع سلاح آنها نزدیکتر شود ولی نتوانست کار خود را به دلیل بازداشت توسط دانشجویان به پایان رساند. پس از بازجویی 5 ساعته و مشخص و تأیید شدن هویتش به عنوان یکی از کارمندان سفارت کانادا و پس از اطلاع به تیلور آزاد شد. چون جیم ادوارد در ابتدا به دانشجویان گفته بود حضور او در اطراف سفارت فقط به قصد بازدیدی کوتاه از سفارت بوده، پس از آزادی نیز از دانشجویان اجازه می گیرد تا بازدید خود را از سفارت کامل کند و در مسیر خروج در سمت غربی سفارت و داخل محوطه از شمال به جنوب حرکت می کند. پس از خروج از سفارت آمریکا به نزد تیلور می رود و مشاهدات خود را از محل استقرار سلاح ها و تعداد نیروها و... به تیلور گزارش می دهد. در پایان گفتگوها تیلور از ادوارد می خواهد هرچه سریع تر ایران را ترک کند. ادوارد ساعت 6 صبح روز بعد با پروازخطوط هواپیمایی ژاپن ایران را به مقصد پاریس ترک می کند. پس از ورود به اتاوا، بلافاصله مقامات سیا از وی خواستند به طور کامل اطلاعات و ارزیابی خود را از شکست اطلاعاتی آمریکا که منجر به بحران گروگانگیری شد، بازگو کند. وی دلیل شکست آمریکا را نداشتن اطلاعات کافی می داند؛ هر چند جامعه اطلاعاتی بر این باور بود که از همه مسائلی که در ایران می گذرد اطلاع دارد.
اما در تهران، کن تیلور و باب به کار گردآوری اطلاعات خود ادامه می دادند و به جای آن که بر محوطه سفارت تمرکز کنند تمام وقت خود را برای شرح جزئیات عملیاتی مأموریت پنجه عقاب صرف کردند. کاری بسیار خطرناک که در صورت اطلاع مقامات ایران از اقدامات محرمانه وی موجب اخراج او و کارمندانش در سفارت کانادا از ایران و تعطیلی سفارت می شد.
اما استانسفیلد ترنر اظهار داشت که در ده هفته اول بحران گروگانگیری، عملیات گردآوری اطلاعات آمریکا بسیار موفقیت آمیز بوده است. وی عنوان کرد که آنها به طور کامل از جزئیات نگهداری گروگان ها و.... اطلاع داشتند، بدون آن که به نقش تیلور و کانادایی ها اشاره ای کند.
در 25 ژوئیه 1980 در مراسمی، به تعدادی از کارمندان کانادایی بابت خدمات استثنایی شان، نشان افتخار اعطا شد که جرج ادوارد برایان و جیم ادوارد نیز جزء آنها بودند. بعدها در یک میهمانی محرمانه به جیم ادوارد نشان شجاعت داده شد و در پاسخ برخی از افراد که دلیل دریافت این نشان را جویا بودند، وی به علت این که اطلاعات را طبقه بندی شده می دانست از پاسخگویی خودداری کرد و فقط تعداد کمی از مقامات ویژه کانادا از علت دریافت این نشان آگاه بودند.

فصل پانزدهم: طرح کانادا

کن تیلور در طی دیدارهایش با لینگن درباره سرنوشت و تلاش برای یافتن راهی برای خروج شش آمریکایی از ایران بارها و بارها با یکدیگر گفتگو کردند. روجر لوسی درباره آن روزها می گوید: «هیچ کس در ابتدای اشغال سفارت فکر نمی کرد که این حادثه، این قدر طول بکشد. تنها راه ممکن این بود در مکان امنی منتظر باشی تا کارها به روال عادی خود پیش برود، بدون آنکه مجبور شوی ریسک کنی.» (29)
به عقیده تیلور حضور آمریکایی ها در سفارت کانادا سرانجام روزی علنی خواهد شد و در این صورت دولت ایران میهمانان آمریکایی را به عنوان جاسوسان سیا بازداشت و آنها را محاکمه خواهند کرد.
به همین دلیل درصدد یافتن راهی بود تا بتواند آمریکایی ها را از ایران خارج کند و قصد داشت تا از تجربه راس پیروت (30)، رئیس شرکت دیتا سیستمز (31) در تهران استفاده کند. در 28 دسامبر 1978، دو نفر از کارمندان این شرکت به نام های پاول چیاپارونی (32) و ویلیام گیلورد (33) در تهران بازداشت و به زندان قصر منتقل می شوند و دولت برای آزادی آنها درخواست وثیقه 12/75 میلیون دلاری می کند. پیروت با استخدام یک سرهنگ بازنشسته ارتش آمریکا به نام آرتور سیمونز (34) سعی کرد برای فرار این افراد از زندان نقشه ای طرح کنند. سرانجام با به راه انداختن گروهی به بهانه تظاهرات در اطراف زندان، به زندان حمله می کنند که در این حادثه حدود یازده هزار زندانی به همراه این دو آمریکایی توانستند از زندان فرار کنند و با تماس با کماندوها در یکی از هتل های تهران به ترکیه رفتند و پیروت نیز آنها را با هواپیمای اختصاصی اش به دالاس برد. مشاوران کارتر نیز بلافاصله پس از اشغال سفارت پیشنهاد اجرای عملیات مشابهی را مطرح ساختند، ولی انجام چنین کاری به دلیل عدم امکان خروج 50 آمریکایی از تهران به طور محرمانه و بدون مداخله نیروهای نظامی غیرممکن بود. در مقابل، برژینسکی و کمیته کوچک هماهنگی ویژه که بر روی عملیات پنجه عقاب کار می کردند، استنسفیلد ترنر و گروهی از کارشناسان سیا برای یافتن طرحی برای نجات شش آمریکایی مشغول کار شدند. افراد این گروه عبارت بودند از چارلز کوگان، رئیس بخش خاور نزدیک و جنوب آسیا و هال ساندرز که علاوه بر همکاری با برژینسکی و مذاکرات با دولت کارتر برای یافتن راه حل دیپلماتیک، در این گروه فعالیت داشتند. از این گروه فقط کارتر، وزیر خارجه و برژینسکی اطلاع داشتند. ترنر، تیلور را در جریان تلاش خود و همکارانش برای تهیه نقشه خروج شش آمریکایی قرار داد. چند طرح اولیه تهیه کردند که به طور خلاصه عبارت بودند از: خروج آمریکایی ها از مرزهای ترکیه و یا عراق با تطیمع مرزبانان؛ خروج از طریق فرودگاه مهرآباد به عنوان یک گروه بازرگان؛ با طی مسیری کوتاه و خروج از تهران و سرانجام خروج از ایران با هلیکوپتر نظامی آمریکا؛ و بالاخره بنا بر عقیده تعدادی از گروگانها بهترین و امن ترین راه منتظر ماندن بود. ولی فقط دو تا از این طرح ها مورد تأیید قرار گرفت که خروج از مرزهای غربی و از طریق مهرآباد بود. ولی تیلور خواستار اقدام هرچه سریعتر برای خروج آمریکایی ها بود. به نظر ترنر بهترین راه، خروج از طریق فرودگاه مهرآباد بود. همانند کانادایی ها، تعداد کمی از مقامات آمریکا از کار این گروه و عملیات پنجه عقاب اطلاع داشتند. یکی از مردان مؤثر آنروزها، «فیل حبیب» (35) معاون وزیر امور خارجه در امور سیاسی بود. وی یکی از برجسته ترین مقامات وزارت امور خارجه آمریکا بود. با انتخاب و اعزام پیتر تارنوف به اتاوا به عنوان مأمور ویژه از سوی سایروس ونس، گروهی کوچک به همراه ونس تشکیل شد تا با انجام مذاکراتی با دولت کانادا راهی برای خروج هر چه سریع تر آمریکایی ها بیابند. ولی با تمام این اقدامات، تصمیم نهایی به دولت کانادا و به خصوص کن تیلور بود تا درباره هر طرح و نقشه و اجرایی بودن آن با توجه به شرایط ایران اعلام نظر نماید. فکر اولیه خروج از طریق فرودگاه مهرآباد، ابتدا در نامه یکی از اقوام لی شاتز به او مطرح شده بود که چرا دولت کانادا با دادن پاسپورت کانادا به آنها و خروج از طریق فرودگاه، امکان بازگشت آنها را فراهم نمی کند. به عقیده مایکل شن استون خروج این افراد از طریق مرز با مشکلات، هزینه و خطرات بسیاری همراه است. از این رو با توافق همه قرار شد برای آمریکایی ها پاسپورت تهیه شود ولی لازم بود تا دلایل و هدف آنها از سفر و کار در ایران نیز موجه باشد. مک دونالد پیشنهاد کرد به عنوان تجار کانادایی که در استخراج نفت شاغل هستند معرفی شوند، ولی عقیده دلوویی که با تأیید تیلور نیز روبرو شد این بود که آنها بهتر است به عنوان کارشناس تغذیه کشاورزی از دانشگاه گوئلف معرفی شوند که برای برخی تحقیقات وارد ایران شدند.
در همین زمان تعدادی از روزنامه نگاران و خبرنگاران نشریات کانادا و آمریکا از اختفای آمریکایی ها در سفارت کانادا اطلاع یافتند ولی هنگامی که قصد تهیه خبری در این باره را داشتند با توصیه مقامات بالا و به منظور حفظ جان آنها و کارمندان سفارت کانادا از این امر منع شدند. با توجه به این مسئله، تیلور خواست پیش از افشای این خبر در ایران، آمریکایی ها از ایران خارج شوند. از سوی دیگر با همکاری سفیر نیوزیلند ویلایی به مدت 3 ماه اجاره کردند تا در صورت هرگونه خطر احتمالی، آمریکایی ها را به آنجا منتقل کنند.
از سوی دیگر دولت جو کلارک پس از عدم رأی مجلس به طرح اقتصادی اش سقوط کرد. او و مک دونالد با وجود این شش آمریکایی در سفارت این کشور با مشکلات بسیاری روبرو بودند. ولی به گفته کلارک تمام مشکلات آمریکا اسارت 50 کارمندش بود. ولی مشکل ما این بود که باید هرچه سریعتر این شش نفر را از سفارتمان خارج می کردیم. چون آمریکایی ها بسیار تعلل می کردند و هم این افراد در خطر بودند و هم کانادایی ها.
سرانجام با اصرار شدید مک دونالد به ونس و موافقت ونس برای اعزام افرادی برای پی گیری هرچه سریعتر این مسئله که با اعزام پیتر تارنوف به اتاوا، طرح خروج شش آمریکایی به مرحله اجرایی آن رسید.

فصل شانزدهم: پاسپورت و ویزا

مقامات سیا در 2 ژانویه 1980 (12 دی 1358)، یکی از افراد خود به نام تونی مندز (36)، رئیس بخش گرافیک و تأیید اسناد اداره خدمات فنی سیا (OTS) را به اتاوا اعزام می کنند. مندز دارای 14 سال سابقه کار به ویژه در خارج از کشور بود و تخصص اصلی او تهیه فهرستی محرمانه از دارایی های سیا و همچنین تعیین اعتبار عملیات مأموران با تهیه اسناد شخصی و... بود.
مندز تا زمانی که برای کار در این عملیات احضار شد هیچ اطلاعی از همکاری کانادایی ها در طرح نجات گروگان ها نداشت، حتی تا مدتی پس از شروع کار نیز به وی، درباره تیلور و نقش وی در تهیه اطلاعات مهم برای عملیات پنجه عقاب و همچنین نقش تیلور و باب به عنوان یک ایستگاه اطلاعاتی سیا در ایران مطلبی گفته نشد. همراه مندز یکی از همکارانش با نام رمزی جو میسوری (37)، نیز در این مأموریت شرکت داشت. مندز می گفت فکر نمی کردم دولت کانادا تمام ساختمان ها و جان شهروندانش را برای انجام چنین مأموریتی به خطر اندازد. ما پیش از ترک آمریکا عکس ها و نام های مستعار برای این شش نفر را نیز آماده کردیم.
مجلس کانادا در جلسه ای محرمانه استفاده از پاسپورت کانادا را برای انجام این کار بشردوستانه تصویب کرد. مندز برای اولین بار با لوئیس دلوویی در 3 ژانویه ملاقات کرد و پس از جلسه ای طولانی که ساعت ها ادامه داشت و پس از گفتگوهای بسیار مندز پیشنهاد داد تا این شش آمریکایی به عنوان فیلمسازان کانادایی که قصد تهیه فیلمی از انقلاب ایران را برای هالیوود دارند معرفی شوند. انتخاب هالیوود به دلیل شهرت فراوان آن و علاقه افراد عادی به گفتگو با یکی از افراد شاغل در هالیوود بود. فقط کافی بود تا این افراد در مناطق مختلفی از تهران برای تهیه فیلم مراجعه کنند و در انظار عمومی در حین فیلمبرداری دیده شوند. به همین دلیل مندز با تماس با یکی از دوستانش فهرستی از مناطق مختلف تهران را برای فیلمبرداری تهیه کرد. در یک پروژه فیلمبرداری حضور افرادی با تخصص های متفاوت مانند تهیه کننده، فیلمبردار، کارگردان هنری و... الزامی است. مندز به این دلیل روی انتخاب حرفه این افراد به عنوان گروه فیلمبرداری تأکید داشت و نظر تیلور را که کارشناس تغذیه کشاورزی را به عنوان شغل این افراد پیشنهاد کرده بود رد کرد که فصل، فصل زمستان بود و مطمئناً در یک زمین برفی کشاورزی وجود نخواهد داشت. سرانجام پس از گفتگوهای بسیار میان مندز با دلوویی و همچنین با مقامات سیا تصمیم بر آن شد تا دو سری پاسپورت تهیه شود: یکی برای گزینه هالیوود و دیگری برای محققان دانشگاه گوئلف که قصد تحقیق در یک کشور جهان سوم را دارند و مدارک و اسناد بسیاری نیز برای تأیید صحت این مشاغل تهیه شد. قرار شد این اسناد از طریق بسته سیاسی به دست تیلور برسد. مندز نیز درخواست کرد دو پاسپورت نیز برای او و همکارش تهیه شود تا در صورتی که در تهران با مشکلی روبرو شدند از این پاسپورت های کانادایی استفاده کنند. برای رسمیت بخشیدن به پاسپورت ها نیز قرار شد تا دلوویی متن فرانسه و انگلیسی یادداشت رسمی برای تأیید این پاسپورت ها را تهیه کند. پس از طرح در شورای دولت و تأیید این شورا، این درخواست برای فرماندار اد شرایر (38) به عنوان یک حکم دولتی ارسال شد که پس از امضاء ایشان و مک دونالد پاسپورت ها کاملاً جنبه قانونی یافتند. کار طرح تا امضای پاسپورت ها فقط در طول 24 ساعت انجام شد که به عقیده مک دونالد این سریع ترین روند امضای یک سند دولتی در طول تاریخ کانادا بود. طبق قوانین کانادا فقط اتباع کانادا از نظر حقوقی صلاحیت دریافت پاسپورت کانادا را دارند و در صورتی که لازم باشد تا فردی غیرکانادایی پاسپورت این کشور را دریافت کند، این امر فقط با تأیید و امضای شورای ویژه دولت میسر خواهد بود.
پس از مشخص شدن روند تهیه پاسپورت ها، تونی مندز به همراه جان چمبرز (39)، از گریمورهای برجسته هالیوود و باب سیدل (40)، یکی از تهیه کنندگان هالیوود یک شرکت جعلی تولید فیلم به نام استودیو شش تأسیس کردند و حتی برای سندیت بیشتر متن فیلمنامه ای به نام آگرو (41) هم تهیه شد و در نشریات مختلف با تبلیغات بسیار، تاریخ فیلمبرداری را اعلام کردند که با استقبال بسیار سرمایه گذاران و... روبرو شد.
از سوی دیگر پاسپورت ها برای تهیه مدارک دیگر مانند کارت اعتباری، گواهینامه رانندگی و... به واشنگتن فرستاده شد. همچنین برای جعل مهر ورود به ایران، الصاق تمبر ایران و ورود و خروج دیگر کشورها و... به دفتر مرکزی سیا فرستاده شد. مک دونالد پیش از ارسال این پاسپورتها برای تیلور آنها را بررسی کرد و از کار کارمندان سیا بسیار متعجب شد که چگونه کار خود را با مهارت انجام داده اند.
زمان خروج آمریکایی ها قرار شد تا در اواخر ژانویه و همزمان با انتخابات ریاست جمهوری ایران باشد. چون به دلیل برگزاری اولین دوره انتخابات پس از انقلاب اسلامی، تمام توجه ها به آن معطوف خواهد شد. همچنین قرار شد تیلور و کارمندان سفارت نیز پس از آمریکایی ها ایران را ترک کنند و به طور موقتی سفارت تعطیل شود. ولی تنها مشکل باقی مانده این بود که در فرودگاه مهرآباد در هنگام ورود هر فرد خارجی فرمی شامل دو صفحه به رنگ های سفید و زرد ارائه می شود که پس از تکمیل توسط مسافر، برگه سفید در اختیار مقامات اداره مهاجرت قرار می گیرد و برگه زرد نیز در اختیار مسافر باقی می ماند تا در هنگام خروج پس از مطابقت این دو برگه مجوز خروج فرد صادر شود. ولی در مورد شش آمریکایی می شد برگه زرد رنگ را جعل کرد ولی مشکل برگه سفید بود که در اصل وجود نداشت که این مسئله بسیار خطرناک بود. حل این معضل به یکی از اولویت های طراحان عملیات نجات مبدل شد. بنا به تصمیم دولت کانادا برای کاهش تعداد کارمندان سفارت، تیلور خواست تعدادی از آنها به منظور بررسی وضعیت امنیتی فرودگاه مهرآباد پیش از میهمانان آمریکایی شان تهران را ترک کنند که پس از خروج این افراد از تهران و تماس با دولت کانادا مشخص شد که برای خروج خارجی ها از ایران چندان سختگیری وجود ندارد که این امر باعث سرعت بیشتر کارها برای خروج از تهران شد.
ولی با رسیدن پاسپورت ها مشخص شد که در تنظیم تاریخ ورود به ایران اشتباهی صورت گرفته است به گونه ای که تاریخ ورود سه ماه بعد تنظیم شده است. مندز اعلام کرد که برای تصحیح این اشتباه حاضر است با مقداری از وسایل به تهران برود و این کار چندان دشواری نیست. از سوی دیگر مجدداً یک سری جدید پاسپورت تهیه شد که کار جعل برخی مهرها و... توسط مأموران سیا در داخل ساختمان وزارت امور خارجه انجام شد.
در پی دستور برای خروج کارمندان سفارت، تیلور به زنا و جان شی یردان دستور داد تا آماده خروج از ایران شوند که البته با اکراه با این دستور موافقت کردند و سرانجام در 19 ژانویه (29 دی 1358) با یک پرواز مستقیم به لندن پرواز کردند. با خروج شی یردان در واقع بخش صدور ویزا تعطیل شد که با واکنش دولت ایران روبرو شد. هر چند تیلور و دولت کانادا به این واکنش ها توجهی نکردند.

فصل هفدهم: پرواز میهمانان

در 21 ژانویه (1 بهمن 1358) برای نهایی ساختن عملیات خروج آمریکایی ها از تهران مندز ابتدا به فرانکفورت و همکارش با نام رمزی «جولیو» به جنوا پرواز می کنند و توانستند از کنسولگری ایران در این کشورها ویزای ورود 1 ماهه به ایران را دریافت کنند. پس از توقفی کوتاه در زوریخ برای دریافت آخرین دستورها در 25 ژانویه (5 بهمن 1358) به مقصد ایران پرواز می کنند و بدون هیچ مشکل خاصی توانستند از فرودگاه خارج شوند و برای اقامت به هتل شرایتون رفتند. روز بعد پس از رزرو بلیط هواپیما برای خودشان و میهمانان آمریکایی سفارت کانادا در سوئیس ایر برای ملاقات با تیلور به سفارت کانادا می روند. تیلور پاسپورت های ارسالی را به آنها نشان داد و بلافاصله کار اصلاح تاریخ پاسپورت ها را آغاز کردند. به دلیل اینکه سری جدید پاسپورت ها فاقد تمبر ویزا بود مندز خود شخصاً کار جعل تمبر را بر عهده گرفت و به همکارش دستور داد تا طبق گفته روجر لوسی و تیلور به درج تاریخ بپردازد. پس از آن به تهیه فرم زردرنگ پرداخت به گونه ای که نشان داد آمریکایی ها با ایرفرنس از هنگ کنگ در روز 25 ژانویه - همان روز ورود مندز - به ایران آمده اند. تیلور نیز به کار جمع آوری مدارک، از بین بردن مدارک مهم و... پرداخت. در پایان روز وی به محل اقامت میهمانان برده شد و اولین بار بود که این افراد را ملاقات می کند و در این زمان بود که به آنها گفته شد که آماده خروج از ایران شوند. (42) تیلور بسته های لباس و وسائل دیگری را که برای اختفای بیشتر ماهیت آمریکایی ها ارسال شده بود، به آنها تحویل داد. تیلور و همسرش طبق برنامه قرار بود در بعد از ظهر همان روز ایران را ترک کند. پت تیلور یکی از کارشناسان مرکز انتقال خون و انستیتو پاستور بود و تنها فرد غیرایرانی این مراکز به شمار می رفت و او نیز مجبور شد تا به نوعی از کار خود استعفا دهد. طبق قرا، پت تیلور یک روز قبل از آمریکایی ها و مندز با پرواز ایرفرنس تهران را به مقصد پاریس ترک کرد.
برای جلوگیری از هر گونه خطر احتمالی قرار شد تیلور چندین نوع بلیط خریداری کند تا در صورت لغو و یا تأخیر در پرواز، میهمانان آمریکایی شان بتوانند با پرواز دیگر از ایران خارج شوند. اول بلیط سوئیس ایر به مقصد زوریخ و برای اطمینان بلیط ایرویز نیز برای همان روز خریداری شد.
مندز و جولیو در ملاقات با آمریکایی ها درباره راهها و گزینه های خروج از ایران گفتگو کردند و تصمیم نهایی برای انتخاب یکی از پاسپورت ها به عنوان گروه فیلمبرداری و یا اعضای دانشگاه گوئلف و حرکت به صورت جمعی و یا فردی بر عهده خود آنها گذاشته شد. جو استافورد چندان راضی به فرار نبود که دلیل آن هم احساس همدردی با همکارانش در سفارت شده بود. پس از رأی گیری، نتیجه آن به مندز اعلام شد که توافق کردند تا همه به صورت دسته جمعی و در پوشش گروه فیلمبرداری از ایران خارج شوند. به دلیل آنکه احساس می شد شاید چهره بعضی از این افراد برای ایرانی ها آشنا باشد تصمیم بر آن شد تا حدودی با تغییر رنگ مو و یا ریش و... تغییر چهره دهند. در ذیل ابتدا نام هر یک سپس نام جعلی و سمتشان می آید: کورا لیجک، ترزا هریس، فیلمنامه نویس؛ همسرش مارک لیجک، ژوزف ارل هریس، هماهنگ کننده ترابری؛ کتی استانفورد طراح صحنه و همسرش جو استانفورد تهیه کننده؛ لی شاتز نیز فیلمبردار و باب آندرس نیز کارگردان شد. بعدها مارک لیجک گفت که انتخاب گروه فیلمبرداری با توجه به شرایط انقلابی ایران بسیار هوشمندانه بود. تیلور در این باره می گوید با توجه به این که این افراد کانادایی بودند، اشتغال آنها در هالیوود بسیار بی ربط بود، هر چند نتیجه خوبی داشت. به عقیده مندز در این کار هیچ چیز تصادفی نبود بلکه فقط استفاده او از روانشناسی بود.
قرار بود آمریکایی ها برای مدت چند ساعت تنها باشند تا بتوانند اطلاعات خود را حفظ کنند و آماده شوند. در ساعت 4 بعد از ظهر روجر لوسی بازمی گردد تا با آنها درباره خطرات احتمالی گفتگو کند، سپس به دلیل تسلط به زبان فارسی قرار شد تا سئوالاتی را که ممکن است در پست بازرسی از آنها پرسیده شود، تمرین کند. پس از او نیز مندز و تیلور به محل ویلای شی یردان رسیدند و پس از برگزاری یک میهمانی کوچک مقرر شد تا ساعت 3 بامداد همه برای حرکت به سوی فرودگاه آماده باشند. ابتدا مندز وارد سالن فرودگاه شد تا به بررسی اوضاع بپردازد، پس از تحویل ساک و گرفتن کارت پرواز به جولیو و آمریکایی ها برای ورود به سالن علامت داد. پس از تحویل ساک هایشان به مضطرب ترین قسمت این عملیات یعنی محل بازرسی مهاجرت رسیدند. ابتدا لی شاتز وارد شد و برگه زردرنگ را نیز تحویل داد و همه آنها توانستند بدون هیچ مشکلی از این مرحله عبور کنند، اما اعلام شد که پرواز 363 سوئیس ایر به دلیل نقص فنی تأخیر دارد و با گفتگویی که انجام دادند از تغییر پرواز خود منصرف شدند چون ممکن بود باعث جلب توجه شوند. سرانجام با گذشت 20 دقیقه هواپیما آماده پرواز شد و آنها حرکت کردند.
پس از گذشت چند روز در تماسی تلفنی به روجر لوسی اطلاع دادند که آمریکایی ها به کشورشان بازگشتند. او نیز به کن تیلور خبر داد که میهمانانش به آمریکا رسیدند و تیلور نیز به فلورا مک دونالد خبر خروج آمریکایی ها را اطلاع داد.
دولت کارتر به منظور جلوگیری از افشای همکاری سیا در این عملیات، حتی از طرح آن در کمیته های کنگره خودداری کرد.
پس از خروج کارمندان سفارت کانادا و همچنین آمریکایی ها فقط 4 کارمند در سفارت باقی ماندند که عبارت بودند از کن تیلور، روجر لوسی، کلود گوتیه (43) افسر امنیتی سفارت و مری اُفلهرتی که این افراد به سرعت با انجام آخرین کارها در سفارت مانند از بین بردن اسناد و حتی تجهیزات ارتباطاتی و... سفارت را با نهایت دقت در مسائل امنیتی، تعطیل می کنند. کن تیلور پس از صرف ناهار در سفارت دانمارک به همراه سه سفیر دیگر یعنی تروئلز مانک، کریس بیبی و سر جان گراهام که در طول این مدت به وی کمک زیادی کردند به سمت فرودگاه مهرآباد حرکت کرد و به بقیه همکاران خود پیوست و تهران را به مقصد کپنهاک ترک کرد. ولی خوشحالی تیلور و آمریکایی ها از آزادی این شش نفر بسیار موقتی و گذرا بود چون هنوز گروگان ها در سفارت در بند بودند و راه چندان آسانی برای آزادی آنها در پیش رو نبود. باب تنها مأمور سیا در تهران آواره بود و موضع دانشجویان همچنان مبهم بود که بتوان امید داشت این بحران روزی به پایان خواهد رسید.

فصل هجدهم: متشکریم، کانادا

تیلور به همراه همکارانش در 28 ژانویه 1980 (8 بهمن 1358) ایران را به مقصد کپنهاک ترک کرد و پس از توقفی کوتاه به پاریس رفت. در پاریس با استقبال کارمندان سفارت کانادا در پاریس و تعداد بسیاری از خبرنگاران روبرو شد که وقتی علت را پرسید به او گفته شد که خبر کمک وی به فرار شش آمریکایی که سه ماه در سفارت کانادا در تهران به طور مخفیانه زندگی می کردند، روز گذشته در روزنامه لاپرس (44) واشنگتن منتشر شده است. این روزنامه قصد داشت در دسامبر سال گذشته خبر اختفای آمریکایی ها را منتشر سازد که بنا به درخواست وزارت خارجه از این کار منع شد ولی به محض آنکه خبر ورود تیلور به پاریس و تعطیلی موقت سفارت کانادا در تهران منتشر شد، این روزنامه گزارش کاملی در این باره تهیه و منتشر کرد. حتی در نشریه نیویورک تایمز از قول یک منبع موثق، به همکاری فنی سیا در تهیه پاسپورت و ویزا نیز اشاره شد. (45)
دولت و به ویژه مقامات وزارت خارجه ایران در ساعت اولیه تعطیلی سفارت کانادا نسبت به دلایل آن اظهار بی اطلاعی کردند، ولی پس از افشای خبر همکاری کانادایی ها در مخفی ساختن و همچنین کمک به فرار آمریکایی ها از ایران، هر یک از نهادها و سازمان ها موضع متفاوتی اتخاذ کردند. به طور مثال نیروی امنیتی فرودگاه مهرآباد، سپاه پاسداران و وزارت امور خارجه سعی داشتند نقش اهمال و سهل انگاری یکدیگر در این عملیات را مورد بررسی قرار دهند. دانشجویان در اعلامیه ای در فردای آن روز اعلام کردند که چنین اقدامی خللی در تصمیم آنها برای ادامه راهشان ایجاد نمی کند و قصد ندارند اتباع کانادا را به گروگان بگیرند چون این اشتباه دولت کانادا بوده و نه مردم آن.
لینگن در نامه ای که برای پسرش فرستاد درباره فرار این شش نفر و کمک کانادا می نویسد: «واقعاً از شنیدن این خبر بسیار خوشحال شدیم. با وجود آنکه در مورد آنها نگران بودیم ولی می دانستم در کنار آنها افراد مهربانی هستند و این حادثه نشان داد که در شمال کشور ما همسایه ای مهربان قرار دارد که می توانیم به آنها اعتماد کنیم.» (46)
از سوی دیگر با خبر فرار آمریکایی ها، روند مذاکرات هال ساندرز و همیلتون جردن با مقامات ایران که محرمانه در حال انجام بود، بنا به گفته وکلای فرانسوی شان، با مشکل روبرو شد. کریستین بورگه گفت که آنها در تلاش بودند تا اعتماد مقامات ایران را نسبت به سیاست های آتی آمریکا جلب کنند، ولی این حادثه باعث شد تا آنها در القای این باور به ایرانی ها دچار مشکل شوند، چون ایرانی ها معتقدند که سیاست آمریکا و سیا در ایران همواره سیاست فریب و خدعه بوده و گواه آنها این حادثه است و برای این که دولت کارتر را از تیر انتقادها تا حدودی برهانند تصمیم گرفتند وانمود کنند که این اقدام تمهیدی از طرف دولت کلارک برای پیروزی در انتخابات آتی است تا بتوانند نظر مردم کانادا و همچنین آمریکایی ها را برای انتخاب مجدد جلب کنند و مقصر اصلی این رویداد را باید کانادایی ها دانست. در تماس تلفنی با قطب زاده، قطب زاده به وی گفت: «ضمن ابراز نگرانی بابت این فرار، از هر گونه تعهد بابت جلوگیری برای عواقب احتمالی آن در سفارت آمریکا خودداری کرده، ولی قول داده تا تمام سعی خود را برای کنترل افکار عمومی به کار بندد و سعی خواهد کرد تمام خشم و عصبانیت ایرانی ها را به سوی کانادایی ها متمایل سازد.» (47)
قطب زاده در یک کنفرانس مطبوعاتی اعلام کرد: «کانادا دیر یا زود نتیجه عمل خود را خواهد دید و در صورتی که شدت، خشونت و تغییری در وضعیت گروگان ها پیش آید کانادا را باید مسئول واقعی این حادثه دانست. فرار این افراد را تأییدی بر اقدام دانشجویان عنوان کرد.» قطب زاده ادعا کرد که «جو کلارک به وزارت امور خارجه ایران نامه ای ارسال کرده و در آن ضمن عذرخواهی بابت همکاری در این عملیات نجات، اعلام کرده این اقدام کانادا فقط به دلیل سیاست داخلی منافع داخلی کانادا انجام شده و نه به قصد ضربه زدن به ایران. این کشورها پیش از این ادعای نقض حقوق بین الملل توسط ایران را داشتند ولی اکنون کانادا به خود اجازه داد تا فقط برای خروج چند نفر از ایران پاسپورت و تمبر آن کشور جعل شود.» (48)
جو کلارک در واکنش به اظهارات قطب زاده بیان کرد که وی هیچ پیامی بابت عذرخواهی به ایران ارسال نکرده و ما انتظار تبریک و تشویق نداشتیم. از سوی دیگر در سراسر آمریکا و کانادا همچنان خبر خروج شش آمریکایی در صدر اخبار مطبوعات و رسانه های دو کشور قرار داشت. روزنامه تورنتو استار در سرمقاله ای عنوان کرد: «عملکرد سفیر کن تیلور و کارمندانش در ایران نشان از توانایی فراوان ماست که لازم است تا در تمامی کارمندان ما در خارج از کشور وجود داشته باشد؛ قابلیت هایی چون مهارت، شجاعت و شفقت. سپس در ادامه به جو کلارک و فلورا مک دونالد بابت موفقیت این عملیات تبریک گفت.» این همان فرصتی بود که جو کلارک و مک دونالد برای انتخابات به آن نیاز داشتند یعنی غرور و افتخار.»
کن تیلور پس از ورود به پاریس بنا به توصیه اکید وزارت امور خارجه به دلیل احتمال سوء قصد به جان تیلور از سوی ایران، تحت مراقبت شدید قرار گرفت. تیلور در یک کنفرانس مطبوعاتی که در سفارت کانادا برگزار شد از پاسخگویی شفاف به برخی از سئوالات خبرنگاران، بنا به توصیه مقامات وزارت امور خارجه، خودداری کرد و اظهار داشت که فکر نمی کند که ایرانی ها علیه او و دیگر اتباع کانادا دست به اقداماتی بزنند.
شش آمریکایی پس از ورود به زوریخ مورد استقبال مقامات وزارت خارجه آمریکا قرار گرفتند. به آنها گفته شده بود تا زمان آزادی گروگان ها این عملیات نجات مخفی خواهد ماند و آنها با نام ساختگی در پایگاه نیروی هوایی زندگی خواهند کرد. مندز قصد داشت از روشی مشابه برای خروج گروگان های دیگر استفاده کند، ولی با افشای این خبر همه ترفندهای او نقش بر آب شد. کاخ سفید از انتشار این خبر بسیار ناراحت شد. سرانجام این افراد با یک فروند هواپیمای 707 به آمریکا رفتند و برخلاف نقشه قبلی هر یک از آنها به خانه هایشان بازگشتند. پس از استقبال بسیار گرم در وزارت امور خارجه در یک کنفرانس مطبوعاتی در همان محل شرکت کردند. بنا به دستور مقامات وزارت امور خارجه، خبرنگاران در این کنفرانس برای جلوگیری از افشای جزئیات این عملیات از طرح هر گونه سئوال منع شدند. آندرس سخنان خود را با خواندن متنی از پیش تهیه شده آغاز و چنین ادامه داد: «در ابتدا به دلیل حساسیت شرایط گروگان ها از خبرنگاران درخواست کرد تا حد امکان از طرح سئوال خودداری کنند و سپس به توضیح درباره روزهای سپری شده در سفارت کانادا پرداخت.» در این کنفرانس ژیله متئو (49) کاردار سفارت کانادا در واشنگتن نیز شرکت داشت. سپس برای ملاقات با کارتر به کاخ سفید رفتند و در آنجا خطاب به جمعی از کانادایی های حاضر، آندرس بیان کرد: «ما از دولت کانادا و نمایندگانش در تهران بسیار متشکریم که مانع دستگیر شدن ما شدند و حتی به خروج ما از تهران کمک کردند. واقعاً نمی دانم چگونه از آنها تشکر کنم که جبران خطراتی را که در این راه متقبل شدند را بکند، به ویژه این احساس را در ما به وجود آوردند که ما جزئی از خانواده آنها هستیم. ما از این حمایت شجاعانه آنها سپاسگزاریم.» (50) کارتر نیز در تماس تلفنی با کلارک ضمن تشکر از همکاری کانادا در نجات این افراد، آرزو کرد تا در انتخابات آتی پیروز شود.
سنا نیز ضمن تشکر از دولت کانادا تصویب کرد تا مدال طلای افتخار به کن تیلور داده شود و مدال برنزی آن برای فروش کلکسیونرها برای جبران هزینه نمونه اصلی آن نیز ضرب شود. در سراسر آمریکا موجی از تشکر و سپاس از کانادا به وجود آمد به طور مثال جو کلارک بیش از 200 تلگرام تشکر از برخی شخصیت های سیاسی و اقتصادی و... دریافت کرد.
کن تیلور پس از دو روز اقامت در پاریس به همراه همسرش به نیویورک رفت و با استقبال مایکل شنستون روبرو شد و از آنجا با هواپیمای اختصاصی دولت کانادا به اتاوا رفت و با استقبال گرم فلورا مک دونالد و بسیاری از خبرنگاران و کارمندان وزارت خارجه روبرو شد. پس از گفتگو با مک دونالد که بابت کار سخت و شجاعانه وی بسیار مورد تقدیر قرار گرفت و به خانه مایکل و سوزان شنستون رفت که از زمان ورودشان به اتاوا به طور مخفیانه و دور از انظار عمومی زندگی می کردند.
در 1 فوریه، تیلور در اولین کنفرانس مطبوعاتی رسمی خود شرکت کرد و به ذکر کارهای انجام شده در عملیات نجات پرداخت بدون آن که به جزئیات دقیق کارها بپردازد. به طور مثال به تهیه پاسپورت کانادایی اشاره کرد ولی نگفت که این پاسپورت ها به چه نحو تهیه شده و یا هویتی که به آنها داده شد، چه بوده است. در پاسخ به این سئوال که آیا این شش آمریکایی به عنوان کارمند در سفارت کانادا مشغول به کار بودند گفت که نه آنها همه روزه مشغول بازی و... بودند. وی بار دیگر از پاسخگویی به برخی سئوالات به دلایل امنیتی خودداری کرد.
سرانجام دو هفته بعد به شهر خود کلگری (51) بازگشت و در مراسم های مختلفی که در این شهر نیز به افتخار او برگزار شد شرکت کرد. وی شش ماه آتی را دائماً در سفر به سراسر کانادا و همچنین سفر به آمریکا سپری کرد تا در میهمانی ها و مراسمی که برای اعطای نشان به او برگزار می شد شرکت نماید.
تیلور به عنوان نماد روابط دوستانه کانادا - آمریکا شش بار سراسر کانادا و چهار بار سراسر آمریکا را طی نمود. در طی مراسم های مختلف کلید طلایی شهرهای نیویورک، سانفرانسیسکو، لس آنجلس، دالاس و چندین شهر دیگر به وی اعطا شد. همواره تیلور در این مراسم برنامه سخنرانی داشت ولی هیچ گاه وی به نقش سیا در این عملیات اشاره ای نداشت.
به گفته یکی از مقامات و دوستان تیلور در سیا، تیلور به خوبی می داند که چگونه بیندیشد و رازها را حفظ کند.

فصل نوزدهم: شکست

قطب زاده در تلاش برای حل بحران بود؛ از یک سو در حال مذاکره با کریستین بورگه و هکتور ویلالون وکلای فرانسوی بود تا راه حلی دیپلماتیک برای بحران گروگانگیری بیابد و از سوی دیگر در حال مذاکره با ژنرال عمر توریخوس برای بازگرداندن شاه بود. ولی با خروج کن تیلور و شش آمریکایی از ایران، «سیاست مقصر دانستن کانادا» را در پیش گرفت و تا حدودی تمام تلاش هایش تحت الشعاع این حادثه قرار گرفت. توریخوس از بازداشت و بازگرداندن شاه خودداری کرد.
قطب زاده در اولین دوره انتخابات ریاست جمهوری ایران در مقابل ابوالحسن بنی صدر با اخذ یک درصد آرا شکست خورد. با انتخاب بنی صدر به ریاست جمهوری ایران، وی با ادامه کار قطب زاده به عنوان وزیر امور خارجه موافقت کرد. بنی صدر پس از پیروزی در انتخابات و با توجه به آرای کسب شده سیاست شدیدی را در تضاد با دانشجویان در پیش گرفت که تا حدودی نیز در این امر موفق شد و باعث تضعیف نفوذ آنها بر امام شد. به طور مثال امام با دو درخواست دانشجویان یعنی مخالفت با ورود کورت والدهایم به ایران و همچنین انتقال بروس لینگن به محوطه سفارت آمریکا با توجه به نظر بنی صدر مخالفت کردند. بنی صدر در اولین کنفرانس مطبوعاتی اش با اتخاذ موضعی برخلاف دانشجویان، آنها را به چالش طلبید و بیان کرد که دولت مخالف وجود هرگونه «دولت موازی» است. (52) در گزارشی که در روزنامه واشنگتن پست منتشر شد، بنی صدر موافقت خود را برای معامله با آمریکا برای آزادی گروگان ها از طریق شخص ثالث مانند صلیب سرخ اعلام می کند، ضمن آن که سازمان ملل نیز باید به جنایات شاه رسیدگی نماید. کارتر در خاطراتش می نویسد: «بنی صدر در پیامی به او نوشت که درصدد یافتن راه حلی برای مسئله گروگان ها است و زمانی امید او به حل بحران با وجود بنی صدر افزایش یافت که وی به فرماندهی کل قوا منصوب شد و در سخنرانی اش اعلام کرد که قصد منزوی ساختن دانشجویان از افکار عمومی و پاک ساختن لقب قهرمان از این افراد را دارد.» (53)
کن تیلور در پیام دریافتی از کریس بیبی متوجه شد که سفارت نیوزیلند نیز به دلیل همکاری با تیلور مورد سوء ظن قرار گرفته است. به همین دلیل نیز آنها از قبول مسئولیت دفتر حافظ منافع کانادا خودداری کردند. پس از گذشت چند روز، کریس بیبی با مشاهده افراد نظامی در اطراف سفارت نیوزیلند تصمیم گرفت تا سفارت را به طور موقت تعطیل کند و خود او و کارمندان سفارت نیز بلافاصله از ایران خارج شوند. به همین دلیل تیلور و شنستون در دیدار با سفیر دانمارک در اتاوا، از وی درخواست کردند تا به عنوان نماینده کانادا در ایران با آنها همکاری کند.
سید محمد حسین عادلی، کاردار ایران در کانادا تصمیم گرفت تا به طور رسمی نارضایتی دولت ایران نسبت به اقدامات کانادا در نجات آمریکایی ها را اعلام کند و با توجه به بیانیه دولت ایران مبنی بر نقض حقوق بین الملل از سوی دولت کانادا، اداره حقوقی وزارت خارجه کانادا لایحه ای برای دفاع حقوقی از اقدامات دولت کانادا تهیه کرد که دلایل آنها بارها و بارها اعلام شد و توسط ال. لگات (54) رئیس اداره حقوقی قرائت شد و بدین شرح بود: «تمام اصول انسان دوستانه، اخلاقی و حقوقی ایجاب می کند تا دولت کانادا در برابر احتمال بازداشت این افراد توسط دانشجویان پیرو خط امام از این افراد حمایت کرده و حتی به فرار آنها از ایران نیز کمک نماید.» ایران حتی این شکایت را در اوایل فوریه 1980، در شورای امنیت سازمان ملل مطرح ساخت و به این مسئله استناد نمود که پاسپورت هایی که مهر ویزای ایران در آن جعل شده توسط کلارک تأیید شده اند. ادامه چنین موضع هایی از سوی دو کشور باعث شد تا روابط دیپلماتیک دو کشور بیش از پیش کاهش یابد؛ ولی بنا به توصیه تیلور و مک دونالد قرار شد تا لحن دیپلمات های کانادا کمی آرام تر شود و پس از گذشت دو هفته از فرار این افراد و پس از انتخاباب بنی صدر به ریاست جمهوری ایران اِد شریر پیام تبریکی برای وی ارسال نمود و در آن اظهار امیدواری کرد روابط عادی دو کشور مجدداً از سر گرفته شود. اما مقامات وزارت خارجه کانادا در کمال تعجب مشاهده کردند روابط ایران - کانادا همانند گذشته است. اتباع کانادایی به آسانی امکان تردد در ایران را دارند و ایران حتی اقدام به تعطیل کردن سفارت خویش در اتاوا و یا احضار کاردار خود نکرده است.
در ادامه این فصل از کتاب با توجه به نزدیک شدن زمان برگزاری انتخابات ریاست جمهوری کانادا به بررسی مسائل داخلی کانادا، مناظره ها و... می پردازد. کلارک خود از این فرصت و عملیات نجات آمریکایی ها برای پیروزی در مبارزات انتخاباتی استفاده نکرد که در صورت استفاده از این فرصت می توانست بر رقیب خود پیر ترودو پیروز شود که برخلاف کلارک او از این رویداد نهایت استفاده را برد و در تمام سخنرانی هایش از این رویداد به عنوان یکی از اصول سیاست خارجی خود یاد کرد.
به عقیده تیلور، ترودو با افشای بعضی از اسرار این رویداد بازی خطرناکی را آغاز کرده که ممکن است باعث به خطر افتادن جان عده ای شود. سرانجام در 18 فوریه 1980، حزب کارگر کانادا به رهبری پیر ترودو در این انتخابات پیروز شد و بدین ترتیب به کار دولت 38 روزه کلارک پایان داد.
می توان گفت در طی این 38 روز دولت کلارک نه قانون مهمی را تصویب کرد و نه میراثی باقی گذاشت ولی تاکنون سابقه نداشته که نخست وزیری پاسپورت کانادایی را تأیید کند که برای عملیات نجات محرمانه افرادی مورد استفاده قرار گیرد و یا اجازه دهد سفارتش در یک کشور دیگر بنا به درخواست رئیس جمهور آمریکا در واقع به پایگاه اطلاعاتی سیا تبدیل شود. کلارک شجاعت و فداکاری و قاطعیت از خود نشان داد. پیر ترودو بعدها پس از بازنشستگی اش بیان کرد اگر ماجرای نجات آمریکایی ها پیش نمی آمد، وی هرگز در انتخابات پیروز نمی شد.
کارتر با امید بسیار برای آزادی گروگان ها در اوایل فوریه، همیلیتون جردن و هال ساندرز را برای انجام دور دیگری از مذاکرات محرمانه با ایران برای گفتگو با کریستین بورگه و هکتور ویلالون به اروپا اعزام می کند. مأموریت آنها تهیه پیش نویس جامع و مستند از درک متقابل مقامات ایران و کارتر است که نکته ای مانع موفقیت در انجام مذاکرات نشود. ولی بار دیگر بورگه و ویلالون به طرح خود را مبنی بر اعزام نمایندگانی از سازمان ملل برای بررسی وضعیت جسمی گروگانها به تهران، اعزام آنها به بیمارستان و رأی بر وضعیت بد جسمانی آنها و... تأکید داشتند که در نهایت به آزادی گروگانها منجر خواهد شد.
پیش از سفر هیأت سازمان ملل به تهران، امام خمینی اعلام کردند که حل مسئله گروگانها فقط از طریق مجلس میسر خواهد بود. دانشجویان اعلام کردند که فقط فرمان امام را می پذیرند و از دستورهای بنی صدر و قطب زاده اطاعت نخواهند کرد. دانشجویان اعلام کردند که تصمیم گیری درباره گروگان ها را به شورای انقلاب محول خواهند کرد. بنی صدر به امید تحویل گرفتن آن از شورای انقلاب بسیار از این مسئله استقبال کرد، ولی شورای انقلاب نیز همچنان بر مواضع قبلی تأکید داشت. هیأت سازمان ملل بدون آن که بتوانند گروگان ها را ببینند در 11 مارس از ایران خارج شدند و آخرین فرصت برای آزادی گروگان ها بدون هیچ نتیجه ای به پایان رسید.
کارتر به تحسین قطب زاده پرداخت و گفت که وی از هیچ تلاشی برای حل مسالمت آمیز این بحران خودداری نکرد. قطب زاده چند هفته بعد با اخطار به شوروی اعلام کرد در صورتی که شوروی از افغانستان عقب نشینی نکند برای مجاهدان افغان سلاح ارسال خواهد کرد و کا.گ.ب که قطب زاده را یکی از دشمنان اصلی خود می دانست، تصمیم گرفت به هر صورت ممکن وی را بی اعتبار سازد. به همین دلیل نامه های بسیاری را میان او و غربیها جعل و منتشر کردند که درباره مذاکرات محرمانه او برای آزادی گروگان ها بود. حتی با ارائه اطلاعات غلط به کاردار ایران در پاریس وانمود کردند که وی برای خروج این شش آمریکایی از دولت کانادا شش میلیون دلار رشوه دریافت کرده است. (55)
کارتر با شکست این سناریو بیش از پیش سیاست جنگ طلبانه را در پیش گرفت. در 7 آوریل (18 فروردین 1351) روابط دیپلماتیک با ایران را قطع کرد و تمام کارمندان سفارت ایران را از آمریکا اخراج کرد و به طور یک جانبه تحریم هایی را علیه ایران که در سازمان ملل توسط شوروی وتو شده بود، اعمال کرد. تحریمی که شامل تمامی موارد به جز دارو و مواد غذایی بود.
کارتر و سایروس ونس از دیگر کشورهای غربی خواستند به گروه آنها برای تحریم ایران بپیوندند که تمامی کشورها به جز کانادا با این مسئله مخالفت کردند.
کارتر جنگ طلب پس از جلسه با اعضای شورای امنیت ملی آمریکا در 11 آوریل اعلام کرد که اکنون خود باید گروگان هایمان را به کشور بازگردانیم. ونس که در این جلسه حضور نداشت، اعلام کرد به دلیل آنکه احتمال خطر برای گروگان ها وجود دارد، مخالف هرگونه عملیات نظامی غیرضروری است و لازم است مجدداً با رئیس جمهور صحبت کند. کارتر سرانجام در 23 آوریل به توضیح درباره نقشه ای که توسط کن تیلور و باب و... تهیه شده بود، در جمع مقامات عالی رتبه کنگره پرداخت. کارتر درباره روز 24 آوریل 1980 (5 اردیبهشت 1359) می گوید: «آن روز بدترین روز زندگی من بود. روزی که عملیات پنجه عقاب آغاز شد.» (56)
در ساعت 3 بعد از ظهر 6 فروند هلیکوپتر آمریکا آماده حرکت به سمت نقطه شمال شرقی ایران، اولین نقطه فرود در خاک ایران به نام «بیابان 1»، شدند. ولی در ساعت 4:45 هارولد براون، وزیر دفاع آمریکا اعلام کرد که یک فروند از هلیکوپترها دچار نقص فنی شده است و چون حداقل هلیکوپتر لازم برای هر عملیات شش فروند است، پس از جلسه با کارتر و برژینسکی قرار شد این عملیات لغو شود. پس از یک ساعت از دستور لغو عملیات، ژنرال جونز خبر داد که در محل «بیابان 1» یک فروند هلیکوپتر با هرکولس تصادف کرده و آتش گرفته که در این حادثه 8 نفر مردند و 3 نفر سوختند.
کارتر می گوید: «همچنان از یادآوری خاطرات آن روز، روزی که امید بسیار به موفقیت داشت، یک سری حوادث ناخوشایند و به خصوص مرگ چندین تن از سربازان آن هم در بیابانی متروک و... روح مرا می آزارد». (57) از سوی دیگر اقدام آمریکا برای عملیات نظامی برای نجات گروگان ها و شکست در این عملیات باعث شد تا مسائل امنیتی برای نگهداری گروگان ها تشدید یابد، به گونه ای دائماً محل آنها تغییر می کرد، گاهی به نقاط دیگری در تهران و گاهی به شهرستان های دیگر منتقل می شدند و شرایط آنها سخت تر شد.
پس از این حادثه، سایروس ونس از سمت خود به عنوان وزیر امور خارجه استعفا کرد و کارتر، سناتور ادموند ماسکی (58) را به جای او به این سمت منصوب کرد. پس از شکست آمریکا در عملیات طبس، کارتر سعی کرد فقط از طریق دیپلماتیک و اعمال فشار بر ایران به این بحران خاتمه دهد. ناوگان آمریکا در خلیج فارس مستقر شد تا هم از ورود کشتی های حامل کالا خودداری کند و هم در صورت وقوع حادثه ای برای گروگان ها بتوانند سریع تر اقدام کند.

فصل بیستم: روبان زرد

کن تیلور یکی از دلایل مخفی ساختن اقداماتش برای خروج آمریکایی ها از ایران را حفظ جان کارمندان ایرانی شاغل در سفارت کانادا عنوان کرد و بارها اعلام کرد: «آنها اطلاع نداشتند که ما آمریکایی ها را پناه دادیم». (59)
با وجود بارها تأکید تیلور چه در داخل و چه خارج از ایران، سه نفر از کارمندان شاغل در سفارت کانادا بازداشت شدند که پس از چند روز آزاد شدند. به همین دلیل قرار شد برای جلوگیری از مشکلات بیشتر برای این کارمندان، آنها بتوانند در صورت تمایل به کانادا و یا آمریکا مهاجرت کنند که برای کارمندان بومی سفارت آمریکا نیز چنین امکاناتی فراهم شد.
ایران پس از فوت محمدرضا پهلوی و کانون اصلی بحران، در سن 61 سالگی در مصر در 27 ژوئیه 1980 (5 مرداد 1359)، از طریق یک فرستاده آلمانی، پیامی به آمریکا فرستادند که آماده مذاکره با دولت آمریکا هستند. پس از مذاکرات بسیار با مقامات ایران از طریق میانجی های آلمانی در 10 سپتامبر، وزارت امور خارجه آمریکا موارد پیشنهادی ایران برای حل این بحران را از طریق صادق طباطبایی دریافت کرد. در این پیام علاوه بر توجه به موارد درخواستی آمریکا، همچنان بر درخواست های قبلی ایران مانند عذرخواهی و ایجاد کمیسیون بین المللی برای رسیدگی به جرائم شاه، بازگرداندن دارایی های شاه، رفع توقیف از دارایی های دولتی و تعهد دولت آمریکا بر عدم دخالت در امور داخلی ایران که این موارد مورد قبول کارتر بود. کارتر گفت: «ما برای بازگرداندن دارایی ها از ایران بودیم که نیاز نداشت تا برای آنها مطالبات زیادی پرداخت کنیم. خانواده شاه پیش از این دارایی های خود را به دیگر کشورها انتقال دادند و آخرین مورد این بود که من می خواستم در امور داخلی ایران دخالت داشته باشم.» (60) کارتر، وارن کریستوفر را برای ملاقات خصوصی و محرمانه با طباطبایی به شهر بن آلمان می فرستد. قرار بود دور دیگری از مذاکرات در اروپا آغاز شود.
طباطبایی قرار بود روز 22 سپتامبر برای گفتگو با امام و برخی مقامات دولتی درباره پیشرفت روند مذاکرات با کریستوفر به ایران بازگردد که عراق در این روز، ضمن اعزام سرباز به مرزهای مشترک خود با ایران، فرودگاه مهرآباد را بمباران کرد. کارتر باور کرد که بسیار آدم بدشانسی است. در عین حال، ایرانی ها وی را حامی و طراح این جنگ قلمداد می کردند. طباطبایی هفته بعد به ایران بازگشت. ولی این بار تمام توجه ایران معطوف به جنگ بود. به همین دلیل روند مذاکرات بار دیگر با وقفه روبرو شد.
ایران پس از این وقفه و به دلیل شروع جنگ تحمیلی با عراق امیدوار بود هرچه سریعتر بتواند بحران گروگانگیری را پایان دهد. چون برای ادامه جنگ به تسلیحات و لوازم یدکی آمریکا احتیاج داشت. و برای کارتر نیز این زمان بسیار حیاتی بود، در صورت آزادی گروگان ها پیش از برگزاری انتخابات، وی می توانست در انتخابات پیروز شود، دو روز پیش از برگزاری انتخابات آمریکا مجلس شورای اسلامی پیش نویس توافقنامه با کریستوفر را تصویب کرد. فقط برای اجرا به تصمیم امام نیاز داشت. انتخابات درست در روز 4 نوامبر، سالروز اشغال سفارت آمریکا برگزار شد. ایران شرایط آزادی گروگان ها را رد کرد و کارتر نتوانست در انتخابات پیروز شود. رونالد ریگان در انتخابات پیروز شد و حزب جمهوری خواه توانست اکثریت سنا را به دست آورد.
ایران از الجزایر تقاضا می کند تا در مذاکرات با آمریکا میانجی گری کند که با موافقت الجزایر همراه شد. به نظر کارتر مهم ترین و سخت ترین بخش این توافق نامه مربوط به دارایی های ایران در آمریکا بود. از نظر حقوقی دولت آمریکا نمی توانست در مورد دارایی هایی که مربوط به بخش خصوصی می شد تصمیم گیری نماید. از این رو کریستوفر زمان زیادی را صرف توضیح این مسئله برای مقامات ایران و الجزایر کرد. ایران تقاضا کرد به جبران این مسئله آمریکا 25 میلیون دلار به ایران پرداخت کند که به نظر کارتر این مبلغ دو برابر مبلغ واقعی بود و این شرط به نظر او غیرممکن می نمود. در مقابل عبدالکریم غریب سفیر الجزایری، آزادی تمامی 52 گروگان آمریکایی در ایران شامل گروگان های مستقر در محوطه سفارت سابق آمریکا و 3 نفر که در ساختمان وزارت امور خارجه ایران بودند به علاوه تام هرن و سه همکار او در سیا را تضمین نمود. سرانجام در روز 20 ژانویه 1981 (30 دی 1359) یعنی دقیقاً آخرین روز ریاست جمهوری کارتر، بحران گروگان گیری با توافق و امضای قرارداد الجزایر توسط بهزاد نبوی و وارن کریستوفر به پایان رسید. شرایط مورد توافق بسیار ساده و آسان بود. از یک سو آزادی گروگان ها بود و از سوی دیگر بازگشت شرایط مالی ایران به پیش از 14 نوامبر 1979 و آمریکا تعهد کرد از این زمان به بعد به صورت مستقیم یا غیرمستقیم در امور داخلی، نظامی و سیاسی ایران دخالت نکند.
در بعد از ظهر روز 20 ژانویه، گروگان ها با اتوبوس به فرودگاه مهرآباد منتقل شدند و تهران را با هواپیمای 727 خطوط هواپیمایی الجزایر به مقصد الجزیره ترک کردند که به نظر برخی از گروگان ها این بهترین پرواز در طول زندگی شان بود و از آنجا با یک فروند هواپیمای نیروی هوایی آمریکا به یک پایگاه هوایی در شهر فرانکفورت آلمان و از آنجا به بیمارستان ارتش آمریکا در ویسبادن منتقل شدند و مورد استقبال کارتر و سایروس ونس قرار گرفتند و مردم با روبان های زردرنگ و پرچم کشور آمریکا به آنها خوشامد می گفتند. پس از چند روز به آمریکا سفر می کنند و در کاخ سفید با استقبال گرم رونالد ریگان روبرو می شوند.
لینگن درباره آن روز در کتابش نوشته هیچ چیز برای من جالب تر از این نبود که کن تیلور را به همراه همسرش در گوشه سالن دیدم که خروج شش نفر از کارمندانم را زودتر فراهم کردند، هیچ دوستی صادق تر از آنها برای آمریکا وجود ندارد. دولت ایران اعلام کرد که حاضر به از سرگیری روابط خود با کانادا است ولی دولت کانادا از طریق سفارت دانمارک اطلاع داد که تا امنیت کارمندانش در تهران تضمین نشود امکان تجدید روابط وجود ندارد. ولی در 6 مارس 1981 (15 اسفند 1359) دولت کانادا پایان اعمال تحریم علیه ایران به جز تسلیحات نظامی را اعلام کرد. ولی روابط این دو کشور با توجه به درخواست دکتر ولایتی از کانادا مبنی بر عذرخواهی بابت خروج شش آمریکایی و همچنین درخواست کانادا برای تضمین و تأمین امنیت کارمندانش در تهران همچنان تا سال 1369 قطع بود.
رونالد ریگان در 16 ژوئن 1981 (6 اردیبهشت 1360) در محل دفتر رئیس جمهور در کاخ سفید نشان طلای کنگره را به کن تیلور اعطا کرد. فقط چندین نفر از شخصیت های غیرآمریکایی توانسته اند این نشان را کسب کنند که می توان به وینستون چرچیل، دالایی لاما و... اشاره کرد و کن تیلور تنها شهروند کانادایی است که چنین نشانی را دریافت کرده است. از حاضران در این جلسه می توان به پت تیلور، بروس لینگن، ویک تام ست، لی شاتز و پیتر تاو سفر کانادا در واشنگتن نام برد.
سرانجام کن تیلور با موافقت جو کلارک نخست وزیر کانادا در اواسط ژوئیه 1980 به سمت سرکنوسل کانادا در نیویورک منصوب شد. در نشریه نیوزویک به نقل از یک کانادایی نوشته شد که انتصاب تیلور به این سمت دلایلی فراتر از مسائل دیپلماتیک، تجاری و فرهنگ داشت. در سال 1983 کن تیلور از طرف دو حزب لیبرال و محافظه کار به عنوان کاندیدا انتخاب شد و از طرف راس جانسن (61)، رئیس شرکت استانداردبرندز (62) برای کار در بخش خصوصی دعوت شد. در 1 ژوئن 1984 تیلور از وزارت امور خارجه بازنشسته شد و برای شش سال به عنوان معاون امور بین المللی و دولتی در شرکت جدید التأسیس نابیسکو کار کرد. وی پس از این نیز، سمت های مختلفی در چندین شرکت بر عهده داشت.
سرانجام در ژوئیه 1988 روابط ایران و کانادا به طور کامل از سر گرفته شد و اسکات مولین (63) به عنوان سفیر کانادا در ایران کار خود را آغاز کرد و از آن زمان با وجود برخی تیرگی ها در روابط دو کشور در برخی اوقات، ولی این روابط ادامه داشته است.

پی نوشت ها :

1. (Special Coordinating Committee (SCC
2. Mini-SCC.
3. Harold Brown
4. General David Jones
5. Eagle Claw
6. Major Lewis "Bucky" Barruss
7. Joint Cheifs. Major Richrad (Dick) J. Meadows
8. General Samuel V. Wilson
9. (نام گروه ویژه عملیاتی در ارتش آمریکا. م) Green Beret
10. Major General James B. Vaught
11. Paul B. Ryan
12. Howard Hart
13. Dick Meadows
14. Charlie Beckwith
15. Esqiure
16. Charles (Chuck) Cogan
17. See Ryan, "The Iran Rescue Mission", 33-4
18. Ken Taylor, "Sitrep Iran Rescue Mission", 33-4
19. Option When Diplomacy Fails", "LAC RG-25 20-IRAN-1-4 (December 2, 1979), 1-4"
20. Admiral Rodocanachi
21. General Dare
22. E.P. "Pat" Black
23. Louis Delvoie
24. George Edward Brian
25. Mary O' flaherty
26. Kennet Courtis
27. Kennet Curtis, interview with the author
28. James Edward, LHT
29. Roger Lucy, interview with author
30. Ross Perot
31. Electonic Data Systems (EDS) Corporation
32. Paul Chiapparoni
33. William Gaylord
34. Arthur "Bull" Simons
35. Phil Habib
36. Tony Mendez
37. Joe Missouri
38. Ed Schreyer
39. John Chambers
40. Bob Sidell
41. (این واژه به معنای کشاورزی و خاک است) Agro
42. Cora Lijek, interview, Escape form Iran
43. Claude Gauthier
44. La Presse
45. Bernard Gwertzman, "6 American Diplomats, Hidden by Canada, Leave Iran, New York Times (January 30, 1980), A 12
46. Bruce Laingen to Bill Laingen (January 30, 1980), cited in Laingen, Yellow Ribbon, 65
47. Christain Bourguet, Hamilton Jordan and Sadegh Ghotbzadeh, Cited in Jordan, The Crisis, 130-2
48. (Sadegh Ghotbzadeh, cited in "you'll pay for This Iran Tells Canada," CP (January 30,1980
49. Gilles Mathieu
50. Robert Anders, Cited in "6 Who Fled Iran Greeted by President," NYT (February 2, 1980), 4
51. Calgary
52. Ken Taylor, LHT
53. Carter, "Keeping Faith", 486
54. L. H. Legault
55. See Andrew and Mitrokhim, The Mitrokhim Archive II, 185
56. Carter, "Keeping faith", 486
57. Carter, "Keeping faith", 518
58. Senator Edmond Muskie
59. Ken Taylor, cited in Lowman, "Ken Taylor-The First Interview," Al, A12
60. Ibid, 559
61. Ross Johnson
62. Standard Brands
63. Scott J. Mullin

منبع: فصلنامه مطالعات تاریخی، شماره ی 32