جامعه شناسی ابن خلدون (2)
ب- شهرنشینی
1- زمینه پیدایش شهرنشینی
از دیدگاه ابن خلدون بادیه نشینان پس از اینکه در اثر کار و تلاش وضعیت معاش و اقتصاد خویش را بهبود بخشیدند و از حد کوشش جهت تأمین ضروریات حیات فارغ شدند، امیال رفاه طلبانه و گرایشات تجمل خواهانه در ایشان به مثابه انگیزه ای نیرومند و قوی در جهت تأسیس و تسخیر شهرها، بروز می کند؛ عصبیت قومی که خود در بهبود معیشت مؤثر بوده است اینک به منزله یک قدرت عظیم اجتماعی و سیاسی با تشکیل و سازماندهی حکومت و دولت درصدد بنیانگذاری شهرها برمی آید. برای اثبات این فرضیه کلی، استنادات ذیل با بهره گیری از عین نظرات ابن خلدون در این خصوص آورده می شود:«هنگامی که بادیه نشینان از لحاظ آسایش و رفاه و دارایی( ناشی از کسب و تجارت) به هدف مطلوب خویش نائل آیند. آنوقت شوق آرامش و شهرنشینی که از طبایع بشر به شمار می رود، در آن بر انگیخته می شود، به شهرهای کوچک و بزرگ فرود می آیند و در آنها اقامت می گزینند.»(1)
ساختمان کردن شهرها و بنیان نهادن خانه ها بی گمان از انگیزه ها و تمایلات شهرنشینی است که تجمل خواهی و ناز و نعمت و سکون و آرامش موجب بنیانگذاری آنها می شود... و این وضع پس از مرحله بادیه نشینی و انگیزه ها و تمایلات آن است.»(2)
بنابراین نظر ابن خلدون در مورد زمینه پیدایش شهرنشینی را می توان با توجه به عوامل اقتصادی، روانی و سیاسی در محورهای زیر مشخص نمود:
الف- بهبود معیشت و اقتصاد
ب- خوی آرامش طلبی و تجمل خواهی انسان
ج- قدرت و نیروی عصبیت
2- موجد و بنیانگذار شهر
ابن خلدون ایجاد شهرها را جز از طریق اعمال حاکمیت قوی دولت و یا با مدد توان اقتصادی وی میسر نمی داند، زیرا ساختن شهرها نیاز به جمعیت کثیری دارد که به کارگیری آنها بدون ترس از تازیانه و یا به طمع چیره ماهیانه ممکن نیست. بدیهی است که مردم عادی نه از چنین قدرتی برخوردارند و نه از چنان تمکنی بهره مند، بنابراین بنیان نهادن شهرها و ساختن بناهای عظیم آن فقط در سایه اقتدار دولت ها انجام می پذیرد.در این زمینه ابن خلدون چنین می گوید:
«دیگر آنکه شهرها و پایتخت ها دارای هیاکل و ساختمانهای عظیم و عمارات با شکوه هستند و آنها را برای عموم بنیان می نهند نه مخصوص افراد ویژه ای، و از این رو بنیان نهادن چنین بناهای عظیمی ناچار باید به همدستی گروههای بزرگ و همکاری جمعیت های بسیاری صورت پذیرد و از امور ضروری مردم به شمار نمی رود که مورد نیاز همگان باشد تا آنها را از روی شوق و اضطرار بنا کنند بلکه ناچار باید چنین جمعیت های کثیری را به اکراه و اجبار، با تازیانه پادشاهی و زور و یا از راه تشویق به مزد به کار وادارند و پیداست که اینهمه مزدهای بسیار را یک فرد عادی نمی تواند بپردازد بلکه جز پادشاهان و دولت ها کسی قادر به پرداخت آنها نمی باشد، پس برای ساختن قصبات و بنیان نهادن شهرهای بزرگ هیچ راهی نیست جز اینکه به نیروی دولت و پادشاهی انجام یابد.»(3)
3- علت وجودی و کارکرد شهر
در نظر ابن خلدون شهرها برای پاسخگویی به دو نیاز ایجاد می شوند، یکی ارضای میل تجمل خواهی و آسایش طلبی و دیگری تأمین امنیت.بادیه نشینان پس از برخورداری از وضعیت مناسب اقتصادی با تکیه برعصبیت قبایلی درصدد یافتن و ساختن اقامتگاه برای ارضای امیال تجمل خواهانه و رفاه طلبانه برمی آیند. دوام زندگی مرفه و حفظ چنین اقامتگاه را حتی جز از طریق پناه گرفتن در شهرها به کمک ساختن برج و باروها و گماردن نگهبانان جهت دفع تجاوز و رفع خطر میسر نیست.
سخن ابن خلدون در این مورد چنین است:
« هرگاه قبیله ها و گروههای بادیه نشین به پادشاهی و کشورداری نائل شوند دو امر آنان را مجبور می کند که بر شهرهای بزرگ استیلا یابند: یکی از آنها موجباتی است که پادشاهی و کشورداری انسان را به آنها می خواند از قبیل آسایش طلبی و اقامت گزیدن و فرو نهادن بارهای سنگین( صحراگردی و کوچ نشینی ) و به کمال رسانیدن نقایص که در زندگانی بادیه نشینی وجود داشته است. دوم در نظر گرفتن خطراتی که ممکن است به وسیله ستیزه جویان و غوغاگران متوجه دولت گردد.»(4)
ابن خلدون مجدداً بر لزوم احداث شهرها تأکید نموده و چنین اظهار می دارد:
«هرگاه در میان قبایل وابسته به آن دولت شهر بزرگی وجود نداشته باشد دولت مزبور ناچار برای دو منظور به احداث چنین شهری همت می گمارد:
نخست تکمیل اجتماع خود و فرونهادن بارهای سنگین صحراگردی در آن شهر؛ دوم اینکه از این راه سد بزرگی در برابر آنان که آهنگ غلبه جویی و سرپیچی دارند از طوایف و گروههای منسوب به خود به وجود آورند.»(5)
بنابراین دو کارکرد( فونکسیون) عمده شهر که هر دولتی را مجبور به ساختن آن می کند عبارت از اقامتگاه راحت و پناهگاه امن بودن است.
با دقت عمیق تر در کارکردهای شهر می توان دریافت که ابن خلدون علت ایجاد شهر و کارکرد اصلی آن را ارضای میل آسایش طلبی و فرو نهادن بارهای سنگین بادیه نشینی و فرونشاندن امیال تجمل خواهانه می داند و سهولت دفاع از شهرها را به واسطه برج و باروهای آن به عنوان عاملی که نقش حفاظت از آرامش و آسایش زندگی تفننی و تجملی شهری را بر عهده دارد قلمداد می کند.
چنانکه در مورد منشأ اجتماع اشاره شد، ابن خلدون منشأ تکمیل اجتماع را نیاز انسان به تأمین ضروریات حیات و دفاع در برابر خطرات تلقی می کند، این نظر در مورد اجتماع به طور کلی صادق است و اما در مورد جامعه شهری«ارضای تمایلات تجمل خواهانه» جایگزین «تأمین ضروریات حیات» می گردد.
4- خصوصیات مرفولوژیک شهر
ابن خلدون با توجه به ویژگی هایی نظیر موقعیت طبیعی و جغرافیایی نقشه ساختمانها و کیفیت بنای آنها، نحوه سکونت و پراکندگی جمعیت و به طور کلی خصوصیات مادی و خارجی شهرها به ذکر قواعد و اصولی که در شهرسازی از لحاظ مرفولوژیک لازم الرعایه است می پردازد.نظر وی در این خصوص چنین است:
«باید دانست که شهرها جایگاه اقامت و قرارگاه هایی است که ملت ها آنها را پس از رسیدن به کمال مطلوب توانگری و تجمل و انگیزه های آنها برمی گزینند و به آرامش و سکونت ( کوچ نکردن از این سوی بدان سوی) می گرایند و برای قرارگاه خود به ساختن منازل متوجه می شوند.
و چون این شهرها اقامتگاه و پناهگاه به شمار می روند باید در آنها رفع زیانها( از قبیل نگهبانی از دستبرد دزدان و هجوم آوران) و هم جلب منافع و آسان کردن(موافق) راه و جز اینها مراعات شود.»(6)
با توجه به فونکسیونهای اصلی شهر یعنی اقامتگاه و پناهگاه، ابن خلدون به خصوصیات ظاهری و خارجی شهرها اشاره می کند که اهم آنها به قرار زیر است:
الف- مقاومت در برابر حمله دشمنان(دفاع)
1- گرداگرد شهر حصارهایی با برجهای مراقبت ساخته شود.2- شهر بر فراز بلندی بنا گردد تا از دسترسی بیگانگان به دور باشد.
3- شهر در وسط و یا بر کناره رودخانه باشد تا از هجوم غافلگیرانه دشمن در امان باشد.
4- شهر نزدیک قبایل همجوار بنا گردد تا به هنگام خطر فریادرسی به کمک شهر بشتابد.
ب- مقاومت در برابر امراض و آفات
1- شهر در مکانی بنا گردد که جریان باد موجب جابجایی و تحرک هوا گردد تا در اثر رکود هوا بیماریهای مهلک باعث تباهی جامعه نگردد.2- شهر در مکانی دور از مردابها و چراگاههای ناسالم و پلید بنا شود.
ج- امکان دسترسی به ضروریات حیات
1- آب، شهر باید در ساحل رودخانه و یا در کنار چشمه بنا شود.
2- در اطراف شهر باید چراگاههای سالم و پاکیزه جهت رشد و پرورش حیوانات اهلی مهیا باشد.
3- مزارع و کشتزارها به شهر نزدیک باشند.
4- از لحاظ مواد سوختنی و ساختمانی چوب و درخت فراوان در نزدیکی شهر یافت شود.
5- سهولت ارتباطات با اقوام و شهرهای دیگر مدنظر باشد.
در خانه لازم به توضیح است که از نظر ابن خلدون:
الف- این خصوصیات جامع تمام ویژگی های مرفولوژیک شهر نیست بلکه از مهم ترین آنهاست.
ب- این ویژگی ها در مورد تمام شهرها مشمول عام نداشته و به نسبت اختلاف و نیازمندیهای شهرنشینان متفاوت می باشد.
ج- گاه دولت ها و بنیانگذاران شهرها تنها به رعایت اموری می پردازند که برای ایشان مهم تر است و از خصوصیات دیگر غفلت می کنند.
ذیلاً شاهدی از سخنان ابن خلدون آورده می شود:
« و کلیه این نکات برحسب اختلاف و تفاوت نیازمندیها و ضروریات ساکنان شهرها متفاوت است، و گاهی هم بنیانگذاران شهرها از حسن انتخاب جایگاه شهر غفلت می کنند و تنها اموری را مراعات می کنند که مهمتر برای خود آنان باشد و نیازمندیهای دیگران را بیاد نمی آورند.»(7)
5- رابطه دولت و شهرنشینی
ابن خلدون وجود شهرها را تابعی از دولت تلقی می کند، دولت ها پس از اینکه در اثر نیروی اجتماعی عصبیت از بطن اجتماع بادیه نشینی متولد شدند، برای بهبود وضع معیشت و دستیابی به رفاه و آسایش بیشتر به ساختن شهرها همت می گمارند، و یا در پی بسط قدرت خود به شهرها هجوم آورده و از کلیه امکانات و تجهیزات آن جهت تحقق اهداف تجمل خواهانه و گسترش شوکت و اقتدار خود بهره می گیرند.از آنجا که ابن خلدون پدیده های اجتماعی و کیفیات عارض بر حیات جمعی را در تحول و صیرورت آن تحلیل می نماید و هدفش تبیین سیر تحول امور اجتماعی در مراحل ایجاد و تأسیس، رشد وگسترش، و در نهایت فروپاشی و زوال آن است لذا باید رابطه دولت و شهرنشینی را در مراحل مختلف تکوین، ترقی و زوال آن مورد بررسی قرار داد.
الف- ایجاد شهرها:
شهرها توسط دولت ها و جهت ارضای تمایلات تجمل خواهانه ایجاد می گردد؛ شهرنشینی در مرحله پس از بادیه نشینی و تشکیل دولت در پاسخ به نیازهای بالاتر از حد ضروریات است، ساختن شهرها جز به قدرت اقتصادی و نیروهای نظامی و سیاسی دولت ها میسر نیست.ب- توسعه و گسترش شهرها:
کیفیت بناها و میزان پیشرفت و توسعه شهرها، با دو عامل در رابطه با دولت همبستگی مستقیم دارد یکی دوران فرمانروایی دولت و دیگری قلمرو تحت فرمانروایی دولت.اگر دوران فرمانروایی دولتی کوتاه باشد، توسعه و عمران شهر نیز به همان نسبت تقلیل یافته و در معرض ویرانی قرار می گیرد ولی چنانچه دوران حکمروایی دولتی طولانی باشد، شهر از لحاظ مساحت وسیع و از نظر توسعه اجتماعی و اقتصادی پیشرفت می نماید. در شهر، خانه های مجلل، کاخهای عظیم و تأسیسات زیربنائی بسیاری ساخته می شود. ابن خلدون در این خصوص چنین می گوید:
«بقاء یا عمر آن شهر وابسته به دوران فرمانروایی دولت بنیانگذار آن خواهد بود و اگر روزگار آن دولت کوتاه باشد کیفیت توسعه و پیشرفت آن شهر هم پس از پایان یافتن فرمانروایی دولت مزبور متوقف خواهد شد و اجتماع و آبادانی آن تقلیل خواهد یافت و رو به ویرانی خواهد گذاشت و اگر مدت فرمانروایی آن دولت دراز باشد همچنان دهکده ها و دژها در آن تأسیس خواهد شد و ساختن خانه ها و کاخهای وسیع بی شمار و گوناگون در آن توسعه خواهد یافت و دایره باره ها و حصارهای آن پهناور و دور خواهد شد تا آنکه سرزمین وسیع و مسافت درازی بدان ضمیمه شود و مساحت آن به مرحله ای بی حد و حصر برسد، چنانکه وضع بغداد و شهرهای مشابه آن بدین شیوه توسعه یافته است.»(8)
عامل مهم دیگری که در توسعه شهر نقش تعیین کننده دارد، وسعت قلمرو تحت سلطه دولت است، وقتی که دولتی مقتدر به کشوری پهناور سلطه یافت با بهره گیری از دو عامل بسیار مهم نیروی انسانی و تکنیک و صنعت، به ساختن بناهای شکوهمند و توسعه و گسترش همه جانبه شهر می پردازد.
سخن ابن خلدون در این مورد چنین است:
« این گونه یادگارها به نسبت بزرگی و کوچکی دولت ها بنیان نهاده می شود از این رو که پایه گذاری و استوار ساختن شهرها در پرتو همکاری و همدستی گروههای عظیم کارگران ایجاد می شود و بنابراین هرگاه دولتی بزرگ باشد و بر نواحی پهناور و کشورهای گوناگون فرمانروایی کند کارگران را از سرزمین های مختلف به کار برمی انگیزد و همدستی آنان نیروی عظیمی را برای بنیان نهادن تشکیل می دهد و چه بسا که برای این گونه بناها بیشتر عملیات را به وسیله چرخی( ماشین) انجام می دهند که نیروها و قدرتها را در حمل بارهای سنگین بنا دو برابرمی کند به حدی که توانایی بشریت از آنها عاجز است مانند جراثقال و دیگر چرخها.»(9)
به اعتقاد ابن خلدون اتمام ساختمانهای پرشکوه و بناهای رفیعی که نیاز به کمک نیروی عظیم انسانی و امکانات وسیع تکنیکی و صنعتی دارد و در دوران زندگی یک پادشاه یا فرمانروا میسر نیست بلکه در طول حکومت یک دودمان که سلاطین متعددی را دربر می گیرد چنین امکانی فراهم می گردد. وی در این مورد می گوید:
«یادگارها و بناهای بلند بسیار بزرگ در دوران یک دولت به تنهایی بنیان نهاده نمی شود زیرا چنانکه یاد کردیم بنیان نهادن چنین بناهایی نیاز به همکاری و همدستی نیروهای بشری دارد و گاهی ساختمانهای عظیم به حدی بزرگ است که با نیروهای بشر هر چند با ابزار و چرخ (ماشین) و نیروهای مفرد یا مضاعف هم توأم شود، در «عصر یک سلطان» به پایان نمی رسد و چنانکه گفتیم نیاز به نیروهای دیگری به همان میزان در زمانهای پیاپی دارد تا به پایان برسد، این است که پادشاه نخستین پایه گذاری آن را آغاز می کند و پادشاه دوم و سوم پیاپی ساختمان آن را دنبال می کنند و هر یک از آنان بنای آن را به وسیله کارگران بسیار و همدستی گروه عظیمی تکمیل می کنند تا منظور اساسی حاصل می شود و بنای آن پایان می یابد، و چنان به نظر آیندگان می آید که آنها را یک دولت بنیان نهاده است.»(10)
ابن خلدون سپس با اشاره به استحکام و عظمت بعضی از بناهای تاریخی حتی ویران نمودن آنها را از عهده یک پادشاه بیرون دانسته و چنین می گوید:
« بسیاری از یادگارها و بناهای بزرگ پیشینیان به حدی استوار است که یک دولت از ویران ساختن و منهدم کردن آن عاجز می ماند با آنکه خراب کردن به درجات از بنیان نهادن آسانتر است. زیرا خرابی بازگشت به اصل یا عدم و بنا کردن برخلاف آن اصل است. پس هرگاه ببینیم نیروهای بشری ما از منهدم کردن بنایی ناتوان است با اینکه می دانیم خراب کردن آسان است آنوقت خواهیم دانست که نیروهای بنیان گذارنده آن بسیار افزون بوده است و یادگار یک دولت نیست.»(11)
ج- دوام و عمر شهرها:
به اعتقاد ابن خلدون دوران آبادانی و عمران شهرها متناسب با عمر دولت هاست، و شهرها عموماً پس از انقراض دولت ها در سراشیب و نابودی قرار می گیرند، وی تنها در دو حالت شهرها را پس از زوال دولت ها، قابل دوام می داند.حالت اول اینکه در اطراف شهر بادیه نشینانی باشند که پیاپی به شهر آیند و موجب ازدیاد جمعیت آن شده و مانع از نابودی شهر گردند.
حالت دیگر آنکه دولت جدید همان شهر را مرکز حکومت خود قرار داده و به آبادانی و گسترش و عمران آن همت گمارد.
سخن ابن خلدون در خصوص مطالب فوق چنین است:
« هنگامی که شهر بنیان نهاده شود و اساس آن موافق نظر بنیانگذار آن استوار گردد و مقتضیات جوی و ارضی در آن مراعات شود، آنوقت بقاء یا عمر آن شهر وابسته به دوران فرمانروایی دولت بنیان گذار آن خواهد بود.»(12)
« پس از انقراض دودمان دولتی که شهر را بنیان می نهد اگر در کوهستانها و صحراهای پیرامون و نواحی نزدیک آن شهر بادیه نشینانی وجود داشته باشند که پیوسته به اجتماع آن کمک برسانند، آن وقت همین امر موجب نگهداری موجودیت آن خواهد شد.»(13)
« و چه بسا که پس از انقراض نخستین بنیانگذاران یک شهر پادشاه و دولت دیگری بجز دودمان دولت نخستین آن را مقر فرمانروایی و پایتخت خود قرار می دهد و از بنیان نهادن شهر دیگری بی نیاز می شود( و خواه ناخواه) در نگهبانی و آبادانی آن می کوشد و به موازات افزایش ثروت و پیشرفت آن دولت در کیفیات آبادانی، بر بناها و دهکده ها و دژهای آن شهر نیز افزوده می شود.»(14)
د- ضعف و رکود شهر:
به اعتقاد ابن خلدون همان طور که ایجاد و توسعه شهرها به قدرت و توانایی دولت ها بستگی دارد، زوال و فروپاشی آن نیز وابسته به ضعف و ناتوانی دولت هاست.ابن خلدون در فصل نوزدهم از باب چهارم کتاب «مقدمه» به تحلیل و تبیین این همبستگی می پردازد، وی وضعیت عمران شهرنشینی را مقارن تشکیل دولت جدید بررسی نموده و آن را در مقایسه با دولت قبلی ناتوان و ضعیف قلمداد می نماید. وی در تبیین همبستگی بین دولت جدید و ضعف عمران شهری به عوامل اجتماعی و سیاسی اشاره نموده و چنین استدلال می کند که:
دولت جدید در آغاز به شیوه بادیه نشینی است؛ این شیوه مانع بروز تمایلات رفاه طلبانه و باعث کم شدن تجملات در میان دولت و مردم است، در نتیجه رکود اقتصادی و در نهایت ضعف و نقصان در عمران شهری پدید می آید.
تحلیل دیگر ابن خلدون این است که جنگ و ستیز دولت ها و غلبه یکی بر دیگری سبب می شود رفتار و رسوم دولت مغلوب و بخصوص آداب تجملی آنها در نظر دولت غالب نکوهیده جلوه نماید و به اصطلاح ضدارزش تلقی شود. و همین امر منجر به نابسامانی در جریان اقتصاد جامعه شده و سبب اخلال در عمران شهر می گردد.
عامل دیگری که در تبیین این همبستگی به کار می رود، تغییر پایتخت دولت غالب در اثر بسط قلمرو جغرافیایی خود می باشد که در این حالت پایتخت قبلی از رونق می افتد و عمران شهری دچار عقب ماندگی و انحطاط می شود.
دلیل دیگر وی این است که دولت غالب جهت سرکوب و پایگاههای دولت قبلی اعیان و اشراف شهر را که معمولاً از طرفی با دولت ها روابط مستحکمی دارند و از طرف دیگر قدرت اقتصادی جامعه در دست آنهاست در تنگنا و محدودیت قرار می دهد که این امر در رکود فعالیتهای اقتصادی و ضعف عمران شهری مؤثر است.
6- معیشت و اقتصاد در شهرها:
به اعتقاد ابن خلدون در شهرها به علت سازماندهی جمعی کار تولید ضروریات زندگی بسادگی و با نیروی کمی امکان پذیر است و مازاد نیروی کار صرف وسایل رفاه و امور تجملی می شود.فزونی کارهای انسانی سبب افزایش دارایی ها شده و فزونی دارایی ها در مسیر ارضای تمایلات زیباپسندانه و ظریف خواهانه سوق داده می شود، بنابراین زیبایی و ظرافت به صورت تنوع در مسکن، پوشاک و خوراک و... شکل می گیرد و این امر سبب ایجاد مشاغل بسیاری در جامعه شده و هنرمندان و صنعتگران را به تهیه لوازم رفاهی و تجملی تشویق می کند و این خود موجب رواج بازار و بالا رفتن درآمدها و هزینه شده و در نهایت منجر به پیشرفت و توسعه عمران می گردد. این روند در مراحل بعدی با شدت بیشتری رشد می یابد چرا که افزایش کارهای انسانی به توسعه وسایل تجملی و توسل به مناسک لذت پرستی مدد می رساند و همین امر باز به ایجاد صنایع نوین تجملی کمک کرده و سبب رشد درآمدها و دارایی ها و باعث رواج بازار می گردد.
بنابراین روند پیشرفت عمران را در اجتماع شهری می توان به شکل زیر ترسیم نمود. کار جمعی انسانهاــــ دارایی و ثروت ــــ صرف دارایی جهت تهیه وسایل و امکانات رفاهی و تجملی ــــ ایجاد مشاغل جدید صنعتی و هنری ــــ رواج بازارــــ بالا رفتن درآمدها و هزینه ها ــــ فزونی عمران و آبادانی ــــ گسترش تمایلات تجملی...
ابن خلدون در این رابطه چنین اظهار می دارد:
«درآمد و دارایی عبارت از ارزش کارهای انسانی است و از این رو هرگاه کارهای انسانی فزونی یابد بر ارزش آنها هم در میان آنان افزوده می شود و در نتیجه خواهی نخواهی دارایی و درآمد آنان فزونی می یابد و این امر موجب رفاه و توانگری آنان می شود و بدان منتهی می گردد که به تجمل پرستی و عادات و نیازمندیهای آن روی آورند و در زیبایی و ظرافت مساکن و پوشیدنی های خود بکوشند و ظروف و اثاث عالی و نیکو فراهم آورند و خدم و حشم و مرکوبهای بهتر آماده سازند و اینها همه کارهایی است که به ارزش هایشان طلب می شوند و برای ساختن آنها هنرمندان زبردستی برمی گزینند و آن گروه به تهیه کردن آنها همت می گمارند و در نتیجه بازار کارها و صنایع رواج می یابد و دخل و خرج مردم شهر افزونتر می شود و پیشه وران و هنرمندانی که این کارها را پیشه خود می کنند از راه کارهای خود ثروت به دست می آورند و هنگامی که عمران و اجتماع ترقی کند به همان نسبت بار دیگر کارها فزونی می یابد و سپس تجمل خواهی و آسایش طلبی به دنبال بدست آورده ها توسعه می پذیرد و عادات و رسوم و نیازمندیهای آن افزون می گردد و برای بدست آوردن آنها صنایع نوینی ابداع می شود و آنگاه ارزش آنها بالا می رود و به همین سبب دارایی و محصول در شهر برای بار دوم دو برابر می شود و بازار کارها بیش از بار نخستین رواج می یابد و همچنین در بار دوم و سوم کار رونق می گیرد زیرا کلیه آن کارهای زاید بر امور تجملی و توانگری اختصاص می یابد، برعکس کارهای اصلی که تنها به امور معاش تعلق می گیرد.»(15)
ابن خلدون سپس متذکر می شود چنانکه عمران شهری به واسطه افزایش وسایل آسایش و گسترش آداب تجملی توسعه یابد، وضعیت معیشت تمام اصناف جامعه به نسبت مردم شهرهای دیگر بهبود می یابد، یعنی وضعیت اقتصادی هر فردی در هر شأن و حرفه ای حتی گدایی مرفه تر از مردم هم صنف خود در شهرهای دیگر می شود. به اعتقاد ابن خلدون اجتماعات شهری در کلیت و تمامیت خود به سوی عمران و یا ویرانی سیر می کند نه اینکه در داخل نظام اجتماعی اختلافات اقتصادی منجر به تضاد طبقاتی و در نهایت انقلاب اجتماعی می گردد.
الف- تقسیم کار در جامعه شهرنشینی
ابن خلدون کار دسته جمعی انسان را عامل تعیین کننده عمران جوامع می داند، از نظر وی کار سبب بهبود معیشت و موجب رواج بازار و باعث استحکام دولت می گردد، به اعتقاد وی کار جمعی و آگاهانه مختص آدمی و مبنای ارزش و شاخص وضعیت عمران می باشد.«باید دانست که هر چه عمران سرزمین ها فزونی یابد و ملت های گوناگون در نواحی مختلف آنها سکونت گزینند و بر جمعیت آنها افزوده شود، به همان میزان وضع زندگی مردم آن نواحی نیز بهبود می یابد و بر میزان ثروت و بنیانگذاری شهرهای آنان می افزاید و دولت ها و کشورهای بزرگی در سرزمین های مزبور تشکیل می یابد و علت همه آنها همان فزونی کارهاست.»(16)
«فراوانی و وفور عمران به سرزمینی و نواحی مشرق اختصاص دارد و فزونی عمران به علت بسیاری نتایج کارها منشأ منافع و کسب های فراوان می شود.»(17)
از نظر ابن خلدون کار در شهرها از حالت بسیط و ضروری فراتر رفته مراتب پیچیدگی و کمال را می پیماید، و بنابراین کارها در جهت تخصص گرایی سیر نموده و با توجه به ضرورت دقت، ظرافت و زیبایی در آنها ناگزیر توسط صنعتگران و هنرمندان حرفه ای انجام می پذیرد. اگر انواع فعالیت های اقتصادی انسان را در یک تقسیم بندی کلی به سه بخش کشاورزی، صنعت و بازرگانی تقسیم نماییم، امر کشاورزی به علت سادگی و ضرورت آن به عهده بادیه نشینان بوده و بخش صنعت و بازرگانی به علت ترکیب و تفنن آن به طور عمده توسط شهرنشینان انجام می پذیرد، سخن ابن خلدون در این مورد چنین است:
«شهرنشینان دسته ای برای بدست آوردن معاش خویش به کار صنایع می پردازند و گروهی بازرگانی را پیشه می کنند.
حرفه ها و مشاغل شهرنشینان نسبت به مشاغل چادرنشینان بارورتر و مقرونتر به رفاء است زیرا عادات و رسوم زندگی آنان از حد ضروریات درمی گذرد و امور معاش ایشان به تناسب وسایلی که در دسترس آنان هست ترقی می کند.»(18)
ب- صنایع و شهرنشینی
ابن خلدون صنعت را از آن جهت که ریشه در اندیشه دارد مختص انسان دانسته و از آن لحاظ که امری ترکیبی و علمی و محتاج تعلیم و آموزش است متناسب با جامعه شهرنشینی قلمداد می کند. به اعتقاد وی نسبت دولت به شهرنشینی همچون نسبت شهرنشینی به صنعت است یعنی همان طور که شهرنشینی از توابع دولت است صنعت نیز تابعی از شهرنشینی است.ساخت جامعه شهری ایجاد می نماید که صنایع گوناگون در جهت رفع نیازهای تفننی و تجملی جامعه به کار گرفته شود. گرایش به ظرافت و زیبایی و تمایل به تنوع و تجدد در جمیع وسایل تجملی و امکانات رفاهی سبب می شود که گروههای کثیری از مردم به سوق حرفه های صنعتی و هنری روی آورده و درصدد نوآوری و ابتکار در صنایع و هنرها برآیند.
در کتاب مقدمه در این خصوص چنین آمده است:
« اما صنایع نسبت به کشاورزی در مرتبه دوم و پس از آن است، زیرا صنعت از امور ترکیبی و علمی است که در آن اندیشه و نظر را به کار می برند و از این رو صنعت غالباً جز در شهرها که از زندگانی بادیه نشینی متأخر و در مرتبه دوم آن است یافت نمی شود.»(19)
«صنایع خود از توابع شهرنشینی و حضارت است و بناها و ساختمانها به سبب صنایع کمال می پذیرد و ناچار باید کسانی در آموختن آنها مهارت یابند.»(20)
«صنایعی که از نظر عادات و کیفیات زندگانی تجملی مورد نیاز(توانگران) می باشد تنها در شهرهای پرجمعیت و بسیار آباد که آداب و شئون زندگانی تجملی و حضارت را بیش می گیرند رواج می یابد مانند، شیشه گری و زرگری و عطرسازی وآشپزی و رویگری و ساختن شیره انگور و هریسه سازی و دیبابافی و مانند اینها.»(21)
«شیوه های تجمل خواهی در همه چیز به حد ترقی و کمال می رسد، مانند تهیه کردن خوراکهای متنوع و لذت بخش و نیکوکردن آشپزخانه ها و برگزیدن پوشیدنیهای فاخر و رنگارنگ از ابریشم و دیبا و جز اینها و برآوردن خانه ها و قصرهای بلند و با شکوه... و در بهتر کردن کلیه وسایل معاش و زندگانی از پوشیدنی گرفته تا رختخواب و ظروف و اثاثه خانه می کوشند؛ این گروه شهرنشینانند.»(22)
لازم به ذکر است که تنوع و کیفیت صنایع در شهرهای گوناگون به یک میزان نیست بلکه به نسبت توسعه اجتماعی و اقتصادی هر جامعه متفاوت می باشد؛ هر چه شهر از لحاظ عمران پیشرفته تر، تنوع صنایع بیشتر و کیفیت آن نیکوتر می باشد.
سخن ابن خلدون در مورد تنوع صنایع چنین است:
« این گونه صنایع(تجملی) هم در شهرهای مختلف با هم تفاوت دارند و به هر اندازه که عادات و رسوم حضارت فزونی می یابد و کیفیات تجمل خواهی ایجاب می کند صنایعی از این نوع پدید می آید و در یک شهر متداول می شود و در شهر دیگر وجود ندارد چنانچه گرمابه ها را می توان از این مقوله شمرد.»(23)
وی در مورد نیکویی صنایع چنین می گوید:
« و نیکویی صنایع به نسبت اجتماع و ترقی یک شهر پیشرفت می کند چه در این مرحله به زیبایی آنها توجه می کنند و می کوشند صنایع بهتر و ظریف تر تولید کنند تا مورد پسند مردمی باشد که به مرحله تجمل خواهی و توانگری رسیده اند.»(24)
ابن خلدون سپس با تقسیم کالاها به دو نوع تفننی و ضروری وضعیت آنها را در رابطه با کمی و فزونی عمران تحلیل می نماید که می توان آن را به طور خلاصه در جدول زیر ارائه نمود:
کالا وضع عمران |
رکود |
پیشرفت |
ضروری |
گران |
ارزان |
تفننی |
ارزان |
گران |
ابن خلدون گرانی صنایع در شهرهای پرجمعیت را به دلایل زیر می داند:
- تقاضای زیاد
- عزت نفس صنعتگران و اهمیت به کار خود
- رقابت در خرید کالاها
وی همچنین گرانی کالاهای ضروری را در حالت رکود عمران به علت احتکار و عدم اطمینان به آینده قلمداد می کند.(25)
7- ارتباط عوامل تشکیل دهنده عمران شهری
از نظر ابن خلدون میان نهادهای اجتماعی و همچنین عوامل تشکیل دهنده عمران شهری تناسب و هماهنگی برقرار است.تعداد جمعیت، توسعه اقتصادی، وسعت جغرافیایی، قدرت دولت، تقسیم کار، درآمدها و هزینه، صنایع و علوم همه از اموری هستند که به نحو هماهنگ در یکدیگر تأثیر و تأثر متقابل دارند.
سخن ابن خلدون در این مورد چنین است:
« و باید دانست که همه اینها از اموری است که با یکدیگر تناسب دارند، یعنی وضع دولت از لحاظ ضعف و نیرومندی و بسیاری یک ملت و با یک نسل و بزرگی شهر یا شهرستان و فراوانی نعمت و ثروت و دیگر کیفیات همه اینها با هم متناسبند.»(26)
ابن خلدون سپس به نقش تعیین کننده دولت در تنظیم امور اجتماعی و اقتصادی اشاره می کند و رابطه عمران را به طور کلی با دولت همچون رابطه ماده و صورت قلمداد می نماید، یعنی همان طور که صورت نشانگر و مبین حالات وجودی ماده است دولت نیز عوامل موجده عمران شهری را سامان می دهد و کلیه امکانات اقتصادی و تأسیسات اجتماعی را از طریق سازماندهی و برنامه ریزی و مطابق الگوی فکری و عملی خود مورد بهره برداری قرار می دهد.
« دولت و پادشاهی در برابر عمران به منزله صورت برای ماده است که شکل نگهبان نوع خود برای وجود ماده می باشد، و در علوم حکمت ثابت شده است که انفکاک یکی از آن دو از دیگری امکان ناپذیر است، بنابراین دولت بدون عمران به تصور نیاید و دولت و پادشاهی بی عمران متعذر است، به علت آنکه تجاوز در طبایع بشر است واین امر موجب می شود که در هر عمران و اجتماعی حاکم و رادعی به وجود آید و سیاست امور نگهبانی اجتماع تعیین گردد و این سیاست یا از راه شریعت و یا از راه کشورداری و پادشاهی اجرا می شود و معنی دولت نیز همین است.»(27)
وی آنگاه به پیوستگی انفکاک ناپذیر دولت و عمران اشاره نموده و بر تأثیر تعیین کننده و سرنوشت ساز دولت تأکید می کند و چنین می گوید:
« و هرگاه آن دو از یکدیگر تفکیک نشوند پس خواهی نخواهی اختلال یکی در دیگری مؤثر خواهد بود، چنانکه نابودی یکی در نابودی دیگری تأثیر می بخشد و خلل عظیم البته در نتیجه خللی است که به دولت کلی راه می یابد مانند دولت ایران و روم...»(28)
8- روان شناسی اجتماعی
ابن خلدون پس از تحلیل رابطه هماهنگ عوامل و نهادهای اجتماعی به بررسی ویژگی های روانی جمعی عمران شهری می پردازد و آنگاه عادات و رفتار اجتماعی و خصوصیات اخلاقی و روانی را که از متن جامعه شهری و متناسب با آن ظهور یافته است، مورد تبیین قرار می دهد. مجموعه این خصوصیات را می توان به ترتیب زیر مورد بررسی قرار داد:الف- رفتار جمعی ناشی از نیازهای غیرضروری اقتصادی
ابن خلدون تجمل پرستی و تفنن گرایی را از خصوصیات انفکاک ناپذیر عمران شهری دانسته و آن را به مثابه عامل تبیین کننده بسیاری از تمایلات جمعی و رفتار اجتماعی قلمداد می کند.به اعتقاد وی زیادت طلبی و حرص از مختصات مشترک روانی جامعه شهری است و از آنجا که شعله های سرکش حرص هر لحظه فزونی می گیرد بنابراین امکان پاسخگویی به آن از طرق مشروع ممکن نیست، در این حالت شهرنشینان با استفاده از شیوه های ضداخلاقی فاسد درصدد تأمین نیازهای تجملی و غیرضروری برمی آیند و به اعمال و رفتار ناشایستی به شرح زیر تمسک می جویند:
رباخواری- قماربازی، دزدی، غل وغش، تقلب در معامله، حیله ورزی، فریب کاری، سوگند شکنی، ...
سخن ابن خلدون در این خصوص چنین است:
« اما فسادی که در نهاد یکایک از اهالی شهر بخصوص راه می یابد عبارت است از رنج بردن و تحمل سختی ها برای نیازمندیهای ناشی از عادات و به اقسام بدیها گراییدن برای بدست آوردن آنها و زیانهایی که پس از تحصیل آنها به روان آدمی می رسد و خوی انسان را به رنگهای گوناگون بدی در می آورد، و به همین سبب فسق و شرارت و پستی و حیله ورزی در راه بدست آوردن معاش خواه از راه صحیح و خواه از بیراهه فزونی می یابد و نفس انسان به اندیشیدن در این امور فرو می رود و در این گونه کارها غوطه ور می شود و انواع حیله ها در آن به کار می برد چنانکه می بینیم این گونه کسان بر دروغگویی و قماربازی و غل وغش کاری و فریبندگی و دزدی و سوگندشکنی و رباخواری در معاملات گستاخ می شوند.»(29)
ب- رفتار جمعی ناشی از هوای نفس و لذت پرستی
تنوع طلبی در لذات جسمانی و فرو رفتن در شهوات از ویژگی های دیگر رفتار اجتماعی شهرنشینان است، عادات و رفتاری که از شیوه زندگی تجملی شهری منشأ می گیرد نفس انسان را به سوی تنوع طلبی و زیاده روی در شهوات سوق داده و به طرف تجاهر به فسق و مباهات به بدکاری می کشاند، عادات پسندیده در مردم به فراموشی سپرده می شود و آداب و رفتار نکوهیده با ظاهری فریبنده جلوه گر می گردد. سخنان رکیک و زشت به همراه بی شرمی و بی حیایی در روابط اجتماعی، جایگزین متانت و وقار می شود.ابن خلدون در این مورد چنین می گوید:
«سپس می بینیم به علت بسیاری شهوات و لذتهای ناشی از تجمل پرستی به راهها و شیوه های فسق و بدکاری و تجاهر بدانها بیناتر و آگاهترند و در راه فرورفتن در این گونه لذات حشمت و وقار را حتی در میان نزدیکان و خویشاوندان و محارم خویش از دست می دهند... و شهر همچون دریایی می شود که امواج فرومایگان و صاحبان اخلاق زشت و ناپسند در آن به جنبش درمی آید.»(30)
«شهرنشینان از این رو که پیوسته در انواع لذتها و عادات تجمل پرستی و ناز و نعمت غوطه ورند و شهوات دنیوی را پیشه می گیرند نهاد آنان به بسیاری از خویهای نکوهیده و بدیها آلوده شده است و به همان اندازه که خویهای ناپسند و عادات زشت در نهاد آنان رسوخ یافته است از شیوه ها و رفتارهای نیکو و نیکویی دور شده اند به حدی که از میان آنان شیوه شرمندگی و سنگینی رخت بر بسته است، و می بینیم که بسیاری از ایشان در مجالس و محافل و در میان بزرگتران و محارم خود سخنان زشت و دشنامها و کلمات رکیک بر زبان می آورند و به هیچ رو شرم و وجدان و حیا مانع آنان نمی شود و ایشان را از این روش ناپسند باز نمی دارد، زیرا عادات بد چنان ایشان را فرا گرفته است که در کردار و گفتار از تظاهر به اعمال زشت و ناستوده امتناع نمی ورزند.»(31)
ابن خلدون با توجه به ساخت اجتماعی و اقتصادی شهرها رفتار اجتماعی افراد را مورد تبیین قرار می دهد. به اعتقاد وی آسایش و آرامش در شهرها انگیزه های شهوانی افراد را قوی و نیرومند می کند و در نتیجه آن تنوع طلبی و افراط در شهوات باعث فساد نوع انسان می گردد(32)، وی در این مورد چنین اظهار می دارد:
« و دیگر از مفاسد شهرنشینی فرو رفتن در شهوات و لگام گسیختگی در آن است به علت آنکه تجمل پرستی شیوع می یابد و در نتیجه تفنن در شهوات شکم از قبیل خوردنی های لذیذ( و آشامیدنی های گوارا پدید می آید) و به دنبال آن تنوع در شهوات فرج به وسیله انواع زنان به صورت زنا و لواط پدید می آید و این گونه اعمال به فساد نوع منتهی می شود.»(33)
ج- شهرنشینی عامل از خود بیگانگی انسان
به اعتقاد ابن خلدون کمال عمران شهرنشینی مقارن است با مسخ از خودبیگانگی انسان. وی با توجه به تباهی امور زیر سقوط انسان را اجتناب ناپذیر می داند:- قدرت و همت افراد:
در مرحله کمال شهرنشینی افراد دیگر قادر به تأمین نیازهای ضروری خود نیستند زیرا که آرامش طلبی از یک طرف و بلندپروازی از طرف دیگر ایشان را به ضعف و سستی می کشاند.
زندگی در شهرها روحیه پذیرش قهر و تأدیب را در انسان ایجاد می کند و متعاقب آن فرد قدرت دفاع از خویش را از دست داده و به عافیت طلبی معتاد می شود.
- دیانت:
دستورات و احکام دین به سبب پذیرش آداب تجملی فراموش شده و دین نقش انسان سازی و نظارت اجتماعی خود را از دست داده است.
- اخلاق:
رفتار و منش پسندیده در اثر رسوخ عادات تجملی که به واسطه زندگانی شهری در انسان ایجاد می شود به رفتار نکوهیده و زشت تبدیل می گردد.
ابن خلدون در این مورد چنین می گوید:
«غایت عمران و اجتماع عبارت از حضارت و تجمل خواهی است و هرگاه اجتماع به غایت خود برسد به فساد برمی گردد و مانند عمر طبیعی کلیه حیوانات در مرحله پیری داخل می شود بلکه می گوییم خویهایی که از حضارت به دست می آید عین فساد است زیرا انسان را بی گمان وقتی می توان انسان نامید که بر جلب منافع و دفع مضار و استقامت احوال و اخلاق خود برای کوشیدن در این راه قادر باشد و حال آنکه یک فرد شهرنشین توانایی ندارد که نیازمندیهای خود را به تن خویش فراهم آورد، یا بدان سبب که در نتیجه آرامش طلبی از آن عاجز است یا به سبب بلندپروازی که به علت تربیت در مهد ناز و نعمت و تجمل پرستی برای او حاصل آمده است و این دو صفت هر دو مذموم است؛ و همچنین نمی تواند زیانها را از خود براند زیرا خوی دلاوری را به سبب تجمل پرستی و قهرتأدیب از دست می دهد و در نتیجه این ترتیب متکی به نیروی نگهبانی و لشکری می شود تا از وی دفاع کند. گذشته از این او غالباً از لحاظ دینی فاسد می شود زیرا عادات و فرمانبری از آنها مایه تباهی وی می شود و ملکات اخلاقی او بجز در افراد نادری تغییر می یابد چنانکه ثابت کردیم و هرگاه انسان از لحاظ قدرت خود و سپس در اخلاق و دین خویش فاسد شود در حقیقت او انسانیت خود را تباه می کند و مسخ می گردد.»(34)
ابن خلدون استحاله شدن انسان را از فطرت نخستین خویش و مسخ شدن وی را در عادات و آداب زشت و نکوهیده منشأ اضمحلال عمران و تباهی حضارت قلمداد می کند.
9- انحطاط و فروپاشی حضارت(شهرنشینی)
به اعتقاد ابن خلدون عمران شهری مانند زندگی انسان دارای مراحل رشد، کمال و انحطاط است، وی انحطاط عمران را با توجه به ساخت اقتصادی و اجتماعی شهرنشینی در مرحله کمال حضارت امری حتمی الوقوع و اجتناب ناپذیر قلمداد می کند.عوامل بسیاری در زوال شهرها مؤثرند که قبلاً به بعضی از آنها از جمله عوامل روانی جمعی و همچنین عوامل دینی و اخلاقی اشاره شد. در اینجا با توجه به ساخت اجتماعی، اقتصادی اجتماع شهرنشینی به بررسی سیرتحول و فروپاشی آن می پردازیم. از نظر ابن خلدون در مرحله کمال حضارت و شهرنشینی به علل تجمل گرایی و گسترش نیازهای غیرضروری و همچنین افزایش باج و خراجها درآمد مردم تکافوی مخارج آنها را نمی نماید و همین امر سبب گسترش فساد و در نهایت سقوط عمران می گردد.
ابن خلدون در این مورد چنین می گوید:
« و اصلاح نشدن امور دنیوی وی بدان سبب است که عادات مزبور نیازمندیها و مخارج بسیار برای او پیش می آورد و این نیازمندیها به حدی افزون است که عواید او در برابر آنها وافی نیست، زیرا به علت تفنن جویی در شهرنشینی مخارج مردم شهر فزونی می یابد.
کمال حضارت همیشه در پایان دوران دولت و هنگام نیرومند شدن آن روی می دهد و این مرحله همان زمان وضع باجها به وسیله دولت هاست، چه در این مرحله مخارج دولت چنانکه یاد کردیم فزونی می یابد و نتیجه وضع باجها این است که فروشندگان کالاها اجناس خود را گران می کنند... و بالنتیجه مخارج شهرنشینان افزایش می یابد و از مرحله میانه روی به اسراف منتهی می شود و هیچ راهی برای بیرون شدن از این وضع ندارند، زیرا عادات تجمل خواهی و شهرنشینی بر آنان چیره می شود و از آنها فرمانبری می کنند و کلیه وجوهی را که از راه پیشه ها و حرفه ها به دست می آورند باید صرف این گونه تجملات کنند و از این رو یک به یک گرفتار بینوایی و فقر می شوند و در ورطه مسکنت و ناداری غوطه ور می گردند و خریداران کالاها تقلیل می یابندو در نتیجه بازارها کاسد می شود و وضع شهر رو به تباهی می گذارد و موجب همه اینها افراط در امور شهرنشینی و تجمل خواهی و ناز و نعمت است، و اینها مفاسدی است که به طور عموم در بازارها و عمران شهر روی می دهد.»(35)
10- مقایسه جوامع بدوی و شهری
مراحل تشکیل اجتماع ساده بدوی تا بسط قدرت آن و رسیدن به مرحله شهرنشینی و سپس اوج و کمال شهرنشینی و در نهایت سقوط و زوال آن را از دیدگاه ابن خلدون در این فصل مورد بررسی قرار دادیم، اینک جهت تلخیص و تکمیل مطلب به نحو اختصار برخی از مشخصات اصلی جوامع بدوی و شهری را به صورت زیر می آوریم:
اجتماع بادیه نشینی |
اجتماع شهرنشینی |
زندگی در حد ضروریات حیات |
زندگی تجمل خواهانه، آسایش طلبانه
همبستگی اجتماعی ضعیف و ضعف عصبیت عامل زوال جامعه |
پی نوشت ها :
1. مقدمه، ص 675.
2. مقدمه، ص 673.
3. مقدمه، ص 674.
4. مقدمه، ص 676.
5. مقدمه، ص 677.
6. مقدمه، ص 684.
7. مقدمه، ص 687.
8. مقدمه، ص 674.
9. مقدمه، ص 678.
10. مقدمه، ص 681.
11. مقدمه، ص 682.
12. مقدمه، ص 674.
13. مقدمه، ص 675.
14. مقدمه، ص 676.
15.مقدمه، ص 713.
16. مقدمه، ص 723.
17. مقدمه، ص 725.
18.مقدمه، ص 227.
19. مقدمه، ص 759.
20. مقدمه، ص 706.
21. مقدمه، ص 746.
22. مقدمه، ص 227.
23. مقدمه، ص 746.
24. مقدمه، ص 794.
25. مقدمه، فصل دوازدهم، باب چهارم.
26. مقدمه، ص 734.
27. مقدمه، ص 744.
28. همان.
29. مقدمه، ص737.
30. همان.
31. مقدمه، ص 232.
32. این نظر با مطالعه رفتار جنسی در ما در شهرهای نوین بسیار تأمل انگیز و قابل مطالعه است.
33. مقدمه، ص 233.
34. مقدمه، ص 740.
35. مقدمه، ص 736 و 737.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}