ماهیت زیبایی شناسی تلویزیون و سینما
به یک اعتبار می توان از سه منظر کلی به رسانه تلویزیون به مثابه یک مقوله ارتباطی و رسانه ای پرداخت که عبارتست از:
نویسنده: دکتر اصغر فهیمی¬فر
به یک اعتبار می توان از سه منظر کلی به رسانه تلویزیون به مثابه یک مقوله ارتباطی و رسانه ای پرداخت که عبارتست از:
1- رویکرد مدیریت رسانه یا مدیریت تلویزیون، که در این رویکرد مباحثی مانند: کنداکتور(جدول پخش برنامه)، تحلیل جامعه شناختی و فرهنگی از نیازهای اجتماعی، مخاطب شناسی و غیره مورد توجه قرار می گیرند.
2- رویکرد زیبایی شناختی رسانه؛ که در این بررسی خاستگاههای ایدئولوژیک و زیبایی شناختی زبان و تکنیک های تلویزیون و ابداع ظرفیت های بیانی جدید برآمده از بطن اقتضائات فرهنگی مورد بحث قرار می گیرند.
3- رویکرد فلسفی در رسانه و تلویزیون، که در این رویکرد به مباحثی من جمله فلسفه رسانه تلویزیون، نسبت رسانه با فرهنگ های بومی، ذات تکنولوژیک رسانه تلویزیون، هستی شناسی و معرفت شناسی رسانه تلویزیون، اقتضائات جوهری رسانه تلویزیون با موضوعات سرگرم کننده یا جدی و... می پردازد.
در این مقاله کوشش شده است از منظر دوم به رسانه تلویزیون یعنی تحلیل خاستگاه های زیبایی شناختی تلویزیون به این رسانه پرداخته شود و به این سؤال پاسخ داده شود که عناصر متشکله در ماهیت تلویزیون چیست؟ و آیا می توان در این ماهیت تصرف کرد؟ پیش از ورود به مطلب، ذکر این نکته ضرور به نظر می رسد که به اعتبار تکنیک های زیبایی شناختی، می توان تلویزیون را در امتداد سینما مطالعه کرد بنابراین در فرازهایی از بحث، تلویزیون و سینما تواماً مورد بحث قرار گرفته است.
سینما و تلویزیون شاید اولین رسانه های هنری ای بودند که تکوین و تولد آنها در تقدیر فکری و تاریخی یک فرهنگ خاص یعنی غرب رقم خورد. تمامی تمدن ها و فرهنگ های کهن در سیر تکاملی خود بصورت کاملاً طبیعی نیازمند رسانه ها و هنرها شدند و هر کدام متناسب با مختصات فرهنگی خود مانند دین، زبان، دیدگاههای فلسفی، نژاد، جغرافیای طبیعی، و غیره اقدام به آفرینش انواع قوالب هنری مانند شعر، داستان، نقاشی، موسیقی و معماری کردند. بنابراین از آنجائیکه خصایص زیبایی شناختی در هر هنری ترجمان منابع و خاستگاههای فرهنگی هر ملت است می توان گفت هر قوم و فرهنگی، هنرهای یاد شده را از بنیاد اختراع کرد. بدین معنی که مثلاً تفاوت شعر و موسیقی و نقاشی در هنر سنتی ایران با شعر و موسیقی و نقاشی تمدن یونان باستان ماهیتاً متفاوت است و این تفاوت نه به اعتبار موضوعات بلکه به اعتبار تفاوت های خاص زیبایی شناختی و ساختاری است. ریشه این استقلال زیبایی شناختی قوالب هنری در تمدنها را باید در عللی مانند فواصل جغرافیایی بین تمدنها و عدم ارتباط یا ارتباط ضعیف ما بین تمدنها و فرهنگها در ادوار قدیمی جستجو کرد که سبب استقلال ماهوی فرهنگ ها و هنرها می گشت. این فاصله فرهنگی و جغرافیایی مانع می شد یک تفکر و فرهنگ چنان سیطره ای پیدا کند که به عنوان یک فرهنگ و تمدن جهانی تمامی فرهنگ های دیگر را به زیر سلطه درآورد و به تبع، هنر آن فرهنگ نیز بر جهان مسلط شود. در حالیکه در دنیای مدرن به علت کوتاه شدن فواصل جغرافیایی و رشد ارتباطات، فرهنگ و تمدن غرب توانسته به یک عامل مسلط جهانی بدل شود و فرهنگ های سنتی را در موقعیت انفعالی قرار بدهد. رابطه تعاملی بین صورت های هنری و مبانی زیبایی شناختی هنرهای سنتی با مبانی فرهنگی تمدنهای سنتی سبب گردید که هیچ فاصله ای بین تفکر این اقوام با صورت های هنری آنها به وجود نیاید به گونه ای که هنر آنها عین فرهنگ آنان شود. و به قول جان دیویی فیلسوف آمریکایی از طریق هنر می شود فرهنگ آنها را شناخت. در گذشته ما با تمدنها و فرهنگ ها و هنرهای مستقلی روبرو بودیم اما اینک یک تمدن و فرهنگ غالب به نام "غرب" به منصه ظهور رسیده است که می کوشد سایر فرهنگها را کاملاً در خود هضم کند و هنر آن به شدت بر سایر هنرهای منطقه ای نفوذ کرده است. آغاز این روند را می توان از دوران رنسانس در قرن 15 به بعد که ابتدای شکل گیری تاریخی پدیده ای به نام "دهکده جهانی" (Gelobal villege) و آغاز جهانی سازی غرب است و پی گرفت.
نتیجه این روند تاریخی آن شد که شاید برای اولین بار سینما و تلویزیون بعنوان بخشی از تلاش زیبایی شناختی بشر غربی در خطه جغرافیایی و فرهنگی غرب شکل گرفت و با سرعتی باور نکردنی تبدیل به فراگیرترین و مهم ترین قالب جهت بروز احساسات زیبایی شناختی نه تنها انسان غربی بلکه کل انسانها صرف نظر از تفاوت های فرهنگی، دینی، زبانی، نژادی و... شود.
همانطور که گفته شد در جهان قدیم احساسات زیبایی شناسی و هنری اقوام در یک روندی طبیعی زبان تکنیکی خود را پیدا می کردند و قابلیت های بیان هنری متناسب با انگیزش های بنیادین مانند دین، ملیت،... شکل می گرفتند و اینگونه نبود که یک قوم احساسات زیبایی شناختی خود را با قالب هنری یک فرهنگ بیگانه منتقل کند؛ از این رو هیچگاه قالب های بیانی و هنری فرهنگ ها در جهت ارائه و بروز ارزش های فرهنگی همان اقوام، دچار تصلب، کاستی و تنگنا نمی شد. اما با شکل گیری رسانه های مدرن در غرب مانند تلویزیون برای اولین بار انسان قرون جدید مجبور شد احساسات زیبایی شناختی خود را بر محمل تکنیک هایی به منصه ظهور برساند که زاییده و محصول ارزشهای فرهنگی خوب نبود بلکه محصول فرهنگ غربی بود. همان تکنیک هایی که خود تبلور ارزشهای فرهنگ غربی بود و این نقطه آغاز مباحثی تحت عنوان"بحران هویت در هنر، سینما و تلویزیون" شد. تلویزیون و سینمای غربی که برآیند روند تاریخ اندیشه غربی است خود به خود در انتقال و انعکاس مفاهیم و ارزشهای سکولالیسم ورزیده شد و با این فرهنگ تناسب پیدا کردند؛ لذا همین تلویزیون و سینما به معنای مجموعه ای از تکنیک ها و روشهای انتقال مفهوم هنگامی که به دنیای شرقی، اسلامی و ایرانی صادر شد به علت عدم نسبت این تکنیک ها با ارزشهای اسلامی و ایرانی نتوانست در خدمت کامل مفاهیم بومی قرار گیرد و در بسیاری از موارد حتی نقض غرض هم شد. از اینجاست که این پرسش به وجود آمد آیا می توان این توسن تربیت شده در غرب را بومی کرد.
توجه به این نکته لازم است که مسائل و مشکلاتی که فرا روی بومی سازی رسانه های تکنولوژیک مانند تلویزیون وجود دارد تنها مربوط به کشور ایران نیست و معضلی جهانی است؛ و البته معضلی نیست که بتوان با یک تدبیر و راه حل یکسان آن را از میان برداشت. مثلاً اگر"ازو" فیلمساز شهیر ژاپنی یا تارکوفسکی فیلمساز روسی و برخی دیگر توانستند به یک مجموعه از تجارب و ابداعات زیبایی شناختی بر اساس ارزشهای فرهنگ بومی خود دست یابند هیچ دلیلی وجود ندارد که همان تجارب و ابداعات قابل استفاده برای سایر فرهنگها هم باشد. بلکه هر فرهنگی باید بومی سازی را در بطن دقایق فرهنگ خود جستجو کند و از طریق نسبتی که ارزشهای فرهنگی آن قوم با ماهیت زیبایی شناختی این رسانه ها برقرار می کند آن مشکل را حل کند. تاریخ نشان داده است که در هنر هیچگاه یک الگوی انترناسیونالیستی بوجود نیامده است که بتواند به یکسان در خدمت فرهنگ های مختلف قرار گیرد زیرا ذوق و زیبایی به شدت وابسته به زیرساخت های فرهنگی هر جامعه است. پس هر ساختار هنری، با محتوای فرهنگی خاصی نسبت برقرار می کند و به تعبیری ساختار خود نوعی محتوا است.
حال که دانستم باید در ماهیت زیبایی شناختی رسانه تلویزیون تصرف کرد تا این زبان قدرت تکلم فرهنگ بومی را پیدا کند ذکر این سؤال ضروری است که این مسئله تا چه حد امکان پذیر می نماید. آیا تصرف زیبایی شناختی رسانه های تکنولوژیک منع ذاتی دارند؟ و اینکه آیا می توان در ماهیت تکنولوژیک و زیبایی شناختی رسانه های جدید تصرف کرد.
برخی اعتقاد دارند که سینما و تلویزیون از محصولات تکنولوژیک غرب اند و نمی توان آنها را مجرد از ماهیت و جوهره غرب در مورد بررسی قرار داد. غرب دارای یک وحدتی است که سایه خود را بر اجزای آن گسترانیده و هرگز نمی توان یک جزئی از آن را بی ارتباط با کلیت این ارگانیزم و در مغایرت با آن بکار گرفت. ماهیت تکنولوژی و رسانه های مدرن بعنوان اجزاء تمدن غرب با حقیقت این وحدت نسبت دارند و میزان تصرف ما در ماهیت رسانه ها در حد "اعراض" خواهد بود و حقیقت آن جوهره از تصرف محفوظ باقی خواهد ماند. در نقطه مقابل این نظریه برخی معتقدند که تکنولوژی در خدمت انحصاری تمدن غربی و هیچ تمدن دیگری نیست اما اعراض آن می تواند در خدمت هر فرهنگی باشد. آیا می توانیم بگوئیم جوهر علم غربی یا شرقی است؟ هرگز. اما می توانیم بگوییم علم می تواند در خدمت حقیقت باشد و آن را آشکار کند و یا در ضدیت با آن، آن را مستور کند. در منابع دینی اسلامی آمده است که علم نور است اما همین نور ممکن است تبدیل به حجاب شود. آن هم حجاب اکبر. بنابراین نحوه ظهور این مسئله بسته به نوع نسبتی است که با علم برقرار می شود.
اگر تکنیک را معادل فن بکار بریم و مراد از تکنولوژی را فن آوری بدانیم آیا می توان گفت که تنها غرب مهد فن و فن آوری بوده است. فن و فن آوری نتیجه نیاز فطری و عملی انسان به ابزار سازی بوده است؛ و در همه جوامع به وجود آمده است. اگر این گفته را بپذیریم که جوهر و ماهیت تلویزیون غربی است و با بنیادهای فرهنگی ما منافات دارد پس دینی کردن تلویزیون و سینما یک توهم است و این همه تلاش در ایران و دنیا در بومی سازی رسانه های جدید به مثابه آب در هاون کوبیدن خواهد بود؟ باید گفت دو رویکرد فوق الذکر به ماهیت رسانه های تکنولوژیک دارای ریشه های متباین فلسفی اند که لازم است مورد توجه قرار گیرند. رویکردی که معتقد است رسانه های جدید ابزارهایی اند که می توانند در خدمت فرهنگ های مختلف قرار گیرند یک رویکرد ابزارانگارانه است که منشأ تاریخی این نگره ابزار انگارانه از تکنولوژی را می توان در آراء ارسطو جستجو کرد. در این منظر فن آوری نظم و سامانی است که انسان به اشیاء (وسایل، آلات و ادوات، ماشینها، مواد و علوم) می دهد تا به اهداف خود نایل شود. در این نگره تکنولوژی، فی نفسه واجد هیچ معنایی نیست بلکه خنثی است. فن آوری وسیله ای است در خدمت اهداف ما و نسبت به وجود آدمی و ماهیت جامعه، امری است عارضی و ارزش آن در واقع تابعی است از اهداف غیرفن آورانه.(1)
در مقابل این نگاه فلسفه تکنولوژی هایدگر قرار دارد. به اعتقاد او فرهنگ صنعتی معاصر نظام ساماندهی ابزار انگارانه ای است از وسایل غیراخلاقی و کارآمدی و کفایت فن سالاری که در نقطه مقابل انگاره های دینی قرار می گیرد. به عقیده او، شرط صحت و اعتبار درک ما از رسانه و دین در بلند مدت صیقل دادن فهم و درک خود از فن آوری است. تغییر الگوی کارکرد گرایی به الگو و رویکرد" دین و رسانه های جمعی" نیازمند آن نوعی تلقی از فن آوری است که مبتنی بر ساختار فن آوری باشد. به اعتقاد هایدگر، این سخن به معنی شناخت فن آوری بر اساس مفهوم وجود و شناخت رفتار انسان به عنوان فرهنگی مبتنی بر فن آوری است.(2)
هایدگر با نقد مبنای هستی شناختی تکنولوژی، الگوی ابزار انگاری را به چالشی سخت می کشاند. از نظر هایدگر، انسان با فن آوری رابطه ای بیرونی ندارد بلکه فن آوری با ساختار وجودی انسان عجین است.(3)
در فلسفه وجودی هایدگر هستی انسان با اشیاء و امور تفاوت اساسی دارد. هستی ارادی وجه ممیزه انسان از دیگر موجودات است و وجود فقط از طریق انسان می تواند خود را آشکار سازد و تحقق پذیرد. انسان تنها موجودی است که تمام اشیای عالم با حضور او معنا می یابند. پدیده ها" هست بودن" خود را از طریق انسان آشکار می سازند. موجودات انسانی"آشکار کننده" وجود هستند. آدمیان دارای موقعیت انحصاری کشف و طرح مسئله وجود از طریق خودآگاهی منحصر به فرد خویش هستند.(4) دیدگاه ابزار انگارانه، تکنولوژی را برابر با مصنوعات و ابزار می داند و نوآوری های فنی را به سطح تولیدات فنی تنزل می دهد. اما در دیدگاه هایدگر، فن آوری اسم نیست، بلکه فعل و فرایندی است که در آن وجود انسان به صورت مرتبط با طبیعت شکل می گیرد.(5) از نظر هایدگر، تکنولوژی ابزار صرف یا مجموعه ای از اشیاء نیست، بلکه گونه و نحوه ای از ظهور و انکشاف است؛ یعنی حقیقتی است در گستره ای که این حقیقت به وقوع می پیوندد."(6) وقتی که از تکنولوژی به عنوان امری خنثی سخن می گوییم به بدترین نحو درباره آن داوری کرده و با آن مواجه شده ایم." این تصور که امروزه از آن تجلیل می کنیم، ما را از ماهیت و ذات فن آوری کاملاً غافل و گمراه ساخته است.(7)«ایده» معتقد است فن آوری محصول ابتکارات فردی نیست بلکه حصول و تکوین آن مبتنی بر دیدگاهی است که جهان فرهنگی و طبیعی به ما تحمیل می کند فن آوری از لحاظ هستی شناسی برحسب داده های تمدنی که مسلم و بدیهی است تجلی می یابد.(8)
1- رویکرد مدیریت رسانه یا مدیریت تلویزیون، که در این رویکرد مباحثی مانند: کنداکتور(جدول پخش برنامه)، تحلیل جامعه شناختی و فرهنگی از نیازهای اجتماعی، مخاطب شناسی و غیره مورد توجه قرار می گیرند.
2- رویکرد زیبایی شناختی رسانه؛ که در این بررسی خاستگاههای ایدئولوژیک و زیبایی شناختی زبان و تکنیک های تلویزیون و ابداع ظرفیت های بیانی جدید برآمده از بطن اقتضائات فرهنگی مورد بحث قرار می گیرند.
3- رویکرد فلسفی در رسانه و تلویزیون، که در این رویکرد به مباحثی من جمله فلسفه رسانه تلویزیون، نسبت رسانه با فرهنگ های بومی، ذات تکنولوژیک رسانه تلویزیون، هستی شناسی و معرفت شناسی رسانه تلویزیون، اقتضائات جوهری رسانه تلویزیون با موضوعات سرگرم کننده یا جدی و... می پردازد.
در این مقاله کوشش شده است از منظر دوم به رسانه تلویزیون یعنی تحلیل خاستگاه های زیبایی شناختی تلویزیون به این رسانه پرداخته شود و به این سؤال پاسخ داده شود که عناصر متشکله در ماهیت تلویزیون چیست؟ و آیا می توان در این ماهیت تصرف کرد؟ پیش از ورود به مطلب، ذکر این نکته ضرور به نظر می رسد که به اعتبار تکنیک های زیبایی شناختی، می توان تلویزیون را در امتداد سینما مطالعه کرد بنابراین در فرازهایی از بحث، تلویزیون و سینما تواماً مورد بحث قرار گرفته است.
سینما و تلویزیون شاید اولین رسانه های هنری ای بودند که تکوین و تولد آنها در تقدیر فکری و تاریخی یک فرهنگ خاص یعنی غرب رقم خورد. تمامی تمدن ها و فرهنگ های کهن در سیر تکاملی خود بصورت کاملاً طبیعی نیازمند رسانه ها و هنرها شدند و هر کدام متناسب با مختصات فرهنگی خود مانند دین، زبان، دیدگاههای فلسفی، نژاد، جغرافیای طبیعی، و غیره اقدام به آفرینش انواع قوالب هنری مانند شعر، داستان، نقاشی، موسیقی و معماری کردند. بنابراین از آنجائیکه خصایص زیبایی شناختی در هر هنری ترجمان منابع و خاستگاههای فرهنگی هر ملت است می توان گفت هر قوم و فرهنگی، هنرهای یاد شده را از بنیاد اختراع کرد. بدین معنی که مثلاً تفاوت شعر و موسیقی و نقاشی در هنر سنتی ایران با شعر و موسیقی و نقاشی تمدن یونان باستان ماهیتاً متفاوت است و این تفاوت نه به اعتبار موضوعات بلکه به اعتبار تفاوت های خاص زیبایی شناختی و ساختاری است. ریشه این استقلال زیبایی شناختی قوالب هنری در تمدنها را باید در عللی مانند فواصل جغرافیایی بین تمدنها و عدم ارتباط یا ارتباط ضعیف ما بین تمدنها و فرهنگها در ادوار قدیمی جستجو کرد که سبب استقلال ماهوی فرهنگ ها و هنرها می گشت. این فاصله فرهنگی و جغرافیایی مانع می شد یک تفکر و فرهنگ چنان سیطره ای پیدا کند که به عنوان یک فرهنگ و تمدن جهانی تمامی فرهنگ های دیگر را به زیر سلطه درآورد و به تبع، هنر آن فرهنگ نیز بر جهان مسلط شود. در حالیکه در دنیای مدرن به علت کوتاه شدن فواصل جغرافیایی و رشد ارتباطات، فرهنگ و تمدن غرب توانسته به یک عامل مسلط جهانی بدل شود و فرهنگ های سنتی را در موقعیت انفعالی قرار بدهد. رابطه تعاملی بین صورت های هنری و مبانی زیبایی شناختی هنرهای سنتی با مبانی فرهنگی تمدنهای سنتی سبب گردید که هیچ فاصله ای بین تفکر این اقوام با صورت های هنری آنها به وجود نیاید به گونه ای که هنر آنها عین فرهنگ آنان شود. و به قول جان دیویی فیلسوف آمریکایی از طریق هنر می شود فرهنگ آنها را شناخت. در گذشته ما با تمدنها و فرهنگ ها و هنرهای مستقلی روبرو بودیم اما اینک یک تمدن و فرهنگ غالب به نام "غرب" به منصه ظهور رسیده است که می کوشد سایر فرهنگها را کاملاً در خود هضم کند و هنر آن به شدت بر سایر هنرهای منطقه ای نفوذ کرده است. آغاز این روند را می توان از دوران رنسانس در قرن 15 به بعد که ابتدای شکل گیری تاریخی پدیده ای به نام "دهکده جهانی" (Gelobal villege) و آغاز جهانی سازی غرب است و پی گرفت.
نتیجه این روند تاریخی آن شد که شاید برای اولین بار سینما و تلویزیون بعنوان بخشی از تلاش زیبایی شناختی بشر غربی در خطه جغرافیایی و فرهنگی غرب شکل گرفت و با سرعتی باور نکردنی تبدیل به فراگیرترین و مهم ترین قالب جهت بروز احساسات زیبایی شناختی نه تنها انسان غربی بلکه کل انسانها صرف نظر از تفاوت های فرهنگی، دینی، زبانی، نژادی و... شود.
همانطور که گفته شد در جهان قدیم احساسات زیبایی شناسی و هنری اقوام در یک روندی طبیعی زبان تکنیکی خود را پیدا می کردند و قابلیت های بیان هنری متناسب با انگیزش های بنیادین مانند دین، ملیت،... شکل می گرفتند و اینگونه نبود که یک قوم احساسات زیبایی شناختی خود را با قالب هنری یک فرهنگ بیگانه منتقل کند؛ از این رو هیچگاه قالب های بیانی و هنری فرهنگ ها در جهت ارائه و بروز ارزش های فرهنگی همان اقوام، دچار تصلب، کاستی و تنگنا نمی شد. اما با شکل گیری رسانه های مدرن در غرب مانند تلویزیون برای اولین بار انسان قرون جدید مجبور شد احساسات زیبایی شناختی خود را بر محمل تکنیک هایی به منصه ظهور برساند که زاییده و محصول ارزشهای فرهنگی خوب نبود بلکه محصول فرهنگ غربی بود. همان تکنیک هایی که خود تبلور ارزشهای فرهنگ غربی بود و این نقطه آغاز مباحثی تحت عنوان"بحران هویت در هنر، سینما و تلویزیون" شد. تلویزیون و سینمای غربی که برآیند روند تاریخ اندیشه غربی است خود به خود در انتقال و انعکاس مفاهیم و ارزشهای سکولالیسم ورزیده شد و با این فرهنگ تناسب پیدا کردند؛ لذا همین تلویزیون و سینما به معنای مجموعه ای از تکنیک ها و روشهای انتقال مفهوم هنگامی که به دنیای شرقی، اسلامی و ایرانی صادر شد به علت عدم نسبت این تکنیک ها با ارزشهای اسلامی و ایرانی نتوانست در خدمت کامل مفاهیم بومی قرار گیرد و در بسیاری از موارد حتی نقض غرض هم شد. از اینجاست که این پرسش به وجود آمد آیا می توان این توسن تربیت شده در غرب را بومی کرد.
توجه به این نکته لازم است که مسائل و مشکلاتی که فرا روی بومی سازی رسانه های تکنولوژیک مانند تلویزیون وجود دارد تنها مربوط به کشور ایران نیست و معضلی جهانی است؛ و البته معضلی نیست که بتوان با یک تدبیر و راه حل یکسان آن را از میان برداشت. مثلاً اگر"ازو" فیلمساز شهیر ژاپنی یا تارکوفسکی فیلمساز روسی و برخی دیگر توانستند به یک مجموعه از تجارب و ابداعات زیبایی شناختی بر اساس ارزشهای فرهنگ بومی خود دست یابند هیچ دلیلی وجود ندارد که همان تجارب و ابداعات قابل استفاده برای سایر فرهنگها هم باشد. بلکه هر فرهنگی باید بومی سازی را در بطن دقایق فرهنگ خود جستجو کند و از طریق نسبتی که ارزشهای فرهنگی آن قوم با ماهیت زیبایی شناختی این رسانه ها برقرار می کند آن مشکل را حل کند. تاریخ نشان داده است که در هنر هیچگاه یک الگوی انترناسیونالیستی بوجود نیامده است که بتواند به یکسان در خدمت فرهنگ های مختلف قرار گیرد زیرا ذوق و زیبایی به شدت وابسته به زیرساخت های فرهنگی هر جامعه است. پس هر ساختار هنری، با محتوای فرهنگی خاصی نسبت برقرار می کند و به تعبیری ساختار خود نوعی محتوا است.
حال که دانستم باید در ماهیت زیبایی شناختی رسانه تلویزیون تصرف کرد تا این زبان قدرت تکلم فرهنگ بومی را پیدا کند ذکر این سؤال ضروری است که این مسئله تا چه حد امکان پذیر می نماید. آیا تصرف زیبایی شناختی رسانه های تکنولوژیک منع ذاتی دارند؟ و اینکه آیا می توان در ماهیت تکنولوژیک و زیبایی شناختی رسانه های جدید تصرف کرد.
برخی اعتقاد دارند که سینما و تلویزیون از محصولات تکنولوژیک غرب اند و نمی توان آنها را مجرد از ماهیت و جوهره غرب در مورد بررسی قرار داد. غرب دارای یک وحدتی است که سایه خود را بر اجزای آن گسترانیده و هرگز نمی توان یک جزئی از آن را بی ارتباط با کلیت این ارگانیزم و در مغایرت با آن بکار گرفت. ماهیت تکنولوژی و رسانه های مدرن بعنوان اجزاء تمدن غرب با حقیقت این وحدت نسبت دارند و میزان تصرف ما در ماهیت رسانه ها در حد "اعراض" خواهد بود و حقیقت آن جوهره از تصرف محفوظ باقی خواهد ماند. در نقطه مقابل این نظریه برخی معتقدند که تکنولوژی در خدمت انحصاری تمدن غربی و هیچ تمدن دیگری نیست اما اعراض آن می تواند در خدمت هر فرهنگی باشد. آیا می توانیم بگوئیم جوهر علم غربی یا شرقی است؟ هرگز. اما می توانیم بگوییم علم می تواند در خدمت حقیقت باشد و آن را آشکار کند و یا در ضدیت با آن، آن را مستور کند. در منابع دینی اسلامی آمده است که علم نور است اما همین نور ممکن است تبدیل به حجاب شود. آن هم حجاب اکبر. بنابراین نحوه ظهور این مسئله بسته به نوع نسبتی است که با علم برقرار می شود.
اگر تکنیک را معادل فن بکار بریم و مراد از تکنولوژی را فن آوری بدانیم آیا می توان گفت که تنها غرب مهد فن و فن آوری بوده است. فن و فن آوری نتیجه نیاز فطری و عملی انسان به ابزار سازی بوده است؛ و در همه جوامع به وجود آمده است. اگر این گفته را بپذیریم که جوهر و ماهیت تلویزیون غربی است و با بنیادهای فرهنگی ما منافات دارد پس دینی کردن تلویزیون و سینما یک توهم است و این همه تلاش در ایران و دنیا در بومی سازی رسانه های جدید به مثابه آب در هاون کوبیدن خواهد بود؟ باید گفت دو رویکرد فوق الذکر به ماهیت رسانه های تکنولوژیک دارای ریشه های متباین فلسفی اند که لازم است مورد توجه قرار گیرند. رویکردی که معتقد است رسانه های جدید ابزارهایی اند که می توانند در خدمت فرهنگ های مختلف قرار گیرند یک رویکرد ابزارانگارانه است که منشأ تاریخی این نگره ابزار انگارانه از تکنولوژی را می توان در آراء ارسطو جستجو کرد. در این منظر فن آوری نظم و سامانی است که انسان به اشیاء (وسایل، آلات و ادوات، ماشینها، مواد و علوم) می دهد تا به اهداف خود نایل شود. در این نگره تکنولوژی، فی نفسه واجد هیچ معنایی نیست بلکه خنثی است. فن آوری وسیله ای است در خدمت اهداف ما و نسبت به وجود آدمی و ماهیت جامعه، امری است عارضی و ارزش آن در واقع تابعی است از اهداف غیرفن آورانه.(1)
در مقابل این نگاه فلسفه تکنولوژی هایدگر قرار دارد. به اعتقاد او فرهنگ صنعتی معاصر نظام ساماندهی ابزار انگارانه ای است از وسایل غیراخلاقی و کارآمدی و کفایت فن سالاری که در نقطه مقابل انگاره های دینی قرار می گیرد. به عقیده او، شرط صحت و اعتبار درک ما از رسانه و دین در بلند مدت صیقل دادن فهم و درک خود از فن آوری است. تغییر الگوی کارکرد گرایی به الگو و رویکرد" دین و رسانه های جمعی" نیازمند آن نوعی تلقی از فن آوری است که مبتنی بر ساختار فن آوری باشد. به اعتقاد هایدگر، این سخن به معنی شناخت فن آوری بر اساس مفهوم وجود و شناخت رفتار انسان به عنوان فرهنگی مبتنی بر فن آوری است.(2)
هایدگر با نقد مبنای هستی شناختی تکنولوژی، الگوی ابزار انگاری را به چالشی سخت می کشاند. از نظر هایدگر، انسان با فن آوری رابطه ای بیرونی ندارد بلکه فن آوری با ساختار وجودی انسان عجین است.(3)
در فلسفه وجودی هایدگر هستی انسان با اشیاء و امور تفاوت اساسی دارد. هستی ارادی وجه ممیزه انسان از دیگر موجودات است و وجود فقط از طریق انسان می تواند خود را آشکار سازد و تحقق پذیرد. انسان تنها موجودی است که تمام اشیای عالم با حضور او معنا می یابند. پدیده ها" هست بودن" خود را از طریق انسان آشکار می سازند. موجودات انسانی"آشکار کننده" وجود هستند. آدمیان دارای موقعیت انحصاری کشف و طرح مسئله وجود از طریق خودآگاهی منحصر به فرد خویش هستند.(4) دیدگاه ابزار انگارانه، تکنولوژی را برابر با مصنوعات و ابزار می داند و نوآوری های فنی را به سطح تولیدات فنی تنزل می دهد. اما در دیدگاه هایدگر، فن آوری اسم نیست، بلکه فعل و فرایندی است که در آن وجود انسان به صورت مرتبط با طبیعت شکل می گیرد.(5) از نظر هایدگر، تکنولوژی ابزار صرف یا مجموعه ای از اشیاء نیست، بلکه گونه و نحوه ای از ظهور و انکشاف است؛ یعنی حقیقتی است در گستره ای که این حقیقت به وقوع می پیوندد."(6) وقتی که از تکنولوژی به عنوان امری خنثی سخن می گوییم به بدترین نحو درباره آن داوری کرده و با آن مواجه شده ایم." این تصور که امروزه از آن تجلیل می کنیم، ما را از ماهیت و ذات فن آوری کاملاً غافل و گمراه ساخته است.(7)«ایده» معتقد است فن آوری محصول ابتکارات فردی نیست بلکه حصول و تکوین آن مبتنی بر دیدگاهی است که جهان فرهنگی و طبیعی به ما تحمیل می کند فن آوری از لحاظ هستی شناسی برحسب داده های تمدنی که مسلم و بدیهی است تجلی می یابد.(8)
پی نوشت ها :
1-Hood/w.f (1972).the Aristotelian Versus The heldeggerian approach to the problem of technology.In c.Mitcham and R.macicey )eds) /Philosophy and technology:leadings in the philosophical problems of te chnology.new york pre
2- کلیفورد جی، کریستیانز، فن آوری و نظریه سه وجهی رسانه از کتاب دین فرهنگ و رسانه صص 92-91.
3-همان ص94.
4- Hood به نقل از کریستیانز ص 95.
5-Heidegger/M.C (1977) The (w.Lovitt /T RANS.) New york: Harper &Row. l guestion Concerning technology and other essays.
6-lbid
7-ibid
8-Philosophy Of Technology.In Technics and pranis.Dordercht. The Netherlands: D/Reidel.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}