صفات امام حسن عسکری علیه السلام
علم طب حضرت عسکری(ع)
تاریخ نگاران و دانشمندانی که در زندگی امام عسکری (علیه السلام) بررسی و جست و جو کرده اند حضرت را داناترین افراد زمان خود معرفی کرده اند. آنها همگی قائلند که حضرت نه تنها در احکام فقهی و شرعی سرآمد همه انسانهای زمان خویش بودند، بلکه در رشته های گوناگون علوم عقلی و نقلی یگانه برجسته روزگار خویش به شمار می رفتند. چنانکه مرحوم مجلسی (ره) در بحارالانوار نقل می کند، «بختیشوع»، پزشک مسیحی، بدین مطلب اعتراف می کند و به شاگرد خویش «بطرق» می گوید : بدان که او داناترین فرد در روزگار ماست که بر زمین زندگی می کند.(1) مرحوم راوندی نقل می کند که امام عسکری از بختیشوع طبیب متوکل درخواست می کند که شخصی را برای فصد(2) حضرت بفرستد. بختیشوع شاگرد خود را برای این کار می فرستد و به او می گوید: حضرت عسکری (علیه السلام)، داناترین مردم در روزگار ماست به آنچه در زیر آسمان است، پس بر حذر باش از اعتراض کردن بر آنچه ایشان به تو امر می کند. «بطرق» یا «مرعبدا» به خدمت امام می رود. امام امر می کند که آنجا بنشیند تا او را برای عمل فصد بخواهد. او می گوید هنگامی که برای عمل رگ زدن رفتم وقت بسیار خوبی بود. اما امام در وقت و ساعت دیگری مرا خواست. من تشتی حاضر کرده و عمل فصد را انجام دادم. همواره خون از بدن حضرتش خارج می شد تا تشت پر شد. آنگاه حضرت به من گفتند: خون را بند بیاور. من چنین کردم. حضرت دستش را شست و آن را بست. سپس مرا به اتاق فرستاد. غذای گرم و سرد بسیاری برایم فرستاد و من تا عصر در آنجا بودم که حضرت مرا طلب کرد و از من خواست که رگ زدن را تکرار کنم. چنین کردم تا تشت مجدداً از خون پر شد. آنگاه حضرت دستور داد تا خون را بند بیاورم. من چنین کردم. حضرت دستش را بست و مرا به حجره فرستاد و من شب را در آنجا ماندم. فردا صبح حضرت مرا خواست و آن تشت را حاضر کرد و به من دستور داد فصد و رگ زدن را ادامه دهم. من چنین کردم. از دستش خون مثل شیر دوشیده خارج شد تا اینکه تشت پر شد. آنگاه دستور بند آوردن را داد. سپس دستش را محکم بست و به من لباس و پنجاه دینار عطا کرد. و گفت: این را بگیر و برو. من آن را گرفتم و گفتم: استادم مرا به خدمت کردن برای شما فرستاد حضرت فرمودند: بلی، چنین است. آنگاه به خدمت استاد رفتم و قصه را برایش گفتم. سپس بختیشوع گفت: اتفاق کردند همه حکیمان که بیشترین چیزی که در بدن انسان هست هفت من خون است. و آنچه تو حکایت می کنی اگر از چشمه آب هم خارج می شد تعجب داشت. و عجیب تر از آن خروج چیزی شبیه شیر از بدن حضرت است. سپس استاد ساعتی فکر کرد و سه شبانه روز به مطالعه کتابها پرداختیم تا اینکه مطلبی درباره این گونه فصد بیابیم اما چیزی نیافتیم. آنگاه استاد گفت طبیبی حاذقتر از راهب دیر عاقول وجود ندارد. پس نامه ای برای او نوشت و در نامه اش ماجرا را شرح داد. و من با نامه استاد نزد طبیب نصرانی رفتم ... آنگاه نامه را خواند و گفت آیا شما رجل (امام علیه السلام) را فصد کردی؟ گفتم: بلی. طبیب نصرانی گفت خوشا به حال مادرت. آنگاه سواره به «سر من رای» رفتیم در حالی که از شب ثلثی نمانده بود. من به طبیب گفتم: آیا منزل استاد را دوست می داری یا منزل امام را؟ گفت: منزل رجل (امام)را. آنگاه پیش از اذان اول به منزل امام رفتیم که ناگهان در را گشودند و خادم سیاهی بیرون آمد و گفت: کدام یک از شما راهب دیر عاقول هستید؟ طبیب نصرانی گفت: من هستم. خادم گفت پیاده شو. او پیاده شد در حالی که خادم به من دستور داد که این دو مرکب را مراقب باشیم. سپس دست طبیب را گرفت و داخل منزل شدند. من آنجا ایستادم تا روز روشن شد. آنگاه طبیب راهب از منزل خارج شد در حالی که لباس رهبانیت از تن خارج کرده بود و لباس سفیدی بر تن کرده اسلام آورده بود و به من گفت: هم اکنون مرا به منزل استادت ببر. به اتفاق هم به منزل بختیشوع رفتیم. زمانی که استاد، طبیب نصرانی را دید، اظهار بغض و دشمنی کرد و گفت چه کسی تو را از دینت خارج کرده است. طبیب نصرانی گفت: مسیح را یافتم و به دست او اسلام آوردم. استاد گفت: آیا مسیح را دیده ای؟ گفت: شبیه عیسی بن مریم (علیه السلام) را دیده ام؛ چرا که چنین فصدی را جز او کسی در دنیا انجام نمی داده است. این شخص (امام عسکری علیه السلام) همگون با عیسی در آیات و براهین است. آنگاه به خدمت امام رفت و ملازم خدمت او شد تا اینکه از دنیا رفت.(3)مرحوم کلینی (ره) همین رویداد را با اندک تفاوتی در کافی ذکر کرده است (4) که بررسی در این روایات نشانگر آن است که این رویداد، رویداد حقیقی است.
نکته ها
1. اخباری که در این باره ذکر شده است به دست می آید که امام عسکری داناترین مردم روزگار خویش بودند؛ چنانکه بختیشوع و طبیب راهب نصرانی بدان اشاره کردند.2. ایشان امام آشنای به علوم روز بوده اند و در رشته پزشکی سرآمد همه طبیبان به شمار می رفتند، شاهد بر این مدعی کلام بختیشوع به شاگردش، و سخنان طبیب نصرانی به بختیشوع است.
3. از حکایت فوق به دست می آید که امام از علم نهان آگاه بودند. چرا که خادم حضرت در بدو ورود از آن دو از آنها می خواهد که طبیب نصرانی خودش را معرفی کند و داخل منزل امام (علیه السلام) شود.
4. طبیب نصرانی به سبب دیدار با حضرت و استدلال و براهینی که آن بزرگوار ذکر کردند به حقانیت امام پی بردند و او را همگون با عیسی (علیه السلام) یافتند و به حضرتش ایمان آوردند و تا واپسین دم عمر ملازم حضرت بودند.
علم نهان حضرت
در کتابهای بسیار روایی درباره علم نهان حضرت مطالب فراوانی بیان شده است که ما به ذکر نمونه ای از آن می پردازیم. ابوهاشم بیان می کند: روزی با امام (علیه السلام) به صحرا رفتیم. من عقبتر از امام حرکت می کردم. ناگاه قرض و دینم اندیشه ام را به خود مشغول کرد که چگونه آن را بپردازیم. آنگاه امام به من توجه کرد و فرمود: خداوند آن را ادا می کند. سپس خم شد و با تازیانه خویش بر زمین خطی کشید و گفت: ای ابوهاشم، پایین بیا و آن را بگیر و پنهان کن. من پیاده شدم و قطعه ای از طلا یافتم و آن را در کفشم قرار دادم و رفتیم. سپس فکری به مغزم خطور کرد که آیا این قطعه طلا به اندازه همه دین من است و آیا وجهی برای نفقه آینده ام باقی خواهد ماند یا خیر. مجدداً امام به من توجه کرد و همان کردار نخست را انجام داد و من در همان مکان قطعه دیگری از نقره یافتم و در کفش دیگرم قرار دادم و با هم رفتیم. آنگاه امام به منزل خویش رفت و من به منزل خود بازگشتم. و هنگامی که دین خود را محاسبه کردم و قطعه طلا را وزن کردم، فهمیدم که قطعه طلا به اندازه دین من ارزش دارد نه کمتر و نه بیشتر. سپس به محاسبه مخارج آینده ام پرداختم و پس از مشخص کردن میزان هزینه زندگیم قطعه نقره ای را وزن کردم و متوجه شدم که به اندازه هزینه زمستان من است.(5)از خبر فوق چنین برگرفته می شود که امام به علم نهان عالم بودند، به گونه ای که بمحض خطور مطلبی در ذهن ابوهاشم ایشان را متوجه کردند که من از «مافی الضمیر» تو آگاهم و با علم و قدرت خدادادی می توانم حاجت تو را برآورده کنم، و چنین کاری را برای او انجام دادند. مطلب دیگری که توجه به آن بایسته است، میزان بودن بهای طلا و نقره با دیون و مخارج آینده ابوهاشم است که خود از ظرافت ویژه ای برخوردار است.
علم و معرفت امام به زبانهای گوناگون
نصیر، خادم حضرت می گوید: بارها شنیده ام که حضرت عسکری (علیه السلام) به زبان خادمان خویش با آنها سخن می گفت که در میان آنها رومی و ترک و غربی و شرقی وجود داشت. پس من از این ماجرا تعجب می کردم و با خویش می گفتم امام در اینجا زاده شد و کسی ندیده است که امام بدان سرزمینها برود و کسی هم از آن سرزمینها بدینجا نیامده است. سپس امام به من توجه کرد و گفت: محققاً خداوند حجت خویش را از میان دیگر مردم مشخص و معین کرده و به او معرفت هرچیزی را عنایت کرده است؛ ای نصیر بدان که امام زبانها را می شناسد و به اسباب و حوادث آگاه است و اگر چنین نباشد بین حجت خدا و محجوج - حجت آورده شده - فرقی نیست.(6)
قدرت امام بر معجزه
ابوجعفر محمد بن جریر طبری می گوید من به حسن بن علی (علیه السلام) گفتم: به من معجزه خصوصی را نشان بده تا به سبب آن معجزه درباره شما سخن بگویم. امام فرمودند: ای پسر جریر، آیا شک داری؟ من سه بار سوگند خوردم و گفتم شکی در این باره ندارم. ناگاه دیدم امام در مصلای خویش پنهان شد و پس از مدتی برگشت. در حالی که با ایشان یک ماهی بزرگی بود. سپس گفت: این ماهی را از دریاهای هفتگانه برایتان آوردم. من آن ماهی را با خود به مدینه منوره بردم با آن ماهی شماری را اطعام کردم.(7)این حدیث مبین قدرت خدادادی و توان اعجاز امام عسکری (علیه السلام) است.
مطلب مهمی که از تعمق در این روایت به دست می آید، این است که برخی از اصحاب مؤمن و یاران صدیق معصومین (علیه السلام) با داشتن باور و ایمان، از ائمه خویش درخواست معجزه می کردند و آنها، با صلاحدید خویش دست به اعجاز می زدند تا بر ایمان و یقین آنها بیفزاید.
علم امام به کردارهای نهان مردم
اسماعیل بن محمد عباسی می گوید: من از باب حاجت و نیاز به امام (علیه السلام) شکایت بردم و سوگند خوردم که نزد من به اندازه درهمی پول نیست. امام فرمودند: آیا به دروغ به خداوند سوگند می خوری در حالی که دویست دینار را دفن کردی؟ و البته این سخن سبب نمی شود تا تو را از بخشش و هدیه منع کنم. آنگاه به غلامش گفت: آنچه را که نزد توست به اسماعیل بده. غلام یکصد دینار به من داد. سپس امام رو به من کرد و گفت: همانا از دینارهایی که دفن کردی در هنگام احتیاج و نیاز محروم خواهی ماند. پس از مدتی من مضطر شدم و نیاز به آن پول پیدا کردم اما هرچه گشتم اثری از دفینه ندیدم. آنگاه متوجه شدم پسرعموی من از جای دفینه آگاه شده و آن را گرفته و فرار کرده است.(8)از اخبار بسیار که در باب علم و دانش امام ذکر شده به دست می آید که امام داناترین مردم زمان خویش بودند و سرآمد همه آنها در علوم و فنون به شمار می آمدند. همچنین از روایات چنین برگرفته می شود که امام چون اجداد طاهرش از علم نهان برخوردار بود و توان اعجاز را داشته و در مواقع نیاز از معجزه بهره گیری می کرده است.
جود و سخاوت حضرت
یکی از صفاتی که در سیره همه انبیا و اوصیا ذکر شده است، بخشش و کرامت آنهاست و در این مقوله اخبار بسیار وارد شده است. امام به وکلای خویش سفارش مستضعفان و مستمندان را می کردند و از آنها پیمان می گرفتند که این اموال را در راه خیر و صلاح جامعه و حل اختلافات مسلمانان و برای رفع نیاز حاجتمندان به مصرف برسانند. محمد بن علی بن ابراهیم بن موسی بن جعفر(علیه السلام) نقل می کند: دستانمان خالی و روزگارمان سخت شده بود. پدرم پیشنهاد کرد که او را نزد امام عسکری (علیه السلام) ببرند. از او پرسیدم: آیا حضرتش را می شناسی؟ گفت: او را نمی شناسم و هیچ وقت او را ندیده ام. ما برای دیدار حضرت به راه افتادیم. در بین راه پدرم گفت: چه قدر خوب است که امام به ما پانصد درهم بدهد. دویست درهم برای البسه و دویست درهم برای آرد و یکصد درهم برای دیگر هزینه ها. من با خود گفتم: ای کاش سیصد درهم به من نیز بدهد تا به امورات خویش بپردازم. هنگامی که به بیت حضرت رسیدیم، غلام حضرت بیرون آمد و گفت: علی بن ابراهیم و فرزندش داخل شوند. هنگامی که وارد شدیم و بر ایشان سلام کردیم، حضرت به پدرم فرمودند: یا علی، چرا تاکنون نزد ما نیامده ای؟ پدرم پاسخ داد: سرور من، از اینکه با وضعیت تنگدستی به نزد شما بیایم خجالت می کشیدم. مدتی در منزل حضرت ماندیم و سپس خارج شدیم. خادم حضرت به دنبال ما آمد و به پدرم کیسه ای پول داد به میزان پانصد درهم و شرح هزینه ها را به همان صورتی بیان کرد که پدرم می خواست. آنگاه کیسه ای دیگر به مبلغ سیصد درهم به من داد و آنچه مورد نظرم بود، برایم بیان کرد. خادم حضرت به محمد گفت: به سوی «جبل» مسافرت نکن بلکه به سورا جایی که کنار بغداد و به خود بغداد هم گفته می شود (9) برو، و محمد هم بدان جا رفت و بعدها از توانگران شیعه شد.(10)تذکر نکته ای در این مقام بایسته است و آن این است که اگر کسی یک بار یا چند بار به کرداری دست بزند متصف به آن صفت نمی شود. بلکه اتصاف به یک صفت هنگامی تحقق می پذیرد که انسان ملکه آن وصف را در خویش ایجاد کند و همواره به آن عمل دست یازد. اینکه ما به ذکر یک یا دو نمونه می پردازیم از این بابت است که برخی از امور در زندگی ائمه معصومین به اندازه ای اشکار و مبرهن است که نیازی به تفصیل درباره آن نیست و اگر چنین نبود می توانستیم دهها مورد در این وصف امام (علیه السلام) بنگاریم.
حلم و بردباری آن حضرت
یکی از صفات ممتاز امام (علیه السلام) حلم ایشان است. اگر پژوهنده ای به بحث در مورد اوضاع سیاسی اجتماعی زمان حضرت بپردازد، متوجه خواهد شد که این صفت در سراسر وجود حضرتش ریشه دوانیده بود. زندگی در میان نظامیان حکومت عباسی و تحمل مصایب و محنتهایی که از ناحیه عباسیان به حضرت می رسید، روشنگر این حقیقت است که حضرت از کظم غیظ عظیمی برخوردار بودند؛ به طوری که هیچ گاه از سختی و دشواری جانکاه شکوه نکردند. بلکه در همه امور، کار خویش را به خدا تفویض کردند و بر حضرت حق توکل کرده، به او توسل می جستند. ما در فصلهای آینده که به بحث درباره اوضاع سیاسی اجتماعی زمان حضرت می پرزدازیم، این گفتار کاملاً مبرهن و آشکار خواهد شد.خوف از حضرت حق
از جمله صفات حمیده امام عسکری (علیه السلام)، میزان خوف و ترس حضرت از خداوند جهان آفرین است. این صفت از دوران کودکی در ایشان وجود داشته است؛ گرچه برای دیگران امری بعید به نظر می رسد که چگونه کودکی مدرک هیبت و عظمت پروردگار می شود و در برابر آن قدرت مطلق، چنین اظهار عجز می کند. با اینکه سن کودکی اقتضای بازی و لهو و لعب را دارد و در کتب روان شناسی نیز بدین مسئله پرداخته اند. اما باید گفت که چنین امری از ناحیه ائمه معصومین (علیهم السلام) و متصلان به غیب و وحی امری سهل و معقول است، گرچه در سنین کودکی باشند. چرا که امامت به سن و سال بستگی ندارد. کما اینکه برخی از ائمه در سنین صغر و کودکی به مقام امامت و ولایت رسیده اند. از روایان چنین برگرفته می شود که امام (علیه السلام) وقتی هیزم و آتش را می دیدند به جهت ترس از خدا می گریستند و به حالت غشوه می افتادند در حالی که کودکی بیش نبودند. (11)در کتاب نورالابصار آمده است که بهلول روزی امام عسکری (علیه السلام) را در سن کودکی دید. او مشغول گریستن بود در حالی که کودکان دیگر سرگرم بازی بودند. بهلول فکر کرد که آن طفل به علت نداشتن اسباب بازی ناراحت شده و گریه می کند. رو به او کرد و گفت: آیا دوست داری برایت اسباب بازی بخرم؟ آن بزرگوار فرمود: ای کم خرد، ما برای بازی و لهو و لعب آفریده نشده ایم. بهلول گفت پس برای چه آفریده شده اید؟ امام فرمودند: للعلم و العباده فقال من این ذلک؟ فقال (علیه السلام) من قوله تعالی افحسبتم انما خلقناکم عبثا و انکم الینا لا ترجعون(12) یعنی امام در جواب بهلول گفتند ما برای علم و عبادت خدا آفریده شده ایم. بهلول دلیل این سخن را خواستار شد و امام به آیه فوق استناد کردند که «آیا می پندارید ما شما را عبث و بیهوده آفریدیم و شما به سوی ما باز نمی گردید.» آنگاه امام (علیه السلام) موعظه هایی را ذکر کرد و سپس به حالت غشوه در افتاد. هنگامی که به هوش آمد بهلول گفت: ای کودک، تو را چه شده است در حالی که کودکی بیش نیستی و هیچ گناهی هم نداری؟ امام در جوابش گفت: ای بهلول، من دیدم که مادرم با چوبهای بزرگ آتش را برمی افروخت و آتش شعله ور نمی شود مگر با چوبهای کوچک و من می ترسم که از هیزمهای کوچک آتش جهنم افروخته شده باشم.(13)
نیایش حضرت
چگونه عقل می تواند نیایش شخصی را درک کند که در سن صغر می گوید ما برای علم و عبادت آفریده شدیم نه برای بازی و بیهوده زیستن و چگونه قلم می تواند از نیایش و مناجات امامی بر صفحه ها نقش بندد که در کودکی از هیبت و عظمت مولای خویش از خود بیخود می شود؟! (14)چه کسی قادر است که به وصف نیایش انسانی بنشیند که در صغر سن از دیدن آتش در خود می پیچد و به خدایش پناه می برد.(15) ولی با این همه خموشی گزیدن و لب فرو بستن کاری پسندیده نیست و لذا به ذکر مطالبی در این زمینه می پردازیم:1. شیخ مفید و دیگران روایت می کنند که بنی عباس بر صالح بن وصیف داخل شدند در هنگامی که امام عسکری (علیه السلام) را در حبس کرده بودند و به او گفتند که بر حضرت تنگ بگیرد و به او وسعت ندهد. صالح گفت با او چه کنم؟ من او را به دست بدترین اشخاص سپرده ام. یکی از آنها علی بن یارمش و دیگری اقتامش است، ولی اکنون آن دو نفر اهل نماز و روزه شده اند و در نیایش حق به مقامی والا رسیده اند. پس به امرش آن دو مامور را آوردند و با پرخاش و خشم به آنها گفت: وای بر شما چه شأن و موضعی با این شخص دارید؟ گفتند:چه بگوییم در حق انسانی که روزها روزه است و شبها به نیایش سرگرم است و با کسی سخن نمی گوید و غیر از عبادت به کاری نمی پردازد. هر هنگام به او نظر می کنیم بدنمان می لرزد و چنان می شویم که مالک تن و جان خویش نیستیم و خودداری نمی توانیم بکنیم. بنی عباس چون این سخنان را شنیدند با کمال ذلت و خواری از نزد صالح برگشتند.(16)
2. در خبر است که هنگامی که معتمد عباسی حضرت را به همراه برادرش، جعفر در حبس علی بن حزین کرده بود، همواره از وضعیت حضرت می پرسید. علی بن حزین می گفت که روزها روزه می گرفت و شبها به نیایش سرگرم است، تا روزی که از علی بن حزین از حال حضرت جویا شد. علی همان پاسخ را داد. معتمد در همان هنگام دستور آزادی حضرت را صادر کرد. (17)
3. در اعلام الوری و ارشاد آمده است که حضرت ابومحمد امام عسکری (علیه السلام) به نحریر سپرده شد و او بسیار بر امام سخت می گرفت و حضرتش را اذیت می کرد. همسرش به او گفت: ای مرد، از خدایت بترس، آیا نمی دانی چه شخصیتی در منزل توست؟ پس اوصاف حضرت را از نیایش و عظمت و بزرگواری حضرت برای همسرش بیان کرد، و به نحریر گفت من از این رفتارت نسبت به امام هراسانم؛ او گفت: به خدا سوگند حضرت را در میان شیران و درندگان می اندازم. آنگاه از خلیفه وقت اجازه این کار را گرفت و پس از اجازه او حضرت را به نزد شیران و درندگان افکند. و شکی نداشتند که درندگان حضرت را خواهند خورد. اما هنگامی که بدان مکان نگریستند دیدند که آن حضرت سرگرم نماز است و درندگان دور ایشان گرد آمدند. پس دستور دادند که آن برزگوار را بیرون آورند و به خانه اش بازگردانند.(18)
نکته ها
1. از روایات فوق چنین برگرفته می شود که امام (علیه السلام) مدت بسیاری از دوران امامت خویش را در حبس و زندان به سر می بردند.2.بنی عباس ظالم ترین افراد را بر ضد حضرت می گماردند تا به ایذا و اذیتش بپردازند.
3. همه ماموران و زندانبانان به نیایش و طاعت دائمی حضرت اتفاق دارند و چه زیباست این جمله که الفضل ما شهدت به الاعداء.
4. آنچه از فعل نحریر ظالم و عکس العمل درندگان برمی آید این است که درندگان پرندگان و خزندگان به امامت و ولایت و رسالت معترفند و این گونه افعال و زندگی انبیا و اوصیا فراوان است. با این همه، باید گفت دشمنان حقیقت چه قدر ظلوم و جهولند که از این رویداد درسی نیاموخته اند و هماره در صدد خاموش کردن نور حق و حقیقت بوده اند.
معجزات و کرامات حضرت عسکری(علیه السلام)
پیش از ذکر معجزات امام (علیه السلام) به بحث کوتاهی در مورد اعجاز می پردازیم. اعجاز در لغت عرب به معنای به عجز درآوردن دیگری است. و در اصطلاح، اعجاز عبارت است از اینکه مدعی نبوت و رسالت یا مدعی امامت برای اثبات ادعایش به کرداری دست بزند که خرق عادت کند و برخلاف عادت مردم باشد؛ به گونه ای که دیگر مردمان از انجام آن ناتوان باشند و نتوانند در برابر آن فراخوان، به انجام چنان کرداری دست بزنند. علامه طباطبایی (ره) می فرماید هنگام که با ادله، عصمت انبیا و ائمه اثبات شد آنگاه معارفی را که آنها عرضه می کنند دوگونه است: گونه ای که از آنها بر ادله عقلی و فطری استوار است و پیامبر و امام خردها را روشن و فطرتها را بیدار می کنند تا معارف حقه او را دریابند، و گونه دیگر در مورد کیفیت جزا و پاداش و بهشت و جهنم است که به دلیل اخبار معصوم (علیه السلام) مورد پذیرش مردم واقع می شود. پس اعجاز برای اثبات معارف نیست، بلکه اعجاز برای اثبات رسالت و تصدیق پیامبری پیامبر است.(19)
شرایط اعجاز
1. کاری که از سوی امام یا پیامبر به عنوان اعجاز انجام می گیرد باید برابر خواسته اش باشد؛ یعنی اگر ادعا کرد که کوری را شفا می دهد باید چنین کند و اگر به جای شفای شخص کور، دستی بر سرش بکشد و او را کر هم بکند این اعجاز نیست.2. مردم از انجام آن کار ناتوان و عاجز باشند و راهی برای تعلیم و تعلم آن وجود نداشته باشد. بنابراین سحر و جادو و هیپنوتیزم و کارهای که از راه ریاضت انجام می گیرد اعجاز شمرده نمی شود.
3. اعجاز باید همراه با تحدی باشد؛ بدین معنا که مدعی نبوت یا امامت، دیگر مردمان را به رویارویی فرا بخواند و اگر آنها نتوانستند چنین کرداری را انجام دهند، آن کنش، معجزه خواهد بود.
4. حرکت خورشید و ماه و زمین و نظایر آن به عنوان اعجاز شمرده نمی شود گرچه مردم از انجام آن ناتوان هستند؛ چرا که فعل اینها فعل خداست. پس کرداری اعجازی خواهد بود که پیامبر یا امام برای اثبات مدعای خویش، شخصاً دست به انجام آن بزند.(20)
آیا اعجاز با توحید منافاتی ندارد؟
در این رابطه باید گفت که اعجاز برای تصدیق ادعای رسالت و نبوت است نه برای اثبات معارف. بنابراین تفاوت ندارد که کردار اعجازی از سوی شخص پیامبر یا امام انجام گیرد یا توسط سببی دیگر. سنت جاریه الهی بر آن است که اعمال را با اسبابش انجام دهد؛ بدین جهت گاهی اسباب اعجاز را در شخص انبیا قرار داده است، یعنی به آنها قدرت کردار غیرعادی را داده است: چون احیای مرده و شفا دادن کوران به دست عیسی بن مریم (علیه السلام) و اعمال بسیاری که انبیا و اوصیا در طول تاریخ انجام داده اند. باید گفت که این گونه اعجاز با توحید منافات ندارد؛ چرا که با قدرت و اذن خدا آن افعال انجام می گیرد و از حیطه اذن و قدرت او بیرون نیست. شرک هنگامی محقق می شود که پیامبر یا امام بدون وابستگی و ارتباط با خدا به کرداری خارق العاده دست بزند. به تعبیر دیگر، باید گفت اگر پیامبر یا امام قدرتی در عرض قدرت حق تعالی می داشتند و بدون نیاز و وابستگی دست به چنین کاری می زدند این کردار، شرک آمیز شمرده می شد. ولی قدرت آنها در طول قدرت خدا و به اذن اوست و همان گونه که تأثیر اسباب عادی منافاتی با توحید ندارد، تأثیر اسباب غیرعادی هم با توحید منافاتی نخواهد داشت. پس گفتیم که گاهی سبب اعجاز شخص پیامبر یا امام (علیه السلام) است و گاهی سبب اعجاز نفس پیامبر نیست، بلکه او از خدا می خواهد و خداوند با اسباب بایسته اعجاز را محقق می سازد که البته هر دو گونه اینها اعجاز است، و به هر کیفیتی که باشد اعجاز بر پایه یکتاگرایی صورت می پذیرد و هیچ تعارضی با آن ندارد؛ چرا که تحقق معجزه از پیامبر یا امام در صورتی است که او اتصال و ارتباطی ژرف و راسخ به خدا داشته باشد اگر چنین نباشد هیچ گونه اعجازی صورت نمی پذیرد.
اعجاز و قانون علیت
یکی از مسائلی که در بحث اعجاز مطرح است این است که آیا اعجاز قانون علت و معلول مستثناست یا قانون علیت شامل معجزه هم می شود؟باید گفت که اصل علیت از اصولی است که استثنا و تخصیص نمی پذیرد، بلکه اصلی است پایدار و همیشگی و در همه امور ساری و جاری است؛ منتها باید بدانیم که علت، منحصر در علل مادی نیست که ما از آنها آگاه هستیم؛ بلکه علت گاه مادی و گاه غیرمادی است. پس می توانیم بگوییم که علل منحصر در علل موجود نیست و همچنین علت در علل عادی منحصر نخواهد بود. زیرا علل خارق العاده و غیرعادی نیز مشمول قانون علیت است و نسبت به آنها استثنایی وجود ندارد. بنابراین اعجازها بر پایه قانون علیت و بر طبق علل غیرعادی انجام می گیرد که انسانهای عادی توان درک آن را ندارند. در این راستا باید گفت که اشکال مادیون بر اعجاز درست نیست. آنها می گویند که اعجاز با قانون علت و معلول سازگار نیست؛ چرا که قانون علیت استثنا بردار نیست، زیرا اگر قانونی در یک مورد استثنا بپذیرد کلیت خود را از دست می دهد و دیگر مانند یک قانون عام و کلی مطرح نمی شود.
ما در پاسخ مادیون می گوییم که این ایراد شما بر این پایه است که علتها منحصر به علتهای مادی و قابل حس و لمس و درک باشد. ولی حقیقت مطلب این است که افزون بر علتهای مادی، علتهای غیرمادی هم وجود دارد که افراد عادی قابلیت درک آنها را ندارند. اعجازها بر وفق نظام موجود انجام می پذیرد، به دلیل این که هیچ گاه معجزه ای با نظام طبیعی موجود تزاحمی نداشته است و هر پیامبر یا امامی که خواسته است معجزه ای بیاورد توانسته است و هیچ چیز مانعش نشده. بدین جهت می گوییم نظام اعجازی برابر با قانون علیت است و بر نظام علتهای عادی حاکم است و معنای حاکم بودن این نیست که اعجاز با علین نمی سازد؛ بلکه نظام اعجازی بر اصل علیت تأثیر می گذارد و شرایط و احکام اصل را داراست. همان گونه که اگر مصداقی از علتهای عادی بر مصداق دیگر از علتهای عادی غلبه کند هیچ منافاتی با اصل علیت ندارد. همین طور چیرگی و برتری نظام اعجازی بر نظام عادی و معمولی با اصل علیت منافاتی ندارد.(21)
حال که با این بحث دانسته شد که اعجاز و معجزه برای اثبات رسالت و نبوت است، و همچنین دانسته شد که اعجاز دارای شرایط ویژه ای است و اعجاز بر وفق قانون علیت است، به ذکر برخی معجزه هایی که به دست امام عسکری (علیه السلام) انجام گرفته است می پردازیم. معجزه هایی که به دست حضرت تحقق پذیرفته است بسیار است و صاحب کتاب حیاة الامام العسکری دهها مورد از آن را ذکر کرده است که برخی از آنها را در این مقال می آوریم.
1. ابوهاشم نقل میکند که بر امام عسکری وارد شدم و امام سرگرم نوشتن بود. آنگاه هنگام نماز ظهر که رسید حضرت نوشتن را کنار گذاشت و به نماز ایستاد. من دیدم که قلم بر باقی صفحه عبور کرده و صفحه را منقوش به نوشتن کرد. هنگامی که امام از نماز فارغ شد قلم را به دست گرفت و به مردم اذن ورود داد.(22)
از این گفتار افزون بر اعجاز حضرت، به نکته ای دیگر برمی خوریم و آن اهمیت دادن حضرت عسکری به جایگاه نماز است و با دخول هنگام نماز دست از کار می کشد تا به دیگران اهمیت نماز اول وقت را بفهماند.
2. از ابوعلی و جعفر فرزندان محمد رامهرمزی نقل شده که آنها در مسیر مسافرت حضرت به ایشان رسیدند. جعفر بن محمد گفت: من دوست داشتم صاحب فرزندی شوم. سپس با خود گفتم «ای سرور من، ای ابا محمد، آیا من صاحب فرزند می شوم؟» آنگاه امام به من نظر کرد (و از ما فی الضمیر من آگاه شد) و با اشاره سر گرفت بلی. با خود گفتم: آیا پسر است؟ امام با اشاره سر جواب داد، نه دختر است.(23)
3. ابوجعفر محمد بن جریر طبرسی از امام درخواست معجزه می کند، امام به او می گوید: آیا در امامت من شک داری. ابوجعفر سه بار سوگند می خورد (که شکی در این مورد ندارم). او می گوید:سپس دیدم که امام در مکان نمازش نهان شد و پس از مدتی با یک ماهی بزرگی وارد شد و فرمود: این ماهی را از دریاهای هفتگانه برایت آورم، او می گوید:من آن ماهی را به مدینه بردم و با شمار از دوستان یاران خودم خوردم.(24)
از این خبر چنین برگرفته می شود که همواره معجزه خواهان منکر نبوت و رسالت نبوده اند بلکه در برخی از مواقع اصحاب و یاران انبیا و اوصیا هم از آنها طلب اعجاز می کردند و آنها به صلاح دید خویش دست به اعجاز می زدند تا نبوت یا امامت خویش را اثبات کنند و بر باور امت بیفزایند.
4. قطب راوندی از جعفر بن شریف جرجانی روایت کرده است که گفت، در سالی حج گزاردم و آنگاه خدمت امام عسکری (علیه السلام) در سامرا رسیدم. با من مقداری از اموال شیعیان بود که بایستی به امام می رساندم. پس قصد کردم از آن حضرت بپرسم که مالها را به چه کسی بدهم. پیش از آنکه سخنی بگویم، امام فرمود: آنچه را با توست به خادم من، مبارک بده. جعفر چنین کرد و بیرون از خانه شد و گفت شیعیانت در جرجان به شما سلام می رسانند. امام فرمود: مگر شما به جرجان برنمی گردی؟ گفت چرا برخواهم گشت. فرمود: از امروز تا یکصد و هفتاد روز دیگر به جرجان برمی گردی که در روز جمعه سوم ربیع الثانی است و اول روز به آنجا وارد می شوی. به مردم اعلام کن که من به جرجان خواهم آمد. برو به راه راست، بدرستی که خداوند تو را به سلامت خواهد رسانید و بر اهل و اولاد خویش وارد خواهی شد. و فرزند پسری برای پسرت شریف زاده شده است نام او را صلت بگذارد که خیلی زود خدایش او را به حد کمال برساند و او از اولیای ما باشد. من به حضرت گفتم: یابن رسول الله، ابراهیم بن اسماعیل جرجانی از شیعیان شماست. به اولیا و دوستان شما احسان بسیاری می کند. در سال بیش از یکصد هزار درهم در راه خدا به مصرف می رساند. او یکی از اشخاصی است که نعمتهای خدا را چنین مصرف می کند. امام او را دعا کرده و فرمودند خداوند به او جزای خیر دهد و در عوض احسانی که به شیعیان ما می کند گناهان او را بیامرزد و به او پسری سالم عطا کند که قایل به حق باشد. به ابراهیم بن اسماعیل بگو که امام می گوید نام فرزند خویش را احمد بگذارد. جعفر می گوید: پس از انجام حج به سلامت به جرجان برگشتم و به گونه ای که امام خبر داده بود در نخستین ساعات روز جمعه سوم ربیع الثانی وارد جرجان شدم. هنگامی که مردم برای تبریک و تهنیت نزد من آمدند به آنها گفتم که امام به من خبر داده است که واپسین گاه امروز به جرجان می آید، پس مهیای ورود حضرت شوید تا مسائل و حاجات خویش را از حضرتش طلب کنید. هنگامی که شیعیان نماز ظهر و عصر را به جا آوردند همه آنها در خانه ای جمع شدند. سوگند به خدای سبحان، ما متوجه نبودیم که ناگهان حضرت را دیدیم که بر ما وارد شد در حالی که ما اجتماع کرده بودیم. سپس حضرت بر ما سلام کرد و ما از حضرتش اسقبال کردیم و دست شریفش را بوسیدیم. آنگاه حضرت فرمود: من به جعفر بن شریف وعده داده بودم که به نزد شما آیم در واپسین گاه این روز، نماز ظهر و عصر را در سامرا به جا آوردم و به سوی شما آمدم تا با شما تجدید عهد و پیمان کنم حال من آمده ام؛ پرسشها و حاجات خویش را جمع کنید. سپس نضربن جابر به حضرت گفت: یابن رسول الله، چند ماه است که چشم پسرم نابینا شده، از خدا بخواه که بیناییش را به او بازگردان. حضرت دستور داد که پسرش را بیاورند. آنگاه حضرت دست مبارک خویش را بر چشمان او گذاشت و چشمان او بینا گردید. سپس یکایک افراد آمدند و حاجات خویش را طلبیدند و امام (علیه السلام)، حاجات همه را برآورد و برای شیعیان دعای خیر کرد و آنگاه بازگشت.(25)
در این روایت نکات اعجازی فراوانی است که به برخی از آنها اشاره می کنیم.
1- اخبار امام به ما فی الضمیر جعفر و اخبار به اینکه پس از گذشت یکصد و هفتاد روز دیگر او به جرجان برمی گردد.
2- بشارت به زاده شدن نوه جعفر و بشارت به اینکه برای ابواسحاق فرزند پسری زاده خواهد شد.
3- امام (علیه السلام) نماز ظهر و عصرش را با هم به جا آورده بود و سپس به سوی جرجان حرکت کرده بود. سپس این یک سیره کرداری است که دال بر جواز به جا آوردن نماز عصر پس از ادای نماز ظهر است و فاصله انداختن میان این دو نماز امر واجبی نیست.
4- طی الارض امام (علیه السلام) در این خبر مورد توجه است بر اینکه امام با اذن و قدرت الهی بدون اسباب و علل عادی به جرجان سفر کرده بود.
5- اینکه حضرت کور نابینا را شفا داده است پس شفای نابینایان ویژه عیسی (علیه السلام) نبوده است.
5. شیخ حر عاملی (ره) از کتاب الصراط المستقیم روایت کرده که امام عسکری (علیه السلام) در زمان کودکی در چاه افتاد در حالی که پدرش سرگرم نماز بود. در این هنگام زنان فریاد می زدند و ناله می کردند. پس از آن امام دهم از نماز فارغ شد، فرمود: ایرادی برای ابومحمد نیست. آنگاه دیدند که آب چاه به قدرت معجزه امام عسکری بالا آمد و حضرت از چاه بیرون آمد.(26)
از روایت فوق به دست می آید که اعجاز انبیا و اوصیا به زمان نبوت و امامت مختص نبوده بلکه آنها پیش از رسیدن به امامت ظاهری، به اذن و قدرت خدا از توان معجزه برخوردار هستند گرچه برحسب ظاهر کودکی بیش نباشند.
پی نوشت ها :
(1) بحارالانوار، ج5، ص 261.
(2) رگ زدن.
(3)بحارالانوار، ج50، ص 260.
(4) حلیه الابرار، ج2، ص 495.
(5)بحارالانوار، ج50، ص 259.
(6) الخرایج و الجرایح، ج1، ص 436.
(7)دلایل الامامه، ص 224.
(8) مدینه المعاجز:ص 561.
(9)معجم البلدان، ج3، ص 278.
(10)کشف الغمه، ج3، ص 200.
(11)حیاه الامام العسکری (ع)، ص 113.
(12)سوره «المومنون»، آیه 115.
(13) و (14)و (15).نورالابصار، ص 183.
(16)ارشاد مفید، ص 344. منتهی الامال، ص 394.
(17)منتهی الامال، ج2، ص 395.
(18)اعلام الوری، ص 360. ارشاد مفید، ص 344.
(19)المیزان، ج1، بحث اعجاز.
(20)معارف اسلامی، ص 156.
(21)معارف اسلامی، ص 159.
(22)عیون المعجزات، ص 134.
(23)الهدایه الکبری، ص 386.
(24)دلایل الامامه، ص 224.
(25) منتهی الامال، ج2، ص 400.
(26)حیاه الامام العسکری (ع)، ص 137، الصراط المستقیم، ج2، ص 208.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}