نویسنده: کارلاتورز و وینسنت دیفرونزو
مترجم: پریسا کریمی نیا (2)


 

اشاره

این مقاله پایان نامه ی دو تن از دانشجویان افسری دانشگاه دفاع ملی امریکاست که با راهنمایی دکتر روی استفورد (3) و سرهنگ جان زیلینسکی (4) تهیه شده است. درج این مقاله به معنای تأیید مطالب آن نیست، بلکه با هدف آگاهی از دیدگاه های ناظران و کارشناسان نظامی خارجی درباره جنگ ایران و عراق و روش های مختلف مطالعه آن در اینجا می آید. در ترجمه این مقاله اصل امانت داری کاملاً رعایت شده و در ویرایش مطلب نیز در مواردی که نویسندگان از اصل انصاف و روش های علمی خارج شده اند، بدون خدشه به محتوای اصلی، حذف و با علامت [...] مشخص شده است.

1.مقدمه

با حمله ی صدام به ایران در سپتامبر 1980، یکی از طولانی ترین و خونبارترین جنگ های تاریخ معاصر خاورمیانه آغاز شد. در واقع، وی تصور می کرد انقلاب اسلامی تهدیدی علیه اوست که نمی تواند با استفاده از دیپلماسی با آن مقابله کند. در همین حال، ایران پس از سرنگونی شاه بسیار آسیب پذیر شده بود. به نظر می رسد همین دلایل سبب شد تا صدام نیروی نظامی خود را به کار گیرد. البته، اهداف نظامی وی محدود بود. او با این کار عرق ملی گرایی مردم ایران را شعله ور کرد و در نتیجه، جنگ هشت ساله یی را آغاز کرد که از ابزارهای عراق بسیار فراتر بود. در این نوشته، به بررسی تصمیم صدام برای آغاز جنگ و استراتژی آغازین وی می پردازیم. مطالعه ی جنگ ایران و عراق از نظر درک روابط بین اهداف، روش ها و ابزارها و اینکه چرا صدام پا را از ابزارهای خود فراتر گذاشت. بسیار مهم است. ما از دیدگاه استراتژیک و نظامی، علت روی آوردن صدام به جنگ، انتظارش از آن، علت شکست استراتژی وی در ایجاد موازنه بین اهداف و ابزارها و درس های برگرفته از این جنگ را که می تواند در موفقیت استراتژی های آینده مؤثر باشد، بررسی می کنیم. مهم ترین درس های این جنگ عبارت اند از: اهمیت انتخاب مراکز نظامی سوق الجیشی، تأثیر عمده ی مفروض هایی که نادرستی آنها مشخص شد و قابل پیش بینی نبودن حس ملی گرایی و تأثیر آن بر جنگ.

2. آثار پیروزی انقلاب اسلامی در عراق

حکومت صدام در برابر آشوب های داخلی عراق که به نظر می رسید از انقلاب اسلامی ایران متأثر بودند، آسیب پذیر بود. در سال 1979، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، مردم عراق به قیام و براندازی حکومت خود تشویق می شدند؛ زیرا تفاوت های بنیادینی بین این دو نظام وجود داشت: نخست اینکه حکومت عراق را سنّیان اداره می کردند که تنش های دیرینه یی با شیعیان داشتند و مذهب غالب در ایران نیز شیعه بود. دوم اینکه بعد از انقلاب، رژیم جدید، ایران را جمهوری
اسلامی نامید و در قانون اساسی خود، دولت را این چنین تعریف کرد: «نظامی است بر پایه ایمان به:... امامت و رهبری مستمر و نقش اساسی آن در تداوم انقلاب اسلامی.» [1] این در حالی بود که رژیم بعثی عراق حکومتی غیر مذهبی بود و صدام ملی گرایی عربی را بر بنیاد گرایی مذهبی ترجیح می داد و می خواست جامعه یک دست و هماهنگی متشکل از شیعیان، سنّیان و کردها تشکیل دهد. [2] سوم اینکه ایران، عراق را طرف دار غرب می دانست، در حالی که خود این کشور با غرب مخالف بود؛ زیرا شاه تحت حمایت غرب قرار داشت و افزون بر آن، ایران غرب را تهدیدی برای اسلام می دانست.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، شیعیان عراق احساس حمایت بیش تری کردند و این تهدیدی اساسی برای عراق محسوب می شد؛ زیرا 60 درصد از جمعیت این کشور را شیعیان - که به ویژه در جنوب عراق تمرکز داشتند - تشکیل می دادند و این در حالی بود که آنها در داخل حکومت، نمایندگان کم تری داشتند. [3] دیدگاهی را که در رهبری مذهبی ایران درباره عراق رایج بود، یکی از روحانیان ارشد ایران چنین ابراز کرد: «ما مسیر اسلام واقعی را در پیش گرفته ایم و صدام مانع اصلی پیشرفت اسلام در منطقه است و....» [4] عراق نمی توانست از این مواضع آشکار و رایج چشم بپوشد.
در این دوران، چالش شیعه برای صدام از شورش کردهای شمال عراق در سال 1975- که ایران از آن حمایت می کرد - بسیار مهم تر و جدی تر بود. با وجود اینکه کردها تنها حدود 20 درصد از جمعیت عراق را تشکیل می دادند، شورش های آنها آثار بسیار مخربی در عراق بر جا گذاشت. بنابراین، نگرانی صدام باید در مورد شیعیان شدیدتر می بود؛ زیرا اکثریت جمعیت عراق را تشکیل می دادند؛ و همین در سال 1980، شیعیان را به تهدید اصلی حکومت صدام تبدیل کرد. [5] از سوی دیگر، اروندرود مرز مشترک ایران و عراق است که دست یابی عراق را به خلیج فارس میسر می کند. این کشور در سال 1975 موافقت کرد که اگر ایران از حمایت سیاسی کردهای عراق دست بردارد،
بخشی از این رودخانه را به ایران واگذار کند؛ توافقی که به قرارداد الجزایر شهرت یافت و صدام خود را در مورد آن مقصر می دانست؛ زیرا عراق در سال 1975 مجبور شد امتیازاتی ارضی را به ایران اعطا کند که در آن زمان، در موضع برتر قرار داشت. یکی از موارد بسیار مهم قرارداد الجزایر این بود که دو کشور به تمامیت ارضی یکدیگر احترام بگذارند، [6] اما با پیروزی انقلاب اسلامی و افزایش تنش در روابط دو کشور، آنها به مداخله در امور داخلی یکدیگر مبادرت و عملاً برخی از مفاد قرارداد 1975 الجزایر را نقض کردند. صدام در مسیری که به جنگ منتهی شد، تلاش های بسیاری را به عمل آورد تا ناآرامی های داخلی را سرکوب کند و تهدید بنیاد گرایی رو به رشد را در ایران اواخر دهه 1970 خنثی کند؛ بنابراین، در داخل کشور، خود را متمایل به اتحاد با مسلمانان نشان می داد و در خارج، می کوشید از خود، چهره رهبر آزادی خواه و عدالت طلبی را ارائه کند [...].

3. تظاهر صدام به اسلام و سرکوب مخالفان

صدام در جهت اجرای سیاست داخلی اش، به اشکال مختلف کوشید اعتقاد اسلامی خود را به نمایش بگذارد تا از خطر ناآرامی های شیعیان کشورش بکاهد. در این چارچوب [...]، در اواخر سال 1979، خود را مسلمان زاهدی نشان داد و در زیارت گاه های متعدد سنّیان و شیعیان نماز خواند. وی برای اینکه صلح و دوستی خود را به شیعیان بیش تر نشان دهد، روز میلاد [امام] علی را تعطیل ملی اعلام کرد. [7] تلاش های زاهدمابانه وی نتایج متنوعی در داخل عراق داشت و در کل، رفتار و عملکردش جدی گرفته نشد. [...] در نیمه نخست سال 1359 خصومت های ایران و عراق تشدید شد و اقدامات دیپلماتیک نتوانست به کنترل بحران کمک کند [...]. با آغاز ناآرامی ها در داخل عراق، صدام با اعلام حکومت نظامی و اعدام فعالان و مخالفان سیاسی، درصدد کنترل مجدد جنوب عراق بر آمد. افزون بر شورش های شیعیان، در اواخر سال 1979 و سال 1980
در بیست مورد، مقامات عراقی ترور شدند. همچنین در مارس 1980، حزب الدعوه به مقرها، دفترها و مراکز آموزشی پلیس بعث هجوم برد که در واکنش به آن 97 نفر نظامی و غیر نظامی اعدام شدند. در این زمان، [امام] خمینی گفت: «جنگی که رژیم بعث عراق دامن می زند، جنگ علیه اسلام است... مردم و ارتش عراق باید به رژیم عراق پشت و آن را سرنگون کنند». [8]
در آوریل 1980 ترورها با ترور ناموفق طارق عزیز، معاون نخست وزیر، به اوج خود رسید. صدام در واکنش به این خصومت های فزاینده دستور اعدام آیت الله محمدباقر صدر، رهبر حزب انقلابی شیعه را صادر کرد [...]. [9] سرانجام، بروز نشانه های شورش و اقدامات انقلابی در عراق، صدام را بر آن داشت که برای حفظ قدرتش آغازگر جنگ باشد.

4. اوضاع ایران در آستانه جنگ

در تصمیم صدام برای توسل به زور با هدف نیل به خواسته های توسعه طلبانه اش، کشورهای حوزه خلیج فارس نیز شدیداً از عراق حمایت کردند. در همین حال ایران ازنظر دپیلماتیک منزوی بود و در حالت بحران داخلی و نظامی به سر می برد. در ماه های پیش از جنگ، ایران از نظر بین المللی و منطقه یی منزوی شده بود‌؛ چرا که از سال 1979، تعداد 52 امریکایی را به گروگان گرفته و از سوی غرب طرد شده بود. همچنین با شوروی نیز روابط گرمی نداشت؛ زیرا جنگ شوروی در افغانستان را تهدیدی برای امنیت منطقه می دانست و افزون بر آن، کمونیسم را که وجود خدا را منکر بود، تهدیدی جدی برای اسلام تلقی می کرد و در این دوره خواستار عقب نشینی کامل شوروی از افغانستان شده و از مقامات افغان ها در مقابل شوروی حمایت کرده بود. [10]
از نظر منطقه یی، انقلاب اسلامی که بر مذهب شیعه مبتنی بود، تهدید مستقیمی برای عربستان سعودی، کویت، بحرین و کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس که تعدادی از مردم آنها شیعه بودند، به شمار می رفت. در
نتیجه، این کشورها نیز که حاکمانشان سنی و حکومتشان غیر مذهبی و سلطنتی بود، همانند عراق از طرف ایران انقلابی احساس خطر می کردند. [11] طبق گفته دیلیپ هیرو، مورخ شهیر خاورمیانه، صدام تا اوت 1980، با حاکمان عربستان و کویت ملاقات و ضمن مطرح کردن طرح های نظامی خود، از آنها تقاضای حمایت کرد؛ [12] بنابراین، عراق دست کم به حمایت منطقه یی امیدوار بود و این امتیاز بالقوه و برجسته یی برای این کشور محسوب می شد، در حالی که ایران کوچک ترین شانسی برای برخورداری از حمایت امریکا یا شوروی نداشت.
طی این مدت، تحولات داخلی ایران بسیار عمده بود. بعد از سقوط شاه، حکومت [امام] خمینی کاملاً مستحکم نشده بود و به نظر می رسید که ایران به دلیل نزاع بین مسلمانان تندرو، مارکسیست ها و روحانیان پر از اغتشاش بود. [13]
همچنین، کردها هم در ایران و هم در عراق بحران آفرین بودند و موفقیت آنها در اکتبر 1979، ایران را به پذیرش مصالحه واداشته بود. [14] در ژوئن و جولای 1980، ارتش و نیروی هوایی ایران در دو مورد به کودتا اقدام کردند که هر دو مورد با شکست روبه رو شد. [15] از سوی دیگر، صدام با رهبران نظامی و سیاسی برکنار شده ایران که صدها تن از ایرانیان به آنها وفادار بودند، همکاری نزدیکی داشت. آنها صدام را تشویق می کردند که از ضعف رژیم نوپای ایران بهره گیرد و به اقدام نظامی دست بزند. [16]
بدین ترتیب، صدام با توجه به بحران ها، کودتاها و اطلاعاتی که از درون ایران داشت، بر این باور بود که ایران از نظر سیاسی آسیب پذیر است.
از نظر نظامی، هر چند نیروهای زمینی هر دو کشور تقریباً در یک سطح بودند، اما در توانایی و آمادگی رهبری نظامی ایران تردیدهایی اساسی وجود داشت. نیروهای مسلح ایران در قالب ارتش و سپاه قرار داشتند که نیروهای سپاه تحت فرمان [امام] خمینی بودند. به نظر می رسید که فقدان انسجام فرماندهی بین سپاه و ارتش ضعف بالقوه یی است. [17] همچنین خروج بسیاری از مقامات عالی رتبه از کشور، کیفیت رهبری جدید نیروهای مسلح را زیر سؤال
می برد. از نظر لجستیکی، تجهیزات نظامی ایران بیش تر از سلاح های ساخت کشورهای غربی تشکیل می شد که به دلیل بحران گروگان گیری، جریان ارسال این تجهیزات قطع شده و بدین ترتیب، میزان آمادگی نیروهای ایرانی کاهش یافته بود. [18] احتمالاً، صدام این گونه محاسبه کرده بود که تا رفع تنش بین ایران و شوروی، سلاح های ساخت شوروی به سوی عراق جریان خواهد یافت.

5. اهداف صدام از حمله به ایران

به دلیل بسته بودن رژیم صدام حسین، منافع و اهداف سیاسی وی را به صورت خلاصه بیان می کنیم. بسیاری از مطالب موجود در این زمینه، بر چهار حوزه متمرکز است: بقای رژیم صدام، گسترش توان اقتصادی عراق، بازپس گیری شط العرب و آرزوی رهبر عراق برای رسیدن به رهبری اعراب. البته منطق حکم می کند که هنگام بررسی رژیم عراق منافع این کشور را از علایق صدام جدا کنیم؛ زیرا این رژیم ماهیتی استبدادی داشت. با این حال، کاملاً آشکار است که حفظ قدرت، یکپارچگی مرزها و تضمین اقتصاد قدرتمند، جزء علایق وی بود. از میان این علایق، دو مورد نخست در سال 1980 در معرض خطر قرار گرفتند. از جنبه ی اقتصادی، با توجه به افزایش درآمدهای نفتی عراق از یک میلیارد دلار در سال 1972 به سی میلیارد دلار در سال 1980، هیچ گونه فشار اقتصادی جدی بر این کشور وارد نمی شد. [19]
دست یابی به نیمه شرقی شط العرب، تنها در صورتی می توانست برای عراق مزایای اقتصادی داشته باشد که قبلاً دسترسی این کشور به خلیج فارس از طریق این آبراه امکان پذیر نبوده باشد، که الیته چنین نبود. اما صدام احتمالاً به دلیل از دست دادن موقعیت عراق در ساحل شرقی شط العرب ناخشنود بود و از نحوه ی عمل ایران در قرارداد الجزایر خشمگین به نظر می آمد. هر چند طبق شواهد موجود، صدام رویای رهبری اعراب را در سر داشت، اما نمی توان قاطعانه گفت که این موضوع محرک اساسی وی برای آغاز جنگ بوده است؛
زیرا این امر با تلاش های صدام برای جلب رضایت ایران در تعاض است، لیکن با توجه به تهدید ناشی از انقلاب اسلامی ایران علیه رژیم بعث، می توان گفت که حفظ قدرت حکومتی مهم ترین عاملی بود که وی را به حرکت واداشت [...]. بنابراین، این فرض منطقی است که اصلی ترین هدف سیاسی صدام محدود کردن و بازداشتن انقلاب بود تا بدین ترتیب بقای شخص خود را در رأس قدرت، تضمین کند؛ ضمن آنکه خطر شورش در درون مرزهای عراق را نیز کاهش دهد. به رغم دیگر مزایایی که احتمالاً صدام شخصاً به آنها واقف بود، می توان چنین نتیجه گیری کرد که به خطر افتادن اصلی ترین هدف صدام، یعنی بقای خودش به عنوان رهبر عراق و ناتوانی وی برای خنثی کردن این تهدید با ابزارهای دیگر، عامل اصلی حمله ی عراق به ایران بود.

6. حمله آغازین

عملیات نظامی آغازین صدام به طور خلاصه در زیر آورده شده است تا چارچوب تحلیلی این نوشته از استراتژی وی مشخص شود. پیش از حمله ی گسترده ی ارتش عراق به خاک ایران، به مدت چهارده ماه، در طول مرزهای دو کشور درگیری های خصمانه یی در جریان بود. چند هفته پیش از آغاز حمله ی صدام، عراقی ها مناطق مرزی زین القوس و سیف سعد را به ترتیت در روزهای 7 و 10 سپتامبر تصرف کردند و از روزهای 10 تا 13 سپتامبر کنترل پنج پست مرزی را در دست گرفتند و بدین ترتیب، درگیری ها را تشدید کردند. [20] نکته در خور توجه آنکه ایران نسبت به این اقدامات عراق واکنش نظامی شدیدی نشان نداد تا اینکه حمله ی عراق به ایران عملاً در 22 سپتامبر آغاز شد. حمله ی اصلی را سه لشکر زرهی و دو لشکر مکانیزه از سمت بصره انجام دادند و تقریباً صد کیلومتر بدون وقفه پیشروی کردند. ضمن آنکه هم زمان با این حمله، نیروهای عراقی شهرهای آبادان و خرمشهر را نیز به محاصره ی خود درآوردند. در شمال نیز، دو لشکر پیاده نظام دیگر، مسیرهای سنتی منتهی به بغداد را مسدود کردند.
در کل، هفت لشکر از دوازده لشکر عراق در این حمله به کار گرفته شدند. مراکز استراتژیک مهم عراق شامل بغداد در منطقه مرکزی، حوزه های نفتی کرکوک در شمال و بصره - شهر بندری عراق واقع در ساحل غربی شط العرب - در جنوب در 160 کیلومتری مرزهای این کشور قرار داشتند؛ [21] سرمایه های حیاتی یی که برای حفظ آنها پنج لشکر باقی مانده، در شرق عراق استقرار داده شدند، ضمن آنکه باید یادآور شد، حملات هوایی و دریایی عراق چندان قاطعانه نبود.

7. صدور اولین قطعنامه

نتایج دیپلماتیک این حمله متنوع بود. عراق با لابیگری در سازمان ملل، موفق شد جلسه ی شورای امنیت را تا ماه اکتبر و پایان حمله ی خود به تعویق بیندازد. پس از آن، قطعنامه ی 479 شورای امنیت به تصویب رسید. این قطعنامه بیش تر به نفع عراق بود و تنها خواستار آتش بس شده و سخنی از لزوم بازگشت عراق به مرزهای خود به میان نیاورده بود. صدام با پذیرش این قطعنامه اعلام آتش بس کرد تا در روند مذاکرات پیش قدم شود، اما ایران آتش بس را نپذیرفت؛ [22] موضوعی که انزوای ایران را تشدید کرد. این در حالی بود که عراق به رغم تهاجمش، همچنان از حمایت کشورهای همسایه خود در حوزه خلیج فارس و همچنین از حمایت غرب برخوردار بود، و بسیاری از دولت های خلیج فارس کمک های مالی به این کشور ارائه کردند و حتی کویت و عربستان اجازه دادند تا عراق هواپیماهایش را در این دو کشور مستقر کند.
با آغاز جنگ، شوروی ارسال تجهیزات به عراق را قطع کرد، اما با فاصله اندکی مجدداً فروش اسلحه به این کشور را از سر گرفت. البته، ایران نیز که به ناچار، در قبال شوروی موضع ملایم تری اتخاذ کرده بود، از این کشور سلاح دریافت می کرد.
اکنون که هدف سیاسی صدام را از حفظ قدرت و اقدامات نظامی وی یادآور شدیم، می توانیم به اهداف و استراتژی نظامی او نیز بپردازیم. به نظر می رسد که هدف نظامی وی تصرف اروندرود بود که این هدف نظامی با هدف اصلی وی،
یعنی تضمین بقای خود، ارتباط مستقیمی نداشت، اما به نظر می آید که تاکتیک مذاکره صدام این بود که با تصرف قسمتی از مناطق مورد نظر، ضمن ادعای صلح، اراده خود را بر ایران مبنی بر حمایت نکردن از شیعیان، تحمیل کند؛ هدف نهایی و مطلوبی که موجب بقای حکومت وی می شد. [23] با توجه به توقف داوطلبانه جنگ از سوی صدام و پیشنهاد بی درنگ وی برای مذاکره، می توان چنین نتیجه گرفت که وی قصد آغاز جنگ فراگیری را نداشت؛ چرا که تنها 7 لشکر از 12 لشکر خود را به کار گرفت، فقط صد کیلومتر پیشروی کرد، تهران را تهدید نکرد و از نیروی هوایی خود، تنها در نخستین روز جنگ استفاده کرد.
منطقی است که فرض کنیم صدام به چند دلیل خواستار جنگ طولانی مدت نبود. نخست اینکه، یک ماه پس از آغاز جنگ، وی گفت: به رغم پیروزی ما، اگر شما از من بپرسید که آیا آغاز جنگ لزومی داشت من در پاسخ خواهم گفت که بهتر بود اصلاً به این جنگ نمی رفتیم، اما ما گزینه دیگری نداشتیم. [24] اگر وی این حمله را موفقیت آمیز می دانست و هنوز دستاوردهایش را حفظ کرده بود، چرا از آغاز جنگ پشیمان بود؟ یک دلیل احتمالی می تواند این باشد که صدام به رغم طرح ریزی اش برای جنگ کوتاه مدت، به حل و فصل مسالمت آمیز مشکل هم دست نیافته بود و استراتژی واضحی نیز برای خروج از بن بست جنگ نداشت. گواه دیگر اینکه وی زمانی حمله ی خود را آغاز کرد که تنها پنج هفته به بارش باران های زمستانی و گل آلود شدن دشت های خوزستان در ماه نوامبر باقی مانده بود. بارش این باران ها تا ماه ژوئن سال آینده، مانورهای نیروهای مکانیزه را تا حد زیادی با مشکل روبه رو می کرد؛ موضوعی که تهاجم گسترده عراق را در نخستین حمله و همچنین امکان حملات متقابل ایران را بسیار محدود می کرد و آنها را به سوی مذاکره سوق می داد. و سرانجام، مهم تر از همه اینکه، نیروی انسانی ایران سه برابر عراق بود؛ بنابراین جنگ دراز مدت، هرگز به نفع عراق نبود. [25] در نتیجه، ما می توانیم استراتژی صدام را استراتژی حمله و مذاکره بنامیم.
با نگاهی به گذشته می توانیم بگوییم که استراتژی حمله و مذاکره صدام بر مفروض هایی استوار بود که بعدها، نادرستی آنها آشکار شد. همان گونه که پیش از این نیز گفته شد، شاید مهم ترین هدف سیاسی که صدام را به آغاز جنگ واداشت، این بود که با محدود کردن انقلاب اسلامی ایران، بقای خویش را تضمین کند؛ هدفی که به طور منطقی استراتژی مذاکره بعد از حمله ی محدود، می توانست آن را تأمین کند. البته اگر به ایران فشار لازم و کافی وارد می شد تا از سقوط رژیم بعث در عراق حمایت نکند و از حمله به عراق نیز باز داشته شود. فرض لازم برای عملی بودن این استراتژی آن است که ایران نمی خواست به این جنگ وارد شود یا نمی توانست از عهده ی درگیری در چنین جنگی برآید. در واقع، با توجه به اینکه ایران نتوانست در برابر تصرف دو ناحیه و پنج پاسگاه مرزی خود بین روزهای 7 تا 13 سپتامبر واکنش نشان دهد، می توانیم بگوییم که این کشور مخالف آغاز جنگ بوده است، اما عراق در حمله ی بعدی که نبرد قاطعی با تجهیزات کامل بود، احساسات ملی ایرانیان را شعله ور کرد. مفروض اصلی تصمیم عراق به حمله - که احتمالاً بخشی از منطق صدام را تشکیل می داد - این بود که حمله ی محدود، ایران را به مذاکره وادار خواهد کرد. تنها اصلی که از این فرض استنباط می شود، ماهیت محدود حمله و پیشنهاد فوری صدام برای مذاکره است، در حالی که از موضع کاملاً برتری برخوردار بود. با همه ی اینها حمله ی محدود صدام نتوانست ایران را به مذاکره وادارد. همچنین برتری عمده ایران از جنبه ی نیروی انسانی و تنفر ایدئولوژیکی آن از رژیم غیر مذهبی عراق سبب شد تا ایرانیان شکست را نپذیرند. بنابراین، مشخص می شود که استراتژی صدام بر پایه مفروضات غلطی شکل گرفته بود.
همچنین، حمله ی محدود، این فرضیه را که هدف نظامی مستقیم صدام سرنگونی [امام] خمینی نبود، تقویت می کند. اگر صدام براندازی حکومت [امام] خمینی را در نظر داشت، مطمئناً درصدد حمله ی زمینی قاطعانه یی برمی آمد یا مستقیماً تهران را تهدید می کرد یا هر دوی این روش ها را تا براندازی کامل
رژیم ایران در پیش می گرفت یا آن قدر به این کار ادامه می داد تا ایران توان تهاجمی نظامی خود را از دست بدهد. نکته ی دیگری که می توانیم در نظر بگیریم اینکه هر چند براندازی رژیم ایران مهم ترین هدف نظامی صدام نبود، اما او تصور می کرد که قدرت [امام] خمینی و نظام نوپای او آن قدر شکننده است که این حمله، زمینه ی سقوطش را فراهم خواهد کرد؛ فرضیه یی که با توجه به شکاف موجود در میان نیروهای نظامی ایران منطقی به نظر می رسد. در ایران، سپاه پاسداران تحت فرمان و وفادار به [امام] خمینی بود، اما ارتش چندان مورد اعتماد نبود. طبق برخی از گزارش ها بین [امام] خمینی و بنی صدر، رئیس جمهور و فرمانده کل قوا نیز تنش شدیدی وجود داشت. همچنین دو کودتای نافرجام نیروی زمینی و نیروی هوایی ارتش در ماه های ژوئن و جولای سال 1980، گواه دیگری بر شکاف درخور توجه بین ارتش و حکومت [امام] خمینی بود. بنابراین، هر چند صدام در نظر نداشت موقعیت خود را با حمله ی گسترده یی برای به زانو درآوردن حکومت [امام] خمینی به خطر بیندازد، اما می توان فرض کرد که او انتظار داشت، سرنگونی [امام] خمینی در کنار این حمله ی محدود حاصل شود. با وجود این، معلوم شد که حکومت [امام] خمینی آن قدرها هم شکننده نبود.
دست کم دو رویکرد برای ارزیابی میزان اثرگذاری استراتژی نظامی صدام وجود دارد. یکی از این رویکردها استراتژی صدام را از این نظر بررسی می کند که آیا او به مهم ترین هدف سیاسی خود، یعنی حفظ قدرتش دست یافت؟ رویکرد دوم که گسترده تر است، آنکه آیا او برای دست یابی به هدف نهایی و مطلوب خود، بین روش ها و ابزارهایش موازنه ی معقولی برقرار کرد؟ در اینجا، با توجه به هر دو رویکرد، استراتژی صدام را تحلیل می کنیم.
اگر منظور ما از ارزیابی استراتژی صدام این باشد که آیا او توانست به هدف سیاسی خود (بقا و حفظ قدرت) دست یابد؟ باید بگوییم که این استراتژی موفق بوده است؛ چرا که شوروش های شیعیان در داخل عراق طی دوران هشت سال جنگ با ایران کاهش بسیاری یافت. [26] البته، علت این امر، نه
کاهش حمایت ایران از شیعیان عراق، بلکه قوی تر بودن حس ملی گرایی آنها از پیوندهای مذهبی شان بود. شیعیان عراق عرب بودند، نه فارس؛ و زبان آنها عربی بود، نه فارسی؛ در نتیجه خود را نه جزء ایران، بلکه بخشی از جهان وسیع عرب به شمار می آوردند. [27] همچنین ایران هرگز حمله یی برای سرنگونی صدام انجام نداد؛ هر چند در سال 1982، دست به حمله استراتژیک گسترده یی علیه عراق زد؛ اما پس از یک بن بست استراتژیک طولانی، سرانجام، در سال 1988، عراق نیروهای ایران را با استفاده از مانورهای نظامی و استفاده از گاز اعصاب عقب راند. [28] در نهایت، ایران آتش بس را پذیرفت، عراق حاکمیت بر بخشی از شط العرب را حفظ و صدام بر سر قدرت باقی ماند. البته، همه اینها موفقیتی اندک بود.
در نگاهی عمیق تر، استراتژی، همان برقراری ارتباط مناسب بین ابزارها و روش ها برای دست یابی به اهداف است. صدام به وضوح ابزارهای خود را هم از نظر زمانی و هم از نظر منابع افزایش داد. پیش از این، قصد صدام را برای اجرای جنگ کوتاه چند هفته یی و برتری ایران را از نظر جمعیت (38 میلیون ایرانی در برابر 13 میلیون عراقی)، مطرح کردیم و گفتیم که با توجه به این ضعف عراق، جنگ دراز مدت به هیچ وجه به نفع این کشور نبود، اما با طولانی شدن این جنگ، [29] صدها هزار نفر از مردم عراق کشته شدند و حدود صد میلیارد دلار بدهی به جا ماند. [30] شاید این بدهی سرسام آور را بتوان انگیزه ی صدام برای حمله به کویت در سال 1990 و در نتیجه افزایش درآمدهای نفتی عراق دانست. جنگ عراق با ایران، جنگ خلیج فارس و ده سال تحریم های سازمان ملل، اقتصاد عراق را به زانو درآورد، قلمرو حکومت صدام را محدود کرد (از طریق منطقه پرواز ممنوع در شمال و جنوب عراق) و به انزوای کامل دیپلماتیک عراق انجامید. هر چند صدام هنوز بر سر قدرت بود، اما گزینه ی استراتژیک حمله کویت - که تا حدی از بدهی های ناشی از جنگ هشت ساله با ایران نشئت می گرفت - سبب شد تا صدام در سال 2000 از نظر داخلی، نظامی، اقتصادی و دیپلماتیکی از سال 1980
بسیار ضعیف تر باشد؛ بنابراین، در چشم انداز طولانی مدتی با این ارزیابی وسیع تر، نتیجه می گیریم که صدام در برقراری ارتباط بین روش ها و ابزار موفق نبوده است.

8. درس ها

از استراتژی صدام برای آغاز جنگ ایران و عراق می توان درس های متعدد مهمی گرفت: نخست اینکه، هدف عملیات نظامی باید مرکز ثقل دشمن باشد. دوم آنکه، پیش از آغاز یک تهاجم، استراتژیست ها باید به دقت نتایج بالقوه ی مفروضات کلیدی نادرست را بررسی کنند و سرانجام اینکه، هنگام طرح ریزی استراتژی یک جنگ کوتاه مدت، باید احتمال بروز احساسات ملی گرایانه و آغاز یک جنگ طولانی داده شود.
1. نخستین درس این است که مرکز ثقل دشمن باید هدف عملیات نظامی باشد تا دست یابی به اهداف سیاسی تضمین شود. دکترین های نظامی مرکز ثقل را این گونه تعریف می کنند: ویژگی ها، توانایی ها یا محل هایی که نیروی نظامی، آزادی عمل توان فیزیکی یا اراده ی معطوف به جنگیدن را از آنها می گیرد. صدام در مورد هدفش یعنی وادار کردن ایران به حل و فصل مسالمت آمیز جنگ، باید توانایی یا اراده ی ایران را برای جنگیدن کاهش می داد، اما استراتژی آغازین وی این گونه عمل نکرد.
کارل فون کلاوزویتس نظریه پرداز نظامی مشهور، سه نمونه از مراکز ثقل را پایتخت، ارتش و متحدان عمده می داند. در پایان، صدام به سوی یک جنگ فراگیر کشانده شد و در اواخر جنگ، با پیروزی های قطعی در میدان های نبرد به همراه استفاده از سلاح های شیمیایی و اجرای حملات موشکی علیه تهران، توانست اراده ی جنگیدن را در هم بشکند و براساس نظریه ی کلاوزویتس، روحیه ی آنان را تضعیف کند. کلاوزویتس همچنین می گوید: «باید گام به گام در یک جهت پیش رفت... نباید کارها را سهل گرفت، نباید از یک قدرت عظیم برای تصرف یک استان کوچک استفاده کرد، نباید تأمین یک پیروزی ناچیز را به موفقیت های بزرگ تر ترجیح داد، بلکه باید به طور مداوم، در پی مرکز قدرت دشمن بود.» [31]
به نظر می رسد با توجه به ماهیت بسیار محدود حمله ی نخست عراق و تمایل این کشور به آغاز سریع مذاکرات، استراتژی این کشور فاقد مرکز ثقل نظامی کاملاً تعریف شده بود. در نتیجه، نتوانست ایران را به مذاکره وادار کند؛ بنابراین، در داخل ایران پیشروی کرد، شهرهای متعددی را به تصرف خود درآورد یا محاصره کرد و به دفاع تاکتیکی روی آورد؛ تاکتیکی که به دلیل نپذیرفتن صلح از سوی ایران ادامه یافت، ضمن آنکه باید یادآور شد صدام برخلاف توصیه کلاوزویتس، از تصرف چند استان خشنود به نظر می رسید.
براساس نظریه ی کلاوزویتس، به نظر می رسد در کشور ایران چندین مرکز ثقل وجود داشت که می توانست به طور بالقوه، موفقیت عراق را در پی داشته باشد. این مراکز ثقل، تهران، نیروی نظامی ایران و نیروهای سپاهی وفادار به [امام] خمینی را شامل می شدند. در این جهت، حمله علیه تهران می توانست آشفتگی فراوان و احتمالاً سرنگونی [امام] خمینی را به دنبال داشته باشد که مهم ترین حامی انقلاب اسلامی بود؛ انقلابی که عراق را تهدید می کرد. اما به رغم برابری تقریبی نیروهای نظامی هر دو طرف، خطوط ارتباطی گسترده و جو نامطلوب غرب ایران، حمله به تهران به معنای پذیرش خطر بسیار بزرگی بود. همچنین اگر عراق با استفاده از کل نیروهایش به ایران حمله و تهران را تهدید می کرد، شکست می خورد و دیگر هیچ توانی برای دفاع از بغداد و حوزه نفتی کرکوک نداشت. بدین ترتیب، مراکز ثقل خود را به ایران واگذار می کرد.
شکست نیروی نظامی ایران در جبهه به منزله ی یکی دیگر از مراکز ثقل بسیار مهم می توانست ایران را به پذیرش خواسته های عراق وادار کند و بدین ترتیب هدف صدام نیز تأمین شود. هر چند توان ارتش عراق در مقایسه با توان ارتش ایران بیش تر بود، اما زمانی که ایران برای جنگی فراگیر بسیج شد، این نسبت تغییر کرد. همچنین ایران از نظر توپخانه نسبت به عراق برتری داشت. [32] بنابراین، تلاش برای نابودی ارتش ایران با خطر شکست همراه بود و بغداد و حوزه های نفتی عراق را در برابر حملات متقابل ایران به خطر
می انداخت. بدین ترتیب، می توان نتیجه گرفت که گزینه های حمله به تهران یا شکست دادن همه جانبه ارتش ایران احتمال خطر برای صدام را افزایش می داد.
هر چند تهران و ارتش ایران برای عراق دو مرکز ثقل پر خطر محسوب می شدند، اما از سوی نیروهای سپاه پاسداران در غرب خطر کم تری متوجه عراق بود. در نتیجه، این نیروها می توانستند مرکز ثقل به حساب بیایند؛ زیرا آنها مهم ترین منبع نیروی نظامی برای [امام] خمینی بودند و همان طور که گفته شد در اوایل جنگ نیروهای سپاه در مقابل نیروهای ارتش قرار داشتند که از نظر سیاسی چندان مورد اعتماد نبودند و حتی پیش از حمله ی صدام، در ماه های ژوئن و جولای، به کودتاهای نافرجامی اقدام کرده بودند. [33] بنابراین، اگر پاسداران شکست می خوردند، [امام] خمینی اعتبار خود را از دست می داد و موازنه ی نظامی در داخل ایران به طرف ارتش متمایل می شد. بدین ترتیب، منطقی بود که صدام فکر کند شکست پاسداران به سرنگونی رژیم [امام] خمینی به دست نیروهای ارتش منجر خواهد شد. در این چارچوب، تصرف شهرهای غربی ایران، مانند آبادان که دفاع از آنها بر عهده پاسداران بود، می توانست شکست ایران را سبب شود.
2. درس دیگری که می توان از استراتژی صدام گرفت، اینکه، هنگام طرح و توسعه ی یک استراتژی جامع، باید احتمال نادرست بودن مفروضات اساسی داده شود و تأثیر این نادرستی بر استراتژی، در نظر گرفته شود. پیش از این اشاره شد که در دو مورد، نادرستی مفروضات بالقوه ی صدام معلوم شد. نخستین فرض وی این بود که با توجه به واکنش ضعیف ایران در برابر به تصرف در آمدن برخی از مناطق مرزی اش بین روزهای 7 و 13 ماه سپتامبر، این کشور تمایلی به جنگ ندارد. [34] ضعف چنین فرضی این است که برای پیش بینی واکنش ایران در برابر حمله ی گسترده به حاکمیتش، واکنش ضعیف این کشور به یک حمله ی جزئی - که شاید از دید ایران یک تهدید محسوب نشده - را ملاک قرار داده است. فرض دوم که به پذیرش مذاکره از سوی ایران معتقد بود، به
نتیجه نرسید. با توجه به برتری منابع ایران نسبت به عراق و انزجار این کشور از رژیم صدام حسین، هیچ دلیل منطقی واضحی برای تسلیم شدن ایران نمی توان یافت. اگر صدام پیش از دست زدن به یک اقدام نظامی، این مفروضات را نقد و بررسی و طرح حمله ی خود را بازنگری می کرد، هرگز چنین فاجعه یی شکل نمی گرفت.
3. سومین و شاید مهم ترین درس استراتژی صدام این است که طرف آغازگر جنگ باید حس ملی گرایانه ی طرف مقابل را نیز در نظر بگیرد؛ زیرا این حس می تواند گروه های نژادی و مذهبی مختلف را با هم متحد کند و گسترش غیر منتظره ی خشونت را سبب شود. در تأیید این موضوع می توان گفت که اعراب منطقه ی خوزستان ایران به رژیم فارسی ایران وفادار ماندند، همان طور که عرب های شیعه ی جنوب عراق نیز به رغم نفوذ بنیاد گرایی اسلامی از سوی ایران، به دولت خود وفادار ماندند. [35]
هر چند احساسات ملی گرایانه می تواند پیوندهای مذهبی و قومی را تحت الشعاع خود قرار دهد، اما ممکن است به تعصبات فزاینده و تشدید خشونت نیز منجر شود. گوردن کریج (5) و الکساندر جورج (6) در کتاب نیرو و فن و هنر سیاستمداری (7) درباره نقش مهم ملی گرایی چنین می نویسند:
«هنگامی که نقش ایدئولوژی، ملی گرایی و افکار عمومی در امور بین الملل افزایش یافت، دشمن تجسمی از پلیدی شمرده می شود... چنین تأثیرات روان شناختی جنگ ها را طولانی تر می کند و مانع از پایان یافتن آنها می شود.» [36]
ملی گرایی برجسته ترین عامل در پاسخ ایران به حمله ی صدام و توانایی این کشور به ادامه ی منازعه و خودداری آن از مذاکره بود. همان گونه که ساندرا مکی، (8) ایران شناس، می گوید: «حمله ی عراق زنگ ملی گرایی ایرانیان را به صدا درآورد و حس چندین هزار ساله ی ایرانیان مبنی بر مورد حمله بودن را با حس
نیرومند اتحاد در هم آمیخت. ... در نتیجه، تفاوت های طبقه یی، منطقه یی و مذهبی نادیده گرفته شدند و مردم ایران به دفاع از میهن خود شتافتند.» [37] همچنین، [امام] خمینی حس شهادت طلبی و ایثارگری انقلابی را در میان مردم ایران برانگیخت؛ حسی که با حس قدرتمند ملی گرایی همراه بود که بعدها مردم ایران را فوج فوج به سوی جبهه ها روانه کرد.
در طرح ریزی برای هر جنگی نیروی بالقوه ی ملی گرایی نیز باید در نظر گرفته شود. اگر این احساس در کشور مورد هدف شعله ور شود، جنگی طولانی مدت شکل خواهد گرفت و مردم خواستار انتقام و پیروزی واضح و قطعی خواهند شد. این همان نیروی محرکه ی کلاسیک در تثلیث کلاوزویتس است. در واقع، تعصبات مردم ابزارهای نظامی را گسترش می دهد و اهداف سیاسی بالقوه را به سوی بی نهایت پیش می برد. موضوعی که موجب شد صدام به رغم قصد اولیه ی خود، به ادامه ی جنگ، مجبور و هشت سال جنگ فرسایشی را متحمل شود، به صادرات نفت ایران حمله کند، گاز اعصاب را در جبهه ها به کار گیرد و برای وادار کردن ایران به پذیرش صلح، مردم غیر نظامی تهران را هدف حملات موشکی خود قرار دهد. [38]

9. نتیجه

حکومت عراق از حمایت ایران از جناح بندی های ضد دولتی داخل عراق وحشت زده شد و تلاش برای گفت و گو با ایران را نیز بی ثمر دانست. در نتیجه، گزینه ی توسل به زور را انتخاب کرد. از آنجا که ایران از آشوب های داخلی رنج می برد و از حمایت های خارجی برخوردار نبود، استفاده از زور برای عراق اغواکننده و فریبنده بود، اما استراتژی حمله و مذاکره صدام نتیجه ی معکوس داشت؛ زیرا وی نتوانست مرکز ثقل مهمی را هدف قرار دهد، ضمن آنکه حمله ی این کشور حس ملی گرایی مردم ایران را شعله ور کرد و بدین ترتیب، جنگ به طول انجامید. بنابراین، هر چند صدام به هدف نزدیک خود، یعنی حفظ قدرتش دست یافت، اما ابزارهای او بسیار گسترش یافت. استراتژی خدشه دار صدام، جنگ خلیج فارس را در پی داشت که
آینده ی خود وی و آینده ی عراق را به خطر انداخت. جنگ ایران و عراق درس های مهمی داشت که می تواند در منازعات آینده به کار گرفته شود:
1. حمله به مرکز ثقل دشمن در حمایت از اهداف سیاسی می تواند احتمال پیروزی را افزایش دهد.
2. مفروضات کلیدی باید به منزله ی بخشی از تحلیل خطر مورد ارزیابی قرار گیرند و اگر نادرستی آنها معلوم شد، در آن صورت، پیش از آغاز جنگ باید ارزیابی مجددی روی این مفروضات صورت بگیرد.
3. هنگام طرح ریزی یک جنگ باید این احتمال در نظر گرفته شود که جنگ و نزاع ممکن است احساسات ملی گرایانه را بیدار کند و در نتیجه، بر مدت زمان جنگ و اقتدار دو طرف تأثیر منفی بگذارد.

پی نوشت ها :

1. مقاله حاضر در فصلنامه نگین شماره 6 (پاییز 1382) با عنوان "افزایش ابزارها در جنگ ایران و عراق: ناسازگاری عناصر استراتژی صدام" به چاپ رسیده و منبع آن چنین است:
Karla Torrez and Vincent Difronzo. The Iran-Iraq War: Exceeding Means. USA: Defence University, National War College, 20 oct. 2000.
2. کارشناس ارشد زبان انگلیسی.
3. Roy Stafford.
4. John Zielinski.
5. Gorden Graig.
6. Alexander George.
7. Force and Statecralt.
8. Sandra Makey.

یادداشت ها:

[1]. Dilip Hiro, "Roots of Conflict: After the Iranian Revolution", in The Longest War: The Iran-Iraq Military Conflict, (Routledge Holdings, Inc, New York, r--JY, Copyright 1992), p 120.
[2]. Hiro, p 31.
[3]. Efrajim Karsh and Inari Rautsi, "Deciding on War" in Saddam Hussein: A Political Biography, (King's College, University of London, London, England, Copyright 1991), p 136.
[4]. Ibid, p 138.
[5]. Ibid, p 144.
[6]. Ibid, p 143.
[7]. Ibid, p 34, See also Sandra Mackey, The Iranians, Persia, Islam and the Soul of a Nation, (NY, NY, Dutton Books, 1996), pp 76-77.
[8]. Hiro, Ibid,pp 28-35.
[9]. Ibid.
[10]. Shahram Chubin, "The Soviet Union and Iran" Foreign Affairs, (Volume 61, No 4, Spring 1983), p 72.
[11]. Stephen C. Pelletiere, "Iraq's Decision to Go to War", in The Iran-Iraq War: Chaos in a Vacum, (Praeger Publications, Inc, New York, NY, Copyright 1992), p 29.
[12]. Hiro, p 38.
[13]. JAS. Grenville, History of the world in the Twentieth Century, (Harvard University Press, Cambridge, MA 1994), P 919.
[14]. Ibid.
[15]. Hooshang Amirahmadi and Manoucher Parvin, Post Revolutionary Iran, (Westview Press, Inc, Boulder Colorado, USA, 1988), P 64.
[16]. Hiro, p 37.
[17]. William 0.5taudenmaier, 'J'\ Strategic Analysis, "in The Iran-Iraq War: New Weapons, Old Conflicts, edited by Shirin Tahir-Kheli and Shaheen Ayubi, (Praeger Publications, Inc., New York, NY, Copyright 1983), p 31.
[18]. Ibid, P 31.
[19]. Karsh and Rautsi, Ibid,p 136.
[20]. Ibid, pp 36-39.
[21]. Ibid, pp 52-53.
[22]. Claudia Wright, "Implications of the Iran-Iraq War," Foreign Affairs, (Winter 1980/81, Volume 59, No 2, P 288. See also Robins, "Iraq in the Gulf War:
Objectives, Strategies and Problems," in The Gulf War: Regionial and International Dimensions, p 49.
[23]. Claudia Wright, Ibid, p 288.
[24]. Karsh and Rautsi, Ibid, p 149.
[25]. Staudenmaier, Ibid, p 30.
[26]. شورش های کردها همچنان ادامه داشت و صدام برای کنترل آنها به زور متوسل شد و از سلاح های شیمیایی علیه آنها استفاده کرد.
[27]. Sandra Mackey, Ibid, p 321.
[28]. Robins, Ibid, p 53.
[29]. Staudenmier, Ibid, p 30.
[30]. www.cia/gov/cia/publications/factbook/geos, 4.
[31]. Carl Von Clausewitz, Chapter 8, Types of Resistence in On War, translated and edited by Michael Howard and Peter Paret, (Princeton University Press, Princeton New Jersey, Copyright 1976), p 596.
[32]. Staudenmaier, Ibid, p 31.
[33]. Ibid.
[34]. Karsh, "Military Lessons of the Iran-Iraq War" from Orbis, p 210; and Staudenmier, "A Strategic Analysis," in The Iran-Iraq War: New Weapons, Old Conflicts, p 38.
[35]. Staudenmier, Ibid, p 47.
[36]. Gordon A. Craig and Alexander George, Force and Statecraft, (Oxford University Press, New York, NY, 1995), P 232.
[37]. Sandra Mackey, Ibid, p 318.
[38]. Robins, Ibid, p 53; and Karsh, "Military Lessons of the Iran-Iraq War" from Orbis, p 210.
منبع :کتاب ریشه ها و علل وقوع