نویسنده: کول ترفتون و کول ایشروود (2)
مترجم: محمود یزدان فام (3)


 

1. مقدمه

در 22 سپتامبر 1980 [31 شهریور 1359]، صدام حسین جنگی زمینی را علیه ایران آغاز کرد تا به قول لیدل هارت (4) به وضعیت بهتری در صلح دست یابد؛ [1] اما این اقدام با شکست روبه رو شد. از آنجا که وی دیکتاتوری خودخواه و اهریمنی بود نتوانست رهبر مقتدری باشد و اهداف، منابع و طرح بازی مناسب را برای رسیدن به دولت آرمانی خود در پیش گیرد. علت شکست صدام در آغاز جنگ این بود که وی نتوانست ابزارها و توان ملی عراق را برای رسیدن به اهداف خود به طور مناسبی سامان دهی کند. البته سرانجام بعد از هشت سال جنگ، موفق شد از ابزارها و ارکان دولت به شکل هماهنگی استفاده کند و از جنگ خود با ایران نتایج قابل قبولی بگیرد. علت اساسی موفقیت های بعدی صدام این بود که وی اهداف آغازین خود در سال 1980 را تعدیل و دولت مورد نظرش را در سال 1988 به واقعیت نزدیک تر کرد.
هر چند جنگ صدام علیه ایران هشت سال طول کشید؛ مدتی که دو برابر زمان درگیری امریکا در جنگ جهانی دوم بود؛ اما در این مقاله سعی نداریم تاریخ تحولات جنگ ایران و عراق را ارائه کنیم، بلکه می کوشیم تا عناصر اساسی استراتژی بزرگ صدام را بررسی کنیم. نخست محیط استراتژیک عراق را مرور خواهیم کرد و سپس چگونگی اجرای استراتژی صدام در جنگ و تقسیم آن به سه مرحله ی مجزای عملیات تهاجمی اولیه عراق (از سپتامبر 1980 تا زمستان 1981)، تهاجمات متقابل ایران (از زمستان 1981 تا تابستان 1987) و در نهایت حملات متقابل عراق (تابستان 1987 تا تابستان 1988) را شرح خواهیم داد. البته، جنگ از این سه مرحله بسیار پیچیده تر بود، اما این رویکرد مرحله یی نشان می دهد که چگونه صدام به عنوان رهبر ملی رشد کرد.

2. محیط استراتژیک عراق

صدام پس از آگاهی از محیط سیاسی و استراتژیک خود، براساس یک سیاست واقع گرایانه سنتی برای حفظ موقعیت خود وارد جنگ شد. مردمی که در ایران و عراق کنونی زندگی می کنند، بیش از چهارده قرن است که پیروز دو فرقه ی اصلی اسلام - شیعه و سنی - هستند و بدین دلیل تعصبات تند و مهار نشده در این ناحیه رواج دارد. در سال 1975، ایران و عراق برای کاستن از حجم تعارضات و اختلافات سیاسی، جغرافیایی و فرهنگی خود، قرارداد الجزایر را امضا کردند. طی این معاهده ایران پذیرفت که در قبال تسلط بر نیمی از آبراه شط العرب، از تحریک اقلیت کرد و شیعیان عراق دست بردارد، اما بازگشت آیت الله خمینی و ظهور انقلاب اسلامی در ایران سبب شد تا ستیز ایدئولوژیکی دو کشور و منازعه ی موجود بین آنها شدیدتر شود. در ژوئن 1979 (خرداد 1358)، [امام] خمینی عموم شیعیان عراق را - که 60 درصد از مردم این کشور را تشکیل می دادند - به قیام علیه صدام فراخواند و صدام ماجرای ترور طارق عزیز را - که در آوریل 1980 به وقوع پیوست - به ایران نسبت داد و
اعلام کرد که این اقدام، نشان دهنده ی تمایل شدید ایران به سرنگونی صدام و حزب بعث است؛ حزبی که اساساً بر مذهب سنی استوار بود. [2] از نظر صدام، جنبش بنیادگرایی اسلامی تهدیدی علیه رژیم وی محسوب می شد.
افزون بر کینه ها و دشمنی های تاریخی صدام علیه ایران، تفاوت های متعددی نیز بین این دو کشور وجود داشت. ملت ایران از قدرت بالقوه ی بیش تری برخوردار بود. در سال 1975، تولید ناخالص ملی ایران 49/5 میلیارد دلار بود در حالی که این رقم برای عراق معادل 16/1 میلیارد دلار بود. [3] همچنین تا سال 1980، جمعیت ایران سه برابر جمعیت عراق (38 میلیون نفر در مقابل 13 میلیون نفر) و هزینه دفاعی آن تقریباً دو برابر کشور همسایه اش بود (4/2 میلیارد دلار در برابر 2/7 میلیارد دلار). [4] اگر از دیدگاه عراق بنگریم، اقتصاد روبه رشد این کشور از 2 میلیارد دلار درآمد نفتی در سال 1972 به بیش از 26 میلیارد دلار در سال 1980، ترقی کرده بود. [5] واضح بود که عراق روز به روز به موفقیت های بیش تری دست می یافت و در این زمینه، از ایران پیشی می گرفت.
موقعیت جغرافیایی این دو کشور نیز بسیار اهمیت داشت. فاصله ی تهران، پایتخت ایران، با مرزهای این کشور با عراق بسیار زیاد بود. همچنین در حالی که ایران به صدها کیلومتر از آب های خلیج فارس و اقیانوس هند دسترسی داشت، عراق تنها می توانست از چند کیلومتر از سواحل شمالی خلیج فارس استفاده کند و دسترسی به داخل این کشور نیز، تنها به آبراه شط العرب محدود می شد. در عین حال، عراق در سه قسمت از مرزهایش با ایران آسیب پذیر بود:
1. در مرزهای جنوبی، در صورت حمله ی ایران، عراق از دسترسی به دریا محروم می شد.
2. در قسمت شرق، بغداد در تیررس نیروهای ایران قرار داشت.
3. در شمال، تأسیسات نفتی پردرآمد کرکوک در معرض حملات ایران بودند.
بنابراین جغرافیای عراق سبب می شد تا این کشور از ایران آسیب پذیرتر باشد.
تاریخ، فرهنگ و جهان بینی متمایز این دو کشور متخاصم، ریشه های منازعه ی بین آنها را شکل می داد. با این حال، در این منطقه نیز مانند دیگر مناطق دنیا، اختلافات و منازعات اسلامی جای اختلافات همیشگی قدرت را نگرفت و این دو کشور منافع اقتصادی متعارض خود را زیر نگاه های دقیق دو ابرقدرت پیگیری کردند. در حالی که صدام در سال 1980 در اندیشه آغاز جنگ بود، عوامل مزبور به محاسبات دقیق تر وی شکل می داد.

3. مفروضات

با در نظر گرفتن شرایط استراتژیک حمله ی عراق به ایران، صدام عملکرد خود را بر چند مفروض کلیدی استوار کرد. در سطح استراتژیک، نخست اینکه شوروی و امریکا در مورد حمله ی زمینی وی به ایران واکنشی نشان نخواهند داد؛ مفروضی که شاید اگر صدام تنها به حملات زمینی بسنده می نمود و جریان نفت را قطع نمی کرد، منطقی به نظر می رسید. دوم اینکه هیچ کشور عربی با تهاجم به ایران مخالفت نخواهد کرد. بنیادگرایی اسلامی برای رژیم های محافظه کاری همچون پادشاهی سعودی و کویت یک تهدید محسوب می شد. دوستان عرب صدام نیز به طور ضمنی از این حمله سود می بردند؛ بنابراین صدام فکر می کرد که نظر آنها درباره این حمله مساعد خواهد بود.
در سطح تاکتیکی و عملیاتی نیز رهبر عراق تصور می کرد که می تواند با به خدمت گرفتن یک ارتش غالباً شیعه، ملت شیعی ایران را هدف حمله خود قرار دهد و با سرپیچی و عناد مردم شیعه ی عراق روبه رو نشود. علت این طرز فکر صدام چندان معلوم نیست، اما همان گونه که بعد خواهیم دید، این مخالفت ها مهم ترین مانع در راه دست یابی وی به موفقیت بود. صدام برای رفع تهدید شیعیان، باید به حمله یی سریع با کم ترین تلفات ممکن اقدام می کرد؛ بنابراین مایل بود تا این نبرد تنها سه تا پنج هفته طول بکشد؛ [6] آمال و آرزویی که به استراتژی او تبدیل شد.

4. فرصت

در سال 1980، سه عامل اصلی دست به دست هم دادند و فرصت مناسبی را برای اقدام صدام فراهم آوردند. نخست، ایران به دلیل بحران گروگان گیری از نظر بین المللی مطرود بود و نمی توانست روی حمایت قوانین بین المللی حساب کند و بدین ترتیب فرصت مناسبی فراهم آمد تا صدام پیش از حل این مشکل به وسیله ی تهران و واشنگتن و برقراری روابط عادیِ دیگر کشورهای دنیا با ایران، وارد عمل شود. وی انتظار داشت تا ایران به دلیل نقش خود در به گروگان گرفتن دیپلمات های امریکایی و نقض آشکار قوانین بین المللی، از همدردی جهانی محروم شود. دوم، صدام درصدد بهره برداری از وضعیت صدمه دیده ی گروه های افسران ایران بود. در تب و تاب انقلاب اسلامی، تعداد زیادی از رهبران نظامی ایران از ارتش اخراج شدند. ضعف رهبری نظامی حرفه یی در ایران در سطح نمایش قدرت می توانست فرصت بادآورده برای عراق باشد. در واقع صدام به عنوان یک افسر نظامی به نقش وصف ناپذیر و قاطع رهبری در امور نظامی و هزینه ی بالقوه ی نبودن این رهبری کاملاً آگاه بود. سوم، مصر با امضای قرارداد صلح اسرائیلی، اعتبار خود را در نظر ملت های عرب از دست داده بود و صدام تصمیم داشت از این فرصت برای در دست گرفتن رهبری دولت های جهان عرب نیز استفاده کند. [7] در این وضعیت، یک پیروزی نظامی و در واقع پایان دادن به تهدید ایران، قدرت صدام را افزایش می داد. بنابراین، وی برای رسیدن به موفقیت باید پیش از کنفرانس غیر متعهدها - که قرار بود در سال 1982 در بغداد برگزار شود - به یک پیروزی دست یابد. مجموعه ی این عوامل متعدد انگیزه ی لازم را برای صدام فراهم آورد تا در سال 1980 علیه ایران وارد عمل شود.

5. تهدید ها و محدودیت ها

در برابر این فرصت فراهم شده، صدام غیر از ایران با تهدیدهای اندکی روبه رو بود. اگر او در جریان صدور نفت اختلال نمی کرد، با مداخله ی امریکا و غرب نیز روبه رو نمی شد. این ملاحظات صدام را تشویق کرد تا با اتکا بر رویکرد رویارویی دو ارتش متقارن، درصدد حمله ی گسترده زمینی بر آید. همچنین بیش تر ملت های [دولت های] عرب، مانند عربستان سعودی و کویت از این اقدام صدام استقبال کردند و مایل بودند تا تهدید ایران خنثی شود. [8] از نظر داخلی، بزرگ ترین تهدید پیش روی صدام، مردم شیعه ی داخل عراق بودند که احتمال داشت با آغاز جنگ علیه صدام شورش کنند. از آنجا که شیعیان بیش از 60 درصد از جمعیت عراق را تشکیل می دادند، قسمت اعظم ارتش صدام نیز از آنان شکل می گرفت. در نتیجه، وی به استراتژی پرهیز از تلفات انسانی متوسل شد تا از خطر شورش شیعیان خود بکاهد. [9] همچنین اقتصاد متمرکز و رو به رشد عراق نیز عملکرد صدام را محدود می کرد. در واقع، یک جنگ طولانی مدت می توانست استاندارد معاش مردم عراق را که در حال رشد بود، به خطر بیندازد. در سال 1979، عراق معادل 21 میلیارد دلار نفت صادر کرده بود، در حالی که در سال 1980، تقریباً 5 میلیارد دلار دیگر به این مبلغ اضافه شد. [10] بدین ترتیب که اقتصاد موفق می توانست محبوبیت صدام را در داخل کشور افزایش دهد.

6. اهداف

در این محیط استراتژیک، هدف اصلی صدام آشکارا بقای خود و رژیمش بود. نکته ی در خور توجه اینکه صدام برای رسیدن به هدف، پیش از روی آوردن به ابزار نظامی، از امکانات دیپلماتیک و اطلاعاتی خود استفاده کرد و بلافاصله پس از تشکیل جمهوری اسلامی، درصدد برقراری روابط نزدیک با ایران برآمد. [11] زمانی که این اقدامات مؤثر واقع نشد، صدام به عملیات روانی روی
آورد تا از این طریق، خود را شخصی کاملاً مذهبی و وارث [حضرت] علی (ع) و [حضرت] محمد (ص) معرفی کند. وی به همراه این اقدامات، سخنرانی هایی را در باب ارزش های شیعه ایراد و قانون منع قمار را وضع کرد. همچنین دیدارهایی را با شیعیان ترتیب داد و مقادیری کمک های مالی را بین آنها تقسیم کرد. [12] اقداماتی که روحانیان تهران و شیعیان عراق آنها را ژست هایی عمل گرایانه و تو خالی می دانستند که با هدف منحرف و خنثی کردن تلاش های انقلابی آنها در عراق برنامه ریزی شده بودند.
در ادامه، صدام اقدامات سرکوب گرانه در داخل عراق را جایگزین ابتکارات مسالمت آمیز خود کرد و چهره های مذهبی برجسته ی شیعه را تبعید نمود و رهبران ارشد آنها را به قتل رساند، اما در کل، تلاش های وی برای رفع تهدید بنیادگرایی ناکام ماند. ماجرای ترور طارق عزیز صدام را متقاعد کرد که باید علیه ایران به زور متوسل شود. هنگامی که حمایت ایران از شورش های داخلی عراق، این کشور را ناتوان کرد و اقدامات صدام با شکست روبه رو شد، شرایط به وضعیت اوایل دهه ی 70 برگشت. تمایل، قابلیت و هدف سیاسی آشکار صدام، به آسانی به هدف نظامی مناسب تبدیل نشد. از نظر سیاسی، هدف وی، یعنی تأمین امنیت رژیمش مشخص و صریح بود؛ هدفی که برای تأمین آن، درصدد پایان دادن به حمایت ایران از شیعیان و کردهای عراق برآمد و سپس کوشید تا کنترل ساحل شرقی آبراه اروندرود را - که در نتیجه توافق سال 1975 از عراق جدا شده بود - به دست آورد. صدام انتظار داشت که با پیروزی بر ایران، رهبری جنبش پان عربیسم و غیر متعهد ها را در دست گیرد و عراق را به منزله قدرتی منطقه یی مطرح کند. [13] برای رسیدن به این اهداف سیاسی، اهداف نظامی صدام اهمیت دوچندانی یافت. در این جهت، وی نخست کوشید تا ساحل شرقی اروندرود را به تصرف خود درآورد و بدین ترتیب استان خوزستان را ضمیمه ی عراق کند. سپس کوشید تا با شکست ارتش ایران و تصرف قسمتی از خاک این کشور، نظام جدید ایران را تنبیه کند و مانع از حمایت های بعدی آن از
شورش های داخلی عراق شود. [14] برخی از تحلیلگران، مانند افرایم کارش (5) در کتاب خود به نام "صدام حسین: یک بیوگرافی سیاسی" معتقدند که در آن زمان، صدام مایل بود تا با شکست قطعی ارتش ایران در جبهه ی جنگ، رژیم اسلامی این کشور را ساقط کند. [15] چنین اندیشه یی با توجه به ویژگی های صدام و توان نیروهای اختصاص داده شده به این امر، با واقعیت تطبیق نمی کرد. تصور اینکه صدام، تنها چهار سپاه را برای ضربه زدن و شکست دادن ملت بزرگ ایران کافی می دانست، با عقل سازگار نیست. [16] افزون بر آن، اینکه جنگ با کردها و اسرائیل تجربه ی عملی صدام را افزایش داده و وی بارها نشان داده بود که توانایی یادگیری را دارد. صدام فکر می کرد که می تواند با یک تهاجم، از برتری عملی نیروهای نظامی خود چون ابزاری برای تصرف قسمت کوچکی از خاک ایران استفاده کند و سپس از این پیروزی برای معامله با [امام] خمینی برای توقف حمایت ایران از شورش های داخلی عراق بهره ببرد و آن را به ابزاری برای تنبیه ایران تبدیل کند. شواهد زیادی نشان می دهد که صدام تنها نبرد تهاجمی محدودی را پیش بینی، برنامه ریزی و تعقیب می کرد.
رهبر عراق درباره ایران و [امام] خمینی در دو مورد قضاوت نادرست داشت: نخست، وی از طبیعت و ماهیت جنگی که در آن وارد می شد، بی اطلاع بود. از دید صدام، عراق خواسته ی چندانی از ایران نداشت و تنها می خواست که این کشور در امور داخلی عراق دخالت نکند و بخش کوچکی از قلمرو خود را به آن واگذار کند. اما از دید [امام] خمینی، عراق، نه تنها وجد ایران، بلکه انقلاب اسلامی را نیز تهدید می کرد. وی این جنگ را نبرد ایدئولوژیکی برای بقا و بودن می دانست؛ بنابراین، با تعصبات و احساسات بسیار شدید به این تهاجم پاسخ داد. طبق دیدگاه ایدئولوژیکی و دینی [امام] خمینی، اسلام باید در برابر دشمنان بی دین مقاومت کند و آنها را شکست دهد؛ بنابراین، حمله ی صدام موقعیت کاملاً
مناسبی برای اقدام براساس این نگرش به وجود آورد. صدام توجه نداشت که جنگ محدود وی از نظر [امام] خمینی، جنگ نامحدودی است. دوم، این فرض و محاسبه صدام مبنی بر اینکه شکستِ جزئیِ ارتش ایران توقف حمایت آنها از شورش های داخلی عراق را موجب خواهد شد، اشتباه بود. شواهد تاریخی اندکی وجود دارد که نشان دهد شکست یک ملت در یک جنگ سنتی، آن را از انجام اقدامات پنهانی در درون ملت دیگر باز می دارد.

7. ابزارها

حال این پرسش مطرح است که با این مجموعه اهداف سیاسی و نظامی، چرا صدام فکر می کرد موفق خواهد شد؟ ایران با جمعیت سه برابر عراق و توان نظامی دو برابر آن، به طور بالقوه از عراق قوی تر بود. اما صدام بر این باور بود که نیروهای مسلح عراق به او برتری می بخشند. به اعتقاد وی، نیروهای نظامی تنها از مردم و بودجه تشکیل نمی شوند، بلکه تجهیزات را نیز در بر می گیرند. در این باره باید یادآور شد که در آن زمان تعداد تانک های عراق از ایران بیش تر بود (2850 دستگاه در برابر 1985 دستگاه)؛ از نظر توپخانه نیز دو کشور تقریباً باهم برابر بودند و تعداد سربازان آماده ی عراقی حدود 25 درصد از سربازان آماده ی ایران بیش تر بود، در حالی که تنها برتری ایران تعداد هواپیماهای جنگی اش بود (445 فروند در برابر 332 فروند عراقی). [17] همچنین صدام توجه داشت که نیروهای مسلح ایران به دلیل آشفتگی های ناشی از انقلاب اسلامی، از آمادگی چندانی برخوردار نیستند. برای نمونه فقدان قطعات یدکی، 77 فروند هواپیمای جنگنده اف-14 ایران را زمین گیر کرده بود. [18] بنابراین، عراق نه تنها نیروهای بیش تری در اختیار داشت، بلکه تعداد نیروهای عملیاتی اش نیز از ایران بیش تر بود.
عراق در حوزه های دیگر نیز برتری کیفی داشت. یگان های عراقی به دلیل عملیات خود علیه کردها و شرکت در جنگ سال 1973 با اسرائیل، تجربه ی رزمی
بیش تری داشتند. همچنین سیستم کنترل و فرماندهی عراق به دلیل اینکه براساس سیستم فرماندهی انگلستان بود، به طور بالقوه از ایران بهتر بود. هر چند در آغاز جنگ، این ساختار فرماندهی ناکارآمد بود، اما در مرحله ی پایانی، عراق از آن به منزله ی ابزاری مؤثر بهره گرفت. با وجود این، از زمان آغاز جنگ، صدام از شبکه فرماندهی متمرکزتری نسبت به ایران برخوردار بود. مشکلات فرماندهی نظامی ایران انعکاسی از منازعه ی قدرت سیاسی بین بخش مذهبی و عرفی حکومت بود. بنیادگرایان اسلامی در میان پاسداران از [امام] خمینی پیروی می کردند، در حالی که ارتش از رئیس جمهور بنی صدر دستور می گرفت. در واقع، انقلاب اسلامی با پاک سازی افسران در تمامی یگان های ارتش، به طور عمده یی توانایی های نظامی ایران [19] را تضعیف کرد. این در حالی بود که نیروهای نظامی صدام در تابستان سال 1980 از برتری کمی و کیفی بسیار بالایی برخوردار بودند.

8. جنگ: مرحله ی نخست

در 18 سپتامبر 1980 (27 شهریور 1359)، صدام مرحله ی نخست جنگ را آغاز کرد. وی برای دست یابی به اهداف خود، اساساً بر نیروی زمینی متکی بود. بدین ترتیب ارتش عراق شامل 450 هزار نفر در چهار سپاه، از سه محور به ایران حمله کرد. [20] در این حملات، صدام بیش تر توجه خود را به جبهه ی جنوبی متمرکز کرده بود. در این محور، نیروهای عراقی به سرعت خرمشهر و آبادان را محاصره کردند و به نزدیکی اهواز رسیدند. در جبهه ی میانی نیز مهران را اشغال کردند و تقریباً تا کوه های زاگرس پیش رفتند. در جبهه ی شمالی هم نواحی وسیعی از خاک ایران در نزدیکی قصر شیرین را به تصرف خود درآوردند. باید یادآور شد که محور میانی و شمالی در دفاع از بغداد و منطقه ی نفت خیز کرکوک بسیار مؤثر بودند. [21]
بعد از دو هفته جنگ، صدام اعلام کرد در مقابل ایران پیروز شده است. خبری که غیر واقعی و نابهنگام بود؛ چرا که تا آن زمان ارتش عراق تنها به بخشی
از اهداف نظامی خود - تصرف نواحی شرقی آبراه اروندرود - دست یافته بود و جسارت لازم را نداشت تا با بهره
گیری از ترکیب نیروهای خود، ارتش ایران را به طور قاطع شکست دهد. در واقع، ارتش عراق در وضعیت متناقضی قرار گرفته بود که ادامه آن شکست این کشور را موجب می شد؛ زیرا از یک سو، آنها می خواستند با نزدیکی به ارتش ایران آنها را شکست دهند و از سوی دیگر، از توان و ظرافت سازمانی و راهبردی لازم برای این کار برخوردار نبودند. بدین ترتیب، اقدام جسورانه خطر تلفات انسانی سنگینی را به همراه داشت که صدام نمی توانست از عهده آن برآید. هنگامی که ارتش ایران به داخل شهرهای کلیدی، مانند خرمشهر، آبادان و اهواز عقب نشینی کرد. ارتش عراق، نه از نظر آموزشی و نه از نظر استراتژیک، آمادگی مقابله با آن را نداشت. در واقع، صدام ارتش خود را برای جنگ شهری آموزش نداده بود؛ زیرا جنگ شهری میزان تلفات را افزایش می دهد. در نتیجه صدام با این تصور که نیروهای زرهی می توانند حمایت کافی را برای واحدهای پیاده تأمین کنند، آنها را به داخل خرمشهر فرستاد و تنها بعد از اینکه هفت هزار نفر از نیروها و صد دستگاه تانک را از دست داد، توانست خرمشهر را به اشغال درآورد. به دنبال این نبرد، ارتش عراق به اجرای مانورهای پر زحمت و آهسته یی اقدام و تلاش کرد تا با استفاده از آتش توپخانه، ارتش ایران را به تسلیم وادارد. [22] همچنین برای تصرف آبادان این شهر را نزدیک به یک سال در محاصره قرار داد و به نبرد مستقیم شهری وارد نشد.
تهاجم اولیه ی صدام نشان می داد که او در برقراری ارتباط بین اهداف، ابزار و ماهیت جنگ اشتباه کرده است. طی این دوره، رویکرد وی مبنی بر پرهیز از تلفات، سبب شد تا هدف اصلی اش مبنی بر انهدام ارتش ایران عقیم بماند. در واقع برای گرفتن نتیجه ی مطلوب از این تهاجم، صدام باید خطر تلفات بالا را می پذیرفت. موفقیت وی در دست یابی به اهداف عملیاتی و عدم موفقیتش در دست یابی به اهداف ملی، گسستگی طرح استراتژیک وی را نمایان تر می کرد، به طوری که شکست ارتش ایران به توقف حمایت این کشور از شورش های
داخلی عراق نینجامید. در نهایت باید گفت علت شکست صدام، همان گونه که در نوشته های کلاوزویتس آمده، به این شکل قابل توصیف است: «خسارات ناشی از ترس و وحشت، هزاران بار بیش تر از خسارات ناشی از بی باکی و جسارت است.» [23] صدام برای رویکرد محتاطانه ی پرهیز از تلفات خود، بهای بسیار سنگینی پرداخت و این رویکرد مانع از پیروزی سریع وی شد.
رهبر عراق با توجه به چگونگی استفاده از دیگر نیروهای نظامی اش نیز شکست خورد. وی برای رسیدن به اهداف خود، اطراف جزیره خارک ایران را منطقه ی ممنوعه دریایی اعلام کرد؛ در حالی که در سال 1980، نیروهای هوایی و دریایی لازم را برای پشتیبانی از این ادعا در اختیار نداشت. نیروی دریایی عراق که غالباً از قایق های گشتی کوچک تشکیل شده بود، برای اجرای این مأموریت کافی نبود. همچنین این نیرو توان کافی را برای شکستن محاصره دریایی که ایران علیه آن اعمال می کرد، نداشت و [24] تقریباً سه سال طول کشید تا توانست پنج هواپیمای میراژ ساخت فرانسه را برای حمله به اهدافی در جزیره ی خارک به دست آورد. حتی پس از آن نیز میزان جنگ افزارهای مورد نیاز عراق برای دست یابی به اثرگذاری دلخواه صدام کافی نبود.
صدام از نیروی هوایی اش نیز درست استفاده نکرد؛ چرا که کوشید تا به روش اسرائیل در جنگ سال 1967، ضربه ی ویران کننده یی را بر ایران وارد آورد، اما در متمرکز کردن توانایی هوایی اش شکست خورد. به عبارت دیگر، وی به ترکیبی از اهداف نظامی و اقتصادی بصورت پراکنده حمله کرد و عملاً نتوانست نیروی هوایی ایران را در روی زمین هدف حمله ی مؤثر قرار دهد. این بی مبالاتی، نه تنها به ایران این فرصت را داد تا حملات عراق را پاسخ دهد، بلکه این کشور را به دولت های عرب منطقه نیز نزدیک کرد؛ چرا که توان بالقوه ایران برای حمله به عربستان، عمان، قطر و کویت کاهش حمایت آشکار آنها از عراق را در پی داشت. [25]
هر چند صدام در مرحله ی نخست جنگ در میدان نبرد به موفقیت های اندکی دست یافت، اما عملکرد او در حوزه ی دیپلماتیک موفق تر بود. جامعه ی
بین المللی به دلیل گروگان گیری دیپلمات های امریکایی در ایران، دیدگاهی منفی در مورد ایران داشت و دیپلمات های عراقی با استفاده از این گونه ترفندها وانمود کردند که ایران نشست شوای امنیت سازمان ملل را برای بررسی جنگ به تأخیر می اندازد؛ شیوه یی که عراق آن را تا دست یابی به بخشی از اهداف سرزمینی خود ادامه داد. هنگامی که شورای امنیت سازمان ملل قطعنامه 479 را تصویب کرد و در آن، دو طرف را با حفظ نیروها در محل، به آتش بس فراخواند، عراق به پیروزی تاکتیکی دیگری دست یافت. [26] بدین ترتیب، صدام با ایجاد هماهنگی بین ابزارهای دیپلماتیک و نیروهای نظامی خود برای پیشبرد اهدافش، زیرکی خود را نشان داد.

9. جنگ: مرحله ی دوم

شکست صدام در پیش بینی ماهیت جنگ و استراتژی ضعیفش در نبرد سبب شد تا جنگ در تابستان سال 1981 ادامه یابد. در این مدت، ایران فرصت یافت تا نیروهای ذخیره ی گسترده ی خود را بسیج کند و عراق را از خاک ایران تا بصره به عقب براند و بدین ترتیب با اجرای حملات نظامی مؤثر، جنگ محدود صدام را به جنگ نامحدود و فرسایشی مورد نظر [امام] خمینی تغییر دهد.
نخستین حمله ی متقابل ایران در اوایل سال 1981 صورت گرفت. تا سپتامبر 1981، ایران حملات موج انسانی نیروهای سپاه پاسداران را با حملات نیروهای ارتش ترکیب کرد و محاصره ی آبادان را شکست؛ تاکتیکی که آن را در اوایل سال 1982، برای بازپس گیری خرمشهر نیز تکرار کرد. تأثیر این گونه حملات این بود که صدام به اجبار دستور عقب نشینی نیروهایش را صادر می کرد. این منازعه همچون جنگ جهانی اول - البته با سلاح های پیشرفته تر - به سبک جنگ سنگر به سنگر انجام می شد. [27] بدین ترتیب، ایران ابتکار عمل را در میدان نبرد به دست گرفت و صدام موفق نشد به اهداف ناچیز سرزمینی خود دست یابد و از جنگ برای گرفتن امتیاز از ایران در جبهه های جنگ یا به
منزله ی ابزاری برای تحکیم رژیمش در عراق استفاده کند. صدام که قبلاً نیز جنگ را تجربه کرده بود، نظریه کلاوزویتس را می فهمید و می دانست که جنگ منطق و دلایل خاص خود را دارد.
مرحله دوم جنگ تا سال 1987 ادامه یافت. در این دوران، ایران معمولاً بعد از پایان کار کشاورزان در مزارع، حملات نظامی خود را آغاز می کرد. [28] هنگامی که نیروی خفته و راکد ایران به نیروی فعال واقعی در جبهه ها تبدیل می شد، مهارت و توانایی ارتش این کشور نیز افزایش می یافت. در سال 1986، ایران عملیات والفجر 8 را آغاز کرد و شبه جزیره ی عراقی فاو را به تصرف خود درآورد و در نبردی طولانی و سنگین، سه سپاه عراق را از بین برد. بعد از این موفقیت، [امام] خمینی بار دیگر کوشید تا با تهدید به تصرف بصره، صدام را تحت فشار قرار دهد. بصره دومین شهر بزرگ عراق و کلید دست یابی این کشور به خلیج فارس بود؛ بنابراین از دست دادن آن می توانست ضربه ی فیزیکی و روانی شدیدی را بر عراق وارد آورد. در عرض یک سال، ایران خود را آماده ی انجام این کار کرد و در اوایل سال 1987، دست به حمله زد. هرچند در این نبرد، توان تهاجمی ایران به حداکثر رسیده بود، اما در پایان، موفق نشد بصره را تصرف کند. [29]
از مرحله ی دوم جنگ می توان سه درس مهم گرفت. نخست اینکه موفقیت ایران در جبهه ی نبرد، ماهیت بیش از حد سیاسی افسران ارشد عراق را نشان می داد. صدام فرماندهانش را نه با ملاک عملکردشان در صحنه ی جنگ، بلکه با ملاک وفاداری شان به رژیم، انتخاب و درجاتشان را ترفیع می داد. همچنین افسران جزء عراق خلاقیت و ابتکار لازم را نداشتند و ارتش این کشور نیز با اتکا بر تکرار عمل می کرد و ماهیت عملیات های دفاعی نیز کم تر اجازه تکرار می داد؛ موضوعاتی که مشکلات پیش روی این کشور را افزایش می دادند. [30]
دوم اینکه صدام در این مرحله از جنگ در مورد به کارگیری دیگر ابزارهای نظامی خود به موفقیت هایی نسبی دست یافت. برای نمونه، نیروی هوایی عراق
روزانه دویست پرواز انجام می داد. هر چند بیش تر این پروازها برای پشتیبانی از امکانات جزئی و حاشیه یی زمینی انجام می شد، اما نشان دهنده برتری هوایی عراق بود. به همین دلیل، نیروی هوایی ایران مجبور بود برای در امان ماندن از حملات هوایی عراق، در تاریکی شب یا در شرایط جوی نامساعد دست به حمله بزند. [31]
در مرحله ی دوم جنگ، صدام توانست استراتژی نظامی خود را پیش ببرد و ابزارها و اهدافش را به یکدیگر پیوند بزند. هدف اولیه صدام این بود که از اشتغال قلمرو ایران و شکست آن به منزله ابزاری برای منصرف کردن این کشور در حمایت از شورش های داخلی عراق استفاده کند و در عین حال با استفاده از این جنگ، رهبری جنبش عدم تعهد و جهان عرب را به دست گیرد؛ هدفی که در مرحله ی دوم آن را کنار گذاشت و بقا را جایگزین آن کرد. در این جنگ فرسایشی هر اندازه ارتش عراق در جبهه می ماند، اهداف بیش تری را برای خود تصور می کرد. در این مورد، صدام به این گفته کلاوزویتس که «هدف از جنگ چیست؟ باقی ماندن» [32] اعتبار بخشید و رژیم خود را حفظ کرد.
استراتژی جدید خطر را رفع می کرد. البته مشخص نیست که صدام تا چه حد از این امر آگاه بود. در مقابل، ایران نیز نمی توانست با تحمل تلفات بیش تر بصره را تصرف یا توجه خود را از جبهه ی جنوبی و اطراف بصره به منطقه ی مرکزی و مستقیماً بغداد معطوف کند و با این اقدامات، زمینه ی شکست صدام را فراهم آورد. البته با توجه به ضعف و خستگی نیروهای ایران طی این مدت، نمی توان حدس زد که آیا این نیروها می توانستند با چنین تغییری به موفقیت دست یابند. به هر حال، پیامدهای بالقوه ی دوره ی دوم جنگ، خطرهای چشمگیری را برای استراتژی صدام به دنبال داشتند.

10. جنگ: مرحله ی سوم

زمانی که ایران حمله ی خود را در شرق بصره آغاز کرد، به صدام نشان داد که به بالاترین حد آمادگی خود رسیده است. در پی آن بود که وی ابتکار عمل را
در دست گرفت و استراتژی خود را برای استفاده مؤثر از ابزارهای امنیت ملی گسترش داد. در مرحله ی پایانی جنگ، حفظ رژیم هدف کلی صدام بود. هدف نظامی وی نیز بیرون راندن نیروهای ایرانی از خاک عراق، بازگشت به وضعیت قبلی و پایان دادن به جنگ بود.
صدام برای تأمین این اهداف، نخست نیروهای مسلح خود را بازسازی کرد. بدین شیوه که یگان های زبده گارد ریاست جمهوری را که در جنگ شهری تبحر داشتند، تقویت کرد؛ کنترل تاکتیکی را غیر متمرکز و افسران جزء را تشویق نمود تا ابتکار عمل را به دست گیرند [33] و سرانجام، ساختار فرماندهی به جا مانده از انگلیسی ها را محور اقدامات خود قرار داد.
در مرحله سوم جنگ، صدام نحوه ی به کارگیری نیروهای مسلح خود را تغییر داد. ارتش عراق مجدداً به تمرین و تکرار فراوان روی آورد و بر قدرت نبرد قطعی در لحظه ی حمله، تمرکز کرد؛ به طوری که میزان اقدامات تهاجمی عراق نسبت به اقدامات ایران شش به یک بود. همچنین صدام بیش از پیش از نیروی هوایی بهره گرفت و صحنه ی جنگ را گسترش داد، جنگ نفتکش ها را آغاز کرد و با بهره گیری از توان هوایی خود تأسیسات اقتصادی و تولید نفت ایران را هدف حمله قرار داد [34] و بدین ترتیب صادرات نفت ایران از 1/6 میلیون بشکه در روز به 600 هزار بشکه در روز کاهش یافت. [35] در عین حال، با خرید و تأمین فناوری موشک های پیشرفته توانست عمق خاک ایران را هدف حمله موشکی قرار دهد و در فوریه 1988، نبرد سه ماهه ی جنگ شهرها را آغاز کند. وی شهرهای تهران، اصفهان و قم را که قبلاً هدف حمله قرار نگرفته بودند، هدف حمله ی موشکی قرار داد [36] و بدین ترتیب ایران را به آستانه ی فروپاشی رساند. در واقع، ارتش عراق که با دفاع از بصره ارتش ایران را مستأصل کرده بود، اکنون در جنگ شهرها ناتوانی ایران را در حمایت از زیربنای اقتصادی و جمعیتی خود نمایان تر کرد.
در اواخر بهار سال 1988، صدام نبردهای جدیدی را با هدف پایان دادن به
جنگ آغاز کرد. در نبرد نخست، نیروهای عراقی شبه جزیره فاو را از ایران باز پس گرفتند و در عملیاتی که از دو محور آغاز می شد، با استفاده از تاریکی هوا و نیروهای ویژه خود به مواضع نیروهای ایرانی حمله کردند. در این عملیات، سیصد سورتی پرواز انجام گرفت تا نیروهای ایرانی را در میدان نبرد تجزیه کند. عراقی ها از خشکی و از دریا برای انهدام نیروهای ایرانی دست به حمله زدند و با استفاده از حملات شیمیایی زمان بندی شده توانستند توان تحرک را از تجهیزات دفاعی ایران بگیرند. [37] در نبرد پایانی همچنین با استفاده از اقدامات نظامی هماهنگ، متمرکز و مرکب توانستند چهل مایل در داخل خاک ایران پیشروی کنند. صدام هنگامی که تشخیص داد این پیشروی از حد اهدافش فراتر می باشد، مجدداً احساس خطر کرد (6) و ارتش خود را عقب کشید. [38]
تحقق هدف اصلی صدام - بازگشت به صلح - کم ترین اثر این حمله بود. وی به طور مؤثری یک استراتژی دیپلماتیک، اقتصادی و نظامی را سازمان دهی کرد و توانست در سطح استراتژیک، به طور هم زمان حمله به مردم غیر نظامی، جنگ اقتصادی و حمله ی زمینی مؤثر را همراه با اقدامات دیپلماتیک انجام دهد و خواست قطعنامه 598 شورای امنیت سازمان ملل را مبنی بر بازگشت به مرزهای شناخته شده بین المللی پذیرفت و بدین ترتیب، در مرحله ی پایانی جنگ، میزان مهارت لازم را برای دست یابی یک ملت به اهداف واقعی اش به نمایش گذاشت، به طوری که ایران در 20 اوت 1988، قطعنامه آتش بس را پذیرفت. [39]

11. نتیجه

برخی معتقدند که جنگ مهم ترین مشکلی است که ممکن است برای یک ملت پیش بیاید؛ نظری که در سال 1980 صدام صحت آن را به نمایش گذاشت. وی
برای موفقیت باید محیط استراتژیک را درک و اهداف سیاسی و نظامی اش را تبیین می کرد و به کمک آنها مستقیماً هدف سیاسیِ نهایی مورد نظر خود را تحقق می بخشید؛ اهدافی که اولی را انجام داد و از انجام دومی بازماند. از آنجا که در آغاز، وی اهداف نظامی محدود (شکست ارتش ایران در میدان نبرد) را دنبال می کرد، به هدف پایانی مطلوب سیاسی خود (توقف مداخله در امور داخلی عراق) دست نیافت. در واقع، صدام برای دست یابی به اهدافش، از نیروهای مسلح به طور مناسبی استفاده نکرد و با این کار، اشتباه گذشته خود را تشدید کرد. ارتش عراق نه برای نبرد مسلحانه ی ترکیبی و نه برای جنگ داخل شهرها آمادگی لازم را نداشت؛ بنابراین، صدام به بن بست رسید و [امام] خمینی توانست با استفاده از این فرصت، جنگ را به نبردی نامحدود برای بقای جمهوری اسلامی تبدیل کند.
بعد از تحمل یک ضد حمله ی سنگین از سوی ایران، صدام ابزارهای استراتژیک خود را مجدداً سازمان دهی کرد تا به هدف سیاسی اصلاح شده اش (حفظ و بقای رژیم) دست یابد. وی هم زمان با اقدامات دیپلماتیک خود، به حملات اقتصادی و نظام اقدام کرد و تمامی نیروهای خود را به کار گرفت تا [امام] خمینی را به پذیرش آتش بس سازمان ملل متقاعد کند. سرانجام، وی با ترکیب تمامی این ابتکارات به موفقیتی رسید که با هیچ کدام از آنها نمی توانست به چنان نتیجه یی برسد و در نهایت با دست یابی به این نتایج عمده، نشان داد که از توان یادگیری بالایی برخوردار است.
در آغاز، ناتوانی صدام در تبیین یک استراتژی ملی وی را در گرداب خونینی گرفتار کرد، اما در پایان، توانایی وی برای اصلاح استراتژی و استفاده مناسب از این ابزارها سبب شد تا از این تنگنا نجات یابد. در واقع، صدام مجبور بود این راه را در پیش گیرد؛ زیرا بازگشت به وضعیت پیشین، از ادامه ی جنگی که خود آغازگر آن بود، بهتر به نظر می رسید.

پی نوشت ها :

1. این مقاله در فصلنامه نگین شماره 6 (پاییز 1382) به چاپ رسیده و منبع آن چنین است:
Col D. Trafton and Col M. Isherwood. "Saddam and The Iran-Iraq War." National Defense University/National War College 2000.
2. دانشجویان افسری دانشکده جنگ دانشگاه دفاع ملی (امریکا).
3. عضو هیئت علمی پژوهشکده ی مطالعات راهبردی.
4. Liddell Hart.
5. Efraim karsh.
6. احساس خطر در مورد وضعیتی که ارتش عراق در آغاز جنگ نیز به آن دچار شد و با شکل ناموزون پدافندی که در مقابل نیروهای ایران اتخاذ کرده بود، با شکست های متعدد روبه رو شد. (مترجم)

یادداشت ها:

[1]. B.H. Liddell Hart, Strategy, 2d ed. (New York: Praeger Publisher, 1967), p 338.
[2]. Efraim Karsh and Inari Rautsi, Saddam Hussein: A Political Biography, (New York: Free Press/MacMillan 1991), pp. 138-139.
[3]. Country Profile: Central Asia, Middle East and North Africa (data base on-line), Iran;
http://www.ifc.org/camena/iran.htm. accessed 11 October 2000 and Country Profile: Central Asia, Middle East and North Africa (data base on-line), Iraq; http://www.ifc.org/camena.iraq.htm. accessed 11 October 2000.
[4]. William o. Staudenmaier, "A Strategic Analysis," in The Iran-Iraq War: New Weapons, Old Conflicts, edited by Shirin Tahir-Kheli and Shaheen Ayubi (New York: Praeger Publishers, 1983) pp 30-31.
[5]. Karsh, p 136.
[6]. John Antal, "The Iraqi Army Forged in the Other Gulf War/, Military Review, February 1991, pp 63-64.
[7]. Straudenmaier, p 29.
[8]. Ibid, P 42.
[9]. Ibid, p 45.
[10]. Karsh, p 136.
[11]. Ibid, P 138.
[12]. Ibid, pp. 144-145.
[13]. Phillip Robins, "Iraq in the Gulf War: Objectives, Strategies and Problems," Chapter 5 in Hanns W. Maull and Otto Pick, The Gulf War: Regional and International Dimensions, (New York: St Martin's Press, 1988), pp. 47-48.
[14]. Karsh, p 147.
[15]. Ibid, P 221.
[16]. Antal, p 65.
[17]. Staudenmaier, p 30.
[18]. Ibid, P 31.
[19]. Ibid, pp. 31-32.
[20]. Antal, p 65.
[21]. Staudenmaier, p 37.
[22]. Antal, p 64.
[23]. Carl von Clauswitz, On War, trans. Michael Howard and Peter Paret (Princeton N. J.: Princeton University Press, 1984) p 191.
[24]. Staudenmaier, p 41.
[25]. Ibid, P 43.
[26]. Robins, p 49.
[27]. Antal, p 65.
[28]. Robins, p 50.
[29]. Antal, pp 65-66.
[30]. Ibid, P 64.
[31]. Karsh, p 217.
[32]. Clauswitz, p 357.
[33]. Antal, p 67.
[34]. Robins, p 52.
[35]. Karsh, p 217.
[36]. Antal, p 67.
[37]. Aaron Davis, "A Military Analysis of the Iraqi Army Operations," Armor November/December 1990, p 16.
[38]. Antal, p 67.
[39]. Davis, p 16.

منبع :کتاب ریشه ها و علل وقوع