نویسنده: دکتر سید حمید روحانی(1)



 
توطئه روحانی ستیزی در خاطرات منسوب به آقا منتظری

روحانی ستیزی در کتاب منسوب به آقای منتظری

در کتابی که به نام خاطرات آقای منتظری به رشته نگارش درآمده است، نه تنها رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران مورد اهانت و اتهام قرار گرفته است، بلکه بسیاری از بزرگان روحانی و عالمان والا مقام شیعه نیز به زیر سؤال رفته و هتک حرمت شده اند! در خاطرات منسوب به آقای منتظری، آیت الله العظمی بروجردی (اعلی الله مقامه) به عنوان شخصی تنگ نظر، انحصار طلب، دمدمی مزاج، ترسو، کم جربزه، دهن بین، جوزده، بی اراده، بی منطق و تأثیر پذیر از این و آن وانمود گردیده که حتی قرائت نماز او ایراد داشته است!! و مخالف دفاع از فلسطین بوده است! و کسانی را که از فلسطین دفاع می کردند، طرد می کرده است!! نیز در این خاطرات، روحانیان نجف آباد به جدایی از مردم متهم شده اند چرا که مردم حتی جرئت نمی کردند از آنها مسئله بپرسند! علمای اصفهان به کینه توزی و تملق گویی متهم شده اند؛ علمای مشهد مورد طعنه و اهانت قرار گرفته اند، طلاب علوم اسلامی را که با قناعت و مناعت ساخته و می سازند، به شارلاتانی و گدابازی متهم گردیده اند؛ به آیات عظام حاج سید احمد خوانساری و حاج آقا محمد علی اراکی دهن کجی شده است؛ مراجع نجف به گونه ای معرفی شده اند که انگار به خون یکدیگر تشنه بوده اند و هیچ گاه نمی توانستند در یک مجلس کنار هم بنشینند! شهید مطهری، شهید بهشتی، شهدی قدوسی، شهید سعیدی، آیات معظم ملاعلی همدانی و حاج آقا مرتضی حائری به زیر سؤال برده شده اند؛ حاج شیخ علی پناه مورد تمسخر و استهزا قرار گرفته است، منبری های قم -بدون استثنا- تحریک شده از جانب ساواک خوانده شده و به فلسفی واعظ تهمت زده شده است؛ آیت الله ربانی شیرازی به تعصب و آیت الله طالقانی به تحجر
متهم شده اند؛ به آقایان کروبی و انواری نسبت های ناروا داده شده است؛ نسبت به جامعه روحانیت ایجاد ذهنیت شده، یادگار مظلوم امام، مرحوم حاج سید احمد خمینی را به دروغگویی، قدرت طلبی، توطئه چینی و... متهم شده است؛ امام، عامل و مسبب جنگ ایران و عراق معرفی گردیده است و ده ها نسبت ناروا به امام داده اند. می توان گفت آن گونه که در خاطرات منسوب به آقای منتظری، عالمان دینی و فقهای شیعه مورد هتک و اتهام قرار گرفته اند در هیچ نوشته دیگری به این گستردگی به زیر سؤال نرفته اند و نکته در خور نگرش این است که این اتهامات، زشت گویی ها، پیرایه تراشی ها و اهانت به نام خاطرات کسی منتشر شده است که به اصطلاح فقیه عالیمقام، شاگرد برجسته امام و از اساتید حوزه قم به شمار می آید و در دورانی سمت قائم مقامی را داشته است. اینجاست که بار دیگر بایستی در برابر کرامت، معنویت و عمق معرفت امام سر تعظیم فرود آورد که با دید عارفانه خود، آینده آقای منتظری را مشاهده کرد و به او هشدار داد:«... شما مشغول به نوشتن چیزهایی می شوید که آخرتتان را خراب تر می کنید...»(2)
باید گفت آسیبی که از ناحیه خاطرات منسوب به آقای منتظری بر کیان روحانیت وارد شد به مراتب از ترور بیش از هفتاد و دو تن از شخصیت های روحانی و انقلابی در دفتر حزب جمهوری و کشتن دیگر مقامات روحانی و ترور شهدای محراب و... درد ناک تر و مصیبت بار تر است. ضربه ای که با خاطرات منسوب به آقای منتظری بر اساس روحانیت وارد آمده با هیچ حادثه ناگواری که در درازای تاریخ بر روحانیت وارد آمده است، قابل مقایسه نیست. واقعیت این است که لیبرال ها، منافقین و دیگر گروه هایی که از دوران مشروطیت تا به امروز در اندیشه پیاده کردن توطئه روحانی ستیزی بودند، در رأس آنان سازمان سیا و موساد، به نام خاطرات آقای منتظری توانستند ضربه شدیدی بر عالمان متعهد شیعه وارد کنند و آنان را در تاریخ به زیر سؤال ببرند.
این درست است که استکبار جهانی و عوامل درون مرزی و برون مرزی آن با انتشار خاطرات منسوب به آقای منتظری انتقام سختی از فقهای متعهد و علمای وارسته گرفتند، لیکن آنچه مایه امید و آرامش است اینکه چهره فقهای عظام و مراجع عظیم الشأن اسلام تا آن پایه درخشان، نورانی و تابنده است که با این گونه یاوه گویی ها آلوده و مخدوش و مکدر نمی شود.
این خاطره نویسی های کینه توزانه و انتقام جویانه تنها برای سازمان های جاسوسی مانند سیا و موساد طعمه چرب و نرمی است که در نوشته های خود علیه اسلام و علمای اسلامی به آن استناد کنند و چند صباحی «جوله» و جولانی داشته باشند.
اکنون بخش هایی از نارواگویی های منسوب به آقای منتظری را که در بالا به شکل فهرست وار بازگو کردیم، در پی می آوریم تا خوانندگان اندیشمند ما به توطئه روحانی ستیزی در خاطرات منسوب به نامبرده بهتر آشنا گردند و معاندان و منافقان کینه تور و بی پروا را بهتر بشناسند.

-آیت الله بروجردی از زبان آقای منتظری

... آقای بروجردی خیلی متأثر بوده که شهریه نتوانسته بدهد... آقای خمینی و دیگران به ایشان دلداری می دادند، می گفتند آقا، طلبه ها که شما را برای پول نمی خواهند، شما را برای درس می خواهند، برای ایمان شما را می خواهند و به این شکل ایشان را دلگرم
می کردند...(3)
آن روز که امام خمینی طی نامه ای به آقای فلسفی واعظ تنگدستی و بدهکاری آیت الله بروجردی را در مورد پرداخت شهریه حوزه های علمی یادآور شد و از او خواست با فراخوانی تجار معتبر بازار تهران، مشکل شهریه را با آنان در میان بگذارد و برای رفع آن از تاجران متعهد و خیرخواه کمک بگیرد و آقای فلسفی پیشنهاد امام را با آقای بروجردی در میان گذاشت، موضع آن مرجع بزرگ از مناعت، توکل مطلق و آرامش قلبی والایی نشان دارد. آقای فلسفی در این باره آورده است:
... چون موضوع مربوط به آیت الله بروجردی بود، فکر کردم بهتر است خودم ایشان را ببینم و بپرسم که اجازه می دهند چنین اقدامی بکنم. به قم رفتم و در اتاقی که فقط ما دو نفر بودیم، گفتم آقایان چنین نامه هایی نوشته اند، آیا اجازه می دهید من این کار را انجام بدهم! ایشان صریحاً گفتند نه و سپس با همان متانت فرمودند خداوند هرگز مرا از عنایت خود محروم نفرموده است. من به خدا حسن ظن بسیار دارم... اگر پولی به نام وجوه رسید به طلاب می دهم و اگر نرسید از کسی تقاضا نمی کنم...(4)
آیا این مرد بزرگ با این توکل «متأثر بود که شهریه نتوانسته بدهد» و نیاز به این بود که دیگران به ایشان «دلداری بدهند و ایشان را دلگرم کنند»؟!!
آقای منتظری در جای دیگری می گوید و یا از زبان او می گویند:
... از جمله کارهایی که در همان زمان انجام گرفت و تا اندازه ای مشابه کار «جامع احادیث الشیعه» بود، پاورقی بر کتاب «وسایل الشیعه» بود. مرحوم ربانی شیرازی یک روز به بنده پیشنهاد کردند که بیایند برای «وسایل الشیعه» پاورقی تنظیم کنیم... ما با یکدیگر این کار را شروع کردیم... بعد این خبر به گوش آیت الله بروجردی رسید... بعد
ایشان ابراز ناراحتی کرده بود، وقتی من فهمیدم ایشان از این جهت ناراضی است از کار دست کشیدم، چون اول فکر نمی کردم که این مسئله به جایی برخورد کند، هر کدام می توانست کاری مستقل برای خودش باشد و کتاب «وسایل» هم احیا می شد، بالاخره مرحوم آیت الله بروجردی از این کار ناراحت شد و من با همه زحمت هایی که روی آن کشیده بودم به خاطر آقای بروجردی کنار کشیدم، ولی آقای ربانی گفتند ما داریم کتاب «وسایل» را تنظیم و تکمیل می کنیم و این چه کار به جامع احادیث دارد... بالاخره ایشان کار را ادامه دهند...(5)
بنابر خاطرات منسوب به آقای منتظری، آیت الله بروجردی از افاضل و اساتید حوزه را به تنظیم کتاب «جامع احادیث الشیعه» فراخواند و سرگرم تنظیم آن بودند،‌در این اثنا مرحوم ربانی شیرازی با کمک آقای منتظری به تنظیم پاورقی برای کتابی به نام «وسایل الشیعه» می پردازند. بنابر ادعای منتظری «این خبر به گوش آیت الله بروجردی» می رسد و «ایشان ابراز ناراحتی» می کنند و آقای منتظری با اینکه اذعان دارد تنظیم پاورقی بر کتاب «وسایل» می توانست این کتاب را احیا کند و «کاری مستقل برای خودش باشد، به خاطر آقای بروجردی کنار» می کشد! و با این ادعا از آقای بروجردی چهره ای تنگ نظر و انحصار طلب به نمایش می گذارد.
نیز آورده اند:
... یک دفعه آقای سید جواد حسنی به من گفت ما خیلی وضعمان از نظر مالی بد است، و اگر می شد آقای بروجردی یک جایی تبلیغی مرا می فرستاد، خوب بود، و حاج محمد حسین هم به من گفته بود اگر کسانی می خواهند به تبلیغ بروند، معرفی کنید، من گفتم آسید جواد حسنی است و خیلی طلبه خوب و متدینی است... کسی آنجا نزد آیت الله بروجردی گفته بود آقا این همان است که برای قضیه فلسطین سخنرانی کرده بود، آقایان از فرستادن ایشان دست نگه داشتند. این خبر به من رسید، خودم را آماده کردم و
رفتم خانه آقای بروجردی که وقتی می خواهند بروند درس با ایشان صحبت کنم. در را که باز کردند تا چشمشان به من افتاد گفتند آشیخ حسینعلی، شما در مدح و تعدیل اشخاص و این چیزها یک قدری بیشتر دقت کنید. گفتم آقا من این شخص را که معرفی کردم، حالا هم می گویم ایشان اگر برای قضیه فلسطین صحبت کرده از روی ایمان و اعتقاد بوده، ایشان شخص بسیار مؤمن و متدینی است، چون ایشان برای فلسطین صحبت کرده، این شده «ذنب لایغفر» که تا ابد باید چوبش را بخورد؟...(6)
در خور توجه است که در بافته های بالا از زبان آقای بروجردی نیامده است که آقای حسنی به جرم سخنرانی در حمایت از فلسطین مردود و محکوم است و اصولاً مشخص نیست که آن مرحوم نسبت به آقای حسنی چه دیدی داشته و از چه نظر به «آشیخ حسینعلی» توصیه کرده است که «در مدح و تعدیل اشخاص»، یک قدری بیشتر دقت کنید.» یک انسان عاقل قاعدتاً در این مورد از آقای بروجردی می پرسد، منظور کیست؟ چه کسی را بدون دقت «مدح و تعدیل» کرده ام و اگر منظور آقای حسنی بود، این پرسش را مطرح می کرد که نقطه ضعف او در کجاست، شاید درباره نامبرده اطلاعاتی در اختیار آقای بروجردی قرار داشت که به جریان سخنرانی برای فلسطین ارتباطی نداشت. لیکن می بینیم آقای منتظری بدون تحقق و توضیح طبق ذهنیت خود به پاسخ دادن و دفاع کردن بر می خیزد و به دنبال آن برای خراب کردن آقای بروجردی
چنین می افزاید:
... یک سری چیزهای جزئی را افراد می روند بزرگ می کنند. قاعده اش این است که بزرگان تحت تأثیر هر حرفی واقع نشوند یا اقلاً اگر حرف ها را می خواهند بشوند فقط از اطرافی ها و آنهایی که دائماً با آنان تماس می گیرند، نشنوند... همیشه طیفی دور مراجع و بزرگان هستند که اصطلاحاً به آنها می گویند «دیوار گوشتی» که جریانات را مطابق اهداف و سیاست خودشان گزارش می دهند و کنترل می کنند...(7)
آن گاه که به گمان خود، به حساب آقای بروجردی رسید، به امام گریز می زند و ایشان را این گونه زیر سؤال می برد:
... در مورد مرحوم امام هم قضیه به همین صورت است و بسیاری از تصمیمات و اشتباهاتی که اتفاق افتاد به خاطر گزارشات خلاف واقعی بوده است که برخی اطرافیان و مسئولان به ایشان ارائه می دادند...(8)
«تصمیمات و اشتباهاتی» که از دید تنظیم کنندگان خاطرات «اتفاق افتاد» یکی دستگیری، بازداشت و محاکمه و مجازات مهدی قاتل بود و دیگری کنار گذاشتن آقای منتظری از قائم مقامی بود که همه نقشه ها و برنامه های برخی سازمان های جاسوسی و گروه های لیبرالیستی را بر باد داد و ایران و انقلاب را از سقوط در دامان امریکا و رژیم صهیونیستی رهانید.
باید دانست که مرحوم آیت الله بروجردی از هواداران سرسخت حمایت از فلسطین و فلسطینی ها بود. آنگاه که صهیونیست ها برای اشغال فلسطین به جنگ و خونریزی دست زده
بودند، آقای بروجردی در مدرسه فیضیه مراسم دعا و نیایش اعلام کرد و برای پیروزی فلسطینی ها ختم «امن یجیب» گرفت. در کتاب خاطرات منسوب به آقای منتظری نیز گوشه ای از اهتمام آقای بروجردی به مسئله فلسطین و خطر صهیونیسم چنین بازگو شده است:
... مرحوم آیت الله بروجردی به وحدت مسلمانان به خصوص وحدت شیعه و سنی حساس بود. خیلی علاقمند بود که جهان اسلام با هم مربوط باشد... حجت الاسلام آقای وکیلی- خدا رحمتش کند- اشعاری گفته و فقه را به شعر درآورده بود که چاپ هم شده است؛ در اولش راجع به عمر و ابوبکر چیزهایی نوشته بود. کتاب را به آیت الله بروجردی نشان داده بود، آقای بروجردی گفته بود این کتاب ضاله است، حق نداری منتشر کنی... من یادم هست در همان زمان آیت الله امینی، صاحب کتاب ‌«الغدیر» آمده بود اصفهان... آن وقت که امینی به اصفهان آمده بودند دهه صفر بود، دنبالش هم نهم ربیع بود که به عنوان عید عمر در اصفهان معرکه است... یک دفعه آقای بروجردی فرمودند: آقا این چه وضعی است در اصفهان؟ از وقتی که اسرائیل حمله کرده کانال سوئز را دارد می گیرد، در مصر مسلمانان این طور گرفتارند، ما بیاییم جنگ شیعه و سنی راه بیندازیم؟ در اصفهان این چه وضعی است. خلاصه آقای بروجردی از این وضع عصبانی بود...(9)
چنان که اشاره شد موضع آیت الله بروجردی در مورد آقای حسنی مشخص نیست روی چه جریان و موضوعی بوده است. البته اگر باور کنیم که اصل داستان ساختگی نباشد. در خاطرات منسوب به آقای منتظری، جریان به زیر سؤال بردن آقای بروجردی و طعنه به ایشان چنین ادامه می یابد:
... یک روز عصر بعد از آنکه درس آیت الله بروجردی تمام شد و برای نماز می رفتند... از ایشان پرسیدم آقا اگر کسی در صحت قرائت امام جماعت شک کند، می تواند به او اقتدا کند... آقای بروجردی یک نگاهی به من کردند و گفتند شما به امامی که در قرائتش شک
دارید، اقتدا نکنید... بعد آقای خمینی به من گفتند این مسئله را چرا از ایشان می پرسی، مگر نمی دانی بعضی ها شایع کردند که آقای بروجردی قرائتش درست نیست...(10)
آیا به راستی آیت الله بروجردی، مرجع جهان تشیع تا این پایه- العیاذبالله- دچار هوای نفس بود که به علت یک شایعه، پاسخ به طلبه ای را این گونه بدهد و از سؤالی که به او برخورد دارد، ناراحت شود؟ آقای منتظری برای به زیر سؤال بردن آقای بروجردی به همین بسنده نمی کند و برنامه ضربه زدن به آن مرجع بزرگ را چنین دنبال می کند:
... یک طلبه ای بود اهل کهک، طلبه درس خوانی بود. با آقای محمد فاضل لنکرانی هم مباحثه بود. ایشان با یک طلبه خرم آبادی که قدری خویشاوندی با آقای صاحب الداری داشت در حجره بر سر یک مسئله جزئی نزاع کرده بودند؛ طلبه خرم آبادی به آقای صاحب الداری شکایت این طلبه را کرده بود. آقای صاحب الداری گفته بود از مدرسه بیرونش کنید... من در جریان قرار گرفتم. رفتم پیش آقای صاحب الداری گفتم شما که این حکم را کرده اید آیا آن شیخ را خواسته اید از او چیزی بپرسید؟ گفت نه، من متولی هستم، ایشان باید برود. خلاصه یک مقدار با ایشان حرفمان شد. ایشان هم رفته بود خدمت آقای بروجردی گفته بود من استعفا می دهم، ما آمده ایم در حوزه می خواهیم اصلاحاتی بکنیم فلانی آمده علیه ما رجاله راه انداخته است... تا اینکه چند روز بعد رفتم خدمت آقای بروجردی که جواب مسئله را بپرسم، دیدم ایشان خیلی ناراحت است، در جلو جمع رو به من کرد و گفت: آشیخ حسینعلی من چقدر از شما تعریف کرده بودم، من به تو علاقه داشتم، شما به طور کلی از اعتبار پیش من ساقط شدید، شما رجاله راه می اندازید، می روید تهدید می کنید؟ من گفتم آقا کی من تهدید کردم؟ کی رجاله راه انداختم؟ خلاصه دیدم ایشان خیلی ناراحت هستند... من از خدمت ایشان آمدم بیرون و تصمیم گرفتم که دیگر به منزل ایشان نروم...(11)
در دنبال این بافته ادعا شده است: «... تا اینکه یک روز در کوچه آیت الله خمینی به من
رسیدند و گفتند که بله علیه شما به ناحق پیش آیت الله بروجردی مطالبی را گفته اند و من رفته ام با ایشان صحبت کرده ام...»!!
امام مقید بودند که هیچ گاه سخنی که موجب تضعیف آیت الله بروجردی باشد، بر زبان نیاورند و افراد به ویژه عناصر ساده لوح را نسبت به آن مرجع بزرگ جسور و گستاخ نسازند. ممکن بود در مواردی با آقای بروجردی گفتگو کنند و اگر خطا یا اشتباهی می بینند، تذکر دهند، لیکن آن را در بیرون، به ویژه در نزد کسی که طرف قضیه است، بازگو نمی کردند و بنزین روی آتش نفس سرکش افراد نمی ریختند. از این رو، این ادعا نیز مانند دیگر ادعا ها دور از واقعیت به نظر می رسد. آقای منتظری از آقای صاحب الداری - بنابر آنچه در خاطرات آمده است- می پرسد: «آیا آن شیخ را خواسته اید که از او چیزی بپرسید؟»! لیکن آیا هیچ گاه از خود پرسیده است که چرا به سراغ «طلبه خرم آبادی » نرفته و از او نپرسیده که نزاع بر سر چه بوده است؟‌ آیا به راستی «بر سر یک مسئله جزئی » بوده یا ریشه ای؟ اخلاقی بوده یا عادی؟ آیا اصولاً دریافته که نزاع بر سر چه بوده است یا اینکه صرفاً به بافته های طلبه کهکی بسنده کرده و راه افتاد است؟ مشکل اساسی آقای منتظری این است که تنها خود را آراسته، وارسته و بی عیب و نقص می بیند و این دیگرانند- از مرجع تقلید تا طلاب- که سراپا خطا، اشتباه و بزهکارند! او برای هر چه بیشتر به زیر سؤال بردن آقای بروجردی در ادامه داستان بالا چنین می آورد:
... من این مطلب را همین جا عرض کنم که قدرت وقتی یکجا متمرکز می شود گاهی افراد انحصار طلب که فقط منافع خودشان را می خواهند از روی حسادت یا انگیزه های دیگر شروع می کنند نزد آن فرد قدرتمند از افراد دیگر بدگویی و مذمت کردن. در اینجا است که افراد صاحب قدرت باید به صرف شنیدن مطالبی علیه اشخاص، به آن ترتیب اثر ندهند و تحقیق بیشتری بکنند، با خود طرف صحبت کنند... خلاصه ممکن است افراد روی جهاتی علیه یکدیگر حرف هایی بزنند، ولی آن قدرتمند باید روی اعصابش مسلط باشد و به گفته هر کس ترتیب اثر ندهد و با مسائل عاقلانه برخورد کند. بالاخره
آیت الله بروجردی هم بشری بود مثل سایر انسان ها و این گفته ها در ایشان اثر گذاشته بود...(12)
آری آقای بروجردی هم بشری بود مثل سایر انسان ها، اما هم «... یک انسان جایزالخطا بودند»! لیکن آقای منتظری فرشته ای بودند مانند دیگر فرشتگان! وقتی ده ها قدرت و مسئولیت را در دوران قائم مقامی در دست گرفتند و قدرت در ایشان متمرکز شد، چون بشر و انسان جایزالخطا نبودند، نه دچار اشتباه شدند، نه خطا کردند و نه آلت دست دیگران شدند و نه از دیگران تأثیر پذیرفتند و آنچه انجام دادند طبق موازین عقلی، علمی و سیاسی بود!! آقای منتظری در دوران رهبری امام برای دفاع از هادی و مهدی هاشمی، امام و انقلاب را فروختند و راه خود را از انقلاب اسلامی و خط امام جدا کردند و برای دستمالی، قیصریه را به آتش کشیدند. در دوران مرجعیت آیت الله بروجردی نیز بنابر آنچه در کتاب خاطرات منسوب به او آمده است، می بینیم چه آسان به مقام ولایت پشت کرده و با مرجع زمان ارتباط خود را قطع کرده است و اینجا است که روشن می شود که نامبرده از دوران طلبگی نسبت به ولایت و مرجعیت نه تنها بی اعتنا بوده است، بلکه از سر خودخواهی و کیش شخصیت از اینکه می دیده به او آن گونه که
انتظار داشته است، بها نمی دادند، دچار کینه و عقده شخصی شده است و این کینه توزی و عقده چرکین در کتاب خاطرات به شکل زننده و زشتی سرباز کرده و آیت الله بروجردی، حضرت امام و دیگر فقها و علمای بزرگ را با بدترین شیوه ای به زیر سؤال برده و به اصطلاح از آنان انتقام گرفته است. البته اگر این خاطرات از زبان او بازگو شده باشد.
برای آگاهی از تزلزل شخصیتی شدیدی که در آقای منتظری ریشه دارد، بازگو کردن گوشه هایی از خاطرات دوران طلبگی او بایسته به نظر می رسد. در کتاب خاطرات از زبان او آمده است:
... من در ابتدا مقداری پیش پدرم درس خواندم، به مکتب های سابق هم چهار پنج ماهی رفتم، یک دو ماه هم به یک مدرسه ملی رفتم. معلم آنجا یک روز به جهت بدی خط با شلاق مرا زد و من مریض شدم و از آن پس دیگر به مدرسه نرفتم...!(13)
در جای دیگر می گوید:«... من دو سه ماهی در آن مدرسه درس خواندم، یک روز من را برای بد نوشتن یک کلمه کتک زدند، به حدی مریض شدم، دیگر از مدرسه رفتن بیزار شدم و به مدرسه نرفتم...»(14)
کیست نداند که در آن دوران در مکتب و مدرسه شاگردان بدون استثنا کتک می خوردند، پایشان را فلک می کردند و با شلاق و چوب مفصل می زدند، به گونه ای که گاهی پایشان باد می کرد و به زحمت می توانستند راه بروند. دست و پای شاگردان را به گونه ای فلک می کردند که از انگشتانشان خون بیرون می زد. آقای منتظری تا آن پایه دارای تزلزل شخصیتی بوده است که وقتی «به جهت بدی خط شلاق » خورده به اصطلاح «مریض» شده و دیگر به مدرسه نرفته است!! او در جایی اشاره می کند که «من نمی خواستم عمامه بگذارم»؛(15)
علت آن را توضیح نمی دهد لیکن با توجه به روحیه او می توان دریافت که به علت برخورد هایی که اساتید و طلاب
علوم اسلامی با او داشته اند و گاهی به علت سرکشی هایی که داشته است به او تحکم می کرده اند، او را از عمامه و عمامه به سرها بیزار می کرده است، چنان که در جای دیگری به این نکته اشاره می کند:
... مدتی یک هم مباحثه داشتم که از من خیلی بزرگ تر بود و آدم خیلی متدینی بود، هم حجره هم بودیم... ایشان گاهی با من دعوا هم می کرد، شاید سیلی هم به من می زد تا جایی که من خیلی دلگیر شده از اصل طلبگی هم سیر می شدم ...(16)
چنان که می بینید هم حجره ای او که از او «خیلی بزرگ تر بوده» و در واقع جای برادر بزرگ او محسوب می شده «گاهی» او را دعوا می کرده است، «شاید سیلی هم» می زده! بی تردید اگر- حتی برای یک بار- سیلی زده بود، آقای منتظری آن را تا قیامت از یاد نمی برد و ادعا می کرد که به سبب آن سیلی سخت مریض شده است. آن گاه که از دعوای هم حجره بزرگ تر از خود «از اصل طلبگی سیر می شده»، روشن است که دارای چه شخصیت و روحیه ای بوده و از برخوردهای نامناسب چه رنج ها می برده است! همآن گونه که از دعوای هم حجره خود «از اصل طلبگی سیر می شده»، با برخورد تند آیت الله بروجردی خدا می داند چه حالی پیدا کرده و چه حقد و کینه ای در درون او ریشه دوانده است؟ بی تردید به سبب برخورد تند آیت الله بروجردی، از روحانیت و مرجعیت بیزار شده و ذهنیتی چرکین در درون او پدید آمده است و امروز آن ذهنیت چرکین درونی است که در کتاب خاطرات به شکل غیر منصفانه ای سر باز کرده است و بر ضد علمای اسلام و مراجع شیعه قلم فرسایی می کند.
آقای منتظری اگر برای کوبیدن و به زیر سؤال بردن علمای بزرگ اسلام و مراجع عظام انگیزه شخصی نداشت، سازمان های جاسوسی، گروه ها و احزاب مرموز سیاسی نمی توانستند از زبان او و به نام خاطرات او، آن همه هتاکی، یاوه گویی و اهانت و جسارت به بزرگان دینی و عالمان اسلامی را تدارک ببینند و به عنوان «خاطرات فقیه عالیقدر» توطئه روحانی ستیزی را
دنبال کنند. چنان که اگر صدام عفلقی خواب طلایی تصرف خوزستان را نمی دید و نقشه اشغال آن منطقه را در سر نداشت، شیطان بزرگ نمی توانست او را به آسانی به جنگ با ایران وادارد. کارشناسان ورزیده استعمار پیوسته روی افکار، برنامه ها و نقشه های اشخاص مطالعه می کنند و انگیزه ها و ایده های درونی آنان را با کاوش و کنکاش ویژه به دست می آورند و با بهره گیری از خواسته و ایده های آنان برنامه ریزی می کنند و آنان را به کار می گیرند و توطئه های خود را به دست آنان به انجام می رسانند. آقای منتظری آخرین تیری را که در ترکش دارد بر ضد آیت الله بروجردی چنین رها کرده است: «... در بیت آیت الله بروجردی، آقای حاجی احمد در ایشان مؤثر بود، حاج میرزا ابوالحسن مؤثر بود، حاج محمد حسین احسن(رحمت الله علیه) که مقسم شهریه بود، مؤثر بود، دیگران نیز بودند....»(17)
او در ادامه با تأیید تأثیرپذیری آیت الله بروجردی از این و آن و تأکید روی آن چنین می گوید: «... البته افراد دیگر هم کم و بیش در کارهای ایشان مؤثر بودند، اما اینکه چه کسی در القای این گونه مسائل در ذهن ایشان مؤثر بوده من کسی را نمی توانم متهم کنم...»(18)

پی نوشت ها :

1- مورخ انقلاب اسلامی.
2- صحیفه امام، ج21، ص331.
3- خاطرات، ص113.
4- علی دوانی و سید حمید روحانی‌، خاطرات و مبارزات فلسفی(تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1382، چ4)، ص175.
5- خاطرات، ص135.
6- خاطرات، ص 147و148.
7- همان، صفحه 148. کاش آقای منتظری نگاهی به اطراف خود می کرد و می دید که منافقین، لیبرالیست ها، باند مهدی و هادی هاشمی و نیز عوامل سیا و موساد چه «دیوار گوشتی» گرداگرد او پدید آورده اند و او چگونه بافته ها و ساخته های این دیوار گوشتی را وحی منزل می پندارد و دروغ های کیمیایی، صلواتی، منوچهر قربانی فر، مهدی قاتل، هادی هاشمی و ... را با آب و تاب بازگو می سازد.
8- همان، ص148و149.
9- همان، ص154و155.
10- همان، ص168.
11- همان، ص170.
12-
همان، ص171.
13- همان، ص54.
14- همان، ص74.
15- همان، ص54.
16- همان، ص59.
17- همان، ص174.
18- همان، ص175.

منبع: نشریه 15 خرداد، شماره 16.