تألیف: گروه پژوهش های فارسی مؤسسه جهانی سبطین(علیهماالسلام)



 

دهم ربیع الثانی

وفات کریمه اهل بیت حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها)

روز دهم ربیع‌الثانی سال 201 هـ .ق. حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها) پس از هفده روز توقف در شهر قم،‌چشم از جهان فروبستند. این بانوی بزرگوار که با جمع زیادی از برادرانشان به منظور دیدار برادر گرامیشان حضرت علی بن موسی الرضا(علیهما السلام) از مدینه عازم خراسان شده بودند، در بین راه، در شهر ساوه مورد هجوم مأموران حکومت عباسی قرار گرفتند و پس از آنکه جمع زیادی از آنان به شهادت رسیدند، کریمه اهل بیت(سلام الله علیها) در حالیکه در اثر این جریان رنجور و بیمار شده بودند، به قم آمدند و پس از هفده روز سکونت در خانه موسی بن خزرج پیش از آنکه دیدگان مبارکشان به جمال برادر بزرگوارشان روشن گردد، در دیار غربت و در میان اندوه
فراوان، جان به جان آفرین تسلیم کردند و شیعیان را در ماتم خود به سوگ نشاندند. ‌شیعیان قم با تجلیل و احترام فراوان، پیکر مطهر آن بانوی گرامی را تشییع کردند.
نقل شده است که چون قبر حضرت معصومه (سلام الله علیها) را مهیا نمودند، ‌اشعریان در این مورد که چه کسی وارد قبر شود و بدن آن حضرت را دفن کند، بحث و گفتوگو نمودند و بالاخره همه بر پیرمرد پرهیزکاری به نام « قادر» اتفاق کردند و کسی را به دنبال او فرستادند. پیش از آنکه قادر بیاید، دو تن سواره که نقاب بر چهره داشتند از جانب بیابان پیدا شدند و به سرعت نزدیک آمدند. ‌یکی از آنها وارد قبر شد و دیگری پیکر پاک و مطهر آن حضرت را برداشت و به دست او داد تا در دل خاک پنهان سازد. آن دو نفر پس از پایان مراسم دفن، بدون اینکه با احدی سخن بگویند بر اسبهای خود سوار و دور شدند. (1)
در فضیلت زیارت کریمه‌ اهل بیت، روایات متعددی از معصومین(علیهم السلام) نقل شده است که در این جا به ذکر برخی از آنها اشاره می‌کنیم:
امام صادق(علیه السلام) فرمودند: «بانویی از نسل من به نام فاطمه در قم دفن می‌شود که هر کس او را زیارت کند، بهشت بر او واجب می‌شود و با شفاعت او همه شیعیانم وارد بهشت می‌شوند». (2)
از امام رضا و امام جواد(علیهما السلام) روایت شده است که فرمودند: «هر کس فاطمه معصومه(سلام الله علیها) را زیارت کند، بهشت بر او واجب می‌شود».(3)

چهاردهم ربیع الثانی

قیام مختاز ثقفی به خون خواهی امام حیسن (علیه السلام)
مختار در سال اول هجری در روستای «لفغا» در نزدیکی شهر کوفه دیده به جهان گشود. پدرش ابوعبیده ثقفی و مادرش رومه دختر وهب بن عمرو بن معتب بود.
ابوعبیده از اصحاب بزرگوار رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم به شمار می رفت که در جریان جنگی که بین مسلمانان و اهل فارس در نزدیکی حیره، در اوایل خلافت عمربن خطاب رخ داد به همراه فرزندش «جبر» به قتل رسید. (4)
مختار مردی شجاع و دارای عقلی وافر و در پاسخ دادن حاضر جواب بود. او دارای خصلت های پسندیده و بسیار با سخاوت بود و استعدادی داشت که امور را با فراست و زیرکی به آسانی درک می کرد و دارای همتی بلند و هم چنین تیزبین بود. در جنگ ها محکم و استوار و در دوستی با اهل بیت (علیهم السلام) و دشمنی با دشمنان ایشان زبان زد خاص و عام بود. (5) محمد ابن مسعود نقل می کند: «چون مختار سر عبیدالله بن زیاد و عمر بن سعد را نزد امام سجاد (علیه السلام) فرستاد، آن حضرت سجده ی شکر به جای آوردند و فرمودند: "خدا را حمد می کنم که از دشمنانم انتقام گرفت" و سپس مختار را دعا کردند و فرمودند: "خداوند مختار را جزای خیر دهد"». (6)
سدیر از امام باقر (علیه السلام) روایت می کند که فرمودند: «مختار را ناسزا نگویید! زیرا او کشندگان ما را کشت و خون خواهی ما کرد و بی همسران را تزویج نمود و در وقت ضرورت، مال به نزد ما فرستاد». (7)
منذر بن جارود از امام صادق (علیه السلام) روایت می کند که فرمودند: «هیچ زنی از هاشمیان شانه بر موی خود نزد و خضاب ننمود تا این که مختار سر کشندگان حسین (علیه السلام) را به نزد ما فرستاد». (8)
حضرت مسلم بن عقیل (علیه السلام) پس از ورود به شهر کوفه خانه ی مختار ثقفی را انتخاب نمود و بر او وارد شد. (9) مختار نیز به حمایت از او برخاست که این امر سبب نگرانی عبیدالله بن زیاد گردید؛ لذا او را احضارنمود و پس از ضرب و شتم روانه ی زندان کرد.
مختار در زندان در کنار میثم تمار قرار گرفت و از او احادیث و سخنان مولای متقیان علی (علیه السلام) را فراگرفت. روزی میثم به مختار گفت: «نگران نباش! مرا به شهادت می رسانند ولی تو از زندان رهایی خواهی یافت و به خون خواهی امام حسین (علیه السلام) می پردازی و این جبار را که هم اکنون در زندان او هستیم، خواهی کشت و با پای خود صورتش را لگلد مال می کنی».
از آنجا که خواهر مختار همسر عبدالله بن عمر بن خطاب بود، از شوهرش خواست تا نزد یزید برای برادرش شفاعت کند و او وساطت کرد و یزید به عبیدالله نامه نوشت و مختار آزاد شد.
پس از شهادت امام حسین (علیه السلام) و شکست قیام توابین، نفرت عمیقی از بنی امیه در میان مسلمانان ایجاد شده بود؛ لذا با آزادی مختار باقی ماندگان نهضت توابین گرد او جمع شدند و خلاصه مختار به خون خواهی امام حسین (علیه السلام) و شهدای کربلا، در چهاردهم ربیع الثانی سال 66 ه‍.ق. در کوفه قیام نمود. جمع زیادی از مردم براساس چهار مطلب با او بیعت کردند که آن ها عبارت بودند از:
1. کتاب خدا؛
2. سنت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)؛
3. مطالبه ی خون امام حسین و اهل بیت آن حضرت (علیهم السلام)؛
4. دفاع از مستضعفان. (10)
مختار به همراه سپاهیانش شهر کوفه را تصرف نمود و مدت هجده ماه بر آن شهر حکومت کرد. در این مدت، جمع زیادی از قاتلان و کسانی که در شهادت امام حسین (علیه السلام) نقش داشتند، به قتل رسیدند و انتقام اهل بیت را از اشقیای زمان گرفت. مصعب بن زبیر که بر بصره حکومت می کرد با لشکر عظیمی به جانب کوفه حرکت کرد و با سپاه مختار وارد جنگ شد که پس از شکست سپاهیان مختار و محاصره ی قصر او، مختار نیز کشته شد. (11)

بیست و دوم ربیع الثانی

وفات موسی مبرقع فرزند امام جواد (علیه السلام)

در روز چهارشنبه بیست و دوم ربیع‌الثانی سال 296 هـ .ق. موسی مبرقع، فرزند برومند امام جواد(علیه السلام) وفات یافت. کنیه ایشان ابوجعفر و لقبشان مبرقع بود؛ چرا که همواره از فرط زیبایی بر صورت مبارکش نقاب بود. موسی مبرقع از نخستین سادات رضوی بود که در سال 256 هـ .ق. وارد شهر قم شد، ولی عربهای ساکن این شهر،‌ایشان را از قم
بیرون کردند. موسی به کاشان رفت و در آنجا مورد اکرام و احترام بسیار قرار گرفت.
بعد از آنکه ابوالصدیم حسین بن علی بن آدم و مرد دیگری از بزرگان عرب وارد شهر قم شدند، عرب‌ها متوجه شدند که موسی مبرقع چه شخصیت والا و بزرگی بوده است؛ لذا با عزت و احترام موسی را به این شهر بازگرداندند و بسیار مورد اکرام قرار دادند و ضمن اینکه خانه‌ای برای ایشان آماده نمودند، زمینها و باغهای متعددی در روستاهای اطراف این شهر برای ایشان خریداری کردند. همچنین بیست هزار درهم به او هدیه دادند. هنگامی که جناب موسی مبرقع از دنیا رفت، عباس بن عمر غنوی بر او نماز خواند ‌و ایشان را با عزت و احترام بسیار در محل کنونی چهل اختران که در قم معروف است، به خاک سپردند.(12)

بیست و پنجم ربیع الثانی

کناره گیری معاویه بن یزید از خلافت

پس از آنکه یزید بن معاویه در چهاردهم ربیع‌الاول سال 64 هـ .ق. به درک واصل شد، فرزند او معاویه، به جای وی نشست. او پس از گذشت چهل روز، بر فراز منبر رفت و خطبه خواند ‌و ضمن یادآوری اعمال شنیع و ظالمانه پدران خویش، آنها را لعن نمود و از افعال و کردارشان اظهار برائت کرد و پس از گریه شدید خود را از خلافت خلع کرد.
مروان بن حکم که پای منبر او حاضر بود، برخاست و گفت: «‌اکنون که طالب خلافت نیستی، امر خلافت را به شورا واگذار کن، همچنانکه عمر بن خطاب چنین کرد». او گفت: «من حلاوت خلافت را نچشیدم، پس چگونه راضی شوم که تلخی اوزار آن را بچشم؟»
معاویه آن گاه از منبر پایین آمد و به خانه‌اش رفت و پیوسته مشغول گریه و زاری شد تا بالاخره پس از بیست و پنج روز و یا به قولی چهل روز درگذشت.
شایان ذکر است که برخی چنین نقل کرده‌اند که معاویه را با زهر مسموم نمودند و بدین علت درگذشت. ولید بن عتبه بن ابی سفیان که در طمع خلافت بود بر جنازه معاویه بن یزید حاضر شد تا بر آن نماز بخواند؛ ‌هنگامی که تکبیر گفت، ‌مورد حمله افراد ناشناس قرار گرفت و او نیز کشته شد. آن گاه شخص دیگری بر بدن وی نماز خواند و بدن را در دمشق به خاک سپردند و بدین ترتیب سلطنت از آل ابوسفیان به آل مروان انتقال یافت.(13)

پی‌نوشت‌ها:

1. تاریخ قم: ص 213 - بحارالانوار: ج 48، ص 290.
2. سفینه البحار: ج 3، ص 936، ماده ی «فَطَم».
3. کامل الزیارات: ص 324.
4. الاستیعاب: ج 4، ص 1709.
5. سفینه البحار: ج 1، ص 435 - بحارالانوار: ج 45، ص 350.
6. همان.
7. امالی، شیخ طوسی: ص 424 - جامع الرواه: ج 2، ص 220.
8. رجال کشی: ص 927 - بحارالانوار: ج 45، ص 344.
9. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید: ج 2، ص 294.
10. بحارالانوار: ج 45، ص 333.
11. کامل ابن اثیر: ج 4، ص 273.
12. موسوعه الامام الجواد (علیه السلام): ص 51 - بحارالانوار: ج 50، ص 161.
13. تتمه المنتهی: ص 95.

منبع:(تاریخ نشر: 1384 ه.ش)، روز شمار تاریخ اسلام، قم، مؤسسه جهانی سبطین (علیهماالسلام)، نوبت چاپ: اول.