تلفیق روایت دانای کل و روایت ذهنی محدود
درمورد ساختار فلاش بکی فیلم توجه به این نکته لازم است که با وجود پس و پیش رفتن فیلمنامه بین مراسم اعطای جوایز سالانه تئاتردر تالار انجمن سارا سیدونز و رویدادهای گذشته ، ماجراهای گذشته به صورت خطی تعریف می
نویسنده:روبرت صافاریان
بررسی فیلمنامه همه چیزدرباره ایو ناگزیر باید ازدو ویژگی برجسته ساختار روایی آن شروع شود:قالب فلاش بک و استفاده از سه راوی گوناگون.
درمورد ساختار فلاش بکی فیلم توجه به این نکته لازم است که با وجود پس و پیش رفتن فیلمنامه بین مراسم اعطای جوایز سالانه تئاتردر تالار انجمن سارا سیدونز و رویدادهای گذشته ، ماجراهای گذشته به صورت خطی تعریف می شوند.بخش به بخش ، راوی عوض می شود، اما هر روای جدید ماجرا را تقریبا از همان جا پی می گیرد که راوی قبلی تمام کرده است.البته با یک استثنا نه چندان موجه:مهمانی خانه مارگو به مناسبت بازگشت بیل از هالیوود اول توسط کارین روایت می شود و بعد توسط مارگو.در واقع وقتی روایت مارگو شروع می شود ما نسبت به انتهای روایت کارین کمی عقب می رویم و دوباره از مسیر دیگری می رسیم به صحنه جلوی پله ها ، جایی که ایو هیجان زده از افسون بازیگری برصحنه حرف می زند.از این استثنا که بگذریم ، فیلمنامه با حفظ پی هم آیی منطقی رویدادها، از آن نوع ساختار فلاش بکی مدرنی که به نوعی مسئله زمان و خاطره را به موضوع فیلم بدل می سازد، فاصله می گیرد و به سنت کلاسیک وابستگی به درک روشن از زمان و خاطره وفادارمی ماند.فیلمنامه هیچ جا تردید نمی کند (و بیننده را به تردید نمی اندازد )که شاید آن چه راوی های گوناگون تعریف می کنند دانسته یا ندانسته تحریف شده باشند و با رویدادهای واقعی نخواند و هیچ جا تناقضی بین گفته های راوی های گوناگون نیست .با این اوصاف ، می توان پرسید پس چرا نقل بدنه اصلی فیلم در قالب فلاش بک و چرا راوی های گوناگون ؟
فلاش بک دراین فیلمنامه بیش از هر چیزدرخدمت نشان دادن تضاد بین نمای بیرونی مجلل و جذاب و پشت صحنه تلخ و پر دسیسه دنیای تئاتر(و البته دنیای سینما و موسیقی عامه پسند و رسانه ها و ...)است.سخنان کلیشه ای و پر طمطراق بازیگری پیشکسوت درباره زیبایی ها و افتخارات دنیای تئاترو عشق و دلبستگی اهالی تئاتر به این دنیا ، همراه می شود با اظهار نظرهای سرد ، تلخ و استهزا آمیز ادیسون دو ویت ، منتقد تئاتر، درباره این دنیا.در مراسم اعطای جایزه بزرگ سارا سیدونز، ایو را زیبا ، متین و با وقار می بینیم ، و فلاش بک های فیلم چهره واقعی این زن و روند رسیدن او به این مقام را که از رویا و شیفتگی شروع می شود و به خیانت و بی عاطفگی و تسلیم جسمانی می انجامد ، به ما نشان می دهد.در واقع ، فیلمنامه با پس و پیش رفتن بین این مراسم و اتفاقات گذشته ، مرتب حال و گذشته ، واقعیت و ویترین را کنار هم می گذارد و بر تضاد بین آنها و بی اعتباری جلال و شکوه این گونه مراسم تأکید می کند.
راوی های قصه هر سه در ماجراها نقش دارند، راوی هایی بی طرف و خنثی نیستند ، اما راوی هایی قابل اعتمادند.برابر قرارداد ننوشته ما می دانیم که آنها -ادیسون ، کارین و مارگو-به ما،بینندگان فیلم ، دروغ نمی گویند.اما چرا سه راویی؟ استفاده از سه راوی به فیلمنامه نویس این امکان را داده است تا از مزایای روایت دانای کل و روایت محدود به یک راوی مشخص هردو استفاده بکند.فیلمنامه دربنیاد خود روایت دانای کل است.اطلاعات بیننده درباره رویدادها محدود به هیچ یک از شخصیت های فیلم به تنهایی نیست ، چون اولا راوی ها عوض می شوند و ما با شراکت در دانسته های همه آنها ، از تک تک آنها بیشترمی دانیم.علاوه بر این ، ما درهربخش به نقطه دید راوی همان بخش محدود نیستیم.مثلا فصل معرفی ایو به مارگو را کارین روایت می کند ، اما در آخر های این بخش ، در فصل بدرقه بیل درفرودگاه ، کارین دیگرحضورندارد.دراینجا به طور آشکار راوی دانای کل عمل می کند.همین طور فصل آخر فیلمنامه (پیدا شدن دخترکی به نام فوب در اتاق ایو)توسط هیچ یک از سه راوی یاد شده نقل نمی شود ، بلکه راوی دانای کل آن را تعریف می کند.مزایای نقطه دید دانای کل این است که فیلم خود را از قید محدود ماندن به
نگاه و اطلاعات یک شخصیت رها می کند و می تواند تصویری همه جانبه از اتفاقات ارائه کند و ازنگاه جانبدارانه به نفع یکی ازشخصیت ها پرهیز کند.همه چیز درباره ایو دقیقا این طوری است.اما در عین حال از مزایای راوی محدود هم بهره می برد ، به این ترتیب که درهربخش ، صدای درونی راوی آن بخش ، ما را به دنیای درونی او می برد، ما را درجای او قرارمی دهد، کاری می کند که ما از دید او رویدادها را تجربه بکنیم و در مجموع بعدی ذهنی و درونی به فیلمنامه می بخشد و به ملموس شدن آدم ها کمک می کند.فیلم به یک نقطه نظر محدود نمی ماند، اما با محدود کردن خود به یک نقطه نظردربخش های مجزا، این امکان را فراهم می آورد که به ذهنیت آدم های دخیل در ماجرا وارد شویم و آنها را ملموس تر تجربه کنیم.پرسشی دیگر در همین زمینه:چرا این شخصیت های بخصوص به عنوان راوی انتخاب شده اند ؟ یا به طریق عکس هم می توان پرسش را مطرح کرد:چرا فیلمنامه نویس بیننده را ازمشارکت در دیدگاه های سه شخصیت دیگر محروم کرده است ؟ پاسخ به این پرسش ها تا حدودی ما را به موضع فیلمنامه نویس نزدیک می کند.بخشی از شخصیت ادیسون دو ویت ، بخشی که واقعیت را درست می بیند ، متوهم نیست ، بی پرده افشاگری می کند ، درواقع همان دیدگاه انتقادی مولف فیلمنامه است.اما دیدگاه مارگو و کارین ، دیدگاه زن هایی است که با بالا رفتن سن ، نگران از دست دادن مردان خود هستند ، نگران تنها ماندن.ادیسون با نگاه منطقی و زبان گزنده خود پشت صحنه دنیای نمایش را افشا می کند و این زن ها با ترس و ناتوانایی های خود ، با احساسات تلخ و اضطراب آلود خود ، با نفس حضور خود ، پوچی دنیای پر زرق و برق مراسم اعطای جوایزی مانند سارا سیدونز را نشان می دهند.منکیه ویچ آگاهانه ، بدون این که خود را در دام شعارهای متظاهرانه درباره حقوق زنان و از این قبیل گرفتارکند، نقطه نظری زنانه اتخاذ کرده است.چون دنیای نمایش ، بیش از هر چیز دنیای درخشش زن ها و دنیای افسون کننده زن هاست و همین طوردنیای سرخوردگی و ناکامی آنها.این دنیا چنان طراحی شده است که به تصورات رمانتیک زن ها دامن بزند، ازآنها بهره بگیرد و بعد ، دراوج موفقیت ، به آنها نشان دهد که همه رویاهاشان پوچ بوده و باید به واقعیت تلخ دنیای نمایش سر تسلیم فرود آورند.از این دیدگاه ایو هم قربانی است و با وجود این که کمتراز دیگرشخصیت های فیلم درون او را می شناسیم،اما رواین دانای کل و همه جانبه فیلم به ما این اجازه را می دهد که تا حدود زیادی انگیزه های او را هم درک کنیم.
زنجیره علت و معلولی رویدادهاو ارتباط آنها با شخصیت های فیلمنامه بسیارمحکم است.تصادف تقریبا هیچ نقشی در پیشروی رویدادها ندارد .ایو دانسته درصدد ورود به محفل مارگو و از آن طریق به دنیای تئاتراست.بلندپروازی و جاه طلبی او موتور محرک اصلی فیلم است.ترس مارگو از بالا رفتن سن ، ازانگیزه های مهم رفتار نامعقول اوست.سادگی و محبت کارین ، دست گلی را که او در ماجرای خالی کردن بنزین ماشین به آب می دهد و باعث می شود مارگو به موقع به اجرای نمایش نرسد ، توجیه می کند.اما تنها سرشت و مقاصد شخصیت ها نیست که رویدادها را پیش می برد و موقعیت ها را می آفریند.چه بسا رویدادی علت رویداد دیگری می شود.مثلا درشب مهمانی بیل ، از یک طرف ایو از کارین می خواهد به او کمک کند که ذخیره مارگو شود.از سوی دیگر مارگو برای خلاص شدن از حضور ایو در خانه اش از ماکس می خواهد دردفترش کاری به او بدهد و برای رازی کردن او داوطلب می شود و در جلسه تمرین خانم کسول روخوانی کند.این دو تقاضا، که ناشی ازنقشه های ایو و وضعیت روانی مارگو هستند ، به اضافه وقت نشناسی مارگو ، که آن هم به عنوان جزئی ازشخصیت او درفیلمنامه پرداخته شده است ، دست به دست هم می دهند تا صحنه بازی ایو در برابر خانم کسول و جنگ و مشاجره بعد از آن شکل بگیرد.درواقع زمینه های شکل گیری رویداد در صحنه های قبلی به دقت چیده شده است ، اما به شیوه ای که بسیار طبیعی می نماید و ابدا جلب توجه نمی کند.
دراینجا می خواهم به نکته مهمی که در زمینه توزیع اطلاعات رعایت شده است و نقش آن درحفظ کنجکاوی بیننده و غافلگیری او اشاره کنم .اطلاعات درباره ایو در طول فیلم توزیع شده است ، طوری که ما با رو شدن هر تکه از این اطلاعات بیشتر به عمق شخصیت او ، به این واقعیت که او برای رسیده به هدفش هر کاری حاضر است بکند ، پی می بریم .به صحنه مفصل رستوران استورک در اواخر فیلمنامه اشاره کنم.در توالت رستوران ، ایو با ابراز پشیمانی از ناکامی خود گله می کند و کارین با قلب مهربانی که دارد شروع می کند به دلداری دادن او .بعد ایو از کارین می خواهد به شوهرش بگوید که نقش کورا را که برای مارگو در نظر گرفته شده است به او بدهد.کارین با قاطعیت رد می کند.دراینجا ایو او را تهدید می کند که اگر این کار را نکند ، قضیه خراب کردن عمدی اتومبیل را درشبی که مارگو به نمایش نرسید ، به کمک ادیسون به مطبوعات می کشاند .تهدید زنی مهربان مانند کارین از سوی ایو، لایه تازه ای از شخصیت او را باز می کند و بیننده را تکان می دهد.نه تنها به لحظ عمق رذالت او ، بلکه همچنین زیرکی و زرنگی او.به خصوص که اندکی بعد متوجه می شویم ، ایو دارد ادیسون را هم بازی می دهد ، چون به او نمی گوید در توالت کاین را تهدید کرده است.در اینجا استحکام زنجیره علت و معلولی رویدادها نیز بار دیگر رخ می نماید.ما می دانیم (این اطلاعات به موقع به ما داده شده است )که خرابی ماشین عمدی بوده ، اما کس دیگری نمی داند .بنابراین ما دراینجا درموقعیت و موضع کارین قرارمی گیریم .در واقع «فکر بکر»کارین که ما در صحنه های پیشین شاهد شکل گیری آن بوده ایم، شرط لازم به وجود آمدن این رویداد (تهدید کارین به افشای این راز)است.
بخش انتهایی این فصل سر میز کارین ، للوید ، مارگو و بیل می گذرد.درحالی که کارین عزا گرفته است که چه کند (چگونه از للوید بخواهد که نقش کورا را به جای مارگو به ایو بدهد )، ناگهان مارگو اعلام می کند که تصمیم گرفته است نقش کورا را بازی نکند.این تصمیم از تمام رویدادهای پیشین وازشخصیت مارگو ناشی می شود و به هیچ وجه تصادفی نیست.این موقعیت سازی فوق العاده است.کارین نمی داند چه واکنشی نشان دهد و می زند زیرقهقهه.فقط ما می دانیم براو چه می گذرد.در واقع ماهم غافلگیر شده ایم.فیلمنامه نویس اعلام انصراف مارگو را گذاشته است درست برای این لحظه ، لحظه ای که کارین با مشکل بزرگ زندگی اش روبه روست.این غافلگیری بعد دیگری نیزدارد.وجهی دیگراز شخصیت مارگو و تحول شخصیت او برملامی شود.او تصمیم گرفته است با واقعیت بالا رفتن سن خود کنار بیاید و با بیل ازدواج کند.در واقع تکانه های تعرض ایو و ادیسون و پشتوانه عشق گرم بیل ، او را به نوعی تعادل رسانده است و در این صحنه گرم ، معقول ، دوست داشتنی و خوش صحبت است.شادی کارین و نجات او از مهلکه و حس خوبی که آرامش مارگو القا می کند ، ما را به وجه دیگری از فیلمنامه منکیه ویچ توجه می دهند.منکیه ویچ در عین نشان دادن تلخی و سنگدلی حاکم بر مناسبات دنیای پشت صحنه ، به لحظه های گرم و مناسبات انسانی اعتقاد دارد.او آدم ها را گرفتاردردام این مناسبات می بیند،اما براین گمان نیست که هیچ چیزانسانی درآنها باقی نمانده است:عشق بیل به مارگو و اینکه او به دسیسه های ایو تن نمی دهد (برعکس للوید که در این دام گرفتارمی شود و این بازاز ظرافت های فیلمنامه در پرداخت شخصیت های کاملا خود ویژه است )، شخصیت ساده و مهربان کارین که باعث می شود حقیقتا ازحل شدن مشکلش خوشحال شویم و سرانجام واقع بینی و توازنی که در مارگو پدید آمده و باعث شده او بتواند حتی ایو را ببخشد، برنگاه گرم نویسنده فیلمنامه و باور او به تداوم رگه های انسانی دردنیای رو به تباهی ، گواهی می دهند.
درباره ریزه کاری های فیلمنامه در زمینه پردازش شخصیت های فرعی مانند بردی و ماکس و خانم کسول و نقش اینها در ساخت دنیای پشت صحنه نمایش می توان سخن گفت و مهم تر از آن درباره دیالوگ های سنجیده همه شخصیت ها که متناسب با موقعیت حرفه و طبقه اجتماعی خود حرف می زنند، اما ازآن مهمتر، درجنگ کلامی با دیگران کم نمی آورند و همه به جای خود با طعنه های گزنده و بیان موجز احساسات به هم واکنش نشان می دهند.اما نگارش درباره هر یک از اینها مقاله ای جداگانه می طلبد.
دراین مختصرامیدوارم نشان داده باشم که چگونه شبکه ای از آدم ها و رویدادها از دیدگاه راوی های گوناگون چنان در پی هم چیده می شوند که همه چیز منطقی و طبیعی می نماید و بهترین موقعیت ها برای آشنا شدن با دنیای ذهنی آدم ها فراهم می آید و ما از خلال روایت های گوناگون ، این فرصت را به دست می آوریم که نگاهی فراگیر و همه سویه به رویدادهایی که دراین داستان می گذرند داشته باشیم.داستان ایو را ادیسون به زبان ساده و مختصردرصحنه اتاق هتل برای ایو(برای بیننده فیلم )تعریف می کند.این داستان ساده در قالب پیچیده ای عرضه شده است که در زبان روایت شناسی به آن «طرح و توطئه »یا«پیرنگ »(Plot)می گویند.دراین شکل است که بیننده تا این اندازه درگیر می شود و تا می تواند این اندازه ملموس در فراز و فرودهای حسی آدم های داستان مشارکت کند.
فیلمنامه همه چیزدرباره ایو تم جذابی دارد که درفیلمنامه های مختلف دستمایه نویسندگان قرار گرفته است:بالا رفتن از پلکان ترقی و شهرت به قیمت زیرپا گذاشتن وجوه انسانی (و درست وقتی به قله رسیدی ، تازه می بینی چیز خوبی درتو باقی نمانده و این یعنی ته خط ).این همان اتفاقی است که در طول فیلمنامه برای ایو هرینگتون می افتد ، به طوریکه با بالا رفتن او از این پلکان تلویحی ، شاهد افشای تدریجی شخصیت برای مخاطب هستیم.به این مفهوم که ابتدا تصویری از ایو ارائه می شود که با نوع عملکرد و کنش های او برای رسیدن به شهرت و ترقی ، تدریجا این تصویرمعکوس می شود.نویسنده برای جذاب تر کردن هر چه بیشتر این افشای تدریجی شخصیت تمهیدات متعددی به کار برده که از آن جمله می توان به قرار دادن راوی برای تعریف ماجرا یا درحقیقت تعریف شخصیت ایو هرینگتون اشاره کرد.به این ترتیب شخصیت اصلی قصه کسی است که همواره توسط افراد دیگر تعریف می شود ، نه خودش و خود این قضیه به جذابیت مراحل این افشا کمک بسیاری می کند.به علاوه این که راوی نه یک نفر ، بلکه سه نفر هستند که مراحل تداومی زندگی ایو را از حضیض به اوج بر اساس نوع رابطه شان با او، تعریف می کنند.کارین ، مارگو و ادیسون سه راوی هستند که قطعات پازل شخصیتی ایو را در کنار هم می چینند تا درانتها، تابلوی تمام نمایی از او داشته باشیم.تمهید کارکردی دیگر نویسنده ، استفاده بجا و هوشمندانه از شکست زمانی فلاش بک است.به این ترتیب که نویسنده با قرار دادن فصل پایانی سرانجام ایو در ابتدای قصه ، یعنی دریافت جایزه سارا سیدونز، برگ برنده پایانی خود را برای غافلگیری مخاطب رو می کند و او را دعوت به یک مکاشفه برای همان چیزی می کند که عنوان فیلمنامه است:همه چیز درباره ایو.پس خود بالا رفتن از پلکان شهرت و ترقی نیست که اهمیت می یابد، بلکه چگونگی بالارفتن از این پلکان مهم است که منجر به همان افشای تدریجی شخصیت می شود.هر دو تمهید ذکر شده (راوی و شکست زمانی )وقتی در کنار هم قرار می گیرند ،منجر به این مهم می شوند که درابتدا تصویری رویایی از ایو در ذهن مخاطب ایجاد شود:یک ستاره رو به رشد که با نوع حرف های سخنران خصوصیاتی مانند فروتنی ، عشق و وفاداری به هنرو...هم به آن اضافه می شود.به نظر می آید یک تعادل اولیه دراین شخصیت طرح ریزی شده تا سمپاتی و هم ذات پنداری مخاطب جلب شود.اما درادامه توسط بخش میانی که با فلاش بک ها و افشای تدریجی شخصیت همراه است ، این تصویر اولیه مخدوش می شود تا جایی که همان غافلگیری که به نظرمی آید نویسنده درابتدا بیهوده خرج کرده،درمواردی کارکردی تر،گریبان مخاطب رامی گیرد.عملکردهای غیر قابل پیش بینی ایو دربخش میانی با این منطق که راوی آنها را تعریف می کند، نه تنها دراین شخصیت ایجاد تناقض نمی کند، بلکه به واسطه همین تمهیدات تبدیل به ضربه های غافلگیر کننده ای برای مخاطب می شوند.ببینیم روند این افشای تدریجی چگونه است:
پس ازفصل افتتاحیه که به آن اشاره شد، فلاش بک کارین آغاز می شود که در ادامه همان تصویر اولیه است ؛ یعنی ایو تنها و بی ادعا با گذشته ای تلخ و سرشارازناکامی توسط کارین به بازیگر محبوبش (مارگو )معرفی می شود و با تکیه برهمین خصوصیات و تأثیرش روی مارگو و اطرافیان ، موقعیت متمایزی پیدا می کند و در واقع ندیمه مارگو می شود.فلاش بک بعدی متعلق به مارگو است که سه هفته رویایی را درکنارایو می گذراند و تدریجا جرقه هایی روشن می شوند که درابتدا بی اهمیت می نمایند،اما سیر صعودیشان منجر به تعدیل الگوی شخصیتی ایو در ادامه می شود.مثلا وقتی ایو لباس نمایش مارگو را پنهانی از او مقابل آینه امتحان می کند و یا در خوش خدمتی به مارگو تا جایی پیش می رود که بدون اطلاع او برای تبریک تولد بیل قرار تلفنی برای مارگو می گذارد و نهایتا آن اظهار نظر رندانه بردی که معتقد است ایو مانند یک نسخه و دستورالعمل مارگو را بررسی می کند.اینها کدهایی بطیء و زیرپوستی برای رسیدن به اتفاقات مهم تر بعدی هستند که بسیارهوشمندانه به کاررفته اند.
مهمانی تولد بیل از آنجا که رویداد و سکانسی کلیدی و کارکردی است ، توسط دو راوی در دو مقطع مختلف و غیر تداومی روایت می شود و باعث می شود فلاش بک ها از روند مکانیکی و از پیش تعیین شده فاصله بگیرند و لو یک بار هم که شده ؛ همان روند مشابه همشهری کین که بدون هیچ منطق خاصی فلاش بک های افراد مختلف کاملا از حیث زمانی در امتداد یکدیگر هستند که به واقع از هیچ منطقی برخوردار نیست .به علاوه این تمهید موجب می شود با شواهد و قراین دقیق تر یک اتفاق واحد را از دو وجه ببینیم.فلاش بک کارین که بخش پایانی مهمانی را دربرمی گیرد،با تقاضای ایو همراه است مبنی براین که بازیگرذخیره مارگو شود و آن برخورد غیرمحترمانه مارگو که بی دلیل به نظرمی آید، بازهم چهره مظلوم و محبوب ایو را تثبیت می کند.اما با فلاش بک مارگو که ساعاتی قبل و شروع مهمانی را تشریح می کند،جرقه های آغازحسادت مارگو روشن می شود و برخورد پایانی او درامتداد یک روند است که معنی پیدا می کند.اما هنوز هم مخاطب مانند بیل حسادت کورمارگو را بی مورد می پندارد.این دو فلاش بک در امتداد یکدیگر پرش رو به جلو از حیث موقعیتی را برای ایو طرح ریزی می کنند که فقط یک دلیل وجه فرصت طلبانه تقاضای ایو برای بازیگر ذخیره شدن را پوشش می دهد و آن همان برخورد مغرضانه مارگو است.
درادامه فلاش بک مارگو، به علت وقت نشناسی او،ایو برای تست یک بازیگر روخوانی می کند و مارگو تازه می فهمد بازیگر ذخیره جدیدش اوست و با ادامه همان موضع گیری هایی که به نظر مغرضانه می آید ، شرایط مساعدی را برای پذیرفتن ضربه بعدی از
اطرافیانی که دیگرتحمل رفتارهای او را ندارند فراهم می کند.
کارین در فلاش بک خود تعریف می کند که چگونه به فکر زدن یک اردنگی اساسی به مارگو افتاده که نتیجه اش جا ماندن او از اجرای نمایش و اجرای جنجال برانگیز ایو مقابل تماشاگران و روزنامه نگارانی می شود که ادیسون هم جزوشان است.هنوز شک و شبهه خاصی در اطراف عملکردهای ایو ایجاد نشده و به نظر می آید او بیش از هر چیز وسط یک موقعیت ناخواسته پرتاب شده است.اما فلاش بک بعد که ادیسون نقل می کند ، ضربه مهلکی به شخصیت ایو و قدم بزرگی در مسیر افشای این شخصیت است.اظهارعشق ایو همان قدر برای مخاطب غافلگیر کننده است که برای بیل و نه گفتن بیل ورطه عشق و فرصت طلبی را با عبارت «یک پاس بد »به خوبی از هم جدا می کند.به علاوه همراهی ادیسون و ایو که سرنوشت او را درآینده رقم می زند، به این ترتیب جدی می شود.از این پس ضربه های غافلگیر کننده به مخاطب یا همان افشای شخصیت شدت می گیرند ، به طوریکه وقتی در فلاش بک کارین با مصاحبه جنجالی ایو برخورد می کنیم ، با توجه به قضاوتی که می توانیم درباره صحت و سقم گفته های او داشته باشیم (به لطف هوشمندی نویسنده و وارد کردن به موقع مخاطب به قصه )، کم کم قادربه موضع گیری متفاوت نسبت به ایو هستیم.کنش ایو دررفتن نزد للوید تا حدی قصد رفع و رجوع شبهات ایجاد شده دراطراف ایو را دارند و تعاریف دست و پا شکسته للوید ازپشیمانی و ...به این قضیه کمک می کنند تا ضربه کاری تری وارد شود.ایو دردستشویی زنانه بازی کثیفی با کارین می کند و با تهدید نهایی او به راضی کردن للوید برای دادن نقش کورا به او ، دیگر پی برده شخصیت اصلی اش را بروزمی دهد و ابایی از هیچ چیزندارد،حتی ایجاد رابطه عاطفی با للوید و کشاندن او با بهانه هایی سخیف و بچه گانه به سوی خودش .
همه چیز خوب پیش می رود و ایو تک سوار سیاهی است که پله های ترقی را به سرعت طی می کند اما درست هنگامی که به موازات موفقیت حرفه ای در آستانه یک ازدواج کاملا فرصت طلبانه با للوید است ، نویسنده وزنه تعادلش را وارد می کند.ادیسون همان منتقد منفور و درعین حال جذاب که مصداق ضرب المثل «تو مورا بنگری ، من پیچش مو »است،گذراز پله نهایی را برای ایو با تلخکامی همراه می کند تا با عقیم نگه داشتن رابطه عاطفی فرصت طلبانه ایو، تا حدی سیاهی های شخصیتی خودش را تعدیل کند.
حالا با پشت سرگذاشتن بخش میانی قصه دوباره به فصل افتتاحیه برمی گردیم.ایو در حال دریافت جایزه ساررا سیدونز دیگر تصویر رویایی یک ستاره رو به رشد با آن ویژگی ها نیست بلکه فقط فردی درمانده و تنها است که به نظر می آید خصوصیات انسانی اش را خیلی هم ارزان فروخته است.سکانس پایانی بیشتربراین نکته صحه می گذارد:ایو از رفتن به مهمانی که به افتخارش برپا شده سرباز می زند و در هتل تنها می ماند و حتی جایزه سارا سیدونز را درتاکسی جا می گذارد؛ همان چیزی که به خاطرش همه چیز را از دست داد تا در انتها با تصویری که نویسنده از سرانجام محتومش می دهد، بیش از پیش حقیر و فرومایه جلوه کند و آن پرسش کلیشه ای همیشگی که آیا ارزشش را داشت؟
با توجه به چگونگی این سیر تدریجی افشای شخصیت که با تمهیدات نویسنده سیری جذاب یافته است و جابه جا غافلگیری های خاصی برای مخاطب تدارک دیده است، می توان به دو تأثیر پذیری جذاب و درعین حال متضاد در همین میانه قصه اشاره کرد که همگام با افشای تدریجی شخصیت ایو در زندگی دو راوی زن یعنی کارین و مارگو اتفاق می افتد.حضور ایو بیشتر از این جهت برای این دو راوی اهمیت می یابد که تأثیرات مستقیمی روی روابط آنها با مردان مقابلشان باقی می گذارد.
کارین دردوران تعادل و خوشبختی زندگی تثبیت شده اش درست هنگامی که فکرش را نمی کند ، از للوید ضربه عاطفی می خورد و حتی تا پای جدایی و از دست دادن همسر پیش می رود.هر چند در پایان للوید به سویش برمی گردد، اما مسئله مهم تراین است که با تجربه از سر گذشته ، آنها نمی توانند آدم های سابق باشند.درحقیقت آنها می فهمند از هم چه می خواسته اند و بی پرده همدیگر را می بینند و به یک بحران عدم تعادل می رسند.عین همین قضیه به جهت عکس درمورد مارگو و بیل اتفاق می افتد، یعنی رابطه نامتعادل ابتدایی آنها به واسطه حضور و عملکرد ایو تبدیل به یک رابطه متعادل می شود که با ازدواج آنها تثبیت شده و درحقیقت تهدید حضورایو به آنها یادآوری می کند که از هم چه می خواهند تا مشکلشان حل شود.این دو تأثیر پذیری حتی می تواند منطق مناسبی برای تبدیل شدن این دو زن به راوی ایجاد کند.درواقع از نگاهی دیگراین دو زن تجربه ازسر گذشته خودشان را تعریف می کنند که در این روایت تجربی گریزی از پرداختن به ایو نیست ، چون او همان عامل موثردرتعیین سرنوشت آنهاست.
به نظرمی آید فیلمنامه همه چیز درباره ایو با همه ظرافت ها و جذابیت هایی که در آن لحاظ شده ، دیگر نیازی به چنان پایانی برای تأکید بردور تسلسل زندگی و رویداد ها و اتفاقات ندارد، چون حضورآن دخترک پایانی به آن پرداخت و تغییرموضع سریع او در تبدیل شدن به یک ندیمه افراطی نکته خاصی به فیلمنامه اضافه نمی کند، مگر همان مفهوم کلی و عام دور تسلسل درهمه چیز.
منبع: فیلم نگار شماره 22
درمورد ساختار فلاش بکی فیلم توجه به این نکته لازم است که با وجود پس و پیش رفتن فیلمنامه بین مراسم اعطای جوایز سالانه تئاتردر تالار انجمن سارا سیدونز و رویدادهای گذشته ، ماجراهای گذشته به صورت خطی تعریف می شوند.بخش به بخش ، راوی عوض می شود، اما هر روای جدید ماجرا را تقریبا از همان جا پی می گیرد که راوی قبلی تمام کرده است.البته با یک استثنا نه چندان موجه:مهمانی خانه مارگو به مناسبت بازگشت بیل از هالیوود اول توسط کارین روایت می شود و بعد توسط مارگو.در واقع وقتی روایت مارگو شروع می شود ما نسبت به انتهای روایت کارین کمی عقب می رویم و دوباره از مسیر دیگری می رسیم به صحنه جلوی پله ها ، جایی که ایو هیجان زده از افسون بازیگری برصحنه حرف می زند.از این استثنا که بگذریم ، فیلمنامه با حفظ پی هم آیی منطقی رویدادها، از آن نوع ساختار فلاش بکی مدرنی که به نوعی مسئله زمان و خاطره را به موضوع فیلم بدل می سازد، فاصله می گیرد و به سنت کلاسیک وابستگی به درک روشن از زمان و خاطره وفادارمی ماند.فیلمنامه هیچ جا تردید نمی کند (و بیننده را به تردید نمی اندازد )که شاید آن چه راوی های گوناگون تعریف می کنند دانسته یا ندانسته تحریف شده باشند و با رویدادهای واقعی نخواند و هیچ جا تناقضی بین گفته های راوی های گوناگون نیست .با این اوصاف ، می توان پرسید پس چرا نقل بدنه اصلی فیلم در قالب فلاش بک و چرا راوی های گوناگون ؟
فلاش بک دراین فیلمنامه بیش از هر چیزدرخدمت نشان دادن تضاد بین نمای بیرونی مجلل و جذاب و پشت صحنه تلخ و پر دسیسه دنیای تئاتر(و البته دنیای سینما و موسیقی عامه پسند و رسانه ها و ...)است.سخنان کلیشه ای و پر طمطراق بازیگری پیشکسوت درباره زیبایی ها و افتخارات دنیای تئاترو عشق و دلبستگی اهالی تئاتر به این دنیا ، همراه می شود با اظهار نظرهای سرد ، تلخ و استهزا آمیز ادیسون دو ویت ، منتقد تئاتر، درباره این دنیا.در مراسم اعطای جایزه بزرگ سارا سیدونز، ایو را زیبا ، متین و با وقار می بینیم ، و فلاش بک های فیلم چهره واقعی این زن و روند رسیدن او به این مقام را که از رویا و شیفتگی شروع می شود و به خیانت و بی عاطفگی و تسلیم جسمانی می انجامد ، به ما نشان می دهد.در واقع ، فیلمنامه با پس و پیش رفتن بین این مراسم و اتفاقات گذشته ، مرتب حال و گذشته ، واقعیت و ویترین را کنار هم می گذارد و بر تضاد بین آنها و بی اعتباری جلال و شکوه این گونه مراسم تأکید می کند.
راوی های قصه هر سه در ماجراها نقش دارند، راوی هایی بی طرف و خنثی نیستند ، اما راوی هایی قابل اعتمادند.برابر قرارداد ننوشته ما می دانیم که آنها -ادیسون ، کارین و مارگو-به ما،بینندگان فیلم ، دروغ نمی گویند.اما چرا سه راویی؟ استفاده از سه راوی به فیلمنامه نویس این امکان را داده است تا از مزایای روایت دانای کل و روایت محدود به یک راوی مشخص هردو استفاده بکند.فیلمنامه دربنیاد خود روایت دانای کل است.اطلاعات بیننده درباره رویدادها محدود به هیچ یک از شخصیت های فیلم به تنهایی نیست ، چون اولا راوی ها عوض می شوند و ما با شراکت در دانسته های همه آنها ، از تک تک آنها بیشترمی دانیم.علاوه بر این ، ما درهربخش به نقطه دید راوی همان بخش محدود نیستیم.مثلا فصل معرفی ایو به مارگو را کارین روایت می کند ، اما در آخر های این بخش ، در فصل بدرقه بیل درفرودگاه ، کارین دیگرحضورندارد.دراینجا به طور آشکار راوی دانای کل عمل می کند.همین طور فصل آخر فیلمنامه (پیدا شدن دخترکی به نام فوب در اتاق ایو)توسط هیچ یک از سه راوی یاد شده نقل نمی شود ، بلکه راوی دانای کل آن را تعریف می کند.مزایای نقطه دید دانای کل این است که فیلم خود را از قید محدود ماندن به
نگاه و اطلاعات یک شخصیت رها می کند و می تواند تصویری همه جانبه از اتفاقات ارائه کند و ازنگاه جانبدارانه به نفع یکی ازشخصیت ها پرهیز کند.همه چیز درباره ایو دقیقا این طوری است.اما در عین حال از مزایای راوی محدود هم بهره می برد ، به این ترتیب که درهربخش ، صدای درونی راوی آن بخش ، ما را به دنیای درونی او می برد، ما را درجای او قرارمی دهد، کاری می کند که ما از دید او رویدادها را تجربه بکنیم و در مجموع بعدی ذهنی و درونی به فیلمنامه می بخشد و به ملموس شدن آدم ها کمک می کند.فیلم به یک نقطه نظر محدود نمی ماند، اما با محدود کردن خود به یک نقطه نظردربخش های مجزا، این امکان را فراهم می آورد که به ذهنیت آدم های دخیل در ماجرا وارد شویم و آنها را ملموس تر تجربه کنیم.پرسشی دیگر در همین زمینه:چرا این شخصیت های بخصوص به عنوان راوی انتخاب شده اند ؟ یا به طریق عکس هم می توان پرسش را مطرح کرد:چرا فیلمنامه نویس بیننده را ازمشارکت در دیدگاه های سه شخصیت دیگر محروم کرده است ؟ پاسخ به این پرسش ها تا حدودی ما را به موضع فیلمنامه نویس نزدیک می کند.بخشی از شخصیت ادیسون دو ویت ، بخشی که واقعیت را درست می بیند ، متوهم نیست ، بی پرده افشاگری می کند ، درواقع همان دیدگاه انتقادی مولف فیلمنامه است.اما دیدگاه مارگو و کارین ، دیدگاه زن هایی است که با بالا رفتن سن ، نگران از دست دادن مردان خود هستند ، نگران تنها ماندن.ادیسون با نگاه منطقی و زبان گزنده خود پشت صحنه دنیای نمایش را افشا می کند و این زن ها با ترس و ناتوانایی های خود ، با احساسات تلخ و اضطراب آلود خود ، با نفس حضور خود ، پوچی دنیای پر زرق و برق مراسم اعطای جوایزی مانند سارا سیدونز را نشان می دهند.منکیه ویچ آگاهانه ، بدون این که خود را در دام شعارهای متظاهرانه درباره حقوق زنان و از این قبیل گرفتارکند، نقطه نظری زنانه اتخاذ کرده است.چون دنیای نمایش ، بیش از هر چیز دنیای درخشش زن ها و دنیای افسون کننده زن هاست و همین طوردنیای سرخوردگی و ناکامی آنها.این دنیا چنان طراحی شده است که به تصورات رمانتیک زن ها دامن بزند، ازآنها بهره بگیرد و بعد ، دراوج موفقیت ، به آنها نشان دهد که همه رویاهاشان پوچ بوده و باید به واقعیت تلخ دنیای نمایش سر تسلیم فرود آورند.از این دیدگاه ایو هم قربانی است و با وجود این که کمتراز دیگرشخصیت های فیلم درون او را می شناسیم،اما رواین دانای کل و همه جانبه فیلم به ما این اجازه را می دهد که تا حدود زیادی انگیزه های او را هم درک کنیم.
زنجیره علت و معلولی رویدادهاو ارتباط آنها با شخصیت های فیلمنامه بسیارمحکم است.تصادف تقریبا هیچ نقشی در پیشروی رویدادها ندارد .ایو دانسته درصدد ورود به محفل مارگو و از آن طریق به دنیای تئاتراست.بلندپروازی و جاه طلبی او موتور محرک اصلی فیلم است.ترس مارگو از بالا رفتن سن ، ازانگیزه های مهم رفتار نامعقول اوست.سادگی و محبت کارین ، دست گلی را که او در ماجرای خالی کردن بنزین ماشین به آب می دهد و باعث می شود مارگو به موقع به اجرای نمایش نرسد ، توجیه می کند.اما تنها سرشت و مقاصد شخصیت ها نیست که رویدادها را پیش می برد و موقعیت ها را می آفریند.چه بسا رویدادی علت رویداد دیگری می شود.مثلا درشب مهمانی بیل ، از یک طرف ایو از کارین می خواهد به او کمک کند که ذخیره مارگو شود.از سوی دیگر مارگو برای خلاص شدن از حضور ایو در خانه اش از ماکس می خواهد دردفترش کاری به او بدهد و برای رازی کردن او داوطلب می شود و در جلسه تمرین خانم کسول روخوانی کند.این دو تقاضا، که ناشی ازنقشه های ایو و وضعیت روانی مارگو هستند ، به اضافه وقت نشناسی مارگو ، که آن هم به عنوان جزئی ازشخصیت او درفیلمنامه پرداخته شده است ، دست به دست هم می دهند تا صحنه بازی ایو در برابر خانم کسول و جنگ و مشاجره بعد از آن شکل بگیرد.درواقع زمینه های شکل گیری رویداد در صحنه های قبلی به دقت چیده شده است ، اما به شیوه ای که بسیار طبیعی می نماید و ابدا جلب توجه نمی کند.
دراینجا می خواهم به نکته مهمی که در زمینه توزیع اطلاعات رعایت شده است و نقش آن درحفظ کنجکاوی بیننده و غافلگیری او اشاره کنم .اطلاعات درباره ایو در طول فیلم توزیع شده است ، طوری که ما با رو شدن هر تکه از این اطلاعات بیشتر به عمق شخصیت او ، به این واقعیت که او برای رسیده به هدفش هر کاری حاضر است بکند ، پی می بریم .به صحنه مفصل رستوران استورک در اواخر فیلمنامه اشاره کنم.در توالت رستوران ، ایو با ابراز پشیمانی از ناکامی خود گله می کند و کارین با قلب مهربانی که دارد شروع می کند به دلداری دادن او .بعد ایو از کارین می خواهد به شوهرش بگوید که نقش کورا را که برای مارگو در نظر گرفته شده است به او بدهد.کارین با قاطعیت رد می کند.دراینجا ایو او را تهدید می کند که اگر این کار را نکند ، قضیه خراب کردن عمدی اتومبیل را درشبی که مارگو به نمایش نرسید ، به کمک ادیسون به مطبوعات می کشاند .تهدید زنی مهربان مانند کارین از سوی ایو، لایه تازه ای از شخصیت او را باز می کند و بیننده را تکان می دهد.نه تنها به لحظ عمق رذالت او ، بلکه همچنین زیرکی و زرنگی او.به خصوص که اندکی بعد متوجه می شویم ، ایو دارد ادیسون را هم بازی می دهد ، چون به او نمی گوید در توالت کاین را تهدید کرده است.در اینجا استحکام زنجیره علت و معلولی رویدادها نیز بار دیگر رخ می نماید.ما می دانیم (این اطلاعات به موقع به ما داده شده است )که خرابی ماشین عمدی بوده ، اما کس دیگری نمی داند .بنابراین ما دراینجا درموقعیت و موضع کارین قرارمی گیریم .در واقع «فکر بکر»کارین که ما در صحنه های پیشین شاهد شکل گیری آن بوده ایم، شرط لازم به وجود آمدن این رویداد (تهدید کارین به افشای این راز)است.
بخش انتهایی این فصل سر میز کارین ، للوید ، مارگو و بیل می گذرد.درحالی که کارین عزا گرفته است که چه کند (چگونه از للوید بخواهد که نقش کورا را به جای مارگو به ایو بدهد )، ناگهان مارگو اعلام می کند که تصمیم گرفته است نقش کورا را بازی نکند.این تصمیم از تمام رویدادهای پیشین وازشخصیت مارگو ناشی می شود و به هیچ وجه تصادفی نیست.این موقعیت سازی فوق العاده است.کارین نمی داند چه واکنشی نشان دهد و می زند زیرقهقهه.فقط ما می دانیم براو چه می گذرد.در واقع ماهم غافلگیر شده ایم.فیلمنامه نویس اعلام انصراف مارگو را گذاشته است درست برای این لحظه ، لحظه ای که کارین با مشکل بزرگ زندگی اش روبه روست.این غافلگیری بعد دیگری نیزدارد.وجهی دیگراز شخصیت مارگو و تحول شخصیت او برملامی شود.او تصمیم گرفته است با واقعیت بالا رفتن سن خود کنار بیاید و با بیل ازدواج کند.در واقع تکانه های تعرض ایو و ادیسون و پشتوانه عشق گرم بیل ، او را به نوعی تعادل رسانده است و در این صحنه گرم ، معقول ، دوست داشتنی و خوش صحبت است.شادی کارین و نجات او از مهلکه و حس خوبی که آرامش مارگو القا می کند ، ما را به وجه دیگری از فیلمنامه منکیه ویچ توجه می دهند.منکیه ویچ در عین نشان دادن تلخی و سنگدلی حاکم بر مناسبات دنیای پشت صحنه ، به لحظه های گرم و مناسبات انسانی اعتقاد دارد.او آدم ها را گرفتاردردام این مناسبات می بیند،اما براین گمان نیست که هیچ چیزانسانی درآنها باقی نمانده است:عشق بیل به مارگو و اینکه او به دسیسه های ایو تن نمی دهد (برعکس للوید که در این دام گرفتارمی شود و این بازاز ظرافت های فیلمنامه در پرداخت شخصیت های کاملا خود ویژه است )، شخصیت ساده و مهربان کارین که باعث می شود حقیقتا ازحل شدن مشکلش خوشحال شویم و سرانجام واقع بینی و توازنی که در مارگو پدید آمده و باعث شده او بتواند حتی ایو را ببخشد، برنگاه گرم نویسنده فیلمنامه و باور او به تداوم رگه های انسانی دردنیای رو به تباهی ، گواهی می دهند.
درباره ریزه کاری های فیلمنامه در زمینه پردازش شخصیت های فرعی مانند بردی و ماکس و خانم کسول و نقش اینها در ساخت دنیای پشت صحنه نمایش می توان سخن گفت و مهم تر از آن درباره دیالوگ های سنجیده همه شخصیت ها که متناسب با موقعیت حرفه و طبقه اجتماعی خود حرف می زنند، اما ازآن مهمتر، درجنگ کلامی با دیگران کم نمی آورند و همه به جای خود با طعنه های گزنده و بیان موجز احساسات به هم واکنش نشان می دهند.اما نگارش درباره هر یک از اینها مقاله ای جداگانه می طلبد.
دراین مختصرامیدوارم نشان داده باشم که چگونه شبکه ای از آدم ها و رویدادها از دیدگاه راوی های گوناگون چنان در پی هم چیده می شوند که همه چیز منطقی و طبیعی می نماید و بهترین موقعیت ها برای آشنا شدن با دنیای ذهنی آدم ها فراهم می آید و ما از خلال روایت های گوناگون ، این فرصت را به دست می آوریم که نگاهی فراگیر و همه سویه به رویدادهایی که دراین داستان می گذرند داشته باشیم.داستان ایو را ادیسون به زبان ساده و مختصردرصحنه اتاق هتل برای ایو(برای بیننده فیلم )تعریف می کند.این داستان ساده در قالب پیچیده ای عرضه شده است که در زبان روایت شناسی به آن «طرح و توطئه »یا«پیرنگ »(Plot)می گویند.دراین شکل است که بیننده تا این اندازه درگیر می شود و تا می تواند این اندازه ملموس در فراز و فرودهای حسی آدم های داستان مشارکت کند.
.....پلکان ترقی یا افشای تدریجی شخصیت ...
سحر عصرآزادفیلمنامه همه چیزدرباره ایو تم جذابی دارد که درفیلمنامه های مختلف دستمایه نویسندگان قرار گرفته است:بالا رفتن از پلکان ترقی و شهرت به قیمت زیرپا گذاشتن وجوه انسانی (و درست وقتی به قله رسیدی ، تازه می بینی چیز خوبی درتو باقی نمانده و این یعنی ته خط ).این همان اتفاقی است که در طول فیلمنامه برای ایو هرینگتون می افتد ، به طوریکه با بالا رفتن او از این پلکان تلویحی ، شاهد افشای تدریجی شخصیت برای مخاطب هستیم.به این مفهوم که ابتدا تصویری از ایو ارائه می شود که با نوع عملکرد و کنش های او برای رسیدن به شهرت و ترقی ، تدریجا این تصویرمعکوس می شود.نویسنده برای جذاب تر کردن هر چه بیشتر این افشای تدریجی شخصیت تمهیدات متعددی به کار برده که از آن جمله می توان به قرار دادن راوی برای تعریف ماجرا یا درحقیقت تعریف شخصیت ایو هرینگتون اشاره کرد.به این ترتیب شخصیت اصلی قصه کسی است که همواره توسط افراد دیگر تعریف می شود ، نه خودش و خود این قضیه به جذابیت مراحل این افشا کمک بسیاری می کند.به علاوه این که راوی نه یک نفر ، بلکه سه نفر هستند که مراحل تداومی زندگی ایو را از حضیض به اوج بر اساس نوع رابطه شان با او، تعریف می کنند.کارین ، مارگو و ادیسون سه راوی هستند که قطعات پازل شخصیتی ایو را در کنار هم می چینند تا درانتها، تابلوی تمام نمایی از او داشته باشیم.تمهید کارکردی دیگر نویسنده ، استفاده بجا و هوشمندانه از شکست زمانی فلاش بک است.به این ترتیب که نویسنده با قرار دادن فصل پایانی سرانجام ایو در ابتدای قصه ، یعنی دریافت جایزه سارا سیدونز، برگ برنده پایانی خود را برای غافلگیری مخاطب رو می کند و او را دعوت به یک مکاشفه برای همان چیزی می کند که عنوان فیلمنامه است:همه چیز درباره ایو.پس خود بالا رفتن از پلکان شهرت و ترقی نیست که اهمیت می یابد، بلکه چگونگی بالارفتن از این پلکان مهم است که منجر به همان افشای تدریجی شخصیت می شود.هر دو تمهید ذکر شده (راوی و شکست زمانی )وقتی در کنار هم قرار می گیرند ،منجر به این مهم می شوند که درابتدا تصویری رویایی از ایو در ذهن مخاطب ایجاد شود:یک ستاره رو به رشد که با نوع حرف های سخنران خصوصیاتی مانند فروتنی ، عشق و وفاداری به هنرو...هم به آن اضافه می شود.به نظر می آید یک تعادل اولیه دراین شخصیت طرح ریزی شده تا سمپاتی و هم ذات پنداری مخاطب جلب شود.اما درادامه توسط بخش میانی که با فلاش بک ها و افشای تدریجی شخصیت همراه است ، این تصویر اولیه مخدوش می شود تا جایی که همان غافلگیری که به نظرمی آید نویسنده درابتدا بیهوده خرج کرده،درمواردی کارکردی تر،گریبان مخاطب رامی گیرد.عملکردهای غیر قابل پیش بینی ایو دربخش میانی با این منطق که راوی آنها را تعریف می کند، نه تنها دراین شخصیت ایجاد تناقض نمی کند، بلکه به واسطه همین تمهیدات تبدیل به ضربه های غافلگیر کننده ای برای مخاطب می شوند.ببینیم روند این افشای تدریجی چگونه است:
پس ازفصل افتتاحیه که به آن اشاره شد، فلاش بک کارین آغاز می شود که در ادامه همان تصویر اولیه است ؛ یعنی ایو تنها و بی ادعا با گذشته ای تلخ و سرشارازناکامی توسط کارین به بازیگر محبوبش (مارگو )معرفی می شود و با تکیه برهمین خصوصیات و تأثیرش روی مارگو و اطرافیان ، موقعیت متمایزی پیدا می کند و در واقع ندیمه مارگو می شود.فلاش بک بعدی متعلق به مارگو است که سه هفته رویایی را درکنارایو می گذراند و تدریجا جرقه هایی روشن می شوند که درابتدا بی اهمیت می نمایند،اما سیر صعودیشان منجر به تعدیل الگوی شخصیتی ایو در ادامه می شود.مثلا وقتی ایو لباس نمایش مارگو را پنهانی از او مقابل آینه امتحان می کند و یا در خوش خدمتی به مارگو تا جایی پیش می رود که بدون اطلاع او برای تبریک تولد بیل قرار تلفنی برای مارگو می گذارد و نهایتا آن اظهار نظر رندانه بردی که معتقد است ایو مانند یک نسخه و دستورالعمل مارگو را بررسی می کند.اینها کدهایی بطیء و زیرپوستی برای رسیدن به اتفاقات مهم تر بعدی هستند که بسیارهوشمندانه به کاررفته اند.
مهمانی تولد بیل از آنجا که رویداد و سکانسی کلیدی و کارکردی است ، توسط دو راوی در دو مقطع مختلف و غیر تداومی روایت می شود و باعث می شود فلاش بک ها از روند مکانیکی و از پیش تعیین شده فاصله بگیرند و لو یک بار هم که شده ؛ همان روند مشابه همشهری کین که بدون هیچ منطق خاصی فلاش بک های افراد مختلف کاملا از حیث زمانی در امتداد یکدیگر هستند که به واقع از هیچ منطقی برخوردار نیست .به علاوه این تمهید موجب می شود با شواهد و قراین دقیق تر یک اتفاق واحد را از دو وجه ببینیم.فلاش بک کارین که بخش پایانی مهمانی را دربرمی گیرد،با تقاضای ایو همراه است مبنی براین که بازیگرذخیره مارگو شود و آن برخورد غیرمحترمانه مارگو که بی دلیل به نظرمی آید، بازهم چهره مظلوم و محبوب ایو را تثبیت می کند.اما با فلاش بک مارگو که ساعاتی قبل و شروع مهمانی را تشریح می کند،جرقه های آغازحسادت مارگو روشن می شود و برخورد پایانی او درامتداد یک روند است که معنی پیدا می کند.اما هنوز هم مخاطب مانند بیل حسادت کورمارگو را بی مورد می پندارد.این دو فلاش بک در امتداد یکدیگر پرش رو به جلو از حیث موقعیتی را برای ایو طرح ریزی می کنند که فقط یک دلیل وجه فرصت طلبانه تقاضای ایو برای بازیگر ذخیره شدن را پوشش می دهد و آن همان برخورد مغرضانه مارگو است.
درادامه فلاش بک مارگو، به علت وقت نشناسی او،ایو برای تست یک بازیگر روخوانی می کند و مارگو تازه می فهمد بازیگر ذخیره جدیدش اوست و با ادامه همان موضع گیری هایی که به نظر مغرضانه می آید ، شرایط مساعدی را برای پذیرفتن ضربه بعدی از
اطرافیانی که دیگرتحمل رفتارهای او را ندارند فراهم می کند.
کارین در فلاش بک خود تعریف می کند که چگونه به فکر زدن یک اردنگی اساسی به مارگو افتاده که نتیجه اش جا ماندن او از اجرای نمایش و اجرای جنجال برانگیز ایو مقابل تماشاگران و روزنامه نگارانی می شود که ادیسون هم جزوشان است.هنوز شک و شبهه خاصی در اطراف عملکردهای ایو ایجاد نشده و به نظر می آید او بیش از هر چیز وسط یک موقعیت ناخواسته پرتاب شده است.اما فلاش بک بعد که ادیسون نقل می کند ، ضربه مهلکی به شخصیت ایو و قدم بزرگی در مسیر افشای این شخصیت است.اظهارعشق ایو همان قدر برای مخاطب غافلگیر کننده است که برای بیل و نه گفتن بیل ورطه عشق و فرصت طلبی را با عبارت «یک پاس بد »به خوبی از هم جدا می کند.به علاوه همراهی ادیسون و ایو که سرنوشت او را درآینده رقم می زند، به این ترتیب جدی می شود.از این پس ضربه های غافلگیر کننده به مخاطب یا همان افشای شخصیت شدت می گیرند ، به طوریکه وقتی در فلاش بک کارین با مصاحبه جنجالی ایو برخورد می کنیم ، با توجه به قضاوتی که می توانیم درباره صحت و سقم گفته های او داشته باشیم (به لطف هوشمندی نویسنده و وارد کردن به موقع مخاطب به قصه )، کم کم قادربه موضع گیری متفاوت نسبت به ایو هستیم.کنش ایو دررفتن نزد للوید تا حدی قصد رفع و رجوع شبهات ایجاد شده دراطراف ایو را دارند و تعاریف دست و پا شکسته للوید ازپشیمانی و ...به این قضیه کمک می کنند تا ضربه کاری تری وارد شود.ایو دردستشویی زنانه بازی کثیفی با کارین می کند و با تهدید نهایی او به راضی کردن للوید برای دادن نقش کورا به او ، دیگر پی برده شخصیت اصلی اش را بروزمی دهد و ابایی از هیچ چیزندارد،حتی ایجاد رابطه عاطفی با للوید و کشاندن او با بهانه هایی سخیف و بچه گانه به سوی خودش .
همه چیز خوب پیش می رود و ایو تک سوار سیاهی است که پله های ترقی را به سرعت طی می کند اما درست هنگامی که به موازات موفقیت حرفه ای در آستانه یک ازدواج کاملا فرصت طلبانه با للوید است ، نویسنده وزنه تعادلش را وارد می کند.ادیسون همان منتقد منفور و درعین حال جذاب که مصداق ضرب المثل «تو مورا بنگری ، من پیچش مو »است،گذراز پله نهایی را برای ایو با تلخکامی همراه می کند تا با عقیم نگه داشتن رابطه عاطفی فرصت طلبانه ایو، تا حدی سیاهی های شخصیتی خودش را تعدیل کند.
حالا با پشت سرگذاشتن بخش میانی قصه دوباره به فصل افتتاحیه برمی گردیم.ایو در حال دریافت جایزه ساررا سیدونز دیگر تصویر رویایی یک ستاره رو به رشد با آن ویژگی ها نیست بلکه فقط فردی درمانده و تنها است که به نظر می آید خصوصیات انسانی اش را خیلی هم ارزان فروخته است.سکانس پایانی بیشتربراین نکته صحه می گذارد:ایو از رفتن به مهمانی که به افتخارش برپا شده سرباز می زند و در هتل تنها می ماند و حتی جایزه سارا سیدونز را درتاکسی جا می گذارد؛ همان چیزی که به خاطرش همه چیز را از دست داد تا در انتها با تصویری که نویسنده از سرانجام محتومش می دهد، بیش از پیش حقیر و فرومایه جلوه کند و آن پرسش کلیشه ای همیشگی که آیا ارزشش را داشت؟
با توجه به چگونگی این سیر تدریجی افشای شخصیت که با تمهیدات نویسنده سیری جذاب یافته است و جابه جا غافلگیری های خاصی برای مخاطب تدارک دیده است، می توان به دو تأثیر پذیری جذاب و درعین حال متضاد در همین میانه قصه اشاره کرد که همگام با افشای تدریجی شخصیت ایو در زندگی دو راوی زن یعنی کارین و مارگو اتفاق می افتد.حضور ایو بیشتر از این جهت برای این دو راوی اهمیت می یابد که تأثیرات مستقیمی روی روابط آنها با مردان مقابلشان باقی می گذارد.
کارین دردوران تعادل و خوشبختی زندگی تثبیت شده اش درست هنگامی که فکرش را نمی کند ، از للوید ضربه عاطفی می خورد و حتی تا پای جدایی و از دست دادن همسر پیش می رود.هر چند در پایان للوید به سویش برمی گردد، اما مسئله مهم تراین است که با تجربه از سر گذشته ، آنها نمی توانند آدم های سابق باشند.درحقیقت آنها می فهمند از هم چه می خواسته اند و بی پرده همدیگر را می بینند و به یک بحران عدم تعادل می رسند.عین همین قضیه به جهت عکس درمورد مارگو و بیل اتفاق می افتد، یعنی رابطه نامتعادل ابتدایی آنها به واسطه حضور و عملکرد ایو تبدیل به یک رابطه متعادل می شود که با ازدواج آنها تثبیت شده و درحقیقت تهدید حضورایو به آنها یادآوری می کند که از هم چه می خواهند تا مشکلشان حل شود.این دو تأثیر پذیری حتی می تواند منطق مناسبی برای تبدیل شدن این دو زن به راوی ایجاد کند.درواقع از نگاهی دیگراین دو زن تجربه ازسر گذشته خودشان را تعریف می کنند که در این روایت تجربی گریزی از پرداختن به ایو نیست ، چون او همان عامل موثردرتعیین سرنوشت آنهاست.
به نظرمی آید فیلمنامه همه چیز درباره ایو با همه ظرافت ها و جذابیت هایی که در آن لحاظ شده ، دیگر نیازی به چنان پایانی برای تأکید بردور تسلسل زندگی و رویداد ها و اتفاقات ندارد، چون حضورآن دخترک پایانی به آن پرداخت و تغییرموضع سریع او در تبدیل شدن به یک ندیمه افراطی نکته خاصی به فیلمنامه اضافه نمی کند، مگر همان مفهوم کلی و عام دور تسلسل درهمه چیز.
منبع: فیلم نگار شماره 22
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}