نویسنده: مرتضی ویسی




 

مقدمه

خاطره نگاری از مهم ترین منابع تاریخ نگاری است. خاطرات مکتوب، به دلایلی چند، در دوران معاصر از اهمیت بیش تری برخوردار بوده است. در عصر جدید همراه با گسترش نگاه انسان گرایی در میان مورخان، عاملیت انسان بیش از هر زمان مورد توجه مورخان قرار گرفت. به همین دلیل سرنوشت وی به عنوان یک فرد از اجتماع اهمیت یافت و با تغییر نقش انسان در جامعه، خاطره نگاری به شکل کنونی آن رواج یافت. با قبول مسؤولیت های اجتماعی، خاطرات افراد در کنار سفرنامه ها، نشانه هایی از حضور فرد را در اجتماع نمایان کرد. سیاست مداران، افراد مشهور، نویسندگان، نظامیان، و افراد خاندان سلطنتی، از جمله افرادی بودند که به نگارش خاطرات خود اقدام کردند(دهقان 1386: 23-24).
تاریخ نگاری مدرن با نگاه انتقادی که دارد، از پذیرش بی چون و چرای اخبار و گزارش ها خودداری می کند و خود را نیازمند به تحقیق و پژوهش و واکاوی بیش تر منابع می بیند. مهم ترین وسیله برای نقد و بررسی در حوزه ی تاریخ نگاری جدید «داده» است. به همین دلیل، خاطره نگاری یک منبع بسیار مهم را که زاویه ی دید خاصی دارد در اختیار مورخان جدید می نهد.
دلیل دیگری که باعث گسترش خاطره نگاری در دنیای امروز شد( علاوه بر احساس نیاز از سوی مورخان) سبک زندگی در دنیای جدید است. زندگی جدید با ایجاد فرصت ها و امکانات جدید برای افراد( از جمله فراغت بیش تر، ایجاد مسائل جدید در ذهن انسان، گسترش امکانات ارتباطی و...)، زمینه ی پیدایش این نوع منابع را افزایش داده است. باید توجه داشت که این منابع به دلیل زودفهم بودن و دوری از پیچیدگی های تاریخ نگاری و هم چنین پرداختن به دغدغه ها و سؤال های ملموس تر اشخاص، طرفداران و مخاطبان زیادی در میان مردم دارد.
خاطره نگاری به این معنا است که فردی خاطرات و محفوظات ذهنی خود را که از برجستگی و ویژگی خاصی برخوردار هستند در معرض نمایش عموم قرار دهد(واحد کلهر، معادی خواه 1364: 143). خاطره عبارت است از حوادث، رویدادها و حتی سیر عادی زندگی روزمره که با گذشت زمان، در قسمتی از ذهن جای گرفته و ماندگار شده است، به نحوی که در هر لحظه از زمان حال و بنا به نیاز شخص و یا به طور غیرارادی، به یاد می آید و در برابر فرد جان می گیرد. خاطرات آن بخش از وقایع که نقش مهمی در زندگی داشته اند هرچند مدت زیادی از زمان وقوع آن ها گذشته باشد، همواره در ذهن زنده است و هرگاه صاحب خاطره در یادآوری آن ها اراده نماید هم چون روز اول به یاد خواهند آمد؛ گویی لحظه ای بیش از آن نگذشته است و به یادآورنده، همواره می تواند شرح کم و بیش دقیق و کاملی از آن، با ذکر جزئیات بیان کند( قانونی 1387: 15).
باید توجه داشت که زندگی نامه فی نفسه بر نقش فرد بر وقایع و برجستگی عموماً مثبت فرد در این وقایع، تأکید دارد. فرد خاطره نگار غالباً سهواً یا عمداً دچار فراموشی می شود، و یا زاویه ی دید او خیلی وقایع را نمی بیند و واقعیت از دید او پنهان می ماند. به همین دلیل این وظیفه ی مورخ است که در مواجهه با یک متن خاطره، با نگاه احتیاط آمیز پیش برود و اصول و معیارهای نقد تاریخی را در مورد آن اجرا کند و از قابل اعتماد بودن آن اطمینان حاصل کند. مورخ باید به شرایط تاریخی، سیاسی و اجتماعی فرد خاطره نگار آگاه باشد و دیگر منابع آن دوره را هم شناسایی و مورد مطالعه قرار دهد.
خاطرات با توجه به ویژگی های گوناگون و متنوعی که دارند، به صورت های مختلفی دسته بندی می شوند. خاطرات در نگاه اول، براساس نوع ثبت، ضبط و انتقالشان، به دو دسته ی خاطرات شفاهی و خاطرات کتبی، ‌تقسیم می شوند: خاطرات شفاهی. آن دسته از خاطراتی هستند که صاحب خاطره، خود اقدام به ثبت آن ها نمی کند، بلکه این خاطرات به صورت شفاهی برای دیگری نقل می شوند. این خاطرات که ممکن است صرفاً از روی تفنن و یا دلتنگی بیان شوند از انحصار فکر و ذهن صاحب خود بیرون می روند. بدین ترتیب به نوعی از زوال که ناشی از فراموشی یا مرگ گوینده ی خاطره است دچار می شوند(دهقان 1368: 263).
خاطرات مکتوب. در این دسته، صاحب خاطره یا دیگری، به دلایل گوناگون اقدام به نگارش خاطرات می کند و بدین ترتیب خاطرات به شیوه ی مکتوب به دیگران منتقل و ثبت و ضبط می شوند. این خاطرات آن چنان اهمیتی دارند که گاهی شکل گیری خاطره را منوط به مکتوب شدن آن می دانند. از این رو برخی خاطره را عبارت از شکل گیری مواد خام انباشته در ذهن به صورت متن می دانند. خاطرات از ابعاد و جنبه های مختلف صوری، حجم و ریخت، محدوده و دامنه، موضوع، محتوا و جایگاه راوی آن، و آن چه برای نگارنده در اولویت بیان قرار گرفته، طبقه بندی می شوند( کمری 1383: 62-67؛ قانونی 1387: 20).

غرور و سقوط

غرور و سقوط عنوان کتابی است به قلم آنتونی پارسونز، که به شیوه ی تاریخ نگاری تألیف شده است. پارسونز به مدت پنج سال، در واپسین سال های حکومت پهلوی، سفیر انگلیس در ایران بود. او یک دیپلمات حرفه ای بود و قبل از احراز سمت سفیر انگلیس در ایران، در ترکیه، اردن، مصر،‌ سودان و بحرین خدمت کرده بود. آخرین سمت وی قبل از سفارت در ایران، معاونت امور خاورمیانه در وزارت خارجه ی انگلستان بود.
فصل اول این کتاب با عنوان « زمینه مأموریت من» درباره ی چگونگی پذیرش سفارت در ایران است. مؤلف می گوید وقتی با خبر مسؤولیت جدید خود مواجه شد بسیار شگفت زده شده است، چرا که تصور می کرد باید سفیر یکی از کشورهای عربی شود. او ادعا می کند قبل از این که وارد ایران شود با فضای سیاسی و اجتماعی ایران از طریق اسناد و مدارکی که در دسترس دولت انگلیس بود به خوبی آشنا شده است. مؤلف ادعا می کند متوجه سرکوب نیروهای اجتماعی از سوی حکومت بوده است. مهم ترین نگرانی نویسنده، وابستگی بیش از اندازه ی رژیم به شخص شاه بود. به نظر او، با خروج ناگهانی شاه از صحنه ی سیاسی جامعه، وقوع هر اتفاقی ممکن بود. او از بدبینی مردم ایران نسبت به دولت انگلیس اظهار آگاهی می کند و خود را ملزم به انجام اقداماتی برای رفع این نگرش می دانست.
فصل دوم مربوط به وقایع سال 1974-1975 است. این فصل با این جمله آغاز می شود:« زمان زیادی طول کشید که فهمیدم سیاست های شاه هرچه که برای مردم به ارمغان آورده باشد آسایش و خوشبختی به همراه نداشته است»(ص 27). در ادامه، با اتخاذ نگاه انتقادی نسبت به ایران، به خصوص شهر تهران، به توصیف جامعه ی ایران می پردازد و در بخش هایی از این فصل نگاه تندی نسبت به مدرنیزاسیون شاه دارد و درباره ی دستاوردهای برنامه ی اصلاحی شاه موسوم به انقلاب سفید، به بحث و بررسی می پردازد. اما با انقلابی خواندن حرکت های شاه، صحبت از کارهای بزرگ شاه می کند و روند صنعتی شدن در کشور را تحسین آمیز می داند. هرچند مؤلف معترف است که این حرکت ها تحت تأثیر ثروت عظیمی است که نفت پدید آورده است. در این فصل، پارسونز در یک تناقض شدید نسبت به ایران و اقدامات شاه به سر می برد. از یک سو حرکت شاه را انقلابی می داند و از دیگر سو نمی تواند به آثار زیان بار این شکل از توسعه بی تفاوت باشد. از یک سو از صنعتی شدن کشور تمجید می کند و از سوی دیگر از حلبی آبادها و شکل گیری یک پرولتاریای بی اصالت صحبت می کند. در جایی بیان می کند:« ایران سال 1974 سرزمین سردرگم کننده بود». در نهایت نتیجه گیری خود را در این فصل این گونه بیان می کند:« نتیجه گیری کلی من آن بود که نارسایی های سیاسی و اقتصادی سال 1975 خطری برای حاکمیت و بقای رژیم ایجاد نمی کند»(ص 39). برای پارسونز ایران نمونه ای کلاسیک از دگرگونی سریع یک جامعه ی سنتی خاورمیانه ای به یک کشور مدرن و توسعه یافته یا چیزی نزدیک به این، تحت یک رهبری پویا اما خودکامه و مستبد بود. او با این نتیجه گیری مهر تأیید به اقدامات شاه می زند که در تحلیل های بعدی مؤلف نیز بسیار تأثیرگذار است.
فصل سوم به بحث شناخت ماهیت حکومت پهلوی می پردازد. به نظر مؤلف، حکومت پهلوی مساوی است با شخص شاه. در ادامه به توصیف حالات و شخصیت شاه می پردازد. در این توصیفات، او شاه را شخصیتی محجوب، کم حرف، متهور و بی باک، فرصت طلب، با احتیاط و هوشیار معرفی می کند. در توضیح علایق شاه، به دو حوزه تأکید می کند: سیاست خارجی و مسائل استراتژیک. او می نویسد:« شاه مطبوعات خارجی را با اشتیاق می خواند و عملاً همانند وزیرخارجه، روزانه تمامی گزارشات وزارت خارجه را در اختیار داشت و در این حوزه یعنی حوزه روابط خارجی و بین المللی شاه برعکس امور داخله خارج از دسترس نبود و باعث خوشحالی می شد که طرف حساب باشد»(ص 49). در جایی، بحث شکاف میان شاه و مردم را پیش می کشد و از مسافرت شاه با بالگرد و ماشین ضدگلوله با شیشه ی دودی صحبت به میان می آورد که باعث جدایی روزافزون میان شاه و مردم شد.
فصل چهارم به مسائل درون سفارت اختصاص یافته است و به عملکرد و سازوکارهای داخل سفارت توجه دارد. نکته ی جالب توجه در این فصل، تأکید پارسونز بر اولویت رابطه ی اقتصادی با ایران است. بنا به گفته ی مؤلف، اولویت، ارتقای صادرات در تمامی جنبه های آن بود. این تأکید ضمنی است بر این که انگلیس در این سال ها به دنبال دخالت در امور سیاسی نبوده و دغدغه های سیاسی اولویت کمتری برای انگلیس داشته است. پارسونز علت این امر را عادی سازی روابط پادشاه و دولت با انگلیس و از بین بردن سایه ی شوم دخالت بریتانیا در امور داخلی ایران بود. به هر روی، به این مسأله با قدری تردید باید رو به رو شد، چرا که فضای بعد از کودتای 28 مرداد فضای خاصی بود و انگلیس نمی توانست به سادگی ادعا کند که در این فضا روابط سیاسی را در اولویت بعدی قرار داده است. به همین دلیل این موضوع نیاز به تحقیق بیشتری دارد. فصل پنجم به توصیف وضعیت سیاسی و اجتماعی سال 1976-1977 اختصاص دارد. پارسونز در توصیفات این سال سه مؤلفه را در نظر دارد و براساس این سه مؤلفه فضای آن دوره را تشریح می کند: اول؛ فضای اجتماعی و سیاسی ایران را در این سال به شدت متأثر از وضعیت اقتصادی و تورم بالا می داند. این وضعیت باعث بی تفاوتی مردم و عدم جنب و جوش و علاقه مندی آن ها شده بود. دوم؛ در این دوران نظام به یک عقلانیت نسبی در امر سیاسی رسیده بود که باعث شد سیاست های تعدیلی مورد توجه نظام قرار گیرد. قابل توجه است که پارسونز به شدت اعتقاد دارد باز شدن فضای سیاسی در این دوران ربطی به روی کار آمدن کارتر، رئیس جمهوری دموکرات آمریکا، ندارد بلکه متأثر از عقلانیت نسبی بود که شاه قبل از این ماجرا به آن رسیده بود. سوم؛ توصیف همراه با تعجبی است که پارسونز در گسترش نیروهای مذهبی در میان جوانان و دانشجویان می بیند. او این امر را ناشی از عکس العمل مردم ایران نسبت به دستاوردهای جدید شاه و مدرنیزاسیون او قلمداد می کند. به عبارتی او معتقد است این نوع نگرش دینی، نه ناشی از عقلانیت انتخابی مردم، بلکه واکنشی نسبت به مدرنیزاسیون شاه بوده است. از مطالب مفید این فصل می توان به ارائه ی اطلاعاتی از برگزاری جشنواره ی فرهنگی بریتانیا در ایران اشاره کرد.
فصل ششم این کتاب مهم ترین فصل این کتاب محسوب می شود. این فصل به توصیف و مشاهدات پارسونز از روزهای آخر حکومت شاه و مبارزات مردم اختصاص دارد. پارسونز هرچند سعی می کند خود را بی طرف نشان دهد، اما نمی تواند نگرانی خود را از سقوط شاه و در معرض خطر قرار گرفتن منافع بریتانیا پنهان کند. توصیفات وی از یک تعارض عمیق رنج می برد که ناشی از عدم درک دقیق وقایعی است که در پیرامون مؤلف در جریان بود. پارسونز معتقد است تداوم برنامه های فضای باز سیاسی در آن دوران کار خوبی نبوده است و موجب شده بود شاه ابتکار عمل را از دست بدهد. با تمام این ضعف ها، در این فصل اطلاعات خوبی درباره ی انقلاب اسلامی مردم ایران می توان مشاهده کرد. نکاتی هم چون ملاقات های خصوصی نویسنده با شاه و توصیفاتی که او از حالات و روحیات شاه در روزهای آخر دارد، مشاهدات خیابانی او از مبارزات مردم، پیام های دولت انگلیس و ... می تواند اطلاعاتی تازه و دسته اول قلمداد شود.
فصل هفتم در برگیرنده ی مباحثی است که نویسنده با عنوان نگاهی به گذشته از آن یاد می کند. در این فصل، خواننده با تحلیل های بااهمیتی مواجه می شود. این تحلیل ها در پاسخ به یک سؤال عمده و مهم طرح شده است. این که چرا هیچ عامل، نهاد، ارگان یا فردی نتوانست انقلاب ایران را پیش بینی کند؟ مؤلف می نویسد:« چرا خود من با همه تجربه ای که درباره این منطقه داشتم، نتوانستم حوادثی را که در برابر چشمانم به وقوع می پیوندد مشاهده نمایم؟»(ص 198). این فصل نشان می دهد که کشورهای بیگانه، به رغم ادعای رصد دقیق وقایع ایران، تا چه اندازه از درک جامعه ی ایران و تحولات آن عاجز بوده اند. نویسنده از انقلاب ایران به عنوان امری حیرت آ‌ور و غیرقابل پیش بینی یاد می کند. او هدف خود را از نگاشتن این فصل این گونه بیان می کند:« هدف اصلی من در این فصل تحلیل دقیق پیش زمینه ای نیست که سبب ناتوانی رژیم از دیدن حقایق شده بود، بلکه می خواهم دلایل نقصان و ناتوانی خود از پیشگویی حوادث را تصریح نمایم»(ص 197). نویسنده در ادامه به نتایج قابل تأملی می رسد که برای محققان و علاقه مندان به حوزه ی انقلاب ایران خواندنی است.
به رغم آن که نویسنده خود را یک مشاهده گر صرف توصیف می کند و سعی می کند خود را یک خاطره نویس بی طرف نشان دهد اما نگاه مغرضانه ی او در مورد حرکت های مردمی انقلاب ایران در سراسر کتاب مشهود است.
مهم ترین نقدی که به زاویه ی دید مؤلف می توان داشت، نگاه شرق شناسانه ی مؤلف است. غربی ها در نگاه شرق شناسانه ی خود، مشرق زمین را سرزمین انسان های خالی از عقلانیت، خرافی، احساسی، عقب افتاده، و مستبد معرفی می کنند. در مقابل خود را موجوداتی عقلانی، پیشرفته، خردگرا، مردم سالار و دموکراتیک متصور می شوند. در واقع هویت ایجاد شده برای شرق در این داوری ها و سفرنامه ها، عاری از اعتبار فرهنگی است و کاملاً جنبه ی سیاسی، گزینشی، جزئی و متناسب با مقصد و اهداف آنان دارد( اردکانی 1379: 101-115). این نوع نگاه در جای جای نوشته های پارسونز، چه در توصیف جامعه، و چه در تحلیل وقایع و دلایل منتج به انقلاب و مبارزات مردم، نمایان است. به طور مثال، در توصیف شهر تهران می گوید:« اکثریت مردم تندخو، عصبی، تندمزاج و دارای چشمانی بی فروغ به نظر می آمدند»(ص 28).
نمود این نگاه را می توان در توصیف عکس العمل مردم نسبت به مدرنیزاسیون شاه هم دید. از نگاه نویسنده، مردم ایران مردمی با تفکری قدیمی و پیش پاافتاده بودند که توان هضم چنین مسائلی را نداشتند. در این نگاه شاه به عنوان یک قهرمان فرض شده است که سردمدار نوسازی در ایران بود اما به دلیل این که مردم ظرفیت برخورد با دستاوردهای جدید را نداشتند به او بدبین شده بودند. در صفحه ی 178 کتاب می نویسد:« فکر می کردم دلیل اصلی اقدامات مردم، این است که شاه می خواهد مردم را به چیزی تبدیل کند که نیستند»، و در ادامه با توصیف اقدامات شاه، فهم مردم ایران را از این اقدامات ناچیز می شمارد.
یکی از نقایص مهم کتاب این است که نویسنده در پاره ای از موارد به دلایل سیاسی، شخصی، یا عاطفی کسانی را که سالیان دراز به مردم ایران ستم کردند قهرمانان ملی شجاع و نیک اندیش جلوه داده است. برای مثال، طرفداری همه جانبه از هویدا که به اعتراف خود نویسنده( ص 27) دوست قدیمی پارسونز بوده است. نه تنها از او انتقادی نمی کند، بلکه او را یک تکنوکرات نخبه معرفی می کند که شاه از او حرف شنوی نداشت. در حالی که بر هیچ کس پوشیده نیست که هویدا نه تنها با سکوت های تأییدآمیز خود، بلکه در موارد بسیار هم سو با سیاست های دیکتاتوری شاه، او را تشویق کرده است. این موضوع با شدت کم تر در مورد فرح، علم، غلامرضا نیک پی( شهردار سابق تهران) هم صادق است.
یک خاطره نگاری به واسطه ی این که چه مقدار شفاف و دقیق باشد ارزش متفاوتی پیدا می کند. این کتاب به عنوان یک خاطره نگاری مهم در بخش های زیادی دچار کلی گویی شده و خود را از شرح دقیق وقایع مبرا دانسته است. برای مثال، نویسنده در صفحه ی 146 از یک ملاقات کننده یاد می کند که از پاریس برگشته بود و در آن جا امام خمینی(ره) و اعضای جبهه ملی و دیگر سیاست مداران آن جا را دیده بود و بر این قضیه پافشاری می کرد که سنجابی و دیگران در دولت ائتلافی شرکت نخواهند کرد. پرسش این است که چرا مؤلف هیچ اشاره ای به نام یا مشخصات آن شخص نمی کند. در مورد ورود هایزر به ایران ادعا می کند از قصد و انگیزه ی ورود این ژنرال نظامی در ایران هیچ نمی داند. بسیار بعید می نماید که سفیر انگلیس، با آن همه نیروهای اطلاعاتی، از چنین واقعه ی مهمی بی اطلاع بوده باشد.
نویسنده ی کتاب در بسیاری جاها به تناقض گویی دچار می شود. با تظاهر به صداقت، هرگونه مداخله در امور ایران را کتمان می کند، در حالی که در سراسر کتاب نشانه های آشکاری از مداخله ی مستقیم و یا غیرمستقیم او و دیگر همتایانش به چشم می خورد. از یک سو از اقدامات شاه انتقاد می کند، از سوی دیگر به واسطه ی همین اقدامات از او به عنوان یک قهرمان یاد می کند. او در جایی از کتاب، خود را حامی مردم و مبارزات دموکراسی خواهی نشان می دهد، در حالی که سراسر کتاب از تلاش های او برای حفظ حاکمیت شاه حکایت می کند.
در تحلیل هایی که در فصل پایانی کتاب ارائه می کند برنامه های شاه را یک انقلاب واقعی جلوه می دهد. در حالی که حرکت انقلابی مردم و ایستادگی در مقابل شرق و غرب و بازگشت به خویشتن و دیگر دستاوردهای مهم انقلاب ایران را که همگی ناشی از بیداری مردم ایران بود دست کم می گیرد.
درباره ی علت یابی انقلاب ایران هم نویسنده مهم ترین دلیل را ندانم کاری و اشتباهات شاه می داند که نتوانسته بود بحران را مدیریت کند، و مسائلی هم چون تورم و افزایش توقعات مردمی و مسائلی این چنین را بسیار بزرگ جلوه می دهد. در حالی که عناصر ارزشی و فرهنگی و اسلامی به رهبری امام خمینی(ره) را کم رنگ نشان می دهد.
نکات جزئی دیگری هست که باید مورد توجه قرار گیرد. در صفحه ی 165 روحانیون را مالکان اصلی زمین قبل از اصلاحات ارضی می داند و دلیل مخالفت روحانیون با اصلاحات ارضی را همین مسأله می داند، که کاملاً اشتباه است. در صفحه ی 190 از بازرگان به عنوان یک رهبر سکولار یاد می کند، در حالی که بازرگان دو دوره ی مهم فکری را در زندگی خود داشته است. در دوره ی مدنظر نویسنده، بازرگان را نمی توان یک سکولار دانست. اتفاقاً در آن دوران، بازرگان مشکل مسلمانان را دوری از فضای اجتماعی و سیاسی می دانست( خردمند 1384: 298). نویسنده در صفحه ی 176 از کشته شدن مدیر نفتی آمریکایی در اهواز سخن به میان آورده، اما اطلاعاتی از جزئیات حادثه در اختیار مخاطب قرار نمی دهد. این آمریکایی شخصی به نام پل گریم بود که در راه رفتن به دفتر خود کشته شد.( استمپل 1377: 219).
با همه ی این ها، این کتاب از منابع بسیار مهم در عرصه ی تاریخ نگاری انقلاب اسلامی است و می تواند مورد بررسی محققان انقلاب اسلامی قرار بگیرد. هم چنین کتابی خواندنی برای علاقه مندان و خوانندگان غیرحرفه ای است.

استمپل . جان. دی( 1377). درون انقلاب ایران، ترجمه ی دکتر منوچهر شجاعی، تهران: نشر رسا.
خردمند، محمد(1384). نشریه علوم سیاسی، دانشگاه باقرالعلوم(ع)، شماره ی 32.
داوری اردکانی(1379). نظریه اوارد سعید به پیروی از نظریه میشل فوکو. تهران: هرمس.
دهقان، احمد(1386). خاک و خاطره. تهران: صریر.
قانونی، مریم( بی تا)تحلیل و مقایسه سنت خاطره نگاری در عصر مشروطه(1320-1340). پایان نامه ی کارشناسی ارشد، دانشگاه اصفهان، اصفهان.
کمری، علیرضا( 1373). یادمانا( پنج مقاله درباره خاطره نویسی و خاطره نگاشته های جنگ و جبهه). تهران: سوره مهر.
واحد سینا؛ کلهر، مهدی؛ معاهدی خواه، عبدالمجید(1364).« خاطره و خاطرات»، یاد(فصل نامه بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی ایران).
منبع: نشریه کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، شماره 173.