من و بابای فیل سوفم
کتاب من و بابای فیلسوفم، اثری است از دکتر جلال خدایاری و صبور خدایاری، و تصویرگری فرزانه حسینی، در 72 صفحه که از سوی انتشارات کیاجور و با همکاری مؤسسه بین المللی حمایت از نوکیشان جهان، روانه بازار نشر شده است.
نویسنده:حوریه هوشیدری فراهانی
کتاب من و بابای فیلسوفم، اثری است از دکتر جلال خدایاری و صبور خدایاری، و تصویرگری فرزانه حسینی، در 72 صفحه که از سوی انتشارات کیاجور و با همکاری مؤسسه بین المللی حمایت از نوکیشان جهان، روانه بازار نشر شده است.
جلال خدایاری که مدرک دکترای فلسفه دین دارد، علاقمند به فلسفه کودکان نیز هست، از این رو مجموعه ای با نام کوچکانه فلسفیدن را به رشته تحریر درآورده است. همچنین کتاب های دیگری از جمله دین شناسی کودکانه(3 جلد)، سقراط در آثار، مشاعره با عاشقانه های حافظ، سعدی و مولانا را تألیف کرده است.
کتاب من و بابای فیلسوفم، در واقع گفت و گویی است بین جلال خدایاری و دخترش صبور، که هنگام تألیف کتاب 9 سال داشت، درباره اثبات وجود خداوند. این براهین شامل برهان نظم و توضیح رابطه علی و معلولی بین اشیا است و اینکه در نهایت رابطه علی و معلولی، ما را به یک علت العلل یا محرک نامتحرک خواهد رساند. این کتاب همان طور که ذکر شد روش دیالکتیکی دارد و پدر( جلال خدایاری) تلاش دارد که به دخترش چگونگی تفکر فلسفی و اندیشیدن را آموخته و نیز به او بیاموزد که خوب است ذهن پرسش گر داشته باشد، از کنار مسائل روزمره در زندگی به سادگی رد نشود و چرایی هر چیز را از خود یا دیگران بپرسد تا به آگاهی دست یابد. هرچند که با وجود دارا بودن تحصیلات فلسفه و تعلق خاطر به فلسفه در کمال تعجب در اولین صفحه کتاب معتقد است: فلسفه کلمه ای است که دفع می کند. و خواننده را که با تمام علاقه کتاب را به دست گرفته تا مطالب کتاب را بلعیده که با کودکش سهیم شود، متحیر به جا می گذارد. در طی پرسش های صبور و پاسخ های پدر، تلاش می شود که مباحث جالب علمی نیز بیان گردد. بدین صورت هم به خواننده آموزش داده می شود که تعمق در طبیعت می تواند در مباحث فلسفی کاربرد داشته باشد و از طرف دیگر با مثال زدن و نمونه آوردن در فهم بهتر به خواننده کمک کند. اما در صفحه 62 کتاب، آقای خدایاری مثالی را در مورد لقاح و تشکیل نوزاد می زند که علمی نبوده، برای تفهیم به یک کودک مناسب نیست. یا در صفحه 55 پدر از دختر می پرسد:« چرا موی مژه و ابرو، سیاه رنگ است؟» و خود پاسخ می دهد:« برای اینکه سیاهی، خاصیت تنظیم نور را دارد». ظاهراً نویسنده، بخش زیادی از جمعیت کوه زمین را که دارای موی بور و روشن هستند را از قلم انداخته است.
در کنار دیالوگ و گفت و گویی که بین پدر و دختر در جریان است، در چند جای کتاب، « تمرین عملی جهت پرورش فکر» وجود دارد که از خواننده می خواهد در آن مورد خاص تأمل نماید. مثلاً در صفحه 38 کتاب آمده است که:« ده دلیل دیگر جهت وجود خالق جهان نام برده و در ذهن خود آن ها را بررسی کنید».
در ابتدای کتاب دختر به پدر می گوید که سؤالات زیادی دارد که دوست دارد جواب آنها را بداند، از جمله آیا جهان از برخورد ستارگان در میلیون ها سال پیش به وجود آمده یا حاصل انفجار بزرگی است که رخ داده و نیز آیا انسان ابتدا میمون بوده و بعد به تدریج به صورت انسان درآمده و یا آنکه گزاره ای که دین در باب خلقت انسان می گوید درست است. در ادامه بحث بین پدر و دختر، خواننده کتاب انتظار دارد که به این سؤالات نیز پاسخ داده شود، اما پدر در طول بحث و تا خاتمه آن به هیچ عنوان به این مباحث، برنمی گردد و آنها را بدون جواب می گذارد.
کتاب گاه از شیوه فلسفی دور می شود و شکلی کلامی به خود می گیرد، آنجا که این گزاره دینی را که « بدن ما از خاک است» را بیان می کند(1) و یا آنجا که از تعابیر حدیثی و قرآنی برای اثبات حرفش بهره می گیرد(2). همچنین، پدر تلاشی نمی کند که به شبهات منکران وجود خداوند پاسخ گوید، و هنگامی که از دخترش می پرسد که آیا حرکت در جهان می تواند بدون محرک باشد؟ دختر پاسخ می دهد که «مگر انسان ابله باشد که چنین فکری کند»(3). همچنین، در موضعی(4)، پدر بعد از آنکه نمونه هایی از نظم موجود در طبیعت را برمی شمارد، با تعجب این پرسش را مطرح می کند که آیا در جهان کسی هست که بگوید جهان خود به خود به وجود آمده و زمین بر اثر حوادث طبیعی درست شده است؟ که واضح است پاسخ خیر خواهد بود، اما آیا در طول تاریخ کسانی نبوده اند که منکر وجود خدا بوده اند و دلایل فلسفی در این باره اقامه کرده اند؟ این نوع نتیجه گیری با سیاق کتاب های فلسفی که شبهات وارده را مطرح می کنند و سعی در پاسخ گویی دارند و در نهایت نتیجه گیری را به خواننده واگذار می کنند، فاصله بسیار دارد.
در موضعی از کتاب(5)، پدر سعی دارد که مفهوم حرکت را توضیح دهد و می گوید:« هر حرکتی که در جهان وجود دارد، نهایتاً به یک محرک غیر دنیایی می رسد، پس محرکی غیر از انسان لازم است تا چرخ جهان را به حرکت درآورد». در اینجا منظور از محرک غیردنیایی مطمئناً محرک غیر مادی است. اما در تعابیر رایج در روزگار ما، غیردنیایی معنای اخروی دارد و به معنای غیرمادی یا ماوراء الطبیعی استفاده نمی شود.
نکته آخر اینکه درست است که دختر سؤال می کند، اما هیچ گاه چالشی در بحث ایجاد نمی کند و به صورتی عمل می کند که تمام گفته های پدر را می پذیرد. این گونه بحث کردن، نمی تواند سرمشق خوبی برای بحث های فلسفی و آموزش آن به کودکان و نوجوانان باشد. اما از آنجا که فلسفه برای کودکان، دانش نویی در ایران است و کتاب های رایج در این عرصه اکثراً کتاب هایی هستند که از زبان های دیگر ترجمه شده اند، این کتاب می تواند سرآغاز خوبی در این زمینه باشد.
جلال خدایاری که مدرک دکترای فلسفه دین دارد، علاقمند به فلسفه کودکان نیز هست، از این رو مجموعه ای با نام کوچکانه فلسفیدن را به رشته تحریر درآورده است. همچنین کتاب های دیگری از جمله دین شناسی کودکانه(3 جلد)، سقراط در آثار، مشاعره با عاشقانه های حافظ، سعدی و مولانا را تألیف کرده است.
کتاب من و بابای فیلسوفم، در واقع گفت و گویی است بین جلال خدایاری و دخترش صبور، که هنگام تألیف کتاب 9 سال داشت، درباره اثبات وجود خداوند. این براهین شامل برهان نظم و توضیح رابطه علی و معلولی بین اشیا است و اینکه در نهایت رابطه علی و معلولی، ما را به یک علت العلل یا محرک نامتحرک خواهد رساند. این کتاب همان طور که ذکر شد روش دیالکتیکی دارد و پدر( جلال خدایاری) تلاش دارد که به دخترش چگونگی تفکر فلسفی و اندیشیدن را آموخته و نیز به او بیاموزد که خوب است ذهن پرسش گر داشته باشد، از کنار مسائل روزمره در زندگی به سادگی رد نشود و چرایی هر چیز را از خود یا دیگران بپرسد تا به آگاهی دست یابد. هرچند که با وجود دارا بودن تحصیلات فلسفه و تعلق خاطر به فلسفه در کمال تعجب در اولین صفحه کتاب معتقد است: فلسفه کلمه ای است که دفع می کند. و خواننده را که با تمام علاقه کتاب را به دست گرفته تا مطالب کتاب را بلعیده که با کودکش سهیم شود، متحیر به جا می گذارد. در طی پرسش های صبور و پاسخ های پدر، تلاش می شود که مباحث جالب علمی نیز بیان گردد. بدین صورت هم به خواننده آموزش داده می شود که تعمق در طبیعت می تواند در مباحث فلسفی کاربرد داشته باشد و از طرف دیگر با مثال زدن و نمونه آوردن در فهم بهتر به خواننده کمک کند. اما در صفحه 62 کتاب، آقای خدایاری مثالی را در مورد لقاح و تشکیل نوزاد می زند که علمی نبوده، برای تفهیم به یک کودک مناسب نیست. یا در صفحه 55 پدر از دختر می پرسد:« چرا موی مژه و ابرو، سیاه رنگ است؟» و خود پاسخ می دهد:« برای اینکه سیاهی، خاصیت تنظیم نور را دارد». ظاهراً نویسنده، بخش زیادی از جمعیت کوه زمین را که دارای موی بور و روشن هستند را از قلم انداخته است.
در کنار دیالوگ و گفت و گویی که بین پدر و دختر در جریان است، در چند جای کتاب، « تمرین عملی جهت پرورش فکر» وجود دارد که از خواننده می خواهد در آن مورد خاص تأمل نماید. مثلاً در صفحه 38 کتاب آمده است که:« ده دلیل دیگر جهت وجود خالق جهان نام برده و در ذهن خود آن ها را بررسی کنید».
در ابتدای کتاب دختر به پدر می گوید که سؤالات زیادی دارد که دوست دارد جواب آنها را بداند، از جمله آیا جهان از برخورد ستارگان در میلیون ها سال پیش به وجود آمده یا حاصل انفجار بزرگی است که رخ داده و نیز آیا انسان ابتدا میمون بوده و بعد به تدریج به صورت انسان درآمده و یا آنکه گزاره ای که دین در باب خلقت انسان می گوید درست است. در ادامه بحث بین پدر و دختر، خواننده کتاب انتظار دارد که به این سؤالات نیز پاسخ داده شود، اما پدر در طول بحث و تا خاتمه آن به هیچ عنوان به این مباحث، برنمی گردد و آنها را بدون جواب می گذارد.
کتاب گاه از شیوه فلسفی دور می شود و شکلی کلامی به خود می گیرد، آنجا که این گزاره دینی را که « بدن ما از خاک است» را بیان می کند(1) و یا آنجا که از تعابیر حدیثی و قرآنی برای اثبات حرفش بهره می گیرد(2). همچنین، پدر تلاشی نمی کند که به شبهات منکران وجود خداوند پاسخ گوید، و هنگامی که از دخترش می پرسد که آیا حرکت در جهان می تواند بدون محرک باشد؟ دختر پاسخ می دهد که «مگر انسان ابله باشد که چنین فکری کند»(3). همچنین، در موضعی(4)، پدر بعد از آنکه نمونه هایی از نظم موجود در طبیعت را برمی شمارد، با تعجب این پرسش را مطرح می کند که آیا در جهان کسی هست که بگوید جهان خود به خود به وجود آمده و زمین بر اثر حوادث طبیعی درست شده است؟ که واضح است پاسخ خیر خواهد بود، اما آیا در طول تاریخ کسانی نبوده اند که منکر وجود خدا بوده اند و دلایل فلسفی در این باره اقامه کرده اند؟ این نوع نتیجه گیری با سیاق کتاب های فلسفی که شبهات وارده را مطرح می کنند و سعی در پاسخ گویی دارند و در نهایت نتیجه گیری را به خواننده واگذار می کنند، فاصله بسیار دارد.
در موضعی از کتاب(5)، پدر سعی دارد که مفهوم حرکت را توضیح دهد و می گوید:« هر حرکتی که در جهان وجود دارد، نهایتاً به یک محرک غیر دنیایی می رسد، پس محرکی غیر از انسان لازم است تا چرخ جهان را به حرکت درآورد». در اینجا منظور از محرک غیردنیایی مطمئناً محرک غیر مادی است. اما در تعابیر رایج در روزگار ما، غیردنیایی معنای اخروی دارد و به معنای غیرمادی یا ماوراء الطبیعی استفاده نمی شود.
نکته آخر اینکه درست است که دختر سؤال می کند، اما هیچ گاه چالشی در بحث ایجاد نمی کند و به صورتی عمل می کند که تمام گفته های پدر را می پذیرد. این گونه بحث کردن، نمی تواند سرمشق خوبی برای بحث های فلسفی و آموزش آن به کودکان و نوجوانان باشد. اما از آنجا که فلسفه برای کودکان، دانش نویی در ایران است و کتاب های رایج در این عرصه اکثراً کتاب هایی هستند که از زبان های دیگر ترجمه شده اند، این کتاب می تواند سرآغاز خوبی در این زمینه باشد.
پی نوشت ها :
1. من و بابای فیلسوفم، ص 51.
2. همان، صص 53، 65.
3. همان، ص 48.
4. همان، ص 53.
5. همان، ص 39.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}