زندگی نامه اشو (2)
نویسنده: سید روح الله موسوی زاده
پنج) ادعاهای اشو
اشو ادعاهایی عجیب نسبت به خود، پیام خویش و بسیاری از امور دیگر دارد و هر خواننده ای با مطالعه آثارش در ابتدا به شخصیت بسیار متکبر و مغرور او پی می برد و سپس با عمق محتوای بسیاری مبهم و غیر قابل درک پیام او روبه رو می گردد و آنچه را راجع به او بحث می کند، اموری تطبیق ناپذیر با حقایق می یابد.ادعاهایی که گوش فلک را کر کرده است و شاید هیچ انسانی در دنیا یافت نشود که بتواند با کمال وقاحت چنین ادعاهایی را اظهار کند، چه برسد به اینکه به آنها عمل کند.
1. ادعاهای اشو راجع به خود و پیامش
برخی از این ادعاها از این قرار است:- اشو روشن ضمیر شده و به مرحله شکوفایی رسیده است: (1)
اشو در کنار مسیح و بودا و عیسی و موسی قرار دارد و راه او، همان راه کریشنا، مسیح، موسی و زردشت است و مانند پیامبران می باشد و عصاره تمام ادیان را هدیه می دهد. (2)
- بدون اشو تمام دنیا در زیان است و غیر از اشو هیچ کس نمی تواند؛ چرا که پیام او کاملاً جدید است:
من پیامی کاملاً جدید برای دنیا دارم، بنابراین سوءتفاهم امری حتمی است. ولی خوب به یاد بسپارید که هر کس که صدایش را بر علیه من بلند می کند باید آن را با سند و منطق حمایت کند و آماده باشد تا قطعه قطعه شود! (3)
- هر که با اشو باشد، برکت می یابد و فانی می گردد و شاخص می شود. (4)
- اشو بدون ایدئولوژی، ملت و دین و مکتب کلامی و فلسفی است. (5)
- اشو برای تمام بشریت کیمیاگر و حقیقت است. (6)
- اشو زوربای بودایی است؛ یعنی ترکیب عرفان و دنیا و خوش گذرانی را در خود جمع آوری کرده است و در واقع روحانی دنیوی است. (7)
- او معتقد است که پس از بیست و پنج قرن میزبان بودا شده است:
من برای میزبانی این بزرگ ترین مرد تاریخ، موجودی برکت یافته ام و شما نیز همچنین خوش اقبال هستید که شاهد این پدیده عجیب هستید. (8)
- وسعت شعاع پیام اشو به تمام دنیا است. «میدان عملیاتی من تمام دنیاست». (9)
نقد و بررسی
این ادعاها از چند جهت زیر ملاحظه پذیر می باشد:یک. آیا کسی که بدون او تمام دنیا در زیان است، و کسی که کیمیاگر تمام بشریت است، اصولاً مصداق خارجی دارد!؟
دو. این ادعاها با سخنان خود او در تناقض است، زیرا از طرفی خود را عصاره تمام ادیان و راهش را راه پیامبران الهی می داند و در جای دیگر با ادیان و فرقه ها مخالفت می کند و آنها را قابل ملاحظه نمی بیند!
سه. اشو اصول و فروع زیادی را در کلام خویش اظهار می کند که نشان دهنده ایدئولوژی و مکتبی جدید است؛ همچون عشق، مراقبه، درون و دوری از نفس.
اصولاً چگونه فردی که در پی هدایت تمام بشر است، می تواند بدون ایدئولوژی و مکتب و مباحث اعتقادی باشد!؟ اگر کسی از وی بپرسد اعتقادات شما چیست، می گوید هیچ اعتقادی به مبحث کلامی و ایدئولوژی و چهارچوب فکری ندارم!؟ در صورتی که این گونه نیست و اشو در پاسخ به هزاران پرسش درصدد تبیین دیدگاه ها و اعتقادهای خویش است و این گویای مکتب جدید و ایدئولوژی خاص وی می باشد.
2. ادعاهای اشو راجع به برخی مباحث مانند دین، مذهب و شادی
2 -1. دین: ادهای اشو راجع به دین کاملاً منحصر به فرد است و مخاطب را به شگفتی و حیرت وا می دارد. وی در آغاز دین را به جشن و سرور معنا می کند و معتقد است معنای دین در زندگی، تبدیل ساختن به یک جشن و سرور می باشد، چرا که بعد دین، بعد جشن و سرور است. (10) از طرف دیگر دین داری را به معنای «آری گوی بودن» می داند و معتقد است:هر کس به هر چیز آری بگوید و آغوشی گشاده داشته باشد و در یک کلام آری، آری و همیشه آری، این فرد دین دار است. (11)
اشو در اظهار نظری دیگر می گوید تمام ادیان باطل هستند و تنها و تنها یک دین به حق است و آن هم دین بودایی است (12) و چون یوگا روح تمام اعمال و حرکات می باشد، لذا دینی که از یوگا هیچ خبری در آن نباشد، روح هم ندارد و «دین بدون یوگا بی روح است»؛ (13) اما از آنجا که از نگاه وی عشق برتر از هر چیز دیگری می باشد، دین را منحصر به عشق می داند و اظهار می دارد که «تنها یک دین وجود دارد و آن دین عشق است»و هر دینی غیر از این دین، مطرود و غیرقابل قبول می باشد. (14)
اشو در تناقضی آشکار به شدت بر هر دینی می تازد و تمام تلاش خویش را بر بی دینی متمرکز می کند و این را حاصل تمام مراقبه هایش می داند؛ چرا که مراقب حقیقی کسی است که بی دین باشد. (15)
شاید ضد دین بود اشو حاصل دوران تجربیات کودکی و آموخته های او از مادربزرگش باشد؛ چرا که - طبق ادعای اشو - مادربزرگش به هیچ دینی اعتقاد نداشت و تمام ادیان را کودکانه می دانست. (16)
اشو راجع به دین دو نگاه دیگر هم دارد. از یک طرف معتقد است دین، تجربه ای شخصی است و نمی توان آن را از کسی به کس دیگر انتقال داد و تمام سنت های تجربه دینی به طور حتم باطل اند و از طرف دیگر دین را مغایر علم می داند و معتقد است ارتباطی میان دین و علم وجود ندارد؛ چرا که دین غیر از علم است و هیچ کدام دیگری را تأیید نمی کنند. (17)
2-2. مذهب: اشو راجع به مذهب جملاتی منحصر به فرد دارد که اشاره به آن خالی از فایده نیست.
از نظر وی اگر کسی بخواهد راه سیر و سلوک را پیش گیرد، باید از مذهب رها شود و سالک حقیقی کسی است که به هیچ مذهبی معتقد نباشد؛ زیرا دنبال کردن مذهبی خاص، مانع سیر و سلوک سالک می شود. (18) به همین دلیل خدا دقیقاً در مقابل مذهب قرار دارد؛ چرا که مذهب ها از نظر اشو هیچ گونه وابستگی به خداوند ندارند.
اشو که این ادعاهای عجیب را - که تنها از ذهن بدون اعتقادش سرچشمه می گیرد - بدون دلیل بازگو می کند، معتقد است هرگونه وسیله ای برای رسیدن به خداوند و به ویژه مذهب، موجب گمراهی انسان می شود! با اینکه اشو خود را بهترین وسیله وصال سالک می داند!! (19)
- مذهب از نظر اشو چند ویژگی دارد که هر انسانی باید به آن آگاه باشد:
- مذهب غیرمتفکرانه است و برخلاف الاهیات که به فکر کردن سفارش می کند، بیشتر تقلیدی است تا تعقلی!(20)
- مذهب زندان است و هر مذهبی انسان را محبوس می کند و حتی برای بنیان گذار آن زندان شمرده می شود. (21)
- مذهب در برابر زندگی روزمره قرار دارد؛ زیرا «تا به حال مذهب علیه زندگی، علیه شعف، علیه خنده و شادی و در اختیار بشریت بیمارگونه بوده است». (22)
- نه تنها سنخیتی میان مذهب و علم نیست که در مقابل هم و در مقام نفی یکدیگرند. (23)
- عشق که برتر از همه چیز است، در مقابل مذهب با قامتی گسترده قد علم می کند؛ چرا که «هیچ مذهبی بالاتر از عشق نیست». (24)
2 -3. شادی: شادی، خنده، جشن و پای کوبی جزء جدانشدنی تراوشات معنوی و ادعاهای بسیار عجیب اشو می باشد. او خنده و شوخ طبعی را از بنیادی ترین خصلت های انسان اهل ایمان می داند و معتقد است اگر انسان اهل ایمان نتواند بخندد، خیلی چیزها را در زندگی از دست می دهد و از درک بسیاری از اسرار زندگی محروم می ماند. اشو حتی رسالت خود را ترویج خنده می شمرد و می گوید:
رسالت من بدون تردید این است که خنده را در دنیا میان انسان ها رواج دهم. انسان هایی که خندیدن را فراموش کرده اند. وقتی که خندیدن را فراموش کنی، ترانه ها نغمه ها را نیز فراموش می کنی. عشق را به فراموشی می سپاری.
از نظر اشو خنده همچون دعا و نیایش، مقدس است. وی معتقد است که شاگردانش باید یاد بگیرند که هرچه بیشتر بخندند و پایه و اساس باورهای انسان در آینده را شوخ طبعی تشکیل می دهد.
او در مقام تعریف، انسان را تنها جانوری می داند که می خندد و تمایز انسان با حیوانات را تنها در خنده می داند و معتقد است که خنده نقطه اوج رشد انسان است. به اعتقاد اشو انسان ها به دو دسته تقسیم می شوند: گروهی هدف گرا و در زندگی به دنبال هدف و نتیجه اند و عده ای شاد و اهل جشن و سرور. دسته دوم، اهل وصال می باشند؛ چرا که زندگی یک بازی گوشی و سرگرمی است؛ نه یک هدف. (25)
این تقسیم بندی که با هیچ قاعده عقلی، دینی و عرفانی ارتباطی ندارد، تنها از ذهن اشو تراوش کرده است و مشخص نیست به چه دلیل انسان ها این گونه تقسیم بندی می شوند. از طرف دیگر راه صوفی را نیز راه سرمستی و شادی و رقص می داند.
راه صوفی راه سرمستان است. راه رقصندگان، کسانی که با رقصیدن سرمست می شوند، کسانی که با سماع خود منتقل می شوند. او در منکرات است و رقص او رقص روان گردان است. (26)
رقص و لعب و سرخوشی که در احکام اسلامی از اولین مقدمات نزول انسان به عالم حیوانیت است، در تفکر اشو از بالاترین منازل سیر و سلوک معرفی می شود.
اول. اهمیت شادی: جدیت و تلاش همیشگی و اخمو بودن، یک بیماری روحی است؛ اما فرد شاد و شوخ طبع که همواره در حال خنده است، همیشه در حال کنترل و مهار خویش است و انرژی های از دست رفته اش را باز می گرداند؛ اما دریغ داشتن خنده، اختگی معنوی است و اصل زندگی، خنده و شادی است. (27)
البته آن شادی مورد نظر است که تمام و کمال و دائمی باشد و این تفکر در اشو بسیار مورد احترام و توجه است. (28) شادی تا به آنجا اهمیت دارد که شرط بنیادی مذهب است؛ چرا که انسان با شادی دائمی و پایدار به اشراق یا بودا شدن نزدیک می شود و در نتیجه این همان جشن و سرور است.
من همیشه گفته ام معنای دین تبدیل ساختن زندگی به یک جشن و سرور است. بُعد دین، بُعد جشن و سرور است. (29)
لذا عبادت و نیایش همان تفریح و شادی است. عبادت تفریح است؛ بنابراین اگر به معبد رفتی و خیلی جدی شدی، معبد را عوضی گرفته ای. برای خندیدن به معبد برو. برای شادمانی و لذت به معبد برو. برای جشن و سرور به معبد برو. (30)
رقص یکی از ثمرات شادی است. رقص کار بسیار پویایی است که به فراموشی بدن می انجامد. رقص غیر زمینی ترین کارهاست، زیر جنبشی آهنگین است. رقص از همه رو غیر مادی و از مهم ترین نیازهای بشر است که هیچ گاه نباید از آن غفلت شود. (31)
دوم. کارکردهای خنده: فوایدی که بر اثر خنده و شادی برای انسان حاصل می شود، فراوان و مهم معرفی می شوند. اشو خنده را دارویی می داند که به هر بیماری خورانده شود، بیماری از او خارج می شود و شفاهی دائمی را در پی دارد.
اشو برخی از ثمرات خنده را به طور خاص شرح و بسط می دهد. خنده باعث آزاد شدن انرژی می شود و لطیفه روشی ظریف برای قلقلک دادن انسان از طریق روح و روان است. به همین دلیل اشو خود را ملزم می داند میان صحبت هایش لطیفه تعریف کند؛ چرا که خنده مقداری انرژی از منبع درونی انسانی می گیرد و آن را به سطح می آورد و آزاد می کند. انرژی خنده را همچون سایه تعقیب می کند و از طریق آن به جریان می افتد.
خنده از ته دل باعث ناپدید شدن ذهن نیز می شود. «ذن» که از آیین های مورد توجه اشو می باشد، بر این است که انسان را به حالت بی ذهنی برساند و خنده یکی از زیباترین راه ها برای رسیدن به چنین حالتی است؛ چرا که مقدمه بسیار زیبایی برای ورود به وادی عدم تفکر است:
عجیب تر آنکه خنده انسان را از سطح ظاهری خویش رها کرده و به عمق وجود رسوخ می دهد. (32)
با توجه به اینکه از نظر اشو خنده عبادت است، وصال به حالت اشراق و حتی وصول به خدا نیز در نتیجه خنده است. وی می گوید:
اگر بتوانی بخندی، چگونه عبادت کردن را آموخته ای، جدی نباش. آدم جدی هرگز نمی تواند مذهبی بشود. آدمی که بتواند به چون و چرا بخندد، آدمی که همه ی مسخرگی و همه ی بازی زندگی را می بیند، در میان آن خنده به اشراق و روشن بینی می رسد. (33)
خنده باعث می شود انسان با کائنات درهم آمیزد. به هنگام شادی لحظه ای فرا می رسد که مرزها واضح نیست و انسان در هستی ذوب می شود. (34)
نقد و بررسی
این کارکردها پایه و اساس محکم و جدی ندارد و نه با دلایل عقلی و دینی اثبات شده است، نه با مباحث روان شناسی و زیست محیطی سازگاری دارد. تنها ادهاهایی است که بیان می شود. به حق باید انگشت اعجاب به دهان گرفت که چگونه برخی در پی ادعاهای عجیب، افسار عمر خویش را در کف این مدعیان گذاشته اند و راه کمال خویش را با سرعت به بیراه های معنوی تبدیل می کنند؟!چگونه ممکن است انسان با خنده زیاد و رقص و لهو و لعب به اشراق و روشن ضمیری برسد و خود را در آغوش خدا ببیند!؟
روشن ضمیران حقیقی که حاملان وحی الهی اند، هیچ گاه چنین بی عنان از خنده و شادی بحثی به میان نیاورده و از وصال خداوند با خنده یاد نکرده اند، چگونه اشو این همه کارکردهای عجیب و غریب را به شادی نسبت می دهد، با اینکه خودش نمی تواند میان شادی و آثار آن تبیینی روشن ارائه دهد.
نکته دیگر آنکه در منطق دین اسلام شادی جایگاه مهمی دارد تا جایی که ادخال سرور و شادی در قلب مؤمنین توصیه شده ولی بی خودشدگی و زندگی را به لهو، لعب و بیهودگی گذراندن نهی شده است؛ مصادیق شادی نیز خیلی فراتر از چیزی است که اشو خود را در آن گرفتار کرده است.
سوم. توصیه های اشو: توصیه های فراوان اشو بر خندیدن در همه جا کلام او نمایان است. وی معتقد است انسان تا می تواند باید بخندد و شاد باشد.
تا می توانی شادباش و بشاش. لبخند بزن و بخند. به دنبال بهانه ای برای خنده نباش. خنده نیاز به بهانه ندارد. فقط بخند، مثل یک دیوانه، بدون هیچ دلیل. خنده همچون ورزشی است برای سلامتی روح و جسم تو. (35)
یکی شدن و ذوب شدن در شادی، رقص و نشاط بسیار مورد سفارش اشو است، چون وقتی مرکز در دسترس است که انسان گرم و صمیمی باشد و شادی و رقص در او عینیت یابد. (36) تدریس شادی و نشاط در دانشگاه ها نیز از پیشنهادات اشو است:
در دانشگاه های پایه زمان مشخصی برای شادی، پای کوبی و رقص ایجاد شود تا دانشجویان از حالت جدی خارج شوند و به حالت نشاط و شادی و خنده برسند و به همین سبب باید در تمام دانشگاه ها مکانی مناسب برای رقص و شادی ایجاد شود. (37)
سرانجام اینکه این شادی باید تام و از ته دل باشد:
بگذار خنده از ته دل باشد. چنین خنده ای نادر است. هنگامی که هر سلول بدن تو بخندد، هنگامی که هر بافت وجودت از شادی بلرزد، به آرامشی عظیم دست می یابی. کارهای اندکی را سراغ داریم که بی نهایت با ارزش هستند. خنده یکی از این کارهاست. (38)
در مقابل این دیدگاه نسبت به شادی و خنده و رقص، نگاه اسلام قرار دارد. جدای از بحث فقهی راجع به رقص که فی الجمله حرمت آن آشکار است و سبب دوری سالک از مسیر عبودیت می گردد، نگاه اخلاقی و عرفانی نیز بسیار اهمیت دارد.
از دیدگاه عرفان اسلامی و عارفان حقانی مزاح و شوخی - به ویژه زیاده روی در آن - آن گونه که مورد تأکید اشو می باشد، باعث بسیاری از مهلکات می گردد: سبکی و کم وقاری و خواری نفس، دل مردگی با شوخی زیاد، غفلت شوخی کننده و شنونده شوخی از آخرت، دشمنی و آزردن و خجالت زده کردن مؤمن (39) از جمله ی این مهلکات و آسیب هاست.
آنچه در فرهنگ اسلامی سرزنش شده، زیاده روی در شوخی است و چه بسا شوخی زیاد به استهزاء و مسخره کردن هم بیانجامد؛ البته شادی ممدوح نیز جزء تأکیدات فراوان دین می باشد. مهم ترین نمونه شادی، خوش اخلاقی و خلق نیکو است که مورد تأکید قرآن و روایات فراوانی است، از جمله پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید:
بیشترین خمیری که به انسان داده شده است، خوش خلقی است و سنگین ترین عملی که در قیامت در ترازوی آخرت وزن می شود، خوش خلقی است. (40)
لذتی که دین به آن تأکید دارد، لذتی است که فرجام آن خداوند باشد؛ زیرا بالاترین و افضل لذت ها که موجب شادی حقیقی انسان می شود، شناخت خداوند و نگاه به وجه کریم الهی است و آنگاه که این شادی در درون انسان بروز کند، دیگر غم و اندوه و ناراحتی در او رسوخ نخواهد کرد؛ برخلاف شادی و خنده ای که اشو از آن سخن می گوید و بر مبنای سکس و امور نامشروع جنسی و مسائل خلاف شرع شهوانی استوار است.
در نقد دیدگاه اشو که معتقد است که با خنده ی از ته دل انسان به آرامش می رسد باید گفت که آنچه تجربه ی بشری نیز نشان می دهد، این شادی دیری نمی پاید و پس از این شادی افراطی است که آواری از غم و اندوه و غصه جان انسان را فرا می گیرد و انسان را دچار دل مردگی و افسردگی می سازد. و این خنده تهی از معنویت خنده ی تلخی است که به قول شاعر از گریه غم انگیزتر است.
پینوشتها:
1- همو، راز بزرگ، ص 58؛ همو، بلوغ، ص17.
2- همو، آه، این....، ص 28؛ همو، و آن گاه نبودم، ص 114؛ همو، راز بزرگ، ص 62.
3- همو، مزه ای از ملکوت، ص 4 و 10؛ همو، گل های جاودانگی، ص 147.
4- همو، راز، ص 169؛ همو، خلاقیت، ص 8.
5- همو، الماس های اشو، ص 339؛ همو، آه، این....، ص 144.
6- همو، یک فنجان چای، ص 23؛ همو، شکوه آزادی، ص 159؛ همو، راز، ص 106.
7- همو، الماس های اشو، ص 260؛ همو، عشق، رقص زندگی، ص 17.
8- همو، گل های جاودانگی، ص 26.
9- همان، ص 30.
10- همو، مراقبه هنر وجد و سرور، ص 11.
11- همو، یک فنجان چای، ص 207.
12- همو، مزه ای از ملکوت، ص31.
13- همو، یک فنجان چای، ص 109.
14- همو، اینک برکه ای کهن، ص 37.
15- همان، ص 87.
16- همان، ص 76.
17- همو، راز، ص 119؛ همو، ضربان قلب حقیقت مطلق، ص 59 و 181؛ همو، بشنو از این خموش، ص60.
18- همو، راز بزرگ، ص 160.
19- همان، ص 211 - 210.
20- همو، شهامت، ص 31.
21- همو، گل های جاودانگی، ص 157.
22- همو، مزه ای از ملکوت، ص 76.
23- همو، بلوغ، ص 233؛ همو، ضربان قلب حقیقت مطلق، ص 181 و 210.
24- همو، شهامت، ص 94.
25- همو، راز بزرگ، ص 37 و 75؛ همو، و آن گاه نبودم، ص 152؛ همو، خلاقیت، ص 37.
26- همو، راز، ص 116.
27- همو، آینده طلایی، ص 114 و 123.
28- همو، بلوغ، ص 19؛ همو، بشنو از این خموش، ص 134.
29- همو، اولین و آخرین رهایی، ص 19؛ همو، آفتاب در سایه، ص 18؛ همو، مراقبه هنر وجد و سرور، ص 11.
30- همو، الماس های اشو، ص 13.
31- همو، مراقبه هنر وجد و سرور، ص 11؛ همو، خلاقیت، ص 147.
32- همو، عشق، رقص زندگی، ص 102 - 98.
32- همو، الماس های اشو، ص 105.
34- همان، ص 47.
35- همو، مراقبه، شور سرمستی، ص 86.
36- همو، بلوغ، ص 194.
37- همو، خلاقیت، ص 151.
38- آفتاب در سایه، ص 166.
39- قمی، معراج السعاده، ص 146.
40- فیض کاشانی، محجه البیضاء فی تهذیب الاحیاء، ص 284.
/ج
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}