منبع: کتاب سلوک و سقوط
نویسنده: سید روح الله موسوی زاده




 
یکی از مهم ترین اصولی که اشو به شدت بر آن تأکید دارد، عشق است. در واقع آموزش عشق، عصاره تمام زحمات اشو است و عشق ورزی چکیده پیام او می باشد. (1) اشو چنان از عشق تمجید می کند که گویی هیچ موضوعی مهم تر از آن در عالم هستی وجود ندارد. عشق از نظر اشو اگر چه قابل فهم است، اما وصف آن مشکل می باشد، چون همه آن را می شناسند و احساس می کنند؛ ولی شرح و توصیف آن مشکل است؛ (2) چرا که زبان توان حمل عشق را ندارد و نمی تواند زیبایی آن را بیان کند. (3)
توصیف عشق اگر چه مشکل است؛ اما اشو چنان توصیف می کند که در مورد هیچ مقوله ای چنین سخن نگفته است. کتاب هایی از اشو که تنها به مباحث عشق اختصاص دارد، گویای این است که توصیف عشق بسیار سهل و ساده است و این تناقض میان ادعای سخت بودن توصیف عشق و توصیف های مکرر از عشق در همه جای کلام او مشهود است.
به اعتقاد اشو راه شناخت عشق، جز عشق ورزیدن نیست؛ چون انسان بی اینکه چیزی درباره آن بداند، مجبور به ورود در قلمرو آن است، لذا عشق را تنها با عشق ورزی می توان فهمید:
شنا را تنها با شنا کردن می توان آموخت؛ نیایش را تنها با نیایش کردن می توان دریافت؛ راه دیگری نیست. عشق را تنها با عشق ورزیدن می توان فهمید. این بدان معناست که مجبوری به قلمرو عشق وارد شوی یا آنکه چیزی درباره آن بدانی. به همین دلیل عاشق شدن شهامت می طلبد. تلاش نکن که زندگی را بفهمی، زندگی را زندگی کن! تلاش نکن که عشق را بفهمی، عاشق شو! و چنین است که خواهی دانست. (4)
اشو در پاسخ به یکی از مریدان، عشق را به شوق وافر درونی برای یکی بودن با کل تعریف می کند و آن را میل باطنی برای فنا شدن در وحدانیت می شمرد؛ (5) ولی این جمله چنان مبهم و رمزآلود است که فهم شدنی نیست. به هر حال از نظر اشو عشق به خودی خود بسیار گران بهاست (6) و در درون هر انسانی هست و نباید آن را از جایی وارد کرد؛ زیرا عشق وجود دارد. (7)
به نظر می رسد اشو در مبحث عشق تحت تأثیر آیین تانترا قرار گرفته و تعالیم این مکتب تا عمق وجود اشو رسوخ کرده است؛ زیرا تانترا توجه زیادی به عشق دارد و -طبق گفته اشو- بر این باور است که عشق بزرگ ترین پدیده جهان است:
در تانترا به پدیده عشق با دقت و عمیقاً توجه شده است. تانترا بر این باور است که بزرگ ترین پدیده جهان، عشق و بزرگ ترین تجربه انسان، رسیدن به اوج کامیابی است. (8)

اهمیت و تمجید عشق

سخنرانی های اشو پر است از تمجید از عشق؛ تمجیدهای فراوانی که فهم آن برای یک ساینس در سیر و سلوک فوق العاده اهمیت دارد. برخی از این تمجیدها چنین است:
1. عشق برتر از هر چیز است. عشق کلام غایی است. هیچ چیز دیگر فراتر و فروتر از آن وجود ندارد و مالک بدون عشق هرگز به هیچ چیز نخواهد رسید.
2. اگر از من می پرسید، من به شما می گویم، خدا را فراموش کنید، حقیقت را فراموش کنید. تنها به دنبال عشق باشید. باقی چیزها خود به خود به دنبال آن می آید. درست مثل سایه تان که همه جا شما را تعقیب می کند، خدا عشق را تعقیب می کند. مهم نیست که چقدر تلاش کنید، بدون عشق هرگز به هیچ چیز نخواهید رسید... عشق کلام غایی است، هیچ چیز فراتر و فرودتر از آن وجود ندارد. عشق نماز، مراقبه، دعا، پرستش و عبادت، توبه، یوگا و تانترا است، عشق ذکر خفی است. همه اینها در عشق خلاصه شده اند. (9)
3. هیچ مذهبی بالاتر از عشق نیست. عشق بدون هدف است. عشق گلی بسیار ظریف و شکسته است. عشق معامله نیست که با او همچون کالا برخورد شود. (10)
4. عشق نور است که تاریکی مطلق درون انسان را به روشنایی تبدیل می کند و با عشق، آسمان درون انسان مملو از ستارگان درخشان می گردد. (11)
5. عشق قابل تقسیم شدن نیست، بنابراین وقتی اتفاق می افتد، به طور کامل اتفاق می افتد. عشق پدیدهای است که می باید به گونه ای کاملاً متفاوت تجدید شود. عشق را نمی توان از راه های معمولی آموزش داد یا فراگرفت؛ چرا که عشق پدیده ای خاص است. (12)
6. در عشق دوگانگی محو است. در عشق 1=1+1 است و حاصل جمع 2 نیست. (13)
7. عشق تنها حادثه ای است که می تواند انسان را به حقیقت برساند و این عشق است که بنیان هستی ما را ساخته است. (14)
8. عشق یک نیایش و نماز است؛ نه کالا،‌چرا که تمام چیزهایی که موجود است، قیمت دارند و قابل خرید هستند، اما عشق قیمت ندارد و خریداری نمی شود. (15)
9. با عشق نیازی به زندگی نیست و اگر انسان بدون شناختن عشق بمیرد، هرگز زندگی نکرده است و فردی که عشق و محبت را دریافت، دیگر نیازی به زندگی ندارد. او از آزمایش زندگی سربلند بیرون آمده است. (16)
10. عشق هیچ سمت و جهتی ندارد. متوجه کسی نیست. عشق تجلی روح و جان است. بروز خویشتن آدمی است. عشق کافی است. تنها عشق است که بیناست. جز عشق، هر چیزی کور است. عشق عمل است؛ وظیفه نیست. (17)

نقد و بررسی

در سراسر عبارات اشو، ابهام و رمزآلودی نمود فراوانی دارد و او عشق را به هر چیز زیبایی تشبیه می کند؛ بی آنکه دلیلی ارائه کند. در کلام اشو دور و تناقض بسیاری وجود دارد. اگر کسی از وی راجع به دلیل اهمیت عشق بپرسد، می گوید چون تنها عشق وجود دارد؛ اما دلیل اینکه عشق هست آن است که هیچ چیز به اهمیت عشق نمی رسد!!! کجا می توان جوابی چنین آکنده از تناقض و خالی از معنا را به این پرسش پذیرفت؛ زیرا با این همه تناقض و تعریف شعرگونه، دیگر معیاری نمی ماند تا عیار عشق را مشخص سازد.

کارکردهای عشق

اشو پس از توصیف و تبیین های جذاب و عالی از عشق، کارکردهای فراوانی برای آن مطرح می کند، مانند:
1. به واسطه عشق تمام جهان زیبایی، موسیقی و شعر می آفریند و عشق مؤثرترین داروی شفابخشی است که چنین حال و هوای جشن را ایجاد می کند. (18)
2. از آنجایی که عشق ادراکی بسیار عمیق در انسان به وجود می آورد، بودن شخصی را روشنایی می بخشد و به او آزادی می بخشد تا خودش باشد. (19)
3. عشق برای رشد معنوی الزامی است. وانگهی عشق مثل یک آینه عمل می کند. خیلی سخت است که تو خودت را بشناسی؛ مگر اینکه چهره خود را در آینه چشمان دلداده ات دیده باشی. درست همان طور که برای دیدن چهره فیزیکی باید به آینه نگاه کنی، برای دیدن چهره روحی و معنوی خود باید به آینه عشق نگاه کنی. عشق آینه معنوی است. عشق روحت را تغذیه کرده، به تو انسجام می بخشد و تو را برای سیاحت درونی آماده می کند. عشق تو را به یاد چهره اصلی ات می اندازد. (20)
4. انسان بدون عشق، فقط یک خیال باقی می ماند و این عشق است که به او جوهر و انسجام و مرکزیت می بخشد. (21)
5. عشق راهی است به سوی وجود مطلق. (22)
6. عشق باعث الهی شدن انسان می شود و می تواند مادیات را تبدیل به معنویات کند. فقط و فقط عشق است که باعث الهی شدن انسان می شود. عشق بزرگ ترین اکسیری است که می تواند مادیات را به معنویات تبدیل کند. به عشق فکر کنید، هر چه می توانید بیشتر و بیشتر آن را احساس کنید و هر عملی را که انجام می دهید، آغشته به عشق کنید. به زودی به شاه کلیدی دست پیدا خواهید کرد که تمامی قفل های هستی را به رویتان می گشاید. (23)
7. زنده بودن حقیقی انسان فقط در حالتی است که عشق در وجود او شعله ور باشد. (24)
8. عشق باعث می شود انسان هر آنچه را از کهنه و قدیمی در وجودش دارد، بمیراند. در واقع عشق باعث می شود انسان از آنچه که هست بمیرد و تولدی دوباره را تجربه کند. (25)
9. عشق چیزی نیست؛ مگر شکوفا شدن دل آدمی. عشق میزان سنجش وجود آدمی است؛ چراکه هرقدر بیشتر عشق ورزی شود، وجود انسان هم بیشتر شده و هر قدر کمتر عشق ورزی شود،‌ وجود او کمتر می شود. (26)
10. به واسطه عشق، انسان به آرامش درونی می رسد و آرامش به کسانی داده می شود که در سفر عشق هستند. (27)
اشو هیچ دلیلی برای وجود این همه کارکردهای عالی ارائه نمی دهد و چه بسا هیچ کسی این ادعاها را برای هیچ مقوله ای نمی تواند ادعا کند؛ چه برسد به پدیده عشق که بدون هیچ دلیل و استنادی است؛ چرا که اشو عشق را مقوله ای می داند که هر کاری را در هر شرایطی امکان پذیر می کند. تمام امور مادی را برای انسان فراهم می آورد و معنویات را نیز به نحو احسن و کامل ایجاد می کند. خلاصه ی کلام اشو این است که در واقع همه چیز عشق است و چیزی جز عشق وجود ندارد!

تقسیمات عشق

با توجه به اینکه عشق والاترین تجربه ممکن در هستی است؛ لذا پدیده ای چند بعدی است. اشو از ابعاد مختلف عشق به مثال «رنگین کمان» متمسک می شود و معتقد است همان گونه که رنگین کمان ابعاد مختلف و جهات مختلف دارد، عشق نیز این گونه است؛ چرا که عشق با دردها و لذت ها، شب ها و روزها، و مشکلات و شادی ها، ابعاد مختلف می پذیرد. وی در مواردی تقسیم بندی های مختلفی را عشق ارائه می دهد. گاهی تعبیر به ابعاد عشق می کند، گاهی سطوح عشق را بر می شمرد و گاهی به مراحل آن می پردازد؛ البته این تقسیم بندی ها ارتباطی به هم ندارند و مشخص نیست این تعابیر مختلف بر چه اساسی به کار رفته اند.

یک. ابعاد عشق

الف) عشق می تواند سه بعد داشته باشد.
بعد اول وابستگی است و این همان چیزی است که در اکثر مردم اتفاق می افتد، مانند وابستگی دو زوج به هم.
بعد دوم تعارض است؛‌ همان چیزی که در زندگی شاعران و هنرمندان و اندیشمندان که در استقلال ذهنی اند، ‌ایجاد می شود.
بعد سوم همبستگی است که به ندرت اتفاق می افتد و در واقع عشق حقیقی همین بعد است و این بعدی معنوی است. در این حال دو نفر به هم وابسته اند و نه مستقل؛ بلکه در هماهنگی و هم زمانی فوق العاده ای به سر می برند. (28)
ب) از منظری دیگر عشق می تواند دو بعد مختلف دیگر هم داشته باشد.
بعد اول، عشق افقی که معمولاً با این نوع عشق آشنا هستید و به معنای عشق در بعد زمان است؛ و بعد دوم،‌ عشق عمودی است که نمایانگر وادی ابدیت و جاودانگی است. (29)

دو. انواع عشق

عشق دو نوع دارد: یکی، عشق از روی نیاز یا عشق کمبود که در حقیقت عشق نیست؛ چراکه هر دو طرف در حد نیاز و به عنوان یک وسیله از آن بهره می گیرند و دوم، عشق از روی بخشش و عشق وجود که عشق حقیقی است؛ چرا که عشق از روی بخشش از سر ارزش محبت از فردی بالغ و از سر وفور عشق است. (30)

سه. مراحل عشق

برای رسیدن به عشق باید چهار مرحله طی شود.
مرحله اول. حضور در لحظه؛ زیرا عشق تنها در حال ممکن است. عشق ورزیدن در گذشته ممکن نیست و احساس در لحظه معنا پیدا می کند.
مرحله دوم. تبدیل سموم وجود به شهد؛ عشق بسیار ظریف و شکننده است، لذا باید آن را از سمومی چون نفرت، حسادت، خشم و احساس مالکیت رها کرد.
مرحله سوم. تقسیم کردن و بخشیدن؛ انسان چیزهای منفی را برای خود نگه دارد؛ ولی خوبی ها و زیبایی ها را با دیگران تقسیم می کند؛ چرا که نفسِ بخشیدن است که ارزش دارد. آدم تا وقت دارد باید ببخشد و جمع کردن و ذخیره کردن قلب را مسموم می کند.
مرحله چهارم. هیچ بودن؛ انسان به محض اینکه تصور کند کسی هست، عشق از جاری شدن باز می ایستد. عشق فقط از درون کسی به بیرون جاری می شود که «کسی» نباشد. عشق در نیستی خانه دارد. هنگامی که فرد خالی باشد، عشق نیز در او جای خواهد گرفت:
هیچ باش. در هیچ بودن است که به کل می رسی. اگر خود را کسی بپنداری راه را گم می کنی. اگر خود را هیچ بپنداری به مقصود می رسی. (31)

چهار. مراتب عشق

عشق در پایین ترین مرتبه همان شهوت است. هر چه از این مرتبه بالاتر رود، عمیق تر می شود و اوج عشق همان نیایش است که ابعاد روحانی به خود می گیرد و شروع به فرافیزیکی شدن می کند. (32)

پنج. سطوح عشق

عشق چهار سطح دارد. سطح اول سکس یا انزال کامل جنسی است. سطح دوم دوست داشتن و عشق ورزی به مردم است. سطح سوم دعا است؛ البته دعایی که قابل تجربه باشد، نه قابل تعلیم. سطح چهارم مراقبه است که به معنای یکی شدن با هستی کل است. (33)

نقد و بررسی

ابهام، نامشخص بودن و گنگی در تقسیم بندی به حدی است که خواننده را سردرگم می کند و حتی در برخی موارد با کلام اشو ناسازگار است. برای نمونه در بحث سطوح عشق، سطح اول سکس و انزال است و سطح چهارم مراقبه؛ اما در سخنان دیگر اشو مشخص می شود که مراقبه هم چیزی جز سکس و امور جنسی نیست؛ زیرا به نظر اشو آمیزش جنسی و سکس بزرگ ترین هنر مراقبه است:
آمیزش باید بزرگ ترین هنر مراقبه شود. این پیشکش تانترا به دنیاست. پیشکش تانترا از همه عالی تر است؛ زیرا کلیدهایی را در اختیارات قرار می دهد که از پست ترین به والاترین استحاله پیدا کنی، کلیدهایی را در اختیارت قرار می دهد که لجن را به نیلوفر آبی بدل کنی. (34)
در واقع سطح اول عشق سکس و انزال است و سطح چهارم آن هم مراقبه ای است که تمام هنر آن آمیزش جنسی است و در نتیجه سطوح عشق چیزی جز سکس و انزال نیست! و عجیب تر آنکه چگونه می توان بین این سطوح هماهنگی و ارتباط برقرار کرد؛‌ در حالی که سنخ و جنس هر کدام با دیگری متفاوت است؟ به نظر می رسد اشو یک معجزه گر است؛ چرا که محال را ممکن می سازد و چند نقیض کاملاً مختلف و متفاوت را جمع می کند و این شگفت انگیزترین اتفاق در عالم معناست و خردمندان دانند!

عشق و سکس

از نکات قابل توجه به ذیل بحث عشق، مبدأ و منشأ آن است. اشو زمانی که عشق را معنایی آسمانی و معنوی می بخشد، ریشه آن را در عشق زمینی و عشق میان دو انسان نشان می دهد و معتقد می شود که عشق فقط میان دو نفر تحقق می یابد (35) و تمام تعابیر معنوی که از عشق برداشت می شود و موجب تبدیل مادیات به معنویات می گردد، عشق میان دو انسان مادی است.
اشو معتقد است که ریشه عشق در دنیاست. عشق باید زمینی باشد و ریشه آن در جسم و خاک و امور مادی است. سپس مثالی می آورد که در آن عشق را به تنه، برگ و میوه درخت و امور مادی و دنیوی را به ریشه آن تشبیه می کند. چرا که عشق باید زمینی باشد؛ درست مانند درختی که بدون خاک نمی روید.
همان طور که درخت محتاج ریشه در خاک است، عشق نیز نیازمند ریشه در جسم است؛ زیرا جسم برای ریشه های عشق حکم خاک را دارد. درختی که ریشه ای عمیق در زمین دارد، حرکتی به سوی آسمان پیش می گیرد و همدم ابرها می گردد.
اشو معتقد است که این درخت هرچه بخواهد بیشتر اوج بگیرد،‌ باید دارای ریشه های بسیار عمیق تر باشد و اوج درخت به عمق ریشه آن وابسته است.
هرچه درخت اوج می گیرد، تار ریشه هایش بیشتر در زمین فرو می روند. این دو همانند دو سوی یک معادله هستند. (36)
اگر موضوع عشق از دیدگاه اشو را گسترش دهیم، سر از سکس، شهوت و مسائل جنسی در می آورد. شهوت دارای همان انرژی عشق است؛ یعنی نیرویی که در عشق وجود دارد، در شهوت نیز هست؛ با این تفاوت که شهوت رو به مادون وی عشق به ماورا نظر دارد. (37) اگرچه این تفاوت از نظر اشو امری کوچک و غیرقابل اعتنا می باشد، اما تمام تفاوت عشق و شهوت در همین است!
اشو حتی منشأ عشق را آمیزش جنسی می داند و عباراتی چون: «عشق از آمیزش جنسی زاییده می شود»، (38) در بیانات وی زیاد دیده می شود.
او معتقد است که فقط با انرژی جنسی به انرژی عشق می رسیم و انرژی جنسی است که به عشق تبدیل می شود و هر کس قصد دریافت انرژی عشق را دارد، باید از آمیزش جنسی آغاز کند و فقط انرژی جنسی است که با انرژی عشق شکوفا می شود.
ولی ما انسان ها را در مخالفت با سکس پر کرده ایم و نتیجه این شده است که نه تنها عشق شکوفا نشده - زیرا عشق تکاملی ورای انرژی جنسی است و فقط با پذیرش آن می تواند فرا برسد- بلکه به دلیل مخالفت با سکس، ذهن های آنان بیشتر و بیشتر شهوانی و جنسی شده است. تمام ترانه های ما، تمام شعرهای ما و تمام هنرها و نقاشی های ما، تمام معابد و تندیس های درون آنها، مستقیم یا غیرمستقیم، حول محور جنسیت قرار می گیرد و ذهن های ما حول محور جنسیت دور می زند. هیچ حیوان دیگری چون انسان جنسی نیست. انسان ها بیست و چهار ساعته شهوانی اند. در حال بیداری یا خواب، نشسته یا راه رفتن، سکس همه چیز آنها شده است. (39)
در واقع از نگاه اشو هر کس بخواهد به همه کارکردهای عشق برسد، راهی جز آمیزش جنسی ندارد و هر راهی جز این شاه راه، گمراه کننده و نامطمئن است! جالب تر آنکه سکس بین زن و مرد را نخستین نتیجه تجربه وصال عشق بر می شمرد:
معنی عشق چیست؟ معنی این است: من منزوی شده ام، می خواهم دوباره با زندگی یکی شوم و یکی از ژرف ترین تجارب یکی شدن بین زن و مرد در سکس اتفاق می افتد. سکس نخستین تجربه این وصل دوباره است. (40)
به هر روی از دیدگاه اشو سکس امری مقدس و معنوی است. چرا که سکس امری الوهی و خدایی است و فهم این مطلب باعث درک پدیده عشق می شود. اشو الوهیت سکس را از تعلیمات تانترا به ارمغان می گیرد؛ چرا که تانترا می کوشد سکس را به معنویت تبدیل کند. (41)
به اعتقاد اشو انرژی سکس، الهی است و فقط سکس باید بخشی از زندگی مذهبی و چیزی مقدس باشد. او حتی وقیحانه اشاره می کند که نکته کلیدی لحظه انزال است. در این لحظه و هنگام آمیزش، انسان به معبد خدا نزدیک می شود.
وقتی مردی به زنش نزدیک می شود، باید احساس حرمت و قداست داشته باشد، گویی به پرستشگاه می رود و وقتی زنی نزد شوهرش می رود، می باید سرشار از قداست و اعجاب باشد، گویی به موجودی الهی نزدیک شده است. وقتی در هنگام آمیزش جنسی، دو عاشق و معشوق به هم نزدیک می شوند، آنان در واقع به معبد خدا نزدیک می شوند. این الوهیتی است که در نزدیک شدن آن دو عمل می کند. این نیروی خلاقه الهی است که در کار است. (42)
اشو زندگی مذهبی را فقط سکس می داند و انسان مست از شهوت جنسی را موجودی الهی و مکان آمیزش را معبد و انزال را معراج و روشن ضمیری! به همین دلیل معتقد است رابطه جنسی باید مثل سکوی پرتاب عمل کند.
اگر رابطه جنسی فقط شامل سکس شود، موجب فحشا می شود؛ اما -همان طور که تانترا معتقد است- رابطه جنسی علاوه بر تولید مثل و نشاط و تفریح، نیرویی از ماورا و از حیطه آگاهی به همراه دارد. در واقع نیروی جنسی اگر چه فروترین مرحله از انرژی جنسی است؛ اما در عین حال خلاق ترین نوع انرژی است و سبب می شود آدمی به اوج ماورا و معنا برسد. (43)
اشو دقیقاً مشخص نمی کند که آدمی چگونه از این نیروی سکسی، آن هم در لحظه انزال که اوج امور مادی است، ‌به اوج ماورا و الوهیت می رسد!؟ مگر آنکه ماورا و الوهیت را به اموری مادی و پست معنا کنیم.

عشق و ازدواج

عشق از نگاه اشو به مقوله ازدواج نیز گسترش پیدا می کند. وی در زندگی خویش هیچ گاه ازدواج نکرد، این در حالی است که از دو معشوقه خود سخنان زیادی نقل کرده است. (44) لازمه این سخن آن است که داشتن روابط جنسی در غیر ازدواج نه تنها هیچ اثر منفی ندارد؛ بلکه اشو در عمل آن را ترویج می کند.
اعتقاد اشو راجع به ازدواج آن است که آنچه در زندگی مهم است عشق است و هیچ چیز به حد آن نمی رسد و چون عشق به وجود آمد، دیگر نیازی به ازدواج نیست:
من سراپا طرف دار عشقم، چون عشق شکست می خورد من از ازدواج دل خوشی ندارم، چون ازدواج موفق می شود به تو ثبات و آرامشی دائمی می بخشد و خطر همین جاست، تو به یک اسباب بازی راضی می شوی، تو با شیئی پلاستیکی، مصنوعی و دست ساخته انسان اقناع می شوی. (45)
در نتیجه با صراحت تمام اذعان می دارد که در کمون اشو هیچ جایی برای ازدواج وجود ندارد. (46)
روشن است که جایگاه شهوت و سکس در نگاه اشو مسلم می باشد. از طرف دیگر ازدواج در کمون نیز مورد انکار او هست. در نتیجه شاخصه کمون اشو این است که کمون محیطی برای روابط سکسی است؛ آن هم در حدی که هیچ کس نسبت به سکس و انزال احساس کمبود نکند و این همان تعلیم به عشق است که در کمون اشو هست.
اشو راجع به ازدواج بدون توجه به مسئله محرمیت نیز مطالبی را بیان می کند. در نگاه اول معتقد است که اگر دو نفر قصد ازدواج داشته باشند،‌ ابتدا باید به مدت دو سال با یکدیگر زندگی کنند و با تمام ویژگی های هم آشنا شوند و در صورتی که در این دو سال با هم توافق کامل داشتند،‌ ازدواج کنند و گرنه جدا شوند. (47)
اشو در بحث تعدد زوجات نیز هیچ حد و مرزی نمی شناسد و معتقد است هر مردی با هر زنی و هر زنی با هر مردی می تواند ازدواج کند. مردی که از لحاظ جنسی عطش فراوان و هورمون جنسی بیشتری دارد، باید زنان بیشتری داشته باشد و هر زنی نیز که هورمون های جنسی زیادتری دارد، باید مردان بیشتری در اختیار داشته باشد. (48)
آنچه از نظر اشو مهم و اساسی است رفع شهوت و انزال است که باید به طور کامل صورت پذیرد؛ اما در این بین ازدواج، تعداد همسرها، روابط نامشروع و محرم و نامحرم بودن هیچ جایگاهی ندارد.

پی‌نوشت‌ها:

1- اشو، عشق، پرنده ای آزاد و رها، ص 12.
2- همو، آفتاب در سایه، ص 47.
3- همو، گل های جاودانگی، ص 129.
4- همو، آفتاب در سایه، ص 74.
5- همو، عشق، رقص زندگی، ص 51.
6- همان، ص 55.
7- همو، ‌از سکس تا فراآگاهی، ص 17.
8- همو، تفسیر آواهای شاهانه ساراها ص 77.
9- همو، راز بزرگ، ص 10 و 134.
10- همو، شهامت، ص 94.
11- همو، عشق، رقص زندگی، ص 108.
12- همان، ص 163.
13- همو، آه، این...، ص 126.
14- همو، مراقبه، شور سرمستی، ص 75.
15- همو، مزه ای از ملکوت، ص 81.
16- همان، ص 82.
17- همو، تفسیر آواهای شاهانه ساراها ص 77.
18- همو، بلوغ، ص 21.
19- همان، ص 101.
20- همان، ص 123.
21- همان، ص 128.
22- همو، شهامت، ص 104.
23- همو، عشق، رقص زندگی، ص 117.
24- همان، ص 147.
25- همان، ص 151.
26- همو، آفتاب در سایه، ص 70.
27- همو، ‌از سکس تا فراآگاهی، ص 93.
28- همو، بلوغ، ص 18 و 89.
29- همو، عشق، رقص زندگی، ص 86.
30- همو، بلوغ، ص 90 به بعد.
31- همو، عشق، رقص زندگی، ص 58 به بعد.
32- همو، آه، این...، ص 200.
33- همو، شهامت، ص 97-81.
34- همو، الماس های اشو، ‌ص 240.
35- همو، آینده طلایی، ص 97.
36- همو، مراقبه، شور سرمستی، ص 63.
37- همو، آفتاب در سایه، ص 86.
38- همان، ص 193؛ همو، الماس های اشو، ‌ص 316.
39- همو، ‌از سکس تا فراآگاهی، ص 23-21.
40- همان، ص 116.
41- همان، ص 32 و151.
42- همان، ص 31-30؛ همو، بلوغ، ص 119.
43- همو، تفسیر آواهای شاهانه ساراها ص 207 - 88.
44- همو، اینک برکه ای کهن، ص 350.
45- همو، الماس های اشو، ‌ص 230.
46- همو، آینده طلایی، ص 97.
47- همو، بلوغ، ص 104.
48- همو، آینده طلایی، ص 118 - 117.

منبع:موسوی زاده، سید روح الله؛ (1391)، سلوک و سقوط؛ نقد و بررسی اندیشه های معنوی اُشو، قم: دفتر نشر معارف، چاپ یکم بهار 1391.