نویسنده: کسری کریمی طار




 
جاسوسی که لو رفت
جیمز باند یا مامور 007 همیشه پای ثابت بازی های رایانه ای بوده است و شرکت های بزرگی چون EA و Activision سعی کرده اند با توجه به موج پرشمار طرفداران این جاسوس محبوب، سود مناسبی به جیب بزنند. اخیراً نیز استدیوی معروف Bizarre Creations (خالق سری محبوب Project Gotham Racing) تلاش کرد اثری در خور توجه بر اساس این شخصیت بسازد که متأسفانه تیر این استدیو به سنگ خورد و نه نظر از منتقدان و از نظر فروش Blood (Stone) BS به بازی بزرگی تبدیل نشد.
مامور 007 این بار موظف است از حمله تروریستی فردی به نام گرکو (Greco) جلوگیری کند. گرکو قصد حمله به آکروپلیس یونان را دارد آن هم در حالی که بسیاری از سران کشورهای مختلف در این مکان گرد هم آمده اند. باند با موفقیت جلوی این حمله را می گیرد؛ اما متوجه می شود گرکو تنها یک عروسک خیمه شب بازی بوده و در واقع آدم کشی بزرگ به نام پامروف (Pomerov) پشت این قضایا است. 007 برای دست یابی به پامروف با زنی به نام نیکول هانتر (Nocole Hunter) آشنا می شود که وظیفه دارد به درون تأسیسات این آدم کش بزرگ نفوذ کند. در ادامه باند درمی یابد که داستان پیچیده تر از تفکرات وی است. شاید با خواندن خلاصه قصه تصور کنید با یکی از جذاب ترین داستان های سری روبرو هستید که متأسفانه سخت در اشتباهید. هر چند داستان نوشته شده توسط بروس فایرستاین (Bruce Feirstein) در نوع خود بسیار خوب است؛ اما سازندگان با روایت بد خود کاملاً داستان بازی را نابود کرده اند. فایرستاین کاملاً با شخصیت باند آشنا است و فیلمنامه سه اثر معروف بایند با نام های Tomorrow Never Dies, Golden Eye و The World Is Not Enough را نوشته است. با معرفی شدن وی به عنوان نویسنده بازی بسیاری از طرفداران خوشحال شدند، زیرا وی علاوه بر این سه فیلم روی داستان Everything or Nothing (یکی از بهترین بازی های باند در طول 10 سال اخیر) نیز کار کرده است؛ اما همان طور که اشاره شد Bizarre واقعاً در نحوه روایت داستان ضعیف عمل کرده است. صحنه های سینمایی (Cut Scene) بازی بسیار مصنوعی و بد تهیه شده اند و روابط شخصیت های بسیار ضعیف کار شده است. داستان بسیار سرد و بدون جذابیت روایت می شود و بازیباز به هیچ وجه با شخصیت ها و قصه اصلی رابطه برقرار نمی کند. با توجه به این که بازی های قبلی Bizarre فاقد هر گونه داستان پردازی بودند، انتظار هم می رفت که این سازنده در این زمینه ضعیف عمل کند که پیش بینی ها کاملاً درست از آب درآمدند.

تقابل دو بخش تکنیکی و هنری

برعکس بیشتر بازی های روز، BS از Unreal Engine 3 استفاده نمی کند و در عوض از موتور اختصاصی استدیو Bizarre به نام Bespoke استفاده شده است. BS از لحاظ تکنیکی کاملاً معمولی است. طراحی صورت باند، نیکول هانتر و M در سطح خوبی قرار دارد؛ اما دیگر شخصیت ها بسیار بد طراحی شده اند و قابل مقایسه با سه شخصیت اصلی نیستند. بعضی بافت های بازی قدیمی و کهنه به نظر می رسد و طراحی وسایل نقلیه هم عالی نیست. با این وجود بخش هنری بازی کاملاً با بخش تکنیکی متفاوت است و باعث شده است گرافیک بازی بهتر از چیزی که هست به نظر برسد. علت اصلی این موضوع سیستم نورپردازی سینمایی است. علاوه بر نورپردازی افکت های انفجار بازی نیز بسیار زیبا هستند. البته حتی سیستم نورپردازی و افکت های انفجار هم کاملاً شبیه به این دو تکنیک در بازی 5 Resident Evil هستند و بازیباز به راحتی به این شباهت ها پی خواهد برد. دانیل کریگ (Daniel Craig) بازیگر نقش جیمز باند، صورت و صدای خود را به شخصیت بازی قرض داده و در کنار وی از صورت و صدای جودی دنچ (Judi Dench) نیز در نقش M استفاده شده است. البته صدای دانیل کریگ در بازی بسیار بی روح است و انتظار بیشتری از وی می رفت

تقلیدی بدون حد و مرز

از بخش داستانی که بگذریم می رسیم به مهم ترین بخش بازی یعنی گیم پلی. برعکس Quantum of Solace، با یک اثر سوم شخص روبرو هستیم که تأثیر وحشتناکی از دو بازی Splinter Cell: Conviction و Uncharted 2: Among Thieves گرفته است (تقلید از Conviction به قدری واضح است که هر بازیبازی متوجه آن می شود). BS مانند بیشتر آثار روز بازی است که ساختار گیم پلی آن بر اساس سنگر گیری (Duck & Cover) بنا شده است. متأسفانه در همان قدم اول Bizarre مسیر نادرستی را در پیش گرفته و سیستم سنگرگیری بازی ضعیف است. در بازی های بدین شکل عموماً بازیبازها می توانند با وجود فاصله چند متری از کاور اقدام به سنگرگیری (کاور چسبنده) کنند که این عنصر در BS وجود ندارد. بازیباز مجبور است کاملاً به کاورهای موجود نزدیک شود تا بتواند کاورگیری کند. البته این موضوع هرچند از لحاظ تکنیکی یک ضعف به حساب می آید؛ اما به دلیل هوش مصنوعی بد بازی تأثیری بر روند گیم پلی ندارد. هوش مصنوعی بازی کاملاً خطی و اسکریپت شده است و بعد از 30 دقیقه بازی کردن کاملاً می توان حدس زد عمل بعدی دشمنان چه خواهد بود. سازندگان برای هرچه جذاب تر شدن بازی سیستمی به نام Focus Aim در این اثر قرار داده اند که هیچ گونه فرقی با سیستم Mark and Execute بازی SC: Coviction ندارد. در واقع پس از هر مبارزه تن به تن یکی از سه درجه این سیستم پر می شود که بازیباز اجازه تیراندازی سریع و از بین بردن آنی دشمنان را می دهد. البته برعکس Conviction این بار هیچ گونه Mark کردنی وجود ندارد و بازیباز در همان حالت با زدن دکمه LB و فشار دادن RT دشمن مقابل را از بین می برد. یکی از بخش های جذاب بازی، مبارزه های تن به تن است و شما می توانید با فشردن یک کلید در کسری از ثانیه دشمن مقابل تان را از بین ببرید. این سیستم مبارزه هرچند کاملاً از Coviction الهام گرفته شده، اما به سریع تر شدن بازی کمک بزرگی کرده است. جیمز باند می تواند در آن واحد دو اسلحه را حمل کند که به یک اسلحه کمری و به یک اسلحه بزرگ تر تقسیم می شود. متأسفانه هیچ گونه تعادلی در قدرت سلاح ها وجود ندارد و مثلاً قدرت کلت ها بیشتر از اسلحه های بزرگ تر است. آخرین بخش گیم پلی رانندگی است که انتظارها را کاملاً برآورده کرده است. هندلینگ ماشین ها کاملاً به صورت آرکید و جذاب طراحی شده تا بازیبازها کاملاً از این بخش لذت ببرند. همچنین مراحل هیجان انگیز مختلفی که در این بخش قرار دارد، بازی را بسیار جذاب تر از پیش کرده است. مطمئناً اگر بخش رانندگی بازی بیشتر بود بازیبازها می توانستند لذت بیشتری را تجربه کنند و احتمال داشت بازی دست کم امتیازهای بالاتری بگیرد. آخرین نکته منفی BS، کوتاهی گیم پلی آن است که به ویژه برای بازیبازهای حرفه ای قابل قبول نیست.
در پایان باید گفت BS نکات منفی و مثبت زیادی دارد که با توجه به بیشتر بودن نکات منفی از یک اثر خوب به یک اثر کاملاً معمولی تبدیل شده است. شاید اگر Bizarre تجربه ی بیشتری در بازی های شوتر داشت، شاهد بازی بهتری بودیم، اما BS تنها یک اثر معمولی است که از پتانسیل های موجود خود استفاده نکرده است.

مزایا:

استفاده از صداگذاران اصلی، بخش رانندگی بسیار جذاب، مبارزه های تن به تن خوب، گرافیک هنری خوب

معایب

هوش مصنوعی بد، سیستم کاورگیری ضعیف، گرافیک تکنیکی تاریخ مصرف گذشته، روایت داستانی افتضاح، صداگذاری بی روح دانیل کریگ، صحنه های سینمایی فاقد جذابیت
منبع: نشریه بازی رایانه، شماره 40.